کوروش از افسانه تا واقعیت
13:45 - 7 خرداد 1394
Unknown Author
ذکریا قادری
چکیده:
کوروش شخصیتی واقعی و تاریخی، اما روایت از وی غیرواقعی و اسطورهای است.وی در سال ٥٥٥ق.م، با شکست آستیاگ، پادشاهی ماد را ساقط، و کمتر از دو دهه امپراتوریهای قدرتمند بابل و لیدی و بسیاری از سرزمینهای دیگر را به تصرف خود در آورد. در اینکه کوروش سیاستمداری زیرک و فرمانروایی قدرتمند و با اراده بود، هیچ شکی نیست. اما آیا نبوغ نظامی و کشورگشایی، هیچ شخصیتی را اخلاقی و نماد حقوق بشر خواهد کرد؟ تفاوت کوروش با سایر فرمانروایان قدرتمند در چیست؟ که شخصیت کوروش با وجود آن همه لشکر کشی، لطیف، اما سایر فرمانروایان به خونخوار و متجاوز معرفی شده اند.تفاوت در قالب شدن اسطوره بر تاریخ است. اسطوره شخصیت انسانها را لطیف و خشونت سیاسی را به تقدیر تاریخ و پالایش میدهد.
بسیاری کوروش را در حد یک پیامبر، شخصیتی اخلاقی، و وی را نماد حقوق بشر و آوانگارد دموکراسی در تاریخ جهان می دانند.غافل از آنکه اگر شخصیت واقعی کوروش را از شاخ و برگ افسانه ای آن سوا کنیم، ازشخصیت کوروش چیزی جز امپراتریست قدرت طلب و کشورگشایی سیری ناپذیر باقی نمیماند. در این مقاله سعی میشود شخصیت واقعی و تاریخی کوروش را از روایت اسطورهای جدا کرده و با دیدی تاریخی و علمی به دور از افسانهسازی و دیدگاههای حاکم، شخصیت واقعی وی را نمایان، و تفاوت وی را با سایر امپراتریستها بیان کنیم، تفاوتی که نه در خود شخصیت کوروش، بلکه در نوع روایت از وی جای دارد.
کلید واژگان: کوروش، اسطوره، تاریخ، هرودت، ایران باستان.
مقدمه:
کوروش فرمانروایی است که سرگذشت او از تاریخ به شعر تبدیل شده است(هردر به نقل از هینتس، ١٣٨٦،٨٧).کل تاریخ شکلگیری امپراطوری هخامنشی، زیر لوای شخصیت کوروش قرارگرفته است. مورخان در تصنیف شکلگیری امپراطوری هخامنشی، نه اسمی از قوم پارس میبرند، نه ساختار و نهاد، حتی خود استوانه کوورش، کوروش را نه به عنوان طلایهدار یک قوم، بلکه یک شخص مطرح میکند.(گرشویج، ١٣٨٧، ٦٥٦). بنابراین بدون شناخت شخصیت کوروش، کل تاریخ هخامنشیان در تاریکی باقی میماند و شناخت شخصیت کوروش، پرتو نوری هم به تاریکی عقلسیاسی ایران، که مرز اسطوره و تاریخ در آن نامشخص است، میاندازد.
سرگذشت کوروش مانند سارگن، موسی و بسیاری از شخصیتهای برجسته دیگر تاریخ، براساس یک الگوی اولیه بازسازی شده است.(فروید، ١٣٤٨، ٢٣) که، از خاندان شاهی بوده و بر اثر حوادث تاریخی در یک خانواده عادی چوپان بزرگ شده، سپس دست تقدیر او را دوباره به تخت شاهی رهنمون کرده است. \"داستانِ یافتن بچه سر راهی که موسس سلسلهایی است، از ایام سارگن در ٢٨٠٠ق م، تا موسی و رومولوس و کوروش و... همیشه بوده است\"(کریستن سن، ١٣٤٣: ١٠٨). بنابراین، شخصیتی که ما از کوروش میشناسیم نه کوروش واقعی بلکه یک الگوی اولیه قالب شده و اسطورهای است.
چرا شخصیت امپراتریستی که از روزی که به قدرت رسید تا روز مرگش مشغول لشکر کشی و گشورگشایی بود، اینچنین محبوب، اخلاقی و نماد حقوق بشر شده است. تفاوت کوروش یا دیگر فرمانروایان قدرتمند تاریخ در چیست، که یکی منفور تاریخ و کوروش قهرمان تاریخ گشته است. هدف از ارائه این مقاله پاسخ دادن به این سئوالات و بکارگیری متدتاریخی در شناسای شخصیت کوروش، و نقد منابعی است که شاخ و برگ اسطورهای را به شخصیت واقعی کوروش قالب کردهاند. \"اسطوره ایدئولوژی جوامع پیشا صنعتی هستند یا ایدئولوژی، اساطیر جوامع صنعتی. هم اسطوره و هم ایدئولوژی، جهانهای معنایی نمادین با کارکردها و پیامدهای اجتماعیاند\"(ایگلتون،١٣٨١. ٢٨٧). بنابراین کارکردی که امروزه ایدئولوژی، به مفهوم،\"معنا در خدمت قدرت\" در توجیه نظم موجود و ارائه آگاهی کاذب از جامعه دارد را، اسطوره در جوامع پیشا صنعتی داشته است. \"اسطوره واقعیت را پالایش میدهد. معصومانه میکند و به جاودانگی تبدیل می سازد اسطوره پیچیدگیها را حذب میکند و دنیایی بدون تضاد سامان میدهد.اسطوره گفتاری که در ابتدا سیاسی و درانتها طبیعی میشود را، ارائه میدهد..\"(بارت،١٣٨٧: ٧٢). قصد ما در این مختصر بیرون کشیدن هستۀ واقعی کوروش از پالایش معصومانه اساطیر است.
کوروش:
همانطور که گفتیم: سرگذشت کوروش از تاریخ به شعر و اسطوره مبدل شده است. روایات و داستانهایی که از وی و عملکرد وی ارائه شده است، با شخصیت فرمانروایی که تمام عمر خویش را مشغول کشورگشایی و تصرف سایر کشورها کرده است، جور در نمیآید. اما ریشه این روایات که مُهر علمی و تاریخی خورده است، از کجا سرچشمه گرفته است.
این داستان ریشه در اسطورههای ایرانی شاهپرستی دارد که، اولین بار ابوالمورخین هرودت به آن جنبه علمی/تاریخی داد. منبع اطلاعات هرودت در مورد تاریخ ایران و ماد ،خود ایرانیان، مانند نوادگان هفت اَشرافی ضد گئوماتی و یا ایرانیدوستانی چون نوادگان هارپاگ بوده اند(علی اف،١٣٨٨،٢٩.کوک، کمبریج،١٣٨٧،٢٣٠-٢٤٠.راینهارت،همان، ٢٤٠ ). هرودت خود نیز به برگیری اطلاعات از ایرانیان معترف است: \"در این باب(داستان کوروش) من از آن دسته از نویسندگان ایرانی پیروی خواهم کرد که نظرشان تجلیل فتوحات کوروش نیست بلکه حقیقت مطلق را بیان کردهاند\'(هرودت،١٣٨٧، ٧٦).\"بیچاره ابوالمورخین فکر کرده است از میان نظریات، نظریهای که حقیقت مطلق دارد را بیان کرده است در حالی که وی هیچگاه واقعیات تاریخی را بیان نکرده، افسانه کیانیان را نقل کرده و افسانه را به شکل تاریخ در آورده است\"(هرتسفلد،١٣٤٣.٤6. صفا،١٣٨٤، ٣٩).غافل از آنکه روایتی که او به عقل نزدیکتر دانسته، بازمانده اساطیر ایرانی است که از پارسیان شنیده است (صفا،همان،٤٠).
بنابراین، شخصیتی که از کوروش نمایانده شدهاست نه از یک دید علمی/عینی و بی طرفانه، بلکه رونوشتی از اساطیر و ذهنیت شاه پرستی خود ایرانیان، یا به قول طباطبایی که به مناسبت دیگری گفته است،\"به دست منشیان درباری تدوین و از صافی نظر رسمی دربار گذشته است\". \"داستانهای رفتار مهربانانه کوروش با پادشاهان مغلوب....تنها تبلیغاتی است که در افسانه ها باقی مانده است\"( اسمیت به نقل از مالوان، کمبریج،١٣٨٧، ٤٩٢).
یکی از دلایل دیگری که، هرودت در مقابل دیگر شاهان ایرانی، مانند کمبوجیه و داریوش، کوروش را برجسته و ایدهآل ساخته است، این است که هرودت درگیر جنگ ایرانیان و یونانیان بود که در زمان خشایارشاه و داریوش اتفاق افتاد کوروش با یونان جنگی به راه نینداخت و به جنبه مثبت کوروش پرداخت(ویسهوفر، ١٣٧٧، ٧٧). همچنین، تفاوت تصویری که در نیکی کوروش و دیوانگی کمبوجیه وجود دارد، برگرفته از روایت خود اشراف پارسی است.\"تضاد میان شخصیت کوروش و کمبوجیه بازتاب روایت سنتی رسمی پارسی است\"(داندامایف، ١٣٨١: ١٣٩).\"اخبار هرودت که کامرون در توصیف نیکی کوروش و زنر در توصیف دیوانگی کمبوجیه نیز از او گرفته شده است، از منبع اخبار ایرانی است(داماندایف،١٣٨٦، ٢٢٧). این منبع اخبار ایرانی، همان اشراف بودند(داماندایف، همان،) که سیاستهای کمبوجیه برخلاف کوروش، در جهت منافع غارتگری آنان نبود، بلکه با پایان فتوحات و قطع خون غنایم، کمبوجیه در صدد محدود کردن قدرت اشراف در جهت تمرکز قدرت بود. به همین دلیل اشراف پارسی، که منبع اطلاعات هرودت و کاتبان اساطیر ایرانی بودند، کمبوجیه را در مقابل کوروش، که سیل غنایم را با تاراج سرزمینهای تسخیر شده به سوی اشراف روانه می کرد، دیوانه و خشن توصیف کردند.\"توجه کوروش معطوف فتوحات پیشتر بود که تقویت امکانات اشرافیت قبیلهای و گسترش حوزه نفوذ آن را در پی داشت....کمبوجیه در صدد زدودن اختیارات اشراف سنتی بود....اشاره هرودت به سخت گیری کمبوجیه، نارضایتی اشراف پارس از وی را بازتاب میدهد.هرودت اطلاعات خود را از زوپیروس برگرفته که سمبل اشرافیت پارسی است اشرافیتی که اقدامات کموجیه را درجهت سازماندهی یک دولت مرکزی نیرومند منافی مناسبات عشیرهای خود یافته بود و آنها را جنایات میدانست(داندامایف،١٣٨١: ١٤١).
