سومین سالگرد قتلهای حکومتی بیپاسخ ۸ شهروند کُرد در ژن ژیان ئازادی
۵ آبان ۱۴۰۱، در ۴۱مین روز از خیزش انقلابی ژن، ژیان، ئازادی و بعد از برگزاری مراسم چهلم قتل حکومتی ژینا-مهسا امینی، اعتراضات مردمی به نقطه عطف مهمی تبدیل شد و بیشتر شهرهای کردستان و ایران وارد مرحله گستردهای از اعتراضات شدند. جمهوری اسلامی که از همان روزهای اول به شدت اعتراضات را سرکوب کرد، در ۴۱ روز از اعتراضات در ۵ آبان ۱۴۰۱ جان ۸ شهروند کُرد را گرفت و از ابتدای اعتراضات مردمی در کردستان مرتکب قتل حکومتی ۵۵ نفر از شهروندان کُرد شده بود.
کُردپا به مناسبت سومین سالگرد قتل حکومتی فرشته احمدی، کبری شیخهسقا، شاهو خضری و زانیار ابوبکری در مهاباد؛ سارینا ساعدی و حمید گلی در سنندج؛ و مطلب سعیدپیرو و فریدون فرجی در بانه؛ نگاهی به نحوه کشتهشده این افراد به دست نیروهای سرکوبگر-حکومتی و بیپاسخ ماندن این قتلها پس از سه سال انداخته است.
قتل حکومتی سارینا ساعدی ۱۶ ساله در سنندج؛
۴ آبان ۱۴۰۱، سارینا ساعدی ۱۶ ساله، اهل سنندج در جریان اعتراضات مردمی این شهر بر اثر ضرب و جرح نیروهای سرکوب با باتوم به ناحیه سر دچار خونریزی شد و پس از یک روز بستری شدن در بیمارستان توحید سنندج در مورخه ۵ آبانماه جان باخت. پیکر این کودک کشته شده با حضور نیروهای امنیتی در آرامستان «بهشت محمدی» سنندج به خاک سپرده شد. همزمان خانواده تحت فشار شدید برای اعلام مرگ فرزندشان تحت عنوان خودکشی و خودداری از مصاحبه با رسانهها بودند.
سارینا ساعدی، درحالی در جریان اعتراضات چهلم ژینا-مهسا امینی در سنندج شرکت کرد و توسط نیروهای سرکوبگر با باتوم مورد ضرب و شتم قرار گرفت که پس از بازگشت به منزل هیچ صحبتی درباره حضور در اعتراضات نکرد و تنها گفت کمی سرش درد میکند. خانواده او نیز از مشارکتش در اعتراضات بیاطلاع بودند و تنها پس از جانباختن سارینا از دوستان و همکلاسیهایش مطلع شدند که او یکی از لیدرهای اعتراضات سنندج بوده است.
سارینا پس از خودداری از رفتن به بیمارستان برای درمان ضربات باتوم، به اتاقش رفت تا استراحت کند. چند ساعت بعد، مادر بزرگش او را صدا زد و متوجه شد که دخترش بر اثر ضربه مغزی در رختخواب جان باخته است. خانواده بلافاصله او را به بیمارستان توحید منتقل کردند، اما اطرافیان و نیروهای امنیتی بیمارستان حضور یافته و پدر او، هاشم ساعدی، بیش از هشت ساعت گروگان گرفته شد تا مرگ دخترش را اجباری «خودکشی» اعلام کند. پزشکی قانونی علت فوت را «نامعلوم» ثبت کرد و نیروهای حکومتی تلاش کردند روایت خانواده را تحریف کنند.
پیکر سارینا ساعدی شبانه در قطعه ۱۲ آرامستان بهشت محمدی سنندج به خاک سپرده شد و تا پایان مراسم خاکسپاری، نیروهای سرکوبگر در محل حضور داشتند. خانواده با وجود تهدیدها موفق شدند مراسم ختم او را در روستای گرگر برگزار کنند. تلاش حراست مدرسه و برخی افراد برای دریافت پول از خانواده به عنوان غرامت یا بیمه مرگ او با مخالفت پدر مواجه شد و رد شد.
