سومین سالگرد قتلهای حکومتی بیپاسخ ۱۷ شهروند کُرد از جمله ۵ نوجوان در ژن ژیان ئازادی

۳۰ شهریور ۱۴۰۴؛ مورخه ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ مصادف با پنجمین روز از خیزش انقلابی ژن، ژیان، ئازادی در کردستان، پس از قتل حکومتی ژینا-مهسا امینی و تبدیل خاکسپاری او در ۲۶ شهریور به یک حرکت اعتراضی گسترده؛ روز ۲۶ شهریور، هزاران نفر از مردم سقز و سنندج در مراسم خاکسپاری ژینا امینی حضور یافتند و شعارهای «ژن، ژیان، ئازادی» و «مرگ بر خامنهای» سر دادند. اعتراضات مردمی به فرمانداری سقز و خیابانهای سنندج کشیده شد و با استفاده گسترده از گلوله ساچمهای و گاز اشکآور، دهها نفر زخمی شدند. این روز، همزمان با خاکسپاری، آغاز رسمی جنبش «ژن، ژیان، ئازادی» و نقطه عطفی در توجه جهانی به قتل حکومتی ژینا و واکنش مردم ایران شد.
در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، موج اعتراضات در شهرهای مختلف کُردستان ازجمله اشنویه، مهاباد، سنندج، دهگلان، بوکان، پاوه، ارومیه، روستای بالو از توابع، کرمانشاه، ایلام، آبدانان، قروه، سردشت، ارومیه، ربط، نقده، پیرانشهر، بوکان، دیواندره، مریوان، و سقز و همچنین دهها شهر سراسر ایران ادامه یافت. مردم با حضور در خیابانها شعار «ژن، ژیان، ئازادی» و دیگر شعارهای ضد حکومتی سر دادند. اعتراضات عمدتا از عصر هر روز آغاز میشد و همانند روزهای پیشین با سرکوب شدید نیروهای امنیتی مواجه شد. در نتیجه این سرکوبها صدها نفر زخمی و دستکم ۱۷ تن از شهروندان کُرد در جریان اعتراضات در شهرهای دیواندره، روستای «بالو» ارومیه، اشنویه، ایلام، اسلامآباد غرب، کرمانشاه، قرچک، قزوین، کرج، قوچان و شهریار جان خود را از دست دادند.
برای مشاهده جزئیات مربوط به اعتراضات روزهای گذشته، میتوانید به این لینک مراجعه کنید.
براساس این گزارش، قتل حکومتی ۱۷ شهروند کُرد و ایرانی در جریان اعتراضات مردمی ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، از جمله فواد قدیمی، دانش رهنما، عبدالله محمودپور، امین معرفت، صدرالدین لیتانی، میلان حقیقی، محسن قیصری، امیرعلی فولادی، سعید محمدی، ایمان محمدی، امیرحسین بساطی، محمد زارعی، علیرضا فتحی، روزبه خادمیان، علی مظفری، مهدی ببرنژاد و عرفان خزائی، با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی، بسیج و یگانهای سرکوب حکومتی رقم خورد.
هر یک از این جانباختگان از جوانان و نوجوانان فعال در اعتراضات بودند که به دلیل شرکت در تجمعات مسالمتآمیز یا حمایت از معترضان هدف گلوله مستقیم، ساچمهای یا کلاشینکوف قرار گرفتند و جان باختند. خانوادههای آنان پس از قتل عزیزانشان تحت شدیدترین فشارهای امنیتی قرار گرفتند؛ از ممانعت از برگزاری مراسم خاکسپاری و چهلم، تهدید و احضار، تا تلاش برای تحریف علت مرگ و وادار کردن به پذیرش دیه حکومتی.
این ۱۷ قتل حکومتی تاکنون توسط جمهوری اسلامی ایران بیپاسخ مانده است و حکومت تلاش کرده با سرکوب و ارعاب، یاد و نام جانباختگان را مخدوش کند. این گزارش، همزمان با سالگرد این قتلها، نه تنها مرگ این شهروندان را روایت میکند، بلکه ایستادگی خانوادهها در برابر بیعدالتی و ضرورت دادخواهی و پاسخگویی را ثبت مینماید.
قتل حکومتی فواد قدیمی، ۴۰ ساله، اهل دیواندره؛
۲۸ شهریور ۱۴۰۱ فواد قدیمی ۴۰ ساله و اهل دیواندره در جریان اعتراضات مردمی این شهر هدف شلیک مستقیم دو گلوله قناسه به قسمت راست بدن و دست توسط نیروهای حکومتی-سرکوبگر قرار گرفت و بعد از دو روز بستریشدن ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در بیمارستان «کوثر» سنندج جان باخت.
۲۸ شهریور ۱۴۰۱ فواد قدیمی ساعت ۱۱:۴۵ دقیقه صبح در وسط خیابان و از روی برجک سپاه هدف شلیک مستقیم گلوله قناسه از طرف راست بدن قرار میگیرد، به گونهای که گلوله از سمت چپ بدنش خارج میشود، همزمان از ناحیه دست چپ نیز هدف گلوله قناسه قرار گرفته بود. زمانی که مردم او را بهصورت زخمی شده به مغازه همسرش در همان خیابان منتقل میکنند، ماشینی با سه سرنشین مجهولالهویه و با توسل به زور آقای قدیمی را با خود میبرند. افراد ناشناس فواد قدیمی را روبهروی جداول خیابان بیمارستان رها کرده بودند، سپس افرادی او را به داخل بیمارستان منتقل میکنند.
