قیام پنجاه وهفت در ایران از منظری دیگر!
14:20 - 4 بهمن 1393
Unknown Author
بیژن قبادی
بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی کە بە علت نابسامانی اوضاع داخلی آن امپراطوری از یکسو و از سوی دیگر تبعات جنگ جهانی اول ونیز ضعف و فساد در سلسلە قاجاریە حاکم بر ایران، سرنوشتی همچون امپراطوری عثمانی را برای قاجاریە رقم زد.
هدف ما تحلیل تاریخ و بررسی این سیستمها نیست، بلکە برآنیم کە تبعات بعد از آنها را مورد مروری اجمالی قرار دهیم.
همە میدانیم کە در بحبوحە گیرودار آن مقطع زمانی مشخص، در ایران \"رضا خان میرپنج\" ظهور کرد و سلسلە پادشاهی پهلوی را بنیاد نهاد کە بعدها در سلطنت محمد رضا پهلوی خود را میراث دار دوهزار و پانصد سال پادشاهی در ایران معرفی نمودند و در این رابطە نیز دیگر حاجتی بە بیان نیست.
در مقابل نیز برخاکستر بجای ماندە ازامپراطوری عثمانی \"کمال مصطفی پاشا\" سر بر آورد و با تأسیس جمهوری ترکیە، ترکیە نوین را پیریزی کرد. علیرغم تفاوتهای میان این دو، یک نقطە مشترک داشتند کە آنهم تکیە به ناسیونالیسم ایرانی و ناسیونالیسم ترکی و نوعی تجدد خواهی ادعایی بود کە بر اثر افراط و زیادەروی، هردو از آن سوی بام افتادند یعنی هر کدام کپیای از سیستم ماقبل خود اما در قالبی نوین و با رنگ و لعابی تازە شدند. بدین معنی کە در ایران رویای جهانگشایی و تأسیس امپراطوری و حکومت شیعەی بازماندە از صفویە تا قاجاریە در قالب عظمت پادشاهی دوهزارو پانصد سالە و حکومت بر \"نیل تا سند\" برتری و شایستگی حکومت نژاد آریایی حلول کرد و در ترکیە نیز سلطە خلافت اسلامی سنی جای خود را بە ادعای برتری نژاد ترک و شایستگی آنها برای حکومت بر بشر داد.
در ترکیە اوضاع بە منوالی دیگر پیشرفت و ترکیە امروز علیرغم هر نگرش، قرائت، برداشت یا انتقادی، محصول و برآمد تا بە امروز آن است. بە باور من و واقعیت موجودی آن کشور، برگرفتە از آن نگرش و بە نحوی معتدل و بە روز کردن آن با مجموعەی نیازهای تطبیقی دنیای امروز است و در این میان و در مقایسە با همسایگان خود دارای وجاهت بیشتری است تا جایی کە میتوان گفت الگوی مورد مقبول نسبی و در مقایسە با کشورهای منطقە برای جهان غرب و کلان سیاستگذاریها برای منطقە محسوب میشود.
اما در مقابل کە در واقع هدف ما از این مقدمە چینی بیان و پرداختنی اجمالی بە آن است، ایران میباشد کە دارای مشخصە و ویژگی مختص بە خود است.
اگر در ترکیە در تقابل میان سنت، مدرنیتە و نظامیگری وانجام چندین کودتای نظامی مختلف و محک زدن توان هرکدام از طرفین، ناچار هرکدام از آنها بە نوعی پوست انداختن و یا شاید بتوان گفت دگردیسی تن داد و اوضاع و ساختار امروز آن کشور محصول مستتقیم آن دگردیسی است.
اما در پروسە ایام اوضاع بە منوالی دیگر جلو رفت و اقتدار گرایی و آرمانخواهی تحمیلی هرکدام از طرفین راە را بر هرنوع تحول ولو رفرمیستی بست و ایران امروز محصول مستقیم آن است. گاها در گوشە وکنار میشنویم و شاهد آنیم کە لایەها و یا عناصر خاص در هر جناعی با فرافکنی و خلق دشمنی فرضی و مدام تکرار \"تئوری توطئە\" برخی دانستە شانە از زیر بار مسئولیت خالی میکنند و برخی دیگر ندانستە آتش بیار معرکە شدە و آب بە آسیاب دیگری میریزند.