سارینا، فرزند طلاق و کلاس سوم راهنمایی، با آرزوهای بزرگ برای تحصیل در رشته پزشکی و کمک به مردم، به نماد قربانیان سرکوب در خیزش انقلابی ژن، ژیان، ئازادی بدل شد و خانوادهاش با رد پیشنهادات مالی و فشارهای امنیتی، بر یاد و حقانیت مرگ او تاکید کردند.
۹ دی ۱۴۰۱؛ هاشم ساعدی، پدر سارینا ساعدی، در پستی اینستاگرامی به پخش اجباری فیلم از خود، تحریف واقعیت مرگ دخترش و فشار برای دریافت پول اشاره کرده و تأکید کرده که «خون دخترم را نمیفروشم». او گفته فرماندار سنندج در مصاحبه اعلام کرده بود مرگ سارینا بر اثر مصرف مواد مخدر بوده، اما گواهی فوت علت را «نامعلوم» ثبت کرده است. این فیلم نتوانست مردم را فریب دهد و پیشنهادهای حراست مدرسه برای گرفتن پول از خانواده را رد کرده است.
۱۹ خرداد ۱۴۰۲، هاشم ساعدی پدر این نوجوان ۱۶ ساله بهعلت دادخواهی همراه تعداد زیادی از خانوادههای جانباختگان بازداشت شد. او پس از مدتی با تودیع وثیقه آزاد شد و سپس به اتهام «اخلال در نظم عمومی» به ۶ ماه و نیم حبس و ۴۰ ضربه شلاق محکوم شد.
۲۳ شهریور ۱۴۰۲، معید ساعدی ۱۵ ساله، برادر سارینا و ریزان ساعدی ۱۷ ساله، خاله این نوجوان کشته شده به هنگام حضور بر سر مزار او در آرامستان «بهشت محمدی» سنندج بازداشت شدند.
۲۰ آذر ۱۴۰۲؛ معید ساعدی، ۱۵ ساله و برادر سارینا ساعدی به اتهام «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» توسط دادسرای عمومی و انقلاب و دادستان سنندج به شعبه ۱۰۸ دادگاه کیفری دو این شهر احضار شد.
۷ آبان ۱۴۰۳ خانواده جانباختگان از جمله سارینا ساعدی در دومین سالگرد قتل حکومتی عزیزانشان بر سر مزار آنها حضور پیدا کرده و بر ادامه دادخواهی تاکید کردند.
۱۳ فروردین ۱۴۰۴؛ پدر و مادربزرگ سارینا ساعدی با در دست گرفتن تصویری از او در پیامی سال نو را به خانواده جانباختگان ژن ژیان ئازادی و تمام مبارزین جانباخته تبریک گفته و یاد جانباختگان (شهیدان) را گرامی داشتند.
روایت کامل قتل حکومتی او را اینجا بخوانید.
قتل حکومتی فرشته احمدی ۳۲ ساله در مهاباد؛
۵ آبان ۱۴۰۱، فرشته احمدی ۳۲ ساله، اهل سردشت و ساکن مهاباد در جریان اعتراضات مردمی مهاباد با گلوله جنگی نیروهای سرکوب در پشت بام خانهاش، هدف شلیک از ناحیه قلب قرار گرفت و کشته شد. پیکر او شبانه و مخفیانه در روستای «حمزهآباد» مهاباد به خاک سپرده شد. این مادر در زمان کشته شدن دارای یک پسر ۳ ساله و یک دختر ۶ ساله به نام «باوان» بود. گریههای باوان بر مزارش مادرش یکی از صحنههای دردناک قتلهای حکومتی بود.
خانوادە فرشتە احمدی بر روی پارچە اعلامیە جانباختن او بر درب منزل، علاوه بر اینکە او را «شهید زندگی» نامیدند، نوشتند؛ «شهیدشدن فرشتە احمدی را بە مردم سردشت و خلق کُرد تبریک میگوییم».
پدر و برادر فرشته احمدی در پی فشار نهادهای امنیتی برای شکایت از افرادی دیگر در خصوص کشته شدن فرشته احمدی با انتشار یک ویدیو اعلام کردند او به دست جمهوری اسلامی کشته شده و از شخص دیگری شکایت ندارند.
مراسم هفتم فرشته احمدی با حضور گسترده مردم برگزار شد.
۳ فروردین ۱۴۰۳؛ خانواده فرشته احمدی در یک پیام ویدیویی فرارسیدن سال نو را به مردم ایران و کردستان تبریک گفتند.
