سکوت ما، اعتراض بحرانسازان و فریب آنها با چند کیلو اورانیوم غنی کردن!
22:40 - 30 فروردین 1393
Unknown Author
مهران مصطفوی
مذاکره با گروه ٥ + ١ ادامه دارد و تمامی علائم نشان میدهند که ایران برای نیل به یک توافق جامع بسیار عجله دارد. آقای روحانی به مناسبتهای مختلف وضعیت بسیار شکننده اقتصاد کشور را یادآور شده است و بودجهای که به مجلس برده تکیهاش به دلارهایی است که بناست آزاد شوند و نفتی که بناست بفروش برسد. آقای خامنهای هم با اینکه خود را میخواهد دور از مذاکرات نگاه دارد اما از مذاکره کنندگان دفاع میکند و مذاکره کنندگان نیز مدعی هستند اوامر رهبر را به اجرا میگذارند. بهرحال بنظر میرسد که ایران خواهان توافقی در ٦ ماه اول باشد و برای این هدف کمال همکاری را با گروه ٥ + ١ انجام میدهد، بعنوان نمونه سه چهارم اورانیومهای غنی شده، رقیق شدند و بازدیدهای لازم از معادن ایران بعمل آمده است. مذاکرات در شرایطی پیش میرود که ایران در موضع ضعف قرار گرفته و غرب هر آنچه را میخواهد بر روی میز گذاشته است. ایران سیاستی را پیش گرفته است که در آن مردم نامحرم اصلی مذاکرات باقی ماندهاند.
در اینجا سعی دارم نشان دهم که چرا نباید تماشاگر این مذاکرات بود و چرا باید صدای آزادیخواهان مستقل ایرانی باید در باره این موضوع شنیده شود. در این مقاله به مسئلهی غنیسازی اورانیوم که از سوی ایران و غرب بعنوان مهمترین معضل در مذاکرات از آن یاد میشود میپردازم.
جمهوری اسلامی با تمام قوا و از سوی تمامی جناحهایش بر این نکته اصرار دارد که ایران باید بتواند به غنیسازی اورانیوم ادامه دهد و حق غنیسازی ایران باید به رسمیت شناخته شود. در این امر همگی جناحها توافق دارند تنها اختلاف در درون حاکمیت چه از تندروها گرفته تا طرفداران روحانی و یا اصلاحطلبان در بارهی کم و زیاد غنیسازی است. گروههای تندرو داخل حاکمیت ـ جبهه پایداری و رهروان مصباح یزدی ـ که نگرانی اصلی آنها این است که رابطه ایران با غرب عادی شود بر این امر اصرار دارند که ایران غنیسازی را باید مانند گذشته ادامه دهد و یا حداقل بخشهای مهمی از آن را حفظ کند. آنچه باعث تاسف است اینکه تنها افراد تندرو رژیم هستند که درباره نواقص توافق ژنو مطلب مینویسند و بقیه یا سکوت کرده و یا برای حکومت آقای روحانی دست میزنند. بسیار باعث تاسف است که صدایی از میهندوستان و مدافعان حقوق شهروندی و حقوق ملی در اینباره بلند نمیشود. و باز هم بخشی از فعالیت سیاسی مردم را بین دو سیاست، یا طرفداری از روحانی یا همراه بودن با تندروها قرار میدهند.
برای اینکه هموطنان بهتر مسئله را در یابند در آغاز در مورد غنیسازی اورانیوم به سند توافقنامه مراجعه میکنیم. توافقنامهای که تنها دولت آمریکا آنرا منتشر کرد و دولت ایران حتی به انتشار آن نیز اعتراض کرد. در این سند درباره غنیسازی موارد زیر آمده است:
١) توقف تولید اورانیوم تقریباً ۲۰ درصد غنی شده و غیرفعال کردن تنظیمات ساختار آبشار سانتریفیوژهایی که ایران برای تولید اورانیوم تقریبا ۲۰ درصد غنی شده استفاده میکند.
٢) آغاز به رقیق کردن نیمی از ذخیره اورانیوم تقریبا ۲۰ درصد غنی شدهای که به شکل هگزافلوراید است و ادامه تبدیل مابقی به شکل اکسید که برای غنیسازی بیشتر مناسب نباشد. تکمیل رقیقسازی نیمی از ذخیره اورانیوم هگزافلوراید نزدیک بیست درصدیاش در مدت سه ماه و تکمیل تبدیل باقیمانده این مواد به اکسید در شش ماه.
٣) حدود نیمی از سانتریفیوژهای نصب شده در نطنز و سه چهارم سانتریفیوژهای نصب شده در تاسیسات فردو – از جمله سانتریفیوژهای نسل جدید- به غنیسازی اورانیوم نپردازند. ایران تولید سانتریفیوژهای جدید را باید محدود به تولید برای جایگزینی دستگاههای معیوب کند تا نتواند از این فرصت شش ماهه برای انباشتن سانتریفیوژهایش استفاده کند. ایران برای نخستین بار آماری که تأیید نماید تولید سانتریفیوژها تنها مختص به جایگزینی ماشینهای معیوب است؛ را در اختیار میگذارد.
٤) ایران تاسیسات غنیسازی جدیدی نمیسازد.
٥) از برنامههای تحقیق و توسعهای غنیسازی کنونیاش به گونهای که در گزارش ١٤ نوامبر ۲۰۱۳ آژانس بینالمللی انرژی اتمی توصیف شده فراتر نمیرود.
٦) محدود کردن حجم مجاز ذخیره اورانیوم پنج درصد غنی شده ایران در پایان مدت شش ماه.
٧) تاسیسات غنیسازی نطنز و فردو مطابق آنچه در برنامهی اقدام مشترک تبیین شده است از هم اکنون در فهرست مکانهای قابل بازدید روزانهی بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی قرار میگیرند(برخلاف بازدیدهای هرچند هفتهای).
