چند سخن با رییس جمهور جدید
14:27 - 27 خرداد 1392
Unknown Author
دکتر محمد نقدی
چند سخن با رییس جمهور جدید:مدیریت مهمترین معضل کشور: پیشنهاد گذار از انتصابات سلیقهای به انتخابات فراگیر .
به هر روی انتخابات هم تمام شد با تمام حواشی و مطالب و موضوعات پیرامونش و در نهایت برای رئیس جمهوری یازدهم جمهوری اسلامی ایران نام جناب آقای دکتر حسن روحانی برگزیده شد. آن چه از معظلات و مشکلات کنونی کشور است را در طی تبلیغات تمام نامزدهای محترم چه پیش و چه پس از تایید صلاحیتها گفتند و کارشناسان مختلف هم همواره گفته و میگویند. بعبارتی مشکلات معلوماند و راه حلهایی که مخصوصاً نامزدها ارائه نمودند بسیاری کماکان مبهم!
مشکلات و خسارتهایی که در طول هشت سال گذشته بر کشور رفته است نیز معلومند و البته بنده نیز در اینجا از مشکلات و ضعفها می گویم و نه خوبیها چرا که هدف اصلاح بدیهاست که باید آنها را برجسته کرد و پذیرفت که وجود دارند تا آنگاه به فکر راه حل برای آنها هم بود. از مشکلات اقتصادی و تنگناهای معیشت و زندگی مردم تا تحریمها و تصمیمات بینالمللی که بیشک مؤثر در مشکلات کشور بودهاند. ریشهی غالب این مشکلات چیست؟ همانگونه که بسیاری از کاندیداها و متخصصان مختلف نیز گفته و میگویند به نظر بنده نیز مدیریتها، مهمترین عامل به وجود آمدن مشکلات و یا خوبیها هستند. ولی چرا مدیریت؟ همه میدانیم که مدیر هر جایی از یک مدرسه کوچک تا وزارتخانهها و بالاترین مقامات که قدرت را در دست داشته باشند میتوانند همهی امور مربوطه را تحت تأثیر و به عبارتی مدیرت خود قرار دهند و لذا کمترین سهلانگاری، کمتوجهی و حساس نبودن در انتخاب مدیران حتی برای سمتهایی به نظر خیلی جزیی باعث تلفات بیشمار است. مهمترین آنها این است که با انتصاب افراد غیرلایق در پستهای مختلف به جای بازدهی مثبت، عملکرد منفی آنها نه تنها باعث خسارت بر کار تخصصی آن مجموعه میشود بلکه باعث کاهش اعتماد مردم به مسئولان و نظامها و مشکلات بیشمار دیگر خواهد شد که در نهایت باعث یأس و دلسردی و خسران میشود.
اما اینکه معیار برای انتخاب مسئولان چه باشد بحثی مفصل است که هم مجال گستردهتر فکر میطلبد و هم بحث جداگانه و تخصصیتری را. اینکه تخصص صرف فقط معیار باشد، کارآمدی، احترام به نظر جمعی، تعهد به کار، علاقه به نظام و یا مسائل دیگر؟ در دولتهای مختلف جمهوری اسلامی که امثال بنده لمس کردهایم، هر کدام تعدادی از این معیارها برجستهتر بودند. اگر مقایسهای بین دو دولت 16 سال اخیر بندازیم، واقعیت این است که در دولتی مانند اصلاحات با دید بازتری نسبت به بسیاری از مسائل نگریسته میشد و دایرهی افراد داخل نظام مجموعهی بیشتری بودند. احترام به ارباب رجوع، خرد جمعی و نظر مردم تا حد بیشتری نسبت به دوره اصولگرایانی مانند احمدی نژاد و همفکرانش در عمل مهم بودند و مدیریتها هم به مراتب بهتر که عملکرد آنها نشان میدهد. اما اصلاحطلبان هم در بسیاری موارد، مانند انتصاب مدیران، مانند اصولگرایان سلیقهای برخورد کردهاند و این واقعیتی غیرقابل انکاراست. شاید اگر نتیجهی عملکرد و برخوردهای گزینشی آنان نبود بعد از آنان دولتی سرکار نمیآمد که با مدیریتهای بسیاری سلیقهای و تنگ نظرانه و تک رویهای بسیار، حتی فریاد همفکران سابقش را نیز درآورد با تلفات مادی و معنوی ودر بسیاری موارد، طرد عملی تخصص، فکر جمعی و عقلانیت و تدبیر.
متأسفانه باید اذعان کرد که بسیاری از ما تحمل یکدیگر را نداریم. نمیتوانیم در کنار همدیگر بنشینم و بحث منطقی بدون دعوا راه انداختن و تهمت و افترا به هم زدن انجام دهیم. از مهمترین کارهایی که یک دولت منظقی باید انجام دهد اصلاح این فضا است که به سمت صمیمیت، گفتگو کردن با هم، جلوگیری از طرد هم و دسته بندیهای در بسیاری موارد غیرواقعی و صوری و ایجاد فضای دوستی و تعامل با همه حتی با اپوزسیون برویم. باید سعیکنیم که واقعیات را بپذیریم و اینکه اجازه دهیم که دیگران هم نظر خود را بگویند و حق و امتیازات خود را داشته باشند که بیشک زندگی در سایهی تنوع و رنگارنگی زیباتر است. اینکه در چند صباح زندگی گذرا و هیچ و پوج دنیوی، با غرور و تک رویی و استبداد رأی بخواهیم فقط خودمان باشیم و دیگران هیچ، راهی مطرود شدهی امروز و همچنین در تاریخ است.
