نگاه و مروری بر دوره آموزش نظامی سربازی اعضای هیات علمی دانشگاه‌ها در سال 1391:

15:58 - 24 آذر 1391
Unknown Author
دکتر محمد نقدی

بخش نخست

نگاه و مروری بر دوره آموزش نظامی سربازی اعضای هیات علمی دانشگاه‌ها در سال 1391: از ازجلو‌نظام تا مباحث عقیدتی و سیاسی

پیش در آمد
راستش! به علت موانع و مشکلات جدی و حیاتی که بیش از یک سال است در محل کار در دانشگاه ایلام برایم ایجاد شده است، دل و دماغ چندانی برای نوشتن این یادداشت که در ذهنم بود بنویسم، نداشتم ولی چه کنم که نمی‌توانم ننویسم! حتی از تحقیقات تخصصی فیزیک نیز می‌گذرم اما از اینها نمی‌توانم، چرا که بنظرم بدیهی است که جامعه کنونی ما بیش از فیزیک به مباحث و درس‌های دیگر احتیاج دارد علاوه بر اینکه نتیجه طبیعی علم‌اندوزی همراه با خصوصیات خاص دیگر مانند شاخصه‌های فرهنگی عاملی است بازدارنده و محرک در برابر بی‌تفاوتی. در واقع بنظر می‌رسد که گیرهای اساسی هم که برای امثال بنده، چه در دوران تحصیل و چه الان و متاسفانه از طرف عده‌ای که ظاهرا \"داری مدارج بالای تحصیلی‌اند و در دانشگاه‌ها\" مثلا استاد هم هستند، درست شده و می‌شود علتش چیزی نیست بجز این چنین نقدهایی که غالبا بر مزاج بعضی‌ها خوشایند نیست. به هر حال، بنده امیدوارم آن کسانی که برای بنده و امثال بنده مشکلات بی‌دلیل منطقی و غیر قانونی درست کرده و می‌کنند و با روش‌های مادی‌گرایانه‌شان انتظار دارند کسی مثل من چاپلوسی آنها را بکند و یا چشم دیدن توانایی علمی را ندارند و یا می‌ترسند که جای پراُبهت! آنها را بگیرم! کمی هم بخود بیایند که اگر چه ممکن است در ظاهر یکی مانند بنده با 25 سال درس خواندن محض و 32 سال سن با شایستگی و خانواده‌مان متضرر شویم و حداكثر امثال بنده مجبور به خروج ناخواسته و اجباری از محل سکونت و یا کشور شویم ولی اگر بصیرت و ژرف‌اندیشی باشد فهمیدنش سخت نیست که دشمن‌تراشی همواره ضررش چندین برابر بیشتر است از جذب حتی منتقدی تند. امیدوارم که چنین مسائلی- با وجود نزدیک به یک سال‌و‌نیم صبر و تحمل، که متاسفانه بنظر طرفداران شارلاتانیزم و عربده‌کشی آن‌را نشانه ضعف هم می‌دانند- بطریق روشنی حل شوند و ما هم مجبور به بیان واقعیات زیادی که ممکن است برای بعضی‌ها تلخ و ناخوشایند باشند نشویم چرا که مطمئنا من نه بله قربان‌گو و چاپلوس و دروغگو و بی‌نظم و بی‌قانون هستم و نه منفعل و سکوت‌کن، که متاسفانه بعضی از افراد بخصوص آن مسئول به ظاهر بومی و آن دیگر مسئولان اصلی اکثرا غیربومی در دانشگاه محروم ایلام (در واقع به کل صاحبان دانشگاه ایلام) تصور می‌کنند و انتظار دارند.

مقدمه، توضحیات کلی، ورود :
در تابستان هر سال طبق روالی معمول، کسانی که داری مدرک حداقل کارشناسی‌ارشد (یا دکترای عمومی) و یا دکترای تخصصی هستند و خدمت سربازی را نگذرانده‌اند با اخذ امریه از دانشگاه‌ها (دانشگاه‌های وابسته به وزارت علوم، دانشگاه‌های وابسته به وزارت بهداشت و دانشگاه آزاد)، به گذراندن یک دوره آموزش نظامی 45 روزه می‌روند که برای این مجموعه توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی برگزار می‌شود. ادامه خدمت سربازی نیز در دانشگاه‌ها و مراکز مربوطه گذرانده می‌شود و البته همراه با یک تعهد 3 یا 4 ساله است یعنی که بعد از گذشت این مدت تعهد، گواهی و کارت پایان خدمت سربازی به شخص مربوطه بعد از تایید دانشگاه ارائه می شود- قابل ذکر است که اخذ امریه (مامور به خدمت سربازی) در ادارات و ارگان‌های دیگر نیز با تفاوتهایی وجود دارد. امکانات و حقوق دریافتی اعضای علمی وظیفه در دانشگاه‌ها طبق قانون مانند اعضای علمی دیگر است با این تفاوت که اخذ پایه سالیانه، امتیاز علمی و ارتقاء، در طول مدت این تعهد ممکن نیست و البته تمام آنها بعد از پایان دور‌تعهد سربازی به شخص برگردانده می‌شوند.

چند سالی می‌شود که بطور مدون در اولین تابستان سال بعد از تشکیل پرونده، همه اعضای علمی وظیفه با هم در مرکزی این آموزش نظامی اولیه را می‌بینند. بظاهر تا حدود شش سال قبل، این دوره اعضای علمی در پادگان \"آموزش رزم مقدماتی شهدا\" مربوط به نیروی زمینی سپاه کرمانشاه برگزار می‌شده است و اکنون در پادگان \"آموزش رزم مقدماتی شهید مدرس سپاه کرج\"، که بقولی بهترین پادگان آموزشی سپاه است، برگزار می‌شود.

