سومین سالگرد قتلهای حکومتی بیپاسخ فریدون محمودی، محسن محمدی و رضا لطفی، اولین جانباختگان ژن ژیان ئازادی

۲۸ شهریور ۱۴۰۴؛ مورخه ۲۸ شهریور ۱۴۰۱ مصادف است با سومین روز از خیزش انقلابی ژن، ژیان، ئازادی در کردستان، پس از قتل حکومتی ژینا-مهسا امینی و تبدیل خاکسپاری او در ۲۶ شهریور به یک حرکت اعتراضی گسترده. روز ۲۶ شهریور، هزاران نفر از مردم سقز و سنندج در مراسم خاکسپاری ژینا امینی حضور یافتند و شعارهای «ژن، ژیان، ئازادی» و «مرگ بر خامنهای» سر دادند. اعتراضات مردمی به فرمانداری سقز و خیابانهای سنندج کشیده شد و با استفاده گسترده از گلوله ساچمهای و گاز اشکآور، دهها نفر زخمی شدند. این روز، همزمان با خاکسپاری، آغاز رسمی جنبش «ژن، ژیان، ئازادی» و نقطه عطفی در توجه جهانی به قتل حکومتی ژینا و واکنش مردم ایران شد.
در ۲۷ شهریور ۱۴۰۱، اعتراضات در سقز و سنندج ادامه یافت و مردم در تهران نیز به خیابانها آمدند. نیروهای امنیتی با خشونت به اعتراضات پاسخ دادند و شمار زخمیها و بازداشتیها به طور چشمگیری افزایش یافت.
در ۲۸ شهریور ۱۴۰۱، سرکوب و شلیک نیروهای حکومتی به سطحی رسید که قتل حکومتی چندین نفر را رقم زد. در واکنش به شدت خشونت در روزهای قبل، کسبه و بازاریان شهرهای سقز، بوکان، مریوان، اشنویه، سنندج، مهاباد، دیواندره، پیرانشهر، کرمانشاه، بانه و کامیاران از صبح دست به اعتصاب سراسری زدند. نهادهای حکومتی و ادارات امنیتی با ارسال پیامکهای تهدیدآمیز تلاش کردند مردم را مجبور به بازگشایی بازارها کنند.
نزدیک ساعت ۱۱ صبح، مردم دوباره به خیابانها آمدند. در دیواندره، نیروهای سرکوب با خشونت تمام با مردم درگیر شدند؛ صدای گلوله و گاز اشکآور خیابانها را فرا گرفت و نیروها به سمت مردم به طور مستقیم شلیک میکردند. گزارشها از زخمی شدن دهها نفر حکایت داشت.
همزمان مردم پاوه، بانه، مهاباد، کامیاران، دهگلان، سقز، بوکان، سنندج و بیجار نیز به خیابانها آمدند و در همه این شهرها، نیروهای سرکوب با شدت با معترضان برخورد کردند. در نتیجه، دهها نفر زخمی و بازداشت شدند و شدت خشونت در این روز منجر به قتل حکومتی فریدون محمودی در سقز، محسن محمدی در دیواندره و رضا لطفی در دهگلان شد که از اولین جانباختگان خیزش انقلابی ژن ژیان ئازادی بودند.
براساس این گزارش، خاکسپاری این سه جانباخته شبانه و با فشار نهادهای امنیتی انجام شد و پیکر آنها به خانواده تحویل داده نشد. نهادهای امنیتی هر سه خانواده را تحت فشار گذاشتند تا قتل فرزندانشان را به فعالیت احزاب کُرد نسبت دهند. به خانواده فریدون محمودی و محسن محمدی پیشنهاد «دیه» و ثبت فرزندانشان به عنوان «شهید حکومتی» داده شد که خانوادهها رد کردند. علاوه بر این، شرمین حبیبی، همسر فریدون محمودی و کمال لطفی، پدر رضا لطفی، به دلیل دادخواهی و مقاومت خانوادهها بازداشت شدند. خانوادهها با وجود تهدید، فشار و پروندهسازیها از پیگیری دادخواهی و افشای حقیقت دست نکشیدند.