(8 سازمان انرژی اتمی و ایران مشغول اصلاح روشهایی هستند که به بازرسان آژانس اجازه دهد تا اطلاعات ثبت شده را در قالبی روزانه بررسی نمایند تا از زمان کشف هرگونه عدم تطابق فعالیتهای هستهای ایران با تعهداتش بکاهند. علاوه برآنچه ذکر شد، این تاسیسات همچنان مشمول انواع بازرسیهای حضوری از جمله بازرسیهای هماهنگ شده و سرزده خواهند بود.
٩) ایران برای نخستینبار اطلاعاتی که دسترسی منضبط به کارگاههای تولید سانتریفیوژ، کارگاههای تولید روتر سانتریفیوژها و تاسیسات نگهداری و معادن و کارخانههای آسیاب اورانیوم را قادر سازد را در اختیار میگذارد.
١٠) لازم به یادآوری است که آمریکاییها در نظر دارند بمدت حداقل ١٠ سال این محدودیتها را بر ایران تحمیل کنند. بدون اینکه در این مقاله وارد جزئیات ٩ ماده بالا شوم نتیجه عملی اجرای این مواد این است که دیگر چیزی بعنوان صنعت غنیسازی در ایران باقی نمیماند. در \"بهترین صورت ممکن\" غرب به ایران اجازه خواهد داد تا حدود چند هزار سانتریفوژ در نطنز فعالیت کنند. اما فعالیت این تعداد سانتریفوژ توان تولید یک دهم نیاز سوخت نیروگاه بوشهر را هم نخواهد داشت. در نیروگاه بوشهر سالی ٢٥ تن اورانیوم غنی شده مصرف میشود و توان تولید ایران بعد از قرارداد جامع به چند تُن در سال هم نخواهد رسید. مضاف بر این مسئله، دو مطلب دیگر را هم باید در نظر داشت :
١) ایران حداقل تا چندین سال سوخت نیروگاه تهران را دارد و کوچکترین نیازی به اورانیوم ٢٠ درصد غنی شده ندارد. و در ضمن قیمت خرید این اورانیوم در بازار به چند میلیون دلار هم نمیرسد.
٢) طبق قرارداد، روسیه کنترل سوخت نیروگاه بوشهر را حداقل تا ٨ سال دیگر در کنترل خود دارد. این نیروگاه نیاز به سوخت دیگری ندارد زیرا روسها سوخت را تامین میکنند و سوخت مصرف شده را هم به خرج ایران به روسیه منتقل میکنند.
حال سئوال اساسی این است که حاکمیت چرا اصرار دارد که ایران به فعالیت غنیسازی و آنهم در سطح کوچک خود ادامه دهد؟ آیا واقعا ایران نیازی به غنیسازی اورانیوم دارد؟ حاکمیت برای توجیه دو مسئله را طرح میکند:
الف) بعد از ٨ سال، باید خود سوخت بوشهر را تامین کنیم.
ب) ایران بدنبال ساخت نیروگاههای هستهای دیگری است. مسئولان ایرانی گاه از ٢٠ نیروگاه، گاه از ١٠ نیروگاه، گاه از ٤ نیروگاه و به تازگی تنها از ساخت دو نیروگاه دیگر سخن میگویند که قصد دارند از روسها بخرد.
اما همانطور که قبلا در اینباره نوشتهام با توجه به اینکه ایران معادن اورانیوم کافی حتی برای تامین سوخت یک نیروگاه را نیز ندارد و با توجه به اینکه کشوری باید حداقل ١٠ نیروگاه داشته باشد تا غنیسازی از نظر اقتصادی بصرفه باشد و بالاخره با توجه به توافقنامه ژنو که به ایران اجازه نمیدهد صنعت غنیسازی ـ یعنی غنیسازی انبوه ـ را داشته باشد، اصرار حاکمیت برای اینکه به غنیسازی چند کیلو اورانیوم در روز ادامه دهد چه چیزی را مخفی میکند؟ مسلم است که ساخت احتمالی نیروگاههای دیگر ـ که در بهترین صورت حداقل ١٠ سال طول میکشد ـ نمیتواند توجیه مناسبی برای اینکار باشد. برای پاسخ به سئوال پیش قبل از هر چیز باید به سابقه رفتار حاکمان نگاهی اجمالی بیندازیم تا بتوانیم پاسخ را دریابیم. بحران اتمیای که ایران گرفتار آن شده است و هزینههای نجومی بر اقتصاد ایران وارد کرده است اولین بحران بزرگ که ایران بعد از انقلاب ٥٧ دچار آن شده است نیست بلکه سومین نوع آن میباشد.
راه حل بحران گروگانگیری
در بحران اول که نتیجه گروگانگیری کارمندان سفارت آمریکا بود آقای خمینی و همراهان حزب جمهوری اسلامی و مجاهدین انقلاب اسلامی بعد از اینکه از گروگانگیری اول برای کنار زدن بازرگان و ملیون و سپس حمله به بنیصدر و چپها مستقل استفاده کردند، برای حل بحران گروگانگیری بعد از اینکه با مخالفان کارتر توافقی پنهانی که از آن بنام افتضاح \"اکتبر سورپراز\" یاد میشود بستند، قراردادی هم با دولت کارتر بنام قرارداد الجزایر امضا کردند. مفاد قرارداد الجزایر آنچنان شرمآور بود که آنرا از مردم مخفی کردند.