مکان پادگان در تقریبا سه کیلومتری کرج و در بلندی مشرف به اتوبان تهران-کرج با چشم اندازی جالب و هوای مطبوع‌تر است- به قول یکی از دوستان بایستی در آنجا با توجه به این موقعیتش مجموعه تفریحی خوبی دایر می‌شد نه پادگان. در قسمت بالایی پادگان در بالای کوه با ارتفاع 1400 متر از پادگان، پدافند هوایی ارتش قرار دارد. طبق گفته‌های مرسوم، این پادگان بهترین پادگان آموزشی سپاه است تا حدی که به نظر برخی از آن‌ها به هتل مدرس یاد می شود!؟

حداقل دو گروه در این دوره شامل می‌شوند. یکی کسانی که در دوران تحصیل عمدتا دکترای بورسیه دانشگاه‌ها یا مراکز آموزشی و پژوهشی بوده‌اند و در عین حال خدمت سربازی را نگذرانده‌اند و لذا بعنوان مرحله اول بعد از پایان تحصیلات بعنوان هیات علمی طرح سربازی به کار مشغول می‌شوند و دسته دوم کسانی که بورسیه نبوده‌اند بلکه حداقل تنها برای گذراندن دوران تعهد خدمت سربازی به عنوان عضو علمی در دانشگاه‌ها و مراکز مربوطه به کار مشغول می‌شوند و البته تعداد زیادی از آنها هم در نهایت، بعد از پایان دوره تعهد سربازی، ممکن است به استخدام آن مراکز درآیند. در واقع اکثر دارندگان درجه دکترای تخصصی (Ph.D.) و از جمله بنده، در گروه اول قرار دارند.

امسال نیز طبق روال معمول، برای کسانی که در سال 1390 پرونده آنها کامل شده بود، از 15/05/1391 تا 26/06/1391 دوره آموزش رزم مقدماتی در \"پادگان آموزشی شهید مدرس سپاه کرج\" برگزار شد. در اینجا به بیان موارد و نکاتی مورد توجه‌تر برای خودم و البته از دید و زاویه نظر خود می‌پردازم. امیدوارم که مخاطبین گرامی و بویژه مسئولین و کاربه‌دستان مربوطه نیز موارد مطرح در آن را مورد توجه قرار دهند.
از مراحل انجام کارهای اداری قبل از این می‌پرهیزم چرا که تشریفات و بروکراسی اداری در کنار اعمال سلیقه در بعضی بخش‌ها خود داستان مفصل و اسف‌بار دیگری است که جای بیانش در اینجا نیست.

طبق برگ سبز معاونت وظیفه عمومی نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران (ناجا) بایستی ساعت هفت صبح در محل پادگان آموزش نظامی شهید مدرس سپاه واقع در 28 کیلومتری اتوبان تهران-کرج، جنب پارک جهان‌نما حاضر می‌شدیم. تعداد بسیاری از جمله بنده، حدود یک تا دو ساعت زودتر به محل رسیدیم. فعلا هوا تاریک بود. بعضی نشسته بودند و چند نفر هم در داخل محیط سبز کوچک جلوی درب پادگان روی چند صندلی موجود دراز کشیده بودند و چُرت می‌زدند! بنده هم همین کار را کردم تا هوا روشن شد و جمعیت زیادتر! شدند— قابل ذکر است که با اتوبوس از ایلام تا تهران تقریبا 12 ساعت راه است. بعد از آن در میدان آزادی سوار تاکسی به سمت کرج شدم با کرایه 2500 تومان با راننده جوان سرخوشی با پژوی 405 اش که در ساعت پنج صبح درباره مزیت گاز LPG بر CNG را با یکی از مسافران بحث می‌نمود! شاید چون ماشینش LPG سوز بود و البته که باید با کپسول‌های گاز شهری آن را پُر نمود هرچند که در تهران جایگاه گاز LPG هم هست اگر چه خیلی کم نسبت به تعداد جایگاههای گاز CNG. در عین حال، ایشان با سرعت حول و حوش 130 کیلومتر در ساعت در اتوبان تهران بسمت کرج می‌راند! مشابه با همین کار را راننده جوان اتوبوس بین شهری ایلام به تهران نیز انجام می‌داد بطوری که در آن شب با رانندگی ناشیانه و سرعت غیر استاندارش با اتوبوس اسکانیای صفر، حسرت یک ساعت خواب را به دلمان گذاشت!

خلاصه اینکه، ساعت نزدیک هفت صبح، یک افسر کادر با حضور در جلوی درب پادگان، توضیحات اولیه‌ای دادند که فکر کنم تنها همان 20 نفر اطرافش شنیدند. با نصب بنری جلوی درب ورودی، وسایلی که اجازه ورود نداشتند، ذکر‌شده بود مانند گوشی تلفن همراه، لپ تاپ، فلش مموری، تیغ و هر چیز تیز دیگر، سیگار و ... . صف طولانی تحویل این چنین وسایلی از یک طرف و صف ورود از طرفی دیگر حدود دو ساعت طول کشید. با بازدید بدنی و وسایل چمدان، ساک، کیف‌ها و ... توسط سربازها در دو ردیف بصورت صف وارد پادگان شدیم— بدرقه توسط همسر یا پدر و مادر و دیگر بستگان در جلوی درب پادگان در مورد بعضی از عزیزان، با توجه به متوسط سن بالای 30 سال مجموعه، هم در نوع خودش جالب بود. دیدن بعضی از دوستان قدیمی بیشتر دوران دانشجویی در مقاطع مختلف هم نکته جالبی بود و بنده نیز حداقل دو تن از دوستان قدیمی دوران دانشجویی لیسانس و فوق لیسانس و نزدیک به پنج نفر دوره دکترا را زیارت کردم.

با این اوصاف و با لباس‌های شخصی با راهنمایی چند تا از افسران کادر آنجا، نهایتاً به یک محوطه احاطه شده توسط چهار ساختمان، که محدوده گُردان یک بود، هدایت شدیم. حدود ساعت نه بود که جلویی نور خورشید با لباس‌های شخصی‌تر و تمیز همه روی زمین جلوس کردیم! اینجا دیگر \"من ایستادم\" و از این حرف‌ها معنایی نداشت! نماینده ناجا هم تقریبا بدون تاخیر آمدند برای حاضر و غایب. با قرائت اسامی گفتند که هر کس حاضر است بگوید \"الله\"، بعضی می‌گفتند \"بله\" بعضی \"الله\"، که در ابتداء \"بله‌ها\" بر مذاق ایشان خوشایند نبود! اسامی حدود 600 نفر قرائت شد که از میان آنها حداقل هفت نفر از دوستان دوران تحصیل و هم دانشگاهی نیز بودند. البته که یک اسم هم خوانده شد که می دانستم قبلاً دانشجو بود و در یک خوابگاه در دانشگاه تربیت مدرس تهران بودیم ولی از آنجا که اکنون ایشان یک مدیر کل در وزارت علوم است نه حضور داشتند و نه بعداً تشریف آوردند! و البته نمی‌دانم که ایشان چطور بعداً گواهی‌اش را می‌گیرند!!