این گزارش، در سالگرد قتل حکومتی این سه جانباخته، ضمن روایت وقایع روز ۲۸ شهریور، فشار، تهدید و سرکوب نهادهای امنیتی بر خانوادهها و مقاومت آنان در برابر بیعدالتی حکومتی را ثبت میکند و یاد و نام جانباختگان را زنده نگه میدارد.
قتل حکومتی فریدون محمودی، ۳۲ ساله در سقز؛
فریدون محمودی ۳۲ ساله و اهل سقز از اولین کشتهشدگان اعتراضات سقز بود که در ۲۸ شهریور ۱۴۰۱ در مقابل مسجد جامع این شهر با شلیک ۱۵۰ گلوله ساچمهای و ضرب و شتم نیروهای سرکوبگر-نظامی (یگان ویژه) کشته شد.
نهادهای امنیتی و حکومتی پس از سه بار سرکار گذاشتن خانواده و دروغ به آنها در نهایت بامداد ۲۹ شهریور ۱۴۰۱ از سوی فرماندار، دادستان و یکی از فرماندههان سپاه، خبر کشتهشدن فریدون محمودی با عنوان اینکه دشمن داشته و کار «ضد انقلاب» بوده به همسر وی اعلام شد. در نهایت ۲۹ شهریور ۱۴۰۱، خاکسپاری فریدون محمودی شبانه و بدون برگزاری مراسم برگزار شد.
پنجم آبان ۱۴۰۱؛ مراسم چهلم فریدون محمودی با حضور گسترده مردم و سردادن شعارهایی از قبیل «مرگ بر دیکتاتور»، «مرگ بر خامنهای» و «حکومت باطله، خامنهای قاتله» بر سر مزار او برگزار شد.
در برگه جواز دفن فریدون محمودی علت مرگ «در دست بررسی» عنوان شده، درحالیکه تصاویر منتشر شده از او حاکی از شلیک گلوله به تمام نقاط قفسه سینه، گردن، پهلو و صورت اوست.
سه ماه تلاش خانواده فریدون محمودی بین ادارت، دادسرای نظامی و فرمانداری منجر به این شد که شعبه اول دادیاری دادسرای نظامی سقز و بانه، تیراندازی نیروی سرکوب (یگان ویژه) به او را بپذیرد. اما به بهانه اینکه "مشخص نیست فریدون محمودی با تیراندازی کدام یک از مأمورین یگان ویژه مورد اصابت اسلحه ساچمهزنی قرار گرفته است، بنابراین انتساب و تعیین مرتکب وجود ندارد»؛ برای هیچکدام از نیروهای یگان ویژه قرار منع تعقیب صادر نکرد و به جای رسیدگی به قتل حکومتی آقای محمودی پیشنهاد دیه و زمین به خانواده داده شد که آن را رد کردند. مادر فریدون به قاضی دادسرای نظامی گفته بود؛ «ما خون فریدون را به دولت نمیفروشیم».
فریدون محمودی کارگر آرماتوربند، متأهل و دارای یک کودک ۷ ساله بود و خانوادهاش را بسیار دوست داشت. او متولد ۲۱ بهمن ۱۳۶۹ بود و هنگام مرگ ۳۲ سال داشت.
۳۱ مرداد ۱۴۰۲، شرمین حبیبی، همسر فریدون محمودی بهدنبال دادخواهی خون همسرش توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.
چهارم اسفند ۱۴۰۳؛ فرهاد محمودی برادر فریدون محمودی، با اتهامات «اخلال در نظم و آسایش عمومی»، «نشر اکاذیب» و «تبلیغ علیه نظام» به شعبه اول بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب شهرستان سقز احضار شد. فرهاد محمودی با انتشار ابلاغیه الکترونیکی دادسرای سقز در صفحه اینستاگرامش نوشته است؛ مطمئنم کە مسیر دادخواهیام درست بوده، چون اگر بیاثر بود، اینهمه تلاش نمیکردید که مرا ساکت کنید. من فقط برای برادرم فریاد زدم، و شما خوب میدانید که من ایران نیستم. اما باز هم برایم پروندهسازی میکنید، باز هم تهدید میکنید، چون حتی از صدای یک دادخواهی ساده هم وحشت دارید.
