مشق مغلوط دمکراسی به قلم استبداد زدگان
13:12 - 30 آبان 1391
Unknown Author
نوری حمزه
نیروهای سیاسی پرورش یافته در جوامع استبداد زده در انجام هر کار سیاسی کوچک و بزرگ هراس دارند. طیف وسیع و بیشتر \"روشنفکران\" چنین جوامعی حتی بدون حضور سلطه استبدادی، خود نگاهبان منافع استبداد و سانسورچی بسیار ماهری هستند. همزمان اینان متناقض گونه از آزادی گردش اطلاعات و اخبار و مساوات و برابری دم می زنند، در شیپور دموکراسی می دمند، اما دمکراسی را به شیوهی سلطهی استبدادی تعریف می کنند.
چنین نیروها، احزاب، مؤسسهها و یا طیفهایی از شکافتن مفاهیم ساختاری و رهنمون ساز به دمکراسی بیم دارند. زمانی که فرصت دست دهد و عدهای از روشنفکران و یا طیف هایی از سیاست ورزان و حتی سیاست زدگان، در شرایطی قرار گیرند که میتوانند دمکرات منش رفتار کنند، دچار سراسیمگی میشوند.
اینان در تعامل با دمکراسی که در شرایط جدید یا در جهان آزاد با آن سر و کار دارند، دستپاچه و گزینشی عمل می کنند. احتیاط دارند مبادا به اصل و منبع مفاهیم رهنمون ساز به دمکراسی بر بخورند و ملزم به رعایت الزامات آن شوند.
آنها به روش نظام استبدادی و شهروندان تحت سلطهی چنین نظامی، متأثر از آن، در سانسور سایر مفاهیم سیاسی و حقوقی \"برابری بخش\" به شکل دقیق و حتی سازمان یافته عمل میکنند.
گویا استبداد زدگی به شکل غیر ارادی به آنان تحمیل کرده است که در تعامل با مفاهیم رهاساز چون \"گردش آزد اطلاعات\" بایستی احتیاط به خرج داد تا مبادا چنین مفاهیمی سبب راهیابی ملتی یا قومی و یا عدهای از حاشیه به متن شود، حتی اگر آن حاشیه نشین، شهروند همان کشور و بخشی از جوامع گوناگون آن باشد که در تقلای خروج از حاشیه و ورود به متن است. حال آن که این تقلا را میتوان به نوعی، مبارزه برای تحقق دمکراسی قلمداد کرد. اما نه آن دمکراسی مورد نظر استبدادزدگان، بلکه دمکراسی که در بر گیرندهی تمامی حقوق شهروندی و ملی باشد تا سر حد حق تعیین سرنوشت یک ملت یا یک قوم، یا به تعبیری دمکراسی با تمام متعلقات و تبعات آن.
در سوی دیگر این گفتار اما، گردش آزاد اطلاعات برای \"روشنفکران\" استبداد زده، مقولهای است ترسناک و تا حدودی نامفهوم. هر چند این مقوله را روزانه بر زبان می رانند، چرا که استبداد زدگان گردش آزاد اطلاعات و اخبار و دموکراسی را بر اساس پایه های ذهنی خود ساخته و منافع خصوصی، گروهی، قومی یا ملی \"خودی\" تعریف می کنند. در تعریف گردش آزاد اطلاعات یا دموکراسی، نزد استبداد زدگان اکیدا \"قداست مرکز\" خدشه بردار نیست.
نگاه به حاشیه در دموکراسی مورد نظر استبداد زدگان همیشه نگاه مرکز \"مافوق\" به پیرامون \"پایین دستی\" است و چنین نگاهی از منظر آنان تغییر پذیر نیست. در چنین دموکراسی اکیداً نه تنها قداست مرکز خدشه بردار نیست و نباید درباره آن صحبت کرد، بلکه همهی مقولهها و مفاهیم زندگی سیاسی اجتماعی یک شهروند حاشیه نشین بایستی تحت تأثیر سیاست های مرکز شکل گیرند. در دمکراسی مورد نظر استبداد زدگان شکی نیست که نوعی بازتولید دیکتاتوری، سانسور، مرکز گرایی و... وجود دارد.