پدر آقای قدیمی نیز که از پاسداران بازنشسته سپاه بوده، بهدلیل شرکت او در اعتراضات از دستش نارحت بوده و دیر به بیمارستان میرود. اما وقتی به بیمارستان میرسد متوجه میشود وضعیت آقای قدیمی وخیم است و به فرماندار میگوید؛ «دستور تیراندازی دادهای، پس دستور انتقال پسرم را هم به سنندج یا تهران بده». دکترها انتقال فواد قدیمی به تهران ناممکن دانسته، ولی گفتند میتواند به سنندج منتقل شود. به خانواده گفته شد جلوی در بیمارستان منتظر بمانید، اما آقای قدیمی را پنهانی از در پشتی بیمارستان سوار آمبولانس و از آنجا به باشگاه فوتبال منتقل کرده تا بهوسیله بالگرد به بیمارستان سنندج اعزام شود.
نیروهای امنیتی امنیتی در بیمارستانهای دیواندره و سنندج با دخالت مستقیم روند درمان فواد قدیمی را مختل کردند. یک مأمور «سرتاس» مدام در اتاق عمل رفتوآمد داشت و حتی عکسهای گرفتهشده برای تشکیل پرونده پاک و گوشی همراه آشنا را نیز پاکسازی کردند تا هیچ مدرکی ثبت نشود. خانواده با ورود به سنندج دریافتند که پروندهای تشکیل نشده و ناچار خودشان پیگیر آزمایشهای حیاتی شدند. همزمان، کادر درمان با بیرحمی او را روی تخت «پرت» میکردند و برخلاف وعده، هیچ اقدامی برای انتقال به بخش مراقبتهای ویژه انجام ندادند. در نهایت، فواد قدیمی بامداد ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در بیمارستان سنندج جان باخت.
پس از جانباختن فواد قدیمی، مأموران امنیتی برای تحویل پیکر، پدر خانواده را به صداوسیما بردند و او را وادار کردند کشتهشدن فرزندش را به «ضد انقلاب» نسبت دهد؛ شرطی برای در امان ماندن دیگر فرزندان و گرفتن جنازه. پیکر فواد ساعت ۳ شب، زیر نظر شدید امنیتی و تنها با حضور نزدیکان درجهیک در دیواندره خاکسپاری شد. پخش اعتراف اجباری باعث شد مردم از حضور در مراسم خودداری کنند و خانواده با موجی از اتهام و بیاعتمادی مواجه شدند. پسر کوچک خانواده با انتشار ویدئویی توضیح داد که پدر تحت فشار مجبور به اعتراف شده است. خانواده در روز سوم نیز با حضور مقامات و فیلمبرداری تحقیرآمیز دوباره تحت فشار قرار گرفتند. همین فرزند پیشتر هم در درگیری با نیروهای امنیتی هدف ساچمه قرار گرفته و سه دندانش را از دست داده بود.
خانواده فواد قدیمی همواره تحت فشار و نظارت نهادهای امنیتی بودند؛ ماموران مزار او را زیر نظر داشتند و سنگ قبر «شهید فواد» چهار بار تعویض شد. پیش از مراسم چهلم، تماسهای مکرر نهادهای امنیتی برای جلوگیری از حضور مردم برقرار شد، اما خانواده مقاومت کردند و ۵ آبان ۱۴۰۱، مراسم چهلم او با حضور گسترده مردمی و شعارهای «شهید نمیمیرد» و «مرگ بر جاش» برگزار شد. پدر خانواده مردم را به دعا خواندن و بازگشت به خانه دعوت کرد و مردم نیز او را حمایت کردند. در جریان مراسم، نیروهای امنیتی با گاز اشکآور و شلیک ساچمهای جمعیت را تهدید و تعدادی زخمی و بازداشت شدند. خانواده حتی در روز تولد فواد با وجود فشارهای امنیتی بر سر مزار او حضور یافتند و یاد و نام او را زنده نگه داشتند.
فواد قدیمی، متولد ١٣٦١/١٢/١، فرزند حدیثه صفایی و عبدالله است. او متاهل و در شهرستان دیواندره مشغول به شغل خیاطی و خشکشویی بوده است. او از جمله چهار شهروند کُرد جانباخته شهر دیواندره در جریان اعتراضات این شهر است. فواد قدیمی فردی شوخطبع و مردمدار، عاشق طبیعت، کوهنوردی، شنا و فوتبال بوده و دست یاری بالایی برای کمک به مردم داشته است. او کارهای مردم با حساسیت زیاده انجام میداده است و با احساس مسئولیتی که در قبال مردم داشته در اعتراضات مردمی شرکت کرده است.
۱۶ شهریور ۱۴۰۲، امید قدیمی، برادر فواد قدیمی توسط نیروهای امنیتی در دیواندره بازداشت و به بازداشتگاه امنیتی شهرامفر سنندج منتقل میشود. او پس از ۲۰ روز با با تودیع قرار وثیقه دو میلیارد و سیصد میلیون تومانی به صورت موقت از بازداشتگاه امنیتی شهرامفر سنندج آزاد شد. در نهایت ۱۰ فروردین ۱۴۰۳ امید قدیمی از سوی دادگاه انقلاب دیواندره به ٤٠ ماه حبس تعزیری و پرداخت جزای نقدی محکوم شد. ۲۶ شهریور ۱۴۰۳ این حکم توسط دادگاه تجدیدنظر به یکسال حبس تعلیقی و پرداخت سه میلیون تومان جزای نقدی تغییر کرد.
قتل حکومتی دانش رهنما، ۲۲ ساله، اهل روستای «بالو» از توابع ارومیه؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ دانش رهنما ۲۲ساله و اهل روستای «بالو» از توابع ارومیه در جریان اعتراضات مردمی این روستای بزرگ بر اثر شلیک نیروهای سرکوبگر بسیج پایگاه همین روستا با شلیک گلوله سلاح کلاشینکوف به ناحیه پشت، شکم و پا زخمی و بعد از چهل دقیقه در نتیجه شدت جراحات کشته میشود.