۳۱ فروردین ۱۴۰۲؛ همسر و پدر فرشته احمدی بر مزار او به نشانه صلح و آزادی اقدام به کاشت نهال کردند.
۱۰ فروردین ۱۴۰۳؛ گرامیداشت «روز شهیدان کردستان» توسط «باوان» فرزند فرشته احمدی در گرامیداشت مادرش در روز «شهیدان کُردستان» یاد مادرش را گرامی داشت.
۲۴ خرداد ۱۴۰۳؛ خانواده فرشته احمدی تصاویری از مزار او منتشر کردند.
۱۳ فرودین ۱۴۰۴؛ پدر فرشته احمدی و دختر خردسالش «باوان» طی پیامی با تصاویر و گرامیداشت یاد فرشته احمدی، نوروز و سال نو را گرامی داشتند.
قتل حکومتی کبری شیخهسقا در مهاباد؛
۵ آبان ۱۴۰۱ در اوج اعتراضات گسترده مردم مهاباد پس از خاکسپاری سمکو مولودی، نیروهای سرکوبگر حکومتی به مناطق مختلف شهر یورش بردند. در همین هنگام، چهار نیروی مسلح با لباس نظامی سبز رنگ کوچه محل سکونت کبری شیخهسقا را به رگبار گلوله بستند. یکی از گلولههای جنگی به گردن او اصابت کرد و در دم جان باخت. او در خانه خود و در حضور همسرش واحد سلطانی کشته شد. کبری شیخهسقا ۵۹ ساله و اهل مهاباد بود.
همان شب، نیروهای امنیتی با واحد سلطانی تماس گرفتند و از او خواستند اعلام کند که «یک خودروی ناشناس بدون پلاک از مقابل خانه عبور کرده و همسرش را هدف تیراندازی قرار داده است». او قاطعانه امتناع کرد و گفت: «با چشمان خود دیدم که چهار نفر با لباس نظامی کوچه را به رگبار بستند؛ قاتلان همسرم را میشناسم.» از آن شب، تماسها و تهدیدها برای تحمیل روایت دروغین آغاز شد.
در روزهای بعد، فرماندار مهاباد و نیروهای امنیتی چندینبار از طریق تماس تلفنی و پیام، واحد سلطانی را تحت فشار قرار دادند تا مدارک لازم برای ثبت نام کبری شیخهسقا به عنوان «شهید جمهوری اسلامی» را تحویل دهد. او این درخواست را با خشم رد کرد و گفت: «همسرم را شما کشتید، نه دشمنانتان. او شهید شما نیست.» این مقاومت، خشم مقامات امنیتی را برانگیخت و تهدیدها علیه خانواده ادامه یافت.
مدتی بعد، گروهی متشکل از حدود پنجاه نفر شامل نیروهای امنیتی، دادستان مهاباد و تیم صداوسیمای آذربایجان غربی، بدون اطلاع قبلی وارد منزل خانواده شدند. از خانه فیلمبرداری کردند و از واحد سلطانی مصاحبه گرفتند. اما در نسخه پخششده از شبکه استانی، سخنان او بهشدت سانسور و تحریف شد. در حالیکه او در مصاحبه گفته بود؛ «با چشمانم دیدم چهار نفر با لباس نظامی به سمت خانه شلیک کردند. حتی اگر مردم معترض باشند، نباید با گلوله جنگی پاسخشان را داد.» صداوسیما این بخشها را حذف کرد و در عوض دادستان مهاباد در ویدیو ظاهر شد و روایت رسمی حکومت را بازگو کرد تا چهره نیروها سرکوب را تطهیر کند.
مراسم خاکسپاری کبری شیخهسقا همان روز با حضور پرشمار مردم مهاباد برگزار شد. جمعیت با فریاد شعارهای «کبری، شهید شدن پیروز باد»، «مرگ بر خامنهای»، «مرگ بر دیکتاتور» و «ژن ژیان ئازادی» یاد او را گرامی داشتند. در این مراسم یکی از روحانیون کُرد با شجاعت گفت: «روحانیون در کنار مردماند؛ زندگی و مرگ ما یکی است. پاسخ مطالبات مردم گلوله نیست.»
