مکانیزم غذای ماران و فرهنگ بنیادین آن
19:09 - 19 مهر 1391
Unknown Author
د. هیوا پناهی
بدون شک در عصر نوین یکی از عمدهترین مسائلی که شهروندان و ملل مختلف ایرانی با آن خواسته یا نا خواسته روبهرو شدهاند مسئلهی حقوقبشر و میزان و بر حق بودن یا نا برحق بودن این خواستهها بوده و هس، و به دلایل و منافعی که خانوادهها و گروههای دستاندر کار قدرت و حکومتها به درازای تاریخ این مرز بوم کهن داشتهاند اینگونه مفاهیم معنایی نداشته و یا اگر در گوشه و کنار جنب و جوشی دیده شده به شدت سرکوب شده و خاتمه یافته است. در حقیقت میتوان گفت حکومتی بر خاسته از قشرهای و ملل مختلف آن تا به امروز دیده نشده است.
آنچه حکومت و قدرت سیاسی اجتماعی نامیده میشود در هالهی نامعلوم و نامفهوم پیچده شده و با مکانیزمهای مشخص و مخوفی در راستای خدمت به منشاء اصلی تقویت شده و در باز تبدیل روزانهای آن فرهنگ رفتار و کردار سیاسی ملل این کشور را شکل داده و متشکل کردهاند. ما در این گفتار به یک سری از مکانیزمهای قدرت در عصر نوین تاریخ کشوری که ایران نام گرفته شده است اشاره میکنیم.
سیستم پادشاهی امپراطوری فارسها:
طبق متون و منابعی که گفتار و زبانحال فرهنگ غالب و فارسی میباشد شاهنامهی فردوسی شاید از نادرترین منابعی باشد برای فهم و درک سیستم توتالیتر و تیرانیک که با آب و تاب خاص شاعر برای نجات باقی ماندهی آنچه عجم مینامد تلاش و کوشش میکند و دست آخر بعد از سی سال به عجم نفسی تازه و آهنگین میبخشد با خلق شاهنامه، که یک شاهکار ادبی است میتوان گفت که این اثر گرانمایه بازگوی حال و روان درونی گویا و ناگویای انسان عجم است.
سیستم شاهنشاهی بر این بنیان بنا نهاده شده که هر شاهی برای اینکه فَر و فخر شاهی را ارج نهاده باشد میبایست که شاه فقید را که او تکیه به تخت وی زده از لحاظ قدرت پيشتاز بگردد، این دلیل عمدهی جنگهای امپرطوری پارسها _فارسها به سرزمینهای پربار یونانی است. همان گونه که منابع معتبر کهن در این باره به ما معلومات دقیق میدهند. کورش کبیر و القاب بدین مانند از این فرهنگ میآید.
سیستم پادشاهی بر خلاف معلومات که هر از گاه قشرها و ارگانهای قدرت در داخل و یا خارج از کشور پراکنده میکنند هیچ گاه بشر دوست و انسان دوستی با محتوای قدرت این سیستم سیاسی همخوانی و خویشاوندی نداشته است. سیستم شاهان از لحاظ اقتصادی با خراجها از ملل تابعه در امپرطوری به حیات خویش ادامه میداد و در این راستا کوروش در بینالنهرین سرزمینها را فتح میکرد و مردم از خوف و ترس از نابودی به استقبال او و همانندهای او میرفتند که جان خود را حداقل حفظ کنند و خراجگزار و بردهی شاهان به حساب میآمدند. در همین راستا هیچ زمانی ملت عجم به الاخص- عکسالعمل و کنش سیاسی نداشته و جنبشهای کشاورزان و معدود انسانها با مکانیزم محافظهکاری و فردگرایی که هر کس بدنبال زنده ماندن خود بوده، مواجه شده و نابود گردیده است، چرا؟ درجواب این میتوان گفت فقدان و نبودن باور ایدئولوژی مستحکم که سدی دفاعی گردد در برابر شاهان- که حاکمان جان و مال مردمان بودند.
