معمای انقلاب ایران؟
12:58 - 27 بهمن 1393
Unknown Author
مهرداد درویش پور
معمای انقلاب ایران و چرایی آن گویی جعبه پاندورا و رازی ناگشوده است که پس از گذشت سی و شش سال، همچنان جدل بر سر آن ادامه دارد. کانونی ترین پرسش تعیین رابطه انقلاب با نتایج آن است که میتوان آنان را از سه دیدگاه تائید، رد و نقد دوگانگی انقلاب بررسی کرد.
\"انقلاب شکوهمند دینی\"؟
اندیشمندان اسلامی همچون رضا داوری انقلاب ایران را انقلابی معنوی و اسلامی دانسته که پیامد آن به رهایی انسان مسلمان ایرانی منجر شده است. حتی برخی از اندیشمندان لائیک پسامدرن نظیر فوکو نیز در آغاز، انقلاب ایران را \"انقلاب معنوی\" برای هویت یابی انسان گم گشته ایرانی خواندند. در این دیدگاه، انقلاب ایران برخلاف دیگر انقلابها نه زائیده نیازهای اقتصادی، بلکه پژواک تظلم خواهی ملت تحقیر شدهای بود که در جستجوی \"خویشتن خویش\"، با وارد کردن معنویت به جهان سیاست و خوانشی انقلابی از دین، به طغیان علیه سلطه غرب و نمادهای بومی آن برخاست. در این دیدگاه نقش دین در بسیج سیاسی و توان \"رهایی بخش و انقلابی\" آن برجسته شده و انقلاب ایران را سند بطلان اندیشه \"دین افیون توده ها است\" میداند.
با روشن شدن پیامدهای انقلاب اسلامی، اعتبار این دیدگاه جز در میان حامیان جمهوری اسلامی ایران از بین رفته است. حتی فوکو با مشاهده اعدامهای روزهای نخست پس از انقلاب با ملامت این اقدامات از \"طغیان بی حاصل\" سخن گفت. پیامدهای این انقلاب پس از سی وشش سال در زمینه سیاسی استبداد دینی و سرکوب خشن مخالفان و انزوای نسبی بین المللی را در برداشته است. در زمینه اقتصادی، علاوه بر تحریمهای کمرشکن و بحران اقتصادی با گسترش بیکاری، گرانی، فقر و شکاف اقتصادی روبرو هستیم. در زمینه اجتماعی نیز با گسترش تبعیضها و به ویژه سقوط موقعیت زنان روبروییم. مشکلات اجتماعی همچون فروپاشی هنجارها، ارزش های اخلاقی و معنوی، رشد فساد، بزهکاری، اعتیاد، خشونت ، افسردگی، سرخوردگی، حس حقارت، یاس و بی اعتمادی و میل به ترک کشور به ویژه در نسل جوان به شدت رشد کرده است. این پیامدها در کنار دین گریزی روزافزون در جامعه، کنده شدن بخشهای هرچه بیشتری از راس و بدنه نظام در پی تنشهای سیاسی و پشیمانی فزاینده از رخداد انقلاب ٥٧، سخن گفتن از \"انقلاب شکوهمند معنوی و دینی\" را بیشتر به طنزی تلخ بدل ساخته است.
\"انقلاب نابهنگام و تجددستیز\"؟
بسیاری اما همچون آلن تورن، جامعهشناس فرانسوی انقلاب ایران را از همان آغاز انقلابی دینی، تجدد ستیز، پدر سالار، ضد غربی و واپس گرا میدانند که در رویارویی با تجدد خواهی انقلاب مشروطه و مدرنیسم پهلوی شکل گرفت. هم از این رو گاه آن را \"ضد انقلاب\" اسلامی (علیه انقلاب سفید) و گاه همچون داریوش همایون آن را \"انقلاب نابهنگام\" خوانده اند. این دیدگاه اگر در گذشته بیشتر به حامیان نظام پیشین محدود بود، امروز در میان بسیاری از روشنفکران و مردم پشیمان از انقلاب نیز گسترش یافته است. این نظریه همچون دیدگاه نخست جداسازی اهداف رهبری و مردم در انقلاب ایران یا تفکیک انگیزه انقلاب از پیامدهای آن را رد کرده و بر استقرار حکومت اسلامی همچون هدف انقلاب تاکید میورزد. اما آن را یکسره تجدد ستیزانه و واپس گرایانه میداند که با افسون تودهها و یاری روشنفکران و قدرتهای بیگانه، بازگشت هزاره گرایی به ایران را ممکن ساخت.