کوورش نامه گزنفون نیز که کوروش را چون یک الگوی آرمانی شهریاری بالا کشیده است، براساس اتفاقنظر مورخین، نه تاریخ بلکه داستانسرایی و یاوهگویی است(ویسهوفر،١٣٧٧ :٧١. دیاکونوف،١٣٨٨، ٤٩.علی اف،١٣٨٨ :٣٤.شهبازی،١٣٥٠، ١٠٠.).کوروشنامه گزنفون، با زدودن شاخ و برگ اسطورهای آن، شخصیت واقعی کوروش را به خوبی نشان میدهد. وی ملت پارس را در مقابل شاه، به گلهای مطیع و، کوروش را به چوپان مقایسه میکند:\" ملاحظه کردم که حکومت بر انسان سختر از چوپانی بر حیوان است حیواانات سرکش ،یاغی و........نیستن و اطاعت کامل از چوپان دارند....... اما انسانها نسبت به فرمانروا سرکش هستند.....پس فهمیدم که انسان بر نوع خود مشکل تر میتواند فرمانروایی نماید تا بر حیوانات دیگر...... اما وقتی کوروش را ملاحظه نمودم..... تصدیق کردم که بر نوع انسان فرمانروایی دشوار نیست\"(گزنفون، کریمی،بیتا: ٣). همانطور که ملاحظه می کنیم گزنفون ایرانیان را حتی از گوسفندان مطیعتر و اسیر استبداد میداند. \"کوروش هموار عادت بگفتن این کلمات داشت که یک پادشاه خوب، هیچگونه تفاوتی با یک چوپان قابل ندارد. همانقدر چوپان از گلههای خود فایده میبرد که از آنها مواظبت کند شاه هم از طرف زیردستان خود اطاعت می بیند، که سعادت ایشان را فراهم نماید(گزنفون،همان،٢٥٨). بنابراین سیستم ایرانی در زمان کوروش، سیستم ارباب /رعیتی یا خدایگان/بندگی بوده است. این فقط دیدگاه اَشرافی/اسپارتی گزنفون نیست که کوروش و سیستم هخامنشیان را الگو قرار داده است که الگوی چوپان /رعیتی است. و بزرگترین هنر ایرانیان را اطاعت و مطیع بودن در مقابل شاه میداند(فرشاد مهر،١٣٧٥: ٤٥. در واقع کل مخالفان دموکراسی در یونان، شیفتهی کوروش بودند(کخ، بی تا:٢٩).حس هومری از عزت و افتخار بود (که جنگ و کشتار و اَشرافیت را عزت افتخار میدانست) که حُسن یونانیها، بخصوص گزنفون را به پارسیان شکل داد(کوک، کمبریج،١٣٨٧: ٣٤٦). چرا که کوروش و نظام سیاسی هخامنشی، الگوی آرمانی استبدادِ الیگارشیک و ضد دموکراسی بود. کوروش آزادی سیاسی و حکومت دموکراسی یونانیها را، با این جمله توصیف میکند: \"مردم در میدانهای خویش گرد هم میآیند تا بقید سوگند یکدیگر را فریب بدهند این نشان از تفاوت افق فکری کوروش با دموکراسی است \"(هرودت به نقل از زرین کوب،١٣٦٨، ١٢٠). بنابراین اشرافیونی ضد دموکرات، مانند گزنفون، که از شاگردان سقراط، و سقراط از بزرگترین دشمنان دموکراسی و برابری انسانها بود، به کوروش عشق می ورزیدند.
یکی از منابع دیگری که کوروش را به عنوان شخصیتی قهرمان، اخلاقی و نماد حقوق بشر معرفی کرده است، استوانه خود کوروش است که، به قول مانوئل کوک، نه حقوق بشر، بلکه چیزی جز چاپلوسی خدایان نیست(کوک، ١٣٨٣، ٤٣43). در همین استوانه، از زبان خود کوروش آمدهاست: \"من سرزمین گوتیوم و منده (هردو همان مادها هستند)و...را مطیع، در مقابلم سر فرود آورده و مجبور به پرداخت خراج، و وادار به بوسیدن پاهایم کردم(استوانه کوورش، به نقل از کوک،کمبریج:١٣٨٧: ٦٧). این شکست و آوردن خراج و بوسیدن پای شاهانه، نه حقوق بشر و دموکراسی، بلکه رابطه ای ارباب/رعیتی است.
کاهنان بابلی و یهودی، وی را منجی معرفی کردهاند که همانطور برخی از مورخان اشاره کرده اند- در ادامه به آن می پردازیم- ناشی از تبلیغاتچیان کوروش بوده است. صدای کاهنان، صدای عامه مردم نیست برای کاهنان، شاه چه کسی باشد به شرط آنکه جیب آنها را پر، و آزادی مراسمات را به آنها بدهد، چه فرقی میکند. همانطور که برای دهقانان(اَشراف پارسی) و روحانیون ایرانی، شاه چه یزدگرد و انوشیروان بود و چه الجاتیو مغول(خواجه نصیرالدین طوسی)،سلطان سلجوقی(غزالی و نظام الملک)و چه شاه اسماعیل صوفی(علامه مجلسی) فرقی نداشت. همان کاهنان بابلی که کوروش را منجی و به وی مشروعیت دادند، در مورد اسکندر مقدونی نیز همین کار را کردند\"کاهنان بابلی نقش کوروش را به عنوان محبوب مردوک بپذیرند عجیب نیست در باور آنها، پیروزی کوروش مشیت خدا بوده است ..که قرنها بعد برای شاه سلوکی انتوخوس اول که کارگزار ازگیلا و ازیدا-معابد و خدایان بابلی- خوانده شد\"(بویس،١٣٧٥، ٩٧). کاهنان بابلی، هنگام ورود اسکندر، سرود خوانان به پیشواز او رفتند(ویدن گرن،١٣٧٧: ٢٦٦).
برای شاهانی مانند کوروش نیز، مقبولیت مردمی اهمیتی نداشت که به جای کاهنان، به مردم پناه ببرند.کاهنان با استفاده از دین و معابد، در ازای جیرهگیری و امتیازاتی خاص، مشروعیت متافیزیکی را به کوروش دادند همانطور که روحانیون ایرانی به مغولان، سلجوقیان و ترکان و عربها دادند.
کوروش تفاوت خاصی با تیمور لنگ، نادرشاه، شاه اسماعیل و...ندارد از روزی که به شاهی رسید تا پایان عمر، مشغول لشکرکشی و تصرف و دست اندازی به سرزمینهای دیگر بود. تفاوت کوروش با نادر و شاه عباس این است که در دوره صفویان، مورخانی به غیر از مورخان درباری بودند که واقعیات را خارج از نگاشته شاهان، به نگارش در آورند. اما در زمان کوروش، واقعیات تاریخی از زبان خود شاهان و کتیبههای آنان و از صافی نظر رسمی دربار شاهی به یادگار مانده است. که قطعا دلبخواهی و نیک جلوه دادن خود، و اهریمن دانستن دیگران بوده است، که به اشتباه مورخان یونانی به آن مُهر علم زدند.برای مثال، کشت و کشتار سنیها، توسط شاه اسماعیل و سیاستهای خشن مذهبی صفویان را، هیچ مورخ درباری و نوشتۀ دیوانی/دولتی صفوی، به آن اشاره نکردهاست بلکه مستشرقان ونیزی آن را روایت کردهاند (طاهری،١٣٨٠، ١٨٢). اما در دوره کوروش نه مستشرقی مانند شاردن و... بود نه ارتباطات ماهوارهای امروز، که خارج از نگاشته شاهان، واقعیات را به نگارش در آورد. به همین دلیل کوروش نمادی از حقوق بشر، و صفویان، نماد انحطاط و پستی میشوند. وگرنه نه شخصیت واقعی کوروش با شاه اسماعیل و عباس فرقی داشته، نه سیستم دولتی آنان، شخصیت واقعی کوروش را در یک کلام میتوان از زبان تومیرس ملکه سکاییها شنید. تومیریس ملکه سکایی، کوروش را خون آشام سیریناپذیر خواند و گفت: ای تشنه خون از خون سیرابت می کنم (کوک،گرشویج،١٣٨٧، ٢٥١). حماسه کوروش با افسانههای دینی هنداروپایی در امیخته است(فرای، ١٣٨٨، ١٣٦). و این کوروش ایدهآل شده، همان کیخسرو و فریدون اساطیری است. یا اسطوره کیخسرو و فریدون، به کوروش قالب شده است. در اینجا برای روشن شدن موضوع، آوردن مثالهای دیگر از اینکه چطور کوروش از یک متجاوز و کشورگشایی مانند تیمور و نادر، به شخصیتی افسانه ای و نماد حقوق بشر مبدل شده است ،خالی از فایده نیست.
در اساطیر ساسانی نیز رفتارهای سخت شاهان ساسانی، نسبت به مخالفان، به رفتار ملایم تعبیر، که مخالفان، خود سلطۀ پارسیان را پذیرفتهاند. مثلاً در اساطیر ایرانی، شاپور اول، بزانوش سردار رومی را مانند یک دوست همهجا میبرد(مقایسه شود با اسطوره دوستی کوروش با شاهان سرزمینهای تسخیر شده)، یا مالکه دختر طایر، شاه یمن، با رضایت خود، با شاپور دوم ازدواج میکند(مقایسه با ازدواج دختر آستیاگ با کوروش) و از راه وطن پرستی، قلعه الحضر را تسلیم میکند. اما طبق آگاهی تاریخی که در دست است و مورخان همزمان رومی/یونانی به آن اشاره کردهاند، شاپور اول، بزانوش را با خشونت تمام میکشد، و با جنگ و درگیری زیاد، قلعه الحضر را تصرف و مالکه را به زور به همسری بر میگزیند(پیرنیا،١٣٨٣، ٧١). کوروش نیز که بعد از سه سال جنگ و درگیری، ماد را به تصرف در اورد و آموتیس، دختر آستیاگ، را با کشتن همسرش به زور به تصرف در آورد، در اساطیر که گزنفون و هرودت، به آن مهر علمی زدند،مادها خود تسلیم کوروش شدند و آستیاگ-درروایت گزنفون- دخترش را به کوروش و کل سرزمین ماد راجهیزیه دخترش به کوروش بخشید. تفاوت در این است که در زمان کوروش تاریخنگاری در انحصار دربار و از صافی خواست شاهانه میگذشت. اما شاید کسانی بپرسند پس چرا کتب دین یهود و گاهنامه بابلیان، کوروش را منجی معرفی کردهاند؟
جواب این است که به دو دلیل: یکی اینکه، منجی خواندن و استقبال از عامل خارجی توسط کاهنان هر ملتی، فقط به کوروش محدود نبوده است. \"عامه و کاهنان مصر نیز از اسکندر چون یک منجی آسمانی که آنها را از زیر یوغ پارسیان نجات بخشد، مینگریستند و اسکندر را فرعون الهی خواندند. همین کاهنان بابل که کوروش را منجی کردند همان کار را نیز با اسکندر تکرار کردند\"(زرین کوب،١٣٦٨، ٢٠٨-٢١٠). \"ورود کورورش به بابل به معنی موافقت بی قید و شرط بابلیان با او نیست، بلکه شبیه ورود اسکندر به بابل...... بیشتر گواه تکلیف شهر مغلوب، برای نشان دادن وفاداری خود به فاتح است\"(بریان،همان،٦٦. همان مغان ایرانی، هنگام ورود اسکندر به بابل،سرود خوآنان به پیشواز اسکندر رفتند(ویدن گرن، ١٣٧٧، ٢٦٦).مگر روحانیون ایرانی به مغولان(الجاتیو توسط خواجه نصیر طوسی)،سلجوقیان(توسط غزالی و نظام الملک)و...،قداست ندادند؟ که این نه نشان از مقبولیت و اخلاقی بودن مهاجمان، بلکه معاملۀ اصحاب دانش(روحانیون) با سردمداران قدرت، برای دوشیدن رعیت است.
