کرماشان و بحران اضمحلال فرهنگی

20:17 - 4 آبان 1391
Unknown Author
میلاد کریمی

طی سالیان اخیر، به ویژه از سال‌های دهه‌ی هشتاد خورشیدی به بعد، کرماشان مرکز توجه بسیاری از فعالان سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کُرد بوده است. علت اصلی چنین موضوعی، که به اعتقاد نگارنده از آن می‌توان به عنوان نوعی حساسیت یا واکنش نیز یاد کرد، در واقع اضمحلال تاریخی، فرهنگی و زبانی است (به شکلی سیستماتیک) که در بزرگترین و پرجمعیت‌ترین شهر کُردستان ایران، به شکل عینی و شهودی تجلی می‌یابد. در چنین فضایی سئوالات بسیاری قابل طرح هستند. از جمله اینکه آیا در این شرایط چنین حساسیت و واکنشی بیانگر واقعیت امر است؟ آیا مسئله‌ای بنام مسئله کُرد در کرماشان وجود دارد؟ آیا می‌توانیم آسمیلاسیون فرهنگی و زبانی را در کرماشان به عنوان یک پدیده‌ی بررسی کنیم؟ یا حتی گامی به جلوتر، اساساً در کرماشان در رابطه با زبان، تاریخ و فرهنگ عمومی، با نوعی فرایند بحرانی مواجه‌ایم؟ تمامی این سئوالات در خور تعمق‌اند. برای فهم معضل موجود در کرماشان، کارها و نوشته‌هایی در پاسخ به چنین سوالاتی منتشر شده است. ولی به اعتقاد راقم این سطور، بسیاری از آن تحلیل‌ها با نگاهی سیاسی شده و ارزشمدار به مسئله‌ی کرماشان نگریسته‌اند و لذا امکان دستیابی به نگاهی جامع را بسته و نتیجیتاً فهم عمیق مسئله را سد کرده است. در این یادداشت تلاش خواهم کرد به طبقه‌بندی و تشریح مسئله‌ای که آنرا \" مسئله‌ی کرماشان \" می‌نامم، بپردازم و با توجه به دسترسی به شهودات مشخص، وضعیت امروز جامعه‌ی کرماشان را بررسی کرده و راه‌های برون رفت از شرایط بحرانی کرماشان را بیان بدارم.

1- نظریه‌ی ناسیونالیسم اروپایی، دولت مدرن در ایران و ملت‌سازی آمرانه:
در ابتدای امر باید اشاره کرد که مفاهیمی چون ناسیونالیسم، ملت، ملت ـ دولت و... از بر ساخته‌های دوران مدرن‌اند، اما اگر نگاهی به تاریخ شکل‌گیری اندیشه‌ی ناسیونالیسم بیندازیم، به طور کلی تضعیف هژمونی آرمان و هویت مسیحی در اروپا، در خلال رنسانس، جنبش اصلاح دینی و بعد از آن، شرایطی را طلب می‌کرد که آرمان‌ها و هویت‌های جدید، باید بر اساس داده‌هایی حقیقی‌تر شکل بگیرند. در واقع ناسیونالیسم یکی از آنها بود. تلاش برای رسیدن به یک آگاهی جمعی همبسته یا به تعبیر ماکس وبر(max weber) جامعه‌شناس شهیرآلمانی، اجتماع احساسی، با الحاق عناصری چون زبان و فرهنگ مشترک، هدف و حافظه‌ی جمعی مشترک، سرزمین و میراث مشترک، و حتی دولت واحد (آنگونه که در نظریات کلاسیک به سیس و کندرسه آمده است)، به شکل کلی اصلی ترین کارکرد ناسیونالیسم است. البته در اینجا قصد ندارم که به تفاوت های میان ناسیونالیسم، میهن پرستی (patriotism)، ملت باوری و... بپردازم.

بسیاری از محققان تاریخ ایران تأسیس دارالفنون را سنگ بنای تجدد و خدمات امیر کبیر را از اولین گام‌ها جهت تأسیس دولت مدرن در ایران می‌دانند. در همان دوران است که پاره‌ای از نخبگان ایرانی برای تحصیلات و فراگیری متون و فنون جدید به اروپا می‌روند و زمینه‌ی آشنایی آن نخبگان با نظریه‌ی ناسیونالیسم اروپایی و به ویژه شکل فرانسوی آن فراهم می‌آید. می‌توان چنین گفت که ناسیونالیسم از اولین انگاره‌های فکری غرب است که به کشور‌های خاورمیانه و از جمله ایران پای گذارده است. اما به ثمر رسیدن پروژه‌ی دولت‌سازی به شکل مدرن را باید در دوران رضاخان جستجو کنیم؛ دورانی که شاهد تشکیل نهادهای مشخص دولتی و اجتماعی مانند دستگاه بوروکراتیک اداری، نظام آموزشی، ارتش و صنعت هستیم. علاوه بر تشکیل این نهادها که از مختصات‌های دولت مدرن است، اندیشه‌ی ناسیونالیسم ایرانی که یک الگو‌برداری تام و تمام از مدل ناسیونالیسم فرانسوی آن است، در دستگاه پادشاهی رضاخان نهادینه شد. هسته‌ی مرکزی اندیشه‌ی ناسیونالیسم ایرانی را می‌توان به این صورت تفسیر کرد که ملتی واحد به نام ملت ایران وجود دارد که دارای نماینده‌ای واحد و بی‌قید و شرط بنام دولت است. از اینرو با اتکا به قدرت دستگاه سیاسی، تلاش‌ها برای رسیدن به یکسان‌سازی زبانی و فرهنگی آغاز می‌شود. در کلیت امر این فرایند هدفش رسیدن به هویت تازه تعریف شده‌ی واحدی است که تاریخ تازه کشف شده کهن نیز استحکام بخش آن بود.

