عربکشی به بهانه وطنپرستی
13:21 - 9 شهریور 1391
Unknown Author
هر از چند گاهی خبرهای زندان یا اعدام تعدادی از فعالان سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و فعالان حقوق بشری عرب در سایتهای برخی سازمانهای اهوازی و غیراهوازی منتشر میشود. البته این موضوع زمانی اتفاق میافتد که بازداشتشدگان شانس بیاورند و کسی بداند که آنها بازداشت و محکوم به زندان یا اعدام شدهاند. چرا که در بسیاری از موارد به دلیل ناآگاهی خانوادهها در خصوص اهمیت انتشار اخبار، تهدیدهای اطلاعات در مورد انتشار خبر و وعدههای جاسوسان اطلاعات برای آزادی افراد دستگیرشده، پس از مدتی کوتاه جنازههای آنها را احیانا به خانوادههایشان تحویل میدهند.
در این میان اما بسیاری دیگر از بازداشتشدگان به کلی ناپدید میشوند. برای مثال میتوان به ناپدیدشدن یوسف سیلاوی شهروند عرب اهوازی اشاره کرد. یوسف سیلاوی که شوهر خواهر مرحوم منصور اهوازی (از موسسان حزب تضامن اهواز) است، در سال 2008 در حوالی منزل مسکونی خود در نزدیکی چهار شیر اهواز ربوده شد. از آن زمان تاکنون خانواده یوسف سیلاوی بر اساس وعدههای برخی جاسوسان اداره اطلاعات برای کمک به یافتن او ساکت ماندهاند و حتی از انتشار خبر خودداری میکنند. تا به امروز و با گذشت بیش از چهار سال از ربودهشدن یوسف سیلاوی توسط سربازان گمنام هنوز از زنده یا مرده یوسف سیلاوی هیچ کس باخبر نیست و خانواده او همواره آشفتهخاطر روزگارشان را سپری می کنند.
درباره کشتن فعالان سیاسی عرب در تاریکخانههای وزارت اطلاعات در سطح اقلیم نیز میتوان به مرگ شش تن از فعالان حقوق بشری عرب اشاره کرد. این شش تن عبارتند از؛ محمد کعبی، علیرضا غبیشاوی، غیبان عبیداوی، محمد چلداوی، ناصر آلبوشوکه و رضا مغامسی که به ترتیب در ادارات اطلاعات شوش، خلفیه(خلف آباد)، اهواز و دزفول کشته شدند.
برای نیروهای امنیتی در سطح اقلیم اهواز \"عرب\" یک خطر، تهدید و دشمن است و با کوچکترین سوءظن میتوان او را نشانه گرفت. برای مستندکردن این ادعا به چند حادثه اشاره می کنم.
در دوهفته گذشته (در تاریخ14.8.2012) در کنار شطالعرب چهار جوان عرب به ضرب گلوله نیروهای امنیتی کشته شدند. در این حادثه هولناک بر اثر مشکوک شدن نیروهای امنیتی به چهار جوان در اطراف روستایی در نزدیکی شطالعرب، سربازان امام زمان اقدام به آتشگشودن به سوی آنان کرده و هر چهارتن را کشتند، \"عبدالله عساکره\" که چندی پیش عکسهای او در سایتهای اهوازی منتشر شد یکی از کشتهشدگان است.
در یک نمونه مشابه دیگر و به دنبال موج گسترده مصادره زمينهای کشاورزی کشاورزان عرب در ساير مناطق عربنشين اقليم، دو برادر کشاورز به نام های؛ سيد موسی فاضلی(۴۱ ساله) وسيد علی فاضلی(۳۴ ساله) در مزرعه خود واقع در روستای عبدالخان در ۳۰ کيلومتری جنوب شهرستان شوش به ضرب گلوله نيروهای انتظامی کشته شدند.
در زمان وقوع درگیری و کشتهشدن اين دو برادر نيروی انتظامی با حضور در مزرعه آنها مانع ورود آن دو به مزرعه شده و اين قطعه زمين را ملک دولتی اعلام کرده بود. اين موضوع اما باعث مشاجره شده و با آن که برادران فاضلی هيچ گونه سلاح گرم يا سرد در اختیار نداشتهاند، هدف تيراندازی يک درجهدار نيروی انتظامی قرار گرفته وهر دو کشته میشوند.
