سومین سالگرد قتلهای حکومتی بیپاسخ مینو مجیدی، رضا شهپرنیا، فرجاد درویشی و زکریا خیال در ژن ژیان ئازادی

۲۹ شهریور ۱۴۰۴؛ مورخه ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ مصادف با چهارمین روز از خیزش انقلابی ژن، ژیان، ئازادی در کردستان، پس از قتل حکومتی ژینا-مهسا امینی و تبدیل خاکسپاری او در ۲۶ شهریور به یک حرکت اعتراضی گسترده؛ روز ۲۶ شهریور، هزاران نفر از مردم سقز و سنندج در مراسم خاکسپاری ژینا امینی حضور یافتند و شعارهای «ژن، ژیان، ئازادی» و «مرگ بر خامنهای» سر دادند. اعتراضات مردمی به فرمانداری سقز و خیابانهای سنندج کشیده شد و با استفاده گسترده از گلوله ساچمهای و گاز اشکآور، دهها نفر زخمی شدند. این روز، همزمان با خاکسپاری، آغاز رسمی جنبش «ژن، ژیان، ئازادی» و نقطه عطفی در توجه جهانی به قتل حکومتی ژینا و واکنش مردم ایران شد.
در ۲۹ شهریور ۱۴۰۱، موج اعتراضات در شهرهای مختلف کُردستان ازجمله کرمانشاه، ایلام، آبدانان، قروه، سردشت، ارومیه، ربط، نقده، پیرانشهر، بوکان، دیواندره، مریوان، سنندج و سقز ادامه یافت. مردم با حضور در خیابانها شعار «ژن، ژیان، ئازادی» و دیگر شعارهای ضد حکومتی سر دادند. اعتراضات عمدتاً از عصر هر روز آغاز میشد و همانند روزهای پیشین با سرکوب شدید نیروهای امنیتی مواجه شد. در نتیجه این سرکوبها صدها نفر زخمی و دستکم چهار تن در شهرهای کرمانشاه، پیرانشهر و ارومیه جان خود را از دست دادند.
همزمان نهادهای امنیتی با ارسال پیامکهای تهدیدآمیز تلاش کردند مردم را از حضور در تجمعات بازدارند و به آنان هشدار دادند که بر اساس قانون مجازات اسلامی با آنها برخورد خواهد شد. نمونههایی از این پیامکها در شهرهای سقز و بانه ثبت و توسط کردپا منتشر شد.
برای مشاهده جزئیات مربوط به اعتراضات روزهای گذشته، میتوانید به این لینک مراجعه کنید.
براساس این گزارش، قتل حکومتی مینو مجیدی، رضا شهپرنیا، فرجاد درویشی و زکریا خیال در ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ با شلیک مستقیم نیروهای امنیتی و یگان ویژه رقم خورد. هر چهار خانواده پس از قتل عزیزانشان تحت شدیدترین فشارهای امنیتی و تهدید نهادهای حکومتی قرار گرفتند؛ از تحریف علت مرگ و ممانعت از برگزاری مراسمهای خاکسپاری و چهلم گرفته تا بازداشت و احضار اعضای خانواده.
این چهار قتل حکومتی تاکنون توسط جمهوری اسلامی ایران بی پاسخ ماندهاند. جمهوری اسلامی در مورد مینو مجیدی، علت مرگ را به «منافقین» نسبت داد. خانواده رضا شهپرنیا برای سکوت تحت فشار قرار گرفتند و پیشنهاد دیه را رد کردند. در مورد فرجاد درویشی، حتی مزار او و نوشتههای حکشده بر سنگ قبرش بارها هدف تخریب شد و برادرش به دلیل دادخواهی ۵۱ روز بازداشت و سپس به زندان محکوم شد. پیکر زکریا خیال نیز ربوده شد و پدرش برای تحریف واقعیت بازداشت و تهدید گردید و در مراسم چهلمش زخمی شد.