در این میان سە لایە صف آرایی نمودە بودند و هنوز بە حیات خود ادامە میدهند کە عبارتند از:
١-لایە سنتی جامعە ایران کە از باورهای مذهبیاش سوء استفادە شد و از پتانسیل آن بهرەبرداری کردند. از بخش وسیعی از آن بە عنوان جادە صف کن بهرە بردند و در فردای تغییر قدرت آن را برای سرکوب بقیەی ظرفیتی کە تمکین نکردە و یا حاضر بە تمکین نبود، بکار گرفتند. یعنی در واقع عوامفریبی و پوپولیسم ناب رواج یافت کە بعدها از بخشی از این نیرو در سرکوب کُردستان، ترکمن صحرا، خوزستان، بلوچستان بطور خاص و درسایر مناطق ایران بطور عام برای سرکوب هرنوع اعتراض و نارضایتی بهرە گرفتند و این طیف بە مثابە پادوی ارتجاع حاکم نقش ایفا کرد.
رهبری فرصت طلبانە این بخش را افراطیترین ومرتجعترین قشر روحانیت شیعە دردست داشتە و دارد کە برای نیل بە اهداف خود، حتی اصول بنیادی و ارکان اعتقادات وباورهای ادعایی خود را بە حراج گذاشتە و از آن عبور کردە است.
لایە دوم با آمیختەای از نوستالوژی رٶیایی ایرانی و عظمت امپراطوری هخامنشی و الخ و سرمستی قدرت، همچنین دریافتیهای مجیزگویان متملق باور کردە بود کە قدرت مطلقە است. لذا خود را مبرا از لحاظ نمودن واقعیات و مطالبات مختلف اما طبیعی جامعە ایرانی می دید کە تا بە خود آمد نە از تاک نشانی ماندە بود و نە از تاک نشان.
اما این طیف علیرغم زیستن در دنیای مدرن و متفاوت قرن بیست و یک با وجود تفاوتهای ادعایی خود، با طیف اول تفاوت چندانی ندارد. یعنی هردو دارای فرهنگ و رویکردی واحد هستند اما با زاویە دید مختص بە خود. هردو رویایی عظمت و قدرت فراگیر را در سر میپرورانند منتها یکی سودای امارت و خلافت اسلامی و آن یکی هم عظمت امپراطوری ایرانی را در سر میپرورانند.
نیروی سوم طیف گستردە اپوزسیون ایران بە طور عام را شامل میشود کە این طیف نیز علیرغم\" کثرت\"، بر خط دایرە\" قلت\" میچرخد و در پی تحلیل جامعە ایران امروز، بنا بر فاکتورها و در قالب و چهار چوب ایدئولوژی عاریەای خود بر آمدەاند کە آنها نیز در پیچ و خم نوعی نوستالوژی مدرن مابانە رویایی گیر افتادە و بە نوعی موضوع را از زاویە حیثیتی نگریستە وعامدانە ناخواستە مایل بە ترک قالب پیشساختە و شکستن دیوارهای ایدئولوژی نگری نیست و بە نوعی غیر مستقیم در دایرە نگاهی مذهبی گونە خود را زندانی نمودە است.
این نیروها باوجود عمری عمدتا بیش از یک نیمە قرن، تحت هژمونی فضای زمان خود، در دایرەای ایدئولوژیکی محصور ماندە بودند. سیاست، مبارزە و انقلابیگری را در انحصار طیف معین از پتانسیل بالقوە جامعە میدیدند نە در راستای آگاهیگری عمومی، بە میدان کشاندیدن تودەهای وسیع اجتماعی و متکی کردن آنان بە توان و قدرت پایانناپذیر خود. یعنی در واقع گرفتار فرهنگ بازماندە از کلیشە برخی جنبشهای رهایی بخش دهەهای پیشین و تلاش برای تعمیم دادن نسخەهای دارویی آنها بە جامعە ایران و نە تجربە اندوزی و وامگیری از تجارب آنان کە کپی کاری و سعی در اعمال آن کپیها بر جنبش اعتراضی فاقد پلاتفرم ایران آن زمان.
