منافع شخصی و حزبی یا منافع ملی
14:04 - 23 اردیبهشت 1392
Unknown Author
فرید منعمی
در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴، بدنهی جوان احزاب اصلاحطلب آنچنان در بیان مطالبات خود رادیکال عمل نمودند که بزرگان جبههی اصلاحطلب و کاندیدای اصلاحطلبان را نیز مجبور به موضع گیریهاي تندی همچون مخالفت با حکم حکومتی نمودند تا بزرگترین خطای استراتژیک سیاسی اصلاحطلبان در آن انتخابات رقم بخورد و موجبات واگذاری آسودهی کرسی ریاست جمهوری به کاندیدای رهبری و محافظهکاران فراهم شود.
البته تندروریهای پیش از آن را نیز نباید فراموش کرد. حذف هاشمی٬ توسط بخشی از اصلاحطلبان تندرو در دوران شعف از پیروزی در عرصه ریاستجمهوری دوم خرداد و سناریوی ایجاد اختلاف بین بخشی از مدیران دوران سازندگی و جبههی اصلاحات نیز، که در انتخابات مجلس هفتم اوج گرفت و سرانجام اسباب جدایی خاتمی٫ کروبی و اصلاحطلبان و تعدد کاندیداها در سال ۸۴ شد.
به این معنا، میشود گفت پروژهی عملی حذف اصلاحطلبان از قدرت و حاکمیت، از مجلس ششم آغاز شد. یعنی اصلاحطلبان بیش از محافظهکاران، خود زمینههای عملی این حذف و دوری از قدرت را برای رقیب تدارک دیدند.
امروز اما و پس از اعلام کاندیداتوری هاشمی٬ به وضوح میتوان دید که بدنهی جوانتر اصلاحات و جنبش سبز بعضاً پختهتر از برخی تصمیمگیران جنبش و اصلاحات عمل میکنند. این بدنهی فعال، بدون آنکه از مطالبات موسوی و کروبی و آزادی زندانیان سیاسی دست بکشند به انتخابات پیشرو و عنصر اصلی آن٬ به شکل کاملاً استراتژیک نگاه میکنند و بهخوبی درک میکنند که راه رسیدن به مطالبات نباید به شکل فاجعهای برای جامعه اتفاق بیافتد.
و این تکرار همان معناست که مهندس موسوی نیز در بیانیه خود پس از روز قدس ۸۸ از همراهان خود درخواست کرد که \"راه سبز امید را زندگی باید کرد\".
با این اوصاف، میتوان به نکتهی اصلي رسید. یعنی در \"حمايت يا عدم حمايت\" از هاشمی، باید \"گوشه چشمی\"به اولويتهای شخصی، گروهی و بعضاً حزبی داشت و \"نگاهی عمیق\"به منافع ملی. سرانجام آنچه استراتژی حمایت یا عدم حمایت را میسر میکند و قابل دفاع و اخلاقی میداند پرهیز از تقابلی است که ممکن است میان منافع کلان ملت ایران با منافع شخصی و گروهی ایجاد میشود.
از خود بپرسیم : به راستی در حمايت و يا عدم حمايت از هاشمی ما به دنبال كدام منافع هستيم؟ با کدام استراتژی زندگی در آیندهی ایران میسر میشود؟
در انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴، بدنهی جوان احزاب اصلاحطلب آنچنان در بیان مطالبات خود رادیکال عمل نمودند که بزرگان جبههی اصلاحطلب و کاندیدای اصلاحطلبان را نیز مجبور به موضع گیریهاي تندی همچون مخالفت با حکم حکومتی نمودند تا بزرگترین خطای استراتژیک سیاسی اصلاحطلبان در آن انتخابات رقم بخورد و موجبات واگذاری آسودهی کرسی ریاست جمهوری به کاندیدای رهبری و محافظهکاران فراهم شود.
البته تندروریهای پیش از آن را نیز نباید فراموش کرد. حذف هاشمی٬ توسط بخشی از اصلاحطلبان تندرو در دوران شعف از پیروزی در عرصه ریاستجمهوری دوم خرداد و سناریوی ایجاد اختلاف بین بخشی از مدیران دوران سازندگی و جبههی اصلاحات نیز، که در انتخابات مجلس هفتم اوج گرفت و سرانجام اسباب جدایی خاتمی٫ کروبی و اصلاحطلبان و تعدد کاندیداها در سال ۸۴ شد.
به این معنا، میشود گفت پروژهی عملی حذف اصلاحطلبان از قدرت و حاکمیت، از مجلس ششم آغاز شد. یعنی اصلاحطلبان بیش از محافظهکاران، خود زمینههای عملی این حذف و دوری از قدرت را برای رقیب تدارک دیدند.
امروز اما و پس از اعلام کاندیداتوری هاشمی٬ به وضوح میتوان دید که بدنهی جوانتر اصلاحات و جنبش سبز بعضاً پختهتر از برخی تصمیمگیران جنبش و اصلاحات عمل میکنند. این بدنهی فعال، بدون آنکه از مطالبات موسوی و کروبی و آزادی زندانیان سیاسی دست بکشند به انتخابات پیشرو و عنصر اصلی آن٬ به شکل کاملاً استراتژیک نگاه میکنند و بهخوبی درک میکنند که راه رسیدن به مطالبات نباید به شکل فاجعهای برای جامعه اتفاق بیافتد.
و این تکرار همان معناست که مهندس موسوی نیز در بیانیه خود پس از روز قدس ۸۸ از همراهان خود درخواست کرد که \"راه سبز امید را زندگی باید کرد\".
با این اوصاف، میتوان به نکتهی اصلي رسید. یعنی در \"حمايت يا عدم حمايت\" از هاشمی، باید \"گوشه چشمی\"به اولويتهای شخصی، گروهی و بعضاً حزبی داشت و \"نگاهی عمیق\"به منافع ملی. سرانجام آنچه استراتژی حمایت یا عدم حمایت را میسر میکند و قابل دفاع و اخلاقی میداند پرهیز از تقابلی است که ممکن است میان منافع کلان ملت ایران با منافع شخصی و گروهی ایجاد میشود.
از خود بپرسیم : به راستی در حمايت و يا عدم حمايت از هاشمی ما به دنبال كدام منافع هستيم؟ با کدام استراتژی زندگی در آیندهی ایران میسر میشود؟