مرده ریگ سلب مسلکی- اجلال قوامی
14:57 - 28 دی 1393
Unknown Author
اجلال قوامی
١- با وجود تجربه یک صد ساله بازی سیاسی مدرن توسط بازیگران سیاسی این مرز بوم، بسیاری از بازیگران کماکان از نوعی و سطحی از نابالغی نظری و عملی سیاسی رنج میبرند. نشانههای این نابالغی را میتوان در ستیزهای کودکانه، کنشها و واکنشهای نابهنگام، مواضع و جهتگیریهای بیمنطق، گفتمانهای ابتدایی و بیرمق، روابط گسیخته، خودیها و دگرهای لحظهای، دوری و نزدیکیها و گسستن و پیوستنهای بیدلیل، افراط و... تفریط های بیدلیل بیقاعدگی و بیآستانگی روشی و منشی و... جست و جو کرد. نابالغی کنش سیاسی در جامعه دیروز و امروز ما پیش و بیش از هر چیزی خود را در قاب و قالب کنشهای سلبی به نمایش گذاشته است. کنش سلبی ابتداییترین و سطحیترین صورت کنش سیاسی اگر اساسا بتوان آن را کنش سیاسی ناامید است. عاملان این کنش همواره هویت سیاسی خود را در سلب جست و جو میکنند. ادبیات سیاسیشان سرشار از نه است و گفتار سیاسیشان، مملو از نق است. متعلق \"نه و نقشان\" چندان مشخص و ثابت نیست. گهی خودی است و گهی غیرخودی، گهی درونی است و گهی بیرونی. همیشه و همه جا کسی یا چیزی برای نفی و نهی وجود دارد. اصل اصیل هویتی این عده ایجاب خود در سلب دیگران است.
٢- تاملی رفتار شناختی و روان شناختی در حال و احوال برخی جریانها و افراد در جامعه امروز ما حکایت از علایم و نشانههای چنین صغارت یا نابالغی دارد. سنت سیاسی اینان دیر زمانی است که به مرده ریگی تبدیل شده و نعش آن روی دستشان مانده است. از این سنت متصلب و سترون امر ایجابی برون نخواهد تراوید. چه از ذات نایافته از هستی بخش نمیتوان انتظار هستی بخشی داشت.
این عمده هیچگاه دارای مانیفست یا منشور مشخص و مدونی برای حال و آینده جامعه خود نبودهاند و تحلیلها و تجویزهای اجتماعی و سیاسیشان هیچگاه فراتر از کلیاتی مبهم و گنگ، ایدئولوژیک نبوده است.
همواره به انتظار نشستهاند تا انشایی نوشته شود و آنان در مصادره یا در تخریب و سلب آن بکوشند. در چه نباید کرد، ادبیات غنی دارند اما در چه باید کرد جزو ورق پارههایی چیزی در انبان ندارند. مشکل اینان این است که با وجود فکرهای بسته، دهانهای پیوسته بازی دارند.
٣- برخورد فرض و وظیفه میدانند که زیاد و زیاده و زیادی بگویند و در این عرصه گوی سبقت را از دیگران بربایند. با این فرض بر فرض دوم شدهاند که : هرچه سلب بیشتر سیاست کارآمدتر و سیاست پیشهای حرفهایتر خواهد بود.