این روند را به نوعی می‌توانیم \"ملت‌سازی آمرانه، تحمیلی یا اجباری\" نام نهیم؛ به این معنی که دستگاه سیاسی با استعانت از ایدئولوژی مشخص و با توسل به قدرت سیاسی و اقتصادی و در عین حال با بهره‌گیری از نهادهای بوروکراتیک، آموزشی و تبلیغاتی خود سعی در ذوب کردن گوناگونی‌های فرهنگی و زبانی در چارچوبی واحد، برای رسیدن به هویتی واحد است.

زیست کرماشان در چارچوب جغرافیایی ایران، ارتباط بلاواسطه و مستقیم آن را با پدیده‌ی دولت‌سازی مدرن فراهم آورده است. اصولاً اگر به لحاظ تاریخی و جغرافیایی هم به کرماشان بنگریم، می‌توانیم دریابیم که چرا کرماشان از دید کارگزاران مرکز دارای اهمیتی حیاتی است. اگر به دوران پیش از رضاخان برگردیم می‌بینیم که کرماشان در دورانی نقش پایتخت موقت را ایفا کرده است. یا اگر موقعیت جغرافیایی کرماشان را در نظر بیاوریم، می‌بینیم که از طرفی کرماشان اصلی‌ترین مبدا ارتباطی به شکل زمینی، با دیگر کشور خاورمیانه یعنی عراق است و از طرفی دیگر به شکل داخلی کرماشان پیوند دهنده‌ی بخش کم ارتفاع منطقه با بخش کوهستانی است. از سوی دیگر کرماشان دارای ذخایر محدود نفت و گاز در بخش کم ارتفاع خود یعنی در نواحی قصرشیرین و سومار است. علاوه بر آن کرماشان دارای ظرفیت فوق العاده مستعد در حوزه‌ی کشاورزی و همچنین دارای منابع طبیعی به نسبت زیادی است. تمامی این موارد جایگاه استراتژیک و اقتصادی کرماشان را نسبت به مرکز، به شدت تقویت می‌کند. استنباطی که نگارنده‌ از مسئله دارد این است که در واقع آسمیلاسیون فرهنگی و زبانی، به نوعی می‌تواند بیان کننده‌ی اهمیت جایگاه کرماشان برای دستگاه مرکزی باشد. اصولاً تغایر زبانی و فرهنگی کرماشان با مرکز می‌تواند تضعیف کننده‌ی سلطه‌ی اقتصادی، استراتژیک و ایدئولوژیک مرکز تلقی شود؛ و لذا برای عبور از این ظرفیت بالقوه‌ی تضعیف کننده، زبان و فرهنگ کرماشان در فرایندی سیستماتیک از سوی مرکز دچار بحران می‌شود. بدین ترتیب می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که یکی از دلایل بسیار تعیین کننده در پروژه‌ی یکسان‌سازی فرهنگی و زبانی در کرماشان، تلاش‌های سیستماتیک دولت‌ها در ایران برای عملی ساختن این پروژه بوده است.

2- کرماشان و تکثر اتنیکی و ملی:

یکی از وجوه افتراق کرماشان با دیگر شهرهای کُردستان ایران، \" تمایز و تکثر اتنیکی\" موجود در آن است، به این تعبیر که در کرماشان قومیت‌های متفاوت، با زبان و گویش متفاوت و قابل تشخیص زندگی می‌کنند که از آن جمله می‌توان به کلهُری، جافی با تیره‌های متفاوت، هورامی، لکی و کُردهایی که دچار تغییر ماهیت زبانی گشته و به زبان فارسی تکلم می‌کنند، اشاره کرد. نکته اساسی که در اینجا باید ضمیمه گردد، ارتباط ارگانیک چنین تمایزی با بکارگیری زبان یا گویش مشخص، برای تمایز با دیگری است. یعنی تمایز اتنیک‌ها در بستر جامعه‌ی شهری کرماشان را می‌توان در بکارگیری زبان مشخص دید. در اینجا به شکل طبیعی زبان، کارکرد هویت بخش خود را بازی می‌کند. اما نباید فراموش کرد که در کرماشان ما با اتنیک‌های غیرپیوسته و گسسته روبه روییم. در نتیجه باید از هویت‌های زبانی غیر واحد و پراکنده سخن بگوییم. می‌توان آن را به مثابه جزایری کوچک در دریا تشبیه کرد که ساکنان هر جزیره، خود را در واحدی اختصاصی تعریف می‌کنند. در گذشته به نسبت امروز کرماشان با چنین تنوعی روبه رو نبوده‌ایم. حداقل دو عامل اساسی در بوجود آمدن چنین سطحی از تنوع در کرماشان نقش داشته اند:

2- الف: تفاوت درآمد روستانشین و شهرنشین

اصولاً شهرنشینی و توسعه‌ی شهرها یکی از پیامد‌های عینی دوران مدرن است. البته یک امر را نباید ناگفته گذارد که پدیده‌ی شهرنشینی در تاریخ اروپا همگام با مفهوم شهروندی، سیر طبیعی خود را طی کرد، به نحوی که می‌توان چنین ادعا کرد که توسعه‌ی شهرها در اروپا مصادف بوده است با پیدایش و توسعه‌ی مفهوم شهروند. اما مورد ایران وضعیت کاملاً متفاوت است. به این صورت که در غیاب مفهوم شهروندی، دولت مستقر به شکلی آمرانه و از بالا به پائین دست به ملت‌سازی زده و همین امر موجب توسعه‌ی شهرها در تاریخ معاصر ایران شده است. رشد و توسعه‌ی زیر ساخت و صنعت از یک سو و از سویی دیگر گسترش شهرها به عدم تعادلی اساسی منجر گشته است. این عدم تعادل ماحصل تفاوت در درآمد شهرنشین و روستانشین، در اثر توسعه‌ی شهرها و صنعت در دوران رضاخان و بعد از آن است. تفاوت \"هفت برابری\" در درآمد را می‌توان علت اساسی مهاجرت روستائیان و اسکان همیشگی آنان در شهرها دانست. در نتیجه‌ی این مهاجرت، شاهد توسعه‌ی کاذب و نامنظم شهرها، تضعیف بخش کشاورزی و در عین حال نابودی صنایع تولیدی سنتی هستیم. جالب اینجاست که این روند ناکارآمد هنوز در ایران وجود دارد و به حیات خود ادامه می‌دهد. بسیاری از متفکران حوزه‌ی توسعه و تاریخ ایران همین مسئله را یکی از دلایل جدی توسعه نیافتگی در ایران می‌دانند، که البته به بحث ما مربوط نمی‌شود اما ارتباط این مقوله با مسئله‌ی کرماشان کاملاً مستقیم است. در کرماشان به شکل عام با چنین وضعیتی روبرو بوده‌ایم. در دورانی روستائیان برای رسیدن به زندگی با رفاه‌تر، به شکل آهسته به شهر کرماشان مهاجرت کرده‌اند. این مهاجرت را می‌توانیم نوعی \"مهاجرت اختیاری\" نامگذاری کنیم.

2- ب: جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق:

وجه دیگری که باری اجباری را با خود حمل می‌کند و نقش حیاتی در به وجود آمدن بافت اتنیکی کرماشان داشته، جنگ هشت ساله‌ی ایران و عراق است. هجوم ناگهانی و اجباری، نه فقط روستانشینان مرزی، بلکه بخش عظیمی از شهرهای مرزی به کرماشان و اقامت همیشگی آنان، سبب شد که بافتی جدیدتر به لحاظ اتنیکی و همچنین شرایطی نو به لحاظ دموگرافیکی و جمعیت‌شناختی در کرماشان پدید آید. در ایجاد این بافت جدید، با خروج شهروندانی که به فارسی تکلم می‌کردند از کرمانشاه، مواجهیم که حائز اهمیت بوده است. در واقع می‌توانیم از پدیده‌ی جنگ به عنوان عاملی یاد کنیم که وضعیت تحلیل کرماشان امروز را پیچیده‌تر ساخته است.

3- کرماشان و پدیده‌ی تکثر مذاهب:

یکی دیگر از تفاوت‌های شهر کرماشان با دیگر شهرهای کُردستان، تکثر مذاهب موجود در آن است. همین تفاوت به ظاهر ساده پیچیدگی‌های مساله‌ی کرماشان را افزون می‌کند. در کرماشان صاحبان مذاهب مختلفی از جمله تشیع(اکثریت غالب)، اهل تسنن، پیروان آئین یارسان یا همان اهل حق و اقلیت‌های کوچکی از ادیان و مذاهب دیگر از جمله یهودیان، مسیحیان و بهایی زندگی می‌کنند. البته باید اشاره کنم که اقلیت بهایی کُرد نیستند و علت حضور و اقامتشان در کرماشان را می‌توان، بدرفتاری مناطق مرکزی ایران در دورانی از تاریخ و طرد این اقلیت از سوی آنان، دانست. گمان نمی‌کنم هیچ یک از شهرهای کُردستان ایران به اندازه‌ی کرماشان از چنین سطح از تنوع مذهبی و قومیتی، برخوردار باشند.