بله! بحث اصلی بنده اینجا این است که این نوع انتصابات سلیقهای مدیران در هر دولتی ممکن است حداکثر تغییرات کمی بهتر نسبت به هم بوجود آورد چرا که فرد انتصابی حتی اگر فکر و عملکرد بهتری داشته باشد نهایتاً وامدار یک جریان و یا شخص منتصب کنندهی آن است و هم استقلال کاری و فکری و هم بیطرفی! او زیر سؤال می رود. این اشخاص بیشک در اولین فرصت تمام غیر همفکران و هم گروهیهای خود را بیرون میکند و نزدیکان، دوستان و آشنایان خود را وارد بازی میکند و نتیجه هم معلوم است. یعنی ممکن است حداکثر کمی وضعیت \"خوب یا بد\"عوض شود ولی کماکان شیوه اشتباه است چون در هر صورت انتصاب است و بر پایهی رأی یک نفر یا حداکثر چند نفر، هر چند هم چند نفر معقول و عادل باشند! چرا هر دولتی کاری در زمینهای انجام میدهد بسیاری دولتهای بعدی آن را قبول نمیکنند و هر کس بنایی ساخته باشد بعدی آن را از ریشه میزند و روز از نو و روزی از نو! معلوم است بسیاری از کارها در نتیجهی اعمال سلیقهها، دوری از رویههای عقلانی، عقل جمعی، استفاده از علم و دانش روز است و گرنه اگر کاری طبق قوانین پذیرفته شدهی جمعی و نظرات کارشناسی شده بیطرف انجام شود دلیلی ندارد که طرد شود اگر فرد بعدی نیز معقول باشد و منطقی البته.
اما راه معقول و دمکراتیکتر چیست؟ با اطمینان بنده میگوییم رأی مردم و نظرات متخصصان و کارشناسان فراگیر و نه عدهای خاص، راه پایدار و ماندگار است. برای رئیسجمهوری که به هر روی با رأی مردم انتخاب شده است، این راهی است که وفاداریاش را به \"رأی\" نشان دهد که تکرو نیست و اینکه نباید با توجه به رأی مردم، ادعا کند که عقل کل است بلکه در بهترین حالت میتواند مدیری خوب باشد و نه متخصص تمام شاخهها، از اقتصاد و سیاست و فرهنگ و اجتماع گرفته تا دین. متأسفانه بعضی اینطور میپندارند و عمل میکنند که نتایجش هم کماکان معلوم بوده و هستند. اما، با این اوصاف راهکارهای اجرایی دیگر برای انتخاب مدیران چه میتواند باشد؟
به نظر میرسد که بسته به موارد میتواند متفاوت باشد! ولی در هر صورت \"خردجمعی\" و \"نظر متخصصین\" مربوطه باید حرف اصلی را بزند. به هر حال، ما همین ساختار کشور را در نظر میگیریم و اینکه در این قالب چه میتوان کرد! به عنوان مثال انتخاب استانداران، بر پایهی چه معیاری در دولتهای مختلف بوده است؟ معلوم است انتصاب و سلیقه. اکنون آیا بهتر نیست که این کار توسط انتخاب و رأی مستقیم مردم صورت گیرد و در واقع با کارشناسی، ساز و کار و قوانین مناسب و دمکراتیک برای این انتخاب در نظرگرفته شود؟ از این مهمتر، انتخاب وزیران چه؟ اگر چه در این مورد مجلس به نیابت از مردم رأی اعتماد میدهد ولی واقعیت این است که آنجا هم رئیس جمهور انتخابگر اصلی آن شخص است. یک رییس جمهور طرفدار عقلانیت و نظر جمعی قاعدتاً برای انتخاب وزیران باید فراجناحی و با دید باز و گسترده نگاه کند.
