با جدا کردن دوجنس در هر مقطعی و مکانی سوء تفاهماتی برای آنها ایجاد می شود
19:47 - 13 آذر 1390
گفتگوی اختصاصی آژانس خبررسانی کُردپا با ناهید قرایی کارشناس ارشد رشته جامعه شناسی
موضوع گفتگو: خشونتها علیه زنان
همانطور که مُطلعید خشونت و به ویژه اعمال انواع مختلف خشونتها علیه زنان از معضلات جامعهی امروز بشری در تمامی دنیاست. با این حال نوع و اعمال خشونت در بسیاری از کشورها بسته به شرایط اجتماعی و سیاسی متفاوت است. ایران هم از این قائده مستثنی نیست. در طول سالهای مختلف بنا به شرایط موجود، اعمال خشونت در سطوح مختلف اجتماعی و سیاسی ادامه داشته است. اعمال خشونت سیستماتیک، گسترش خشونتهای اجتماعی و همینطور انواع مختلف خشونت از جمله قتلهای ناموسی، ضرب و شتم، آزار همسر و دیگر خشونتها همچنان در طول سالها نه تنها بر فعالیت زنان، بلکه بر جایگاه آنها در سطوح مختلف اجتماعی و خانوادگی تأثیر منفی و فروکاهنده داشته است.
کُردپا: در اکثر تئوریهای خشونت، مردان را به عنوان عاملان اصلی اعمال خشونت علیه زنان تلقی کردهاند اما در بطن و نهاد این مسئله باید دید که چه عواملی اعمال خشونت را در مردان نهادینه میکند و به آنها اجازه میدهد تا در اعمال خشونت علیه زنان آزادانه تر عمل کنند اصلا چگونه این تئوری شکل میگیرد و آیا میتوان مقصر تمامی عوامل را مردان دانست؟
قرایی: در ابتدا بهتر است پاسخ این سوال را با تعریفی از خشونت شروع کنم، اگرچه تعاریف زیادی برای خشونت جنسی ارائه شده اما خشونت جنسی بنا به تعریف کلی عبارت است از هر نوع عمل فیزیکی، بصری، کلامی یا جنسی که زن یا دختر در زمان وقوع یا بعدتر، آن را به صورت تهدید یا ارعاب یا حملهیی احساس کند که اثرش ناراحتی یا تحقیر او باشد و یا توانایی برقراری تماس نزدیک و صمیمانه را از او سلب کند.
خشونت علیه زنان امروزه بارزترین جلوه اقتدار و جایگاه فرادست مردان است و مردان از همان آغاز به خاطر جایگاه خود حال به عنوان پدر یا شوهر بیشتر مرتکب خشونت علیه جنس مخالف خود میشدند و این بیشتر به خاطر همان حق تسلط و کُنترلی است که مردان احساس میکنند در قبال زنان دارا هستند و با کوچکترین تخطی این حق را برای خود قائل هستند که دست به اعمال خشونت بزنند و این تئوری هم اینگونه شکل میگیرد که مردان به واسطه نقش خود و همچنین توانایی جسمی خود در جایگاهی قرار میگیرند که مترصد اعمال خشونت میشوند و اگر به صورت کلی به قضیه نگاهی بیندازیم عوامل زیادی در نهادینه شدن این مسئله سهیمند به طور مثال آموزشهای غلط خود خانوادهها،ساختار مردسالارانه جامعه مثلا ایدئولوژی یا مناسبات مردسالارانه و در بعضی موارد خود زنان...که باعث میشوند این تفکر همچنان بصورت غالب باقی بماند.
همچنین باید افزود که به گفته بعضی پژوهشگران خشونت علیه زنان مشکلی اجتماعی است و از درون نظام خانوادگی مردسالارانه برمیخیزد، مثلا مردان بهواسطه آن اقتداری که برای خود نسبت به زنان قائل هستند از زنان یا همسران خود انتظار دارند که با ارائه خدمات همسرداری یا خانگی به شوهران خود خدمت کنند، پس اگر خلاف این انتظار روی بدهد خشم مرد را نسبت به زن بر می انگیزد و خود را مجاز میداند که دست به اعمال خشونت بزند.