دوم اینکه گاهنامه نبونید که از کوروش تعریف و تمجید میکند، همانطور که اومستد ثابت کرده است، برساخته و تبلیغات کوروش است.(اومستد به نقل از شهبازی،همان،٥).پیر بریان به این موضوع پی برده و مینویسد: \"ر اساس متون وقایعنامه و استوانه کوروش و تورات و منابع یونانی، از کوروش شخصیتی مقدس ساخته شده است که مقامی رهابخش و با رضایت خود مردم کشورگشایی کرده است که ظن برانگیز است چرا که، با تبلیغات پارسیها از کوروش، تطبیق دارد(بریان،١٣٨٣، ٦٢-٦٢). \'\"نوشته های اشعیا با روح حاکم بر اسناد بابلی، در ستایش کوروش همخوان است. سبک نگارش متن هایی که به ستایش کوروش پرداخته اند جهتدار است زمان تنظیم انها توسط کاهنهای بابلی، بعد از سقوط بابل به دست پارسیان بوده است محتوای متنها هماهنگ با دستوارت شاه تازه –کوروش- بوده است...شبیه کتیبههای آشور در یک سده پیش\"(داندامایف، ١٣٨١: ٨٣).گاهنامه نبونید از نظر سبک و محتوا، شبیه به استوانۀ خود کوروش است.کوروش از قبل با کاهنان بابلی که دل خونی از نبونید داشتند تماس حاصل کرده بود(کوک،١٣٨٣، ٦٦). و با وعده و عیدهای خود ، انها را خریده بود. نبونید در مقابل مردوک خدای مورد احترام کاهنان، گرایش به پرستش خدای سین داشت.که این منجر به کاهش اعتبار معابد مردوک،درنتیجه کاهش مزایای اقتصادی معبد برای کاهنان میشد. مانند مخالفت قریشیان نیز با پیامبر اسلام که نه به خاطر دین، بلکه به خاطر مزایای اقتصادی بت های کعبه بود.(جابری،١٣٨٤، ١٥٩). کوروش با وعدۀ ملیکردن خدای مردوک، و احیای کمکهای مالی به معبد، دل کاهنان را به دست آورد.
بنابراین ورود صلح طلبانه کوروش به بابل، برساخته بعدی کاهنان و خود کوروش است، نه واقعیت تاریخی. هم گزنفون و هم هرودت اشاره کرده اند که سپاهیان کوروش چه در خیابان و چه د ر کاخ سلطنتی به هر کسی میرسیدند، میکشتند(داندامایف،١٣٨١: ٧٧. شاندور،١٣٨٤، ٢٩٢). نام گذاری دو غاصب(در زمان شورشهای داریوش) به نام اخرین شاه پرافتخار کلدانی، یعنی نبوکدنصر، که توسط کوروش ساقط شد، واکنشی سیاسی-یا حتی ملی را در مقابل فرمانروایی پارس نشان میدهد(گرشویج، کمبریج،همان،٦٧١). مگر کوروش در جریان فتح بابل با همدستی پیروان مردوک، معابد ساخته نبونید در بزرگداشت ایزد سین را آتش و غارت نکرد و ایزدی فراقومی با مدعای جهان شمولش را در مقابل ایزدی قومی به زانو در آورد.(کرباسیان،١٣٦٤، ٥٦). بنابراین سیاست دینی کوروش نه بر آمده از آزادمنشی دینی او، ُبلکه برخاسته از هدف وی در تامین اِستیلایش بر سرزمین های تسخیر شده بود.(Nyberg,١٩٥٤,٦٧) و برساخته بعدی است. بروسوس مورخ بابلی اشاره میکند که زمانی که کوروش بابل را متصرف شد فرمان داد دیوارهای بیرون شهر را نابود کنند زیرا شهر سرسختانه در برابر وی مقاومت میکرد و تصرف آن دشوار مینمود(بروسوس در داندامایف،١٣٨١: ٧٧).
اما چرا کوروش، به عنوان منجی و با گلافشانی مردم، وارد بابل شد؟ \"کوروش خوب میدانست وقتی افراد به رهبری گوبارو وارد شهر ثروتمند بابل شوند، چه اتفاقی میافتاد و چه کشتاری راه میاندازند بنابراین، سپاه پارس و خود را تا زمانی که بتواند به عنوان آزاد کننده و ناجی وارد شهر شود، از بابل دور نگه داشت\".(گرشیوج، کمبریج،همان، ٦٥٠). قبلاً گوبارو، فرماندۀ نظامی کوروش، بسیاری از مخالفان و بزرگان بابل از جمله بالتازارو و..را کشته بود(شاندور،همان،٢٧٩-٢٨١). و نظم و امنیت را در بابل برقرار کرده بود.
بعد از چند روز کوروش وارد بابل شد که دستش به کشتار آلوده نشود و حتی خود را مخالف کشتار سپاهیانش در بابل نشان دهد.گزنفون در \"کوروشنامه\"به نکته بسیار جالبی در مورد کوروش اشاره میکند:\" کوروش در ارابه به هنگام قربانی کردن واسه خدایان در میان مردم، ظاهر می شد همه کس برای او احترام و تعظیم می کردند و شاید اشخاصی مخصوصی گماشته شده بود که بسایرین در این باب سرمشق میدادند......\".(گزنفون،همان،٢٦٤) که در مورد استقبال ساختگی از کوروش در بابل نیز صدق میکند.
به این معنی که کوروش قبلاً گوبارو را برای برقراری نظم، که قطعاً بدون سرکوب و کشتار مخالفان برقرار نمیشد، فرستاده بود. \" کوروش سواران خود را –بعد از قتل عام قصر- به میان کوچه های شهر فرستاد و دستور داد هر کسی را دیدند بکشند...... دستوری صادر کرد دال بر تحویل اسلحه .. اگر کسی اسلحه داشته باشد خود و خانوادش کشته میشوند\"(گزنفون، به نقل از شاندور،همان،٢٩٣). و بعد از برقراری نظم، اشخاص مخصوص را گماشته است که به او احترام و تعظیم و گل افشانی کنند. و این گل افشانی،توسط یاران اموزش دیده خود کوروش، که بعداً تبلیغات کاهنان کوروشی، آن را به کل مردم بابل نسبت دادند، انجام می شد.
در مورد پیامبران یهودی، که اشعیا، وی(کوروش)را به عنوان مسیح خدا معرفی میکند، مریبویس توضیحات کاملی را دادهاست. از نظر بویس \"اشعیا\" در آن زمان، آدم نسبتاً گمنامی بود، یا حداقل در مقابل شهرت \"ارمیا\"حرفی واسه گفتن نداشت که با وعدههای مبلغین کوروش، دال بر رهبری قوم یهود و وعدۀ آزادی قوم یهود، وی(کوروش) را به عنوان مسیح معرفی کند.(بویس،١٣٧٥،٧١). در صحَّت گفتههای بویس، تفاوت ساختاری گفتههای اشعیا با سایر پیامبران یهودی، دلیل خوبی است. قبل از \"اشعیا\"، اولاً واژۀ مسیح، برای هیچ غیریهودی به کار نرفته است و این نشان از مهارت تبلیغاتچیان کوروش داشته است(بویس،همان،٧٣).\"ارمیا\" از گناهان ملت یهود و یهوه قدرتمند و سختگیر میگوید، به ناگاه در اشعیا، به جای گناهان یهودیان، از آزادی و رهایی آنها گفته میشود. و، به جای یهوه سختگیرو انتقام گیر، از پدری مهربان سخن می راند(شاندور،همان،٣٣٧-٣٣٨).
اشعیا نکاتی بدیع از الهیات مسیحی می گوید که پژوهشگران ناگزیر از مقایسه آن با گاتها هستند(بویس ،همان،٧٣). چ. س. توری معتقد است همهی ارجاعات کتاب اشعیا به نام کوروش و بابل بافته های بعدی است اسمیت معتقد است که اشعیا با مسیح خواندن کوروش بعدها به عنوان یک خائن به سنت قلمداد شد(داندامایف،١٣٨١: ٩٣). همچنین از لحاظ روح و محتوا، شباهیت بسیاری بین کتاب اشعیا و استوانه کوروش هست(همان).عامل کوروش، به پیشگویی یهودی، از عظمت اهورامزدا با واسطه کوروش گفته است.
و اشعیا این تصویر را پذیرفته و جای آن را به یهوه داده است(همان،٧٦). مغی که با گاتها اشنایی داشته، نمیتوانسته که زرتشتی نباشد. و کوروش وعده پراکندن دین زرتشت، بعد از شکست آستیاگ را داده است(بویس،همان،).یهوه قبل از اشعیا، فقط خدای قوم یهود بود، نه خدای آسمان و زمین و .... . و قبل از اشعیا خبری از رهایی و مسیح و ...نبود. بلکه بیشتر به گناهان قوم تاکید می شد. \"سخنان اشعیای نبی برای پیروان اعجاب انگیز بود که یک غیر یهودی مسیح خدا باشد\"(هینتس، :١٠٣). اشعیای یهودی مفاهیم بهشت وجهنم، شیطان(اهریمن)وآخرتگرایی و...را از دین زرتشت وام گرفت(بهار،اسماعیلپور،١٣٨٤: ٤٢١). چرا که قبل از آشنایی با مبلغین کوروش، چیزی به اسم شیطان در دین یهود ،معنی نداشت درتورات خبری ازشیطان نیست. این مار است که حوا را فریب میدهد(تورات به نقل از مسکوب مقدمه بر افسانه تبای سوفوکلس) بنابراین، یا طبق نظریه ونسنت، آیه های مورد نظر اشیعای نبی در زمان داریوش دراورشلیم هنگام بازسازی معابد،نوشته شده اند(ونسنت به نقل از بویس،همان،٨٠)، یا مبلغان زرتشتی که با توجه به شباهت آیههای اشعیا با گاتها و یسنا، قطعاً زرتشتی بودهاند، با وعده های خود، آنها را قالب کرده اند. همچنین، نحمیا و عزرا، که از کوروش و یهودی دوستی وی سخن رانده اند، هر دو قبل از فرمانداری اروشلیم، ساقیان اردشیر اول بودند. عزرا کاتب زبر دست شریعت موسی است(بویس ،همان،٢٧٨٠.٢٨٠).
