ماموستای عزیز، ما را ببخشید...

12:52 - 7 خرداد 1401
Unknown Author

آوات رحیمی

ما کُردهای خراسان، دلخوشی‌های ارجمند زیادی  داریم و ازآن‌جمله، مردمان ساده و صمیمی و هم‌ولایتی ما هستند که به گواه تاریخ، حافظ مرزهای ایران زمین بوده‌اند. در میان همین مردمان ساده و صمیمی، سرداران باغیرت و بزرگی به دنیا آمده‌اند که مثل نادرشاه افشار و سردار ایوز  و تحفه‌گل و گل‌محمد کلمیشی و ججوخان و... اسم‌ و رسم و ثمره‌ی زندگی و مقاومت‌ها‌شان برای ما دلخوشی بزرگی است. ما همیشه از آنها نام می‌بریم و در میان داستان مادران و پدران ما حتما نامی از یکی از این بزرگان، آورده می‌شود.

از دیگر دلخوشی‌های ما ساز و آواز  اصیلی است که با خودمان از وطنمان کردستان به خراسان آوردیم و در کنارش آوازهایی را که هم‌ریشه و آشنا با روح و روان‌مان بود و اصالتش به خراسان بزرگ آن دوران برمی‌گشت، شاخه و برگ دادیم و سینه به سینه تا امروز آوردیمشان و پرورششان دادیم و بهتر روز اول حفظ و معرفی‌اش کردیم.

 ما کردهای خراسان از شنیدن نام اساتیدی مثل استاد رحیم خان بخشی بیچری، رمضان بردری، علی آبچوری، حسین ببی، سلطان رضا ولی‌نژاد، رمضانعلی عزیزی و آهنگ‌ها و مقام‌هایی که این بزرگان خالقشان بودند یا آن‌ها را بازسازی کردند سرمست می‌شویم. بله، ما کردهای خراسان ناخودآگاه از شنیدن نواهایی مثل لو، لاله و لانجان، سبز پری، یک قرصه تا ١٢ قرصه و ...سر از پا نمی‌شناسیم و آنها را چون جان خویشتن دوست می‌داریم.

ما کُردهای خراسان به سنت‌ها و رسم و رسومات‌مان نیز افتخار می‌کنیم. عروسی‌های ما نمونه‌ی بارز و عینی یک کارناوال اصیل شرقی است که هنوز هم در همه‌ی روستاهای ما از کلات نادر و منطقه‌ی لایین گرفته تا درگز و قوچان و شیروان و بجنورد و آشخانه و اسفراین و... به همان سبک قدیمی برگزار می‌شود و بانوان غیرتمند کُرد، شیلوار‌های زیبا و اسطوره‌ای‌شان را به تن می‌کنند و دل از آسمان می‌برند...

ما کُردهای خراسان شعر و شاعری را هم دوست داریم.

ما راوی تراژدی‌ها، حماسه‌ها و عاشقانه‌هایی زیادی مثل «له یاره»، «خان کلمیشی»،  «خجه لوره»، «الله مزار» و... برای  خراسان و ایران و جهانیان هستیم. ما به شاعران بزرگی مثل «جعفر قلی زنگلی» و «ابن غریب» ارادت ویژه داریم و از اینکه استاد «کلیم‌الله توحدی» دیوان شعر جعفرقلی را برای‌مان منتشر کرده است خوشحالیم.

ما همین امروز  برای شاعران و پژوهشگران و نویسندگان بزرگ‌مان از جمله؛ دکتر حسن روشان، دکتر اسماعیل حسین‌پور، دکتر صادق فرهادی، آرتین فرخنده، گلی شادکام، مائده قادری، محبوبه سعادتمند، دکتر جواد رضایی، دکتر علی رحمتی، دکتر یوسف متولی حقیقی، دیار علی‌نیا، محمد تقوی، صادق آدینه، سپاهی لایین و بسیاری دیگر... احترام خاصی قائلیم و همه‌ی آنها را شاگردان درجه یک مکتب استاد کلیم‌الله توحدی می‌دانیم و لذا با اجازه‌ی حضرت استاد، به آنها ماموستا هم می‌گوییم.

  ما کردهای خراسان شاید دلخوشی‌های بیشتری هم داشته باشیم که از جمله‌ی آن دیدنی‌ها و جاذبه‌های طبیعی و فرهنگی بکری است که می‌تواند پذیرای گردشگران خارجی و داخلی بی‌شماری باشد و منبع درآمدی برای ساکنین «گلیل» و «هزار مسجد» و «شاهجهان» و «سالوک»  و.... محسوب شود اما در این یادداشت نمی‌شود به همه‌ی آنها اشاره کرد.