ایراد این نظریه به رغم برخی تأكيدات درست آن تنها در بزرگ نمایی دستاوردهای مدرنیسم پهلوی و نگاه غیر انتقادی به معایب نظام پهلوی که زمینه ساز انقلاب شد، نیست. بلکه با نادیده گرفتن ناهمگونی نیروهای شرکت کننده و اهداف شان در انقلاب و خصلت غیر دینی نخستین اعتراضات، یکسره به سیاه نمایی تمامی رخدادهای انقلاب ایران میپردازد. این نظریه که پیشرفت صنعتی در ایران به خودی خود سرانجام به دمکراسی می انجامید نیز تنها خوانشی خوش بینانه از دیکتاتوری شاه و فاقد هر نوع پایه تجربی است. نظریه \" انقلاب نابهنگام\" نیز با تقلیل انقلاب تنها به یک تصادف شوم و محصول دسیسه سازی بیگانگان جایی برای فهم عمیق تر چرایی رویکرد میلیونها انسان به یکی از پرمشارکت ترین انقلابهای معاصر بشری باقی نمیگذارد.
\"انقلاب دزدیده شده و به کجراهه رفته\"؟
این دیدگاه که به ویژه در میان چپ گرایان و نیروهای ملی رایج است با اشاره به بیراهه رفتن بسیاری از انقلابهای در تحقق اهداف نخستین خود، بر دوگانگیهای انقلاب ایران و ضرورت تفکیک انگیزه و پویش انقلاب از نتایج و فرجام آن تاکید میورزند. آنان انقلاب ایران را تحولی ضروری و مثبت در امتداد آرمانها و مبارزات ضد استبدادی، ضد استعماری و ترقی خواهانه جنبش مشروطه و دوران مصدق میدانند که به دلیل ضعف رهبری نیروهای ترقیخواه، از نیمه راه توسط روحانیت \"دزدیده\" یا به کجراهه کشیده و در نهایت ناکام ماند. هواداران گوناگون این نظریه هدف انقلاب ایران را برچیدن استبداد، وابستگی و بی عدالتی دانسته و بسیاری از آنان خود تا پیروزی انقلاب درآن شرکت کردند. بسیاری از آنان اما با مشاهده به قدرت رسیدن روحانیت و استقرار استبداد دینی یا در پی حذف خود از مشارکت سیاسی از دزدیده شدن انقلاب، \"به کجراهه رفتن\" یا شکست انقلاب سخن گفتند. رادیکال ترین منتقدان از همان آغاز به جمهوری اسلامی ایران نه گفتند. متاخرترین و بی رمق ترین\"منتقدان\" اما اصلاح طلبان دینی هستند که حذف خود را سرآغاز به کجراهه رفتن از مسیر انقلاب و اهداف آن میخوانند، به گونهای که گویی تاریخ تحولات با آنها آغاز و پایان مییابد. پیامد منطقی این نگاه، رویکردی نوستالژیک به صدر انقلاب و یا از آن بدتر به \"عصر طلایی امام است\" که برای بسیاری یادآور سرآغاز وضعیت اسف بار امروز است.
نظریه \"انقلاب دزدیده شده\" و \"به کجراهه رفته\" پاسخ قانع کنندهای به پرسش چگونه دزدیده شدن انقلاب به دست روحانیتی که خود آن را رهبری کرد نمیدهد. همچنین روشن نیست درمتن توازن سیاسی آن زمان، چگونه و تا چه حد احتمال این که انقلاب ایران فرجامی دیگری بیابد میسر بود؟ این نظریه جای چندانی برای بازبینی انتقادی نقش روشنفکران و کنش گران سکولار در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی ایران باقی نمیگذارد.