تئوری خشونت همراه با موارد و نمونههای عملی، مدام از طریق دستگاهای اجرایی ، رسانهها و مجموعهای از باورهای فرهنگ بومی تقویت میشود. گذشته از گسترش فرهنگ مردسالاری و سنتی که خود عامل اصلی اعمال خشونت علیه زنان میشود این خشونت در عادیترین روابط اجتماعی نیز شکل میگیرد که حاکمیت همانا قدرت اجرایی جامعه ایران خود بخشی از این موضوع میباشد.
کُردپا: ما هر روزه با برخورد نهادهای مختلف حکومتی با زنان در خیابانها ـ به بهانهی بدحجابی ـ تحت عنوان طرحهایی تحت عنوان حجاب و عفاف روبرو هستیم، آیا نوع رفتار چنین نهادهای حکومتی در قلب جامعه، خود نوعی از باز تولید و ترویج خشونت علیه زنان نیست؟
قرایی: البته به عقیده بنده این نوع برخوردها گاه از اهداف اصلی و تعریف شده خود دور میشوند و به سمت تخریب شخصیت زنان و دختران سوق داده میشوند. اگر مسئله را از دور نگاه کنیم به عنوان تذکر دوستانه و مؤدبانه برای پوشش بهتر مطابق هنجارهای جامعه میتواند قضیه ای درست و منطقی به نظر برسد اما وقتی در عمل و اجرا شاهد آن میشویم با تناقضاتی روبرو میشویم، بدرفتاری و ناسزا گویی به زنان و تحریک شوهر برای پوشش نادرست همسر و از این قبیل موارد که نه تنها در انظار عمومی چهره خوشایندی ندارند بلکه تأثیرات روانی خوبی هم در فرد خاطی ندارد چرا که در فرد به نوعی این احساس سرخوردگی و تخریب شخصیت دست میدهد. بهترین کار برای انجام این فریضه فرهنگ سازی از طریق نهادهای فرهنگی -اجتماعی مربوطه مانند صدا و سیما و... است و همچنین بررسی این مورد از اساس و ریشه است. مثلا جلوگیری از تولید یا فروش البسهای که پوشیدنشان ممنوع است.
مدتیاست که طرح تفکیک جنسیتی در ایران شدیدتر از گذشته، از مرحله تئوری به مرحلهی عملی، گامی بلند برداشته است. این تفکیک جنسیتی بدون هیچ تخفیفی کودکان خردسال مهد کودکها و پیش دبستانیها تا دانشگاهها و بیمارستانها را نیز در برگرفته است.
کُردپا: آیا جداسازی و تفکیک جنسیتی از همان ابتدای زندگی انسان (دوران کودکی) ایجاد نوعی ذهنیت متفاوت بودن و محافظت از زنان در برابر لطمه ناشی از قدرت مردان نیست؟ آیا این سیاست نوعی مشروعیت بخشیدن و ایجاد ذهنیت قدرتمند بودن به مردان نمیباشد؟
قرایی: به نظر شخصی بنده تفکیک جنسیتی در بسیاری موارد نتیجه عکس دارد، جدا کردن دو جنس از هم در دورهها و مکانهای مختلف گاهاً موجب حریص شدن و اشتیاق بیشتر به جنس مخالف میشود. نوجوانانی که تا دوره آخر مدرسه بصورت تفکیک شده با جنس مخالف درس خواندهاند حالا وارد دانشگاه شدهاند با محیطی مختلط، که خواه ناخواه تبعاتی در بر دارد. بله در واقع با جدا کردن جنس دختر و پسر از همان ابتدا سوألاتی در ذهن هر دو جنس بهوجود میآید و این ممکن است برای آنها القا شود که دختران به خاطر جنس ظریف بودن و در تیرس نگاه ابزاری بودن و پسران به علت ناتوانی در کنترل غرایض خود نمیتوانند در کنار هم باشند. که البته باید دانست که تفکیک جنسیتی راهکار مناسبی نمیتواند باشد چرا که به نوعی صورت مسئله را پاک کردن است زیرا با جدا کردن دوجنس در هر مقطعی و مکانی سوء تفاهماتی برای آنها ایجاد میشود و باعث میشود که دختران فکر کنند که در جایگاه فرودست قرار دارند و توانایی رویارویی با قدرت و غرایض پسران را ندارند و باید از آنها کناره گرفت و جدا بود تا بتوانند درس بخواند یا به سایر امورات خود بپردازند.