یکی از کارکردهای پراهمیت مذهب، کارکرد هویت بخش آن به لحاظ فردی و اجتماعی است. فرد مذهبی یا جامعه مذهبی با توسل به تاریخ، قواعد و آرمان‌های مذهبی، مناسبات و تعلقات فردی و اجتماعی خود را تنظیم می‌کند. تکیه بر این مولفه‌ها، فرد یا جامعه‌ی را در شرایطی قرار می‌دهد که \"احساسِ بودن\" به آن دست دهد. در اینجا کارکرد هویت بخش مذهب را به روشنی می‌توان دید. اگر مکان مورد نظر ما خاورمیانه باشد، به طور طبیعی کارکرد مذهب بسط می‌یابد. به دلیل بافت توده‌ای و آموزش ندیده‌ی خاورمیانه از یک طرف و سنت ریشه‌دار اسلامی از طرف دیگر، مذهب در خاورمیانه به عاملی تبدیل گشته که در کثیری از جوانب زندگی فردی و اجتماعی آن، نقش حیاتی ایفا کند. اما اگر از این زاویه به مسئله‌ی کرماشان نگاهی بیندازیم درمی‌یابیم که شیعه بودن مرکزیت قدرت در ایران و انطباق هویتی آن با مذهب غالب شهروندان کرماشان، احساس تعلق خاطر کرماشان و ساکنان آنرا به سیستم مرکزی سیاسی در ایران تقویت کرده است. به این تحلیل می‌توانیم برسیم که یکی از دلایل پراهمیت در بوجود آمدن روحیه و تمایل مرکزگرایی در ساکنان کرماشان که بحرانی روانی و اجتماعی است، را باید در مقوله‌ی مذهب دید. به این دلیل اساسی است که معتقدم مذهب، نقشی اساسی در معادلات هویتی کرماشان بازی می‌کند.

4- کرماشان و کنشگران فرهنگی:
یکی دیگر از متغیرهایی که به شکل درونی در کرماشان اثرگذار و حائز اهمیت است، موضوعی است که آنرا \"کنشگران فرهنگی\" می‌نامم. در اینجا مقصودم از کنشگران فرهنگی، تمامی آن کسانی است که با فعالیت و تولید آثار هنری، ادبی و فرهنگی، در مقابل آسمیلاسون زبانی و فرهنگی کرماشان مقاومت کرده و سعی در حفظ زبان و فرهنگ کُردی در کرماشان دارند. گمان نمی‌کنم که این ترکیب، امکان اطلاق به پیش از انقلاب ایران را داشته باشد؛ چرا که عمومیت یافتن آن پروژه پیش از انقلاب را بعید می‌دانم. مطرح شدن این کنشگران به اواسط دهه‌ی هفتاد خورشیدی به بعد بر می‌گردد. در آن زمان است که ما شاهد به ثمر رسیدن و هژمونی یافتن اضمحلال زبانی و فرهنگی در کرماشان هستیم. ترکیبی که از آن به عنوان کنشگران فرهنگی یاد می‌کنم، در واقع نتیجه‌ی واکنش به هژمونی یافتن آسیمیلاسیون در کرماشان است. در چنین شرایطی است که کتاب‌هایی به زبان کُردی کرماشانی در حوزه‌های گوناگون و از جمله شعر، ادبیات و کتاب کودک و... منشر می‌شود. همچنین آثاری هنری برای به جلوه کشیدن فرهنگ و زبان کُردی کرماشان ساخته می‌شود و این روند تا امروز هم ادامه داشته است. اما تأثیرگذاری این فعالان جای بررسی دارد و باید مورد نقادی قرار گیرد.

طبیعی است که برای مقابله با پدیده‌ی آسمیلاسیون، معرفی و بازشناسایی تاریخ و فرهنگ عمومی ضرورت اساسی دارد، اما مسئله‌ای که قابل طرح است، این است که این تعریف تبدیل به یک استراتژی اساسی و غیرقابل بازگشت می‌شود. به این معنی که معرفی کردن کُرد کرماشانی مساوی با زندگی بدوی، غیر شهری و عشیره‌ای است. به اعتقاد من استفاده از این استراتژی برای مسئله‌ی امروز کرماشان، علاوه بر خطا بودن، می‌تواند کارکردهای بسیار خطرناکی را هم به همراه داشته باشد. دلایل مسئله کاملاً روشن هستند. در درجه اول بحران آسمیلاسیون زبانی در کرماشان، پدیده‌ای کاملاً مدرن است و دوم اینکه شرایط زیست شهری شهروندان به سمتی حرکت می‌کند که هر روز با مولفه‌های دنیای مدرن بیشتر عجین می‌شود. لذا بهره‌گیری از این رویکرد می‌تواند وجه جدی دافعه‌آمیزی برای شهروند کرماشانی که دچار بحران هویت است، داشته باشد. البته از قالبی دیگر هم به مسئله بنگریم، در می‌یابیم که اتخاذ چنین رویکردی می‌تواند طبیعی نیز باشد. چرا که بطور کلی کرماشان و تاریخ آن، تهی از فاعلیت عمومی مدرن است و لذا جایی برای تاکید این فعالان بر وجهه مدرن کرماشان باقی نمی‌ماند. تحلیل نهایی این موضوع و ارتباط با کرماشان را به این صورت می‌بینم که اساساً تاثیر کنشگران فرهنگی بر وضعیت کرماشان را باید تأثیری خرد و محدود دید. به این دلیل که ایجاد تاثیر کلان نیاز به منابع جدی مالی و بهره‌گیری پیوسته از قدرت ساختاری دارد.