کوردها از معدود ملل امپراطوری و گزافه نیست که تنها ملتی است که هیچ مایل به خراجگزاری به شاهان نبود و بدین خاطر از کهن زمانها کوردستان سرزمین ضدیت و پایگاه مقاومت بوده و هست، طبق تاریخ هیچ سپاهی کوردستان را فتح نکرد و درهم نشکست. انسان کورد با زمین که کشت میکرد، با همسر و فرزندانش و اسلحهاش اخت بود که وجودش و کرامتش زیر سوال برده نشود و بردهی شاهان نگردد و ثمرهی زحمت و تلاشش به یغما برده نشود.
سیستم شاهنشاهی در عصر نوین:
در گذشت و گذار زمان هر بیگانه و سپاهی به امپراطوری فارسها آمد آنرا فتح کرد و قدرت به دست گرفت و دست اندرکاران قدرت- مذهبیون و سپهسالاران و غیره با آنها همراه شدند و غذا و خوراک ماران و مار بهدوشان را تأمین کرده و میکنند. در این میان بعد از سلسلهی قاجارها و آشنایی سران و نوادههایشان با فرهنگ در حال رشد و پویای غربیان و رشد علم و مفاهیم نوین یک نوع دغدغهی همهگیر گشت که نوینگرایی میبایست کرد و غیره تا کشف حجاب ..غافل از اینکه اینگونه مفاهیم سیاسی و علمی همگام بود با انقلاب صنعتی و انقلاب کبیر در فرانسه که هر دو این انقلابها پشتوانهی مردمی داشت و همه گیر و جامعهپذیر بود در حالی که قشر حکومتی و کسان و ارگانهای صاحب قدرت در کشوری که به آن ایران گفته میشود اگر علم دوست و صاحب دانش شدند همه از زاویه بالا به پایین نگاه کرده و میکنند و هیچ گاه این مفهوم برایشان انسانی و مردمی نشده است. این زاویه متناقض را هر از گاهی در کردار و گفتارهای به نام میهنپرستانی میبینیم که با جنبش کوردستان میکنند، دلیل و چرایی مسئله آنست که کوردها تنها ملتی هستند که فرهنگ سیاسی و ایدئولوژیک خود را دارا هستند و مردمی عمل می کنند.
نقش رضاخان میرپنج در توسعهی فاشیسم:
طبق منابع معتبر پدر رضاخان که بعدها به \"میر پنج\" مشهور میگردد پدرش علیخان از فرمانبرداران انگلیس بود و همسران پدرش از مماللک قفقاز بودند و شمار زنانش را پنج عدد ذکر کردهاند و بعد از فوت پدرش با کمک عمویش و دوستان او و شخصی به نام امیرخان به سپاه راه پیدا میکند. در سال ۱۸۷۹ میلادی سپاه قزاقها از ۱۶ سالگی رضاخان را میپذیرند و روی او کار می کنند. در سال ۱۹۰۳ همانند نگاهبان کنسولخانهی هلند استخدام میگردد و با همین روند مراحل گوناگون شغلی را تصاحب میکند و در سال ۱۹۲۱ با کودتا و جنگ بر علیه قیام میرزا کوچکخان جنگلی به شهرت هر چه بیشتر او میافزاید. بلشویکها با سازمان دادن سپاه آن زمان به سرپرستی و پست وزارت رضاخان در پست وزیر جنگ کودتا کامل میگردد و طباطبایی رئیس جمهور میگردد.
یکی از عمدهترین عواملی که در تاریخ سیاسی نوین این کشور چند ملیتی با عث فراموشی این ملل گشت و سیاست تحلیلی و آشفتهسازی مرزوبوم بسیاری از مناطق را در بر داشت، درک ظاهری از قدرتمند بودن کشورهایی بود که رضاخان با آنها مراوده سیاسی داشت و چشم و گوشش باز بود تا از مدل و سیستم آنها تقلید کند، در این میان کمک و یاری به برداشتن نقاب زنان و برخورد خشن با دین به تقلید از همتای ترک خود مصطفی کمال پاشا ملقب به \"آتاتُرک\"\'.
در این میان با همان دید و با الهام از فاشیستهای حزب ملی آلمانها آن زمان و در پی دوباره بازسازی و نوشتن تاریخ بر میآید چرا که \"پرسیا\" که میشناسد هر خارجی که آمد حاکم آن شد و اگر مسئله افتخار ملل باشد سران حکومتی و شاهان و حاکمان بیشترشان بیگانه بودند و این با تقالیدی که رضاخان میر پنج میکرد در اوایل قرن بیستم همخوانی نداشت و اینگونه بود که نام \"ایران\" را بر گزید و در درخواستی در سال ۱۹۳۵ به شورای ملل خواستار جایگزین کردن نام ایران به جای \"پرسیا\" شد.