دانش رهنما در تاریخ ۳۰ شهریور ١٤٠١ در جریان خیزش انقلابی بر اثر شلیک پاسگاه بسیج روستای «بالو» ارومیه جان باخت. فرجاد درویشی از رفقای صمیمی دانش بود که پس از جانباختن ژینا-مهسا امینی در تاریخ ۲۹ شهریور ١٤٠١ در پی شلیک نیروهای سرکوبگر در ارومیه جان خود را از دست داد، دانش بسیار ناراحت بود و در شب جانباختن فرجاد تا صبح گریه کرد و پس از انتشار فراخوان برای شرکت در اعتراضات، وی عصر روز ۳۰ شهریور ١٤٠١ به اعتراضات پیوست. حدود ساعت ٨ شب بود که خانواده دانش رهنما مطلع شدند، او زخمی شده است و خانواده بلافاصله خود را به بیمارستان «خمینی» ارومیه رساندند و پس از چهل دقیقه دانش رهنما بر اثر شدت جراحات وارده جان باخت. دانش در حین نجات عبدالله محمودپور که هدف گلوله بسیجیان قرار گرفته بود، مورد شلیک بسیجیان قرار گرفت و سه گلوله به ناحیه پشت، شکم و پای وی اصابت کرده بود.
در گواهی فوت دانش علت فوت او «برخورد اجسام سخت یا تیز» اعلام شده و پزشکی قانونی به خانواده رهنما اعلام کرده که فرزندشان بر اثر اصابت گلوله کلاشینکوف جان باخته است.
این ویدیو مربوط به پیکر خونین و لحظه جانباختن دانش راهنما است.
نهادهای امنیتی به خانواده فشار وارد کردند که پیکر او را شبانه به خاک بسپارند، اما خانواده مخالفت کرده و یکم مهر ۱۴۰۱ مراسم خاکسپاری دانش رهنما و عبدالله محمدپور، با حضور گسترده مردم در آرامستان این روستا برگزار شد. پس از برگزاری مراسم خاکسپاری شهروندان معترض به پایگاه بسیج در این روستا حمله و آن را به آتش کشیدند. چرا که «امین فتحی»، رئیس پاسگاه بسیج در این روستا در شلیک مستقیم به شهروندان معترض دست داشته است. بعد از اتمام مراسم ختم اداره اطلاعات ارومیه برادران دانش را احضار و از آنان تعهد گرفته که درباره موضوع جانباختن دانش رهنما سکوت کنند.
در مراسم چهلم دانش رهنما نیروهای اداره اطلاعات و نیروهای بسیجی پایگاه روستای «بالو» با محاصره آرامستان مانع حضور مردم بر مزار او و برگزاری مراسم شدند. اما ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲، مراسم تولد دانش رهنما با حضور خانواده و نزدیکان او بر مزارش در آرامستان روستای «بالو» برگزار شد. در این مراسم، مادران دادخواه با آزاد کردن کبوتر تولد دانش رهنما را گرامی داشت و شرکتکنندگان شعارهای اعتراضی از قبیل «شهید نامرن» و «دانش قهرمان است شهید کردستان است» سردادند.
خانواده دانش رهنما علیه بسیجیان پاسگاه بالو اقدام به ثبت شکایت کردند اما پاسخی به شکایت آنان داده نشده، قرار بود کارشناسان برای بررسی موضوع به محل حادثه در روستای «بالو» مراجعه کنند اما اقدامی انجام نشد و سپاه پاسداران اعلام کرد که دانش اغتشاشگر بوده و به پایگاه بسیج حمله کرده و کشته شده است.
همچنین خانواده راهنما درخواست نهادهای حکومتی برای ثبت دانش رهنما به عنوان شهید حکومتی و درخواست دیه را رد کردهاند.
۳۰ شهریور ۱۴۰۳، نیروهای سرکوب برای ممانعت از برگزاری سالگرد قتل حکومتی دانش رهنما و عبدالله محمودپور، بهصورت گسترده به روستای «بالو» اعزام و راههای منتهی به آرامستان را مسدود کردند.
دانش رهنما فرزند علی و خاتون متولد ۲۱ اردیبهشت ١٣٧٩ در روستای «بالو» ارومیه است و پدر دختری خردسال به نام «جوانا» است.
همچنین در این گزارش بخوانید از طراحی کشتار و سرکوب/ چرایی و چگونگی سرکوب خونین بالو در ۳۰ شهریور.
قتل حکومتی عبدالله محمودپور ۱۶ ساله، اهل روستای بالو از توابع ارومیه؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ عبدالله محمودپور ١٦ سالە ساکن روستای بالو از توابع ارومیه که به شغل صافکاری مشغول بوده، به هنگام بازگشت از محل کار با شلیک گلوله جنگی نیروهای سرکوبگر-بسیج پایگاه روستای بالو به ناحیه پشت کشته شد. مردم پس از نیم ساعت پیکر زخمیشده عبدالله را از میان تیراندازی جنگی نیروهای سرکوبگر-بسیج به بیمارستان منتقل میکنند، اما بعد از مدت کمی در بیمارستان جان خود را از دست داد.
پیکر عبدالله ۱۶ ساله به پزشکی قانونی منتقل میشود و نهادهای امنیتی خانواده را تحت فشار قرار میدهند که مراسم خاکسپاری را شبانه و در سکوت برگزار کنند که به دنبال رد این درخواست، خانواده تهدید و از آنها تعهد کتبی گرفته میشود که مراسم خاکسپاری بدون سردادن شعار و حضور مردمی باشد و در نهایت ساعت ٧ صبح پس از اخذ تعهد پیکر عبدالله به خانوادهاش تحویل داده شد.
در برگه پزشکی قانونی، علت مرگ « برخورد جسم پرتابه نوک تیز به قفسه سینه» نوشته شده است. این ویدیو لحظه جانباختن عبدالله محمودپور در بیمارستان را نشان میدهد.