5- کرماشان و جنبش کُردی:
مبارزات سیاسی کُردها علیه حکومت‌های مرکزی در ایران را، علاوه بر تلاش برای کسب حقوق برابر یا مشارکت در قدرت سیاسی، به نوعی می‌توان تلاش برای صیانت از حافظه‌ی تاریخی و جمعی کُردها در دوران مدرن دانست. اما اگر به جغرافیای مبارزاتی نیروهای سیاسی در طول این ادوار نگاهی بیندازیم، به این نکته‌ی بدیهی برمی‌خوریم که این جغرافیا دارای حد و مرزی اساسی است. به این معنا که اساسا حوزه‌ی مبارزاتی نیروها و احزاب سیاسی کُرد از قیام سمکو به این سو، نتوانسته به منطقه‌ی کرماشان نفوذ کند و خود را در آن عمومیت ببخشد. دایره‌ی چنین نفوذی آنقدر محدود بوده است که اگر بخواهیم به شکل کلان به قضیه بنگریم، درمی‌یابیم که کارکرد عملی آنان به واقع \"عقیم\" بوده است. در شکل تحلیلی آن، سطح نفوذ بسیار نازل احزاب کُرد در کرماشان، رابطه مستقیمی با پدیده‌ی آسمیلاسیون می‌یابد. (البته در اینجا مقصودم بخش غیرسنی نشین در کرماشان است)

اگر در کرماشان نفوذ و قدرت احزاب سیاسی کُرد بالا می‌بود، در آن صورت چنین قدرتی می‌توانست یکی از عناصر بالانس آسیمیلاسیون در کرماشان باشد؛ چرا که در این بخش از مسئله معتقدم احزاب سیاسی کُرد دارای ظرفیت بالقوه‌ی نیمه کلان هستند. در کرماشان امروز به شکل شهودی، از معابر عمومی سطح شهر گرفته تا مجسمه‌های نصب شده، نام و عنوانی از بزرگان و مشاهیر کُرد محلی از اعراب ندارد. اینکه چرا چنین است بی‌تردید دلایل بسیار دارد، اما به گمانم یکی از دلایل اساسی، ضعف یا حتی فقدان این نیروهاست. تعبیری که بسیار می‌پسندم این است که جنبش کُردی از تنگه‌ی خراجیان روانسر و تنگه‌ی مروارید کامیاران به این طرف متوقف شده است. اما تغییر و تحول در حوزه‌ی مناسبات بشری و آشنایی با شرایط ارتباطی جدید، بخشی از این ضعف و ناکارآمدی را پوشش داده است. بهره‌گیری این احزاب از ماهواره و اینترنت و.. و استفاده‌ی مداوم شهروندان از این وسایل، تأثیراتی به نسبت مثبت و خردی را سبب شده است.


6 – کرماشان، زبان و زنانگی:
عاملی دیگر که کارکردی مهم در وضعیت بحران زبانی و فرهنگی در کرماشان دارد، نقش زنان است. به اعتقادم این عامل، عاملی مستتر بوده و تا به حال چندان به آن پرداخته نشده است. اینکه زن در این بحران در چه جایگاهی قرار می‌گیرد، خود موضوعی قابل توجه است و می‌تواند موضوع تحقیق‌های بسیار باشد. به نظر می‌رسد که آسمیلاسون زبانی و فرهنگی در کرماشان در درجه اول قشر زنان کرماشان را هدف گرفته و آنها را تحت نفوذ و سیطره‌ی خود در آورده است؛ و لذا نمی‌توان از پرداختن به آن صرف نظر کرد.

به شکل عام، دنیای مدرن نقش و جایگاه زنان را نسبت به گذشته به کل دگرگون کرده و باعث رشد منویات و بار زیبایی شناسانه‌ی زنانه، به لحاظ فردی و اجتماعی شده است. زیست ابتدایی مردمان در گذشته (کشاورزی و دامپروری)، شرایطی را برای زنان ایجاد می‌کند که برای حفظ و بقای زندگی باید پای به پای مردان حامل مسئولیت باشند. به نظر می‌رسد حتی این مسئولیت و مشارکت بسی فراتر از مردان هم باشد؛ چرا که زنان علاوه بر کار در مزارع و پرورش دام، مسئولیت‌های مهم دیگری چون بزرگ کردن فرزندان، تهیه‌ی غذا و حتی شرکت در منازعات قبیله‌ای و حفظ امنیت را داشته‌اند. به همین علت است که ادعای اینکه در زندگی سابق، مسئولیت زنان بالاتر از مردان بوده، ادعای گزافی نخواهد بود. به تبع این فضای سخت و طبیعی، جایی برای امکان بروز احساسات و منویات زیبایی شناسانه‌ی زنانه باقی نخواهد ماند. رشد شهرها و وارد شدن زنان به جامعه‌ی شهری و در عین حال گذار از فضای طبیعی گذشته امکان بروز این احساسات را فراهم آورده است. اما اگر این مقوله را به مسئله‌ی کرماشان مرتبط کنیم، سئوال اساسی که مطرح می‌شود این است که زنان در پروژه‌ی آسیمیلاسیون زبانی در کرماشان در چه جایگاهی قرار گرفته و چه نقشی را ایفا می‌کنند؟

