ممنوعیت تکلم به زبان مادری، یک نگاه آسیب شناختی

13:54 - 2 آبان 1391
Unknown Author
بهزاد خوشحالی/ سوران سلیمی

زبان اول (زبان بومی، زبان مادری یا زبان شریانی) زبان یا زبان هایی است که فرد از ابتدای تولد یا در طول یک \"دوره ی بحرانی\" آن را یاد می گیرد یا اساسا بیشتر از هر زبانی بر آن تسلط داشته و تکلم می کند، و اغلب پایه ی هویت sociolinguistic است. در برخی از کشورها اصطلاحات زبان بومی یا زبان مادری بیشتر به زبان یک گروه نژادی اطلاق می شود تا زبان اول یک شخص. گاهی اوقات بیشتر از یک زبان مادری وجود دارد، به عنوان مثال وقتی هر کدام از والدین به یک زبان خاص حرف می زنند و عملا فرزند آنها دارای دو زبان مادری شده و هردو زبان را می‌آموزد.
برخی اوقات اصطلاح زبان  بومی، نشان دهندەی زبانی است که یک فرد، به عنوان فرد بومی کشوری که زبان مذکور در آنجا \"زبان پایه\" محسوب می‌شود  در آن مهارت دارد.

در مورد اهمیت زمان مادری باید گفت بر اساس پژوهش‌های انجام شده، هر انسان از دوران جنینی با زبان مادری آشنا شده و پس از زایمان به هنگام شنیدن این زبان عکس العمل نشان داده و بدان گوش فرا می‌دهد.

در طول زمان، هر انسانی با زبان مادری خود آشنا شده و آنرا تکرار می کند، به تدریج جمله‌هائی در زبان مادری تنظیم نموده و خواسته‌هایش را در این زبان مطرح مینماید . کودک همچنین به مرور زمان یاد میگیرد که با این زبان، با نزدیکانش نیز ارتباط برقرار کند . کودک با این زبان بازی کرده با آن خندیده و یا گریه می کند و حتی با آن اعتراضات خود را بیان می دارد . هرکودک با این زبان حیطه شخصیتی خود را معلوم نموده و به وسیله ی آن میتواند از \"فرد بودن\" به \"اجتماعی بودن\"دست یابد . در واقع او با زبان مادری از مسیر مورد بحث به اعتماد بنفس  و اطمینان میرسد .هنگامی که به زبان مادری سخن میگوئیم میان مغز،زبان و قلب، رابطه ای مستقیم برقرار می شود و به همین خاطر، با زبان مادری میتوان، خاطرات،احساسات، شادیها، غمها، حسرتها و آرزوهارا بهتر بیان کرده و آنها را بهتر لمس نمود.

وقتی کودکی برای نخستین بار وارد کلاس درس شود و با آموزگاری که به زبان مادری او سخن میگوید روبرو گردد کودک بلافاصله موقعیت برتر آموزگار را درک نموده و به او احترام میگذارد. این کودک خوشبخت که به خود اعتماد کامل می‌یابد، با حمایتی که از طرف زبان مادری آموزگارش مییابد خود را دارای قدرت ارزیابی مسائل، پاسخ به سئوالات و خلاقیت احساس می کند. به دلیل آموزش در زبان مادری، این کودک به خود اعتماد کامل داشته و شخصیت اجتماعی خود را استحکام نیرو می‌بخشد.

در برابر، جوامعی که از تحصیل به زبان مادری خود محروم می شوند (یا محروم هستند) در واقع به تدریج رمز وراثتی و یا ژن فرهنگی آن اجتماع که از نسلهای پیشین به ارث رسیده است مورد هدف قرار گرفته و با نابودسازی فرهنگ و تاریخ آنها این اقوام به مرور زمان همانند بردگان مخیری تربیت می شوند. بسی واضح است این پروسه به جوامع تحت سلطه ای چون کردها، آذری ها، بلوچ ها، ترکمن ها (در ایران) و عرب ها (در ایران) مربوط است.