به عنوان نمونه، برای انتخاب وزرای مهمی مانند اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، آیا این عاقلانه است که با معرفی این و آن و آخرش با علاقه شخصی و ... شخصی انتخاب شود یا اینکه ساز و کار پایدار و ماندگاری برای همیشه بوجود آید. مثلاً آیا نمیتوان از اغلب اقتصاددانان فعال کشور که قوانین کشور را پذیرفتهاند با دیدی باز و جامع دعوت شود و به صورت جدی از آنها برنامه خواسته شود و برای انتخاب وزیر نظرخواهی انجام شود؛ و اینکه جای رأی و نظر کارشناسان و کارمندان خود وزارتخانهها بایستی چه باشد؟ یا مثلاً برای وزارتخانههایی مانند علوم، که طیف علمی و متخصص و مغز متفکر جامعه را در بر میگیرد، به نظر انتخاب مسئولان بایستی بسیار سختگیرانهتر بر پایهی معیارهای معقول و حتی با نظرسنجیهای فراگیرتری از گروههای درگیر مانند استادان دانشگاهها باشد. آیا این رواست که به علت دوستی و خوش خدمتی، کسی را در رأس وزارتخانهای قرار داد و او هم به تبع تمام معاونان و مدیرانش را از دوستان و همفکران نزدیکش منتصب کند و بقیهی آدمهای اهل فکر دیگر در دانشگاهها هم تابع جبری ارادهی سلیقه ایآنها شوند؟ بیشک این کوچکترین سنخیتی با دمکراسی ندارد. قوانین و مقرارت این وزارتخانه برای استاد، دانشجو و دانشگاه را بر چه معیارهایی و کی باید بنویسد؟ آیا رواست که چند نفر با فکر خاص و در برخی از موارد کم توجه به قوانین کشور هرچه خواستند انجام دهند؟ رؤسای دانشگاهها باید برچه معیاری انتخاب شوند؟ آیا این توهین آشکار به علم و دانش و دانشگاه و متفکران کشور نیست که حتی برای انتخاب مدیر، گروهی از بین چند نفر متخصص با درجات بالای علمی، یک شخص منتصب شده به نام رئیس دانشگاه فرد مد نظر خودش را منتصب کند؟ آیا در کشوری که قاعدتاً باید مراکز عملی و دانشگاهیش دمکراتیکترین جای آن باشد رواست که از رأیگیری و نظر جمعی متخصصان دوری شود؟ انتخاب مستقیم رئیس و حتی مسئولان دیگر دانشگاه و مراکز مختلف برپایهی خردجمعی که مهمترین نمونهی آن رأیگیری از افراد درگیر با مدیرت آن اشخاص است بهترین راه حل است.
این مسئله در تمام وزارتخانهها و ادارت دیگر هم میتواند جاری باشد. عاقلانه و عادلانه لازم است نظر متخصصان و روند دمکراتیکی که رأی مردم و افراد تحت تأثیر و مرتبط در آن شاخه شامل شوند. اینکه کسی را از افراد یک اداره با سلیقهی کسی دیگر به ریاست بقیه منتصب کرد بیعدالتی است! آیا افراد دیگر در آن مجموعه حق ندارند که درباره رئیسشان نظر دهند و در این میان حق مردم که باید بهترین مدیران را داشته باشند چه میشود؟ آیا انتصابات اغلب سلیقهای چیزی جز استبداد است؟ حتی بدتر از این، آوردن افرادی دیگر از جاههای دیگر، به قول معروف به طریق \"اتوبوسی\"، برای مدیریت یک مجموعه است! دوستان و هم دانشگاهیان، همکاران اداری، همفکران و رفقای گرمابه و گلستان را منتصب به کارها نمودن از جانب هر دولت با هر فکری،که تاکنون نیز در همهی دولتها کم و بیش انجام شده است، نهایت تنگ نظری و استبداد رأی و بیتوجهی به دمکراسی واقعی است. انتظار در این راه از اشخاصی که شعار عقلانیت، تدبیر، فراجناحی بودن و اصلاحطلبی را سر میدهند بیشک بیش از هر افراد دیگر است.
مردم حق دارند که بهترین مسئولان را داشته باشند و این تنها در صورتی میسر میشود که سازوکارهای درست و دمکراتیک برای انتخاب آنها مدنظر قرار گیرد و آن چیزی جز رأی افراد درگیر و تحت تأثیر آن مدیریتها و نظر کارشناسان مختلف با افکار گوناگون نمیتواند باشد. کنار گذاشتن افرادی که در سرجای خود نیستند، خارج کردن شایستگان و افرادی که به ناحق در سالیان اخیر در انزوا و حاشیه طرد قرار گرفتهاند و تلاش برای استفاده از تمام ظرفیتهای کشور در جهت بهبود و رفع مشکلات، به نظر من وظیفه مهم و اصلی رئیس دولت میتواند باشد.
تلاش برای برداشتن استرس، ترس و لرز امنیتی در جاههای مختلف، خواست دیگری است. اینکه انسان بتواند حداقل فکر واقعیش را اندکی بدون دلهره بیان کند و بدون اینکه با 100 شخصیت مختلف زندگی کند، هزار انگ و برچسب خاص نخورد و حقوق شهروندی خود را داشته باشد. اینکه با دید و تصور برادری، از خود بودن، صمیمیت و دوستی حتی با یک مأمور نظامی و امنیتی برخورد شود و این طور شود که تا یاد نیروی امنیتی میافتیم یاد خوبی و مهربانی کنیم، آرزوی دست یافتنی است.
متأسفانه این که در چند سال اخیر افسردگی، عصبانیت و امید به زندگی کمتر شده، غیر قابل انکارند. البته که هیچ کدام از این مسائل جدا از هم نیستند و بیشک این هم مرتبط به بحث اقتصاد، آزادیهای اجتماعی و مدنی و سیاسی هم هست. آزادیهای فکر واقعی، آزادیهای اجتماعی و فرهنگی و هنری و برداشتن موانع سلیقهای و اینکه مانند این چند روز انتخابات که واقعاً تنها ایامی در سال است که آدم زندگی و شور و خروش و تراوات و شادی را در روحیه و میان مردم میبیند، خواست دیگر است. این که جامعه شاد با حفظ اصول و فرهنگهای خاص ملی و دینی داشت سخت نیست و بیش از هر چیز مدیریت خوب و وسعت نظر میخواهد. بیشک صدها طرح خوب و معقول برای داشتن محیطهای شاد و سالم وجود دارند که لازم است دولت جدید با کمک صاحبنظران آنها را عملی کند. سینما، موسیقی و هنرهای مختلف از جمله ابزارهای زندگی جامعه هستند این که هنر و هنرمندهای واقعی پاس نگه داشته شوند، به تنوع زبانی و فرهنگی و دینی حرمت گذشته شود و اجازه و حمایت ظهور و بروز یابند، نیز مهم و خواست بسیاری از افراد است.