قرارداد الجزایر را چون به زیان ایران بود و حکومت رجائی میدانست رئیس جمهوری وقت، آقای بنیصدر آن را امضاء نخواهد کرد و چون برطبق قانون اساسی، بدون امضای رئیس جمهوری قرارداد منعقد نمیشد، به آن، \"بیانیه\" عنوان دادند و حتی آنرا به اطلاع رئیس جمهوری نیز نرساندند. بنیصدر به خمینی نامه نوشت که این خیانت به نام شما در تاریخ ثبت میشود. جلو امضای آن را بگیرد. بعدها، او و بهزاد نبوی گفتند به دستور شخص خمینی قرارداد را امضاء کردهاند. غلامعلی رجائی، فرزند رجائی در مصاحبهای با یاس نو ( ٣١ دیماه ١٣٨٢) بار خیانت را از دوش بهزاد نبوی برداشته اشت و قول کیومرث صابری، همکار رجائی و بهزاد نبوی را انتشار داده است. ایشان نوشته است : \"به ﺁقای رجائی گفتم : ... چرا دولت باید برود و این قضیه را حل کند و تبعات ﺁن دامنگیر دولت بشود که فردا مخالفان سیاسی بگویند ﺁزادی گروگانها به منافع ملی ضربه زده ؟ ... پس از این صحبت، این دو بزرگوار بلند شدند و خدمت امام رفتند. منهم با التهاب خاصی در نخست وزیری منتظر بودم تا ببینم نتیجه این ملاقات چه میشود و کمتر کسی میدانست که اینها کجا و برای چه کاری رفتهاند. وقتی دو نفری از جماران بازگشتند، بهزاد نبوی تا مرا دید از ته سالن گفت: صابری ببین ! تو بعنوان یک نویسنده شاهد باش قرار است ما کاری بکنیم که فردا به من خواهند گفت: وثوق الدوله ایران. ولی تو شاهد باش که ما فقط به اطاعت امر امام این کار را میکنیم. من به بهزاد نبوی گفتم: حالا نروی و این عبارت وثوق الدوله را به خبرنگاران بگوئی که اتفاقاً گوش نکرد و عین همین تعبیر را هم به خبرنگاران گفت.\"
جالب است بدانیم که همان موقع بنیصدر نامهای به خمینی در مورد قرارداد الجزایر نوشت در آن نامه از جمله آمده است : \"پریشب به احمد آقا گفتم داستان دارد به صورتی تمام میشود كه همهاش ضرر و تسلیم است و لااقل باید بفرمایید افرادی كه مذاكرات را كردهاند، خدمت برسند توضیح بدهند. آن طور كه این جانب فهمیدهام، هم قانون اساسی نادیده گرفته شده و هم شروط چهارگانه آقا و هم مصوبات مجلس كنار گذاشته شده است و این در ایران مسكوت نخواهد ماند و عواقب بسیار خواهد داشت.
پولهای ایران را نمیدهند... كاری در حد خیانت است و هیج دلیلی هم برای قبول این معنی نیست... چه كسی جواب این بذل وبخششها را خواهد داد؟ خدا میداند. اموال شاه و ... را كه نگرفته هیچ، اینک پولهای یک ملتی كه از صدها سال سختی رنج میبرد را میخواهند به آمریكا بدهند. شرف و اعتبار ملت ما را و انقلاب ما را به باد میدهند. دیگر چه عرض كنم كه این جانب در تابستان در جلسه شورای انقلاب گریه كردم كه این ترتیب كار كشور را به تسلیم خواهد كشاند و ضربه خطرناكی به اساس موجودیت انقلاب خواهد زد. این نتیجه، نتیجه خوبی نیست. لااقل طوری نشود كه خدای نكرده بگویند آقا این ترتیب را موافقت كردید. این طور گفتهاند كه رهبر انقلاب موافق كرده است. بسیار برای اعتبار انقلاب و رهبر و بنیانگذار انقلاب صدمه دارد. این موافقتنامه نیست، تسلیم نامه است. اینک ساعت ٣ بعد از ظهر است و این جانب هم اكنون از قضیه مطلع شدم\". تاریخ نشان داد که تصمیم را خود خمینی گرفته بود و این نامهها در او اثری نداشت به غیر از اینکه نامهنویسان را مطرود کند. بنیصدر همانزمان از رجائی و بهزاد نبوی شکایت کرد. یعنی اولین رئیس جمهوری علیه نخست وزیر بعد از انقلاب به دادگاه مراجعه نمود. بازپرس مأمور رسیدگی به اعلام جرم، جرم رجائی و بهزاد نبوی را محرز دانست و چون خواست دستور توقیف این دو را صادر کند، موسوی اردبیلی که خمینی، بر خلاف قانون اساسی، دادستان کل کرده بود، پرونده را از او گرفت. و از ان به بعد به این پرونده هرگز رسیدگی نشد.
بدین قسم مبارزه با \"امپریالیسم امریکا\" با سه نتیجه به پایان رسید:
ـ نیروههای دمکرات در داخل کشور بنام مبارزه با آمریکا تحت فشار قرار گرفتند، از حاکمیت رانده شدند و سپس شدیدا سرکوب شدند.
ـ ریگان و نیروهای محافظهکار در آمریکا به قدرت رسیدند
پولهای ایران بنام بیانیه الجزایر در اختیار آمریکا قرار گرفت.
ـ در این بین نیز حمله عراق به ایران با چراغ سبز آمریکا صورت گرفت.
مجموع خسارتهای ناشی از قرارداد الجزایر بسیار بالاست و تنها در قسمت مالی صحبت از ١٢ میلیارد دلار پول ایران است که در این معامله ننگین به جیب آمریکا رفت و بحران بزرگ دیگری بنام جنگ شروع شد. ثروتی بر باد رفت ولی کسانی که از آن استفاده سیاسی کردند با لگدمال کردن حقوق ملی ایرانیان به مقصود خود رسیدند و گروگانگیری را انقلاب دوم خواندند. این راه حلی بود که برای بحران اول به بکار بردند. از آنروز کسی نپرسیده است که چرا با آبرو و ثروت ملت ایران اینگونه بازی کردید.