آلفونس دوده از نویسندگان پرآوازەی فرانسه در داستان \"آخرین درس\" در جملاتی نغز و هشدار دهنده، اهمیت زبان مادری را یادآوری نموده ‌است:
«… اکنون این مردم که به زور بر ما چیره گشته‌اند، حق دارند که ما را ملامت کنند و بگویند: \"شما چگونه ادعا دارید که قومی آزاد و مستقل هستید و حال آن که زبان خود را نمی‌توانید بنویسید و بخوانید؟\"
زبان مادری در واقع ستونی است که اغلب انسان‌ها از لحظه‌ای که اولین نفس‌ها را می‌کشند، شخصیت خود را بر مبنای آن پایه‌ریزی می‌کنند. این زبان چیزی است که در تمام طول حیات با انسان همراه است و زبان مادری، مکتبی است برای احترام به خود، تاریخ و فرهنگ، بنابراین هیچ زبانی فاقد تاریخ نیست.

هم‌چنین از زبان به عنوان کلید و بن مایه ی شبکه‌های ارتباطی و گاهی نیز سرمایه ی فرهنگی یاد می‌شود که افراد با تسلط بر آن می‌توانند علاوه بر برقراری روابط اجتماعی، نوعی هویت ویژه کسب کنند. پس هویت فرد چه در سطح قومی و چه در سطح ملی تا حدود زیادی بستگی به زبانی دارد که او فرامی‌گیرد.

وقتی که از حفظ، تقویت و توسعه‌ی فرهنگ یک جامعه سخن به میان می‌آید، زبان نیز به عنوان یک عامل اساسی مطرح می‌شود، چرا که زبان در حکم رشته‌ای است که فرهنگ گذشته و حال را به هم پیوند می‌دهد.

هایدگر- فیلسوف آلمانی- زبان مادری را قلب، احساس و الهام می‌داند. او در ادامه می گوید \"...بنابراین کسانی که با زبان مادری درمی‌افتند در واقع با عمیق‌ترین جنبه‌ی هویت آنان مبارزه می‌کنند و پیروز نخواهند شد.\"
به گفته زبانشناسان، هزاران زبان دریکصد سال آینده از صفحات فرهنگی ناپدید می شوند.در ۳ سده ی اخیر روند نابودی زبان‌ها به نحو فزاینده و دهشتناکی رو به فزنی گذارده‌است، به نحوی که نوع بشر در هر ماه،۲ زبان را از دست می‌دهد. این روند بیش‌تر در مناطقی چون آمریکا و استرالیا ملموس تر است. در حدود ۳۰۰۰ زبان به طور جدی در معرض نابودی قرار دارند.  این در حالی است که به اعتقاد بسیاری از کارشناسان،کاهش زبان های مادری و بومی می تواند موجبات نزاع ها و ناآرامی های شدید اجتماعی را فراهم آورد. كارشناسان، برخوردار بودن از حق تكلم يا آموزش به زبان مادرى را موجب شكوفايی فرهنگ صلح و مسالمت می‌دانند.

واقعیت این است که زبانها می میرند، این پدیده صرفا به جوامع یا کشورهای توسعه نیافته یا در حال توسعه تعلق ندارد بلکه این نگرانی بسیاری از کشورهای تسعه یافتهمانند حوزه ی\"اسکاندیناوی\" را نیز در برگرفته است.

بر اساس یک تحقیق در سوئد، زبان انگلیسی، بسیاری از حوزه های علوم مختلف را در این کشور مورد هجوم قرار داده است تا جاییکه نفوذ رو به گسترش و شتابان زبان انگلیسی در علوم و فرهنگ و ادبیات سوئدی ها، موجبات نگرانی مدیران این کشور را برانگیخته است، به ویژه در علوم پزشکی نفوذ و اعتبار زبان انگلیسی تا آنجاست که بیشتر پایان نامه های پزشکی به زبان انگلیسی نوشته می شود. این بدان معناست که هجوم و تسلط روزافزون برخی زبان های غالب صرفا زبان ها و ملل توسعه نیافته یا ضعیف را تهدید نمی کند.

اما زمانی که یک زبان،از رونق افتاده و می میرد چه اتفاقی می افتد؟
در واقع زمانی که یک زبان بومی در یک حوزه ی دانشی خاص –مثلا پزشکی- دیگر مورد استفاده قرار نمی گیرد به واسطه ی نقش ارتباطی زبان بومی، عملا موجب عدم توسعه و پیشرفت آن علم در آن سرزمین می شود. به عنان نمونه برای یافته های جدید علمی نمی توان اصطلاح یا واژه ی جدیدی یافت یا ساختو تولید کرد، در نتیجه نمی توان در مورد این اکتشافات و اختراعات نوین در سرزمین خود نوشت یا سخن گفت، در نتیجه و در عمل، تحقیقات علمی را با مشکل جدی همراه می سازد که عدم توانایی بومی سازی یافته های جدید را نیز باید به این آسیب ها افزود.

