مرگ‌های مشکوک مریوان و استقرار وضعیت اضطراری

13:51 - 21 اردیبهشت 1393
Unknown Author
مسعود بیننده

مرگ‌های مشکوک اخیر در مریوان روایت‌های بیشماری را ببار آورده است که هرکدام در یک منازعه‌ی گفتمانی تلاش دارند واقعیت این مرگ‌ها را بر اساس رویکردها و نظام‌های معنایی‌شان برساخت نمایند. شواهد اندکی که در نبود رسانه‌های مستقل و نهادهای پاسخگو و شفاف بدست‌آمده است حاکی از شیوع روندی تقلیدی است که در ریخت‌شناسی الگوهای خودکشی اصطلاحا اثر ورتر* (Werther Effect)نامیده می‌شود. اما این شواهد صوری نیز که نهادهای ذیربط به شیوه‌ای وسواس‌گونه بر صحت و کفایت آن‌ها تأکید می‌نمایند نتوانسته است به عنوان روایت غالب، پاسخگوی ابهامات و گمانه‌زنی‌های موجود در باب معظله‌(aporia)ی این مرگ‌های نامتعارف باشد.

این نوشتار به هیچ وجه در راستای صدور حکم در باب واقعیت مستند این مرگ‌ها و همچنین کاوش در باب چرایی و علت بروز آن‌ها نیست، بلکه تلاش دارد به تحلیل و بررسی پیامدهای این حوادث و نحوه‌ی بازنمایی‌های جمعی از آن‌ها در چارچوب نظریه‌ی انتقادی بپردازد.

 مریوان شهری است مرزی که جایگاه مرزی بودن آن صرفا براساس موقعیتی جغرافیایی شکل نگرفته است. مرزی بودن شهر مریوان بر وجهی نمادین وضعیتی استثنایی( نه این و نه آن) به خود گرفته که در نتیجه‌ی فرایند پیچیده‌ای به استقرار وضعیت اضطراری(state of exception) در آن انجامیده است. اقتصاد سیاسی این موقعیت از طرفی وضعیت کسب و کار و انباشت سرمایه(!) را به جریان انداخته و از طرف دیگر به ایجاد عارضه‌هایی اقتصادی/ اجتماعی از قبیل \"تجارت سیاه و پولشویی\"، \"مافیای زمین‌خواری\" و \"اقتصاد قاچاق و کولبری\" انجامیده است. براساس آمارهای غیر رسمی، گردش سرمایه‌ی مالی بازار و بانک‌های این شهر نسبتا کوچک(بر اساس جمعیت و وسعت) رقم قابل توجهی در سراسر ایران به‌شمار می‌آید.

همچنین آمار بالای تعداد ماشین‌ها و میلیاردرهای این شهر نه نشان از ایجاد فرصت‌های اقتصادی و توسعه‌ای بلکه در روندی معکوس به دردنشان(symptom) سطح پایین اشتغال و وضعیت معیشتی عمومی مردم تبدیل شده است. تداوم وضعیت مرزی/ اضطراری در عرصه‌ی اقتصادی به سیطره‌ی بلامنازع باندهای مافیایی زمین‌خواری و شهرآشوبی انجامیده است که می‌تواند تمام سدهای قانونی و حقوقی پیش پای خود را دور زده و قیمت هرآنچه را که مانع‌شان می‌شود بپردازند.

فساد اقتصادی‌ای که این شبکه‌های آلکاپونی به راه‌انداخته‌اند اقتصاد ترس و ناامنی را در سطح شهر ترویج داده و به ارائه‌ی تصویری از مریوان در هیأت \"غرب وحشی\" و \"سرمایه‌داری لجام‌گسیخته‌ی قرن نوزدهمی\" انجامیده است.