این گزارش، در سالگرد قتل حکومتی این چهار جانباخته، نه تنها رویدادهای ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ را روایت میکند، بلکه فشار و سرکوب نهادهای امنیتی علیه خانوادهها و ایستادگی آنان در برابر بیعدالتی را ثبت و بر ضرورت دادخواهی و پاسخگویی تأکید میکند.
قتل حکومتی مینو مجیدی، ۶۲ ساله؛
مینو مجیدی، معترض اهل قصرشیرین و ساکن کرمانشاه اولین زنی است که در جریان خیزش انقلابی ژن ژیان ئازادی جان باخت. او در ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ در بلوار «وحدت» نزدیک به شیرینیفروشی «تابان» توسط نیروهای یگان ویژه و موتورسوار از فاصله دو متری هدف ۱۶۷ گلوله ساچمه از پشت سر تا کمر قرار میگیرد و قبل از انتقال به بیمارستان «طالقانی» جانش را از دست میدهد. وقتی خانواده به بیمارستان میرسد، اثری از تلفن همراه و طلاهایش نبوده و پرسنل بیمارستان و پلیس اظهار بیاطلاعی کردند.
پیکر مینو مجیدی ۳۰ شهریور۱۴۰۱ بعد از بازجویی از پدرش و تحویل نتیجه پزشکی قانونی که در آن علت مرگ براثر «برخورد اجسام سخت و تیز» نوشته شده، در۳۱ شهریور ۱۴۰۱ در آرامستان میناباد (آرامستان اهل تسنن کرمانشاه) خاکسپاری میشود. ۳۱ شهریور ۱۴۰۱؛ پیکر مینو مجیدی با حضور گسترده مردمی و شعار «ژن ژیان ئازادی» خاکسپاریی شد.
نیروهای لباس شخصی و بسیج، هم در محل برگزاری مراسم و هم اطراف خانه پدر مینو مجیدی تا روزها مستقر بودند و اقدام به فیلمبردای میکردند، همچنین با موتور و ماشین تا نیمههای شب فضای رعب و وحشت حاکم میکردند.
به خانواده اجازه برگزاری مراسم چهلم داده نشد و صبح روز چهلم اداره اطلاعات با همسر مینو مجیدی تماس میگیرد که مطمئن باشد در خانه است و طبق فراخوان مردمی سر مزار حضور نداشته و در نهایت اجازه ندادند همسرش در مراسم حضور پیدا کند. همچنین نیروهای امنیتی با برادر مینو مجیدی تماس گرفته بودند و وقتی جواب نداده بود برای اخذ تعهد احضار شد؛ در نهایت یک روز بعد از چهلم، خانواده مراسم را با محاصره نیروهای امنیتی و لباس شخصی در خانه برگزار کردند.
با این وجود هفتم آبان ۱۴۰۱ مراسم چهلم مینو مجیدی با حضور گسترده مردمی و شعارهای «خون ندادیم که سازش کنیم، رهبر قاتل رو ستایش کنیم»، «مرگ بر دیکتاتور»، «نترسید نترسید، ما همه با هم هستیم»، « کوردستان کوردستان، گورستان فاشیستان» و « ای جاش{موسوم به افراد کُردی که در خدمت حکومت کار میکنند} حرامزاده، رنج کورد را به باد دادی» برگزار شد.
پس از برگزاری مراسم خاکسپاری مینو مجیدی، معترضان به خیابان ریختند و نیروهای سرکوب با شلیک گلوله به مردم یورش بردند.
نیروهای حکومتی مرگ مینو مجیدی را انکار نکردند و برایش داستان خودکشی نساختند، اما اعلام کردند یا سلاح غیر سازمانی توسط منافقین کشته شده است. ادعای که خانواده آن را رد کرده است.
مینو مجیدی فرزند وجیهه قویدل و وحید مجیدی و متولد بیستم تیرماه ١٣٣٩ در قصرشیرین است. او بعد از انقلاب ۵۷ از حق تدریس محروم شده بود. او همچنین از اقلیت تحت ستم یارسان بود.