اما چه چیزی اتفاقی می افتد وقتی یک زبان مادری به عنوان حامل فرهنگ و جامعه تضعیف می شود؟
در واقع عقب نشینی دامنه ی علمی و لغوی یک زبان مادری در برابر یک زبان خارجی موجب محروم شدن بخش وسیعی از جامعه از مباحث و مجادلات اجتماعی دمکراتیک و علوم ارزشمند می گردد، لذا به آسانی می توان نتیجه گرفت که تضعیف و پسگرد زبان مادری چه مشکلاتی می تواند بیافریند، به عنوان نمونه، ترویج و توسعه و بومی سازی علوم میان افراد غیر متخصص را با موانع بزرگی روبرو می سازد و بدین سان، موجب کاهش امکان دستیابی به یک بینش و ادراک کلی در مورد تحقیقات و دستاوردهای علمی می‌شود که این نیز به نوبه ی خود باعث تضعیف توان عمومی برای بحث و جدل در مورد موارد و مسایل مختلف در سطح یک جامعه می گردد.

همچنین ایجاد ارتباط سیستماتیک بین کارشناسان و افراد غیر متخصص با مشکلات جدی مواجه می شود کهاین آسیب دارای تاثیر بسزایی بر کاهش فرصت های شغلی داشته و ضربه ی شدیدی بر پیکره ی اقتصاد ملی وارد می کند، ویژه تر آنجا که پای فن آوری های مدرن و جدید به میان کشیده شود، چراکه عملا نمی توان این تکنیک ها را به عموم مردم و به ویژه کارگران صنایع به شیوه ای مناسب آموزش داد.

توسعه ی زبان بیگانه در برابر زبان مادری و بومی در نهایت منجر به کاهش شدید کیفیت سیستم آموزشی و بروز تنش های خطرناک اجتماعی می شود، در این موارد می توان به وضعیت بسیاری از کشورهای فقیر تحت استمعار پیشین نگاهی افکند که در بسیاری از آنها زبان استعمارگرپیشین، همچنان زبان رسمی و اداری بوده و زبان مادری به منازل و محاورات غیر رسمی محدود شده است(و می شود).

در ادامه و با پسرفت زبان مادری در برابر زبان مهاجم، عملا توده ی مردم به دو بخش تقسیم می شوند:
بخشی که می توانند به زبان مهاجم تکلم کنند و بخشی که نمی توانند، در ادامه زبان بومی به مانعی تبدیل شده و نمی تواند نقش خود را به عنوان یک زبان مستقل و غنی در ایجاد ارتباط بین قشرهای مختلف جامعه ایفا نماید، این آسیب در کشورهای دمکراتیک می تواند \"دمکراسی\" را به شدت تهدید نماید و در کشورهای غیر دمکراتیک یا جوامع تحت سلطه مانع بسیار بزرگی در برابر توسعه ی گفتمان دمکراسی و ایجاد نهادهای مدنی باشد.

تغییر زبان مادری به زبان غیر آن در یک دوره زمانی طولانی موجب تحمیل هزینه ها و خسارت های غیر قابل جبران بر جامعه ی هدف می شود. نفوذ و توسعه و تحمیل زبان غیر بومی و غیر مادری به یک جامعه، سرانجام آن اجتماع را تجزیه نموده و پیشینه قومی را به شدت تحلیل می برد.

 انسان از زبان برای سازماندهی دانش و تجربیات خود استفاده می کند. تغییر زبان منجر به وارد آمدن خسارت عظیمی بر اندوخته های دانش و علوم جامعه شده و در نتیجه در آینده ای نزدیک رقابت در سطح بین المللی برای مردمان آن سرزمین عملا سخت تر و شاید غیر ممکن شود.

نکته نهایی که درارتباط با زبان مادری باید در نظر داشت آنست که حفظ زبان مادری پدیدهای مثبت و وظیفەای همگانی است که هر چهار سیاست به آن پرداخته شود نتیجه حاصله به گونەای کارامد و اثربخش‌تر به بهرەوری کل جامعه درحال تغییر جهانی، منجر خواهد گشت.