خلاصه اینکه با اتمام حاضر و غایب به میدان صبحگاه هدایت شدیم و در آنجا صحبت‌های اولیه و کوتاه مسئول آموزش پادگان، جناب سرهنگ ر.خ. را شنیدیم. آنهایی که قبلاً به هر نحوی آموزش نظامی را گذرانده بودند (در پادگان‌ها، از طریق دوره‌های بسیج یا سپاه و ...) و یا معافیت داشتند از جمع جدا شدند و فکر‌کنم که همان روز ترخیص شدند. اعضای پزشک نیز از میان ما جدا شدند تا در نهایت بین تمام دسته‌ها توزیع شوند.

اگر چه از قبل با بعضی از دوستان صحبت کرده بودیم که با هم باشیم و به گفته بعضی از افسران آنجا، بعداً می‌توانید جایتان را عوض کنید! ولی آنطور نشد و بطور اتفاقی و کاملاً تصادفی، من هم در دسته 1 از گروهان 1 از گردان 1 افتادم. در دسته ما فکر کنم 66 نفر بودند که بترتیب قد در شش ستون ردیف شدیم و کد من هم 17-1-1-29 بود. 29 نشانگر تعداد دوره آموزشی برگزار شده در پادگان است و 17 هم شماره در دسته. در شش ماهه اول سال بجز دوره هیات علمی، دوره نخبگان هم برگزار می‌شود و بنظر می‌رسد که در نیمه دوم سال (پاییز و زمستان) هم دو دوره برگزار می‌شود که دقیقاً نمی‌دانم برای چه افرادی است.

بعد از آن به داخل آسایشگاه‌ها رفتیم. در هر ساختمان دو دسته ساکن شدند که یک گروهان را تشکیل می‌دادند و در گردان ما دو گروهان، کلاً مرکب از چهار دسته بود. در کل، تمام اعضا در 2 گردان نزدیک به 600 نفر (و شاید بطور خالص 500 نفر!) سازماندهی شدند. در داخل هر سالن آسایشگاه 40 نفر در تخت‌های دو طبقه ساکن شدند. به هر نفر یک تخت خواب، تشک و بالش استفاده شده در دوره‌های مختلف با کمدهای اکثراًبی قفل کوچک، تعلق گرفت. فاصله تخت‌ها کمتر از نیم متر بود. فرمانده گروهان ما، آقای ب.ب، اصالتاً آذری زبان با لهجه خاصش، که در بیشتر جمع‌های عمومی سازمان‌دهنده کارهای اولیه کل اعضاء و سخنگو نیز بود! با اندامی متوسط و قیافه نسبتاً پر و هیکلی ورزشکاری و البته که خیلی خیلی هم منظم و قانونمند و بدون اعمال سلیقه شخصی بود!

بعد از آن، برای دریافت لباس و وسایل اولیه هدایت شدیم. یک جفت پوتین، واکس، فرچه، صابون، پودر لباسشویی، کلاه کار، لباس نظامی، ملحفه بالش و تشک و یک عدد پتو. تجهیزات نظامی هم بعداً دریافت شدند که اکثراً کهنه و بنظر متعلق به دوران جنگ بودند! کوله پشتی، فانسقه، بند حمایل، یقلوی (ظرف مخصوص غداخوری)، کیسه پوتین، قمقمه، کلاه آهنی، بیل و ماسک آموزشی مخصوص. اسلحه کلاشینکف آموزشی و بدون سوزن هم چند روز بعد، هنگام شروع کلاس‌های مربوطه، تحویل اعضا شد و در صورتی که نیاز نبود در انبار نگهداری می‌شدند و در مواقع ضرورت دوباره دریافت می‌شدند!

ایامی که ما اعزام شدیم مصادف با ماه رمضان بود. در جمع و روز اول، نماینده مقام رهبری در پادگان، حجت الاسلام و المسلمین حسین علی‌زاده، در سخنانی کوتاه ضمن غیرمقدم و عذرخواهی از حضور فراگیران در جلوی خورشید! در مورد اینکه نماز و روزه در آن ایام برای فراگیران چگونه است توضیحاتی ارائه فرمودند و البته گفتند که به علت اینکه شما مسافرید امروز از شما پذیرایی بعمل می‌آید و بطور صریح هم تاکید کردند که در آنجا روزه هم اجباری نیست شاید کسی با شرایط سربازی نتواند بگیرد با ذکر روایتی با این مضمون که هم امساک کنید، هم بخورید و هم بیاشامید!

ساعت رسمی خاموشی 10 شب در ماه رمضان و بیدارباش اذان صبح برای صرف سحری ساعت بین 4 تا 5 صبح و بخط شدن نیز ساعت 7 صبح بود. ساعت کاری در ماه رمضان تا 5/1 ظهر بود و بعد از آن افراد آزاد بودند. اکثر تهرانی‌ها و کرجی‌ها (و در کل ساکنین اطراف تهران) تا ساعت 6:30 صبح روز بعد به مرخصی می‌رفتند و این به‌علت توجه خاص به جمع ما بود که همه می‌توانستند استفاده کنند. پنجشنبه‌ها هم از ساعت 1:30 ظهر تا 6:30 صبح روز شنبه به همین روال مرخصی برگزار می‌شد و درواقع بیشتر ساکنین اطراف تهران از این مزیت بهره و افر می‌بردند و این هم که نوعی تبعیض نبود! و البته جالب بود که طبق گفته یکی از افسران کادر، دوره‌های اولیه در کرمانشاه برگزار می‌شده و همین پایتخت‌نشینان معترض اصلی بودند که چرا ما نتوانیم پیش خانواده باشیم در حالیکه کرمانشاه‌یان هر روز به خانه می‌روند! و بله!!