از انقلاب پوپولیستی تا انقلاب اسلامی
انقلاب ایران را میتوان با استفاده از تئوری اقتدار ماکس وبر از منظر چالشها و مخاطرات گذار به مدرنیته در کشورهای پیرامونی نیز بررسی کرد. یکی از پیامدهای رشد ناموزون سرمایه داری پیرامونی، حضور هم زمان گروههای اجتماعی سخت ناهم زمان و ناهمگون (سنتی و مدرن) است که تنها نقطه اشتراکشان ناخرسندی از نظام است. انقلاب ایران برآمد خیزش همزمان این گروه ها و به اعتبار آن انقلاب پوپولیستی بود که گرایشهای گوناگون با انگیزههای متفاوت در آن شرکت کردند اما به دلیل نقش فرادست روحانیت به انقلاب واپسگرای اسلامی فرا روئید.
\"شبه مدرنیسم \" نظام پهلوی آمیختهای متضاد از مدرنیزاسیون اقتصادی و اقتدار سیاسی سنتی (اقتدار موروثی) بود. امری که لاجرم گروههای متضادی را به چالش خود فرا میخواند. در حالی که بخشهای سنتی جامعه مدرنیزاسیون اقتصادی را تهدیدی علیه منافع خود میبیند، گروههای زائیده این مدرنیزاسیون، مشتاقانه در پی مشارکت سیاسی، برچیدن اقتدار سنتی و گذار به اقتدار عقلایی (دمکراتیک) همچون پویشی طبیعی در فرایند مدرنیته هستند. با اینهمه گذار از اقتدار سنتی همیشه مستقیم به اقتدار عقلانی نمیانجامد، بلکه میتواند به اقتدار کاریزماتیک منجر شود. تجربه فاشیسم در اروپا نشان داد حتی اقتدارهای دمکراتیک مدرن و عقلانی نیز می توانند در متن بحران و ناامنی، زمینه رویکرد دوباره به اقتدار کاریزماتیک را فراهم آورند. در ایران که زمینههای گفتمان دمکراتیک در آن قدرتمند نبود و ضد امپریالیسم مهمترین گفتمان سیاسی مخالفان به ویژه در عصر جنگ سرد بود، برچیده شدن اقتدار سنتی شانس چندانی برای گذار مستقیم به اقتدار عقلانی ایجاد نکرد و زمینه رویکرد به اقتدار کاریزماتیک را با توجه به نفوذ مذهب افزایش داد. هم از این رو ریسک امیز بودن فرجام این انقلاب مسئله کلیدی بود که کمتر کسی به آن توجه نشاد داد. انقلابی که با حضور گروههای متفاوت شکل گرفته بود هر چه جلو رفت زمینه هژمونی خمینی که نمادی از درهم آمیختن اقتدار کاریزماتیک سیاسی و دینی بود را بیشتر فراهم آورد و رنگاسلامی انقلاب غلیظ تر شد. بختیار آخرین تلاش برای ممانعت از سیطره کاریسم و پیروزی انقلاب اسلامی پیش از شکل گیری جمهوری اسلامی ایران و بازرگان، بنی صدر، خاتمی و موسوی از دیگر تلاش ها برای به عقب راندن اقتدار کاریزماتیک در نظامی که بر آن پایه بنا شده به شمار میروند که جملگی به شکست انجامیدند. دلیل آن شاید از این رو بودکه با برآمد انقلاب اسلامی که به عروج کاریسم واپسگرا انجامیده بود، همه چیز دیر شده بود. با بی پژواکی هشدارها، جعبه پاندورای انقلاب از همان فردای پیروزی آن گشوده شد و بلا ها و شوربختیهای آن سرریز شد. شاید امروز ایران سی و شش سال پس از تجربه اقتدار سنتی دوران پهلوی و اقتدار کاریزماتیک درجمهوری اسلامیزمینه گذار بهیک اقتدار عقلانی، مدرن و دمکراتیکرا به دست آورده باشد.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
معمای انقلاب ایران و چرایی آن گویی جعبه پاندورا و رازی ناگشوده است که پس از گذشت سی و شش سال، همچنان جدل بر سر آن ادامه دارد. کانونی ترین پرسش تعیین رابطه انقلاب با نتایج آن است که میتوان آنان را از سه دیدگاه تائید، رد و نقد دوگانگی انقلاب بررسی کرد.