مراسم تشییع و خاکسپاری عبدالله محمودپور با حضور نیروهای لباس شخصی برگزار و پس از اتمام مراسمات خاکسپاری و ختم، نیروهای سرکوبگر خانواده محمودپور را تهدید به سکوت کردند، همچنین به خانواده اعلام کردند که فرزندشان توسط یکی از احزاب کُرد اپوزیسیون حکومت ایران کشته شده و با پرداخت دیه موافقت کنند، اما خانواده عبدالله این ادعاهای نیروهای سرکوبگر را رد و با پرداخت دیه موافقت نکردند.
یکم مهر ۱۴۰۱ مراسم خاکسپاری دانش رهنما و عبدالله محمدپور، با حضور گسترده مردم در آرامستان این روستا برگزار شد. پس از برگزاری مراسم خاکسپاری شهروندان معترض به پایگاه بسیج در این روستا حمله و آن را به آتش کشیدند. چرا که «امین فتحی»، رئیس پاسگاه بسیج در این روستا در شلیک مستقیم به شهروندان معترض دست داشته است. در مراسم چهلم عبدالله محمودپور و دانش رهنما نیروهای اداره اطلاعات و نیروهای بسیجی پایگاه روستای «بالو» با محاصره آرامستان مانع حضور مردم بر مزار او و برگزاری مراسم شدند. ۳۰ شهریور ۱۴۰۳، نیروهای سرکوب برای ممانعت از برگزاری سالگرد قتل حکومتی دانش رهنما و عبدالله محمودپور، بهصورت گسترده به روستای «بالو» اعزام و راههای منتهی به آرامستان را مسدود کردند.
۴ اردیبهشت ۱۴۰۲، مراسم تولد عبدالله محمودپور، یه با حضور خانواده و نزدیکان او بر مزارش برگزار شد.
عبدالله محمودپور فرزند عبدالغفار و فاطمه متولد نهم اردیبهشتماه ١٣٨٥ در منطقه قطور خوی است. او در سن هفت سالگی به همراه خانوادهاش به ارومیه مهاجرت و در سن ١٠ سالگی به دلیل علاقهای که به مکانیکی داشت، وارد کار صافکاری میشود. عبدالله محمودپور نزدیک به دو سال در روستای بالو نزد یک استادکار صافکاری کار میکند و سپس برای ادامه این کار به شیخ شلتوت ارومیه میرود.
قتل حکومتی امین معرفت، ۱۶ ساله، اهل اشنویه؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ امین معرفت نوجوان ١٦ ساله و اهل اشنویه در جریان اعتراضات مردمی این شهر با اصابت گلوله جنگی به پشت توسط نیروهای سرکوبگر امنیتی بلافاصله کشته میشود.
ویدیوهایی از پیکر امین معرفت در غسالخانه، و این ویدیو نیز محل دقیق شلیک از پشت را نشان میدهد.
این نوجوان ۱۶ ساله اولین کشتهشده اعتراضات اشنویه است. ویدیوهایی از حمل پیکر او توسط مردم و اینکه «شهید نمیمیرد» وجود دارد. در ادامه در اعتراض قتل حکومتی سه جوان کُرد در اشنویه در همین شب، مردم بهصورت گسترده به خیابان آمدند و حتی در آن شب اشنویه آزاد و نیروهای سرکوب فرار کردند.
همچنین ۹ آبان ۱۴۰۱، مردم اشنویه در چهلم جانباختگان اشنویه اقدام به اعتصاب سراسری کردند.
امین معرفت فرزند ابوبکر است. ویدیوهای بسیاری از او به هنگام نواختن موسیقی منتشر شده است.
قتل حکومتی صدرالدین لیتانی ۲۷ ساله، اهل اشنویه؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱صدرالدین لیتانی ۲۷ ساله، فرزند قادر و اهل اشنویه در جریان اعتراضات مردمی این شهر با اصابت گلوله جنگی توسط نیروهای سرکوبگر امنیتی کشته شد. این ویدیو پیکر خونین او بر روی زمین در لحظه تیراندازی را نشان میدهد.
در ادامه در اعتراض قتل حکومتی سه جوان کُرد در اشنویه در همین شب، مردم بهصورت گسترده به خیابان آمدند و حتی در آن شب اشنویه آزاد و نیروهای سرکوب فرار کردند.
همچنین ۹ آبان ۱۴۰۱، مردم اشنویه در چهلم جانباختگان اشنویه اقدام به اعتصاب سراسری کردند.
قتل حکومتی میلان حقیقی ۲۱ ساله، اهل اشنویه؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ میلان حقیقی ۲۱ ساله و اهل اشنویه در جریان اعتراضات مردمی این شهر با اصابت سه گلوله جنگی توسط نیروهای سرکوبگر امنیتی کشته شد.
در ادامه در اعتراض قتل حکومتی سه جوان کُرد در اشنویه در همین شب، مردم بهصورت گسترده به خیابان آمدند و حتی در آن شب اشنویه آزاد و نیروهای سرکوب فرار کردند.
همچنین ۹ آبان ۱۴۰۱، مردم اشنویه در چهلم جانباختگان اشنویه اقدام به اعتصاب سراسری کردند. و پدربزرگ و مادربزرگش بدون حضور مردمی و باوجود ممانعت شدید حکومتی بر سر مزارش حاضر شدند.
میلان حقیقی فرزند سلیم است. پدر او ساکن سوئد است و اولین بار خبر کشتنشدن فرزندش توسط جمهوری اسلامی را با نام «شهید» منتشر کرد.
قتل حکومتی محسن قیصری ۳۲ ساله، اهل ایلام؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ محسن قیصری ۳۲ ساله و اهل ایلام در جریان اعتراضات مردمی این شهر در پارک کودک به ضرب مستقیم بیش از ٥٠ ساچمه فلزی تفنگ ساچمه پران وینچستر به سر و سینه توسط نیروهای سرکوبگر زخمی و در مسیر انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داد.