اجرایی قوانین موجود، شفاف شدن بیشتر قوانین برای این که جلوی برخوردهای سلیقهای ناشی از آنها گرفته شود و در عین حال به وجود آوردن نهادهای نظارتی کارآمد و بدون اغماض، به تأکید در خود دولت، بدون سهلانگاری و باری به هرجهت گذشتن، نیز مهم هستند. تحولی چشمگیر در سیستم اداری بدون شعارها و ژستهای عوام فریبانه نیاز ضروری است. اینکه ارباب رجوع در مراجعه به نهادهای دولتی برخورد ظاهری و عملی محترمانه را تجربه کند و به مسئولین و کارمندان دولتی هم فهمانده شود \"شاید فرهنگ سازی\"که بایستی حداقل طبق تعالیم اسلامی خدمتگزار مردم باشند و نه ارباب آنها، نیز مهماند. پارتی بازی و هر کس، کسی نداشت باید بیشتر سوکوب شود، سفارشی برخورد کردن، رانت خواری و خصلتهای کریه دیگر مانند ریاکاری، چاپلوسی و تملق خصلتهای نکوهیدهاند و نیاز به اصلاح دارند.
پاسخگویی دولت و مسئولانش به مردم و افکار عمومی نیز بحث دیگر است. اینکه با آمار و اسناد و شفاف به مردم در بارهی مسائل مختلف کشور گفته شود و به این نتیجه برسیم که تنها با اعتماد به مردم و در جریان قرار دادن مسائل مختلف با آنهاست که میتوان کشور را بهتر به پیش برد. این که، به تأکید، احترام به مردم و ارباب رجوع بیشتر شود و دولتمردان و مسئولان ریز و درشت بدانند که باید در مقابل مردم پاسخگو باشند هم برای عملکردشان و هم در برخورد و انجام دادن کار آنها. لازم است جلوی این فرهنگ و خصلتهایی که تا کسی مسئولیتی گرفت تبدیل به آدم دیگر شد که نه تنها پاسخگو نیست بلکه مستبد هم بشود، را گرفت! و در واقع در انتخاب افراد نهایت دقت درباره ظرفیت و پختگی شخصیتی و فکری انجام شود. اگر معیارهای انتخاب به سمت دمکراتیکتر بروند بیشک خودبهخود بسیاری از این معضلات حل میشوند. آنجایی که مسئولی بجای اینکه پاسخگوی منتصب کنندهاش باشد، به مردم و قانون پاسخ دهد و بجای اینکه نگران حفظ میز و صندلیاش باشد نگران انسانیت، اخلاق و حقوق مردم و اجرای واقعی عدالت باشد.
همانطور که گفته شد، مشکلات و نارساییها و عیب ها زیادند و البته امیدها هم فراوان و مطمئناً انسانهای معقول انتظار ندارند که یک شبه حل شوند اما با تدبیر درست و استفاده از نظر متخصصان از تمام طیفها و تکیه به رأی مردم میتوان بسیاری از آنها را اصلاح و بهبود بخشید. ایجاد اشتغال و معضل بیکاری گستردهی فارغ التحصیلان دانشگاهی، مشکلات مسکن و ازدواج، مسائل زنان و حقوق اجتماعی، حقوق و مشکلات گروههای مختلف ملی و مذهبی \"اقوام و اقلیتها\"، باز شدن فضای نقد و گفتگوی آزاد و فضای سیاسی در دانشگاه و محیط های عملی، عمومی و جامعه از این جملهاند. از جایگاه خاص بحث \"تمرکززدایی\" و توجه خاص به مناطق توسعه نیافته و حاشیهای و بخصوص مناطق نفت و گازخیز کشور و توسعه آنهاست که در این میان مدیریتهای باهویت بومی و محلی و اختیارت بیشتر به مناطق در کنار نظارت درست، بیشک از اهمیت بنیادین برخوردار هستند.
بسیاری از افردای که در بارهی این مسائل و مشکلات تأمل و یا پیگیری کردهاند و یا درگیر با آنها هستند بیشک راهحلهای فراوان قابل اجرایی دیگری هم در قالب قوانین کشور ارائه نمودهاند. در واقع راهحلهای بسیاری از مسائل روشن است و بیشتر نیاز به اراده و خواست واقعی برای اجرا دارند. مهمترین وظیفه بیشک بر عهدهی رئیس دولت است که چگونه بتواند این همراهی و تفاهم را در کشور و بین مسئولان مختلف و ارکان نظام و مردم به وجود آورد و خودش و مجموعهاش هم در واقعیت بخواهند که اصلاحاتی پایدار و ماندگار بر پایهی عقل و خرد جمعی به وجود آورند.
به امید آن که در چهار سال آینده ببینیم که دولت کنونی که با رأی بالای مردم انتخاب شده گامهای عاقلانه و با تدبیر برای پیشرفت واقعی و سعادت افراد و اقشار و گروههای مختلف کشور برداشته است و بسیاری از مشکلات کشور را به بهترین وضعیت حل نموده باشد.