اعتراضات پس از خاکسپاری شدت گرفت و نیروهای حکومتی دهها نفر را زخمی کردند.
۱۰ فروردین ۱۴۰۳، «روز شهیدان کردستان» توسط فرزند کبری شیخه گرامی داشته شد و از مردم درخواست کرد برای تجدید پیمان با شهیدان بر سر مزارشان حضور یابند.
۱۳شهریور ١٤٠٣ سیاوش سلطانی، فرزند کبری شیخه، توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.
هنگام بازداشت سیاوش سلطانی، فرزند کبری شیخه، تصویر یادبود کبری شیخه بر روی ساختمان خانوادگیشان توسط نیروهای امنیتی مخدوش شد.
روایت کامل قتل حکومتی کبری شیخهسقا را اینجا بخوانید.
قتل حکومتی شاهو خضری ۲۱ ساله در مهاباد؛
۵ آبان ۱۴۰۱، شاهو خضری ۲۱ ساله و اهل مهاباد در جریان اعتراضات مردمی این شهر هدف شلیک گلوله جنگی نیروهای سرکوب از ناحیه صورت قرار گرفت و قبل از رسیدن به بیمارستان «خمینی» مهاباد کشته شد. در برگه پزشکی قانونی علت فوت او «برخورد اجسام تیر و سخت» عنوان شده است.
این ویدیو لحظات اصابت گلوله به صورت شاهو خضری را نشان میدهد.
خانواده خضری از بیم ربودن پیکر فرزندشان، او را از بیمارستان خارج کرده و در حالیکه نهادهای امنیتی به شدت دنبال جسد این جوان ۲۱ ساله می گشتند، در روستای «شیلانآباد» مهاباد با حضور گسترده مردم به خاک سپرده شد.
شاهو خضری قبل از کشته شدن نیز در جریان تجمعات با گلولههای ساچمهای زخمی شده بود. خانواده او چندین بار با پیشنهاد نهادهای امنیتی جهت ثبتنام او به عنوان شهید جمهوری اسلامی تحت فشار قرار گرفتند، اما از سوی خانواده رد شد.
۱۳ فروردین ۱۴۰۲؛ خانواده با انتشار وسایل بهجامانده از شاهو خضر از او یاد کردند. در ۱۴ فروردین ۱۴۰۲ نیز خانواده محل جانباختن او در «سه راه نظام» مهاباد را گلباران کردند.
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲؛ خانوادههای دادخواه مهاباد بر مزار شاهو خضری حضور پیدا کردند.
۲۲ فروردین۱۴۰۳ پدر و مادر شاهو خضری بر مزار او نهال کاشتند.
۱۲ آذر ۱۴۰٣ در سالروز تولد شاهو خضری پدر و مادرش مزار او را گلباران کردند.
۲۴بهمن ۱۴۰۳، دیاکو خضری شهروند کُرد اهل روستای «شیلان آباد» از توابع مهاباد و عموی شاهو خضری در مهاباد، بدون ارائه حکم قضایی و با یورش به منزل توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد. او ١٦ اسفند ١٤٠٣ با تودیع قرار وثیقه دو میلیارد تومانی از زندان این شهرستان آزاد شد.
روایت کامل قتل حکومتی او را اینجا بخوانید.
قتل حکومتی زانیار ابوبکری ۲۲ ساله در مهاباد؛
در روز ۵ آبان ۱۴۰۱، همزمان با اعتراضات گسترده دهها هزار نفری مردم مهاباد، نیروهای سپاه و یگان ویژه با گلوله جنگی و گاز اشکآور به معترضان حمله کردند. زانیار ابوبکری، جوان ۲۲ ساله و کارگر مکانیک، که همان روز از سرکار باز میگشت، برخلاف اصرار مادرش برای ماندن در خانه، تصمیم گرفت در اعتراضات شرکت کند. او در میان جمعیت، دست مادرش را گرفته بود که ناگهان با اصابت گلوله قناسه از پشت، بر زمین افتاد و فریاد زد «ئهی دایه گیان» (ای مادر جان).