پاسخ کلی به این پرسش چنین خواهد بود که زنان امروز در کرماشان همسو با برنامه‌ی آسمیلاسیون و حتی تقویت کننده‌ی آن هستند. در پاسخ به چرایی این موضوع می‌توان در چهار سطح به موضوع نگاه کرد. 1- در درجه‌ی اول این مساله برمی‌گردد به ساختار گویش کلهُری کرماشانی که گویشی سخت و طبیعی است. بار روانی این مسئله در اولویت قرار می‌گیرد. 2- قسمت دوم مرتبط است با تبلیغات محسوسی که دولت‌ها در ایران کرده‌اند و اساساً انسان کُرد را بدوی، عقب افتاده و پیشاتمدنی معرفی کرده‌اند؛ و لذا نتیجه‌گیری فرد ساکن کرماشان این خواهد بود که زبان کُردان هم مانند خودشان بدوی بوده و باید از تکلم با آن پرهیز کرد. 3– تعریف مناسبات عمومی و حتی تلاش برای مقاومت در برابر اضمحلال زبانی، نوعی \"مردانه بودن\" را در خود نهادینه کرده است و خود این اصل یکی از دلایلی می‌تواند باشد که بدنه‌ی زنان در کرماشان در این پروژه به جدیت تعریف شده‌اند. 4- اما مهمترین دلیل، \"بافت توده‌ای کرماشان\" است. اصولاً جوامع توده‌ای یک خصلت حیاتی را در خود نهادینه دارند و آن معطوف بودن همیشگی به قدرت است. معطوفیت به قدرت مرکزی از سویی و دوم مصرف‌گرایی بی حد و حصری که قشر زنان شهری کرماشان را احاطه کرده است، دو عامل عمیقاً حیاتی و کلانی است که زنان کرماشانی را در همگام با آسمیلاسیون تعریف می‌کند. در انتهای بحث مربوط به زنان باید اشاره کنم که زنان یکی از مهمترین دلایل تقویت مرکزگرایی در کرماشان هستند.

7- تحلیلی سه گانه:

7- الف: تحلیل اقتصادی:

کلیت ساختار و مناسبات اقتصادی و اجتماعی در ایران جدید مابین دو مقوله‌ی نفت و دولت حداکثری شکل گرفته است. چنین می‌توانیم بگوییم که طیف شهری و روستایی و کشاورز تحت تبعیت دولت حداکثری، که با درآمد سرشار نفتی تغذیه می‌شود، قرار داشته و دارند. وابستگی اقتصادی بدنه‌ی اجتماع به دولت مرکزی، یکی از دلایل تبعیت همیشگی اجتماع از دولت است. لذا می‌توان چنین نتیجه‌گیری کرد که اصولاً طبقه‌ی اجتماعی به آن صورت که در اروپا تشکیل شد، در ایران جدید تشکیل نشود و ساختار اجتماعی فرم توده‌ای سابق خود را حفظ کند. تشکیل شکل جدید مناسبت اقتصادی در ایران و آمریت تمام عیار دولت‌ها در ایران، ارتباط ملموسی با مسئله‌ی کرماشان دارد.

علاوه بر تفاوت درآمد روستانشین و شهرنشین که در بالا به آن اشاره شد، نابودی صنایع تولیدی کوچک سنتی در اثر پروژه‌ی مدرنیزاسیون ایران و تشکیل دولت مدرن، زمینه‌ساز مهاجرت به شهرها و وارد شدن به دستگاه بوروکراتیک تازه تأسیس در کرماشان شد. تأمین معاش این افراد متضمن یک اصل ساده است که آنرا \"اصل بی‌نظمی\" می‌نامم. این اصل متضمن عدم استفاده از عناصری است که می‌تواند به عنوان بی‌نظمی تلقی گردد. برای نمونه استفاده از زبان کُردی نوعی بی‌نظمی تلقی می‌شود چرا که در تغایر با پروژه‌ی ملت‌سازی آمرانه‌ای قرار می‌گیرد که در سطوح ابتدایی یادداشت به آن اشاره شد. در این قالب نیم نگاهی به آرای فردریک فون هایک (F.A. Hayek) اقتصاددان نامی اتریشی و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل اقتصاد 1974، عمیقاً روشنگر خواهد بود. یکی از کلیدی‌ترین مباحث اندیشه‌ی هایک که در آثار وی آمده و بحث شده، مسئله‌ی عدم تسلط دولت بر روابط و مناسبات اقتصادی است. به اعتقاد من این تحلیل هایک فقط مربوط به کارکردهای مناسب دولت و چرخیدن مثبت چرخ جامعه نیست، بلکه اگر آن را به مسئله‌ی کرماشان مرتبط کنیم، به سادگی در می‌یابیم که دارای \"وجهی اخلاقی\" نیز هست. اصولاً اگر کسی به لحاظ اقتصادی به دولت وابسته نباشد، خود را ملزم به رعایت قواعد و چارچوب‌های تعیین شده‌ی از سوی دولت نمی‌بیند. به رای العین می‌توان به این نتیجه رسید که وابستگی اقتصادی بدنه‌ی جامعه‌ی شهری کرماشان، موجبات جدی تغییر ماهیت زبانی و فرهنگی را در این خطه فراهم کرده است.