راه حل بحران ناشی از ادامه جنگ با عراق
مسئله جنگ بسیار مفصل است با مراجعه به اسناد در مییابیم که میشد در سال ٦٠ و یا بعد از پیروی خرمشهر در موقعیت مسلط به جنگ پایان داد. در سال ٦٠ ابوالحسن بنیصدر و فرماندهان ارتش خواستار پایان دادن به جنگ بودند اما هم بنیصدر کنار گذاشته شد و هم فرماندهان ارتش کشته شدند. بعد از گرفتن خرمشهر، در داخل کشور مهندس بازرگان و همراهانش نامه نوشتند که فرصت ایجاد شده است که به این جنگ پایان داد اما شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه پاسخ خمینی و اعوان و انصارش بود. بحرانی که طی آن ایران تمامی توان اقتصادی خود را در خدمت جنگ گذاشت و در سال ٦٨ آتش بسی را که حتی یکسال قبلش می توانست در موقعیت بهتری بپذیرد با سرکشیدن جام زهر مجبور به پذیرفتن آن شد. آقای هاشمی رفسنجانی مدعی شد که به ایران ١٠٠٠ میلیارد دلار خسارت وارد شده است چند صد هزار نفر کشته شده و صدها هزار نفر بیخانمان شدند و بر اینها باید اضافه کرد که نسلی در خشونت نفله شد. اما آیا از مسئولین تاکنون کسی پاسخی به این بیلان سیاه داده است؟ خوانندگان محترم میدانند که هنوز ما با عراق صلح نکردهایم و در حال آتشبس هستیم. یعنی این بحران بزرگ دوم نیز حل نشده است. هر از چندی نیز جنازههای سربازان ایرانی را پیدا کرده و از جنازهای آنها نیز برای سرکوب خواستههای مردم استفاده میکنند و یا دانش آموزان را در شرایطی به محلهای جنگی میفرستند که قربانی میشوند و یا مینهای موجود در مرزها جان مردم را میگیرد. چرا ملت ایران باید بپذیرد که مسئولین با چنین بیلان سیاهی از پیروزی در جنگ صحبت کنند و فخر هم بفروشند؟ آقای خمینی با اینکه گفت جام زهر را نوشیده است اما اجازه نداد در باره سیاست جنگ با عراق سئوال و جوابی شود و بحران دوم هم اینگونه \"حل\" شد.
راه حل رژیم برای بحران اتمی: نرمش قهرمانانه با لعاب اعتدال و تدبیر
راهحل درست و مردمی بحران اتمی این بود که حقایق با مردم بمیان گذاشته شوند و قبل از هر تصمیگیری در سیاست خارجی به مردم گفته شود که از آنجا که فعالیتهای غنیسازی اورانیوم در ایران از نظر اقتصادی به هیچوجه صرفه ندارد و از آنجا که این فعالیت در جهان باعث بیاعتمادی شده است کلیه این فعالیتها را در شرایط فعلی متوقف میکنیم. اما رژیم ایران اصولا مسئله اتمی را از آغاز بعنوان وسیلهای برای حفظ نظام بکار میبرد و نه امکانی برای تولید انرژی برای مردم. اکنون چون بهیچوجه نمیتواند آشکار بگوید آنچه تاکنون شده است خلاف حقوق ملی ایران بوده میخواهد سیاستش را پشت، \"در روز چند کیلو اورانیم غنی کردن\" پنهان کند و با اینکه خود آقای عراقچی نیز در محفل خصوصی اعتراف کرده است که آمریکا حقی برای غنیسازی به رسمیت نشناخته است، همانطور که آقای روحانی گفت ادعای دروغین نیز کنند که \"شرق و غرب در ژنو برابر ایران تسلیم شدند و قبول کردند که ایران غنی سازی کند!.\" هدف از توافق شفاهی ژنو برداشتن بخشی از تحریمها با تسلیم شدن به خواستههای دول خارجی است بدون اینکه گشایشی با مردم بوجود آید و یا روابط سالمی با کشورهای غربی برقرار شود. آقای خامنهای هیچیک از ایندو گشایش را نمیخواهد.
بیاد بیاورم که در مورد آزاد کردن گروگانها بجای استفاده از \"قرارداد\" از کلمه \"بیانیه\" استفاده کردند تا رئیس جمهوری وقت حق دیدن آن را نداشته باشد! و برای پایان جنگ ایران و عراق هم تنها از لفظ \"آتشبس\" استفاده شده است و اصلا توافقی در بین نیست که در آن مسئولیتها مشخص شود و برای بحران اتمی نیز از \"توافق شفاهی\" صحبت میکنند که تنها در ایران اجازه انتشار ندارد! آقای خمینی بهنگام پذیرفتن قطعنامه سازمان ملل برای آتشبس بین ایران و عراق از آن بنام جام زهر یاد کرد هر چند اجازه نداد بیلانی در باره چرائی جنگ و ادامه جنگ و پایان آن داده شود اما حداقل این توان را داشت که بیان کند که بر خلاف خواست خودش که ادامه جنگ بود آتش بس را پذیرفته است. اما اینبار آقای خامنهای حتی توان این را هم ندارد که بگوید بر خلاف خواسته خود و بیست سال پیگیریاش، تسلیم غربیها شده است و مجبور شده صنعت غنیسازی را کنار بگذارد. خامنهای و همدستانش با فریبکاری با ادامه میزان بسیار محدودی غنیسازی میخواهند مدعی شوند که ایران پیروز شده است، در حالیکه بازنده بزرگ در این میان ایران و مردم ایران بودهاند. با ادامه غنی کردن چند کیلو اورانیوم غرب زیانی نمیبیند و روسیه هم مشکلی با آن نخواهد داشت و تنها ایرانیان هستند که باید بهای دکور زیبا برای شکست سیاست خامنهای را بپردازند.
خسران ادامه غنیسازی زیاد است برای توجیه آن نیز ممکن است رژیم دست به پروژههای جدید با خرید نیروگاههای اتمی دیگر از روسیه کند که واقعا برای کشوری چون ایران غیرضروری و خطرناک است.