به همین لحاظ است که امروزه شاهد آن هستیم که اکثر قریب به اتفاق رسانههای فارسی زبان از انتشار اخبار و گزارشات حقوق بشری و غیر حقوق بشری مناطق غیر فارس خودداری می کنند.شاید به باور برخی دمکراسی یک پروسهی تدریجی است و بر این اعتقاد هستند که همه چیز در این پروسه قابل اصلاح خواهد بود.
در پاسخ این افراد باید گفت که این چگونه پروسهای است که از ابتدا، خشت اول آن کج نهاده شده؟ چرا از همین ابتدا با گردش آزاد اطلاعات و اخبار به شکل سازمان یافته مبارزه می شود؟ چرا در دمکراسی مورد نظر آنها برای کسانی که معتقد به حق تعیین سرنوشت هستند جایگاهی وجود ندارد؟ آیا بیم آن نمی رود که کج نهادن خشت اول، موجب به کجراهه رفتن پروسه برقراری دموکراسی مورد نظر و بالا رفتن دیوارهی دیکتاتوری بر اساس گذشته شود؟
به عنوان مثال، چندی پیش نخست وزیر بریتانیا با برگزاری رفراندم استقلال اسکاتلند موافقت کرد. این حادثه سیاسی بسیار مهم، نه سانسور خبری شد و نه بد و بیراهی در مطبوعات بریتانیا دیدیم و نه خط و نشان کشیدن برای فلان شخصیت و یا فلان حزب و گروه و نه تظاهراتی در مخالفت با آن شکل گرفت.
در این میان شاهد یک سکوت سنگین در تمامی طیفهای اپوزیسیون ایرانی و حتی بین کارشناسان سیاسی مستقل ایرانی بودیم. اندیشه و نظر کارشناسان ایرانی درباره رفراندم استقلال اسکاتلند چیست؟ چرا سیاستمداران و تحلیلگران ایرانی در این باره سکوت کردهاند؟ نکند که نخست وزیر و ملت انگلستان، خائن و وطن فروش هستند؟ بی تردید پاسخ به این سوال می تواند یک \"نه\" بزرگ باشد. نخست وزیر و مردم بریتانیا \"وطن فروش و بی غیرت\" نیستند.
آنان مردمانی متمدن، روشنفکر و در عین حال دمکرات و بزرگ منش هستند. بریتانیاییها با نگاه به گذشتهی تاریخ و حال جوامع به خوبی دریافتهاند که میتوانند برای مدتی محدود سرمایههای اقتصادی، فکری، نیروی کار و سرزمین یک ملت را به استثمار بکشند. اما به هیچ وجه این استعمار و استثمار نمی تواند برای ابد باقی بماند. ملت انگلستان دریافته است که حتی اگر سرزمین اسکاتلند را اشغال نکرده اما همین که ملت اسکاتلند به بلوغ سیاسی رسیده و توانایی اداره امور خود را دارد بایستی به خواسته آن ملت به شیوه دمکراتیک پاسخ داد.
ملت انگلستان و سیاسیون آن کشور به خوبی درک کرده اند که در چنین مواردی تنها ابزار مورد استفاده در تغییرات سیاسی همانا ابزار دمکراتیک است و نه اسلحه و سرکوب و تشدید امنیت و قلع و قمع.
آنها دریافتهاند که در جهان جدید، سرکوب خواستههای ملی امکان پذیر نیست، حتی اگر این خواستهها در حد استقلال بیچون و چرا باشد. به همین لحاظ است که به جای خونریزی به سراغ آرای مردم میروند. دور از ذهن نیست که مردم اسکاتلند همانند اهالی کبک کانادا به ابقای خود و سرزمینشان در چارچوب بریتانیا رأی بدهند. در همین راستا گردش آزاد اطلاعات همیشه به شهروند اسکاتلندی کمک کرده تا از تمام حق و حقوق خود به درستی دفاع کند، در زمان و مکان مناسب موضع گیری داشته باشد و حرف خود را با روشهای دمکراتیک به کرسی بنشاند.
نتیجه این روند و اعتقاد به آزادی گردش اطلاعات و اخبار این است که مردم اسکاتلند به سراغ اسلحه نرفتند و قرار است به جای گلوله از قلم و کاغذ استفاده کنند تا خواستهی سیاسی خود را اعلام نمایند. در مقابل نیز نه دولت و نه هیچ طیف سیاسی در انگلستان و تمام بریتانیا مانع گردش اطلاعات و اخبار نشدند تا زمینهی پرورش خشونت و کشتار و نسل زدائی فراهم نشود.