عزرا،نحیما و حجی از پیغمران یهودی که در دربار اردشیر به مقام ارچمندی نایل امدند(فرشاد مهر،١٣٨٥: ٢٣١). کتاب مقدس عزرا که کوروش را مسیح می خواند، در بایگانی اکباتان در دوره داریوش اول یافت شده است که ولهاوزن وکوسترزو، به دلیل نوع عبارت پردازی یهودی مابانه درآن، تردیدکرده اند(یاما اوچی، ١٣٩٠:٨٥).کتاب عزرا از کمک خزانه سلطنتی به یهودیان میگوید اما کتاب حجی وزکریا ازحمایت مالی سلطنتی چیزی نگفتهاند که باعث تردید در درستی وعدههای یادشده دراین ایات عزرامیشود(همان: ٨٦).
این پیامبران که ساقیان شاهان هخامنشی و با پول هخامنشیان معابد خود را بازسازی می کردند، برای مسیح کردن کوروش،یهودیان را در بابل برده، و زندانی بابلیان جلوه داده اند. در حالی که اگر واقعاً برده بودند چرا فقط تعداد کمی از انها، بعد از اجازه بازگشت از طرف کوروش، به اورشلیم برگشتند؟
هینتس و برخی دیگر از محققان ایرانی دوست،دلیل عدم بازگشت یهودیان را،پیشرفت اقتصادی آنان در بابل می دانند. خوب کجای دنیا، برده اجازه پیشرفت اقتصادی و تسخیر بازار را داشته است. بنابراین یهودیان اصلاً برده نبودند. آنها در بابل در سرودن شعرهای خود و در کارهای اقتصادی کاملاً آزاد بودند(شاندور،همان،٢٧٠). در واقع در آن زمان، مصر بر اورشلیم حاکم بود و ارمیا ناراضی از این امر، خود از بخت النصر،خواستار حمله و رهایی یهودیان از زیر سلطه مصریان کافر شده بود.(شهبازی،مصاحبه). و داستان برده بودن یهودیان، و رهایی آنان توسط کوروش، افسانهی برساخته کوروش و مبلغین اوست. و کوروش نه منجی و مسیح و رهایی بخش، بلکه یکی از زیرک ترین شاهان تاریخ بوده استا.
دلیل زیرکیش هم این بود که روایت خویش از رویدادهای تاریخی را نگاشته و به تاریخ قالب کرد. چندان که بعد از چندین قرن هنوز \"بداهه گویان امروزی مانند مورخان قدیم، او را نماد حقوق بشر می دانند\".(بریان،همان،). اما پی بردن به ستمکاری کوروش، نیازی به استدلال تاریخ هم ندارد، همینکه از روزی که پادشاه شد تا روز مرگش. مدام در لشکرکشی و تجاوز به خاک دیگران بود، خود بهترین دلیل ستمکاری وی است. هدف کشورگشایی وی نیز، غارت و چپاول اقوام دیگر در راستای منافع قوم پارس و اشراف پارسی بود.\"علت اصلی شورش پارسیان بر ضد مادها و طمع اصلی کوروش برای تصرف ماد؛ ظاهرا این بود که پارسها در عطش ثروت ماد می سوختند\"(هرودت، ١٣٨٧: ٩٩-١٠٠. بریان، ١٣٨٠، ٢٣). در نتیجۀ غارتها قوم غالب پارس به طبقۀ برتر و نهاد امپراتوری ابزار سلطۀ قوم پارس بر سایر اقوام بود.
نظرمساعد کوروش وکمبوجیه نسبت به مذاهب، معلول دوعلت بود یکی مصالح زمان—مثلاً استفاده از یهود برای حمله به مصر-دیگری ابتدایی بودن مذهب آنان، که توان رقابت با ادیان شرق قدیم را نداشت(داندامایف، ١٣٨٦: ٣٣١). که در صورت تحمیل آیین خود، سیر قهقرایی به شمار می رفت آنها از تفوق فرهنگی تمدنهای قدیم آگاه بودند(گیرشمن، ١٣٨٨: ١٣٥-٣٦). بنابراین سیاست زیرکانه انها در عدم تحمیل فرهنگ، این بود که قوم فاتح پارس، نیمه وحشی، و به قول کتسیاس بزچران بودند و، حتی فرهنگ و زبان خویش را از ملل مغلوب وام میگرفتند، همانند مغولان، چیزی برای تحمیل نداشت. \"بسیاری بر این نکته تاکید دارند که کوروش را برخلاف خلفای دورۀ اسلامی، مذهب خود را بر مردم زیر دست تحمیل نمیکرد.
اما این برداشت زاییدۀ شناخت ناکافی از تاریخ ادیان است. مفاهیمی چون جزم گرایی و تعصب مذهبی تنها پس از ظهور مسیحیت سر بر آورد و در مذههت کهن چندان جایی نداشت\"(داندامایف، ١٣٨١: ١٣٩). اصطلاح هزار خدا به وسیله کاتبان هیتی نشان از اختلاط خدایان گوناگون و قبولی خدایان میان ملل متخاصم بداشت... و اینکه قوم غالب خدایان قوم مغلوب را نیز می پذیرفت.... که بعدا سیاست هخامنشیان شد(رضی،١٣٨٢: ٨٤).\"نه کوروش و نه کمبوجیه چیزی از مدارا و آزادی مذهبی نمیشناختند چنین چیزی اصلا در سرتاسر امپراطوری وجود نداشته است\"(داندامایف،١٣٨١: ٨٧). سبک کوروش شبیه سبک هیتیها و آشوریها بوده است هرماتا شباهت سبک نگارش لوح کوروش با کتیبه اشور بنی پال را متذکر بود(در داندامایف، همان:٨٢). به قول والکر لوح کوروش نمونه ساخت بنا دراشور و بابل بوده است نه بیانیهی حقوق بشر(walker,١٩٧٩. ١٥٩).
تکه ی شکسته استوانه کوروش درموزهی \"نیس\" به دست \"برگر\" بازسازی شد در این متن کوروش به صراحت آشور بانیپال شاه بزرگ آشور را الگوی سیاسی خود میداند(. Walker. Iran.١٩٧٢,٤٤). کوروش با کشف کتیبهای از آشور بانیپال خیلی سعی داشت خودش را با فرمانروایان کامیاب قبلی بین النهرین ارتباط دهد(Kuhrt,٢٠٠٧, ٥١). البته این به معنای تسامح کوروش و داریوش نیست. همانطور که اشاره کردیم کوروش معابد سین را غارت و آتش زد.\"تسامح هخامنشیان تا مرز عقایدی بود که مغایر با آیین زرتشت نباشد، این نکته برای میترا صادق بود علیه اینها بخصوص میترا، داریوش سرسختانه اقدام کرد،که نوشیدن هوم سکر اور را ممنوع کرد. جالب است در سرتاسر ایران حتی یک معبد میترایی وجود ندارد ظاهراً داریوش همه معابد میترایی را ویران کردهاست(هینتس، ١٣٨٥، ٣٧١). چون میترا آیین مادها بود(ویدنگرن، ١٣٧٧: ١٧٠. هرودت در کریستن سن،١٣٨٢: ٧٠. هوفر، کلوسکا، ،١٣٨٥: ٣٦٥).
روایت دیگر که شکل اسطوره به خود گرفته است «مادی بودن کوروش از جانب مادر خویش است که محال است. مادر کوروش مادی نبوده.. این روایت ریشه سیاسی دارد، برای آشتی دادن مادها با پارسها ساخته شده است\"(هینتس،1386،93).
واقعیت داستان همانطور که کتسیاس اشاره کرده است از این قرار است که آستیاگ دختری به اسم آموتیس-ماندانه-داشته که با\"اسپی تاماس\" مادی ازدواج کرده است بعد از تسخیر ماد توسط کوروش ، کوروش اسپی تاماس را کشته و همسر وی، دختر آستیاگ، را به زنی گرفته است ((کتسیاس،فوتیوس،١٣٧٩، ٤٨. بریان،همان،٨٠). چون در شاهی ماد در صورت نداشتن پسر،تخت سلطنت به داماد می رسید، کوروش با کشتن \"اسپیتاماس\" داماد آستیاگ، و تسخیر زن او، مدعی سلطنت مادها شد.
بنابراین همانطور که کوروش نه با رضایت و خواستگاری، بلکه با کشتن همسر، و با زور وی را تصرف کرد. مادها را نیز، نه با رضایت، بلکه با زور تسخیر کرد.کشتن مرد خانه \"اسپیتاماس\"، و تسخیر زن او \"آموتیس\"،نمادی از کشتن سرپرست خانه ماد، آستیاگ، و تسخیر خانواده او، سرزمین ماد بود. برخلاف روایت اسطوره، فتح ماد به قول بریان، نه خواستۀ خود مادها بود و نه تقدیر و خیانت: \"هرودت فتح ماد را خواسته خود مادها دانسته و مسئله را ساده کرده در حالی که در متون بابلی، نبرد نهایی و تصرف اکباتان اخرین پرده تخاصمی آشکار بود که، حداقل سه سال به طول انجامید.