مهسا پیرایی درباره خصوصیات مادرش میگوید؛ مادرم بسیار آرام و متین بودند، اهل هیاهو و شعار نبود، بسیار شجاع و مهربان بود، همیشه در حال یادگیری و اهل مطالعه و ورزش بودند، مادرم ستون خانه خانواده ما و پدر و مادرش بود که هر دو خانه را ویران کردند. مادرم با خواست خود در اعتراضات شرکت کرده بود و حتی در جواب پدرم که گفتند نرو، مادرم گفته بود اگر من نروم، تو نروی، پس جوانهای مردم بروند و کشته شوند.
قتل حکومتی رضا شهپرنیا، ۲۲ ساله، اهل کرمانشاه؛
۲۹ شهریور ۱۴۰۱ رضا شهپرنیا، ۲۲ ساله در تجمعات اعتراضی کرمانشاه در خیابان «خرم» با اصابت بیش از ۱۰۰ گلوله ساچمهای به بدن خصوصا چشمها، دندانها و قفسه سینه جان باخت. به گفته خانواده، تمام بدنش جای ساچمه بود، از فاصله نزدیک عملا او را تیرباران کرده بودند. در گواهی فوت رضا شهپرنیا دلیل مرگ، «آسیب احشام داخل قفسه سینه، شکم، ریه، قلب و کبد ... با اصابت جسم پرتابهای مدور یا ساچمه...» اعلام شده است.اما نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی تاکنون در این مورد پاسخگو نبودهاند پاسخی ندادهاند و حتی از پدر رضا شهپرنیا تعهد گرفتند که خبر کشتهشدن فرزندش را رسانهای نکند.
تصاویری منتشر، پیکر خونین رضا شهپرنیا را نشان میدهد.
رضا شهپرنیا غروب ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ برای اعتراضات به خیابان میرود، دست خالی و حتی بدون داشتن ماسک؛ آخرین تماس مادرش با او این بود که چه غذایی درست کنم و او غذای محبوبش را گفته بود؛ «ماکارونی شکلدار، مامان». رضا تا ۱۱ شب به تلفن همراهش جواب نمیدهد و خانواده سراسیمه در خیابانها دنبال او میگشتند. شهر فضای نظامی به خود گرفته بود و در مراجعه به کلانتری به آنها گفته بودند، «امشب اصلا بازداشتی نداشتیم». خانواده سراغ بیمارستان میروند و میگویند امشب فقط دو فوتی داشتیم یک زن و مرد ۳۵ ساله و خانواده امیدوار میشوند که رضا حداقل در بین فوتیها نیست.
خانواده رضا تا صبح به جستجوی او ادامه میدهند، روز بعد ساعت ۴ بعد از ظهر، پدر خانواده به آگاهی احضار و در رابطه با حضور فرزندش در اعتراضات از او بازجویی میشود، مادر به امید زندهماندن پسرش حتی داروهای رضا با به پدرش میدهد. سرانجام به دایی رضا برای تشخیص هویت جسد تماس میگیرند؛ پیکر رضا همان پیکر مردم به ظاهر ۳۵ ساله بوده، اما پیکر و صورت چنان در خون غرق بوده که کسی قادر به شناسایش نیست.
خانواده رضا شهپرنیا پس از دو روز توانستند پیکر فرزندانشان را در«باغ فردوس» کرمانشاه در روز پنجشنبه ۳۱ شهریور ۱۴۰۱ با حضور خانواده و گریه و فغان خاکسپاری کنند.
در مراسم چهلم رضا شهپرنیا حضور نیروهای سرکوبگر-امنیتی چنان پررنگ بوده که عملا از برگزاری مراسم ممانعت کردند و افرادی که شعار ضد حکومتی سر دادند با سرکوب مواجه شدند. خانواده برای جلوگیری از بازداشت مراسم را زود جمع کردند، اما نیروهای سرکوب آنها را تا دم خانه دنبال کردند تا از شکلگیری هر مراسمی خودداری کنند.
همچنین برگزاری اولین سالگرد قتل حکومتی او در ۲۹ شهریور ۱۴۰۲، بهدلیل فشار نهادهای امنیتی بر خانواده عملا برگزار نشد.