\"انقلاب شکوهمند دینی\"؟
اندیشمندان اسلامی همچون رضا داوری انقلاب ایران را انقلابی معنوی و اسلامی دانسته که پیامد آن به رهایی انسان مسلمان ایرانی منجر شده است. حتی برخی از اندیشمندان لائیک پسامدرن نظیر فوکو نیز در آغاز، انقلاب ایران را \"انقلاب معنوی\" برای هویت یابی انسان گم گشته ایرانی خواندند. در این دیدگاه، انقلاب ایران برخلاف دیگر انقلابها نه زائیده نیازهای اقتصادی، بلکه پژواک تظلم خواهی ملت تحقیر شدهای بود که در جستجوی \"خویشتن خویش\"، با وارد کردن معنویت به جهان سیاست و خوانشی انقلابی از دین، به طغیان علیه سلطه غرب و نمادهای بومی آن برخاست. در این دیدگاه نقش دین در بسیج سیاسی و توان \"رهایی بخش و انقلابی\" آن برجسته شده و انقلاب ایران را سند بطلان اندیشه \"دین افیون توده ها است\" میداند.
با روشن شدن پیامدهای انقلاب اسلامی، اعتبار این دیدگاه جز در میان حامیان جمهوری اسلامی ایران از بین رفته است. حتی فوکو با مشاهده اعدامهای روزهای نخست پس از انقلاب با ملامت این اقدامات از \"طغیان بی حاصل\" سخن گفت. پیامدهای این انقلاب پس از سی وشش سال در زمینه سیاسی استبداد دینی و سرکوب خشن مخالفان و انزوای نسبی بین المللی را در برداشته است. در زمینه اقتصادی، علاوه بر تحریمهای کمرشکن و بحران اقتصادی با گسترش بیکاری، گرانی، فقر و شکاف اقتصادی روبرو هستیم. در زمینه اجتماعی نیز با گسترش تبعیضها و به ویژه سقوط موقعیت زنان روبروییم. مشکلات اجتماعی همچون فروپاشی هنجارها، ارزش های اخلاقی و معنوی، رشد فساد، بزهکاری، اعتیاد، خشونت ، افسردگی، سرخوردگی، حس حقارت، یاس و بی اعتمادی و میل به ترک کشور به ویژه در نسل جوان به شدت رشد کرده است. این پیامدها در کنار دین گریزی روزافزون در جامعه، کنده شدن بخشهای هرچه بیشتری از راس و بدنه نظام در پی تنشهای سیاسی و پشیمانی فزاینده از رخداد انقلاب ٥٧، سخن گفتن از \"انقلاب شکوهمند معنوی و دینی\" را بیشتر به طنزی تلخ بدل ساخته است.
\"انقلاب نابهنگام و تجددستیز\"؟
بسیاری اما همچون آلن تورن، جامعهشناس فرانسوی انقلاب ایران را از همان آغاز انقلابی دینی، تجدد ستیز، پدر سالار، ضد غربی و واپس گرا میدانند که در رویارویی با تجدد خواهی انقلاب مشروطه و مدرنیسم پهلوی شکل گرفت. هم از این رو گاه آن را \"ضد انقلاب\" اسلامی (علیه انقلاب سفید) و گاه همچون داریوش همایون آن را \"انقلاب نابهنگام\" خوانده اند. این دیدگاه اگر در گذشته بیشتر به حامیان نظام پیشین محدود بود، امروز در میان بسیاری از روشنفکران و مردم پشیمان از انقلاب نیز گسترش یافته است. این نظریه همچون دیدگاه نخست جداسازی اهداف رهبری و مردم در انقلاب ایران یا تفکیک انگیزه انقلاب از پیامدهای آن را رد کرده و بر استقرار حکومت اسلامی همچون هدف انقلاب تاکید میورزد. اما آن را یکسره تجدد ستیزانه و واپس گرایانه میداند که با افسون تودهها و یاری روشنفکران و قدرتهای بیگانه، بازگشت هزاره گرایی به ایران را ممکن ساخت.