بعد از این سیستم آموزشی فراگیر بدون در نظر گرفتن جداییهای فرهنگی و زبانی در کشور حاکم میگردد و زبان فارسی رسمی میگردد و هر گونه تفاوتی به شدت سرکوب میگردد در این راه رضاخان و بعدها جانشین و محمدرضا نه به آب و خاک مردم خدمت میکردند در واقع به قرارداد و قولی پایبند بودند که به قدرتهای بزرگ داده بودند که حافظ منافع آنها باشند و همچنین طبقه و قشر روشنفکر و روشندل که مانع و سدی گردند در این رابطه وجود نداشت و حتی پسر محمد رضا با تاسیس ساواک و مکانیزم درهم شکستن فکر و هنر مردمی بنیانها و نطفههایش را سقط کرد و قشری که بیرون از ایران یا \"پرسیا\" جنبش سیاسی و آرمانی کوردها را می کوبند همان بورسیههای سازمان ساواک و ارگانهای قدرت هستند و الا میبایست درک میکردند سیستمهای سیاسی و اجتماعی در حال رشد و پیدایش و تبدیل هستند و لازم نبود طومار بلند بالا علم کنند و با تریبونهای خرافه و خرافهپراکنی آن سوی سکهی جمهوری اسلامی باشند، ملت کورد تنها ملت خاورمیانه است که فرهنگ آزادی و کرامت بشری با نهاد او و شیوهی زندگی و بودنش عجین گشته و برای توقع این آرمانها اقیانوسی خون پرداخته است.
برای نوشتن این مبحث از تز دکترام استفاده کردهام زیر عنوان: بنیانهای اجتماعی و تفاوتهای اجتماعی افسانهی کاوه آهنگر در شاهنامهی فردوسی و مقایسه با تراژدی پرومیته اسخیلوس \"فارسها، کوردها، یونانیان و تفکر سیاسی، دانشگاه پاندیوس برای علوم سیاسی و اجتماعی
بدون شک در عصر نوین یکی از عمدهترین مسائلی که شهروندان و ملل مختلف ایرانی با آن خواسته یا نا خواسته روبهرو شدهاند مسئلهی حقوقبشر و میزان و بر حق بودن یا نا برحق بودن این خواستهها بوده و هس، و به دلایل و منافعی که خانوادهها و گروههای دستاندر کار قدرت و حکومتها به درازای تاریخ این مرز بوم کهن داشتهاند اینگونه مفاهیم معنایی نداشته و یا اگر در گوشه و کنار جنب و جوشی دیده شده به شدت سرکوب شده و خاتمه یافته است. در حقیقت میتوان گفت حکومتی بر خاسته از قشرهای و ملل مختلف آن تا به امروز دیده نشده است.
آنچه حکومت و قدرت سیاسی اجتماعی نامیده میشود در هالهی نامعلوم و نامفهوم پیچده شده و با مکانیزمهای مشخص و مخوفی در راستای خدمت به منشاء اصلی تقویت شده و در باز تبدیل روزانهای آن فرهنگ رفتار و کردار سیاسی ملل این کشور را شکل داده و متشکل کردهاند. ما در این گفتار به یک سری از مکانیزمهای قدرت در عصر نوین تاریخ کشوری که ایران نام گرفته شده است اشاره میکنیم.
سیستم پادشاهی امپراطوری فارسها:
طبق متون و منابعی که گفتار و زبانحال فرهنگ غالب و فارسی میباشد شاهنامهی فردوسی شاید از نادرترین منابعی باشد برای فهم و درک سیستم توتالیتر و تیرانیک که با آب و تاب خاص شاعر برای نجات باقی ماندهی آنچه عجم مینامد تلاش و کوشش میکند و دست آخر بعد از سی سال به عجم نفسی تازه و آهنگین میبخشد با خلق شاهنامه، که یک شاهکار ادبی است میتوان گفت که این اثر گرانمایه بازگوی حال و روان درونی گویا و ناگویای انسان عجم است.