ولی چیزی هست که نمی‌شود نگفت و آن اینکه؛ ما بلد نیستیم از داشته‌هایمان حفاظت کنیم. بلد نیستیم قدر بدانیم. بلد نیستیم قدردانی کنیم، بلد نیستیم از بزرگانمان که ذکر نامرشان رفت، قدردانی کنیم، بلد نیستیم یا خودمان را به نا‌بلدی زده‌ایم و دست روی دست گذاشته‌ایم تا دیگران برای ما و فرهنگ و ادبیات و هنرمان همایش و بزرگداشت بگیرند و ما کت و شلوار بپوشیم و فقط یک شرکت کننده باشیم. و این واقعیت و ضعف بزرگ را بهتر است همین امروز قبول کنیم و آن بپذیریم تا بلکه چاره‌ای برایش پیدا کنیم.

ما کردهای خراسان برای بزرگان فرهنگی این منطقه و ازجمله استاد کلیم‌الله توحدی که همه‌ی دلخوشی‌های‌مان را مدیون نوشتن کتابها، فعالیتهای مخلصانه، حضور و مراودت‌های‌شان با مردم عادی خراسانیم، هیچ مراسم درخور شانی برگزار نکرده‌ایم.

من به‌عنوان نمونه و بنا به خوشبختی خدادادی که در این سالها داشته‌ام، با «علیرضا سپاهی لایین»  که یکی از دلخوشی‌های روحی، روانی، عاطفی و فرهنگی و اجتماعی خراسان است حشر و نشر فراوانی داشته‌ام. او به‌راستی دلخوشی ما کُردهای خراسان است. ما در روزنامه‌های شهری مشهد و چند اداره‌ی دیگر همکار بوده‌ایم و اگر حرفی می‌زنم از کسی نقل نمی‌کنم، بلکه شناختم مستند به تجارب روشن و دیداری مستقیم است.

ماموستا سپاهی لایین، در طول روز کارهای متفاوتی انجام می‌دهد که برای کمتر کسی قابل درک است.

او در اصل «شاعر» است و بنا به تعریفی که ما از شاعران داریم باید شعر بگوید و بس. اما این شاعر مهربان، از ساعت ٧:٣٠ صبح که در محل کارش حاضر می‌شود تا نیمه‌شب که ناچار باید چند ساعتی بخوابد، درکنار توجهش به کار اداری و همکارانی که با ایشان در تماسند، هم شعر می‌گوید و هم برای خیلی از مردم متن‌های مختلف می‌نویسد؛ از یادداشت‌ها و نامه‌های اداری و غیراداری گرفته تا راهنمایی در مورد اشعار و آثاری که دیگران  می‌نویسند، تا مدیریت کانالهای مجازی و شرکت در جلسات مجازی یا حضوری، تا هماهنگی برای گردآوری کمک برای هنرمندان نیازمند، تا نوشتن متن کارتهای عروسی و عزا  و همچنین سرودن شعر و ترانه برای بسیاری از خوانندگان کرد خراسانی. او حتی در انتخاب آهنگ و ملودی و خوانش درست متون، کمکشان می‌کند.

ماموستا سپاهی که از بیماری دیابت نیز رنج می‌برد در لابلای خوردن وعده‌های غذایی و انسولین زدنش پیام‌های واتساپی و تلگرامی خیلی‌های دیگر را هم پاسخ می‌دهد. پیام‌های ادبی، اجتماعی، دغدغه‌های شغلی، مالی و حتی خانوادگی کردهای خراسان را با صبر و تحمل فراوان گوش می‌کند و به فراخور حال مخاطبش، به هرکدام از آنها جوابی نیز می‌دهد. او بعد از صبحانه خوردن و در حین انجام امورات اداری محل کارش، جوابگوی مراجعات حضوری و تلفنی خیلی‌های دیگر هم هست. گاهی که در اتاقش قرار می‌گیری می‌شنوی که او در حال گوش دادن به مشکلات خانوادگی اقوام و دوستانش است و چقدر سنگ صبور مهربانی پیدا کرده‌اند. ظهر که به اتاقش می‌روی می‌بینی که در حال گوش دادن به حرف پدری است که جوان بیکاری دارد و از ماموستا سپاهی انتظار دارد برای پسرش کار پیدا کند. بعد از ظهر ساعت سه کنار ماشینش ایستاده و تعجب می‌کنی چرا سوار ماشینش نمی‌شود و می‌بینی که بازهم مشغول شنیدن صحبت کسی دیگر است. این بار شاعر جوانی است که احتمالا شعری تازه گفته و برای استاد می‌خواند و انتظارش این است از پشت تلفن، راهنمایی بگیرد و شعرش را مستحکم و زیبا کند.

جریان زنگ‌ها و پیام‌های از عصر تا آخر شب را نیز باید پای درد دل‌های «کانی بانو» بنشینی که او هم شاهد جواب دادن استاد به تلفن‌های بی‌شماری است که آرام و متین و با حوصله همه‌ی آنها را جواب می‌دهد...