پیش از این نیز در همین منطقه یک شهروند عرب به نام حسن لطیفی که متهم به سرقت بود با آنکه به هشدار پست بازرسی نیروی انتظامی توجه کرده و توقف کرده بود به ضرب گلوله یک ستوان دوم نیروی انتظامی به نام فامیلی \"سیاه منصور\" کشته شد.
در نمونهای دیگر و این بار درکوت عبدالله اهواز یک شهروند عرب به نام حسین میاحی فرزند حامد در روز شنبه 26.5.2012 به دستور ایست پست بازرسی توجه نکرده و با نیروی انتظامی درگیر میشود. او بعد از بازداشت شدن در حالی که زخمی شده بود به ضرب گلوله یک افسر نیروی انتظامی کشته شد.
اینها نمونههایی است که من از آنها اطلاع داشتم وهمانگونه که اشاره شد بسیاری دیگر از این گونه حوادث مهندسی شده در مناطق عربنشین رخ میدهد.
سوال اساسی اما این است که چرا با فعالان مدنی عرب از طیفهایی چون فعالان سیاسی، فعالان حقوق بشری و فعالان فرهنگی و حتی با بزهکاران اجتماعی با این شدت و وحشیگری برخورد میشود؟
در جواب به این سوال میبایست دو مولفه اصلی این حوادث یعنی \"رویکرد قاتلان در اقدام به کشتن فعالان عرب\" و در سوی دیگر \"رویکرد قربانیان واصرار آنها بر قربانی دادن\" را مورد توجه و بررسی قرار داد.
در فرایند اقدام به کشتن فعالان مدنی عرب اهوازی در قبل و بعد از انقلاب به نظر میرسد؛ حوادث مهم دیگری چون اعدام فعالان سیاسی عرب همانند محیی آل ناصر، دهراب شمیلی، عیسی نصاری و همچنین قتلعام مردم محمره (خرمشهر) در اردیبشهت ماه سال 1358 توسط افرادی چون؛ احمد مدنی عضو جبهه ملی ایران و استاندار وقت استان که با همکاری مستقیم محمدعلی جهانآرا فرمانده وقت سپاه محمره (که گفته میشود عضو سازمان مجاهدین خلق ایران بوده)، سید ابوالحسن نوری امام جمعه محمره در آن زمان، غلامحسین جمی امام جمعه عبادان(ابادان)، ابوالقاسم خزعلی نماینده خمینی در استان، احمد جنتی دیگر نماینده خمینی در استان، سید محمد علی موسوی جزایری امام جمعه اهواز، سید علی شفیعی دادستان استان در زمان جنگ، محمدعلی عراقی معروف به اراکی که بعدها نماینده ولی فقیه در دزفول و پس از آن نماینده خامنهای در مرکز اسلامی شیعیان در لندن مشغول به کار شدند و.... صورت گرفته را مورد بررسی قرار داد.
افزون بر موارد یاد شده، بررسی دلایل و چگونگی اعدامهای دسته جمعی کنشگران اجتماعی عرب در اوایل انقلاب که در تمام شهرهای استان صورت گرفت نیز میتواند در فهم و درک بیشتر این موضوع ما را یاری دهد. اما بررسی همه این موارد از حوصله این یادداشت خارج است. در اینجا فقط به سوال اساسی مطرح شده میپردازم.
در راستای پاسخ به سوال مطرح شده و در بررسی رویکرد قاتلان در اقدام به کشتن فعالان عرب بایستی بگویم؛ نژادپرستی نهادینه شده در سطح جامعه ایرانی و عربستیزی مهندسی شده توسط نخبگان ایرانی عامل اصلی برخوردهای خصمانه با هرگونه فعالیت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در میان مردم عرب است. در این میان افزون بر حوادث تاریخی یادشده بالا بایستی فرایند تشکیل دولت مدرن در ایران و در پی آن تاسیس آموزش و پرورش و تالیف کتابهای درسی ایرانیان با جدیت بازخوانی شود تا به فهم بیشتر دلایل این کشتارها بینجامد.
سکوت محافل سیاسی داخل و خارج از کشور، آژانسهای خبری فارسی زبان که با بودجه کشورهایی چون امریکا، بریتانیا و آلمان تامین میشوند، شخصیتهای مستقل حقوقی، فرهنگی، هنری و.... در این مورد نشات گرفته از ساختار ذهنی عربستیز این افراد و گردانندگان این دستگاهها دارد.