به طور کلی خشونت علیه زنان بیشتر به خشونتهای خانگی باز میگردد، اما شاهدیم که خشونتهایی از بطن حاکمیت نیز و شدیدتر از خشونتهای خانگی و خیابانی علیه زنان اعمال میگردد که همیشه مورد اعتراض بوده است که از این نمونه احکامی چون سنگسار در مورد زنان میباشد.
کُردپا: آیا این نقش دولت در بسط این خشونتها تأثیر گذار نیست؟ چرا که از یک سو وجود انواع خشونت را توجیه میکند و از سوی دیگر به گسترش آن علیه زنان رسمیت میبخشد.
قرایی: بله به نوعی دولتها و سایر نهادهای مربوطه میتوانند در این امر نقشی داشته باشند چراکه باید قبول کنیم با وجود انکار این مسئله و اعلام نکردن آمار واقعی و رسمی آن، این مسئله در تمام کشورهای جهان و همچنین کشور ما وجود دارد پس باید راهکارها و تمهیداتی برای آن اعمال کنیم. همچنین نباید از نقش رسانهها غافل شد، امروزه رسانهها بهخاطر جنبه فراگیر بودن خود میتوانند از طریق ساخت و تولید برنامههای آموزشی و موثر در کاهش اعمال خشونت علیه زنان سهیم باشند. حمایت و پشتیبانی دولت و ارگانهای وابسته از این زنان در معرض خشونت یا قربانی خشونت جنسی (که معمولا بی پناه هستند) خود گامی موثر در این زمینه است. آگاه سازی تمام اقشار جامعه و فرهنگ سازی نسبت به این مسئله که مردان بهواسطه موقعیت خود و قدرتبدنی بالاتر خود مجاز به دانستن زنان به عنوان طبقه فرودست و سرکوب و اعمال خشونت در مورد آنان نیستند و نباید به گونهای باشد که مردان بهواسطه حمایتهای قانونی، شرعی و جامعه مردسالارانه خود را در سطحی ببیند که زنان را فرمانبردار و فرودست بشمارد و از ابراز خشونت بر علیه آنان أبایی نداشته باشد و زنان هم به خاطر اینکه هیچ پشتوانه قانونی و دولتی ندارند ( و یا اطلاعی از وجود قوانین حمایتی ندارند) مجبور به قبول و تحمل این خشونتها شوند. پس باید با تلاشهای دولتی و همه ارگانهایی که به نوعی به این قضیه مرتبط هستند سعی در کاهش آمار این قبیل خشونت ها شوند.
پا نوشت در پرسشی کوتاه:
کُردپا: به نظر شما آیا اختصاص دادن چنین روزی تحت عنوان روز بینالمللی حذف خشونت علیه زنان خود نوعی باز نتشار ذهنیت خشونت علیه زنان نیست؟
قرایی: وقتی همه ما میدانیم که یک چنین مسئلهای وجود دارد و هست، پس انکارش دردی را دوا نمیکند و اختصاص دادن یک روز تحت این عنوان شاید زمان مناسبی باشد که نهادهای حامی زنان قربانی بتوانند حرفها و خواستههای خود را بیان کنند و دولتها و ارگانهای بین المللی را مؤظف کنند که چارهای بیاندیشند و راهکاریی را ارائه دهند. پس تعیین یک چنین روزی به نوعی یادآوری این قضیه محسوب میشود تا یادمان نرود زنانی هستند که قربانی خشونت های بیرحمانه مردان خود هستند و از هر نوع حمایتی هم محروم.....