۱۲ بهمن ۱۴۰۲؛ خانواده رضا شهپرنیا پیشنهاد دیه از سوی حکومت را رد کردند و در فضای مجازی نوشتند؛ «ما پول خون نمیگیریم، خون به ناحق ریخته شدهی رضا هیچوقت با پول معامله نمیشه و نخواهد شد.»
رضا شهپرنیا، ۲۲ ساله، تنها پسر خانواده و یک خواهر دوقلو به نام «نرگس» دارد. او اهل مطالعه و تلفن همراهش پُر از کتابهای تاریخی بود. یک سال و خردهای بود که سربازیش را تمام کرده بود و دنبال کار میگشت، اما شغلی پیدا نکرده بود. به کشتی علاقه داشت و سالها بود که کشتی میگرفت. به تازگی گواهینامهاش را بینالمللی کرده و برای آموزش رانندگی لیفتراک ثبتنام کرده بود، به امید آنکه شغلی پیدا کند.
قتل حکومتی فرجاد درویشی، ۲۳ ساله و اهل ارومیه؛
یفرجاد درویشی ٢٣ سالە و اهل روستای بالو از توابع ارومیه ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ در جریان تجمع اعتراضی در شهرک ولیعصر ارومیه بر اثر شلیک تعداد زیادی گلوله ساچمهای نیروهای سرکوبگر-امنیتی به سینه، قلب و ریهها از فاصله نزدیک جان خود را از دست داد.
مردم پیکر فرجاد را به بیمارستان منتقل کردند، اما جانباخته بود و نیروهای امنیتی از ورود مردم به بیمارستان ممانعت کردند. روز بعد پیکر فرجاد را به روستای زادگاهش «بالو» منتقل کردند و بیش از ۸۰ درصد مردم برای تشییع جنازه به مسجد جامع بالو رفته بودند. مردم در مسجد و از همان ابتدا شروع به اعتراض و سردادن شعار مرگ بر دیکتاتور، مرگ بر خامنهای و شهید نمیمیرد، کردند. مراسم خاکسپاری فرجاد درویشی، ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ با حضور گسترده مردم در روستای «بالو» از توابع اشنویه و با شعار «شهید نمیمیرد» برگزار شد.
در اولین سالگرد قتل حکومتی فرجاد درویشی در ۲۹ شهریور ۱۴۰۲، نیروهای سرکوبگر و ضد شورش به روستای بالو رفتند و منزل پدر فرجاد درویشی را محاصره کرده تا مانع برگزاری مراسم سالگرد او شوند. با این وجود مادرش بر سر مزارش رفت و آن را گلباران کرد.
۲۰ آبان ۱۴۰۲؛ صیاد درویشی، برادر فرجاد درویشی در ارومیه توسط نیروهای امنیتی بدون ارائه حکم قضایی در یکی از خیابانهای ارومیه بازداشت و جهت بازجویی به بازداشتگاه اداره اطلاعات ارومیه منتقل شد.
او پس از ۵۱ روز بازداشت خودسرانه با تودیع قرار وثیقه یک میلیاردی، به صورت موقت از زندان ارومیه آزاد شد. او در این مدت در سلول انفرادی بازداشتگاه اطلاعات ارومیه تحت شکنجه و بازجوییهای شدید قرار گرفته بود؛ بهگونهای که بازجویان عکس برادرش فرجاد درویشی را که بر روی دستش تتو کرده بود، کندهاند. همچنین آقای درویشی به شدت دچار کاهش وزن شده بود. صیاد شیرازی در تمام این مدت از حق دسترسی به وکیل و ملاقات با خانواده محروم بوده است. در این مدت خانواده او علیرغم مراجعات مکرر به نهادهای امنیتی و قضایی در ارومیه برای اطلاع از سرنوشت فرزندشان، نه تنها هیچ پاسخی دریافت نکردند و اصلا نمیدانستند فرزندشان به چه اتهامی و کجا بازداشت شده است، بلکه تهدید میشدند که از مصاحبه با رسانهها خودداری کنند.