ما کردهای خراسان ماموستا سپاهی لایین را اندازه‌ی یکی از اعضای عزیز خانواده‌ی خودمان دوست داریم. گاه و بی‌گاه به او تلفن می‌کنیم و حواسمان نیست که این بنده خدا خودش زندگی دارد، کار دارد، گرفتاری دارد. ما در این مراوده اما کمی بی‌انصافیم. از او فقط انتظار خدمت به خودمان را داریم. فکر می‌کنیم او باید همیشه در خدمت ما و درخواست‌های ما باشد، برای مان نامه بنویسد، برای بچه‌هایمان کار پیدا کند و ... اما شاید کمتر به این فکر افتاده‌ایم که  او هم خودش کار و زندگی و کلی نیاز معیشتی دارد. هرچند او به قول خودش «برای دل خودش کار می‌کند»، ولی ما هم خوب بی‌خیال شده‌ایم و به این فکر نکرده‌ایم برایش مراسمی در خور شان بگیریم و از او تقدیر کنیم. باید حتما موسسه‌ی «بو کتاب» ی باشد و آنها به این فکر بیفتند که برای ماموستای ما کردهای خراسان مراسم بگیرند؟! ماموستا سپاهی لایین نه برای بوکتاب کاری پیدا کرده و نه مشکلات خانوادگی‌شان را حل کرده و نه ترانه‌ی رایگانی برای خواننده‌ی موسسه نوشته است! فکر می‌کنید چرا آنها قدر دانستند و در روز شنبه 3١ اردیبهشت ١٤٠ در برج تجاری – اداری پاژ برای استاد سپاهی مراسم گرفتند؟ تازه آنها فقط به آثار فارسی استاد اشراف دارند و شاید از آثار کُردی و فعالیت‌های او در حوزه‌ی زبان مادری، بی‌اطلاع باشند... راستی کجای کار ما ایراد دارد که خودمان نتوانستیم برای کسی که این همه مهر و محبت در حق ما داشت و دارد مراسمی در خور شان بگیریم؟ جالب است بعضی از دوستانی که به این مراسم آمده بودند  از کم و کسری شیرینی و نسکافه‌ی مراسم نیز دلخور بودند و قیافه‌ی یک معترض حق‌به‌جانب نیز به خودشان گرفته بودند!

ما کی می‌خواهیم دست از این توقعات و سفارش کارهای یکطرفه برداریم؟ آیا شده‌است به ماموستا زنگ بزنیم و به او بگوییم: استاد جان، ما متوجه شده‌ایم تو هم زندگی داری، سه فرزند دانشگاهی و محصل داری، کلی قسط و دردسر مالی دیگر داری، اتوموبیلت نیاز به تعمیر اساسی دارد، مبل و فرش و یخچال و سایر وسایل زندگی‌تان نیاز به تعویض فوری دارد و هزار جور گرفتاری دیگرتان را نیز درک می‌کنیم.

ماموستا جان وامی ضروری لازم نداری؟ ضامن نیاز نداری؟ هزینه‌ی نوشتن و ادیت کردن ترانه و داستانی که خدمتتان فرستاده‌ایم چقدر می‌شود؟ هزینه‌ی ترانه‌ای که برایمان نوشته‌ای چه؟  برای استراحت یکی دو روزه‌ی خودتان و خانواده‌ی عزیزتان که در این ٤٠ سال به ما خدمت کرده‌اید چه می‌توانیم بکنیم؟

ماموستا جان ما را ببخشید که هنوز نتوانسته‌ایم جوری دیگر ببینیم و درک کنیم کجای تاریخ ایستاده‌ایم و با کی طرف هستیم. شما حدود ٢١ کتاب ادبی برایم ما نوشته‌ای و ده دوازده جلد دیگر نیز آماده‌ چاپ دارید، شما در جشنواره ادبی فجر اول شده‌اید، شما به عنوان نویسنده استاد خیلی از روزنامه‌نگاران و شاعران فارس زبان خراسان و ایران بوده‌ایم و ما هیچ‌کدام از اینها را ندیدیم و شما را تا حد یک نامه‌نویس اداری پایین آوردیم... راستش را بخواهید شما خیلی مهربان هستید و ما خیلی بی‌انصاف...

خوانندگان عزیز من

من این متن را فقط به عنوان ادای دین شخصی نوشتم و می‌دانم که ماموستا سپاهی لایین، دلش به توضیح و تذکر این نکات راضی نیست. او کماکان برای «دل خودش» کار می‌کند و اغلب خودش را در این راه به خطر هم می‌اندازد. ولی ما هم لابد «دل» داریم.  «عقل و انصاف» چه؟ آیا به این فکر کرده‌ایم که «سپاهی لایین» های دیگرمان دارند نگاهمان می‌کنند و ما باید برای ماندن در این راه و خدمت کردن به یک ملت، به آنها انگیزه و بها بدهیم؟!

با پوزش و ارادت و سپاس

نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمی‌باشد.