در چنین فضایی، قیام ٥٧ نە نشأت گرفتە از توان، ظرفیت و تأثیر اپوزسیون با هر نگرش و زاویە دید، بلکە حرکتی عمدتا احساسی بود کە انرژی خود را از شور و هیجان عمومی میگرفت. خیلی طبیعی است کە در اتمسفری این چنینی، عوامفریبی، فرصت طلبی و موج سواری بە حد اعلا و اشباع میرسد. البتە نباید از نظر دورداشت کە آن موج شور و هیجان فقط عامە مردم را شامل نمیشد، بلکە با توجە بە فضای شورو هیجان عمومی حاکم ایدئولوژیک کە ذکرشد بجز رنگ سیاە یا سفید رنگ دیگری موضوعیت نداشت.
بنابرین علیرغم تفاوت جهانبینی لااقل در شعار، خیلی ازنیروهای قدر و مطرح در مقطع قیام ٥٧ دچار توهم و خوش باوری هستند و تابع فضای حاکم بر جنبش اعتراضی بدون برنامە، سمت و سو، راهکار و پلاتفرم معین و مشخص.
حال بعداز آزمونی تلخ، پرهزینە و علیرغم تمامی مصائب و مشکلات و عدم وجود هرگونە روزنە امید و کورسویی با این پرسشها روبروییم کە: آیا واقعا قیام سال ١٣٥٧ شمسی در ایران با آن رهبری، مکانیزم و فضای عمومی و شرایطی کە داشت، قابل اجتناب نبود؟ آیا اگر از منطق شاە برود هرکس آید خوش آید، تبعیت محض تودە اجتماعی بە میدان آمدە از شور و هیجانات مقطعی و احساسات مذهبی، شعارهای پوپولیستی و عوامفریبانە، ترسیم آرمانشهری تخیلی از سوی سلسلە جنبانان سوار بر موج حاصل از توهم کور و بیمنطق کە جز سرابی در بیابان و کابوسی کە امروز هر ایرانی از بیاد آوری آن لب میگزد، چیزی بە دنبال نداشت.
با این تفاسیر بە این نکتە میرسیم کە قیام ٥٧ قیام فاقد برنامە و پلاتفرم و دورنمای ترسیم شدە و تابع محض \"هرچە پیش آید خوش آید\" بود و چنانچە با نشان دادن ضرب شست بە حاکمان و تداوم فشارها در حدی معقول و منطقی، ساختار و قدرت حاکمە ناچار بە عقبنشینی از برخی رفتارها و درکل در پیشگیری روند و رویکردی رفرمیستی و تن دادن سیستم حاکم بە مجموعەای اصلاحات، اوضاع امروز ایران و حتی خاورمیانە بە گونەای دیگر بود و حتما چیزی بجز آنچە کە امروز هست میبود. شاهد این مدعا نیز میتواند سیستم حاکم بە ترکیە باشد کە علیرغم هر مشکل و نابسامانی کە دارد در مقایسە و برآوردی منطقی با سیستم حاکم بر ایران یعنی جمهوری اسلامی دارای تفاتهای فاحش و انکار ناپذیری است.
پس نتیجە میگیریم کە محصول قیام ٥٧ برای جامعە ایران، واپسگرایی محض، از میدان بدر کردن نیروهای زبدە و متخصص، بە حاشیە راندن اقشار و اصناف اجتماعی نظیر جوانان، زنان، تحصیلکردگان و آموزش دیدگان، میدان دادن بە لمپنیزم در شکل ایدئولوژیکیاش، کشتار و قتلعام در سطحی وسیع و گستردە، تحمیل جنگی هشت سالە بیسرانجام، آوارگی میلیونی، رشد مصائب و مشکلات عدیدە اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، فقر روز افزون، اقتصادی این چنین، بیکاری و گرانی، بیاعتباری بینالمللی برای ایرانیان، امنیتی، اخلاقی و.... برای جهانیان بە ارمغان آوردن تروریسم، هژمونی خواهی افراطی، رشد شبکە و باندهای رادیکال خشکە مقدس، رواج و رونق دادن بە جنگهای مذهبی و فرقەای و ....