تراشیدن موی سر اجباری نبود و اکثراً با همان قیافه معمولی خود در پادگان حاضر شدند. بنده هم طبق سبک معمول خودم که چند وقت یکبار سرم را با تیغ در اغلب تابستان‌ها می‌تراشیدم اینبار همان کار را کردم که بازهم از گرما راحت و هم از همه چیز! تراشیدن ریش با تیغ مجاز نبود و توسط دژبانی آدم را دچار گیر می‌کرد هر چند آن‌هم بنظر چندان جدی نبود. حضور در داخل پادگان بلاشک بایستی با لباس نظامی (همان لباس‌های بور رزمندگان دوران جنگ) بود و تردد نیز بایستی با پوتین‌های سیاه معروف، بجز در وقت‌های آزاد انجام می‌شد. در واقع قسمت زجرآور، همین پوشیدن و بند انداختن پوتین چند بار در روز بود و البته برای کسانی که به مرخصی ساعتی یا روزانه می‌رفتند نیز همین زجر در تعویض کردن لباس در بعد از در خروجی پادگان نظامی وجود داشت. استفاده از حمام‌ها، که ظاهراً با انرژی خورشیدی کار می‌کردند، هر چند بار در شبانه روز آزاد بود و بوفه‌ای هم در آنجا قرار داشت که در ساعت‌های خاصی باز می‌شد. یک پارکینگ شبانه‌روزی با ظرفیت حدود 100 خودرو نیز در کنار درب خروجی پادگان درست شده بود که برای افرادی که با وسیله نقلیه شخصی می‌آمدند بسیار مناسب بود.

دستوری مبنی بر اینکه هر روز باید دو نفر هر آسایشگاه را قبل از شروع کلاس‌ها و در اولین ساعات صبح نظافت کنند اجرا شد و حرف‌هایی مبنی بر نظافت غذاخوری گردان، دستشویی و حمام‌ها هم بود که عملی نشدند! نگهبانی 5/1 ساعته در شب برای هر ساختمان گروهان نیز اجرا شد بدون همراه داشتن هیچ گونه سلاح گرم یا سرد در فضای آرام محوطه گردان‌ها!

سه روز اول، تماماً وقت تلف‌کردن صرف بود. فقط بیدار شدن، پوشیدن لباس و پوتین و قوانین نظامی برقرار بود ولی در عمل چیز خاصی هم اتفاق نیفتاد و اکثر افراد نیز در بیشتر وقت‌ها اساسی کلافه شده بودند هم بعلت مقایسه موقعیت بیرونشان با آنجا و هم شاید الافی در عین حال قوانین نظامی آن!

روز سوم یعنی 17/05/1391 جلسه رسمی افتتاحیه دوره در مسجد پادگان برگزار شد. سردار سرتیپ دوم پاسدار رجبعلی عراقی‌پور، فرمانده پادگان نظامی شهید مدرس کرج، برای حاضرین سخنانی عمومی ایراد فرمودند. از جمله ذکر این نکته که از 20 جا! توصیه موقعیت شما و مراعات حال شما را می‌کنند. نماینده رهبری در پادگان، فرماندهان و افسران بخش های مختلف آموزش نظامی، عقیدتی، سیاسی، بهداشتی و ... نیز هر کدام توضیحاتی کلی مربوطه را ارائه نمودند.
بیان ریز به ریز مطالب گذشته در دوره را به یاد ندارم و در ادامه تنها مواردی مورد توجه‌تر در مورد مسائل و مطالب مطرح در کل دوره، فراگیران آنجا، هم بعضی از کادر پادگان، هم مشکلات و مزایا و معایب دوره با توجه به ترکیب فراگیران آن، نکاتی از آموزش‌های نظامی و بیشتر مواردی از بحث‌های عقیدتی- سیاسی را که بنظرم جالب توجه‌تر، هم از حیث بیان واقعیت‌های موجود و هم بهبود وضعیت آینده هستند، را مطرح می‌نمایم.

واقعیات و شرایط محیط نظامی آنجا و توقعات ما:
مشکلی که بسیاری از کادر آنجا با تعداد بسیاری از فراگیران داشتند عدم قانون‌پذیری محیط نظامی و ذکر عباراتی مانند اینکه \"ما استاد دانشگاه هستیم و لذا نباید با ما مثل سرباز صفر! برخورد شود\"، بود. این مشکلات در رعایت نکردن شرایط و قوانین نظامی‌گری، تاخیر و یا عدم حضور در بعضی کلاس‌ها و مراسمات صبحگاهی، تاخیر در ورود به پادگان، عدم رعایت محدودیت‌ها در ورود وسایل و امکانات به داخل پادگان و مواردی دیگر از این قبیل مشهود بود.

بعنوان انتقادی، بنده همواره در حضور تعداد زیادی از دوستان مطرح می‌کردم که ما باید توجه کنیم که هر محیط اقتضاعات و قوانین خاص اجرایی خودش را دارد و اکنون ما در محیط نظامی قرار داریم و سرباز صفر محسوب می‌شویم در اینجا و نه استاد دانشگاه. انصافاً اغلب کادر آنجا حداکثر تلاش خود را برای حداکثر احترام گذاشتن به اعضاء رعایت می‌کردند ولی متاسفانه بسیاری از ما منادیان علم و دانش و نظم و قانون! نه خودمان را معتقد به قانون، نه نظم و نه خیلی از اصول اولیه آنجا نمی‌دانستیم و این برای امثال بنده مایه تاسف بوده و هست. تا جایی که به‌حق در بعضی موارد، از رده‌های بالای پادگان چندین بار با کنایه می‌گفتند که مثلاً شما استاد دانشگاههید! - و البته بنده با دیدن چنین رفتارهای بی‌نظمانه، تنبل‌بازی، از کاردررفتن، زرنگ‌بازی و ... بسیاری از اعضاء خوشحال می‌شدم واقعاً از این گفته‌های فرماندهان- بله جمله بحقی بود \"مثلاً ما استاد دانشگاهیم\".