سیستم شاهنشاهی بر این بنیان بنا نهاده شده که هر شاهی برای اینکه فَر و فخر شاهی را ارج نهاده باشد میبایست که شاه فقید را که او تکیه به تخت وی زده از لحاظ قدرت پيشتاز بگردد، این دلیل عمدهی جنگهای امپرطوری پارسها _فارسها به سرزمینهای پربار یونانی است. همان گونه که منابع معتبر کهن در این باره به ما معلومات دقیق میدهند. کورش کبیر و القاب بدین مانند از این فرهنگ میآید.
سیستم پادشاهی بر خلاف معلومات که هر از گاه قشرها و ارگانهای قدرت در داخل و یا خارج از کشور پراکنده میکنند هیچ گاه بشر دوست و انسان دوستی با محتوای قدرت این سیستم سیاسی همخوانی و خویشاوندی نداشته است. سیستم شاهان از لحاظ اقتصادی با خراجها از ملل تابعه در امپرطوری به حیات خویش ادامه میداد و در این راستا کوروش در بینالنهرین سرزمینها را فتح میکرد و مردم از خوف و ترس از نابودی به استقبال او و همانندهای او میرفتند که جان خود را حداقل حفظ کنند و خراجگزار و بردهی شاهان به حساب میآمدند. در همین راستا هیچ زمانی ملت عجم به الاخص- عکسالعمل و کنش سیاسی نداشته و جنبشهای کشاورزان و معدود انسانها با مکانیزم محافظهکاری و فردگرایی که هر کس بدنبال زنده ماندن خود بوده، مواجه شده و نابود گردیده است، چرا؟ درجواب این میتوان گفت فقدان و نبودن باور ایدئولوژی مستحکم که سدی دفاعی گردد در برابر شاهان- که حاکمان جان و مال مردمان بودند.
کوردها از معدود ملل امپراطوری و گزافه نیست که تنها ملتی است که هیچ مایل به خراجگزاری به شاهان نبود و بدین خاطر از کهن زمانها کوردستان سرزمین ضدیت و پایگاه مقاومت بوده و هست، طبق تاریخ هیچ سپاهی کوردستان را فتح نکرد و درهم نشکست. انسان کورد با زمین که کشت میکرد، با همسر و فرزندانش و اسلحهاش اخت بود که وجودش و کرامتش زیر سوال برده نشود و بردهی شاهان نگردد و ثمرهی زحمت و تلاشش به یغما برده نشود.
سیستم شاهنشاهی در عصر نوین:
در گذشت و گذار زمان هر بیگانه و سپاهی به امپراطوری فارسها آمد آنرا فتح کرد و قدرت به دست گرفت و دست اندرکاران قدرت- مذهبیون و سپهسالاران و غیره با آنها همراه شدند و غذا و خوراک ماران و مار بهدوشان را تأمین کرده و میکنند. در این میان بعد از سلسلهی قاجارها و آشنایی سران و نوادههایشان با فرهنگ در حال رشد و پویای غربیان و رشد علم و مفاهیم نوین یک نوع دغدغهی همهگیر گشت که نوینگرایی میبایست کرد و غیره تا کشف حجاب ..غافل از اینکه اینگونه مفاهیم سیاسی و علمی همگام بود با انقلاب صنعتی و انقلاب کبیر در فرانسه که هر دو این انقلابها پشتوانهی مردمی داشت و همه گیر و جامعهپذیر بود در حالی که قشر حکومتی و کسان و ارگانهای صاحب قدرت در کشوری که به آن ایران گفته میشود اگر علم دوست و صاحب دانش شدند همه از زاویه بالا به پایین نگاه کرده و میکنند و هیچ گاه این مفهوم برایشان انسانی و مردمی نشده است. این زاویه متناقض را هر از گاهی در کردار و گفتارهای به نام میهنپرستانی میبینیم که با جنبش کوردستان میکنند، دلیل و چرایی مسئله آنست که کوردها تنها ملتی هستند که فرهنگ سیاسی و ایدئولوژیک خود را دارا هستند و مردمی عمل می کنند.