۳۱ شهریور ۱۴۰۱؛ صیاد درویشی پس از احضار به اجرای احکام دادسرای عمومی و انقلاب ارومیه جهت اجرای حکم حبس به زندان مرکزی این شهر منتقل شد. او پیشتر از سوی دادگاه انقلاب ارومیه به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به هشت ماه حبس محکوم شده بود.
۲٧ بهمن ۱۴۰۲؛ نیروهای سپاه پاسداران اقدام به پاک کردن واژه «شهید» و اشعار کُردی از مزار فرجاد درویشی کردند. بر روی مزار این جانباخته ٢٣ ساله، علاوه بر واژه «شهید» در کنار اسمش، شعری کُردی با مضمون «شهید نمیمیرد» حک شده که از همان ابتدا نیروهای سپاه به آن حساسیت بالا نشان داده و خانواده را جهت پاک کردن تحت فشار شدید قرار دادهاند.
فرجاد درویشی یکم دی ۱۳۷۸ در روستای «بالو» ارومیه به دنیا آمد. تا سوم راهنمایی تحصیل کرده بود. عاشق دنیای اسبها و اسبسواری بود و فوتبال ورزش مورد علاقهاش بود و دوست داشت در این رشته به جای برسد.
قتل حکومتی زکریا خیال، ۱۶ ساله، اهل پیرانشهر؛
زکریا خیال ساعت ٢١:٣٠ شامگاه ۲۹ شهریور ١٤٠١ در جنب مدرسە شبانەروزی دخترانه در خیابان ٣٢ متری پیرانشهر بر اثر شلیک نیروهای سرکوبگر-امنیتی با سلاح کلاشینکوف و اصابت دو گلوله به ناحیه پشت و سینه و دست جان خود را از دست داد. معترضان در خیابان ٣٢ متری که مسالمتآمیز به خیابان رفته بودند، توسط پاسگاه نظامی واقع در این خیابان که متعلق به سپاه پاسداران است مورد تیراندازی سلاحهای جنگی قرار گرفتند.
پیکر زکریا بعد از به قتل رسیدن توسط نیروهای سرکوب ربوده میشود و پدرش نیز نیز توسط مأموران آگاهی پیرانشهر بازداشت میگردد. مأموران پدر زکریا را تهدید میکنند تاه اعلام کند احزاب کُرد اپوزیسیون حکومت ایران عامل کشتن فرزندش هستند، ولی او این خواسته را رد میکند و میگوید مأموران حکومتی عامل کشتن فرزندم هستند.
در نهایت پیکر زکریا خیال در تاریخ ۳۱ شهریور ١٤٠١ تحت تدابیر شدید امنیتی در آرامستان پیرانشهر به خاک سپرده میشود.
از دیگر سو نیروهای سرکوبگر اجازه برگزاری مراسم چهلم زکریا خیال را به خانواده وی ندادند و پدر زکریا در جریان مراسم بر اثر شلیک نیروهای سرکوبگر زخمی شد.
همچنین خانواده زکریا خیال در رابطه با قتل حکومتی فرزندشان، علیه نیروهای سرکوبگر اقدام به ثبت شکایت در دادگاه کردهاند، اما تاکنون پاسخی را دریافت نکردهاند.
۲۷ تیر ۱۴۰۲ عوامل حکومتی اقدام به تخریب سنگ مزار زکریا خیال کردند.
۲۴ تیر ۱۴۰۳، سنگ مزار زکریا خیال، مجددا توسط افراد و عوامل حکومتی تخریب میشود.
زکریا خیال فرزند عثمان (سلیمان) و آمنه عبداللهنژاد اقدم، متولد ۱۳ آذر ١٣٨٤ در پیرانشهر است.
۵ بهمن ۱۴۰۲، خانواده زکریا خیال با انتشار عکسی از تولد فرزند جدیدشان، او را به یاد فرزند جانباختهشان «زکریا» نامگذاری میکنند. زکریا تازه متولدشده ۳ بهمن ۱۴۰۲ به دنیا میآید.
تنظیم؛ اوین مصطفیزاده