نویسندگان باستان چون کتسیاس، یوستینوس، نیکلای دمشقی و پولیانوس نبرد سختی بین ماد و کوروش را توصیف کردهاند.... پولیانوس: کوروش سه بار با ماد جنگید و هر سه بار شکست خورد \"(بریان، همان٤٩). تصرف ماد به دست کوروش، همانطور که بسیاری مورخان نیز اشاره کردهاند، نه تغییر صلحآمیز حاکمیت، بلکه به معنای واقعی کلمه، فتح و اِستیلای آن بود (علی اف، ١٣٨٨،٤١٥. یونگ،١٣٨٥، ٣٠. شاندور، ١٣٧٥، ٨٢). کوروش اکباتان را غارت و تمامی ثروتهای آن را به پاسارگاد انتقال داد(گرشویج، همان،٦٤٤. دیاکونوف ،١٣٨٨: ٣٩٠). \"اکباتان غارت شد؛ مادیها به بردگی گرفته شدند، و چون کشوری مفتوحه برای ان خراج وضع کردند\"(دیاکونوف، همان٣٩٠-)
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
چکیده:
کوروش شخصیتی واقعی و تاریخی، اما روایت از وی غیرواقعی و اسطورهای است.وی در سال ٥٥٥ق.م، با شکست آستیاگ، پادشاهی ماد را ساقط، و کمتر از دو دهه امپراتوریهای قدرتمند بابل و لیدی و بسیاری از سرزمینهای دیگر را به تصرف خود در آورد. در اینکه کوروش سیاستمداری زیرک و فرمانروایی قدرتمند و با اراده بود، هیچ شکی نیست. اما آیا نبوغ نظامی و کشورگشایی، هیچ شخصیتی را اخلاقی و نماد حقوق بشر خواهد کرد؟ تفاوت کوروش با سایر فرمانروایان قدرتمند در چیست؟ که شخصیت کوروش با وجود آن همه لشکر کشی، لطیف، اما سایر فرمانروایان به خونخوار و متجاوز معرفی شده اند.تفاوت در قالب شدن اسطوره بر تاریخ است. اسطوره شخصیت انسانها را لطیف و خشونت سیاسی را به تقدیر تاریخ و پالایش میدهد.
بسیاری کوروش را در حد یک پیامبر، شخصیتی اخلاقی، و وی را نماد حقوق بشر و آوانگارد دموکراسی در تاریخ جهان می دانند.غافل از آنکه اگر شخصیت واقعی کوروش را از شاخ و برگ افسانه ای آن سوا کنیم، ازشخصیت کوروش چیزی جز امپراتریست قدرت طلب و کشورگشایی سیری ناپذیر باقی نمیماند. در این مقاله سعی میشود شخصیت واقعی و تاریخی کوروش را از روایت اسطورهای جدا کرده و با دیدی تاریخی و علمی به دور از افسانهسازی و دیدگاههای حاکم، شخصیت واقعی وی را نمایان، و تفاوت وی را با سایر امپراتریستها بیان کنیم، تفاوتی که نه در خود شخصیت کوروش، بلکه در نوع روایت از وی جای دارد.
کلید واژگان: کوروش، اسطوره، تاریخ، هرودت، ایران باستان.
مقدمه:
کوروش فرمانروایی است که سرگذشت او از تاریخ به شعر تبدیل شده است(هردر به نقل از هینتس، ١٣٨٦،٨٧).کل تاریخ شکلگیری امپراطوری هخامنشی، زیر لوای شخصیت کوروش قرارگرفته است. مورخان در تصنیف شکلگیری امپراطوری هخامنشی، نه اسمی از قوم پارس میبرند، نه ساختار و نهاد، حتی خود استوانه کوورش، کوروش را نه به عنوان طلایهدار یک قوم، بلکه یک شخص مطرح میکند.(گرشویج، ١٣٨٧، ٦٥٦). بنابراین بدون شناخت شخصیت کوروش، کل تاریخ هخامنشیان در تاریکی باقی میماند و شناخت شخصیت کوروش، پرتو نوری هم به تاریکی عقلسیاسی ایران، که مرز اسطوره و تاریخ در آن نامشخص است، میاندازد.
سرگذشت کوروش مانند سارگن، موسی و بسیاری از شخصیتهای برجسته دیگر تاریخ، براساس یک الگوی اولیه بازسازی شده است.(فروید، ١٣٤٨، ٢٣) که، از خاندان شاهی بوده و بر اثر حوادث تاریخی در یک خانواده عادی چوپان بزرگ شده، سپس دست تقدیر او را دوباره به تخت شاهی رهنمون کرده است. \"داستانِ یافتن بچه سر راهی که موسس سلسلهایی است، از ایام سارگن در ٢٨٠٠ق م، تا موسی و رومولوس و کوروش و... همیشه بوده است\"(کریستن سن، ١٣٤٣: ١٠٨). بنابراین، شخصیتی که ما از کوروش میشناسیم نه کوروش واقعی بلکه یک الگوی اولیه قالب شده و اسطورهای است.
چرا شخصیت امپراتریستی که از روزی که به قدرت رسید تا روز مرگش مشغول لشکر کشی و گشورگشایی بود، اینچنین محبوب، اخلاقی و نماد حقوق بشر شده است. تفاوت کوروش یا دیگر فرمانروایان قدرتمند تاریخ در چیست، که یکی منفور تاریخ و کوروش قهرمان تاریخ گشته است. هدف از ارائه این مقاله پاسخ دادن به این سئوالات و بکارگیری متدتاریخی در شناسای شخصیت کوروش، و نقد منابعی است که شاخ و برگ اسطورهای را به شخصیت واقعی کوروش قالب کردهاند. \"اسطوره ایدئولوژی جوامع پیشا صنعتی هستند یا ایدئولوژی، اساطیر جوامع صنعتی. هم اسطوره و هم ایدئولوژی، جهانهای معنایی نمادین با کارکردها و پیامدهای اجتماعیاند\"(ایگلتون،١٣٨١. ٢٨٧). بنابراین کارکردی که امروزه ایدئولوژی، به مفهوم،\"معنا در خدمت قدرت\" در توجیه نظم موجود و ارائه آگاهی کاذب از جامعه دارد را، اسطوره در جوامع پیشا صنعتی داشته است. \"اسطوره واقعیت را پالایش میدهد. معصومانه میکند و به جاودانگی تبدیل می سازد اسطوره پیچیدگیها را حذب میکند و دنیایی بدون تضاد سامان میدهد.اسطوره گفتاری که در ابتدا سیاسی و درانتها طبیعی میشود را، ارائه میدهد..\"(بارت،١٣٨٧: ٧٢). قصد ما در این مختصر بیرون کشیدن هستۀ واقعی کوروش از پالایش معصومانه اساطیر است.
کوروش:
همانطور که گفتیم: سرگذشت کوروش از تاریخ به شعر و اسطوره مبدل شده است. روایات و داستانهایی که از وی و عملکرد وی ارائه شده است، با شخصیت فرمانروایی که تمام عمر خویش را مشغول کشورگشایی و تصرف سایر کشورها کرده است، جور در نمیآید. اما ریشه این روایات که مُهر علمی و تاریخی خورده است، از کجا سرچشمه گرفته است.
این داستان ریشه در اسطورههای ایرانی شاهپرستی دارد که، اولین بار ابوالمورخین هرودت به آن جنبه علمی/تاریخی داد. منبع اطلاعات هرودت در مورد تاریخ ایران و ماد ،خود ایرانیان، مانند نوادگان هفت اَشرافی ضد گئوماتی و یا ایرانیدوستانی چون نوادگان هارپاگ بوده اند(علی اف،١٣٨٨،٢٩.کوک، کمبریج،١٣٨٧،٢٣٠-٢٤٠.راینهارت،همان، ٢٤٠ ). هرودت خود نیز به برگیری اطلاعات از ایرانیان معترف است: \"در این باب(داستان کوروش) من از آن دسته از نویسندگان ایرانی پیروی خواهم کرد که نظرشان تجلیل فتوحات کوروش نیست بلکه حقیقت مطلق را بیان کردهاند\'(هرودت،١٣٨٧، ٧٦).\"بیچاره ابوالمورخین فکر کرده است از میان نظریات، نظریهای که حقیقت مطلق دارد را بیان کرده است در حالی که وی هیچگاه واقعیات تاریخی را بیان نکرده، افسانه کیانیان را نقل کرده و افسانه را به شکل تاریخ در آورده است\"(هرتسفلد،١٣٤٣.٤6. صفا،١٣٨٤، ٣٩).غافل از آنکه روایتی که او به عقل نزدیکتر دانسته، بازمانده اساطیر ایرانی است که از پارسیان شنیده است (صفا،همان،٤٠).
بنابراین، شخصیتی که از کوروش نمایانده شدهاست نه از یک دید علمی/عینی و بی طرفانه، بلکه رونوشتی از اساطیر و ذهنیت شاه پرستی خود ایرانیان، یا به قول طباطبایی که به مناسبت دیگری گفته است،\"به دست منشیان درباری تدوین و از صافی نظر رسمی دربار گذشته است\". \"داستانهای رفتار مهربانانه کوروش با پادشاهان مغلوب....تنها تبلیغاتی است که در افسانه ها باقی مانده است\"( اسمیت به نقل از مالوان، کمبریج،١٣٨٧، ٤٩٢).
یکی از دلایل دیگری که، هرودت در مقابل دیگر شاهان ایرانی، مانند کمبوجیه و داریوش، کوروش را برجسته و ایدهآل ساخته است، این است که هرودت درگیر جنگ ایرانیان و یونانیان بود که در زمان خشایارشاه و داریوش اتفاق افتاد کوروش با یونان جنگی به راه نینداخت و به جنبه مثبت کوروش پرداخت(ویسهوفر، ١٣٧٧، ٧٧). همچنین، تفاوت تصویری که در نیکی کوروش و دیوانگی کمبوجیه وجود دارد، برگرفته از روایت خود اشراف پارسی است.\"تضاد میان شخصیت کوروش و کمبوجیه بازتاب روایت سنتی رسمی پارسی است\"(داندامایف، ١٣٨١: ١٣٩).\"اخبار هرودت که کامرون در توصیف نیکی کوروش و زنر در توصیف دیوانگی کمبوجیه نیز از او گرفته شده است، از منبع اخبار ایرانی است(داماندایف،١٣٨٦، ٢٢٧). این منبع اخبار ایرانی، همان اشراف بودند(داماندایف، همان،) که سیاستهای کمبوجیه برخلاف کوروش، در جهت منافع غارتگری آنان نبود، بلکه با پایان فتوحات و قطع خون غنایم، کمبوجیه در صدد محدود کردن قدرت اشراف در جهت تمرکز قدرت بود. به همین دلیل اشراف پارسی، که منبع اطلاعات هرودت و کاتبان اساطیر ایرانی بودند، کمبوجیه را در مقابل کوروش، که سیل غنایم را با تاراج سرزمینهای تسخیر شده به سوی اشراف روانه می کرد، دیوانه و خشن توصیف کردند.\"توجه کوروش معطوف فتوحات پیشتر بود که تقویت امکانات اشرافیت قبیلهای و گسترش حوزه نفوذ آن را در پی داشت....کمبوجیه در صدد زدودن اختیارات اشراف سنتی بود....اشاره هرودت به سخت گیری کمبوجیه، نارضایتی اشراف پارس از وی را بازتاب میدهد.هرودت اطلاعات خود را از زوپیروس برگرفته که سمبل اشرافیت پارسی است اشرافیتی که اقدامات کموجیه را درجهت سازماندهی یک دولت مرکزی نیرومند منافی مناسبات عشیرهای خود یافته بود و آنها را جنایات میدانست(داندامایف،١٣٨١: ١٤١).