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی کە بە علت نابسامانی اوضاع داخلی آن امپراطوری از یکسو و از سوی دیگر تبعات جنگ جهانی اول ونیز ضعف و فساد در سلسلە قاجاریە حاکم بر ایران، سرنوشتی همچون امپراطوری عثمانی را برای قاجاریە رقم زد.
هدف ما تحلیل تاریخ و بررسی این سیستمها نیست، بلکە برآنیم کە تبعات بعد از آنها را مورد مروری اجمالی قرار دهیم.
همە میدانیم کە در بحبوحە گیرودار آن مقطع زمانی مشخص، در ایران \"رضا خان میرپنج\" ظهور کرد و سلسلە پادشاهی پهلوی را بنیاد نهاد کە بعدها در سلطنت محمد رضا پهلوی خود را میراث دار دوهزار و پانصد سال پادشاهی در ایران معرفی نمودند و در این رابطە نیز دیگر حاجتی بە بیان نیست.
در مقابل نیز برخاکستر بجای ماندە ازامپراطوری عثمانی \"کمال مصطفی پاشا\" سر بر آورد و با تأسیس جمهوری ترکیە، ترکیە نوین را پیریزی کرد. علیرغم تفاوتهای میان این دو، یک نقطە مشترک داشتند کە آنهم تکیە به ناسیونالیسم ایرانی و ناسیونالیسم ترکی و نوعی تجدد خواهی ادعایی بود کە بر اثر افراط و زیادەروی، هردو از آن سوی بام افتادند یعنی هر کدام کپیای از سیستم ماقبل خود اما در قالبی نوین و با رنگ و لعابی تازە شدند. بدین معنی کە در ایران رویای جهانگشایی و تأسیس امپراطوری و حکومت شیعەی بازماندە از صفویە تا قاجاریە در قالب عظمت پادشاهی دوهزارو پانصد سالە و حکومت بر \"نیل تا سند\" برتری و شایستگی حکومت نژاد آریایی حلول کرد و در ترکیە نیز سلطە خلافت اسلامی سنی جای خود را بە ادعای برتری نژاد ترک و شایستگی آنها برای حکومت بر بشر داد.
در ترکیە اوضاع بە منوالی دیگر پیشرفت و ترکیە امروز علیرغم هر نگرش، قرائت، برداشت یا انتقادی، محصول و برآمد تا بە امروز آن است. بە باور من و واقعیت موجودی آن کشور، برگرفتە از آن نگرش و بە نحوی معتدل و بە روز کردن آن با مجموعەی نیازهای تطبیقی دنیای امروز است و در این میان و در مقایسە با همسایگان خود دارای وجاهت بیشتری است تا جایی کە میتوان گفت الگوی مورد مقبول نسبی و در مقایسە با کشورهای منطقە برای جهان غرب و کلان سیاستگذاریها برای منطقە محسوب میشود.
اما در مقابل کە در واقع هدف ما از این مقدمە چینی بیان و پرداختنی اجمالی بە آن است، ایران میباشد کە دارای مشخصە و ویژگی مختص بە خود است.
اگر در ترکیە در تقابل میان سنت، مدرنیتە و نظامیگری وانجام چندین کودتای نظامی مختلف و محک زدن توان هرکدام از طرفین، ناچار هرکدام از آنها بە نوعی پوست انداختن و یا شاید بتوان گفت دگردیسی تن داد و اوضاع و ساختار امروز آن کشور محصول مستتقیم آن دگردیسی است.
اما در پروسە ایام اوضاع بە منوالی دیگر جلو رفت و اقتدار گرایی و آرمانخواهی تحمیلی هرکدام از طرفین راە را بر هرنوع تحول ولو رفرمیستی بست و ایران امروز محصول مستقیم آن است. گاها در گوشە وکنار میشنویم و شاهد آنیم کە لایەها و یا عناصر خاص در هر جناعی با فرافکنی و خلق دشمنی فرضی و مدام تکرار \"تئوری توطئە\" برخی دانستە شانە از زیر بار مسئولیت خالی میکنند و برخی دیگر ندانستە آتش بیار معرکە شدە و آب بە آسیاب دیگری میریزند.