بازارچه‌ی مرزی باشماق و پیامدهای مالی و تجاری آن نه تنها به عاملی برای جذب سرمایه‌گذاری تبدیل نشده است بلکه به عنوان مجرایی برای درآمدزایی دولت نیز نتوانسته نظر مسئولین را به تأسیس زیرساخت‌های اقتصادی و عمرانی در این شهرستان جلب نماید. وضعیت بحرانی اشتغال قشر وسیعی از طبقه‌ی بی‌بضاعت را به سمت کوره‌راه قاچاق کالا و پدیده‌ی \"کولبری\" سوق داده است که در واقع به عنوان امرار معاش از طریق بندبازی، آینده‌ای بجز رویارویی با میدان مین و گلوله‌های مرگ‌آفرین دربر نخواهد داشت. وضعیت این کولبرها مشابه وضعیت \"انسان مقدس\"(homo sacer) مدنظر آگامبن است که در سال‌های اولیه‌ی امپراتوری روم به کسانی اطلاق می‌شد که کشتن آن‌ها نه ارتکاب قتل محسوب می‌شد و نه به عنوان قربانی تلقی می‌گشت. در واقع نه قانون دولتشهر(police) و نه هیچ شریعت الهی(nomos) شامل حال این مردگان متحرک نمی‌شد و آن‌ها همواره در معرض \"قدرت نامشروط مرگ\" قرار داشتند.

\"کولبر\"ها در مکان-زمان استثنایی مرز کشته می‌شوند اما هیچ سازوکار قانونی برای رسیدگی به مرگ آن‌ها و پیگیری قضایی عاملین در کار نیست. آسیب روانی(trauma) و شوک اجتماعی ناشی از کولبرکشی طی یک فرایند ارتباطی به اذهان عمومی شهروندان سرایت یافته و باعث بروز سندروم مرگ‌هراسی و تثبیت وضعیت مرزی/ استثنایی در کالبد آن‌ها می‌شود. پروژه‌ی قتل‌های زنجیره‌ای در سال‌های اخیر در مریوان یکی از پدیده‌های همبسته‌ی این وضعیت استثنایی به شمار می‌رود که طی آن باندی خودسر با سوءاستفاده از جایگاه و حاشیه‌ی امن حرفه خویش به هوموساکریزاسیون افراد و گروه‌های هدف خود می‌پرداخت و از طریق آمیزه‌ای از روش‌های سوداگرانه و جنایی توانست پروژه‌ی تحقق و عینیت‌بخشی به وضعیت استثنایی و عادی‌سازی آن را در افکار عمومی محقق سازد.

البته مکانیسم مواجهه‌ی افکار عمومی و توانش بین‌الذهانی آن با وضعیت استثنایی، همیشه هراس فلج‌کننده و درونی کردن انفعالی آن نیست، در مواردی اراده‌ی جمعی می‌تواند با شناخت این وضعیت و حفظ فاصله با تکانه‌ها و تروماهای هیپنوتیزم کننده‌ی آن، به استعلای این رانه‌های مرگ و توانمندسازی خود از طریق آن‌ها دست یافته و حرکت‌های فردی و اجتماعی تأثیرگذاری در جهت دفع آسیب‌های آن خلق نماید. پویایی جنبش‌ها و حرکت‌های فرهنگی مریوان، دست یازیدن به کنش‌های نمادین آگاهی بخش و تحرک فضای سیاسی و روشنفکری در این شهر نمونه‌ی گویای این واکنش آگاهانه و خلاقانه در برابر وضعیت متناقض و اضطرار مزبور می‌باشد.

اگر به بررسی و مقایسه‌ی واکنش‌بخش‌های مختلف جامعه(دو الگوی هیستریک و خلاقانه) با سیاست حاکمیت در این زمینه بپردازیم به طور کلی واکنش رسمی در تداوم همان سیاست کلاسیک نگاه امنیتی به قضیه است که به جای کنترل و مهار بحران به گونه‌ای غیرمستقیم و ناآگاهانه در جهت تقویت و گسترش زیرپوستی آن پیش می‌رود. اعمال سیاست از بالا بدون بهره‌گیری از نگاه کارشناسانه و پتانسیل نخبگان بومی باعث می‌شود معضلاتی از قبیل \"کشته شدن کولبرها\"، \"تداوم آتش‌سوزی جنگل‌ها و مراتع\"،\" آمار رو به افزایش آسیب‌های اجتماعی از قبیل طلاق و اعتیاد و قتل‌های ناموسی\" و... در شهر مریوان از سطح مشکلات مقطعی به تراز معظلات پایدار ارتقاء یافته و پیامدهای ناگواری ببار آورند. عدم اعتماد به کارگشایی کنش‌های خلاقانه و خودجوش شخصیت‌ها و انجمن‌های فرهنگی و اجتماعی که درک درستی از این معضلات داشته و با تلاشی بی‌وقفه و بدون چشم‌داشت، در مسیر ریشه‌کن‌کردن آن‌ها گام بر‌می‌دارند، شکاف بین حوزه‌ی مدنی و ساختارهای تصمیم‌گیری را تعمیق نموده و به شیوع بدگمانی و سوظن نسبت به گفته‌ها و کردارهای مسئولین امر منجر شده‌است.