ساختار ذهنی ایرانیها به دلیل استفاده از کتب درسی و آموزشی که عربستیزی در آنها مهندسی و طراحی شده، اینگونه بنا گردیده که عرب جماعت را دشمن میدانند. برای اثبات این ادعا کافی است به صفحات آنتیعرب ایرانیان در شبکههای اجتماعی چون فیسبوک سری بزنید. به همین لحاظ است که بسیاری از ایرانیها نه تنها درباره کشتار فعالان عرب اهوازی هیچ واکنشی نشان نمیدهند، بلکه بسیاری از آنان حتی با انتشار اخبار اعدام فعالان عرب یا تظاهراتهایی که در مناطق عرب نشین صورت میگیرد مخالفت میکنند. تعدادی نیز فراتر گام نهاده و اقدام به یادداشتنویسی و نقد انتشار اخبار مناطق عربنشین میکنند. آنان به تعدادی انگشت شمار از سایتها و یا برخی فعالان حقوقی مستقل که در حمایت از زندانیان سیاسی اهوازی مطلبی مینویسند و یا موضعگیری میکنند، بیمهابا حمله میکنند، در این مورد میتوان به حمله بسیاری از به اصطلاح نیروهای چپ، ملیگراها و پانایرانیست به خانم شادی صدر اشاره کرد. نکته جالب اینجاست که همه آنها همصدای رژیم (حفظ نظام و تمامیت ارضی) را مقدم بر (حق حیات) انسانها میدانند.
شکلگیری ساختار ذهنی ایرانیان اما تنها به امر تعلیم در مدرسه و دانشگاههای عربستیز خلاصه نمیشود و بایستی چند مورد دیگر را بررسی کرد. رسوبات صدمه روحی روانی ناشی از شکست ایرانیان از اعراب در 14 قرن پیش، تزویر بسیاری از حقایق تاریخی، خودبزرگ بینی ملی ایرانیان، سیل بزرگ چاپ و نشر قصه، رمان، شعر و دکلمههای عربستیزانه در طی هشت دهه اخیر و...، همگی در ساختن \"ساختار ذهنی عربستیز\" ایرانیها دخیل هستند.
پیرامون مولفه دوم این حوادث دردناک یعنی؛ رویکرد قربانیان \"مردم عرب\" در این مصاف نابرابر و اصرار آنها بر قربانی دادن باید گفت؛ بنا بر تجربه زندگی در میان مردمان عرب، تعلق نسبی ژنتیکی به این ملت، کار حقوق بشری که روزانه با آن درگیر هستم و با تکیه بر شناخت نسبتا کافی از روانشناسی سیاسی مردم عرب اهواز بر این باورم که ساختار ذهنی و خرد جمعی ملت عرب اکنون دچار یک تحول اساسی شده است. درباره دلایل این تحول بزرگ هنوز یک تحقیق آکادمیک معتبری نخواندهام و نمیخواهم درباره دلایل و چگونگی این تحول بدون سند صحبت کنم. به نظر میرسد هر چه اتفاق افتاده گویای این است که خرد جمعی ملت عرب در راه نضج سیاسی گام نهاده است.
به همین دلیل است که با آنکه در تمام ایران سکوت به زور سرنیزه حکم فرماست، در اهواز و دیگر شهرها و روستاهای عربنشین، مردم هر از چند گاهی بی اعتنا به سرنیزه و سرب داغ بیمهابا به خیابانها میآیند و فرزندان خود را قربانی رهایی از بردگی میکنند.
نتیجه میگیرم که دولت جمهوری اسلامی و حکومت قبل از آن نیز با رویکردی نژادپرستانه، امنیتی و عربستیزانه با مردم عرب برخورد کردهاند. کما اینکه به نظر میرسد اینگونه برخوردها حتی در صورت تغییر رژیم جمهوری اسلامی همچنان ادامه خواهند یافت. به همین دلیل است که طیف غالب مردمان عرب بر این باور است که شکست خود پس از نه دهه مبارزه برای احقاق حقوق ملی آنان را وادار به حذف مفهوم مطالبات ملی کرده و اکنون آمادهاند تا نه دهه دیگر را برای حق تعیین سرنوشت مبارزه کنند. در اردوگاه نژادپرستان نیز دو طیف وجود دارد که یکی در لوای اسلامیت نظام و وطنپرستی عربکشی میکند و دیگری طیفی گسترده از اپوزیسیون همین نظام است. این طیف سرتاپا غرق در مفاهیم نژادپرستانه و عربستیزانه است. به نظر میرسد در آیندهای نه چندان دور مثلث اختلافات سیاسی اقلیمی و بینالمللی، نژادپرستی نهادینه شده در اندیشه ایرانیان و اصرار مردم عرب بر حق تعیین سرنوشت دست به دست هم خواهند داد تا کارون تشنه، از خون فرزندانش سیراب شود.