بیاد خوانندگان میآوردم که در جنگ جهانی دوم افسران ژاپنی وقتی شکست خوردند به خاطر بیلیاقتی خود در کنار کاخ امپراطوری خودکشی کردند و گفتند با توجه به ویرانیای که ببار آمده بود شرم شکست را نمیتوانستند بپذیرند. اما مسئولین ایرانی که این بلای سیاه را بر سر ایران آورده اند و حال نیز شکست خوردهاند چه میکنند؟ آنها ذرهای شرف افسران ژاپنی را هم ندارند اگر داشتند از مردم عذرخواهی میکردند و حداقل بکناری مینشستند. اما فاجعه بحران اتمی به اینجا ختم نمیشود. عمق فاجعه وقتی بیشتر میشود که سکوت اندیشمندان و متخصصان و فعالان ایرانی را در مورد سیاست هستهای رژیم قبل و بعد از توافق ژنو مشاهده میکنیم. اکثرا تقصیر شکست سیاست اتمی را به دروغ بر گردن آقای احمدی نژاد ـ که در سیاست ابلهانهای او شکی نیست ـ میاندازند و چون طرفدار عمل در درون رژیم هستند چشم را بر امالفساد این جریان که آقای خامنهای است و بالاترین تصمیم گیرنده سیاستهای هستهای ٢٠ سال اخیر بوده است میبندند. براستی چرا باید تنها تندروهایی که طرفدار بحران هستند و خواستار ادامه سیاست قبلی صنعت غنیسازی ـ حداقل در شعار و برای چوب لای چرخ آقای روحانی گذاشتن ـ میباشند باید در باره توافق ژنو و نوع عملکرد حکومت روحانی بنویسند؟ اما از طرفداران حقوق مردم و دمکراسی صدائی بر نمیخیزد و اعتراضی بلند نمیشود. چرا باید بین دست زدن برای سیاسات جدید و مجریانش و ادامه بحران یکی را انتخاب کرد؟ سیاست جدید ادامه همان سیاست فریب قبلی با شکلی دیگر است. سیاستی که در آن جایی برای مردم ایران نمیگذارد و هدفش تنها تثبیت رژیم یعنی اجرای همان سیاست \"اوجب واجبات\" ٣٥ سال اخیر میباشد. هیچ ملت زندهای نمیپذیرد که عدهای برای باقی ماندن در قدرت چنین بلایی بر سر کشور آورند. مسئولان وارد کردن چند صد میلیارد دلار هزینه به کشور هنوز برای ما انتخاب میکنند و نسخه میپیچند. تاریخ در باره سکوت کسانی که از کم و بیش مسئله اتمی ایران اطلاع دارند بخوبی یاد نخواهد کرد. دول غربی از سیر تا پیاز مسائل هستهای ایران را میدانند و تنها مردم ایراناند که در این بین نامحرم هستند. نباید اجازه داد بحران سوم را هم مانند دو بحران قبلی \"حل\" کنند. کجا هستند دانشجویان و متخصصان هستهای ایرانی که واقعیتها را برای مردم بازگو کنند؟ اگر این نوشته بدست کسانی که میدانم اکثرا برای خدمت به وطن در قسمتهای مختلف اجرایی سیاست هستهای مشغول به فعالیت بوده و یا هستند میرسد و اگر در این نوشته میزانی از حقیقت مییابند حداقل وظیفه خود را انجام دهند و با دادن اطلاعات و بازگو کردن حقایق به مردم در باره فهم این سیاستها یاری برسانند و واقعیتهای پنهان شده را آشکار کنند. برای خروج از بحران فعلی قبل از هر چیز باید از سیاست صبر و انتظار و سکوت بیرون آمد.
این مقاله صرفا دیدگاه نویسنده میباشد و لزوما نظر آژانس کُردپا نیست.
مذاکره با گروه ٥ + ١ ادامه دارد و تمامی علائم نشان میدهند که ایران برای نیل به یک توافق جامع بسیار عجله دارد. آقای روحانی به مناسبتهای مختلف وضعیت بسیار شکننده اقتصاد کشور را یادآور شده است و بودجهای که به مجلس برده تکیهاش به دلارهایی است که بناست آزاد شوند و نفتی که بناست بفروش برسد. آقای خامنهای هم با اینکه خود را میخواهد دور از مذاکرات نگاه دارد اما از مذاکره کنندگان دفاع میکند و مذاکره کنندگان نیز مدعی هستند اوامر رهبر را به اجرا میگذارند. بهرحال بنظر میرسد که ایران خواهان توافقی در ٦ ماه اول باشد و برای این هدف کمال همکاری را با گروه ٥ + ١ انجام میدهد، بعنوان نمونه سه چهارم اورانیومهای غنی شده، رقیق شدند و بازدیدهای لازم از معادن ایران بعمل آمده است. مذاکرات در شرایطی پیش میرود که ایران در موضع ضعف قرار گرفته و غرب هر آنچه را میخواهد بر روی میز گذاشته است. ایران سیاستی را پیش گرفته است که در آن مردم نامحرم اصلی مذاکرات باقی ماندهاند.
در اینجا سعی دارم نشان دهم که چرا نباید تماشاگر این مذاکرات بود و چرا باید صدای آزادیخواهان مستقل ایرانی باید در باره این موضوع شنیده شود. در این مقاله به مسئلهی غنیسازی اورانیوم که از سوی ایران و غرب بعنوان مهمترین معضل در مذاکرات از آن یاد میشود میپردازم.
جمهوری اسلامی با تمام قوا و از سوی تمامی جناحهایش بر این نکته اصرار دارد که ایران باید بتواند به غنیسازی اورانیوم ادامه دهد و حق غنیسازی ایران باید به رسمیت شناخته شود. در این امر همگی جناحها توافق دارند تنها اختلاف در درون حاکمیت چه از تندروها گرفته تا طرفداران روحانی و یا اصلاحطلبان در بارهی کم و زیاد غنیسازی است. گروههای تندرو داخل حاکمیت ـ جبهه پایداری و رهروان مصباح یزدی ـ که نگرانی اصلی آنها این است که رابطه ایران با غرب عادی شود بر این امر اصرار دارند که ایران غنیسازی را باید مانند گذشته ادامه دهد و یا حداقل بخشهای مهمی از آن را حفظ کند. آنچه باعث تاسف است اینکه تنها افراد تندرو رژیم هستند که درباره نواقص توافق ژنو مطلب مینویسند و بقیه یا سکوت کرده و یا برای حکومت آقای روحانی دست میزنند. بسیار باعث تاسف است که صدایی از میهندوستان و مدافعان حقوق شهروندی و حقوق ملی در اینباره بلند نمیشود. و باز هم بخشی از فعالیت سیاسی مردم را بین دو سیاست، یا طرفداری از روحانی یا همراه بودن با تندروها قرار میدهند.