او در پی مداخله برای نجات یک دختر که گاز اشکآور به او زده شده بود، مورد شلیک نیروهای سرکوبگر قرار گرفت.
تصویری از پیکر ساچمهزده او را در این گزارش مشاهده کنید.
پیکر محسن در تاریخ یکم مهر١٤٠١ پس از پافشاری خانواده به آنها تحویل داده شد و مراسم خاکسپاری او با حضور گسترده مردم در آرامستان «بهشت رضا» ایلام با سردادن شعارهای اعتراضی علیه حکومت برگزار شد.
نیروهای سرکوبگر از برگزاری مراسم هفتم و چهلم محسن قیصری ممانعت بعمل آوردند و خانواده وی مجبور به برگزاری مراسم در مسجد شدند. همچنین در روز چهلم محسن قیصری، اعتراضات گستردهای در مسیرهای منتهی به آرامستان «بهشت رضا» برگزار شد.
۳۰ شهریور ۱۴۰۲ در جریان برگزاری مراسم اولین سالگرد قتل حکومتی محسن قیصر بر مزار او، محمدحسین قیصری ۴۰ ساله و برادر محسن قیصری، هدی صادقی ۳۵ ساله و پدرش محمود صادقی و علی شیرخانی ۲۰ ساله با توسل به خشونت و ضربوشتم از سوی نیروهای امنیتی بازداشت شدند. محمد حسین قیصری پس از چند ساعت بازداشت با تودیع وثیقه سنگین آزاد شد. همچنین هدی صادقی، محمود صادقی و علی شیرخانی بعد از بازداشت به بازداشتگاه اطلاعات ایلام منتقل شدند. علی شیرخانی بهدلیل ضرب و جرح شدید با باتوم از سوی نیروهای سرکوبگر-امنیتی به هنگام بازداشت در وضعیت نامناسب جسمی قرار دارد و از رسیدگی پزشکی در بازداشتگاه اطلاعات ایلام محروم است.
۹ آذر ۱۴۰۲، مصطفی، برادر محسن قیصری تصاویری از نصب دوربین مداربسته توسط نهادهای امنیتی بر مزار برادرش را منتشر کرد. او نوشته بود: «از چه میترسید؟! از سنگِ مزارش؟! یا از نام و یادش؟! تهدید و ارعاب تا کی؟! ما دادخواهیم و تا آخر ایستادهایم.»
۲۴ شهریور ۱۴۰۳؛ در آستانه دومین سالگرد قتل حکومتی ژینا-مهسا امینی، برادر محسن قیصری با انتشار پیامی رو به مردم ایران اعلام کرده، تاکنون حکومت به قتل برادرشان پاسخگو نبوده و آنها تا آخرین نفس سیاه بر تن ایستادهاند و هرگز کوتاه نخواهند آمد.
محسن قیصری ٣٢ ساله فرزند نظر و خدیجه و فارغالتحصیل رشته کامپیوتر بوده است. بیعدالتی در جامعه او را رنج میداد و همیشه به دنبال برابری و عدالت بود. او در حال ساخت خانه برای زندگی مشترک بود که دو روز پس از اتمام خانه توسط جمهوری اسلامی کشته شد.
قتل حکومتی امیرعلی فولادی ۱۷ساله در اسلامآباد غرب؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ امیرعلی فولادی ۱۷ ساله و اهل اسلامآباد غرب، از بالای ساختمان فرمانداری توسط نیروهای سرکوب با گلوله جنگی به او شلیک شد و جان خود را از دست داد.
نهادهای امنیتی برای تحویل جنازه امیرعلی فولادی از خانوادهاش درخواست پول کردند. در نهایت پیکر او در روستای «چشمه خانی» در اسلامآباد غرب به خاک سپرده شد.
۱۲ آبان ۱۴۰۱، مراسم چهلم امیرعلی فولادی ۱۶ ساله، سعید محمدی ۲۱ ساله و ایمان محمدی در اسلامآباد غرب (شاباد) برگزار شد. معترضان در مراسم شعارهای اعتراضی از قبیل «مرگ بر دیکتاتور» سر دادند که نیروهای امنیتی با معترضان درگیر شده و به سوی آنان تیراندازی کردند. چندین معترض بر اثر شلیک نیروهای سرکوبگر در این مراسم زخمی و چند تن دیگر بازداشت شدند.
قتل حکومتی سعید محمدی ۲۱ ساله، اهل اسلامآباد غرب؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ سعید محمدی ۲۱ ساله و اهل اسلامآباد غرب از بالای ساختمان فرمانداری توسط نیروهای سرکوب با گلوله جنگی به او شلیک میشود و وقتی بلند میشود، هدف گلوله از پشت سر قرار میگیردو در دم کشته میشود.
سوم مهر ۱۴۰۱، مراسم خاکسپاری سعید محمدی در باغ رضوان این شهرستان با حضور گسترده مردمی برگزار شد.
۱۲ آبان ۱۴۰۱، مراسم چهلم امیرعلی فولادی ۱۶ ساله، سعید محمدی ۲۱ ساله و ایمان محمدی در اسلامآباد غرب (شاباد) برگزار شد. معترضان در مراسم شعارهای اعتراضی از قبیل «مرگ بر دیکتاتور» سر دادند که نیروهای امنیتی با معترضان درگیر شده و به سوی آنان تیراندازی کردند. چندین معترض بر اثر شلیک نیروهای سرکوبگر در این مراسم زخمی و چند تن دیگر بازداشت شدند.
سعید محمدی، ۲۱ساله، اهل اسلامآباد غرب از توابع کرمانشاه؛ ورزشکار و کشتیگیر بود.