چند سخن با رییس جمهور جدید:مدیریت مهمترین معضل کشور: پیشنهاد گذار از انتصابات سلیقهای به انتخابات فراگیر .
به هر روی انتخابات هم تمام شد با تمام حواشی و مطالب و موضوعات پیرامونش و در نهایت برای رئیس جمهوری یازدهم جمهوری اسلامی ایران نام جناب آقای دکتر حسن روحانی برگزیده شد. آن چه از معظلات و مشکلات کنونی کشور است را در طی تبلیغات تمام نامزدهای محترم چه پیش و چه پس از تایید صلاحیتها گفتند و کارشناسان مختلف هم همواره گفته و میگویند. بعبارتی مشکلات معلوماند و راه حلهایی که مخصوصاً نامزدها ارائه نمودند بسیاری کماکان مبهم!
مشکلات و خسارتهایی که در طول هشت سال گذشته بر کشور رفته است نیز معلومند و البته بنده نیز در اینجا از مشکلات و ضعفها می گویم و نه خوبیها چرا که هدف اصلاح بدیهاست که باید آنها را برجسته کرد و پذیرفت که وجود دارند تا آنگاه به فکر راه حل برای آنها هم بود. از مشکلات اقتصادی و تنگناهای معیشت و زندگی مردم تا تحریمها و تصمیمات بینالمللی که بیشک مؤثر در مشکلات کشور بودهاند. ریشهی غالب این مشکلات چیست؟ همانگونه که بسیاری از کاندیداها و متخصصان مختلف نیز گفته و میگویند به نظر بنده نیز مدیریتها، مهمترین عامل به وجود آمدن مشکلات و یا خوبیها هستند. ولی چرا مدیریت؟ همه میدانیم که مدیر هر جایی از یک مدرسه کوچک تا وزارتخانهها و بالاترین مقامات که قدرت را در دست داشته باشند میتوانند همهی امور مربوطه را تحت تأثیر و به عبارتی مدیرت خود قرار دهند و لذا کمترین سهلانگاری، کمتوجهی و حساس نبودن در انتخاب مدیران حتی برای سمتهایی به نظر خیلی جزیی باعث تلفات بیشمار است. مهمترین آنها این است که با انتصاب افراد غیرلایق در پستهای مختلف به جای بازدهی مثبت، عملکرد منفی آنها نه تنها باعث خسارت بر کار تخصصی آن مجموعه میشود بلکه باعث کاهش اعتماد مردم به مسئولان و نظامها و مشکلات بیشمار دیگر خواهد شد که در نهایت باعث یأس و دلسردی و خسران میشود.
اما اینکه معیار برای انتخاب مسئولان چه باشد بحثی مفصل است که هم مجال گستردهتر فکر میطلبد و هم بحث جداگانه و تخصصیتری را. اینکه تخصص صرف فقط معیار باشد، کارآمدی، احترام به نظر جمعی، تعهد به کار، علاقه به نظام و یا مسائل دیگر؟ در دولتهای مختلف جمهوری اسلامی که امثال بنده لمس کردهایم، هر کدام تعدادی از این معیارها برجستهتر بودند. اگر مقایسهای بین دو دولت 16 سال اخیر بندازیم، واقعیت این است که در دولتی مانند اصلاحات با دید بازتری نسبت به بسیاری از مسائل نگریسته میشد و دایرهی افراد داخل نظام مجموعهی بیشتری بودند. احترام به ارباب رجوع، خرد جمعی و نظر مردم تا حد بیشتری نسبت به دوره اصولگرایانی مانند احمدی نژاد و همفکرانش در عمل مهم بودند و مدیریتها هم به مراتب بهتر که عملکرد آنها نشان میدهد. اما اصلاحطلبان هم در بسیاری موارد، مانند انتصاب مدیران، مانند اصولگرایان سلیقهای برخورد کردهاند و این واقعیتی غیرقابل انکاراست. شاید اگر نتیجهی عملکرد و برخوردهای گزینشی آنان نبود بعد از آنان دولتی سرکار نمیآمد که با مدیریتهای بسیاری سلیقهای و تنگ نظرانه و تک رویهای بسیار، حتی فریاد همفکران سابقش را نیز درآورد با تلفات مادی و معنوی ودر بسیاری موارد، طرد عملی تخصص، فکر جمعی و عقلانیت و تدبیر.
متأسفانه باید اذعان کرد که بسیاری از ما تحمل یکدیگر را نداریم. نمیتوانیم در کنار همدیگر بنشینم و بحث منطقی بدون دعوا راه انداختن و تهمت و افترا به هم زدن انجام دهیم. از مهمترین کارهایی که یک دولت منظقی باید انجام دهد اصلاح این فضا است که به سمت صمیمیت، گفتگو کردن با هم، جلوگیری از طرد هم و دسته بندیهای در بسیاری موارد غیرواقعی و صوری و ایجاد فضای دوستی و تعامل با همه حتی با اپوزسیون برویم. باید سعیکنیم که واقعیات را بپذیریم و اینکه اجازه دهیم که دیگران هم نظر خود را بگویند و حق و امتیازات خود را داشته باشند که بیشک زندگی در سایهی تنوع و رنگارنگی زیباتر است. اینکه در چند صباح زندگی گذرا و هیچ و پوج دنیوی، با غرور و تک رویی و استبداد رأی بخواهیم فقط خودمان باشیم و دیگران هیچ، راهی مطرود شدهی امروز و همچنین در تاریخ است.