7- ب: تحلیل جامعه شناختی:
گذار به دنیای مدرن و بهره‌گیری از لوازم و امکانات جهان مدرن و نو شدن بافت زندگی فردی و اجتماعی و تنوع پدیدار شده در آن، که همه از مشخصه‌های دنیای مدرن‌اند، علاوه بر ایجاد حسن‌های مختص به خود، پاره‌ای از معضلات را نیز با خود به همراه آورده است. (البته باید اشاره کنم که اصطلاح گذار به دنیای مدرن را با تسامح باید به کار گرفت، چرا که معتقدم این فرایند گذار دارای وجهی غیرآگاهانه است.) تحلیل جامعه‌شناختی کرماشان که معطوف به مقوله‌ی بحران هویت موجود در آن است، در قالب امری کلان‌تر، یعنی فرایند گذار به دنیای جدید معنا و مفهوم خواهد یافت. اما بحران هویت در کرماشان به غایت وسیع و گسترده است. چرا که از بحران هویت تاریخی و ملی گرفته تا بحران هویت جنسی را در بر می‌گیرد. این بحران هویت را در سه شکل اساسی و پیوسته می‌توان دید: 1- تغییر بنیادی در شیوه‌ی زیست (form of life) مردمان نسبت به گذشته؛ 2- بحران ارزشی حاصل از همین تغییر شیوه‌ی زیست و فرایند گذار؛ 3- مقوله‌ی جدایی نسلی.

تمامی این موارد فرعی در قالبی کلی بنام \"گذار به مدرنیته\" قابل تعریف‌اند. زیست مدرن و شهری شده علاوه بر قواعد مختص به خود، ارزش‌های مشخصی را نیز در خود دارد. از سویی زندگی یا زیست تعریف شده‌ی شهری و جدید به فعلیت رسیده است و از سویی دیگر ارزش‌های مشخص آن در افراد نهادینه نشده است. این مسئله خود می‌تواند دامن زننده به مسئله‌ی بحران ارزشی باشد. ارزش‌های سنتی که مردمان زندگی خود را بر آن بنا نهاده اند، مورد تردید و سوال جدی نسل جدید کرماشان قرار گرفته است و دیگر وجهه‌ی مشروعیت بخش سابق را ندارد. در عین حال ارزش‌های جدید هنوز در این قالب معنا نیافته است. مسئله‌ی جدایی نسلی در بین خانواده‌ها یا نسل قدیم و جدید، در ادامه‌ی همین مسائل تعریف می‌شود. امروز خانواده به تعریف سنتی آن یعنی واحدی احساسی، فکری و اقتصادی دچار تزلزل شده است. چرا که یک نوع گسستگی عاطفی و فکری که حاصل همان بحران ارزشی است در بین دو نسل پدیدار شده و امری که امروز واحد خانواده را به شکل سلبی حفظ می‌کند، مقوله‌ی اقتصاد است. البته باید اشاره کرد که موارد ذکر شده، مسائلی عام هستند و می‌توان آنها را در بیشتر کشورهای در حال گذار به عنوان شاخص‌های مشترک در نظر گرفت.

7- ج: تحلیل روانشناختی:

مسئله ی کرماشان دارای باری روانشناختی نیز هست؛ چرا که فردی که در کرماشان زندگی می‌کند علاوه بر وجوهات تأثیرگذار جامعه‌شناختی و اقتصادی، پاره‌ای از متغیرها به شکل درونی و بیرونی بر روان او مؤثرند. به طور کلی معتقدم که مسئله‌ی آسیمیلاسیون زبانی و فرهنگی در کرماشان با ایده‌ی رواشناختی \"خود مغلوب نگرانه\" (self defeating idea) در ارتباط مستقیم است. مسلط شدن این ایده‌ی روانی بر جامعه‌ی کرماشان بی‌گمان دلایل مشخص خود را دارد. برای مثال فقدان طبقه‌ی اجتماعی و بافت توده‌ای کرماشان، وابستگی اقتصادی به دولت، تبلیغات مرکز، فقدان سابقه‌ی تاریخی مبارزاتی و.... گرایش به این بار روانی را تقویت کرده است. بطوریکه فردی که در کرماشان زندگی می کند نسبت به فرد مرکزنشین صاحب قدرت، خود را در جایگاهی مغلوب و بازنده‌ی تعریف کرده و لذا چنین تصور می‌کند که باید مولفه‌های تاریخی، فرهنگی و زبانی خود را رها کرده و همانند آن فرد مرکزنشین شود. این ایده در جوامعی که بافت توده‌ای دارند عمومیت فراوان‌تری دارند. بدین ترتیب می‌توان به این نتیجه رسید که احساس روانی مغلوب شدگی به جدیت در اینکه کرماشان در مقابل آسیمیلاسیون زبانی و فرهنگی مقاومت نکند، موثر بوده و همچنین موجبات تقویت آسیمیلاسیون به شکل بلند مدت در کرماشان بوده است.