قتل حکومتی ایمان محمدی، ۳۲ اهل اسلامآباد غرب؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ ایمان محمدی، ۳۲ اهل اسلامآباد غرب، از بالای ساختمان فرمانداری توسط نیروهای سرکوب با گلوله جنگی به او شلیک شد و جان خود را از دست داد.
نهادهای امنیتی تا مدتها جنازه او را به خانواده تحویل نداده و از آنها تقاضای میزان زیادی پول کردند.
۱۲ آبان ۱۴۰۱، مراسم چهلم امیرعلی فولادی ۱۶ ساله، سعید محمدی ۲۱ ساله و ایمان محمدی در اسلامآباد غرب (شاباد) برگزار شد. معترضان در مراسم شعارهای اعتراضی از قبیل "مرگ بر دیکتاتور" سر دادند که نیروهای امنیتی با معترضان درگیر شده و به سوی آنان تیراندازی کردند. چندین معترض بر اثر شلیک نیروهای سرکوبگر در این مراسم زخمی و چند تن دیگر بازداشت شدند.
ایمان محمدی، متولد هشتم مهر۱۳۶۸ از اسلامآباد غرب است. تا دیپلم بیشتر درس نخوانده بود و به کارگری مشغول بود.
قتل حکومتی امیرحسین بساطی ۱۶ ساله و اهل کرمانشاه؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ امیرحسین بساطی ۱۶ساله و اهل کرمانشاه در جریان تجمعات اعتراضی این شهر بر اثر اصابت گلوله نیروهای سرکوبگر- حکومتی به ناحیه سینه کشته شد.
خانواده بساطی تا روزها از سرنوشت فرزندشان اطلاعی نداشتند و چندین بار به نهادهای امنیتی و قضایی مراجعه، اما پاسخی دریافت نکرده بودند و پیکر خونین امیرحسین را در شبکههای اجتماعی دیدند. در نهایت این نهادهای با آنان تماس گرفته و از آنها خواسته بودند که جهت تحویل جسد امیرحسین به بیمارستان طالقانی مراجعه کنند. نهادهای امنیتی برای تحویل جنازه تقاضای پرداخت ۹۰ میلیون تومان پول از خانواده کردند. در نهایت ۸ مهر ۱۴۰۱ بعد از ۹ روز پیکر این نوجوان در ازای دریافت پول گلولههای شلیک شده به او، اخذ تعهد کتبی از خانواده و مشروط به آنکه در کرمانشاه دفن نشود به خانواده تحویل داده شد.
این ویدیو پیکر خونین امیرحسین بساطی را نشان میدهد.
امیرحسین بساطی ۸ مهر ۱۴۰۱ در آرامستان روستای «دارخور حسن آباد» از توابع بخش مرکزی شهرستان اسلامآباد غرب و در فاصله ۶۰ کیلومتری از زادگاهش به خاک سپرده شده است.
۱۱ مهر ۱۴۰۱ نیروهای امنیتی به خانه پدری امیرحسین یورش برده و پدرش را در حالیکه از بازنشستگان خود سپاه پاسداران است، بازداشت کردند.
امیرحسین بساطی متولد ٢٢ آذر ١٣٨٥ است. ۲۳ آذر ۱۴۰۱ برادرش به مناسبت سالگرد تولد امیرحسین با آوازخوانی بر مزارش نوشته است: «تولدت مبارک شیر مرد من، امسال کنار من نبودی و یکسال گذشت، هر آمدنی رفتنی دارد و هر شروع پایان، خوشا آنان که با شهامت و شجاعت و افتخار نامشان جاودان شد. نام تو تا ابد در دلها جاودان است.»
قتل حکومتی محمد زارعی ۲۲ ساله، اهل سنقر از توابع کرمانشاه و ساکن قرچک؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ محمد زارعی ۲۲ ساله و اهل سنقر از توابع کرمانشاه در جریان اعتراضات مردمی در منطقه «باقرآباد» شهرستان قرچک بر اثر شلیک نیروهای سرکوب به شدت زخمی و در حین انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داد.
جسد محمد زارعی پس از اخذ تعهد کتبی به خانوادهاش تحویل داده شده و در آرامستان «بی بی زبیده» قرچک بدون مراسم خاکسپاری به خاک سپرده شده بود. نیروهای امنیتی خانواده زارعی را تهدید کردند که از مصاحبه با رسانهها در اینباره خودداری کنند.
محمد زارعی اهل روستای «دهبنه» از توابع شهرستان سنقر واقع در استان کرمانشاه بود. او در قرچک ورامین زندگی میکرد و بهعنوان راننده اسنپ مشغول به کار بود.
قتل حکومتی علیرضا فتحی ۲۶ ساله، اهل سنقرکلیایی از توابع کرمانشاه و ساکن قزوین؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ محمد زارعی ۲۶ ساله و اهل سنقرکلیایی از توابع کرمانشاه در جریان اعتراضات مردمی شهرک صنعتی «الوند» در قزوین بر اثر شلیک نیروهای سرکوب به ناحیه قفسه سینه به شدت زخمی و در حین انتقال به بیمارستان جان خود را از دست داد.
جسد او پس از اخذ تعهد کتبی، به خانوادهاش تحویل و در شهرستان «الوند» به خاک سپرده شده است.پس از قتل حکومتی علیرضا فتحی خانواده آقای فتحی تحت فشار نهادهای امنیتی قرار گرفتند تا عامل جان باختن او را «ارازل و اوباش» اعلام کنند.
مراسم خاکسپاری علیرضا فتحی با تدابیر شدید امنیتی و با حضور شمار اندکی از اعضای خانوادهاش در شهرستان «الوند» برگزار و پیکر او در آرامستان «بهشت فاطمیه» الوند به خاک سپرده شد.
علیرضا فتحی، متولد ۲۳ مرداد ۱۳۷۵، اصالتا اهل سنقر و ساکن الوند در استان قزوین بود. او در مغازه ضایعات فروشی خود در شهر الوند استان قزوین مشغول به کار بود.