برای اینکه هموطنان بهتر مسئله را در یابند در آغاز در مورد غنیسازی اورانیوم به سند توافقنامه مراجعه میکنیم. توافقنامهای که تنها دولت آمریکا آنرا منتشر کرد و دولت ایران حتی به انتشار آن نیز اعتراض کرد. در این سند درباره غنیسازی موارد زیر آمده است:
١) توقف تولید اورانیوم تقریباً ۲۰ درصد غنی شده و غیرفعال کردن تنظیمات ساختار آبشار سانتریفیوژهایی که ایران برای تولید اورانیوم تقریبا ۲۰ درصد غنی شده استفاده میکند.
٢) آغاز به رقیق کردن نیمی از ذخیره اورانیوم تقریبا ۲۰ درصد غنی شدهای که به شکل هگزافلوراید است و ادامه تبدیل مابقی به شکل اکسید که برای غنیسازی بیشتر مناسب نباشد. تکمیل رقیقسازی نیمی از ذخیره اورانیوم هگزافلوراید نزدیک بیست درصدیاش در مدت سه ماه و تکمیل تبدیل باقیمانده این مواد به اکسید در شش ماه.
٣) حدود نیمی از سانتریفیوژهای نصب شده در نطنز و سه چهارم سانتریفیوژهای نصب شده در تاسیسات فردو – از جمله سانتریفیوژهای نسل جدید- به غنیسازی اورانیوم نپردازند. ایران تولید سانتریفیوژهای جدید را باید محدود به تولید برای جایگزینی دستگاههای معیوب کند تا نتواند از این فرصت شش ماهه برای انباشتن سانتریفیوژهایش استفاده کند. ایران برای نخستین بار آماری که تأیید نماید تولید سانتریفیوژها تنها مختص به جایگزینی ماشینهای معیوب است؛ را در اختیار میگذارد.
٤) ایران تاسیسات غنیسازی جدیدی نمیسازد.
٥) از برنامههای تحقیق و توسعهای غنیسازی کنونیاش به گونهای که در گزارش ١٤ نوامبر ۲۰۱۳ آژانس بینالمللی انرژی اتمی توصیف شده فراتر نمیرود.
٦) محدود کردن حجم مجاز ذخیره اورانیوم پنج درصد غنی شده ایران در پایان مدت شش ماه.
٧) تاسیسات غنیسازی نطنز و فردو مطابق آنچه در برنامهی اقدام مشترک تبیین شده است از هم اکنون در فهرست مکانهای قابل بازدید روزانهی بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی قرار میگیرند(برخلاف بازدیدهای هرچند هفتهای).
(8 سازمان انرژی اتمی و ایران مشغول اصلاح روشهایی هستند که به بازرسان آژانس اجازه دهد تا اطلاعات ثبت شده را در قالبی روزانه بررسی نمایند تا از زمان کشف هرگونه عدم تطابق فعالیتهای هستهای ایران با تعهداتش بکاهند. علاوه برآنچه ذکر شد، این تاسیسات همچنان مشمول انواع بازرسیهای حضوری از جمله بازرسیهای هماهنگ شده و سرزده خواهند بود.
٩) ایران برای نخستینبار اطلاعاتی که دسترسی منضبط به کارگاههای تولید سانتریفیوژ، کارگاههای تولید روتر سانتریفیوژها و تاسیسات نگهداری و معادن و کارخانههای آسیاب اورانیوم را قادر سازد را در اختیار میگذارد.
١٠) لازم به یادآوری است که آمریکاییها در نظر دارند بمدت حداقل ١٠ سال این محدودیتها را بر ایران تحمیل کنند. بدون اینکه در این مقاله وارد جزئیات ٩ ماده بالا شوم نتیجه عملی اجرای این مواد این است که دیگر چیزی بعنوان صنعت غنیسازی در ایران باقی نمیماند. در \"بهترین صورت ممکن\" غرب به ایران اجازه خواهد داد تا حدود چند هزار سانتریفوژ در نطنز فعالیت کنند. اما فعالیت این تعداد سانتریفوژ توان تولید یک دهم نیاز سوخت نیروگاه بوشهر را هم نخواهد داشت. در نیروگاه بوشهر سالی ٢٥ تن اورانیوم غنی شده مصرف میشود و توان تولید ایران بعد از قرارداد جامع به چند تُن در سال هم نخواهد رسید. مضاف بر این مسئله، دو مطلب دیگر را هم باید در نظر داشت :
١) ایران حداقل تا چندین سال سوخت نیروگاه تهران را دارد و کوچکترین نیازی به اورانیوم ٢٠ درصد غنی شده ندارد. و در ضمن قیمت خرید این اورانیوم در بازار به چند میلیون دلار هم نمیرسد.
٢) طبق قرارداد، روسیه کنترل سوخت نیروگاه بوشهر را حداقل تا ٨ سال دیگر در کنترل خود دارد. این نیروگاه نیاز به سوخت دیگری ندارد زیرا روسها سوخت را تامین میکنند و سوخت مصرف شده را هم به خرج ایران به روسیه منتقل میکنند.
حال سئوال اساسی این است که حاکمیت چرا اصرار دارد که ایران به فعالیت غنیسازی و آنهم در سطح کوچک خود ادامه دهد؟ آیا واقعا ایران نیازی به غنیسازی اورانیوم دارد؟ حاکمیت برای توجیه دو مسئله را طرح میکند:
الف) بعد از ٨ سال، باید خود سوخت بوشهر را تامین کنیم.