کُردپا: با تشکر و ممنون از قبول این گفتگو.
قرایی: با تشکر
موضوع گفتگو: خشونتها علیه زنان
همانطور که مُطلعید خشونت و به ویژه اعمال انواع مختلف خشونتها علیه زنان از معضلات جامعهی امروز بشری در تمامی دنیاست. با این حال نوع و اعمال خشونت در بسیاری از کشورها بسته به شرایط اجتماعی و سیاسی متفاوت است. ایران هم از این قائده مستثنی نیست. در طول سالهای مختلف بنا به شرایط موجود، اعمال خشونت در سطوح مختلف اجتماعی و سیاسی ادامه داشته است. اعمال خشونت سیستماتیک، گسترش خشونتهای اجتماعی و همینطور انواع مختلف خشونت از جمله قتلهای ناموسی، ضرب و شتم، آزار همسر و دیگر خشونتها همچنان در طول سالها نه تنها بر فعالیت زنان، بلکه بر جایگاه آنها در سطوح مختلف اجتماعی و خانوادگی تأثیر منفی و فروکاهنده داشته است.
کُردپا: در اکثر تئوریهای خشونت، مردان را به عنوان عاملان اصلی اعمال خشونت علیه زنان تلقی کردهاند اما در بطن و نهاد این مسئله باید دید که چه عواملی اعمال خشونت را در مردان نهادینه میکند و به آنها اجازه میدهد تا در اعمال خشونت علیه زنان آزادانه تر عمل کنند اصلا چگونه این تئوری شکل میگیرد و آیا میتوان مقصر تمامی عوامل را مردان دانست؟
قرایی: در ابتدا بهتر است پاسخ این سوال را با تعریفی از خشونت شروع کنم، اگرچه تعاریف زیادی برای خشونت جنسی ارائه شده اما خشونت جنسی بنا به تعریف کلی عبارت است از هر نوع عمل فیزیکی، بصری، کلامی یا جنسی که زن یا دختر در زمان وقوع یا بعدتر، آن را به صورت تهدید یا ارعاب یا حملهیی احساس کند که اثرش ناراحتی یا تحقیر او باشد و یا توانایی برقراری تماس نزدیک و صمیمانه را از او سلب کند.
خشونت علیه زنان امروزه بارزترین جلوه اقتدار و جایگاه فرادست مردان است و مردان از همان آغاز به خاطر جایگاه خود حال به عنوان پدر یا شوهر بیشتر مرتکب خشونت علیه جنس مخالف خود میشدند و این بیشتر به خاطر همان حق تسلط و کُنترلی است که مردان احساس میکنند در قبال زنان دارا هستند و با کوچکترین تخطی این حق را برای خود قائل هستند که دست به اعمال خشونت بزنند و این تئوری هم اینگونه شکل میگیرد که مردان به واسطه نقش خود و همچنین توانایی جسمی خود در جایگاهی قرار میگیرند که مترصد اعمال خشونت میشوند و اگر به صورت کلی به قضیه نگاهی بیندازیم عوامل زیادی در نهادینه شدن این مسئله سهیمند به طور مثال آموزشهای غلط خود خانوادهها،ساختار مردسالارانه جامعه مثلا ایدئولوژی یا مناسبات مردسالارانه و در بعضی موارد خود زنان...که باعث میشوند این تفکر همچنان بصورت غالب باقی بماند.
همچنین باید افزود که به گفته بعضی پژوهشگران خشونت علیه زنان مشکلی اجتماعی است و از درون نظام خانوادگی مردسالارانه برمیخیزد، مثلا مردان بهواسطه آن اقتداری که برای خود نسبت به زنان قائل هستند از زنان یا همسران خود انتظار دارند که با ارائه خدمات همسرداری یا خانگی به شوهران خود خدمت کنند، پس اگر خلاف این انتظار روی بدهد خشم مرد را نسبت به زن بر می انگیزد و خود را مجاز میداند که دست به اعمال خشونت بزند.