بله! بحث اصلی بنده اینجا این است که این نوع انتصابات سلیقهای مدیران در هر دولتی ممکن است حداکثر تغییرات کمی بهتر نسبت به هم بوجود آورد چرا که فرد انتصابی حتی اگر فکر و عملکرد بهتری داشته باشد نهایتاً وامدار یک جریان و یا شخص منتصب کنندهی آن است و هم استقلال کاری و فکری و هم بیطرفی! او زیر سؤال می رود. این اشخاص بیشک در اولین فرصت تمام غیر همفکران و هم گروهیهای خود را بیرون میکند و نزدیکان، دوستان و آشنایان خود را وارد بازی میکند و نتیجه هم معلوم است. یعنی ممکن است حداکثر کمی وضعیت \"خوب یا بد\"عوض شود ولی کماکان شیوه اشتباه است چون در هر صورت انتصاب است و بر پایهی رأی یک نفر یا حداکثر چند نفر، هر چند هم چند نفر معقول و عادل باشند! چرا هر دولتی کاری در زمینهای انجام میدهد بسیاری دولتهای بعدی آن را قبول نمیکنند و هر کس بنایی ساخته باشد بعدی آن را از ریشه میزند و روز از نو و روزی از نو! معلوم است بسیاری از کارها در نتیجهی اعمال سلیقهها، دوری از رویههای عقلانی، عقل جمعی، استفاده از علم و دانش روز است و گرنه اگر کاری طبق قوانین پذیرفته شدهی جمعی و نظرات کارشناسی شده بیطرف انجام شود دلیلی ندارد که طرد شود اگر فرد بعدی نیز معقول باشد و منطقی البته.
اما راه معقول و دمکراتیکتر چیست؟ با اطمینان بنده میگوییم رأی مردم و نظرات متخصصان و کارشناسان فراگیر و نه عدهای خاص، راه پایدار و ماندگار است. برای رئیسجمهوری که به هر روی با رأی مردم انتخاب شده است، این راهی است که وفاداریاش را به \"رأی\" نشان دهد که تکرو نیست و اینکه نباید با توجه به رأی مردم، ادعا کند که عقل کل است بلکه در بهترین حالت میتواند مدیری خوب باشد و نه متخصص تمام شاخهها، از اقتصاد و سیاست و فرهنگ و اجتماع گرفته تا دین. متأسفانه بعضی اینطور میپندارند و عمل میکنند که نتایجش هم کماکان معلوم بوده و هستند. اما، با این اوصاف راهکارهای اجرایی دیگر برای انتخاب مدیران چه میتواند باشد؟
به نظر میرسد که بسته به موارد میتواند متفاوت باشد! ولی در هر صورت \"خردجمعی\" و \"نظر متخصصین\" مربوطه باید حرف اصلی را بزند. به هر حال، ما همین ساختار کشور را در نظر میگیریم و اینکه در این قالب چه میتوان کرد! به عنوان مثال انتخاب استانداران، بر پایهی چه معیاری در دولتهای مختلف بوده است؟ معلوم است انتصاب و سلیقه. اکنون آیا بهتر نیست که این کار توسط انتخاب و رأی مستقیم مردم صورت گیرد و در واقع با کارشناسی، ساز و کار و قوانین مناسب و دمکراتیک برای این انتخاب در نظرگرفته شود؟ از این مهمتر، انتخاب وزیران چه؟ اگر چه در این مورد مجلس به نیابت از مردم رأی اعتماد میدهد ولی واقعیت این است که آنجا هم رئیس جمهور انتخابگر اصلی آن شخص است. یک رییس جمهور طرفدار عقلانیت و نظر جمعی قاعدتاً برای انتخاب وزیران باید فراجناحی و با دید باز و گسترده نگاه کند.
به عنوان نمونه، برای انتخاب وزرای مهمی مانند اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، آیا این عاقلانه است که با معرفی این و آن و آخرش با علاقه شخصی و ... شخصی انتخاب شود یا اینکه ساز و کار پایدار و ماندگاری برای همیشه بوجود آید. مثلاً آیا نمیتوان از اغلب اقتصاددانان فعال کشور که قوانین کشور را پذیرفتهاند با دیدی باز و جامع دعوت شود و به صورت جدی از آنها برنامه خواسته شود و برای انتخاب وزیر نظرخواهی انجام شود؛ و اینکه جای رأی و نظر کارشناسان و کارمندان خود وزارتخانهها بایستی چه باشد؟ یا مثلاً برای وزارتخانههایی مانند علوم، که طیف علمی و متخصص و مغز متفکر جامعه را در بر میگیرد، به نظر انتخاب مسئولان بایستی بسیار سختگیرانهتر بر پایهی معیارهای معقول و حتی با نظرسنجیهای فراگیرتری از گروههای درگیر مانند استادان دانشگاهها باشد. آیا این رواست که به علت دوستی و خوش خدمتی، کسی را در رأس وزارتخانهای قرار داد و او هم به تبع تمام معاونان و مدیرانش را از دوستان و همفکران نزدیکش منتصب کند و بقیهی آدمهای اهل فکر دیگر در دانشگاهها هم تابع جبری ارادهی سلیقه ایآنها شوند؟ بیشک این کوچکترین سنخیتی با دمکراسی ندارد. قوانین و مقرارت این وزارتخانه برای استاد، دانشجو و دانشگاه را بر چه معیارهایی و کی باید بنویسد؟ آیا رواست که چند نفر با فکر خاص و در برخی از موارد کم توجه به قوانین کشور هرچه خواستند انجام دهند؟ رؤسای دانشگاهها باید برچه معیاری انتخاب شوند؟ آیا این توهین آشکار به علم و دانش و دانشگاه و متفکران کشور نیست که حتی برای انتخاب مدیر، گروهی از بین چند نفر متخصص با درجات بالای علمی، یک شخص منتصب شده به نام رئیس دانشگاه فرد مد نظر خودش را منتصب کند؟ آیا در کشوری که قاعدتاً باید مراکز عملی و دانشگاهیش دمکراتیکترین جای آن باشد رواست که از رأیگیری و نظر جمعی متخصصان دوری شود؟ انتخاب مستقیم رئیس و حتی مسئولان دیگر دانشگاه و مراکز مختلف برپایهی خردجمعی که مهمترین نمونهی آن رأیگیری از افراد درگیر با مدیرت آن اشخاص است بهترین راه حل است.