قتل حکومتی روزبه خادمیان ۳۱ ساله، اهل سنقرکلیایی از توابع کرمانشاه و ساکن کرج؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ روزبه خادمیان ۳۱ ساله و اهل سنقرکلیایی از توابع کرمانشاه در جریان اعتراضات مردمی فردیس کرج از فاصله یک متری هدف شلیک مستقیم ۷۰ گلوله ساچمهای نیروهای سرکوبگر-حکومتی به ناحیه سر و پشت قرار میگیرد و دو ساعت بعد از انتقال به درمانگاه جان خود را از دست میدهد.
خانواده تلاش کردند او را در زادگاهش سنقرکلیایی به خاک بسپارند، اما به علت فشارهای نهادهای امنیتی در بهشت «بیبی سکینه» کرج به خاک سپرده شد. در ادامه نهادهای امنیتی اجازه برگزاری مراسم ختم او را به خویشاوندان در سنقر ندادند.
علت فوت روزبه خادمیان در گواهی پزشکی قانونی او اصابت گلوله ذکر شده است.
روزبه به فوتبال خیلی علاقه داشت. او دارای مدرک کارشناس حسابداری و مغازه موبایل فروشی در کرج داشت. او در آخرین استوری اینستاگرامش خطاب به زنان ایران نوشت: «تو عقب وایسا. من برای آزادی تو جون میدم.»
قتل حکومتی علی مظفری ۱۷ ساله، اهل قوچان؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ علی مظفری ۱۷ ساله، نوجوان کُرد کرمانج اهل قوچان در جریان اعتراضات مردمی این شهر با شلیک مستقیم گلوله نیروهای سرکوبگر-حکومتی از ناحیه سینه به شدت زخمی و پس از انتقال به مراکز درمانی جان باخت. علی در ابتدا با گلوله ساچمهای هدف شلیک قرار میگیرد، سپس یکی از نیروهای سرکوب بالای سر او میرود و از فاصله یک متری با تیر جنگی کلت به سینه او شلیم میکند.
۲ مهر ۱۴۰۱ خانواده در ازای پرداخت ۵۰ میلیون تومان پول و با شرط خاکسپاری او تا قبل از ساعت ۶ بامداد پیکر او را تحویل گرفته و مراسم خاکسپاری او تحت تدابیر شدید امنیتی برگزار شد.
علی مظفری از بازیکنان تیم نوجوانان والیبال سایپای تهران بوده و سابقه دعوت به تیم ملی نوجوانان را داشته است.
قتل حکومتی مهدی ببرنژاد ۲۲ساله، اهل قوچان؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ مهدی ببرنژاد ۲۲ ساله و از کُردهای کرمانج اهل قوچان در جریان خیزش انقلابی زن، زندگی، آزادی بر اثر شلیک گلوله نیروهای سرکوبگر به قسمت لگن و در نتیجه خونریزی داخلی جان باخت.
مهدی ببرنژاد تا آخرین لحظهها در اعتراض بود و ساعت ۹ شب تیر خورد. ابتدا با موتور به خیابانی با کلینیک منتقل شد، اما کسی کمک نکرد و سپس دوستانش او را به اورژانس رساندند. ماموران امنیتی مانع عمل جراحی شدند و خانواده تا صبح از وضعیت او بیخبر بودند. پیکر مهدی بلافاصله تحویل داده نشد و علت مرگ در گواهی فوت، اصابت گلوله به لگن و خونریزی داخلی ذکر شد. ماموران پس از انتقال او به پزشکی قانونی مشهد، خانواده را تحت فشار گذاشتند تا مراسم خاکسپاری برگزار نشود.
نیروهای امنیتی پیکر مهدی را پس از سه روز با اخذ تعهد کتبی به خانوادهاش تحویل دادند. مراسم خاکسپاری او تحت تدابیر شدید امنیتی و در روستای نیاکانشان، از توابع قوچان، دفن کنند. مراسم خاکسپاری با حضور محدود خانواده برگزار شد و دوستان و آشنایان اجازه حضور نداشتند. حتی گذاشتن عکس مهدی روی خودرو و برگزاری مراسم بزرگ ممنوع شد و از چند نفر از خانواده تعهد گرفته شد که مراسم بزرگ برگزار نکنند.
فشار نهادهای امنیتی ادامه یافت؛ در مراسم چهلم، راههای ورود به روستای نیاکان بسته بود و خانواده تحت مراقبت شدید، تعقیب و شنود تلفنی قرار داشتند. برخی افراد ناشناس و خودروهای غریبه اعضای خانواده را دنبال میکردند و کوچکترین حرکت آنها زیر نظر بود. موبایل مهدی نیز بیش از چهار ماه در اختیار ماموران باقی ماند و پس داده نشد. این اقدامات امنیتی تلاش خانواده برای حفظ یاد و نام مهدی را با مانع مواجه کرد، اما آنها همچنان مراسم چهلم و یادبود او را برگزار کردند.
مهدی ببرنژاد، از سربازی برگشته بود، در کنکور شرکت کرده بود، در دانشگاه قبول شده بود، و اگر در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در قوچان کشته نمیشد، تا امروز یک سالی میشد که دانشجو بود. مهدی ببرنژاد در تنها پست اینستاگرامش نوشته بود: «ما در رنج هستیم و بودن رنج آور است.». او باشگاه می رفت، از بچگی کشتی کار میکرد، چند سال آخر هم هر روز بدنسازی میکرد. رپ گوش میداد و طرفدار پوتک بود. در کارواش و تالار کار کرده بود و حتی کارگری میکرد.
۲۰ مرداد ۱۴۰۲، رضا ببرنژاد، برادر مهدی ببرنژاد در پی یورش نیروهای اطلاعات سپاه به منزل این خانواده بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد.