ممکن است برخی بر این عقیده باشند که این حادثه در یک کشور دمکراتیک رخ داده، و این موضوع با ایران قابل مقایسه نیست. سخن این است که مگر نیروهای اپوزیسیون ایرانی در کجا زندگی می کنند؟ چرا با اینکه از تمام ابزار دمکراتیک در جهان آزاد برخوردار هستند، مانع از انتشار اخبار و گردش اطلاعات پیرامون ملیت های غیر فارس می شوند؟ آیا اینگونه برخورد کردن با خواستههای ملی مناطق غیر فارس، عدم اهتمام به حوداث سیاسی در این مناطق و صورت مسئله را پاک کردن، نمی تواند به شدت گرفتن اختلافات داخلی گسترده در ایران منجر شود؟
به نظر می رسد که کانون تقابل میان ملیتهای غیر فارس از یک سو و دولت مرکزی و اپوزیسیون آن در سوی دیگر همین نقطه باشد. دهه ها است که مبارزان استبداد زده و سیاست زدگان، حلقه سانسور را هر روز بر گردن و گلوی ملیتها تنگ تر می کنند تا مانع خروج \"شعارهای رهایی بخش\" از حنجرههای مردمان این ملیتها شوند، مبادا خروج حرف و حدیثی از یک گلوی خفه شده در نام و شکل ایران و بنیه دمکراسی مورد نظر اپوزیسیون تغییری ایجاد کند، به گونهای که به حق تعیین سرنوشت و رهایی از قید و بند ملیت های غیر فارس بینجامد.
در برابر این سانسور و تحکم رسانههای فارسی زبان، صدای نیمه خفهی ملیتهای غیر فارس همراه با پارازیت شدید شنیده می شود. همزمان رسانههای فارسی زبان، احزاب، نیروهای سیاسی و فعالان حقوق بشر ایرانی در جهان آزاد مشغول مشق دمکراسی هستند، غافل از اینکه آنان \"مشق مغلوط\" مینویسند تا تاریخ را برای چند باره تکرار کنند.
نیروهای سیاسی پرورش یافته در جوامع استبداد زده در انجام هر کار سیاسی کوچک و بزرگ هراس دارند. طیف وسیع و بیشتر \"روشنفکران\" چنین جوامعی حتی بدون حضور سلطه استبدادی، خود نگاهبان منافع استبداد و سانسورچی بسیار ماهری هستند. همزمان اینان متناقض گونه از آزادی گردش اطلاعات و اخبار و مساوات و برابری دم می زنند، در شیپور دموکراسی می دمند، اما دمکراسی را به شیوهی سلطهی استبدادی تعریف می کنند.
چنین نیروها، احزاب، مؤسسهها و یا طیفهایی از شکافتن مفاهیم ساختاری و رهنمون ساز به دمکراسی بیم دارند. زمانی که فرصت دست دهد و عدهای از روشنفکران و یا طیف هایی از سیاست ورزان و حتی سیاست زدگان، در شرایطی قرار گیرند که میتوانند دمکرات منش رفتار کنند، دچار سراسیمگی میشوند.
اینان در تعامل با دمکراسی که در شرایط جدید یا در جهان آزاد با آن سر و کار دارند، دستپاچه و گزینشی عمل می کنند. احتیاط دارند مبادا به اصل و منبع مفاهیم رهنمون ساز به دمکراسی بر بخورند و ملزم به رعایت الزامات آن شوند.
آنها به روش نظام استبدادی و شهروندان تحت سلطهی چنین نظامی، متأثر از آن، در سانسور سایر مفاهیم سیاسی و حقوقی \"برابری بخش\" به شکل دقیق و حتی سازمان یافته عمل میکنند.