این مسئله در تمام وزارتخانهها و ادارت دیگر هم میتواند جاری باشد. عاقلانه و عادلانه لازم است نظر متخصصان و روند دمکراتیکی که رأی مردم و افراد تحت تأثیر و مرتبط در آن شاخه شامل شوند. اینکه کسی را از افراد یک اداره با سلیقهی کسی دیگر به ریاست بقیه منتصب کرد بیعدالتی است! آیا افراد دیگر در آن مجموعه حق ندارند که درباره رئیسشان نظر دهند و در این میان حق مردم که باید بهترین مدیران را داشته باشند چه میشود؟ آیا انتصابات اغلب سلیقهای چیزی جز استبداد است؟ حتی بدتر از این، آوردن افرادی دیگر از جاههای دیگر، به قول معروف به طریق \"اتوبوسی\"، برای مدیریت یک مجموعه است! دوستان و هم دانشگاهیان، همکاران اداری، همفکران و رفقای گرمابه و گلستان را منتصب به کارها نمودن از جانب هر دولت با هر فکری،که تاکنون نیز در همهی دولتها کم و بیش انجام شده است، نهایت تنگ نظری و استبداد رأی و بیتوجهی به دمکراسی واقعی است. انتظار در این راه از اشخاصی که شعار عقلانیت، تدبیر، فراجناحی بودن و اصلاحطلبی را سر میدهند بیشک بیش از هر افراد دیگر است.
مردم حق دارند که بهترین مسئولان را داشته باشند و این تنها در صورتی میسر میشود که سازوکارهای درست و دمکراتیک برای انتخاب آنها مدنظر قرار گیرد و آن چیزی جز رأی افراد درگیر و تحت تأثیر آن مدیریتها و نظر کارشناسان مختلف با افکار گوناگون نمیتواند باشد. کنار گذاشتن افرادی که در سرجای خود نیستند، خارج کردن شایستگان و افرادی که به ناحق در سالیان اخیر در انزوا و حاشیه طرد قرار گرفتهاند و تلاش برای استفاده از تمام ظرفیتهای کشور در جهت بهبود و رفع مشکلات، به نظر من وظیفه مهم و اصلی رئیس دولت میتواند باشد.
تلاش برای برداشتن استرس، ترس و لرز امنیتی در جاههای مختلف، خواست دیگری است. اینکه انسان بتواند حداقل فکر واقعیش را اندکی بدون دلهره بیان کند و بدون اینکه با 100 شخصیت مختلف زندگی کند، هزار انگ و برچسب خاص نخورد و حقوق شهروندی خود را داشته باشد. اینکه با دید و تصور برادری، از خود بودن، صمیمیت و دوستی حتی با یک مأمور نظامی و امنیتی برخورد شود و این طور شود که تا یاد نیروی امنیتی میافتیم یاد خوبی و مهربانی کنیم، آرزوی دست یافتنی است.
متأسفانه این که در چند سال اخیر افسردگی، عصبانیت و امید به زندگی کمتر شده، غیر قابل انکارند. البته که هیچ کدام از این مسائل جدا از هم نیستند و بیشک این هم مرتبط به بحث اقتصاد، آزادیهای اجتماعی و مدنی و سیاسی هم هست. آزادیهای فکر واقعی، آزادیهای اجتماعی و فرهنگی و هنری و برداشتن موانع سلیقهای و اینکه مانند این چند روز انتخابات که واقعاً تنها ایامی در سال است که آدم زندگی و شور و خروش و تراوات و شادی را در روحیه و میان مردم میبیند، خواست دیگر است. این که جامعه شاد با حفظ اصول و فرهنگهای خاص ملی و دینی داشت سخت نیست و بیش از هر چیز مدیریت خوب و وسعت نظر میخواهد. بیشک صدها طرح خوب و معقول برای داشتن محیطهای شاد و سالم وجود دارند که لازم است دولت جدید با کمک صاحبنظران آنها را عملی کند. سینما، موسیقی و هنرهای مختلف از جمله ابزارهای زندگی جامعه هستند این که هنر و هنرمندهای واقعی پاس نگه داشته شوند، به تنوع زبانی و فرهنگی و دینی حرمت گذشته شود و اجازه و حمایت ظهور و بروز یابند، نیز مهم و خواست بسیاری از افراد است.