ایراد این نظریه به رغم برخی تأكيدات درست آن تنها در بزرگ نمایی دستاوردهای مدرنیسم پهلوی و نگاه غیر انتقادی به معایب نظام پهلوی که زمینه ساز انقلاب شد، نیست. بلکه با نادیده گرفتن ناهمگونی نیروهای شرکت کننده و اهداف شان در انقلاب و خصلت غیر دینی نخستین اعتراضات، یکسره به سیاه نمایی تمامی رخدادهای انقلاب ایران میپردازد. این نظریه که پیشرفت صنعتی در ایران به خودی خود سرانجام به دمکراسی می انجامید نیز تنها خوانشی خوش بینانه از دیکتاتوری شاه و فاقد هر نوع پایه تجربی است. نظریه \" انقلاب نابهنگام\" نیز با تقلیل انقلاب تنها به یک تصادف شوم و محصول دسیسه سازی بیگانگان جایی برای فهم عمیق تر چرایی رویکرد میلیونها انسان به یکی از پرمشارکت ترین انقلابهای معاصر بشری باقی نمیگذارد.
\"انقلاب دزدیده شده و به کجراهه رفته\"؟
این دیدگاه که به ویژه در میان چپ گرایان و نیروهای ملی رایج است با اشاره به بیراهه رفتن بسیاری از انقلابهای در تحقق اهداف نخستین خود، بر دوگانگیهای انقلاب ایران و ضرورت تفکیک انگیزه و پویش انقلاب از نتایج و فرجام آن تاکید میورزند. آنان انقلاب ایران را تحولی ضروری و مثبت در امتداد آرمانها و مبارزات ضد استبدادی، ضد استعماری و ترقی خواهانه جنبش مشروطه و دوران مصدق میدانند که به دلیل ضعف رهبری نیروهای ترقیخواه، از نیمه راه توسط روحانیت \"دزدیده\" یا به کجراهه کشیده و در نهایت ناکام ماند. هواداران گوناگون این نظریه هدف انقلاب ایران را برچیدن استبداد، وابستگی و بی عدالتی دانسته و بسیاری از آنان خود تا پیروزی انقلاب درآن شرکت کردند. بسیاری از آنان اما با مشاهده به قدرت رسیدن روحانیت و استقرار استبداد دینی یا در پی حذف خود از مشارکت سیاسی از دزدیده شدن انقلاب، \"به کجراهه رفتن\" یا شکست انقلاب سخن گفتند. رادیکال ترین منتقدان از همان آغاز به جمهوری اسلامی ایران نه گفتند. متاخرترین و بی رمق ترین\"منتقدان\" اما اصلاح طلبان دینی هستند که حذف خود را سرآغاز به کجراهه رفتن از مسیر انقلاب و اهداف آن میخوانند، به گونهای که گویی تاریخ تحولات با آنها آغاز و پایان مییابد. پیامد منطقی این نگاه، رویکردی نوستالژیک به صدر انقلاب و یا از آن بدتر به \"عصر طلایی امام است\" که برای بسیاری یادآور سرآغاز وضعیت اسف بار امروز است.
نظریه \"انقلاب دزدیده شده\" و \"به کجراهه رفته\" پاسخ قانع کنندهای به پرسش چگونه دزدیده شدن انقلاب به دست روحانیتی که خود آن را رهبری کرد نمیدهد. همچنین روشن نیست درمتن توازن سیاسی آن زمان، چگونه و تا چه حد احتمال این که انقلاب ایران فرجامی دیگری بیابد میسر بود؟ این نظریه جای چندانی برای بازبینی انتقادی نقش روشنفکران و کنش گران سکولار در به ثمر رساندن انقلاب اسلامی ایران باقی نمیگذارد.