گویا استبداد زدگی به شکل غیر ارادی به آنان تحمیل کرده است که در تعامل با مفاهیم رهاساز چون \"گردش آزد اطلاعات\" بایستی احتیاط به خرج داد تا مبادا چنین مفاهیمی سبب راهیابی ملتی یا قومی و یا عدهای از حاشیه به متن شود، حتی اگر آن حاشیه نشین، شهروند همان کشور و بخشی از جوامع گوناگون آن باشد که در تقلای خروج از حاشیه و ورود به متن است. حال آن که این تقلا را میتوان به نوعی، مبارزه برای تحقق دمکراسی قلمداد کرد. اما نه آن دمکراسی مورد نظر استبدادزدگان، بلکه دمکراسی که در بر گیرندهی تمامی حقوق شهروندی و ملی باشد تا سر حد حق تعیین سرنوشت یک ملت یا یک قوم، یا به تعبیری دمکراسی با تمام متعلقات و تبعات آن.
در سوی دیگر این گفتار اما، گردش آزاد اطلاعات برای \"روشنفکران\" استبداد زده، مقولهای است ترسناک و تا حدودی نامفهوم. هر چند این مقوله را روزانه بر زبان می رانند، چرا که استبداد زدگان گردش آزاد اطلاعات و اخبار و دموکراسی را بر اساس پایه های ذهنی خود ساخته و منافع خصوصی، گروهی، قومی یا ملی \"خودی\" تعریف می کنند. در تعریف گردش آزاد اطلاعات یا دموکراسی، نزد استبداد زدگان اکیدا \"قداست مرکز\" خدشه بردار نیست.
نگاه به حاشیه در دموکراسی مورد نظر استبداد زدگان همیشه نگاه مرکز \"مافوق\" به پیرامون \"پایین دستی\" است و چنین نگاهی از منظر آنان تغییر پذیر نیست. در چنین دموکراسی اکیداً نه تنها قداست مرکز خدشه بردار نیست و نباید درباره آن صحبت کرد، بلکه همهی مقولهها و مفاهیم زندگی سیاسی اجتماعی یک شهروند حاشیه نشین بایستی تحت تأثیر سیاست های مرکز شکل گیرند. در دمکراسی مورد نظر استبداد زدگان شکی نیست که نوعی بازتولید دیکتاتوری، سانسور، مرکز گرایی و... وجود دارد.
به همین لحاظ است که امروزه شاهد آن هستیم که اکثر قریب به اتفاق رسانههای فارسی زبان از انتشار اخبار و گزارشات حقوق بشری و غیر حقوق بشری مناطق غیر فارس خودداری می کنند.شاید به باور برخی دمکراسی یک پروسهی تدریجی است و بر این اعتقاد هستند که همه چیز در این پروسه قابل اصلاح خواهد بود.
در پاسخ این افراد باید گفت که این چگونه پروسهای است که از ابتدا، خشت اول آن کج نهاده شده؟ چرا از همین ابتدا با گردش آزاد اطلاعات و اخبار به شکل سازمان یافته مبارزه می شود؟ چرا در دمکراسی مورد نظر آنها برای کسانی که معتقد به حق تعیین سرنوشت هستند جایگاهی وجود ندارد؟ آیا بیم آن نمی رود که کج نهادن خشت اول، موجب به کجراهه رفتن پروسه برقراری دموکراسی مورد نظر و بالا رفتن دیوارهی دیکتاتوری بر اساس گذشته شود؟
به عنوان مثال، چندی پیش نخست وزیر بریتانیا با برگزاری رفراندم استقلال اسکاتلند موافقت کرد. این حادثه سیاسی بسیار مهم، نه سانسور خبری شد و نه بد و بیراهی در مطبوعات بریتانیا دیدیم و نه خط و نشان کشیدن برای فلان شخصیت و یا فلان حزب و گروه و نه تظاهراتی در مخالفت با آن شکل گرفت.
در این میان شاهد یک سکوت سنگین در تمامی طیفهای اپوزیسیون ایرانی و حتی بین کارشناسان سیاسی مستقل ایرانی بودیم. اندیشه و نظر کارشناسان ایرانی درباره رفراندم استقلال اسکاتلند چیست؟ چرا سیاستمداران و تحلیلگران ایرانی در این باره سکوت کردهاند؟ نکند که نخست وزیر و ملت انگلستان، خائن و وطن فروش هستند؟ بی تردید پاسخ به این سوال می تواند یک \"نه\" بزرگ باشد. نخست وزیر و مردم بریتانیا \"وطن فروش و بی غیرت\" نیستند.