و اما از طرف دیگر، بحث عده‌ای این بود که این آموزش‌ها به چه درد ما می‌خورد که جای بحث دارد و من هم اندکی در مورد آن خواهم نوشت. اما بنظر می‌رسد که یاد گرفتن تعالیم نظامی اولیه برای هر شخصی لازم است چرا که نه 45 روز یا 60 روز آنقدر وقت زیادی است که ما اساتید ایرانی دنیا را تکان دهیم و نه ضرر می‌کنیم از اینکه بعضی از تعلیمات نظامی را یاد بگیریم - و البته که در مورد ترکیب و چگونگی آموزش‌های مختلف بحث زیاد است که اندکی به آن نیز خواهیم پرداخت.
در هر صورت طبق قانون ما بایستی این دوره را بگذرانیم. اکنون به تاکید، جای سوال این است که چرا بسیاری از ما منادیان علم و نظم و انظباط و شخصیت، زیر بار قانون و نظم نمی‌رویم؟! بنده به‌جرات می‌گویم که تعداد بسیاری از این افراد در کار خود نیز همینطور به اصطلاح \"دودر\" هستند. بسیاری از رفتارها و گفته‌ها و متلک پرانی‌های تعدادی از ما اعضای \"محترم\" واقعاً آنقدر زننده و بی‌جا بود که بسیاری دیگر از ما متاسف می‌شدیم که خدایا! تعداد بسیاری از نسل جدید استادان دانشگاه‌های ما چه شده‌اند و چرا؟! بسیاری از آنها افرادی واقعاً ناپخته حتی از نظر عقلی، بچه مسلک و خلاصه به‌قول دوستی بیشتر قیافه‌ها و تیپ و رفتارهایشان به دانشجوی کارشناسی ناپیوسته می‌ماند تا هیات علمی و استاد دانشگاه- و البته باید خاطر‌نشان کنم که تعداد زیادی از اعضای آنجا دارای مدرک کارشناسی ارشد و تعدادی زیادی هم از دانشگاه آزاد و یا استاد آنجا بودند. موارد عجیبی دیگری هم بود که برای بسیاری از اعضاء عجیب‌تر هم بود مانند اینکه کسانی از فراگیران با فوق لیسانس رشته‌های اشباع شده علوم‌انسانی یا علوم‌پایه در مراکز مهم و دانشگاهی کشور به استخدام درآمده و هیات علمی شده بودند و این هم در نوع خود سوال و برای بسیاری با پاسخ روشن بود! خلاصه اینکه بسیاری از رفتارهای خیلی از ما فراگیران آموزش، مصداق استادانی که در فکر امثال بنده بود، نبود و واقعاً نبود! همچنان‌که گفتار و رفتار تعدادی از افسران و کادر آنجا هم به نظامی شباهت چندانی نداشت!

چند مورد از این رفتارهای عجیب و غریب را در ادامه می‌آورم:
در ساعات صرف غدا بایستی در سالن غذا خوری تیپ (هر گردان یک سالن غداخوری) می‌بود و می‌دید که چه اتفاقی می‌افتد! میزهای غداخوری و ته‌مانده و آشغال‌های آنها به وضعیت بدی- مانند حمله قحطی‌زدگان به غذا- هر کدام به گوشه‌ای می‌افتادند! برای شستن ظروف غذا نیز، مخصوصاً بسیاری که همواره خود را تافته جدا بافته می‌دانند، حوصله صبر چند دقیقه‌ای برای شستن در جایگاه مخصوص آن‌را نداشته و در داخل آب‌سردکن، دستشویی و حمام‌ها! اقدام به این کار می‌کردند. حالا آشغال‌های ناشی از این همه خرابکاری‌ها را بایستی دو سرباز وظیفه بدبخت صفر متحمل و انجام می‌دادند. چای نیز در فلاکس‌های استیل بزرگ برای همه با قند قرار داده می‌شد ولی بعد از مدت کمی تمام می‌شدند، چرا؟! چونکه بازهم بعضی افراد تمامیت‌خواه! با فلاکس‌های خانواده خود! در مدت کمی آنها را تخلیه می‌کردند و هرچه هم گفتیم اثری نکرد که نکرد بلکه عده‌ای به بنده و افراد دیگر نیز می‌گفتند شما هم یک فلاکس بیاور! در حالیکه واقعاً حداقل بنده داشتم ولی این کار طبیعتاً دست نبود بصورتیکه بسیاری از دوستان باشخصیت انجام نمی‌دادند و بنظرم همین یک رفتار نمایانگر بسیاری از مشخصه‌های ماست.

پارازیت‌انداختی و هوکشیدن در بعضی از جلسات عقیدتی نیز نشانه‌ای جالب نبود درحالیکه کم و بیش برای صحبت تمام افرادی که حداقل مصرانه می‌خواستند امکان فراهم بود! واقعاً لازم است که به این جا برسیم که اگر حرف و گفته‌ای مخالف عقاید و حتی زندگی ماست، را ابتداء سعی کنیم با صبر و حوصله بشنویم و سپس جواب دهیم یا در فضای سالم بحث کنیم نه با هوکشیدن یک مقام و یا شخصی خاص. و البته قاعدتاً انتظار است که این مشخصه در هر دو طرف گفتگوها برقرار باشد چرا که بنظر وقتی صحبت‌ها یک طرفه باشند این چنین رفتارهای دور از انتظار هم نخواهند بود. در مورد این مسایل در جلسات، در ادامه و در جای خود بیشتر بحث خواهم نمود.

درگیری با نگهبانان دم در پادگان نیز از موارد دیگر بود. بنده روز اول یک عدد فلاش مموری را نادانسته وارد پادگان کرده بودم و واقعاً تا یک بار که موقع بیرون رفتن توسط نگهبانی گرفته شد متوجه نبودم که ورود این وسیله هم ممنوع بوده است.

