حس‌سُرایی روناهی، دختر حمید حسین‌نژاد، زندانی سیاسی اعدام شده در آستانه چهلم پدرش

23:13 - 1 خرداد 1404

امروز پنجشنبه، یکم خرداد ۱۴۰۴، در آستانه‌ی چهلم حمید حسین‌نژاد حیدرانلو، دخترش روناهی با دکلمه‌ای احساسی یاد پدرش را گرامی داشت. او پدرش را بی‌گناه، قهرمان و شهید خواند و از نبود عدالت و روند غیرشفاف قضایی گفت که به اعدام او انجامید. روناهی همچنین تاکید کرد که خانواده هنوز نمی‌دانند پیکر پدرش کجا دفن شده تا بتوانند بر مزارش گل بگذارند و در سوگش عزاداری کنند.

پیکر حمید حسین‌نژاد حیدرانلو، بعد از انتشار خبر حکم اعدام توسط خبرگزاری فارس وابسته به سپاه پاسداران در شامگاه ۱۰:۵۴ مورخه یکم اردیبهشت ۱۴۰۴ (که ابتدا در کانال تلگرامی این خبرگزاری و روز بعد در سایت آن منتشر شد)، دچار ناپدیدسازی قهری شده است. درحالیکه این خبرگزاری سپاه بدون اشاره به زمان و مکان اعدام اعلام کرده بود، «این خبر شامگاە امروز توسط مراجع ذی‌صلاح در استان آذربایجان غربی به خانواده حسین‌نژاد اعلام شد»، اما پس از انتشار خبر در این خبرگزاری سپاه، دادگاه انقلاب ارومیه طی یک تماس با خانواده حسین‌نژاد از اجرای حکم اعدام او خبر داده بود. همزمان این خبرگزاری به موضوع پیکر و سرنوشت آن نپرداخته بود و در مورد اینکه به خانواده تحویل داده نخواهد شد، هیچ اظهار نظری نکرده بود.

روز دوشنبه ۱٥ اردیبهشت ۱۴۰۴، پس از ۱۷ روز پیگیری، خانواده حمید حسین‌نژاد حیدرانلو گواهی فوت او را دریافت کردند؛ اما این سند بدون اشاره به مکان دقیق اعدام، علت روشن مرگ و بدون ارجاع به حکم قضایی صادر شده است.در بخش علت فوت تنها عبارت « مجازات قانونی» آمده، بدون توضیح درباره شیوه یا محل اعدام. همچنین هیچ شماره رأی، تاریخ اجرای حکم یا نام مقام قضایی در آن ذکر نشده است. این خلاهای اطلاعاتی، با اصول دادرسی عادلانه و مقررات داخلی چون ماده ۲۲ قانون ثبت احوال و آیین‌نامه اجرای احکام کیفری مغایرت دارد و به‌روشنی مصداق اعدام پنهانی و نقض حق خانواده برای دادخواهی و آگاهی از حقیقت است.

متن کامل حس‌سُرایی روناهی برای پدرش؛

«بابای قهرمانم…

من به تو افتخار می‌کنم، بابا

به پدری که بی‌گناه بود، اما با بی‌عدالتی، شکنجه و تحقیر روبه‌رو شد

پدری که ایستاد، سکوت نکرد و با صدایی رسا فریاد زد:

«من بی‌گناهم!»

تو قوی‌ترین پدر دنیایی.

پدری که هم در زندگی، و هم در لحظه‌ی رفتنش، مایه‌ی سربلندی و افتخار من شد.

همه‌ی ما می‌دانیم که تو بی‌گناه بودی.

پرونده‌ات، پر از سندهایی بود که فریاد می‌زدند: «حمید بی‌گناه است!»

اما بی‌عدالتی، چشم بر حقیقت بست...

و تو قربانی این ظلم شدی.

بابای مهربانم…

شاید دیگر صدای گرمت را نشنوم،

شاید چهره‌ات را نبینم،

اما تو برای من و برای همه‌ی ما، شهیدی.

و شهیدان، هرگز نمی‌میرند؛ همیشه زنده‌اند.

من باور دارم که هنوز هم کنارمی،

صدایم را می‌شنوی،

حرف‌هایم را می‌فهمی،

و آرامش را در دل خسته‌ام جاری می‌کنی.

بابای قهرمانم، روحت شاد و یادت جاودانه باد.

فقط یک سوال در دل دارم:

مزارت کجاست بابا؟

تا بیایم،

بر سنگ مزارت گل بگذارم،

و زیارت کنم یک شهید بزرگ را...»