سیمین بهبهانی، بانوی غزل فارسی درگذشت

15:12 - 28 مرداد 1393
آژانس کُردپا: شاعر و غزلسرای بزرگ معاصر ایران بر اثر  مشکلات قلبی و تنفسی در تهران چشم از جهان فروبست.

به گزارش آژانس خبررسانی کُردپا، بامداد امروز، بیست و هشتم مردادماه سیمین بهبهانی بانوی غزل ایران پس از تحمل یک دوره کوتاه از بیماری در بیمارستان پارس پایتخت درگذشت.

علی بهبهانی فرزند ارشد خانم بهبهانی مرگ مادرش  را همچون \"شعله‌ی شمعی که بالا می‌گیرد و بعد خاموش می‌شود\" توصیف کرد.
این شاعر و غزلسرای بزرگ که ١٥ مردادماه به کما رفته بود، ٨٧ سال سن داشت.

\"21590.jpg\"
سیمین بهبهانی در یکی از تجمعات اعتراضی
بخش عمده‌ی غزل‌های او در سی و پنج سال گذشته رنگ و بوی سیاسی و اجتماعی و زبانی یگانه و بسیار جسورانه داشت و از سال ٨٨ با حکم حکومتی ممنوع‌الخروج شده بود.

\"سه‌تار شکسته\"، \"جای پا\"، \"چلچراغ\"، \"مرمر\"، \"رستاخیز\"، \"خطی از سرعت و از آتش\"، \"دشت ارژن\"، \"درباره هنر و ادبیات\"، \"آن مرد، مرد همراهم\"، \"کاغذین ‌جامه\"، \"کولی و نامه و عشق\"، \"عاشق‌تر از همیشه بخوان\"، \"با قلب خود چه خریدم\"، \"یک دریچه آزادی\" و \"یکی مثلا این که\" از جمله کتاب‌های منتشر شده سیمین بهبهانی است.

این غزل‌سرای ایرانی ده‌ها وزن تازه در غزل فارسی ابداع کرده و از او به عنوان یکی از نوآوران این سبک کلاسیک یاد می‌شود..

سیمین بهبهانی علاوه بر اینکه شاعری صاحب سبک است، به تائید بسیاری از فعالان ایرانی حقوق زنان از چهره های \"پيشرو در جنبش برابرى خواهى زنان ايران\" بود.

خانم بهبهانی در سال ۲۰۰۹ جایزه سیمون دوبوار برای آزادی زنان را از آن خود کرد.

سیمین خلیلی معروف به \"سیمین بهبهانی\" متولد ۲۸ تیر ماه سال ۱۳۰۶ در تهران است.

او ابتدا با حسن بهبهانی ازدواج کرد و به نام خانوادگی همسر خود شناخته شد ولی پس از وی با منوچهر کوشیار ازدواج نمود.

من با تو ام ای رفیق ! با تو                همراه تو پیش می نهم گام
در شادی تو شریک هستم                  بر جام می تو می زنم جام
من با تو ام ای رفیق ! با تو                دیری ست که با تو عهد بستم
 همگام تو ام ،‌بکش به راهم             همپای تو ام ، بگیر دستم
پیوند گذشته های پر رنج                  اینسان به توام نموده نزدیک
 هم بند تو بوده ام زمانی                  در یک قفس سیاه و تاریک
رنجی که تو برده ای ز غولان           بر چهر من است نقش بسته
 زخمی که تو خورده ای ز دیوان        بنگر که به قلب من نشسته
 تو یک نفری ... نه !‌بیشماری         هر سو که نظر کنم ، تو هستی
یک جمع به هم گرفته پیوند              یک جبهه ی سخت بی شکستی
زردی ؟ نه !‌سفید ؟ نه !‌سیه ، نه       بالاتری از نژاد و از رنگ
تو هر کسی و ز هر کجایی              من با تو ، تو با منی هماهنگ