قرار شد توسط حفاظت اطلاعات پادگان بررسی شود و سپس تحویل بنده داده شود. روز بعد از آن آمدم تا با سرنگهبان صحبت کنم که در واقع آنرا برای ارسال یک فایل علمی نیاز ضروری داشتم. در همان لحظه، بعنوان نمونه‌ای از چنین مواردی که به عینه دیدم، یکی از اعضای علمی با سرنگهبان درگیر شده بود که چرا خودروی سواریش که از قضا آنرا در مکانی نامتعارف جلوی درب پادگان پارک کرده بود، پنچر شده است. متاسفانه بدجوری با عصبانیت و از روی خودبزرگ‌بینی و ذکر جملاتی از این قبیل که \"بنده استاد و بورسیه وزارتخانه هستم شما حق ندارید اینطور برخورد کنید\"، در آن محیط صحبت می‌کرد بطوریکه واقعاً جلوی سربازان وظیفه آن افسر کادر را تحقیر می‌نمود شاید غافل از اینکه ما در آن محیط سرباز صفر بودیم و نه استاد طبق قانون! افسر دستور داد که ایشان وارد دفتر نگهبانی شوند و بنده هم به آن فرد گفتم که کار شما در اینجا درست نیست بروید به دفتر ایشان و صحبت کنید ولی ایشان مقاومت می‌کرد و نهایتاً با حضور و پادرمیانی یکی از افسران رده بالاتر پادگان مسئله حل شد. بنده برای دریافت فلاشم که توسط کامپیوتر آنجا چک شده بود به دفتر ایشان رفتم که با احترام، افسر به بنده گفت که ایشان بنده را جلوی تمام سربازان ضایع کرده و حرف‌های از این قبیل که متاسفانه ما با اعضای علمی این مشکلات را همواره داریم. بعد از یک بررسی مجدد توسط دستگاهی خاص و مقداری صحبت بنده در مورد اینکه بسیاری از ما اعضاء از هزاران دالان گزینشی و نامهربانی‌های و ناملایمات عبور کرده‌ایم و قسمتی از سخت‌گیری‌های شما شاید بجا نباشد و پرخاشگری‌های بعضی از دوستان ما همینطور و بحث‌های دیگراز این قبیل. ایشان فلاش بنده و گوشی موبایل پیشرفته یکی از دوستان دیگر را با احترام تحویل دادند و با مقایسه رفتارها نهایتاً گفت که این چنین افرادی آبروی هیات علمی دانشگاه‌ها را هم برده‌اند- البته قابل ذکر است که در داخل پادگان هیچ دسترسی به کامپیوتر و اینترنت برای فراگیران مقدور نبود و تنها راه ارتباطی، بجز خروج به بیرون از پادگان، با تلفن‌های کارتی بود. برای دسترسی به اینترنت به داخل شهر کرج و یا یک کافی‌نت موجود در شهرک \"جهان‌نما\" نزدیک به پادگان می‌رفتیم. ورود و خروج موبایل و سیگار بطور مخفیانه به داخل پادگان و استعمال آنها توسط اعضاء تقریباً امری عادی شده بود. خلاصه این قانون بود و بسیاری از ما مدعیان، خود در صف اول شکنندگان آن بودیم.

مورد بعدی، تلاش‌های بسیار زیاد و خارج از قاعده تعدادی زیادی از اعضاء برای گرفتن مرخصی‌های نچندان ضروری بود که واقعاً داد بسیاری از حداقل فرماندهان آنجا را در آورده بود هر چند که آنها حداکثر تلاش را برای اعطای مرخصی‌ها می‌نمودند در این بین، حتی هنگامی که مقرر شد به افراد واقعاً نیازمند مرخصی بدهند خیلی‌ها بی‌دلیل نامه می‌نوشتند که بروند! و البته در این میان گزینشی برخورد‌کردن معدودی از افسران کادر نیز قابل ذکر است. مقاومت برخی از اعضاء در برابر برگزاری بعضی کلاس‌ها و آموزش‌های خاص نظامی و واقعاً پایین‌آوردن شان خود و دیگران در اثر اصرارهای مداوم برای درخواست‌های کوچک، موارد دیگری هستند که باز هم نماینگر خیلی از مشخصه‌های بد مایند!

از مشکلات پادگان و عدم استفاده صحیح از ظرفیت‌ها و تخصص و دیدگاه‌های عقلی- علمی اعضای آنجا:
هر چند اندکی دور‌بودن از زندگی ماشینی و کامپیوتر و اینترنت شاید تنوعی در زندگی اکثرمان بود ولی باز قوانین و محدودیت‌های یک محیط نظامی برای بسیاری غیرقابل تحمل است. بجرات می‌گویم که دور‌45 روزه ما، که در عمل 30 روز هم نبود، می‌توانست در کمتر از 10 روز با همان بازده و نتایج نیز تمام شود. انتقاد بسیاری از ما و بیشتر انتقادات ما این بود که تعداد زیادی از کلاس‌ها بی‌فایده و عملاً اعصاب خراب‌کن و وقت تلف‌کن برای این مجموعه هستند! چرا که بخصوص بحث‌های عمومی و سیاسی و عقیدتی، به زعم بیشتر افراد آنجا، تکرار مکرراتی بود که هر روز و شب از رسانه‌های داخلی و بخصوص تلوزیون و رادیو از بسیاری از مقامات و کارشناسان داخلی می‌شنویم و خودمان دیگر زغال فروشیم بقول معروف!
هرچند که تعداد بسیاری از اعضاء، بنا به دلایلی، معتقد بودند که کلاس‌های عقیدتی و سیاسی بهتر از کلاس‌های آموزش نظامی هستند اما بنده و تعداد کمی! دیگر و البته بیشتر کادر نظامی آنجا، نظر مخالف داشتیم. و اکنون باید من هم بصراحت بگویم که بحث‌های عقیدتی به قول بسیاری از اعضاء همان مطالبی هستند که ما سالیان درازی است که خود می‌دانیم یا از مدارس و دانشگاه‌ها و یا از تلوزیون و رادیو و روزنامه‌های جاری در ایران می‌شنویم و می‌بینیم و مواضع سخنرانان و مربیان هم کماکان دفاع مطلق از آنچه هست، بود و البته جای سوال و بحث هم کماکان تا حدود زیادی باز بود.

مهمترین چیزی که از دید بنده آزاردهنده بود، کم‌توجهی و بنظرم عدم فکری جدی برای این بود که این دوره برای این اعضای خاص چگونه باید برگزار شود. محیط پادگان، آسایشگاه‌ها، کلاس‌ها، قالب و محتوی آنها، تقریباً به همان سبکی است که برای اعضای عادی هم ممکن است برگزار و استفاده شود با این تفاوت که سخنرانان عقیدتی- سیاسی و تعدای از مربیان نظامی برای مجموعه حاضر اندکی خاص‌تر می‌شوند.