تئوری خشونت همراه با موارد و نمونههای عملی، مدام از طریق دستگاهای اجرایی ، رسانهها و مجموعهای از باورهای فرهنگ بومی تقویت میشود. گذشته از گسترش فرهنگ مردسالاری و سنتی که خود عامل اصلی اعمال خشونت علیه زنان میشود این خشونت در عادیترین روابط اجتماعی نیز شکل میگیرد که حاکمیت همانا قدرت اجرایی جامعه ایران خود بخشی از این موضوع میباشد.
کُردپا: ما هر روزه با برخورد نهادهای مختلف حکومتی با زنان در خیابانها ـ به بهانهی بدحجابی ـ تحت عنوان طرحهایی تحت عنوان حجاب و عفاف روبرو هستیم، آیا نوع رفتار چنین نهادهای حکومتی در قلب جامعه، خود نوعی از باز تولید و ترویج خشونت علیه زنان نیست؟
قرایی: البته به عقیده بنده این نوع برخوردها گاه از اهداف اصلی و تعریف شده خود دور میشوند و به سمت تخریب شخصیت زنان و دختران سوق داده میشوند. اگر مسئله را از دور نگاه کنیم به عنوان تذکر دوستانه و مؤدبانه برای پوشش بهتر مطابق هنجارهای جامعه میتواند قضیه ای درست و منطقی به نظر برسد اما وقتی در عمل و اجرا شاهد آن میشویم با تناقضاتی روبرو میشویم، بدرفتاری و ناسزا گویی به زنان و تحریک شوهر برای پوشش نادرست همسر و از این قبیل موارد که نه تنها در انظار عمومی چهره خوشایندی ندارند بلکه تأثیرات روانی خوبی هم در فرد خاطی ندارد چرا که در فرد به نوعی این احساس سرخوردگی و تخریب شخصیت دست میدهد. بهترین کار برای انجام این فریضه فرهنگ سازی از طریق نهادهای فرهنگی -اجتماعی مربوطه مانند صدا و سیما و... است و همچنین بررسی این مورد از اساس و ریشه است. مثلا جلوگیری از تولید یا فروش البسهای که پوشیدنشان ممنوع است.
مدتیاست که طرح تفکیک جنسیتی در ایران شدیدتر از گذشته، از مرحله تئوری به مرحلهی عملی، گامی بلند برداشته است. این تفکیک جنسیتی بدون هیچ تخفیفی کودکان خردسال مهد کودکها و پیش دبستانیها تا دانشگاهها و بیمارستانها را نیز در برگرفته است.
کُردپا: آیا جداسازی و تفکیک جنسیتی از همان ابتدای زندگی انسان (دوران کودکی) ایجاد نوعی ذهنیت متفاوت بودن و محافظت از زنان در برابر لطمه ناشی از قدرت مردان نیست؟ آیا این سیاست نوعی مشروعیت بخشیدن و ایجاد ذهنیت قدرتمند بودن به مردان نمیباشد؟
قرایی: به نظر شخصی بنده تفکیک جنسیتی در بسیاری موارد نتیجه عکس دارد، جدا کردن دو جنس از هم در دورهها و مکانهای مختلف گاهاً موجب حریص شدن و اشتیاق بیشتر به جنس مخالف میشود. نوجوانانی که تا دوره آخر مدرسه بصورت تفکیک شده با جنس مخالف درس خواندهاند حالا وارد دانشگاه شدهاند با محیطی مختلط، که خواه ناخواه تبعاتی در بر دارد. بله در واقع با جدا کردن جنس دختر و پسر از همان ابتدا سوألاتی در ذهن هر دو جنس بهوجود میآید و این ممکن است برای آنها القا شود که دختران به خاطر جنس ظریف بودن و در تیرس نگاه ابزاری بودن و پسران به علت ناتوانی در کنترل غرایض خود نمیتوانند در کنار هم باشند. که البته باید دانست که تفکیک جنسیتی راهکار مناسبی نمیتواند باشد چرا که به نوعی صورت مسئله را پاک کردن است زیرا با جدا کردن دوجنس در هر مقطعی و مکانی سوء تفاهماتی برای آنها ایجاد میشود و باعث میشود که دختران فکر کنند که در جایگاه فرودست قرار دارند و توانایی رویارویی با قدرت و غرایض پسران را ندارند و باید از آنها کناره گرفت و جدا بود تا بتوانند درس بخواند یا به سایر امورات خود بپردازند.