دو جوان او را از صحنه تیراندازی بیرون بردند و به خانه رساندند، اما مادرش طاقت نیاورد و او را به بیمارستان منتقل کرد. زانیار در بیمارستان موقتا به هوش بازگشت، اما پزشکان گفتند باید فورا عمل شود. با وجود تلاشها، تنها ۲۰ دقیقه پس از انتقال، در ساعت ۱۴:۲۳ جان خود را از دست داد. گلوله از پشت به سمت چپ کمرش شلیک شده و از سمت راست شکمش خارج شده بود، نشانهای روشن از شلیک دقیق قناسه.
تصاویر مربوط به پیکر زانیار ابوبکری در غسالخانه.
پس از مرگ زانیار، نیروهای امنیتی تلاش کردند پیکر او را از بیمارستان تحویل بگیرند تا خاکسپاری تحت کنترل حکومت انجام شود. اما به دلیل حضور گسترده آشنایان و مردم، موفق به این کار نشدند. خانواده او پیکر را مخفیانه به خانه بردند و همان شب مردم مهاباد برای خاکسپاری گرد آمدند.
در روز خاکسپاری، نیروهای سرکوبگر دوباره به جمعیت شلیک کردند و چند نفر زخمی شدند. مردم اجازه ندادند نیروها جسد را ببرند. همزمان پهپادهای امنیتی از جمعیت و مراسم فیلمبرداری میکردند تا خانوادهها را شناسایی کنند. تصاویری از حضور گسترده مردم در مراسم خاکسپاری.
در جریان برگزاری مراسم ختم، خانواده ابوبکری بارها از سوی نهادهای امنیتی تهدید شدند که اگر شعار بدهند، مسجد محل مراسم را منفجر خواهند کرد. با وجود تهدیدات، مردم و خانواده مراسم را برگزار کردند. در روز پایانی، نیروهای اطلاعات پدر زانیار و خانواده جانباختگان دیگر را احضار کردند و مدعی شدند «نیروهای ما کسی را نکشتهاند». خانوادهها در پاسخ خواستار دیدن فیلمهای پهپادها شدند تا حقیقت مشخص شود.
زانیار ابوبکری، متولد ۲۵ بهمن ۱۳۷۹، فرزند عبدالله و نیشتمان (خدیجه)، دیپلم مکانیک و شاغل در تعمیرگاه بود. قرار بود ۲۵ آبان ۱۴۰۱ مراسم عروسیاش برگزار شود. اما ۲۰ روز قبل از برگزاری مراسم عروسیش توسط نیروهای امنیتی-سرکوبگر کشته میشود. اکنون او در بین مردم مهاباد به «داماد مهاباد» معروف است. تصاویری از مراسم نامزدی او را میتوانید اینجا مشاهده کنید.
۱۵ آذر ۱۴۰۱ مراسم چهلم زانیار ابوبکری با حضور مردم بر سر مزارش و شعار شهید نمیمیرد برگزار شد.
۲۵ بهمن ۱۴۰۱؛ سالگرد تولد زانیار ابوبکری با حضور خانواده و نزدیکان او بر مزارش برگزار شد.
۴ تیر ۱۴۰۲؛ نیروهای اداره اطلاعات مهاباد واژه «شهید» را از سنگ مزار زانیار ابوبکری حذف کردند.
۲ شهریور ۱۴۰۲؛ عبدالله ابوبکری، پدر زانیار ابوبکری به اداره اطلاعات مهاباد احضار و به مدت چند ساعت مورد بازجویی و تهدید شد که از شرکت در مراسمات سالگرد خیزش انقلابی ژن، ژیان، ئازادی خودداری کند. او پس از چند ساعت بازجویی و اخذ تعهد کتبی آزاد شده است.
۲۵ بهمن ۱۴۰۲؛ مادر زانیاری ابوبکری معروف به «داماد مهاباد» در سالروز تولد فرزندش بر مزار او حاضر شد و گفت به امید آزادی، هر سال این شمع را روشن خواهم کرد.
١٣ شهریور ١٤٠٣، «رامیار ابوبکری» ١٦ ساله و برادر زانیار ابوبکری از سوی نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.
روایت کامل قتل حکومتی زانیار ابوبکری را اینجا بخوانید.
قتل حکومتی مطلب سعیدپیرو ۴۰ ساله در بانه؛
۵ آبان ۱۴۰۱، مطلب سعیدپیرو ۴۰ساله و اهل بانه، در جریان اعتراضات مردمی این شهر به شکل عمدی و بدون شرکت در تجمعات، زمانی که در خودروی خود بوده، هدف شلیک چندین گلوله ساچمهای قرار گرفت و پس از انتقال به بیمارستان جان باخت. در برگه پزشک قانونی او علت فوت «آسیبدیدگی پارگی وسیع ریه چپ و قلب و احشاء شکمی» عنوان شده است.