۳۱ اردیبهشت ١٤٠٣، رضا ببرنژاد، برادر مهدی ببرنژاد به دلیل انتشار استوری در صفحه اینستاگرام خود در مورد مرگ ابراهیم رئیسی و همراهانش از سوی نیروهای امنیتی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شد. او ۱۲ خرداد ۱۴۰۳ با تودیع وثیقه بهصورت موقت آزاد شد.
۱۷ خرداد ١٤٠٣، رضا ببرنژاد پنج روز پس از آزادی موقت با تودیع وثیقه مجددا توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان این شهرستان منتقل شد. او در ۳۱ تیر ۱۴۰۳ با تودیع وثیقه بهصورت موقت آزاد شد.
قتل حکومتی عرفان خزائی ۳۰ ساله اهل کنگاور از توابع کرمانشاه، در شهریار؛
۳۰ شهریور ۱۴۰۱ عرفان خزائی ٣٠ ساله و اهل شهر کنگاور از توابع کرمانشاه و ساکن شهریار، در جریان اعتراضات مردمی شهریار از فاصله کمتر از ۱۰ متر از پشت سر با گلوله کلت ۹ میلیمتری هدف شلیک نیروهای سرکوب قرار گرفت و شدیداً زخمی شد. مردم او را به بیمارستان «امام سجاد» رساندند، اما پرسنل بیمارستان ابتدا از اعزام آمبولانس خودداری کردند. خانواده همان شب مطلع و بامداد به بیمارستان رسیدند، جایی که ماموران اطلاع دادند عرفان «برای همیشه تمام کرده». برگه پزشک قانونی علت فوت او را «اصابت جسم پرشتاب پرتابهای»، «شوک ناشی از خونریزی» و «آسیب ریه» ثبت کرده است.
خانواده عرفان خزائی دو روز پس از جانباختن او موفق شدند پیکر وی را از پزشک قانونی کهریزک تحویل بگیرند، بدون اینکه هزینهای پرداخت کنند. مراسم خاکسپاری تحت تدابیر شدید نهادهای امنیتی و با حضور نیروهای سرکوبگر برگزار شد، اما خانواده با حضور مردم و نزدیکان، مراسم باشکوهی بر مزار عرفان برگزار کردند. پیکر این جانباخته در آرامستان «امامزاده قاسم» در منطقه وحیدیه شهریار به خاک سپرده شده است.
خانواده عرفان خزائی مراسم روز سوم و هفتم فرزندشان را بدون توجه به نهادهای امنیتی برگزار کردند، اما برای مراسم روز چهلم تحت تهدید شدید مجبور به برگزاری سکوتآمیز شدند. با این حال، مراسم ۹ آبان ۱۴۰۱ در آرامستان برگزار شد و پس از پایان آن، نیروهای سرکوبگر به سمت مردم تیراندازی کرده و تعدادی زخمی و بازداشت شدند.
در سالگرد قتل حکومتی او اعضای خانواده با انتشار یک استوری به دلیل شرایط پیشآمده از عدم برگزاری مراسم یادبود او خبر دادند.
جمهوری اسلامی در جریان خیزش ژن، ژیان، ئازادی تلاش کرده از طریق نیروهای بسیج بر خانواده عرفان خزائی فشار وارد کند. پس از جانباختن عرفان، یک بسیجی فعال شکایتی علیه یکی از برادران او بهعنوان «ترور و انتقام خون» ثبت کرد، در حالی که خانواده هیچگونه تهدیدی نکرده بودند. در جلسه دادگاه، قاضی از شاکی خواست مدارک تهدید را ارائه دهد و پرسید در زمان کشتهشدن عرفان کجا بوده است؛ شاکی اعلام کرد در محل قتل نبوده اما داخل شهر بوده است. تاکنون نتیجه پرونده مشخص نشده و تنها یک جلسه برگزار شده است.
هر ساله با نزدیک شدن به سالگرد خیزش ژن، ژیان، ئازادی، خانوادهها تحت فشار و تهدید نهادهای امنیتی قرار گرفتند تا از برگزاری مراسم جلوگیری شود. خانواده خزائی نیز احضار شدند و تهدید شدند که مراسم سالگرد عرفان برگزار نشود. شبانه، چند بنر سالگرد در ورودی شهر و میدان اصلی توسط نیروهای امنیتی پاره شد و خانواده تحت فشار شدید قرار گرفت.
۱۹ شهریور ۱۴۰۲، حاتم خزائی، ندا کارگر، احسان خزائی و یزدان خزائی، پدر و مادر و برادران عرفان خزائی به اداره اطلاعات شهریار استان تهران احضار و در رابطه با دادخواهی عرفان خزائی تهدید شدند.
روز دوشنبه ٢٣ تیر ١٤٠٤، نیروهای امنیتی بدون ارائه حکم قضایی به منزل خانواده عرفان خزائی یورش بردند و با توسل به خشونت احسان خزائی و همسرش ندا کارگر را بازداشت کردند. خانم کارگر همان روز پس از چند ساعت بازجویی آزاد شده بود.
عرفان خزائی، فرزند هاتم، متولد ۱۱ خرداد ١٣٧١، اهل شهر کنگاور از توابع کرمانشاه و شاکن شهریار تهران بوده است. او مجرد و دارای تحصیلات مقطع سیکل بوده است. آقای خزائی در فروشگاه لوازم خانگی «کاراتک کار» مشغول به کار بوده است.
همچنین؛
گزارشاتی از کشته شدن یک فرد در سردشت بەنام «محمد مام صالح» در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در برخی رسانهها منتشر شده است؛ اما تاکنون کُردپا به هیچ مستندی در این رابطه دست نیافته است و بههمین دلیل نمیتوانند درباره این فرد ادعایی مطرح کند.
تنظیم؛ اوین مصطفیزاده