به طور کلی خشونت علیه زنان بیشتر به خشونتهای خانگی باز میگردد، اما شاهدیم که خشونتهایی از بطن حاکمیت نیز و شدیدتر از خشونتهای خانگی و خیابانی علیه زنان اعمال میگردد که همیشه مورد اعتراض بوده است که از این نمونه احکامی چون سنگسار در مورد زنان میباشد.
کُردپا: آیا این نقش دولت در بسط این خشونتها تأثیر گذار نیست؟ چرا که از یک سو وجود انواع خشونت را توجیه میکند و از سوی دیگر به گسترش آن علیه زنان رسمیت میبخشد.
قرایی: بله به نوعی دولتها و سایر نهادهای مربوطه میتوانند در این امر نقشی داشته باشند چراکه باید قبول کنیم با وجود انکار این مسئله و اعلام نکردن آمار واقعی و رسمی آن، این مسئله در تمام کشورهای جهان و همچنین کشور ما وجود دارد پس باید راهکارها و تمهیداتی برای آن اعمال کنیم. همچنین نباید از نقش رسانهها غافل شد، امروزه رسانهها بهخاطر جنبه فراگیر بودن خود میتوانند از طریق ساخت و تولید برنامههای آموزشی و موثر در کاهش اعمال خشونت علیه زنان سهیم باشند. حمایت و پشتیبانی دولت و ارگانهای وابسته از این زنان در معرض خشونت یا قربانی خشونت جنسی (که معمولا بی پناه هستند) خود گامی موثر در این زمینه است. آگاه سازی تمام اقشار جامعه و فرهنگ سازی نسبت به این مسئله که مردان بهواسطه موقعیت خود و قدرتبدنی بالاتر خود مجاز به دانستن زنان به عنوان طبقه فرودست و سرکوب و اعمال خشونت در مورد آنان نیستند و نباید به گونهای باشد که مردان بهواسطه حمایتهای قانونی، شرعی و جامعه مردسالارانه خود را در سطحی ببیند که زنان را فرمانبردار و فرودست بشمارد و از ابراز خشونت بر علیه آنان أبایی نداشته باشد و زنان هم به خاطر اینکه هیچ پشتوانه قانونی و دولتی ندارند ( و یا اطلاعی از وجود قوانین حمایتی ندارند) مجبور به قبول و تحمل این خشونتها شوند. پس باید با تلاشهای دولتی و همه ارگانهایی که به نوعی به این قضیه مرتبط هستند سعی در کاهش آمار این قبیل خشونت ها شوند.
پا نوشت در پرسشی کوتاه:
کُردپا: به نظر شما آیا اختصاص دادن چنین روزی تحت عنوان روز بینالمللی حذف خشونت علیه زنان خود نوعی باز نتشار ذهنیت خشونت علیه زنان نیست؟
قرایی: وقتی همه ما میدانیم که یک چنین مسئلهای وجود دارد و هست، پس انکارش دردی را دوا نمیکند و اختصاص دادن یک روز تحت این عنوان شاید زمان مناسبی باشد که نهادهای حامی زنان قربانی بتوانند حرفها و خواستههای خود را بیان کنند و دولتها و ارگانهای بین المللی را مؤظف کنند که چارهای بیاندیشند و راهکاریی را ارائه دهند. پس تعیین یک چنین روزی به نوعی یادآوری این قضیه محسوب میشود تا یادمان نرود زنانی هستند که قربانی خشونت های بیرحمانه مردان خود هستند و از هر نوع حمایتی هم محروم.....
کُردپا: با تشکر و ممنون از قبول این گفتگو.
قرایی: با تشکر