آنان مردمانی متمدن، روشنفکر و در عین حال دمکرات و بزرگ منش هستند. بریتانیاییها با نگاه به گذشتهی تاریخ و حال جوامع به خوبی دریافتهاند که میتوانند برای مدتی محدود سرمایههای اقتصادی، فکری، نیروی کار و سرزمین یک ملت را به استثمار بکشند. اما به هیچ وجه این استعمار و استثمار نمی تواند برای ابد باقی بماند. ملت انگلستان دریافته است که حتی اگر سرزمین اسکاتلند را اشغال نکرده اما همین که ملت اسکاتلند به بلوغ سیاسی رسیده و توانایی اداره امور خود را دارد بایستی به خواسته آن ملت به شیوه دمکراتیک پاسخ داد.
ملت انگلستان و سیاسیون آن کشور به خوبی درک کرده اند که در چنین مواردی تنها ابزار مورد استفاده در تغییرات سیاسی همانا ابزار دمکراتیک است و نه اسلحه و سرکوب و تشدید امنیت و قلع و قمع.
آنها دریافتهاند که در جهان جدید، سرکوب خواستههای ملی امکان پذیر نیست، حتی اگر این خواستهها در حد استقلال بیچون و چرا باشد. به همین لحاظ است که به جای خونریزی به سراغ آرای مردم میروند. دور از ذهن نیست که مردم اسکاتلند همانند اهالی کبک کانادا به ابقای خود و سرزمینشان در چارچوب بریتانیا رأی بدهند. در همین راستا گردش آزاد اطلاعات همیشه به شهروند اسکاتلندی کمک کرده تا از تمام حق و حقوق خود به درستی دفاع کند، در زمان و مکان مناسب موضع گیری داشته باشد و حرف خود را با روشهای دمکراتیک به کرسی بنشاند.
نتیجه این روند و اعتقاد به آزادی گردش اطلاعات و اخبار این است که مردم اسکاتلند به سراغ اسلحه نرفتند و قرار است به جای گلوله از قلم و کاغذ استفاده کنند تا خواستهی سیاسی خود را اعلام نمایند. در مقابل نیز نه دولت و نه هیچ طیف سیاسی در انگلستان و تمام بریتانیا مانع گردش اطلاعات و اخبار نشدند تا زمینهی پرورش خشونت و کشتار و نسل زدائی فراهم نشود.
ممکن است برخی بر این عقیده باشند که این حادثه در یک کشور دمکراتیک رخ داده، و این موضوع با ایران قابل مقایسه نیست. سخن این است که مگر نیروهای اپوزیسیون ایرانی در کجا زندگی می کنند؟ چرا با اینکه از تمام ابزار دمکراتیک در جهان آزاد برخوردار هستند، مانع از انتشار اخبار و گردش اطلاعات پیرامون ملیت های غیر فارس می شوند؟ آیا اینگونه برخورد کردن با خواستههای ملی مناطق غیر فارس، عدم اهتمام به حوداث سیاسی در این مناطق و صورت مسئله را پاک کردن، نمی تواند به شدت گرفتن اختلافات داخلی گسترده در ایران منجر شود؟
به نظر می رسد که کانون تقابل میان ملیتهای غیر فارس از یک سو و دولت مرکزی و اپوزیسیون آن در سوی دیگر همین نقطه باشد. دهه ها است که مبارزان استبداد زده و سیاست زدگان، حلقه سانسور را هر روز بر گردن و گلوی ملیتها تنگ تر می کنند تا مانع خروج \"شعارهای رهایی بخش\" از حنجرههای مردمان این ملیتها شوند، مبادا خروج حرف و حدیثی از یک گلوی خفه شده در نام و شکل ایران و بنیه دمکراسی مورد نظر اپوزیسیون تغییری ایجاد کند، به گونهای که به حق تعیین سرنوشت و رهایی از قید و بند ملیت های غیر فارس بینجامد.
در برابر این سانسور و تحکم رسانههای فارسی زبان، صدای نیمه خفهی ملیتهای غیر فارس همراه با پارازیت شدید شنیده می شود. همزمان رسانههای فارسی زبان، احزاب، نیروهای سیاسی و فعالان حقوق بشر ایرانی در جهان آزاد مشغول مشق دمکراسی هستند، غافل از اینکه آنان \"مشق مغلوط\" مینویسند تا تاریخ را برای چند باره تکرار کنند.