مشکل این متوهمان هوازی، کیهان وشی و اختر آسایی آنان است. گردنی میافرازند، سرشان از چرخ فراتر میرود، آسمان با همه اخترهایش بوسه میزند به سرانگشتانشان. سکه خورشید در مشتشان، یک سر و گردن گاه نه کم از فاصله کیهانی دارند. اینان بهزعم خود همواره در تلاشاند هویت خود را از رهگذر بیهویت کردن دیگران، شان خود را از رهگذر بیشان کردن دیگران، بزرگی خود را با کوچک کردن دیگری تعریف و تثبیت کنند. امروز عصر این نوع سیاست ورزی سلب مسلکی به سر آمده و دیگر خریداری ندارند. ایدهها و نظریههای، برنامهها، منشورها و گفتمانها و استراتژیها هستند که در بطن و متن انتخاب مردم نشستهاند؛ پس سلبی مسلکان اندکی تامل نمایند و مشقی بنویسند.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
١- با وجود تجربه یک صد ساله بازی سیاسی مدرن توسط بازیگران سیاسی این مرز بوم، بسیاری از بازیگران کماکان از نوعی و سطحی از نابالغی نظری و عملی سیاسی رنج میبرند. نشانههای این نابالغی را میتوان در ستیزهای کودکانه، کنشها و واکنشهای نابهنگام، مواضع و جهتگیریهای بیمنطق، گفتمانهای ابتدایی و بیرمق، روابط گسیخته، خودیها و دگرهای لحظهای، دوری و نزدیکیها و گسستن و پیوستنهای بیدلیل، افراط و... تفریط های بیدلیل بیقاعدگی و بیآستانگی روشی و منشی و... جست و جو کرد. نابالغی کنش سیاسی در جامعه دیروز و امروز ما پیش و بیش از هر چیزی خود را در قاب و قالب کنشهای سلبی به نمایش گذاشته است. کنش سلبی ابتداییترین و سطحیترین صورت کنش سیاسی اگر اساسا بتوان آن را کنش سیاسی ناامید است. عاملان این کنش همواره هویت سیاسی خود را در سلب جست و جو میکنند. ادبیات سیاسیشان سرشار از نه است و گفتار سیاسیشان، مملو از نق است. متعلق \"نه و نقشان\" چندان مشخص و ثابت نیست. گهی خودی است و گهی غیرخودی، گهی درونی است و گهی بیرونی. همیشه و همه جا کسی یا چیزی برای نفی و نهی وجود دارد. اصل اصیل هویتی این عده ایجاب خود در سلب دیگران است.
٢- تاملی رفتار شناختی و روان شناختی در حال و احوال برخی جریانها و افراد در جامعه امروز ما حکایت از علایم و نشانههای چنین صغارت یا نابالغی دارد. سنت سیاسی اینان دیر زمانی است که به مرده ریگی تبدیل شده و نعش آن روی دستشان مانده است. از این سنت متصلب و سترون امر ایجابی برون نخواهد تراوید. چه از ذات نایافته از هستی بخش نمیتوان انتظار هستی بخشی داشت.
این عمده هیچگاه دارای مانیفست یا منشور مشخص و مدونی برای حال و آینده جامعه خود نبودهاند و تحلیلها و تجویزهای اجتماعی و سیاسیشان هیچگاه فراتر از کلیاتی مبهم و گنگ، ایدئولوژیک نبوده است.
همواره به انتظار نشستهاند تا انشایی نوشته شود و آنان در مصادره یا در تخریب و سلب آن بکوشند. در چه نباید کرد، ادبیات غنی دارند اما در چه باید کرد جزو ورق پارههایی چیزی در انبان ندارند. مشکل اینان این است که با وجود فکرهای بسته، دهانهای پیوسته بازی دارند.
٣- برخورد فرض و وظیفه میدانند که زیاد و زیاده و زیادی بگویند و در این عرصه گوی سبقت را از دیگران بربایند. با این فرض بر فرض دوم شدهاند که : هرچه سلب بیشتر سیاست کارآمدتر و سیاست پیشهای حرفهایتر خواهد بود.
مشکل این متوهمان هوازی، کیهان وشی و اختر آسایی آنان است. گردنی میافرازند، سرشان از چرخ فراتر میرود، آسمان با همه اخترهایش بوسه میزند به سرانگشتانشان. سکه خورشید در مشتشان، یک سر و گردن گاه نه کم از فاصله کیهانی دارند. اینان بهزعم خود همواره در تلاشاند هویت خود را از رهگذر بیهویت کردن دیگران، شان خود را از رهگذر بیشان کردن دیگران، بزرگی خود را با کوچک کردن دیگری تعریف و تثبیت کنند. امروز عصر این نوع سیاست ورزی سلب مسلکی به سر آمده و دیگر خریداری ندارند. ایدهها و نظریههای، برنامهها، منشورها و گفتمانها و استراتژیها هستند که در بطن و متن انتخاب مردم نشستهاند؛ پس سلبی مسلکان اندکی تامل نمایند و مشقی بنویسند.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.