در یکی از کلاس‌های نزدیک به پایان دوره، که مربی مربوطه آن نیامده بودند، مسئول عقیدتی- سیاسی آموزشگاه، جناب سرهنگ خ.م، به کلاس دسته ما تشریف آوردند تا صحبت‌ها و انتقادات ما را نیز بشنوند. چند نفر از دوستان مواردی را مطرح کردند و بنده هم چند مورد را گفتم که ایشان هم توضیحاتی ارائه نمودند - ذکر اتفاقی جالب با ایشان خالی از فایده نیست! در یکی از جلسات در مسجد پادگان، که بنده به اتفاق دوستی مشهدی که روی صندلی‌های پلاستیکی آنجا نشسته و مشغول صحبت بودیم و ظاهراً در مکان نامناسبی قرار داشتیم، ایشان که مردی میان‌اندام و با محاسن جوگندمی و سنشان شاید بیش از 55 سال باشد، بطرف بنده آمد و نمی‌دانم احساساتی و یا هر چه شد پیشانی من را بوسید و این جمله معروف را با خنده همیشگی‌اش گفت که \"ای بابا، پیرمردها را چرا به جبهه می‌آورند\"! البته بنده کمی از آن برخورد متواضعانه ایشان خجالت کشیدم ولی در عوض اندکی مطمئن‌تر شدم که پیر شده‌ام با سنی کمتر از 32 سال! سوالات بنده در مورد کلاس‌های تحت مسئولیت ایشان اینها بودند: 1- جلسات عامیانه و غیرعلمی با توجه به ترکیب جمع حاضر که همه اعضای علمی هستند. بعبارتی دیگر، در اکثر کلاس‌های عقیدتی و سیاسی سخنرانان صداو سیمایی و معروفی دعوت می‌شوند که اغلب آنها هم بحث‌های جدی و منطقی را مطرح نمی‌کنند بلکه اکثر مطالب و صحبت‌ها، ایدئولوژیک و یکطرفه هستند هر چند با تو‌جه به جمعیت حدود 600 نفری آنجا و نوع برنامه‌ریزی مسئولان، بنظر غیر یک‌طرفه بودن و جز آنچه بود هم شاید ممکن نبود. 2- ضرورت حضور مسئولان رده‌بالای کشوری و کسانی که در تصمیم‌گیری‌ها دخالت دارند. اغلب کسانی که در جلسات بعنوان مهمان و سخنران دعوت می‌شدند آدم‌های بی‌پست و مسئولیتی در حکومت بودند. به عنوان مثال، در موردی که استادی از دانشگاهی دعوت شده بود آنقدر سوالات گوناگون از او پرسیده شد که انگار نه انگار، بند‌ه خدا! یکی از مراجع اصلی تصمیم‌گیری مملکت است در حالیکه به قول خودش، در اثر زبان انتقادی‌اش، از دانشگاه اصلی به دانشگاه دیگری تبعید شده بود! 3- استفاده مطلوب از ظرفیت جمع حاضر در قالب کارگروه‌های تخصصی‌تر! در این جمعی که متخصص در تمام زمینه‌ها وجود دارد. می‌توان در قالب گروه‌های چند نفره، واقعاً بحث‌های جدی و مسائل حل نشده زیادی را مطرح کرد و نتایج‌آنها را نیز بطور هدفمند بصورت مکتوب و .... درآورد. علاوه بر این‌ها، با سخنرانی در حضور 500 نفر، تعداد زیادی سوال همیشه از این جمع بر می‌خیزد که در عمل اغلب آنها یا مطرح نمی‌شوند و یا بی‌پاسخ می‌مانند. بنابراین بطور خلاصه‌تر، جمع‌کردن این مجموعه در یک جا و طرح مباحث عامیانه، درحالیکه اغلب آنها مسائل را بهتر از اغلب سخنرانان می‌دانند، جالب نیست.

امکان پرسش و پاسخ و شفاف صحبت‌کردن هم در این جمع‌ها در عمل امکان‌پذیر نمی‌باشد. بعضی دیگر از دوستان موارد مرتبط دیگری را مطرح کردند که زیاد به یاد ندارم.

ایشان توضیحاتی درباره موارد بالا نیز فرمودند بخصوص در مورد حضور مسئولان کشوری، ایشان گفتند که که با وجود رایزنی‌ها زیاد آنها، آوردن و آمدن مسئولان رده‌بالای مملکت در عمل مشکل است و بعضی از آنها در دقایق آخر به بهانه‌هایی از آمدن منصرف می‌شوند!

نظم و انظباط و قانومندی افسران کادر و مربیان در مجموعه هم تاحدی جالب بود. یک نکته که برای من واضح شد این بود که قرار نگرفتن در شرایط عملیاتی و جنگی باعث شده است که بسیاری از کادر نظامی در حالت نیمه فعال و یا سکون قرار داشته باشند. روزمره‌گی را می‌توان در رفتار و گفتار بسیاری از آنها دید. اگر خیلی صادقانه بگویم از میان مربیان آنجا یکی- دو نفر را دیدم که واقعاً در کارشان جدی هستند و با وجدان کاری بالا و علاقه زیاد کار می‌کنند و در مقابل وظیفه‌شان احساس مسئولیت فراوانی دارند.

نکته‌ای دیگر که باید اشاره کنم بهتر شدن دید بنده و تعداد زیادی از اعضاء، نسبت به خیلی از نیروهای سپاه و دید آنها نسبت به مسائل بود. بعبارتی، افکار عمومی و دیدگاه کلی تعداد زیادی از کادرهای آنجا، نسبت به مسائل مختلف، خیلی بهتر، روشن‌تر و انعطاف‌پذیرتر از آنچه بود که تعداد زیادی از ما انتظار داشتیم.

باید بپذیریم و واقعیت هم این است که افراد نظامی هم از همین مردم و از ما هستند و این به واقع معضل سطحی‌بینی عده‌ای از ماست که این مجموعه‌ها را جدا از غالب مردم می‌دانیم هرچند که خط‌مشی سیاسی و نظامی آنها ممکن است بطور طبیعی یا تحت اقتضائات خاص متفاوت باشد. دوم اینکه فهمیدم که حداقل در داخل آن پادگان، مسئولیت‌ها واقعاً با توجه به شایستگی افراد کادر نظامی آنجا واگذار شده‌اند و نه برحسب سلیقه، که کم و بیش در میان نهادها و دستگاه‌های غیر‌نظامی‌مان، حاکم است.