نقش رضاخان میرپنج در توسعهی فاشیسم:
طبق منابع معتبر پدر رضاخان که بعدها به \"میر پنج\" مشهور میگردد پدرش علیخان از فرمانبرداران انگلیس بود و همسران پدرش از مماللک قفقاز بودند و شمار زنانش را پنج عدد ذکر کردهاند و بعد از فوت پدرش با کمک عمویش و دوستان او و شخصی به نام امیرخان به سپاه راه پیدا میکند. در سال ۱۸۷۹ میلادی سپاه قزاقها از ۱۶ سالگی رضاخان را میپذیرند و روی او کار می کنند. در سال ۱۹۰۳ همانند نگاهبان کنسولخانهی هلند استخدام میگردد و با همین روند مراحل گوناگون شغلی را تصاحب میکند و در سال ۱۹۲۱ با کودتا و جنگ بر علیه قیام میرزا کوچکخان جنگلی به شهرت هر چه بیشتر او میافزاید. بلشویکها با سازمان دادن سپاه آن زمان به سرپرستی و پست وزارت رضاخان در پست وزیر جنگ کودتا کامل میگردد و طباطبایی رئیس جمهور میگردد.
یکی از عمدهترین عواملی که در تاریخ سیاسی نوین این کشور چند ملیتی با عث فراموشی این ملل گشت و سیاست تحلیلی و آشفتهسازی مرزوبوم بسیاری از مناطق را در بر داشت، درک ظاهری از قدرتمند بودن کشورهایی بود که رضاخان با آنها مراوده سیاسی داشت و چشم و گوشش باز بود تا از مدل و سیستم آنها تقلید کند، در این میان کمک و یاری به برداشتن نقاب زنان و برخورد خشن با دین به تقلید از همتای ترک خود مصطفی کمال پاشا ملقب به \"آتاتُرک\"\'.
در این میان با همان دید و با الهام از فاشیستهای حزب ملی آلمانها آن زمان و در پی دوباره بازسازی و نوشتن تاریخ بر میآید چرا که \"پرسیا\" که میشناسد هر خارجی که آمد حاکم آن شد و اگر مسئله افتخار ملل باشد سران حکومتی و شاهان و حاکمان بیشترشان بیگانه بودند و این با تقالیدی که رضاخان میر پنج میکرد در اوایل قرن بیستم همخوانی نداشت و اینگونه بود که نام \"ایران\" را بر گزید و در درخواستی در سال ۱۹۳۵ به شورای ملل خواستار جایگزین کردن نام ایران به جای \"پرسیا\" شد.
بعد از این سیستم آموزشی فراگیر بدون در نظر گرفتن جداییهای فرهنگی و زبانی در کشور حاکم میگردد و زبان فارسی رسمی میگردد و هر گونه تفاوتی به شدت سرکوب میگردد در این راه رضاخان و بعدها جانشین و محمدرضا نه به آب و خاک مردم خدمت میکردند در واقع به قرارداد و قولی پایبند بودند که به قدرتهای بزرگ داده بودند که حافظ منافع آنها باشند و همچنین طبقه و قشر روشنفکر و روشندل که مانع و سدی گردند در این رابطه وجود نداشت و حتی پسر محمد رضا با تاسیس ساواک و مکانیزم درهم شکستن فکر و هنر مردمی بنیانها و نطفههایش را سقط کرد و قشری که بیرون از ایران یا \"پرسیا\" جنبش سیاسی و آرمانی کوردها را می کوبند همان بورسیههای سازمان ساواک و ارگانهای قدرت هستند و الا میبایست درک میکردند سیستمهای سیاسی و اجتماعی در حال رشد و پیدایش و تبدیل هستند و لازم نبود طومار بلند بالا علم کنند و با تریبونهای خرافه و خرافهپراکنی آن سوی سکهی جمهوری اسلامی باشند، ملت کورد تنها ملت خاورمیانه است که فرهنگ آزادی و کرامت بشری با نهاد او و شیوهی زندگی و بودنش عجین گشته و برای توقع این آرمانها اقیانوسی خون پرداخته است.
برای نوشتن این مبحث از تز دکترام استفاده کردهام زیر عنوان: بنیانهای اجتماعی و تفاوتهای اجتماعی افسانهی کاوه آهنگر در شاهنامهی فردوسی و مقایسه با تراژدی پرومیته اسخیلوس \"فارسها، کوردها، یونانیان و تفکر سیاسی، دانشگاه پاندیوس برای علوم سیاسی و اجتماعی