ب) ایران بدنبال ساخت نیروگاههای هستهای دیگری است. مسئولان ایرانی گاه از ٢٠ نیروگاه، گاه از ١٠ نیروگاه، گاه از ٤ نیروگاه و به تازگی تنها از ساخت دو نیروگاه دیگر سخن میگویند که قصد دارند از روسها بخرد.
اما همانطور که قبلا در اینباره نوشتهام با توجه به اینکه ایران معادن اورانیوم کافی حتی برای تامین سوخت یک نیروگاه را نیز ندارد و با توجه به اینکه کشوری باید حداقل ١٠ نیروگاه داشته باشد تا غنیسازی از نظر اقتصادی بصرفه باشد و بالاخره با توجه به توافقنامه ژنو که به ایران اجازه نمیدهد صنعت غنیسازی ـ یعنی غنیسازی انبوه ـ را داشته باشد، اصرار حاکمیت برای اینکه به غنیسازی چند کیلو اورانیوم در روز ادامه دهد چه چیزی را مخفی میکند؟ مسلم است که ساخت احتمالی نیروگاههای دیگر ـ که در بهترین صورت حداقل ١٠ سال طول میکشد ـ نمیتواند توجیه مناسبی برای اینکار باشد. برای پاسخ به سئوال پیش قبل از هر چیز باید به سابقه رفتار حاکمان نگاهی اجمالی بیندازیم تا بتوانیم پاسخ را دریابیم. بحران اتمیای که ایران گرفتار آن شده است و هزینههای نجومی بر اقتصاد ایران وارد کرده است اولین بحران بزرگ که ایران بعد از انقلاب ٥٧ دچار آن شده است نیست بلکه سومین نوع آن میباشد.
راه حل بحران گروگانگیری
در بحران اول که نتیجه گروگانگیری کارمندان سفارت آمریکا بود آقای خمینی و همراهان حزب جمهوری اسلامی و مجاهدین انقلاب اسلامی بعد از اینکه از گروگانگیری اول برای کنار زدن بازرگان و ملیون و سپس حمله به بنیصدر و چپها مستقل استفاده کردند، برای حل بحران گروگانگیری بعد از اینکه با مخالفان کارتر توافقی پنهانی که از آن بنام افتضاح \"اکتبر سورپراز\" یاد میشود بستند، قراردادی هم با دولت کارتر بنام قرارداد الجزایر امضا کردند. مفاد قرارداد الجزایر آنچنان شرمآور بود که آنرا از مردم مخفی کردند.
قرارداد الجزایر را چون به زیان ایران بود و حکومت رجائی میدانست رئیس جمهوری وقت، آقای بنیصدر آن را امضاء نخواهد کرد و چون برطبق قانون اساسی، بدون امضای رئیس جمهوری قرارداد منعقد نمیشد، به آن، \"بیانیه\" عنوان دادند و حتی آنرا به اطلاع رئیس جمهوری نیز نرساندند. بنیصدر به خمینی نامه نوشت که این خیانت به نام شما در تاریخ ثبت میشود. جلو امضای آن را بگیرد. بعدها، او و بهزاد نبوی گفتند به دستور شخص خمینی قرارداد را امضاء کردهاند. غلامعلی رجائی، فرزند رجائی در مصاحبهای با یاس نو ( ٣١ دیماه ١٣٨٢) بار خیانت را از دوش بهزاد نبوی برداشته اشت و قول کیومرث صابری، همکار رجائی و بهزاد نبوی را انتشار داده است. ایشان نوشته است : \"به ﺁقای رجائی گفتم : ... چرا دولت باید برود و این قضیه را حل کند و تبعات ﺁن دامنگیر دولت بشود که فردا مخالفان سیاسی بگویند ﺁزادی گروگانها به منافع ملی ضربه زده ؟ ... پس از این صحبت، این دو بزرگوار بلند شدند و خدمت امام رفتند. منهم با التهاب خاصی در نخست وزیری منتظر بودم تا ببینم نتیجه این ملاقات چه میشود و کمتر کسی میدانست که اینها کجا و برای چه کاری رفتهاند. وقتی دو نفری از جماران بازگشتند، بهزاد نبوی تا مرا دید از ته سالن گفت: صابری ببین ! تو بعنوان یک نویسنده شاهد باش قرار است ما کاری بکنیم که فردا به من خواهند گفت: وثوق الدوله ایران. ولی تو شاهد باش که ما فقط به اطاعت امر امام این کار را میکنیم. من به بهزاد نبوی گفتم: حالا نروی و این عبارت وثوق الدوله را به خبرنگاران بگوئی که اتفاقاً گوش نکرد و عین همین تعبیر را هم به خبرنگاران گفت.\"
جالب است بدانیم که همان موقع بنیصدر نامهای به خمینی در مورد قرارداد الجزایر نوشت در آن نامه از جمله آمده است : \"پریشب به احمد آقا گفتم داستان دارد به صورتی تمام میشود كه همهاش ضرر و تسلیم است و لااقل باید بفرمایید افرادی كه مذاكرات را كردهاند، خدمت برسند توضیح بدهند. آن طور كه این جانب فهمیدهام، هم قانون اساسی نادیده گرفته شده و هم شروط چهارگانه آقا و هم مصوبات مجلس كنار گذاشته شده است و این در ایران مسكوت نخواهد ماند و عواقب بسیار خواهد داشت.