موارد بیشماری از حوادث و اتفاقات ساده به دلیل عدم اطلاع‌رسانی شفاف و محرمانه نمودن فاکت‌ها و آمارها، که ذیل همان سیاست ناکارآمد امنیتی نمودن حوزه‌های فرهنگی و اجتماعی عمل می‌نماید، تبدیل به گره‌های کوری شده‌اند که هم رسانه‌ی شایعه و قوه‌ی برجسته‌سازی آن را فعال نموده‌و هم جو روانی عدم اعتماد و بدبینی را نسبت به راهکارهای قانونی و حقوقی تقویت نموده‌اند.

شکاف‌ها و خلأهای بنیادینی که عملکرد سیاست‌های امنیتی در عرصه‌ی فرهنگی و اجتماعی(بجز عرصه‌ی اقتصادی) ببار آورده است با یک روش سهل‌الوصول و بدون نیاز به تفکر پر می‌شود: بدبینی و کینه‌توزی. این روش در تداوم همان واکنش منفعلانه و هیستریک اکثریت خاموش(Silent majority) به وضعیت اضطراری شهر مریوان است که هرگونه دسترسی گفتمانی در برساخت روایتی دیگرگونه و انجام واکنشی معقولانه و مدنی را از آن‌ها سلب نموده است.

چه عملکرد قربانیان این حوادث و چه واکنش هیستریک و فارغ از تعقل اکثریت مردم به اضافه‌ی نگاه از بالای سیاست که تلاش دارد همه‌ی مشکلات را با فرمول خودمدارانه‌ی بوروکراتیک حل نماید همه بر مدار وضعیتی قوام گرفته‌اند که می‌توان آن را وضعیت اضطراری شهر مریوان نامید وضعیتی که شأن سیاسی شهروندان را با ذوب در حیات برهنه(zoe)، صرفا تاحد کاربران یارانه‌بگیر تقلیل داده و ظرفیت و توان آن‌ها در حل معضلات اجتماعی و همچنین کارایی خودمدیریتی آن‌ها در عرصه‌های مختلف نفی می‌نماید. واکنش اکثریت در قبال این وضعیت حاکی از نوعی استیصال و شکست در انجام پراکتیس روشنگرانه و ناتوانی از انجام اعمال ترمیمی و بازاندیشانه است که سرانجام به غلیان ترس و تشنج عمومی دامن زده و استراتژی دیگری‌ستیزانه‌ی مبتنی بر بی‌اعتمادی و کینه‌توزی را فرارو می‌آورد.