8 – مقوله ی اسکیزوفرنی فرهنگی:

داریوش شایگان فیلسوف و روشنفکری ایرانی است که کار روشنفکرانه‌اش برابر با نوعی مفهوم‌سازی بوده است. وی در کتاب \"نگاه شکسته\" از مفهوم \"اسکیزوفرنی فرهنگی\" برای توضیح بحران مدرنیت و نسبت آن با فرهنگ سنتی شرقی سخن می‌گوید. از نظر شایگان مدرنیته، ما را دچار اسکیزوفرنی یا روان‌گسیختگی کرده، چرا که مدرنیته نظام ارزشی خود را بر ما تحمیل کرده، و ما در میان دو جهان بیگانه از یکدیگر به سر می‌بریم. ما در مواجهه با غرب، شیفته‌ی عناصری از زندگی غربی شده‌ایم و بسیاری از مقولات و مفاهیم مدرن را ناخواسته پذیرفته‌ایم، بدون آنکه نسبت به الگوی معرفتی که مبنای این مفاهیم بود توجه داشته باشیم. به شکل دیگر چنین می‌شود گفت که شرقیان و ایرانیان در قرار گرفتن با فرهنگ مدرن غرب، دچار نوعی دوپاره‌گی و دوگانگی در دید و ذهن خود شده‌اند و در بین فرهنگ سنتی و رازآلود خود از سویی و فرهنگ مدرن و راززدای غربی مانده‌اند. به اعتقادم این مفهوم در باب مسئله‌ی کرماشان بسیار قابل به کارگیری، جهت تشخیص مشکل کرماشان امروز است. فرد کرماشانی نمی‌داند که آیا کُرد است، کُرد نیست، ایرانی است، ایرانی نیست، مسلمان است یا نیست و در کل تکلیفش با خود، جامعه، تاریخ و آینده‌اش چیست؟ به طور عام کسی که در کرماشان زندگی می‌کند با کثیری از این دوپاره‌گی‌های فرهنگی و هویتی روبروست. در اینجا لازم به اشاره است که جامعه‌ی شهری امروز کرماشان با نوعی وضعیت اسکیزوفرنیایی حاد فرهنگی در حال دست و پنجه نرم کردن است.
9- راه حل‌های برون رفت:
تصویری را که از تجمیع داده‌ها در باب کرماشان در یادداشت فوق عرضه کردم، تصویری کاملاً ساختاری و کلان است. در واقع بحرانی که امروز در کرماشان در جریان است در اثر فرایندهایی ساختاری پدید آمده است. به نظر نگارنده راه حل مسئله در فرم‌ها و قاعده‌های کلان و ساختاری قابل جستجو است. ساختاری دیدن مسئله‌ی آسمیلاسیون در کرماشان به این معنی است که فرد کُرد کرماشانی با قرارگیری در فضای آموزشی، اداری و تبلیغاتی، اراده‌ی فردی او برای حفظ مولفه‌های فرهنگی‌اش سست می‌شود و لذا من این پدیده را نه طبیعی بلکه ساختاری می‌دانم. در دو پارادایم مجزا می‌توان راه حل‌های مسئله‌ی کرماشان را تعریف کرد:

الف: پارادایم کلان
استفاده از مکانیسم‌های سیاسی و اقتصادی است یا به تعبیر ساده‌تر استفاده‌ی سیستماتیک از قدرت. بدون در نظر گرفتن این مکانیسم بحران زبانی در کرماشان قابل حل نخواهد بود؛ چرا که بحران زبانی مسئله‌ای ساختاری است و برای حل یک امر ساختاری باید از مکانیسم‌هایی بهره برد که ظرفیت ساختاری و کلان دارند.
ب: پارادایم خرد
این پارادایم متضمن استفاده از مکانیسم‌های فردی، فرهنگی و اجتماعی است. این مکانیسم در جای خود موثر و اهمیت بالقوه ی خود را دارند. اما این مکانیسم قدرت زیادی برای به عمومیت رسیدن نخواهد داشت و به عنوان الگویی فرعی قابل بررسی‌اند. بلاخص اینکه اصولاً نهادهای فرهنگی و اجتماعی کرماشان که مستقل از دولت‌اند بسیار ضعیف و ناکارامد هستند.

در پایان باید تأکید کنم که معضل امروز کرماشان علاوه بر ساختاری بودنش، پدیده‌ای مدرن و چند لایه است و به اعتقادم باید از درون مجاری فکری و عملکردی مدرن به آن پرداخت و به گمانم استعانت به نوستالژی فرهنگی به تاریخ پیوسته یا زنده کردن آن کاملاً خطا خواهد بود.

پانویس:
*کرماشان نام اصلی \"کرمانشاه\" است. کُردها به جای کلمه \"کرمانشاه\" از کرماشان استفاده می‌کنند.