کوورش نامه گزنفون نیز که کوروش را چون یک الگوی آرمانی شهریاری بالا کشیده است، براساس اتفاقنظر مورخین، نه تاریخ بلکه داستانسرایی و یاوهگویی است(ویسهوفر،١٣٧٧ :٧١. دیاکونوف،١٣٨٨، ٤٩.علی اف،١٣٨٨ :٣٤.شهبازی،١٣٥٠، ١٠٠.).کوروشنامه گزنفون، با زدودن شاخ و برگ اسطورهای آن، شخصیت واقعی کوروش را به خوبی نشان میدهد. وی ملت پارس را در مقابل شاه، به گلهای مطیع و، کوروش را به چوپان مقایسه میکند:\" ملاحظه کردم که حکومت بر انسان سختر از چوپانی بر حیوان است حیواانات سرکش ،یاغی و........نیستن و اطاعت کامل از چوپان دارند....... اما انسانها نسبت به فرمانروا سرکش هستند.....پس فهمیدم که انسان بر نوع خود مشکل تر میتواند فرمانروایی نماید تا بر حیوانات دیگر...... اما وقتی کوروش را ملاحظه نمودم..... تصدیق کردم که بر نوع انسان فرمانروایی دشوار نیست\"(گزنفون، کریمی،بیتا: ٣). همانطور که ملاحظه می کنیم گزنفون ایرانیان را حتی از گوسفندان مطیعتر و اسیر استبداد میداند. \"کوروش هموار عادت بگفتن این کلمات داشت که یک پادشاه خوب، هیچگونه تفاوتی با یک چوپان قابل ندارد. همانقدر چوپان از گلههای خود فایده میبرد که از آنها مواظبت کند شاه هم از طرف زیردستان خود اطاعت می بیند، که سعادت ایشان را فراهم نماید(گزنفون،همان،٢٥٨). بنابراین سیستم ایرانی در زمان کوروش، سیستم ارباب /رعیتی یا خدایگان/بندگی بوده است. این فقط دیدگاه اَشرافی/اسپارتی گزنفون نیست که کوروش و سیستم هخامنشیان را الگو قرار داده است که الگوی چوپان /رعیتی است. و بزرگترین هنر ایرانیان را اطاعت و مطیع بودن در مقابل شاه میداند(فرشاد مهر،١٣٧٥: ٤٥. در واقع کل مخالفان دموکراسی در یونان، شیفتهی کوروش بودند(کخ، بی تا:٢٩).حس هومری از عزت و افتخار بود (که جنگ و کشتار و اَشرافیت را عزت افتخار میدانست) که حُسن یونانیها، بخصوص گزنفون را به پارسیان شکل داد(کوک، کمبریج،١٣٨٧: ٣٤٦). چرا که کوروش و نظام سیاسی هخامنشی، الگوی آرمانی استبدادِ الیگارشیک و ضد دموکراسی بود. کوروش آزادی سیاسی و حکومت دموکراسی یونانیها را، با این جمله توصیف میکند: \"مردم در میدانهای خویش گرد هم میآیند تا بقید سوگند یکدیگر را فریب بدهند این نشان از تفاوت افق فکری کوروش با دموکراسی است \"(هرودت به نقل از زرین کوب،١٣٦٨، ١٢٠). بنابراین اشرافیونی ضد دموکرات، مانند گزنفون، که از شاگردان سقراط، و سقراط از بزرگترین دشمنان دموکراسی و برابری انسانها بود، به کوروش عشق می ورزیدند.
یکی از منابع دیگری که کوروش را به عنوان شخصیتی قهرمان، اخلاقی و نماد حقوق بشر معرفی کرده است، استوانه خود کوروش است که، به قول مانوئل کوک، نه حقوق بشر، بلکه چیزی جز چاپلوسی خدایان نیست(کوک، ١٣٨٣، ٤٣43). در همین استوانه، از زبان خود کوروش آمدهاست: \"من سرزمین گوتیوم و منده (هردو همان مادها هستند)و...را مطیع، در مقابلم سر فرود آورده و مجبور به پرداخت خراج، و وادار به بوسیدن پاهایم کردم(استوانه کوورش، به نقل از کوک،کمبریج:١٣٨٧: ٦٧). این شکست و آوردن خراج و بوسیدن پای شاهانه، نه حقوق بشر و دموکراسی، بلکه رابطه ای ارباب/رعیتی است.
کاهنان بابلی و یهودی، وی را منجی معرفی کردهاند که همانطور برخی از مورخان اشاره کرده اند- در ادامه به آن می پردازیم- ناشی از تبلیغاتچیان کوروش بوده است. صدای کاهنان، صدای عامه مردم نیست برای کاهنان، شاه چه کسی باشد به شرط آنکه جیب آنها را پر، و آزادی مراسمات را به آنها بدهد، چه فرقی میکند. همانطور که برای دهقانان(اَشراف پارسی) و روحانیون ایرانی، شاه چه یزدگرد و انوشیروان بود و چه الجاتیو مغول(خواجه نصیرالدین طوسی)،سلطان سلجوقی(غزالی و نظام الملک)و چه شاه اسماعیل صوفی(علامه مجلسی) فرقی نداشت. همان کاهنان بابلی که کوروش را منجی و به وی مشروعیت دادند، در مورد اسکندر مقدونی نیز همین کار را کردند\"کاهنان بابلی نقش کوروش را به عنوان محبوب مردوک بپذیرند عجیب نیست در باور آنها، پیروزی کوروش مشیت خدا بوده است ..که قرنها بعد برای شاه سلوکی انتوخوس اول که کارگزار ازگیلا و ازیدا-معابد و خدایان بابلی- خوانده شد\"(بویس،١٣٧٥، ٩٧). کاهنان بابلی، هنگام ورود اسکندر، سرود خوانان به پیشواز او رفتند(ویدن گرن،١٣٧٧: ٢٦٦).
برای شاهانی مانند کوروش نیز، مقبولیت مردمی اهمیتی نداشت که به جای کاهنان، به مردم پناه ببرند.کاهنان با استفاده از دین و معابد، در ازای جیرهگیری و امتیازاتی خاص، مشروعیت متافیزیکی را به کوروش دادند همانطور که روحانیون ایرانی به مغولان، سلجوقیان و ترکان و عربها دادند.
کوروش تفاوت خاصی با تیمور لنگ، نادرشاه، شاه اسماعیل و...ندارد از روزی که به شاهی رسید تا پایان عمر، مشغول لشکرکشی و تصرف و دست اندازی به سرزمینهای دیگر بود. تفاوت کوروش با نادر و شاه عباس این است که در دوره صفویان، مورخانی به غیر از مورخان درباری بودند که واقعیات را خارج از نگاشته شاهان، به نگارش در آورند. اما در زمان کوروش، واقعیات تاریخی از زبان خود شاهان و کتیبههای آنان و از صافی نظر رسمی دربار شاهی به یادگار مانده است. که قطعا دلبخواهی و نیک جلوه دادن خود، و اهریمن دانستن دیگران بوده است، که به اشتباه مورخان یونانی به آن مُهر علم زدند.برای مثال، کشت و کشتار سنیها، توسط شاه اسماعیل و سیاستهای خشن مذهبی صفویان را، هیچ مورخ درباری و نوشتۀ دیوانی/دولتی صفوی، به آن اشاره نکردهاست بلکه مستشرقان ونیزی آن را روایت کردهاند (طاهری،١٣٨٠، ١٨٢). اما در دوره کوروش نه مستشرقی مانند شاردن و... بود نه ارتباطات ماهوارهای امروز، که خارج از نگاشته شاهان، واقعیات را به نگارش در آورد. به همین دلیل کوروش نمادی از حقوق بشر، و صفویان، نماد انحطاط و پستی میشوند. وگرنه نه شخصیت واقعی کوروش با شاه اسماعیل و عباس فرقی داشته، نه سیستم دولتی آنان، شخصیت واقعی کوروش را در یک کلام میتوان از زبان تومیرس ملکه سکاییها شنید. تومیریس ملکه سکایی، کوروش را خون آشام سیریناپذیر خواند و گفت: ای تشنه خون از خون سیرابت می کنم (کوک،گرشویج،١٣٨٧، ٢٥١). حماسه کوروش با افسانههای دینی هنداروپایی در امیخته است(فرای، ١٣٨٨، ١٣٦). و این کوروش ایدهآل شده، همان کیخسرو و فریدون اساطیری است. یا اسطوره کیخسرو و فریدون، به کوروش قالب شده است. در اینجا برای روشن شدن موضوع، آوردن مثالهای دیگر از اینکه چطور کوروش از یک متجاوز و کشورگشایی مانند تیمور و نادر، به شخصیتی افسانه ای و نماد حقوق بشر مبدل شده است ،خالی از فایده نیست.
در اساطیر ساسانی نیز رفتارهای سخت شاهان ساسانی، نسبت به مخالفان، به رفتار ملایم تعبیر، که مخالفان، خود سلطۀ پارسیان را پذیرفتهاند. مثلاً در اساطیر ایرانی، شاپور اول، بزانوش سردار رومی را مانند یک دوست همهجا میبرد(مقایسه شود با اسطوره دوستی کوروش با شاهان سرزمینهای تسخیر شده)، یا مالکه دختر طایر، شاه یمن، با رضایت خود، با شاپور دوم ازدواج میکند(مقایسه با ازدواج دختر آستیاگ با کوروش) و از راه وطن پرستی، قلعه الحضر را تسلیم میکند. اما طبق آگاهی تاریخی که در دست است و مورخان همزمان رومی/یونانی به آن اشاره کردهاند، شاپور اول، بزانوش را با خشونت تمام میکشد، و با جنگ و درگیری زیاد، قلعه الحضر را تصرف و مالکه را به زور به همسری بر میگزیند(پیرنیا،١٣٨٣، ٧١). کوروش نیز که بعد از سه سال جنگ و درگیری، ماد را به تصرف در اورد و آموتیس، دختر آستیاگ، را با کشتن همسرش به زور به تصرف در آورد، در اساطیر که گزنفون و هرودت، به آن مهر علمی زدند،مادها خود تسلیم کوروش شدند و آستیاگ-درروایت گزنفون- دخترش را به کوروش و کل سرزمین ماد راجهیزیه دخترش به کوروش بخشید. تفاوت در این است که در زمان کوروش تاریخنگاری در انحصار دربار و از صافی خواست شاهانه میگذشت. اما شاید کسانی بپرسند پس چرا کتب دین یهود و گاهنامه بابلیان، کوروش را منجی معرفی کردهاند؟
جواب این است که به دو دلیل: یکی اینکه، منجی خواندن و استقبال از عامل خارجی توسط کاهنان هر ملتی، فقط به کوروش محدود نبوده است. \"عامه و کاهنان مصر نیز از اسکندر چون یک منجی آسمانی که آنها را از زیر یوغ پارسیان نجات بخشد، مینگریستند و اسکندر را فرعون الهی خواندند. همین کاهنان بابل که کوروش را منجی کردند همان کار را نیز با اسکندر تکرار کردند\"(زرین کوب،١٣٦٨، ٢٠٨-٢١٠). \"ورود کورورش به بابل به معنی موافقت بی قید و شرط بابلیان با او نیست، بلکه شبیه ورود اسکندر به بابل...... بیشتر گواه تکلیف شهر مغلوب، برای نشان دادن وفاداری خود به فاتح است\"(بریان،همان،٦٦. همان مغان ایرانی، هنگام ورود اسکندر به بابل،سرود خوآنان به پیشواز اسکندر رفتند(ویدن گرن، ١٣٧٧، ٢٦٦).مگر روحانیون ایرانی به مغولان(الجاتیو توسط خواجه نصیر طوسی)،سلجوقیان(توسط غزالی و نظام الملک)و...،قداست ندادند؟ که این نه نشان از مقبولیت و اخلاقی بودن مهاجمان، بلکه معاملۀ اصحاب دانش(روحانیون) با سردمداران قدرت، برای دوشیدن رعیت است.