نـوری حـمـزه
روزنامه نگار عرب
در این میان اما بسیاری دیگر از بازداشتشدگان به کلی ناپدید میشوند. برای مثال میتوان به ناپدیدشدن یوسف سیلاوی شهروند عرب اهوازی اشاره کرد. یوسف سیلاوی که شوهر خواهر مرحوم منصور اهوازی (از موسسان حزب تضامن اهواز) است، در سال 2008 در حوالی منزل مسکونی خود در نزدیکی چهار شیر اهواز ربوده شد. از آن زمان تاکنون خانواده یوسف سیلاوی بر اساس وعدههای برخی جاسوسان اداره اطلاعات برای کمک به یافتن او ساکت ماندهاند و حتی از انتشار خبر خودداری میکنند. تا به امروز و با گذشت بیش از چهار سال از ربودهشدن یوسف سیلاوی توسط سربازان گمنام هنوز از زنده یا مرده یوسف سیلاوی هیچ کس باخبر نیست و خانواده او همواره آشفتهخاطر روزگارشان را سپری می کنند.
درباره کشتن فعالان سیاسی عرب در تاریکخانههای وزارت اطلاعات در سطح اقلیم نیز میتوان به مرگ شش تن از فعالان حقوق بشری عرب اشاره کرد. این شش تن عبارتند از؛ محمد کعبی، علیرضا غبیشاوی، غیبان عبیداوی، محمد چلداوی، ناصر آلبوشوکه و رضا مغامسی که به ترتیب در ادارات اطلاعات شوش، خلفیه(خلف آباد)، اهواز و دزفول کشته شدند.
برای نیروهای امنیتی در سطح اقلیم اهواز \"عرب\" یک خطر، تهدید و دشمن است و با کوچکترین سوءظن میتوان او را نشانه گرفت. برای مستندکردن این ادعا به چند حادثه اشاره می کنم.
در دوهفته گذشته (در تاریخ14.8.2012) در کنار شطالعرب چهار جوان عرب به ضرب گلوله نیروهای امنیتی کشته شدند. در این حادثه هولناک بر اثر مشکوک شدن نیروهای امنیتی به چهار جوان در اطراف روستایی در نزدیکی شطالعرب، سربازان امام زمان اقدام به آتشگشودن به سوی آنان کرده و هر چهارتن را کشتند، \"عبدالله عساکره\" که چندی پیش عکسهای او در سایتهای اهوازی منتشر شد یکی از کشتهشدگان است.
در یک نمونه مشابه دیگر و به دنبال موج گسترده مصادره زمينهای کشاورزی کشاورزان عرب در ساير مناطق عربنشين اقليم، دو برادر کشاورز به نام های؛ سيد موسی فاضلی(۴۱ ساله) وسيد علی فاضلی(۳۴ ساله) در مزرعه خود واقع در روستای عبدالخان در ۳۰ کيلومتری جنوب شهرستان شوش به ضرب گلوله نيروهای انتظامی کشته شدند.
در زمان وقوع درگیری و کشتهشدن اين دو برادر نيروی انتظامی با حضور در مزرعه آنها مانع ورود آن دو به مزرعه شده و اين قطعه زمين را ملک دولتی اعلام کرده بود. اين موضوع اما باعث مشاجره شده و با آن که برادران فاضلی هيچ گونه سلاح گرم يا سرد در اختیار نداشتهاند، هدف تيراندازی يک درجهدار نيروی انتظامی قرار گرفته وهر دو کشته میشوند.
پیش از این نیز در همین منطقه یک شهروند عرب به نام حسن لطیفی که متهم به سرقت بود با آنکه به هشدار پست بازرسی نیروی انتظامی توجه کرده و توقف کرده بود به ضرب گلوله یک ستوان دوم نیروی انتظامی به نام فامیلی \"سیاه منصور\" کشته شد.