در این میان سە لایە صف آرایی نمودە بودند و هنوز بە حیات خود ادامە میدهند کە عبارتند از:
١-لایە سنتی جامعە ایران کە از باورهای مذهبیاش سوء استفادە شد و از پتانسیل آن بهرەبرداری کردند. از بخش وسیعی از آن بە عنوان جادە صف کن بهرە بردند و در فردای تغییر قدرت آن را برای سرکوب بقیەی ظرفیتی کە تمکین نکردە و یا حاضر بە تمکین نبود، بکار گرفتند. یعنی در واقع عوامفریبی و پوپولیسم ناب رواج یافت کە بعدها از بخشی از این نیرو در سرکوب کُردستان، ترکمن صحرا، خوزستان، بلوچستان بطور خاص و درسایر مناطق ایران بطور عام برای سرکوب هرنوع اعتراض و نارضایتی بهرە گرفتند و این طیف بە مثابە پادوی ارتجاع حاکم نقش ایفا کرد.
رهبری فرصت طلبانە این بخش را افراطیترین ومرتجعترین قشر روحانیت شیعە دردست داشتە و دارد کە برای نیل بە اهداف خود، حتی اصول بنیادی و ارکان اعتقادات وباورهای ادعایی خود را بە حراج گذاشتە و از آن عبور کردە است.
لایە دوم با آمیختەای از نوستالوژی رٶیایی ایرانی و عظمت امپراطوری هخامنشی و الخ و سرمستی قدرت، همچنین دریافتیهای مجیزگویان متملق باور کردە بود کە قدرت مطلقە است. لذا خود را مبرا از لحاظ نمودن واقعیات و مطالبات مختلف اما طبیعی جامعە ایرانی می دید کە تا بە خود آمد نە از تاک نشانی ماندە بود و نە از تاک نشان.
اما این طیف علیرغم زیستن در دنیای مدرن و متفاوت قرن بیست و یک با وجود تفاوتهای ادعایی خود، با طیف اول تفاوت چندانی ندارد. یعنی هردو دارای فرهنگ و رویکردی واحد هستند اما با زاویە دید مختص بە خود. هردو رویایی عظمت و قدرت فراگیر را در سر میپرورانند منتها یکی سودای امارت و خلافت اسلامی و آن یکی هم عظمت امپراطوری ایرانی را در سر میپرورانند.
نیروی سوم طیف گستردە اپوزسیون ایران بە طور عام را شامل میشود کە این طیف نیز علیرغم\" کثرت\"، بر خط دایرە\" قلت\" میچرخد و در پی تحلیل جامعە ایران امروز، بنا بر فاکتورها و در قالب و چهار چوب ایدئولوژی عاریەای خود بر آمدەاند کە آنها نیز در پیچ و خم نوعی نوستالوژی مدرن مابانە رویایی گیر افتادە و بە نوعی موضوع را از زاویە حیثیتی نگریستە وعامدانە ناخواستە مایل بە ترک قالب پیشساختە و شکستن دیوارهای ایدئولوژی نگری نیست و بە نوعی غیر مستقیم در دایرە نگاهی مذهبی گونە خود را زندانی نمودە است.
این نیروها باوجود عمری عمدتا بیش از یک نیمە قرن، تحت هژمونی فضای زمان خود، در دایرەای ایدئولوژیکی محصور ماندە بودند. سیاست، مبارزە و انقلابیگری را در انحصار طیف معین از پتانسیل بالقوە جامعە میدیدند نە در راستای آگاهیگری عمومی، بە میدان کشاندیدن تودەهای وسیع اجتماعی و متکی کردن آنان بە توان و قدرت پایانناپذیر خود. یعنی در واقع گرفتار فرهنگ بازماندە از کلیشە برخی جنبشهای رهایی بخش دهەهای پیشین و تلاش برای تعمیم دادن نسخەهای دارویی آنها بە جامعە ایران و نە تجربە اندوزی و وامگیری از تجارب آنان کە کپی کاری و سعی در اعمال آن کپیها بر جنبش اعتراضی فاقد پلاتفرم ایران آن زمان.