اکثریت خاموش که تنها به ندای شایعه‌ها لبیک گفته و تنها با استعمال جنگ روانی به رضایت(satisfaction) دست‌می‌یابند به جای دست‌یازیدن به عمل اصلاحگرانه و تقویت نهادهای فرهنگی و مدنی در راستای پیشگیری از معضلات و آسیب‌های اجتماعی، با کناره‌گیری کلبی‌مسلکانه خود به تقویت راه‌حل‌های اقتدارگرایانه‌ی از بالا و تداوم نگاه امنیتی پرداخته و باعث کوچک شدن و تنگ‌ترشدن عرصه‌ی سیاست‌های مدنی و فرهنگی می‌شوند. تنها با سیاسی‌شدن آگاهی شهروندان و میدان‌داری حرکت‌های خودجوش و فرهنگی زیست-جهان(life-world) در مقابله با سیستم(پول و قدرت) است که تقابل تخریب‌گر \"سیاست شایعه‌ای/ سیاست امنیتی\" به سنتز و برآیند \"سیاست مدنی راهگشا \" ختم شده و وضعیت شهر مریوان از موقعیت مرزی/ اضطراری به وضعیت دمکراتیک پایدار گذر خواهد کرد. بی‌‌شک مردم نه به عنوان اکثریت خاموش و شایعه‌پرست(mass)، بلکه به مثابه‌ی کلیتی آگاه و کنشگر(demos) که خواستار مشارکت مدنی و دخالت دموکراتیک در امور خود هستند می‌توانند از طریق بازسیاسی نمودن مفاهیم و حوزه‌های سیاست‌زدوده، قضاوت‌های کلیشه‌ای و فرافکنانه را دور انداخته و به خوانش‌های متنوع و متکثر از امور دست یازند.

این تناقض‌نما(antinomy)های اساسی که چرا همه‌ی حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی در مریوان امنیتی محسوب می‌شوند بجز جولانگاه مافیایی سوداگران؟!، چرا موانع پنهان و آشکار نهادی و فرانهادی در این شهر مانع سروری و اجرای عادلانه‌ی قانون می‌شوند؟، و دست آخر چرا در شهرآشوب مریوان اداره‌ی امور بر اساس پیوند ارگانیک \"مدیریت نبود قانون\" و \"گفتمان امنیت\" به پیش می‌رود و حاصل آن ایجاد فضای اردوگاهی و تبدیل استثناء به قاعده است؟!، وضعیتی را خلق نموده است که در خلال آن مرزهای بین \"شناخت واقعیت\" و \"توهم توطئه\" مبهم و نامعلوم جلوه نموده و به قوت‌گرفتن همان فرض کلیشه‌ای قدیمی و نخ‌نماشده‌می‌پردازد که می‌گوید: \"ما هیچ‌کاره‌یم، همه‌اش زیرسر خودشان است\". 

جریان قدرتمند سیاست‌زدایی از انبوهه‌ی خلق(multitude) هیچکاره‌‌ای برمی‌سازد که تنها به داشتن شناسنامه‌ی انتخاباتی و شماره‌حساب یارانه‌ای دلخوش بوده و در فضای آشوبناک \"جنگ همه بر علیه همه\" تنها هنرنمایی‌اش دودستی چسپیدن به کلاه خویش و جستجوی حمایت ارباب است، دیگری بزرگی که در سایه‌ی او مسکنت فکری و عملی خود را از یاد برده و در مواقع لزوم نیز همه‌ی تقصیرها را بر گردن او بیاندازد. هدف این متن نرسیدن به جواب کافی و وافی برای مسئله/ دردهای بحران‌زا و فلج‌کننده‌ی جامعه‌ی کنونی و رسیدن به برهه‌ی رخدادگونه‌ای بود که در آن همان پرسش آغازین به شیوه‌ی \"نفی نفی\"، به انحلال و در عین حال ابقاء دست می‌یابد:
چرا این تفسیر ذهنی، روایت غالب عامه‌ی مردم مریوان(و حتی خارج از مریوان) از مرگ‌های مشکوکی است که اخیرا اتفاق افتاده است درحالی که بیشتر شواهد(هر چند اندک) دلالت بر خودکشی این افراد دارد!!! 

1ـ هنگامی که در عرصه‌ی عمومی و رسانه‌ها شرح مفصلی از چگونگی خودکشی با استفاده از یک وسیله خاص به تصویر کشیده می‌شود، ممکن است این روش خودکشی در کل جمعیت افزایش یابد. این کار موجب سرایت خودکشی و یا خودکشی تقلیدی می‌شود که به آن اثر ورتر گفته می‌شود و نام خود را از قهرمان اندوه ورتر جوان اثر گوته گرفته است که خودکشی کرد.(و.پ)

این مقاله برگرفته از هفته‌نامه سیروان شماره ٧٨١ است.