۲۱دی ۱۴۰۲؛ در ادامە اقدامات خرابکارانە حکومتی بر مزار جانباختگان خیزش انقلابی ژن، ژیان، ئازادی؛ عوامل حکومت واژه «شهید» را از سنگ مزار فریدون محمودی، اسماعیل دزوار/دزدار و دانیال پابندی از جانباختگان خیزش انقلابی ژن، ژیان، ئازادی در سقز حذف کردەاند.
قتل حکومتی محسن محمدی، ۳۳ ساله در دیواندره؛
دیواندره یکی از اولین شهرهایی بود که در روز سوم قتل حکومتی ژینا (۲۸ شهریور ۱۴۰۱) به زنجیره اعتراضات مردمی شهرهای کردستان پیوست و از همان آغاز با سرکوب گلوله جنگی حکومت مواجه شد.
محسن محمدی، فواد قدیمی، حبیبالله فتحی و فواد سواری چهار معترضی بودند که در دیواندره هدف شلیک مستقیم گلوله قرار گرفتند. محسن محمدی با شلیک گلوله جنگی کلاشینکوف در کوچه «سپاه» این شهر زخمی و پس از چند ساعت در بیمارستان دیواندره جان باخت. فواد قدیمی نیز بعد از چند روز جان خود را از دست داد.
محسن محمدی بر اثر اصابت گلوله به ناحیه کبد به شدت زخمی و از ساعت ١١ قبل از ظهر تا ١٧ عصر در بیمارستان دیواندره فقط خون به وی اهدا شده بود و اقدامی دیگر انجام نگرفت، محسن ساعت ١٧ عصر جان باخت، اما به خانواده وی اعلام کردند که او زنده است و به سنندج منتقل کردند.
در حین انتقال محسن محمدی به سنندج نیروهای سرکوبگر اجازه ندادند حتی یک پزشک همراه وی باشد و تنها نیروهای اداره اطلاعات در آمبولانس همراه وی بودند و وقتی که خانواده محسن به بیمارستان سنندج رسیده بودند، جانباختن محسن را به آنان اعلام و پیکر وی را به بهشت محمدی برده بودند.
پس از جانباختن محسن محمدی، نیروی سرکوبگر برای جلوگیری از گسترش اعتراضات در دیواندره، بدون هماهنگی خانواده محمدی پیکر او را به بهشت محمدی سنندج منتقل و بعد از پیگیری خانواده، پیکر محسن شبانه تحویل داده شد و با حضور نیروهای سرکوبگر در آرامستان دیواندره به خاک سپرده شد.
دو روز بعد از جانباختن محسن محمدی، نهادهای امنیتی پیشنهاد ثبت نام وی در بنیاد شهید را به خانواده دادند و به پدر محسن گفته بودند سه برابر آن چیزی که در نظر دارید به شما خواهیم داد، اما خانواده محمدی این پیشنهاد نهادهای امنیتی را رد و به آنان اعلام کرده بودند که قاتل فرزندشان را میخواهند. مسئولان قضایی و امنیتی در جلسات دادگاهی احزاب کُرد اپوزیسیون حکومت ایران را عامل جانباختن محسن معرفی کردند.
خانواده مراسم چهلم محسن محمدی را برگزار کردند که مردمی زیادی حضور پیدا کرده بودند و شعارهای «شهید نمیمیرد» و «مرگ بر جاش» سر داده شد، اما نیروهای سرکوبگر با شلیک گلولههای ساچمهای و گاز اشکآور به مردم حمله کردند.
محسن محمدی فرزند خلیفە مسعود و رابعە و متولد نهم تیرماە سال ١٣٦٩ میباشد. وی به دکوراسیون چوبی مشغول بوده است.
قتل حکومتی رضا لطفی ۲۰ ساله در دهگلان؛
رضا لطفی ۲۰ ساله و اهل دهگلان، مجرد، شاغل در مکانیکی، از دیگر اولین جانباختگانی بود که در روز سوم قتل حکومتی ژینا در ۲۸ شهریور ۱۴۰۱ در جریان خیزش مردمی دهگلان با تیراندازی نیروهای سرکوبگر امنیتی یگان ویژه به قلب کشته شد.
پس از قتل حکومتی رضا لطفی، جنازهاش به بیمارستان دهگلان منتقل وبه خانوادهاش تحویل داده نشد، سپس پیکر توسط نیروهای امنیتی از بیمارستان این شهر به مکان نامعلومی منتقل شد و در ادامه بسیار مخفیانه خاکسپاری شد.