در چنین فضایی، قیام ٥٧ نە نشأت گرفتە از توان، ظرفیت و تأثیر اپوزسیون با هر نگرش و زاویە دید، بلکە حرکتی عمدتا احساسی بود کە انرژی خود را از شور و هیجان عمومی میگرفت. خیلی طبیعی است کە در اتمسفری این چنینی، عوامفریبی، فرصت طلبی و موج سواری بە حد اعلا و اشباع میرسد. البتە نباید از نظر دورداشت کە آن موج شور و هیجان فقط عامە مردم را شامل نمیشد، بلکە با توجە بە فضای شورو هیجان عمومی حاکم ایدئولوژیک کە ذکرشد بجز رنگ سیاە یا سفید رنگ دیگری موضوعیت نداشت.
بنابرین علیرغم تفاوت جهانبینی لااقل در شعار، خیلی ازنیروهای قدر و مطرح در مقطع قیام ٥٧ دچار توهم و خوش باوری هستند و تابع فضای حاکم بر جنبش اعتراضی بدون برنامە، سمت و سو، راهکار و پلاتفرم معین و مشخص.
حال بعداز آزمونی تلخ، پرهزینە و علیرغم تمامی مصائب و مشکلات و عدم وجود هرگونە روزنە امید و کورسویی با این پرسشها روبروییم کە: آیا واقعا قیام سال ١٣٥٧ شمسی در ایران با آن رهبری، مکانیزم و فضای عمومی و شرایطی کە داشت، قابل اجتناب نبود؟ آیا اگر از منطق شاە برود هرکس آید خوش آید، تبعیت محض تودە اجتماعی بە میدان آمدە از شور و هیجانات مقطعی و احساسات مذهبی، شعارهای پوپولیستی و عوامفریبانە، ترسیم آرمانشهری تخیلی از سوی سلسلە جنبانان سوار بر موج حاصل از توهم کور و بیمنطق کە جز سرابی در بیابان و کابوسی کە امروز هر ایرانی از بیاد آوری آن لب میگزد، چیزی بە دنبال نداشت.
با این تفاسیر بە این نکتە میرسیم کە قیام ٥٧ قیام فاقد برنامە و پلاتفرم و دورنمای ترسیم شدە و تابع محض \"هرچە پیش آید خوش آید\" بود و چنانچە با نشان دادن ضرب شست بە حاکمان و تداوم فشارها در حدی معقول و منطقی، ساختار و قدرت حاکمە ناچار بە عقبنشینی از برخی رفتارها و درکل در پیشگیری روند و رویکردی رفرمیستی و تن دادن سیستم حاکم بە مجموعەای اصلاحات، اوضاع امروز ایران و حتی خاورمیانە بە گونەای دیگر بود و حتما چیزی بجز آنچە کە امروز هست میبود. شاهد این مدعا نیز میتواند سیستم حاکم بە ترکیە باشد کە علیرغم هر مشکل و نابسامانی کە دارد در مقایسە و برآوردی منطقی با سیستم حاکم بر ایران یعنی جمهوری اسلامی دارای تفاتهای فاحش و انکار ناپذیری است.
پس نتیجە میگیریم کە محصول قیام ٥٧ برای جامعە ایران، واپسگرایی محض، از میدان بدر کردن نیروهای زبدە و متخصص، بە حاشیە راندن اقشار و اصناف اجتماعی نظیر جوانان، زنان، تحصیلکردگان و آموزش دیدگان، میدان دادن بە لمپنیزم در شکل ایدئولوژیکیاش، کشتار و قتلعام در سطحی وسیع و گستردە، تحمیل جنگی هشت سالە بیسرانجام، آوارگی میلیونی، رشد مصائب و مشکلات عدیدە اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، فقر روز افزون، اقتصادی این چنین، بیکاری و گرانی، بیاعتباری بینالمللی برای ایرانیان، امنیتی، اخلاقی و.... برای جهانیان بە ارمغان آوردن تروریسم، هژمونی خواهی افراطی، رشد شبکە و باندهای رادیکال خشکە مقدس، رواج و رونق دادن بە جنگهای مذهبی و فرقەای و ....
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.