اجرایی قوانین موجود، شفاف شدن بیشتر قوانین برای این که جلوی برخوردهای سلیقهای ناشی از آنها گرفته شود و در عین حال به وجود آوردن نهادهای نظارتی کارآمد و بدون اغماض، به تأکید در خود دولت، بدون سهلانگاری و باری به هرجهت گذشتن، نیز مهم هستند. تحولی چشمگیر در سیستم اداری بدون شعارها و ژستهای عوام فریبانه نیاز ضروری است. اینکه ارباب رجوع در مراجعه به نهادهای دولتی برخورد ظاهری و عملی محترمانه را تجربه کند و به مسئولین و کارمندان دولتی هم فهمانده شود \"شاید فرهنگ سازی\"که بایستی حداقل طبق تعالیم اسلامی خدمتگزار مردم باشند و نه ارباب آنها، نیز مهماند. پارتی بازی و هر کس، کسی نداشت باید بیشتر سوکوب شود، سفارشی برخورد کردن، رانت خواری و خصلتهای کریه دیگر مانند ریاکاری، چاپلوسی و تملق خصلتهای نکوهیدهاند و نیاز به اصلاح دارند.
پاسخگویی دولت و مسئولانش به مردم و افکار عمومی نیز بحث دیگر است. اینکه با آمار و اسناد و شفاف به مردم در بارهی مسائل مختلف کشور گفته شود و به این نتیجه برسیم که تنها با اعتماد به مردم و در جریان قرار دادن مسائل مختلف با آنهاست که میتوان کشور را بهتر به پیش برد. این که، به تأکید، احترام به مردم و ارباب رجوع بیشتر شود و دولتمردان و مسئولان ریز و درشت بدانند که باید در مقابل مردم پاسخگو باشند هم برای عملکردشان و هم در برخورد و انجام دادن کار آنها. لازم است جلوی این فرهنگ و خصلتهایی که تا کسی مسئولیتی گرفت تبدیل به آدم دیگر شد که نه تنها پاسخگو نیست بلکه مستبد هم بشود، را گرفت! و در واقع در انتخاب افراد نهایت دقت درباره ظرفیت و پختگی شخصیتی و فکری انجام شود. اگر معیارهای انتخاب به سمت دمکراتیکتر بروند بیشک خودبهخود بسیاری از این معضلات حل میشوند. آنجایی که مسئولی بجای اینکه پاسخگوی منتصب کنندهاش باشد، به مردم و قانون پاسخ دهد و بجای اینکه نگران حفظ میز و صندلیاش باشد نگران انسانیت، اخلاق و حقوق مردم و اجرای واقعی عدالت باشد.
همانطور که گفته شد، مشکلات و نارساییها و عیب ها زیادند و البته امیدها هم فراوان و مطمئناً انسانهای معقول انتظار ندارند که یک شبه حل شوند اما با تدبیر درست و استفاده از نظر متخصصان از تمام طیفها و تکیه به رأی مردم میتوان بسیاری از آنها را اصلاح و بهبود بخشید. ایجاد اشتغال و معضل بیکاری گستردهی فارغ التحصیلان دانشگاهی، مشکلات مسکن و ازدواج، مسائل زنان و حقوق اجتماعی، حقوق و مشکلات گروههای مختلف ملی و مذهبی \"اقوام و اقلیتها\"، باز شدن فضای نقد و گفتگوی آزاد و فضای سیاسی در دانشگاه و محیط های عملی، عمومی و جامعه از این جملهاند. از جایگاه خاص بحث \"تمرکززدایی\" و توجه خاص به مناطق توسعه نیافته و حاشیهای و بخصوص مناطق نفت و گازخیز کشور و توسعه آنهاست که در این میان مدیریتهای باهویت بومی و محلی و اختیارت بیشتر به مناطق در کنار نظارت درست، بیشک از اهمیت بنیادین برخوردار هستند.
بسیاری از افردای که در بارهی این مسائل و مشکلات تأمل و یا پیگیری کردهاند و یا درگیر با آنها هستند بیشک راهحلهای فراوان قابل اجرایی دیگری هم در قالب قوانین کشور ارائه نمودهاند. در واقع راهحلهای بسیاری از مسائل روشن است و بیشتر نیاز به اراده و خواست واقعی برای اجرا دارند. مهمترین وظیفه بیشک بر عهدهی رئیس دولت است که چگونه بتواند این همراهی و تفاهم را در کشور و بین مسئولان مختلف و ارکان نظام و مردم به وجود آورد و خودش و مجموعهاش هم در واقعیت بخواهند که اصلاحاتی پایدار و ماندگار بر پایهی عقل و خرد جمعی به وجود آورند.
به امید آن که در چهار سال آینده ببینیم که دولت کنونی که با رأی بالای مردم انتخاب شده گامهای عاقلانه و با تدبیر برای پیشرفت واقعی و سعادت افراد و اقشار و گروههای مختلف کشور برداشته است و بسیاری از مشکلات کشور را به بهترین وضعیت حل نموده باشد.