پس از قتل حکومتی رضا لطفی، خانواده وی برای انجام مصاحبه تلویزیونی و نسبت دادن قتل فرزندشان به احزاب کُردستانی از سوی سپاه پاسداران مورد تهدید و فشار قرار گرفتند. کمال لطفی، پدر رضا لطفی چند روز پس از قتل حکومتی فرزندش و به دنبال ادامه فشار نهادهای امنیتی با انتشار ویدیویی اعلام کرد که فرزندش با تیراندازی نیروهای نظامی جمهوری اسلامی ایران کشته شده است.
کمال لطفی در تاریخ ۲۷ فروردین ۱۴۰۲ در یکی از خیابانهای دهگلان توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به بازداشتگاه اداره اطلاعات سنندج منتقل شد. او نهایت در ۱۳ تیر ۱۴۰۲ با تودیع قرار وثیقه به شیوه موقت آزاد شد و با وجود سن بالا و وضعیت وخیم جسمانی در زندان کامیاران اعتصاب غذا کرده بود. آقای لطفی اواخر آبان ١٤٠٢ به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به شعبه ١٠٢ دادگاه کیفری ۲ شهرستان دهگلان احضار شده بود.
۲۱ فروردین ١٤٠٣، کمال لطفی، پدر رضا لطفی از جانباختگان خیزش انقلابی ژن ژیان ئازادی در دهگلان پس از احضار به دادسرای عمومی و انقلاب شهر قروه بازداشت شد.
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، کمال لطفی، پس از نزدیک به یک ماه بازداشت و بیخبری، از مکان نامعلومی به زندان کامیاران منتقل شد و دادستان نیز از پذیرش هرگونه سند و وثیقهای برای آقای لطفی خودداری کرده است. درحالیکه آقای لطفی دارای بیماری پوستی بود و نیاز به دارو و رسیدگی پزشکی داشت، اما خانواده از وضعیت او اطلاعی نداشتند و نهادهای مربوطه نیز پاسخگو نبودند.
۲۹ فروردین ۱۴۰۳ بعد از ۲ ماه صدور حکم به کمال لطفی ابلاغ شد که از سوی دادگاه انقلاب دهگلان، به اتهامات «فعالیت تبلیغی علیه نظام» به یک سال حبس، «توهین به رهبر حکومت ایران» به دو سال حبس و «توهین به بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران» به دو سال حبس محکوم شده است.
همچنین؛
ایمان بهزادپور، یکی از جوانان اهل سنندج، بر اساس برخی گزارشها، ممکن است در روز ۲۸ شهریور ۱۴۰۱ در جریان اعتراضات تهران توسط نیروهای امنیتی-سرکوبگر کشته شده باشد. با این حال، خانواده به دلیل فشار و تهدید نهادهای امنیتی تاکنون سکوت کردهاند. به دلیل نبود اطلاعات قابل تأیید، کُردپا این مورد را در زمره «مرگهای مشکوک» ثبت کرده و در تلاش برای راستیآزمایی آن است.
از دیگرسو گزارشاتی از کشته شدن یک فرد در سنندج بەنام «فردین بختیاری» در روز ۲۸ شهریور ۱۴۰۱ در برخی رسانهها منتشر شده است؛ اما تاکنون کُردپا به هیچ مستندی در این رابطه دست نیافته است و بههمین نمیتوانند درباره این فرد ادعایی مطرح کند.
همچنین، در ۲۸ شهریور ۱۴۰۱ خبر کشتهشدن زنی مسن به نام «هاجر عباسی»، اهل مهاباد در جریان اعتراضات این شهر در برخی رسانهها منتشر شد. پیگیریهای کُردپا نشان میدهد که فردی بنام «هاجر عباسی» در این تاریخ در بیمارستان درنتیجه مرگ طبیعی جان خود را از دست داده است. اما این فرد همان زن مسن زخمیشدن در اعتراضات ۲۸ شهریور ۱۴۰۱ مهاباد نیست که البته زخمی شدن او صحت دارد، اما نام و هویت او تاکنون منتشر نشده و جانش را از دست نداده است.
تنظیم؛ اوین مصطفیزاده