از انقلاب پوپولیستی تا انقلاب اسلامی
انقلاب ایران را میتوان با استفاده از تئوری اقتدار ماکس وبر از منظر چالشها و مخاطرات گذار به مدرنیته در کشورهای پیرامونی نیز بررسی کرد. یکی از پیامدهای رشد ناموزون سرمایه داری پیرامونی، حضور هم زمان گروههای اجتماعی سخت ناهم زمان و ناهمگون (سنتی و مدرن) است که تنها نقطه اشتراکشان ناخرسندی از نظام است. انقلاب ایران برآمد خیزش همزمان این گروه ها و به اعتبار آن انقلاب پوپولیستی بود که گرایشهای گوناگون با انگیزههای متفاوت در آن شرکت کردند اما به دلیل نقش فرادست روحانیت به انقلاب واپسگرای اسلامی فرا روئید.
\"شبه مدرنیسم \" نظام پهلوی آمیختهای متضاد از مدرنیزاسیون اقتصادی و اقتدار سیاسی سنتی (اقتدار موروثی) بود. امری که لاجرم گروههای متضادی را به چالش خود فرا میخواند. در حالی که بخشهای سنتی جامعه مدرنیزاسیون اقتصادی را تهدیدی علیه منافع خود میبیند، گروههای زائیده این مدرنیزاسیون، مشتاقانه در پی مشارکت سیاسی، برچیدن اقتدار سنتی و گذار به اقتدار عقلایی (دمکراتیک) همچون پویشی طبیعی در فرایند مدرنیته هستند. با اینهمه گذار از اقتدار سنتی همیشه مستقیم به اقتدار عقلانی نمیانجامد، بلکه میتواند به اقتدار کاریزماتیک منجر شود. تجربه فاشیسم در اروپا نشان داد حتی اقتدارهای دمکراتیک مدرن و عقلانی نیز می توانند در متن بحران و ناامنی، زمینه رویکرد دوباره به اقتدار کاریزماتیک را فراهم آورند. در ایران که زمینههای گفتمان دمکراتیک در آن قدرتمند نبود و ضد امپریالیسم مهمترین گفتمان سیاسی مخالفان به ویژه در عصر جنگ سرد بود، برچیده شدن اقتدار سنتی شانس چندانی برای گذار مستقیم به اقتدار عقلانی ایجاد نکرد و زمینه رویکرد به اقتدار کاریزماتیک را با توجه به نفوذ مذهب افزایش داد. هم از این رو ریسک امیز بودن فرجام این انقلاب مسئله کلیدی بود که کمتر کسی به آن توجه نشاد داد. انقلابی که با حضور گروههای متفاوت شکل گرفته بود هر چه جلو رفت زمینه هژمونی خمینی که نمادی از درهم آمیختن اقتدار کاریزماتیک سیاسی و دینی بود را بیشتر فراهم آورد و رنگاسلامی انقلاب غلیظ تر شد. بختیار آخرین تلاش برای ممانعت از سیطره کاریسم و پیروزی انقلاب اسلامی پیش از شکل گیری جمهوری اسلامی ایران و بازرگان، بنی صدر، خاتمی و موسوی از دیگر تلاش ها برای به عقب راندن اقتدار کاریزماتیک در نظامی که بر آن پایه بنا شده به شمار میروند که جملگی به شکست انجامیدند. دلیل آن شاید از این رو بودکه با برآمد انقلاب اسلامی که به عروج کاریسم واپسگرا انجامیده بود، همه چیز دیر شده بود. با بی پژواکی هشدارها، جعبه پاندورای انقلاب از همان فردای پیروزی آن گشوده شد و بلا ها و شوربختیهای آن سرریز شد. شاید امروز ایران سی و شش سال پس از تجربه اقتدار سنتی دوران پهلوی و اقتدار کاریزماتیک درجمهوری اسلامیزمینه گذار بهیک اقتدار عقلانی، مدرن و دمکراتیکرا به دست آورده باشد.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.