در نمونهای دیگر و این بار درکوت عبدالله اهواز یک شهروند عرب به نام حسین میاحی فرزند حامد در روز شنبه 26.5.2012 به دستور ایست پست بازرسی توجه نکرده و با نیروی انتظامی درگیر میشود. او بعد از بازداشت شدن در حالی که زخمی شده بود به ضرب گلوله یک افسر نیروی انتظامی کشته شد.
اینها نمونههایی است که من از آنها اطلاع داشتم وهمانگونه که اشاره شد بسیاری دیگر از این گونه حوادث مهندسی شده در مناطق عربنشین رخ میدهد.
سوال اساسی اما این است که چرا با فعالان مدنی عرب از طیفهایی چون فعالان سیاسی، فعالان حقوق بشری و فعالان فرهنگی و حتی با بزهکاران اجتماعی با این شدت و وحشیگری برخورد میشود؟
در جواب به این سوال میبایست دو مولفه اصلی این حوادث یعنی \"رویکرد قاتلان در اقدام به کشتن فعالان عرب\" و در سوی دیگر \"رویکرد قربانیان واصرار آنها بر قربانی دادن\" را مورد توجه و بررسی قرار داد.
در فرایند اقدام به کشتن فعالان مدنی عرب اهوازی در قبل و بعد از انقلاب به نظر میرسد؛ حوادث مهم دیگری چون اعدام فعالان سیاسی عرب همانند محیی آل ناصر، دهراب شمیلی، عیسی نصاری و همچنین قتلعام مردم محمره (خرمشهر) در اردیبشهت ماه سال 1358 توسط افرادی چون؛ احمد مدنی عضو جبهه ملی ایران و استاندار وقت استان که با همکاری مستقیم محمدعلی جهانآرا فرمانده وقت سپاه محمره (که گفته میشود عضو سازمان مجاهدین خلق ایران بوده)، سید ابوالحسن نوری امام جمعه محمره در آن زمان، غلامحسین جمی امام جمعه عبادان(ابادان)، ابوالقاسم خزعلی نماینده خمینی در استان، احمد جنتی دیگر نماینده خمینی در استان، سید محمد علی موسوی جزایری امام جمعه اهواز، سید علی شفیعی دادستان استان در زمان جنگ، محمدعلی عراقی معروف به اراکی که بعدها نماینده ولی فقیه در دزفول و پس از آن نماینده خامنهای در مرکز اسلامی شیعیان در لندن مشغول به کار شدند و.... صورت گرفته را مورد بررسی قرار داد.
افزون بر موارد یاد شده، بررسی دلایل و چگونگی اعدامهای دسته جمعی کنشگران اجتماعی عرب در اوایل انقلاب که در تمام شهرهای استان صورت گرفت نیز میتواند در فهم و درک بیشتر این موضوع ما را یاری دهد. اما بررسی همه این موارد از حوصله این یادداشت خارج است. در اینجا فقط به سوال اساسی مطرح شده میپردازم.
در راستای پاسخ به سوال مطرح شده و در بررسی رویکرد قاتلان در اقدام به کشتن فعالان عرب بایستی بگویم؛ نژادپرستی نهادینه شده در سطح جامعه ایرانی و عربستیزی مهندسی شده توسط نخبگان ایرانی عامل اصلی برخوردهای خصمانه با هرگونه فعالیت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در میان مردم عرب است. در این میان افزون بر حوادث تاریخی یادشده بالا بایستی فرایند تشکیل دولت مدرن در ایران و در پی آن تاسیس آموزش و پرورش و تالیف کتابهای درسی ایرانیان با جدیت بازخوانی شود تا به فهم بیشتر دلایل این کشتارها بینجامد.
سکوت محافل سیاسی داخل و خارج از کشور، آژانسهای خبری فارسی زبان که با بودجه کشورهایی چون امریکا، بریتانیا و آلمان تامین میشوند، شخصیتهای مستقل حقوقی، فرهنگی، هنری و.... در این مورد نشات گرفته از ساختار ذهنی عربستیز این افراد و گردانندگان این دستگاهها دارد.