متاسفانه در بین آنها افرادی هم بودند که زیاد اهل قانون و نظم و انضباط معین نبودند مانند یک فرمانده گروهان بسیار گرم و صمیمی، که اهل رفیق‌بازی و یافتن دوستان در بین فراگیران بود. تاکید و هواداری از افراد و عده‌ای خاص، سلیقه‌ای برخوردکردن و داشتن اخلاق و رفتار غیرنرمال نیز از مشخصه چنین افرادی بود که بنظر من و خیلی‌های دیگر، اینان برای هر سیستمی عناصری نامطلوب هستند-لازم بذکر است که با توجه به ترکیب فراگیران، اکثر مربیان ما از بهترین‌های شاخه مربوطه و با درجات بالای نظامی بودند.

مورد قابل توجه دیگر، پختگی بیشتر و اظهارنظرهای سنجیده‌تر در مورد مسائل مختلف و از جمله نظامی و سیاسی، از افرادی بود که در جنگ‌ها حضور داشته‌اند.

بسیاری از کسانی که حداقل در جنگ هشت ساله حاضر نبوده‌اند و بقولی نسل جدید انقلاب هستند نظرات و اعتقادات اغلب تند و رادیکالی نسبت به جنگ و مسائل پیرامونی داشتند درحالیکه کمتر دیدیم از چنین مربیان و افسران کادری جنگ‌دیده که در کل به نیکی از جنگ یاد کنند و با روی خوش و خاطره شیرین! درباره آن جنگ‌ها و وقوع بار دیگر هر درگیری خوشایند باشند درحالیکه بعضی می‌گفتند که برای نمونه جنگ هشت ساله باید ادامه می‌یافت! و اظهار نظرهایی از این قبیل در کنار زیر سوال‌بردن خیلی از سرداران و فرماندهان اصلی جنگ.

مورد دیگر، قدیمی بودن امکانات و تجهیزات و آموزش‌های نظامی آنها بود. وسایل نظامی و جنگی اغلب کهنه و قدیمی، شاید متعلق به دوران جنگ جهانی اول، بودند که بعید است که امروزه در صورت وقوع جنگی قابل بهره‌برداری باشند! آموزش‌ها و دستورالعمل‌هایی که بایستی مثلاً در برخورد با مین‌ها، مواد شیمیایی، میکروبی و رادیواکتیو ، اجرا شوند بوضوح بروز نبودند. در یکی از کلاس‌های \"جنگ نوین\"، بنده بصراحت از مربی مربوط به آن، جناب سرهنگ آ. در حالیکه در مورد علایم و نشانه‌ها (مانند رنگ، بو، عوارض و ... )ی حملات شیمیایی و میکروبی و رادیواکتیو توضیح می‌دادند، پرسیدم که آیا این مواد و علائم و نشانه‌های آنها و راه‌های مقابله در تمام زمان‌ها یکی هستند و یا بعبارتی دیگر، اینکه اطلاعات ایشان چقدر بروز است؟ البته ایشان بطور سربسته گفتند که مواد و موارد موردنظر ایشان اکنون هم در جنگ‌ها استفاده می‌شوند ولی مطمئناً خود ایشان هم می‌دانند و با بحث با دوستان متخصص مربوطه هم برایمان روشن شد که هم این موارد قابل تغییرند (هم خود مواد ، هم رنگ، بو و عوارض آنها) و هم اینکه در عمل نیز بسیاری از آنها تغییر یافته‌اند.

معلوم بود که اساس آموزش‌ها، از مواد و ابزارهای استفاده شده در جنگ با صدام بودند که غالباً هم ابتداء از طرف عراقی مورد استفاده قرار گرفته بودند. در مورد انواع اسلحه و اسلحه سازمانی (کلاشینکف در سپاه و کلاشینکف و ژ3 در ارتش)، انواع مین‌ها و سلاح‌های مختلف سبک و سنگین و ... هم بوضوع آگاهی مربوط به زمان جنگ بود! و این یعنی اطلاعات و آموزش‌ها بروز نیستند. با توجه به این، باید گفت که اگر هر مجموعه نظامی می خواهد موفق باشد نه تنها باید زنده، فعال و منظم بلکه بروز و دارای اطلاعات کامل از آموزشهای در هر شاخه خاص و تکنیک‌های جدید باشند.

در عین حال مربی مربوط به سلاح، هم ویدئویی از چند سلاح جدید خارجی نشان داد و در یک مورد نیز پرتاب چند موشک و تواناییه‌ای موشکی و عملیاتی مختلف جمهوری اسلامی ایران را بخصوص در خلیج فارس به نمایش گذاشتند و در چند مورد هم با اشاره به تانک‌های \"مرکاوای\" اسرائیل، ساختار آنها و جنگ گروه \"حزب‌الله\" با استفاده از اغلب تجهیزات ایرانی، بحث‌های اغلب از طرف مربیان درمی‌گرفت.

از نکات مثبت دیگر این دوره این بود که در اغلب سخنرانی‌های سیاسی و عقیدتی، پرسش و پاسخ و گفتگویی تقریباً آزاد در جریان بود. مشکل اصلی جمعیت زیاد و کمبود وقت در کنار عدم حضور مسئولین ارشد و تصمیم‌گیران بود که پیشتر نیز اشاره شد.

نماینده محترم ولی‌فقیه در پادگان، که آذری بودند، سوالات را بدون گزینش و قرائت مستقیماً به سخنرانان می‌داد ولی تعدادی از سخنرانان آنها را سانسور می‌کردند و تعدادی هم عیناً تمام مطالب و از جمله انتقادات صریح و تند و در پاره‌ای موارد، توهین‌آمیز اعضاء نسبت به مشکلات و مسائل و اشخاص خاص در مملکت را نیز قرائت می‌کردند. با وجود اینکه تفکر و نوع نگاه تعداد بسیاری از سخنرانان از قبل معلوم بود ولی جایی خوشحالی بود و هست اگر از آن افراد اهل مطالعه و تفکر و بحث زیاد شوند و حاضر باشند که صحبت‌های منتقدین و حتی مخالفین نیز شنیده شود و جوی آرام با هر بحثی پیش آید.

حتی یکی از روحانیون و مقامات مسئول سابق کشوری، برای جلسه خودش پیشنهاد برگزاری مناظره با نماینده‌های از اعضاء در مورد موضوعات مورد توافق دادند که با توجه به وقت و جمعیت زیاد مجموعه و موانع دیگر در عمل ممکن نبود و نشد!