این تصاویر مربوط به تصاویر پیکر او در بیمارستان صلاحالدین ایوبی بانه است.
پیکر مطلب سعیدپیرو به دلیل گستردگی اعتراضات چندین ساعت به گروگان گرفته شد و خانواده جهت برگزاری مراسم خاکسپاری با حضور مردم به بازداشت تهدید شدند.
پس از انتشار تصاویر لحظه تیراندازی نیروهای سپاه به مطلب سعیدپیرو، فشارها بر خانوادهاش افزایش یافت. نهادهای امنیتی از طریق یکی از عوامل محلی سپاه، به خانواده پیشنهاد ۱۰ میلیارد تومان پول نقد و ثبت نام در «بنیاد شهید» را دادند تا از شکایت خود صرفنظر کنند، اما خانواده با قاطعیت رد کردند و خواستار مجازات قاتلان فرزندشان شدند. در پی این اقدام، خانواده تهدید شدند که در صورت پس نگرفتن شکایت، بازداشت یا گروگان گرفته خواهند شد. فردی که تصاویر شلیک به سعید پیرو را منتشر کرده بود نیز بازداشت و پس از یک ماه به دلیل وخامت حال جسمی آزاد شد.
تصاویری ثبتشده از لحظه شلیک به مطلب سعیدپیرو را اینجا مشاهده کنید.
مطلب سعید پیرو فرزند رحمان و آیشه، متولد ۱ خرداد ۱۳۶۱، متأهل و پدر دو فرزند بود و در حرفه آزاد کار میکرد.
روایت کامل قتل حکومتی او را اینجا بخوانید.
قتل حکومتی فریدون فرجی ۲۸ ساله در بانه؛
۵ آبان ۱۴۰۱، فریدون فرجی، ۲۸ ساله و اهل سقز، در بانه و روبهروی پیتزافروشی «سوشیان» که در آن مشغول به کار بود، هدف شلیک گلولههای جنگی و ساچمهای نیروهای سرکوب از ناحیه لگن و قلب قرار گرفت و کشته شد.
فریدون فرجی بلافاصله پس از شدت جراحات جان باخت و پیکرش به بیمارستان صلاحالدین ایوبی بانه منتقل شد. خانواده او پس از اطلاع، به بیمارستان رسیدند و با تکمیل تحقیقات پزشکی قانونی و تحت فشار فرماندار بانه، جنازه به شرط دفن همان شب تحویل خانواده شد. با آمبولانس و تحت تدابیر شدید امنیتی، جنازه به آرامستان آیچی سقز منتقل و به خاک سپرده شد.
فریدون فرجی، فرزند مصطفی و پری، برای کار به بانه آمده بود و جوانی ۲۸ ساله بود که در اثر شلیک مستقیم نیروهای سرکوب جان خود را از دست داد.
۳۰ اسفند ۱۴۰۳؛ خانواده دانيال پابندی، فریدون محمودی و فریدون فرجی، به مناسبت نوروز و سال نو بر سر مزار عزیزانشان حضور پیدا کردند. ۳۱ اسفند ۱۴۰۳ نیز آتش نوروزی در بانه توسط پدر فریدون فرجی برافراشته شد.
روایت کامل قتل حکومتی او را اینجا بخوانید.
قتل حکومتی حمید گلی ۴۶ ساله در تهران؛
۵ آبان ۱۴۰۱، حمید گلی ۴۶ ساله و اهل سنندج در جریان اعتراضات مردمی تهران بر اثر ضربات متعدد باتوم به سر دچار شکستگی جمجمه شد و پس از انتقال به بیمارستان «تجریش» تهران و بهکُما رفتن، جان خود را از دست داد. در برگه پزشکی قانونی علت مرگ او «صدمات مغزی بر اثر جسم سخت» عنوان شده است.
پس از جانباختن پیکر حمید گلی به سنندج منتقل شد و در آرامستان «بهشت محمدی» به خاک سپرده شد.
تنظیم؛ اوین مصطفیزاده