دوم اینکه گاهنامه نبونید که از کوروش تعریف و تمجید میکند، همانطور که اومستد ثابت کرده است، برساخته و تبلیغات کوروش است.(اومستد به نقل از شهبازی،همان،٥).پیر بریان به این موضوع پی برده و مینویسد: \"ر اساس متون وقایعنامه و استوانه کوروش و تورات و منابع یونانی، از کوروش شخصیتی مقدس ساخته شده است که مقامی رهابخش و با رضایت خود مردم کشورگشایی کرده است که ظن برانگیز است چرا که، با تبلیغات پارسیها از کوروش، تطبیق دارد(بریان،١٣٨٣، ٦٢-٦٢). \'\"نوشته های اشعیا با روح حاکم بر اسناد بابلی، در ستایش کوروش همخوان است. سبک نگارش متن هایی که به ستایش کوروش پرداخته اند جهتدار است زمان تنظیم انها توسط کاهنهای بابلی، بعد از سقوط بابل به دست پارسیان بوده است محتوای متنها هماهنگ با دستوارت شاه تازه –کوروش- بوده است...شبیه کتیبههای آشور در یک سده پیش\"(داندامایف، ١٣٨١: ٨٣).گاهنامه نبونید از نظر سبک و محتوا، شبیه به استوانۀ خود کوروش است.کوروش از قبل با کاهنان بابلی که دل خونی از نبونید داشتند تماس حاصل کرده بود(کوک،١٣٨٣، ٦٦). و با وعده و عیدهای خود ، انها را خریده بود. نبونید در مقابل مردوک خدای مورد احترام کاهنان، گرایش به پرستش خدای سین داشت.که این منجر به کاهش اعتبار معابد مردوک،درنتیجه کاهش مزایای اقتصادی معبد برای کاهنان میشد. مانند مخالفت قریشیان نیز با پیامبر اسلام که نه به خاطر دین، بلکه به خاطر مزایای اقتصادی بت های کعبه بود.(جابری،١٣٨٤، ١٥٩). کوروش با وعدۀ ملیکردن خدای مردوک، و احیای کمکهای مالی به معبد، دل کاهنان را به دست آورد.
بنابراین ورود صلح طلبانه کوروش به بابل، برساخته بعدی کاهنان و خود کوروش است، نه واقعیت تاریخی. هم گزنفون و هم هرودت اشاره کرده اند که سپاهیان کوروش چه در خیابان و چه د ر کاخ سلطنتی به هر کسی میرسیدند، میکشتند(داندامایف،١٣٨١: ٧٧. شاندور،١٣٨٤، ٢٩٢). نام گذاری دو غاصب(در زمان شورشهای داریوش) به نام اخرین شاه پرافتخار کلدانی، یعنی نبوکدنصر، که توسط کوروش ساقط شد، واکنشی سیاسی-یا حتی ملی را در مقابل فرمانروایی پارس نشان میدهد(گرشویج، کمبریج،همان،٦٧١). مگر کوروش در جریان فتح بابل با همدستی پیروان مردوک، معابد ساخته نبونید در بزرگداشت ایزد سین را آتش و غارت نکرد و ایزدی فراقومی با مدعای جهان شمولش را در مقابل ایزدی قومی به زانو در آورد.(کرباسیان،١٣٦٤، ٥٦). بنابراین سیاست دینی کوروش نه بر آمده از آزادمنشی دینی او، ُبلکه برخاسته از هدف وی در تامین اِستیلایش بر سرزمین های تسخیر شده بود.(Nyberg,١٩٥٤,٦٧) و برساخته بعدی است. بروسوس مورخ بابلی اشاره میکند که زمانی که کوروش بابل را متصرف شد فرمان داد دیوارهای بیرون شهر را نابود کنند زیرا شهر سرسختانه در برابر وی مقاومت میکرد و تصرف آن دشوار مینمود(بروسوس در داندامایف،١٣٨١: ٧٧).
اما چرا کوروش، به عنوان منجی و با گلافشانی مردم، وارد بابل شد؟ \"کوروش خوب میدانست وقتی افراد به رهبری گوبارو وارد شهر ثروتمند بابل شوند، چه اتفاقی میافتاد و چه کشتاری راه میاندازند بنابراین، سپاه پارس و خود را تا زمانی که بتواند به عنوان آزاد کننده و ناجی وارد شهر شود، از بابل دور نگه داشت\".(گرشیوج، کمبریج،همان، ٦٥٠). قبلاً گوبارو، فرماندۀ نظامی کوروش، بسیاری از مخالفان و بزرگان بابل از جمله بالتازارو و..را کشته بود(شاندور،همان،٢٧٩-٢٨١). و نظم و امنیت را در بابل برقرار کرده بود.
بعد از چند روز کوروش وارد بابل شد که دستش به کشتار آلوده نشود و حتی خود را مخالف کشتار سپاهیانش در بابل نشان دهد.گزنفون در \"کوروشنامه\"به نکته بسیار جالبی در مورد کوروش اشاره میکند:\" کوروش در ارابه به هنگام قربانی کردن واسه خدایان در میان مردم، ظاهر می شد همه کس برای او احترام و تعظیم می کردند و شاید اشخاصی مخصوصی گماشته شده بود که بسایرین در این باب سرمشق میدادند......\".(گزنفون،همان،٢٦٤) که در مورد استقبال ساختگی از کوروش در بابل نیز صدق میکند.
به این معنی که کوروش قبلاً گوبارو را برای برقراری نظم، که قطعاً بدون سرکوب و کشتار مخالفان برقرار نمیشد، فرستاده بود. \" کوروش سواران خود را –بعد از قتل عام قصر- به میان کوچه های شهر فرستاد و دستور داد هر کسی را دیدند بکشند...... دستوری صادر کرد دال بر تحویل اسلحه .. اگر کسی اسلحه داشته باشد خود و خانوادش کشته میشوند\"(گزنفون، به نقل از شاندور،همان،٢٩٣). و بعد از برقراری نظم، اشخاص مخصوص را گماشته است که به او احترام و تعظیم و گل افشانی کنند. و این گل افشانی،توسط یاران اموزش دیده خود کوروش، که بعداً تبلیغات کاهنان کوروشی، آن را به کل مردم بابل نسبت دادند، انجام می شد.
در مورد پیامبران یهودی، که اشعیا، وی(کوروش)را به عنوان مسیح خدا معرفی میکند، مریبویس توضیحات کاملی را دادهاست. از نظر بویس \"اشعیا\" در آن زمان، آدم نسبتاً گمنامی بود، یا حداقل در مقابل شهرت \"ارمیا\"حرفی واسه گفتن نداشت که با وعدههای مبلغین کوروش، دال بر رهبری قوم یهود و وعدۀ آزادی قوم یهود، وی(کوروش) را به عنوان مسیح معرفی کند.(بویس،١٣٧٥،٧١). در صحَّت گفتههای بویس، تفاوت ساختاری گفتههای اشعیا با سایر پیامبران یهودی، دلیل خوبی است. قبل از \"اشعیا\"، اولاً واژۀ مسیح، برای هیچ غیریهودی به کار نرفته است و این نشان از مهارت تبلیغاتچیان کوروش داشته است(بویس،همان،٧٣).\"ارمیا\" از گناهان ملت یهود و یهوه قدرتمند و سختگیر میگوید، به ناگاه در اشعیا، به جای گناهان یهودیان، از آزادی و رهایی آنها گفته میشود. و، به جای یهوه سختگیرو انتقام گیر، از پدری مهربان سخن می راند(شاندور،همان،٣٣٧-٣٣٨).
اشعیا نکاتی بدیع از الهیات مسیحی می گوید که پژوهشگران ناگزیر از مقایسه آن با گاتها هستند(بویس ،همان،٧٣). چ. س. توری معتقد است همهی ارجاعات کتاب اشعیا به نام کوروش و بابل بافته های بعدی است اسمیت معتقد است که اشعیا با مسیح خواندن کوروش بعدها به عنوان یک خائن به سنت قلمداد شد(داندامایف،١٣٨١: ٩٣). همچنین از لحاظ روح و محتوا، شباهیت بسیاری بین کتاب اشعیا و استوانه کوروش هست(همان).عامل کوروش، به پیشگویی یهودی، از عظمت اهورامزدا با واسطه کوروش گفته است.
و اشعیا این تصویر را پذیرفته و جای آن را به یهوه داده است(همان،٧٦). مغی که با گاتها اشنایی داشته، نمیتوانسته که زرتشتی نباشد. و کوروش وعده پراکندن دین زرتشت، بعد از شکست آستیاگ را داده است(بویس،همان،).یهوه قبل از اشعیا، فقط خدای قوم یهود بود، نه خدای آسمان و زمین و .... . و قبل از اشعیا خبری از رهایی و مسیح و ...نبود. بلکه بیشتر به گناهان قوم تاکید می شد. \"سخنان اشعیای نبی برای پیروان اعجاب انگیز بود که یک غیر یهودی مسیح خدا باشد\"(هینتس، :١٠٣). اشعیای یهودی مفاهیم بهشت وجهنم، شیطان(اهریمن)وآخرتگرایی و...را از دین زرتشت وام گرفت(بهار،اسماعیلپور،١٣٨٤: ٤٢١). چرا که قبل از آشنایی با مبلغین کوروش، چیزی به اسم شیطان در دین یهود ،معنی نداشت درتورات خبری ازشیطان نیست. این مار است که حوا را فریب میدهد(تورات به نقل از مسکوب مقدمه بر افسانه تبای سوفوکلس) بنابراین، یا طبق نظریه ونسنت، آیه های مورد نظر اشیعای نبی در زمان داریوش دراورشلیم هنگام بازسازی معابد،نوشته شده اند(ونسنت به نقل از بویس،همان،٨٠)، یا مبلغان زرتشتی که با توجه به شباهت آیههای اشعیا با گاتها و یسنا، قطعاً زرتشتی بودهاند، با وعده های خود، آنها را قالب کرده اند. همچنین، نحمیا و عزرا، که از کوروش و یهودی دوستی وی سخن رانده اند، هر دو قبل از فرمانداری اروشلیم، ساقیان اردشیر اول بودند. عزرا کاتب زبر دست شریعت موسی است(بویس ،همان،٢٧٨٠.٢٨٠).