ساختار ذهنی ایرانیها به دلیل استفاده از کتب درسی و آموزشی که عربستیزی در آنها مهندسی و طراحی شده، اینگونه بنا گردیده که عرب جماعت را دشمن میدانند. برای اثبات این ادعا کافی است به صفحات آنتیعرب ایرانیان در شبکههای اجتماعی چون فیسبوک سری بزنید. به همین لحاظ است که بسیاری از ایرانیها نه تنها درباره کشتار فعالان عرب اهوازی هیچ واکنشی نشان نمیدهند، بلکه بسیاری از آنان حتی با انتشار اخبار اعدام فعالان عرب یا تظاهراتهایی که در مناطق عرب نشین صورت میگیرد مخالفت میکنند. تعدادی نیز فراتر گام نهاده و اقدام به یادداشتنویسی و نقد انتشار اخبار مناطق عربنشین میکنند. آنان به تعدادی انگشت شمار از سایتها و یا برخی فعالان حقوقی مستقل که در حمایت از زندانیان سیاسی اهوازی مطلبی مینویسند و یا موضعگیری میکنند، بیمهابا حمله میکنند، در این مورد میتوان به حمله بسیاری از به اصطلاح نیروهای چپ، ملیگراها و پانایرانیست به خانم شادی صدر اشاره کرد. نکته جالب اینجاست که همه آنها همصدای رژیم (حفظ نظام و تمامیت ارضی) را مقدم بر (حق حیات) انسانها میدانند.
شکلگیری ساختار ذهنی ایرانیان اما تنها به امر تعلیم در مدرسه و دانشگاههای عربستیز خلاصه نمیشود و بایستی چند مورد دیگر را بررسی کرد. رسوبات صدمه روحی روانی ناشی از شکست ایرانیان از اعراب در 14 قرن پیش، تزویر بسیاری از حقایق تاریخی، خودبزرگ بینی ملی ایرانیان، سیل بزرگ چاپ و نشر قصه، رمان، شعر و دکلمههای عربستیزانه در طی هشت دهه اخیر و...، همگی در ساختن \"ساختار ذهنی عربستیز\" ایرانیها دخیل هستند.
پیرامون مولفه دوم این حوادث دردناک یعنی؛ رویکرد قربانیان \"مردم عرب\" در این مصاف نابرابر و اصرار آنها بر قربانی دادن باید گفت؛ بنا بر تجربه زندگی در میان مردمان عرب، تعلق نسبی ژنتیکی به این ملت، کار حقوق بشری که روزانه با آن درگیر هستم و با تکیه بر شناخت نسبتا کافی از روانشناسی سیاسی مردم عرب اهواز بر این باورم که ساختار ذهنی و خرد جمعی ملت عرب اکنون دچار یک تحول اساسی شده است. درباره دلایل این تحول بزرگ هنوز یک تحقیق آکادمیک معتبری نخواندهام و نمیخواهم درباره دلایل و چگونگی این تحول بدون سند صحبت کنم. به نظر میرسد هر چه اتفاق افتاده گویای این است که خرد جمعی ملت عرب در راه نضج سیاسی گام نهاده است.
به همین دلیل است که با آنکه در تمام ایران سکوت به زور سرنیزه حکم فرماست، در اهواز و دیگر شهرها و روستاهای عربنشین، مردم هر از چند گاهی بی اعتنا به سرنیزه و سرب داغ بیمهابا به خیابانها میآیند و فرزندان خود را قربانی رهایی از بردگی میکنند.
نتیجه میگیرم که دولت جمهوری اسلامی و حکومت قبل از آن نیز با رویکردی نژادپرستانه، امنیتی و عربستیزانه با مردم عرب برخورد کردهاند. کما اینکه به نظر میرسد اینگونه برخوردها حتی در صورت تغییر رژیم جمهوری اسلامی همچنان ادامه خواهند یافت. به همین دلیل است که طیف غالب مردمان عرب بر این باور است که شکست خود پس از نه دهه مبارزه برای احقاق حقوق ملی آنان را وادار به حذف مفهوم مطالبات ملی کرده و اکنون آمادهاند تا نه دهه دیگر را برای حق تعیین سرنوشت مبارزه کنند. در اردوگاه نژادپرستان نیز دو طیف وجود دارد که یکی در لوای اسلامیت نظام و وطنپرستی عربکشی میکند و دیگری طیفی گسترده از اپوزیسیون همین نظام است. این طیف سرتاپا غرق در مفاهیم نژادپرستانه و عربستیزانه است. به نظر میرسد در آیندهای نه چندان دور مثلث اختلافات سیاسی اقلیمی و بینالمللی، نژادپرستی نهادینه شده در اندیشه ایرانیان و اصرار مردم عرب بر حق تعیین سرنوشت دست به دست هم خواهند داد تا کارون تشنه، از خون فرزندانش سیراب شود.
نـوری حـمـزه
روزنامه نگار عرب