عزرا،نحیما و حجی از پیغمران یهودی که در دربار اردشیر به مقام ارچمندی نایل امدند(فرشاد مهر،١٣٨٥: ٢٣١). کتاب مقدس عزرا که کوروش را مسیح می خواند، در بایگانی اکباتان در دوره داریوش اول یافت شده است که ولهاوزن وکوسترزو، به دلیل نوع عبارت پردازی یهودی مابانه درآن، تردیدکرده اند(یاما اوچی، ١٣٩٠:٨٥).کتاب عزرا از کمک خزانه سلطنتی به یهودیان میگوید اما کتاب حجی وزکریا ازحمایت مالی سلطنتی چیزی نگفتهاند که باعث تردید در درستی وعدههای یادشده دراین ایات عزرامیشود(همان: ٨٦).
این پیامبران که ساقیان شاهان هخامنشی و با پول هخامنشیان معابد خود را بازسازی می کردند، برای مسیح کردن کوروش،یهودیان را در بابل برده، و زندانی بابلیان جلوه داده اند. در حالی که اگر واقعاً برده بودند چرا فقط تعداد کمی از انها، بعد از اجازه بازگشت از طرف کوروش، به اورشلیم برگشتند؟
هینتس و برخی دیگر از محققان ایرانی دوست،دلیل عدم بازگشت یهودیان را،پیشرفت اقتصادی آنان در بابل می دانند. خوب کجای دنیا، برده اجازه پیشرفت اقتصادی و تسخیر بازار را داشته است. بنابراین یهودیان اصلاً برده نبودند. آنها در بابل در سرودن شعرهای خود و در کارهای اقتصادی کاملاً آزاد بودند(شاندور،همان،٢٧٠). در واقع در آن زمان، مصر بر اورشلیم حاکم بود و ارمیا ناراضی از این امر، خود از بخت النصر،خواستار حمله و رهایی یهودیان از زیر سلطه مصریان کافر شده بود.(شهبازی،مصاحبه). و داستان برده بودن یهودیان، و رهایی آنان توسط کوروش، افسانهی برساخته کوروش و مبلغین اوست. و کوروش نه منجی و مسیح و رهایی بخش، بلکه یکی از زیرک ترین شاهان تاریخ بوده استا.
دلیل زیرکیش هم این بود که روایت خویش از رویدادهای تاریخی را نگاشته و به تاریخ قالب کرد. چندان که بعد از چندین قرن هنوز \"بداهه گویان امروزی مانند مورخان قدیم، او را نماد حقوق بشر می دانند\".(بریان،همان،). اما پی بردن به ستمکاری کوروش، نیازی به استدلال تاریخ هم ندارد، همینکه از روزی که پادشاه شد تا روز مرگش. مدام در لشکرکشی و تجاوز به خاک دیگران بود، خود بهترین دلیل ستمکاری وی است. هدف کشورگشایی وی نیز، غارت و چپاول اقوام دیگر در راستای منافع قوم پارس و اشراف پارسی بود.\"علت اصلی شورش پارسیان بر ضد مادها و طمع اصلی کوروش برای تصرف ماد؛ ظاهرا این بود که پارسها در عطش ثروت ماد می سوختند\"(هرودت، ١٣٨٧: ٩٩-١٠٠. بریان، ١٣٨٠، ٢٣). در نتیجۀ غارتها قوم غالب پارس به طبقۀ برتر و نهاد امپراتوری ابزار سلطۀ قوم پارس بر سایر اقوام بود.
نظرمساعد کوروش وکمبوجیه نسبت به مذاهب، معلول دوعلت بود یکی مصالح زمان—مثلاً استفاده از یهود برای حمله به مصر-دیگری ابتدایی بودن مذهب آنان، که توان رقابت با ادیان شرق قدیم را نداشت(داندامایف، ١٣٨٦: ٣٣١). که در صورت تحمیل آیین خود، سیر قهقرایی به شمار می رفت آنها از تفوق فرهنگی تمدنهای قدیم آگاه بودند(گیرشمن، ١٣٨٨: ١٣٥-٣٦). بنابراین سیاست زیرکانه انها در عدم تحمیل فرهنگ، این بود که قوم فاتح پارس، نیمه وحشی، و به قول کتسیاس بزچران بودند و، حتی فرهنگ و زبان خویش را از ملل مغلوب وام میگرفتند، همانند مغولان، چیزی برای تحمیل نداشت. \"بسیاری بر این نکته تاکید دارند که کوروش را برخلاف خلفای دورۀ اسلامی، مذهب خود را بر مردم زیر دست تحمیل نمیکرد.
اما این برداشت زاییدۀ شناخت ناکافی از تاریخ ادیان است. مفاهیمی چون جزم گرایی و تعصب مذهبی تنها پس از ظهور مسیحیت سر بر آورد و در مذههت کهن چندان جایی نداشت\"(داندامایف، ١٣٨١: ١٣٩). اصطلاح هزار خدا به وسیله کاتبان هیتی نشان از اختلاط خدایان گوناگون و قبولی خدایان میان ملل متخاصم بداشت... و اینکه قوم غالب خدایان قوم مغلوب را نیز می پذیرفت.... که بعدا سیاست هخامنشیان شد(رضی،١٣٨٢: ٨٤).\"نه کوروش و نه کمبوجیه چیزی از مدارا و آزادی مذهبی نمیشناختند چنین چیزی اصلا در سرتاسر امپراطوری وجود نداشته است\"(داندامایف،١٣٨١: ٨٧). سبک کوروش شبیه سبک هیتیها و آشوریها بوده است هرماتا شباهت سبک نگارش لوح کوروش با کتیبه اشور بنی پال را متذکر بود(در داندامایف، همان:٨٢). به قول والکر لوح کوروش نمونه ساخت بنا دراشور و بابل بوده است نه بیانیهی حقوق بشر(walker,١٩٧٩. ١٥٩).
تکه ی شکسته استوانه کوروش درموزهی \"نیس\" به دست \"برگر\" بازسازی شد در این متن کوروش به صراحت آشور بانیپال شاه بزرگ آشور را الگوی سیاسی خود میداند(. Walker. Iran.١٩٧٢,٤٤). کوروش با کشف کتیبهای از آشور بانیپال خیلی سعی داشت خودش را با فرمانروایان کامیاب قبلی بین النهرین ارتباط دهد(Kuhrt,٢٠٠٧, ٥١). البته این به معنای تسامح کوروش و داریوش نیست. همانطور که اشاره کردیم کوروش معابد سین را غارت و آتش زد.\"تسامح هخامنشیان تا مرز عقایدی بود که مغایر با آیین زرتشت نباشد، این نکته برای میترا صادق بود علیه اینها بخصوص میترا، داریوش سرسختانه اقدام کرد،که نوشیدن هوم سکر اور را ممنوع کرد. جالب است در سرتاسر ایران حتی یک معبد میترایی وجود ندارد ظاهراً داریوش همه معابد میترایی را ویران کردهاست(هینتس، ١٣٨٥، ٣٧١). چون میترا آیین مادها بود(ویدنگرن، ١٣٧٧: ١٧٠. هرودت در کریستن سن،١٣٨٢: ٧٠. هوفر، کلوسکا، ،١٣٨٥: ٣٦٥).
روایت دیگر که شکل اسطوره به خود گرفته است «مادی بودن کوروش از جانب مادر خویش است که محال است. مادر کوروش مادی نبوده.. این روایت ریشه سیاسی دارد، برای آشتی دادن مادها با پارسها ساخته شده است\"(هینتس،1386،93).
واقعیت داستان همانطور که کتسیاس اشاره کرده است از این قرار است که آستیاگ دختری به اسم آموتیس-ماندانه-داشته که با\"اسپی تاماس\" مادی ازدواج کرده است بعد از تسخیر ماد توسط کوروش ، کوروش اسپی تاماس را کشته و همسر وی، دختر آستیاگ، را به زنی گرفته است ((کتسیاس،فوتیوس،١٣٧٩، ٤٨. بریان،همان،٨٠). چون در شاهی ماد در صورت نداشتن پسر،تخت سلطنت به داماد می رسید، کوروش با کشتن \"اسپیتاماس\" داماد آستیاگ، و تسخیر زن او، مدعی سلطنت مادها شد.
بنابراین همانطور که کوروش نه با رضایت و خواستگاری، بلکه با کشتن همسر، و با زور وی را تصرف کرد. مادها را نیز، نه با رضایت، بلکه با زور تسخیر کرد.کشتن مرد خانه \"اسپیتاماس\"، و تسخیر زن او \"آموتیس\"،نمادی از کشتن سرپرست خانه ماد، آستیاگ، و تسخیر خانواده او، سرزمین ماد بود. برخلاف روایت اسطوره، فتح ماد به قول بریان، نه خواستۀ خود مادها بود و نه تقدیر و خیانت: \"هرودت فتح ماد را خواسته خود مادها دانسته و مسئله را ساده کرده در حالی که در متون بابلی، نبرد نهایی و تصرف اکباتان اخرین پرده تخاصمی آشکار بود که، حداقل سه سال به طول انجامید.
نویسندگان باستان چون کتسیاس، یوستینوس، نیکلای دمشقی و پولیانوس نبرد سختی بین ماد و کوروش را توصیف کردهاند.... پولیانوس: کوروش سه بار با ماد جنگید و هر سه بار شکست خورد \"(بریان، همان٤٩). تصرف ماد به دست کوروش، همانطور که بسیاری مورخان نیز اشاره کردهاند، نه تغییر صلحآمیز حاکمیت، بلکه به معنای واقعی کلمه، فتح و اِستیلای آن بود (علی اف، ١٣٨٨،٤١٥. یونگ،١٣٨٥، ٣٠. شاندور، ١٣٧٥، ٨٢). کوروش اکباتان را غارت و تمامی ثروتهای آن را به پاسارگاد انتقال داد(گرشویج، همان،٦٤٤. دیاکونوف ،١٣٨٨: ٣٩٠). \"اکباتان غارت شد؛ مادیها به بردگی گرفته شدند، و چون کشوری مفتوحه برای ان خراج وضع کردند\"(دیاکونوف، همان٣٩٠-)
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.