پولهای ایران را نمیدهند... كاری در حد خیانت است و هیج دلیلی هم برای قبول این معنی نیست... چه كسی جواب این بذل وبخششها را خواهد داد؟ خدا میداند. اموال شاه و ... را كه نگرفته هیچ، اینک پولهای یک ملتی كه از صدها سال سختی رنج میبرد را میخواهند به آمریكا بدهند. شرف و اعتبار ملت ما را و انقلاب ما را به باد میدهند. دیگر چه عرض كنم كه این جانب در تابستان در جلسه شورای انقلاب گریه كردم كه این ترتیب كار كشور را به تسلیم خواهد كشاند و ضربه خطرناكی به اساس موجودیت انقلاب خواهد زد. این نتیجه، نتیجه خوبی نیست. لااقل طوری نشود كه خدای نكرده بگویند آقا این ترتیب را موافقت كردید. این طور گفتهاند كه رهبر انقلاب موافق كرده است. بسیار برای اعتبار انقلاب و رهبر و بنیانگذار انقلاب صدمه دارد. این موافقتنامه نیست، تسلیم نامه است. اینک ساعت ٣ بعد از ظهر است و این جانب هم اكنون از قضیه مطلع شدم\". تاریخ نشان داد که تصمیم را خود خمینی گرفته بود و این نامهها در او اثری نداشت به غیر از اینکه نامهنویسان را مطرود کند. بنیصدر همانزمان از رجائی و بهزاد نبوی شکایت کرد. یعنی اولین رئیس جمهوری علیه نخست وزیر بعد از انقلاب به دادگاه مراجعه نمود. بازپرس مأمور رسیدگی به اعلام جرم، جرم رجائی و بهزاد نبوی را محرز دانست و چون خواست دستور توقیف این دو را صادر کند، موسوی اردبیلی که خمینی، بر خلاف قانون اساسی، دادستان کل کرده بود، پرونده را از او گرفت. و از ان به بعد به این پرونده هرگز رسیدگی نشد.
بدین قسم مبارزه با \"امپریالیسم امریکا\" با سه نتیجه به پایان رسید:
ـ نیروههای دمکرات در داخل کشور بنام مبارزه با آمریکا تحت فشار قرار گرفتند، از حاکمیت رانده شدند و سپس شدیدا سرکوب شدند.
ـ ریگان و نیروهای محافظهکار در آمریکا به قدرت رسیدند
پولهای ایران بنام بیانیه الجزایر در اختیار آمریکا قرار گرفت.
ـ در این بین نیز حمله عراق به ایران با چراغ سبز آمریکا صورت گرفت.
مجموع خسارتهای ناشی از قرارداد الجزایر بسیار بالاست و تنها در قسمت مالی صحبت از ١٢ میلیارد دلار پول ایران است که در این معامله ننگین به جیب آمریکا رفت و بحران بزرگ دیگری بنام جنگ شروع شد. ثروتی بر باد رفت ولی کسانی که از آن استفاده سیاسی کردند با لگدمال کردن حقوق ملی ایرانیان به مقصود خود رسیدند و گروگانگیری را انقلاب دوم خواندند. این راه حلی بود که برای بحران اول به بکار بردند. از آنروز کسی نپرسیده است که چرا با آبرو و ثروت ملت ایران اینگونه بازی کردید.
راه حل بحران ناشی از ادامه جنگ با عراق
مسئله جنگ بسیار مفصل است با مراجعه به اسناد در مییابیم که میشد در سال ٦٠ و یا بعد از پیروی خرمشهر در موقعیت مسلط به جنگ پایان داد. در سال ٦٠ ابوالحسن بنیصدر و فرماندهان ارتش خواستار پایان دادن به جنگ بودند اما هم بنیصدر کنار گذاشته شد و هم فرماندهان ارتش کشته شدند. بعد از گرفتن خرمشهر، در داخل کشور مهندس بازرگان و همراهانش نامه نوشتند که فرصت ایجاد شده است که به این جنگ پایان داد اما شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه پاسخ خمینی و اعوان و انصارش بود. بحرانی که طی آن ایران تمامی توان اقتصادی خود را در خدمت جنگ گذاشت و در سال ٦٨ آتش بسی را که حتی یکسال قبلش می توانست در موقعیت بهتری بپذیرد با سرکشیدن جام زهر مجبور به پذیرفتن آن شد. آقای هاشمی رفسنجانی مدعی شد که به ایران ١٠٠٠ میلیارد دلار خسارت وارد شده است چند صد هزار نفر کشته شده و صدها هزار نفر بیخانمان شدند و بر اینها باید اضافه کرد که نسلی در خشونت نفله شد. اما آیا از مسئولین تاکنون کسی پاسخی به این بیلان سیاه داده است؟ خوانندگان محترم میدانند که هنوز ما با عراق صلح نکردهایم و در حال آتشبس هستیم. یعنی این بحران بزرگ دوم نیز حل نشده است. هر از چندی نیز جنازههای سربازان ایرانی را پیدا کرده و از جنازهای آنها نیز برای سرکوب خواستههای مردم استفاده میکنند و یا دانش آموزان را در شرایطی به محلهای جنگی میفرستند که قربانی میشوند و یا مینهای موجود در مرزها جان مردم را میگیرد. چرا ملت ایران باید بپذیرد که مسئولین با چنین بیلان سیاهی از پیروزی در جنگ صحبت کنند و فخر هم بفروشند؟ آقای خمینی با اینکه گفت جام زهر را نوشیده است اما اجازه نداد در باره سیاست جنگ با عراق سئوال و جوابی شود و بحران دوم هم اینگونه \"حل\" شد.
راه حل رژیم برای بحران اتمی: نرمش قهرمانانه با لعاب اعتدال و تدبیر
راهحل درست و مردمی بحران اتمی این بود که حقایق با مردم بمیان گذاشته شوند و قبل از هر تصمیگیری در سیاست خارجی به مردم گفته شود که از آنجا که فعالیتهای غنیسازی اورانیوم در ایران از نظر اقتصادی به هیچوجه صرفه ندارد و از آنجا که این فعالیت در جهان باعث بیاعتمادی شده است کلیه این فعالیتها را در شرایط فعلی متوقف میکنیم. اما رژیم ایران اصولا مسئله اتمی را از آغاز بعنوان وسیلهای برای حفظ نظام بکار میبرد و نه امکانی برای تولید انرژی برای مردم. اکنون چون بهیچوجه نمیتواند آشکار بگوید آنچه تاکنون شده است خلاف حقوق ملی ایران بوده میخواهد سیاستش را پشت، \"در روز چند کیلو اورانیم غنی کردن\" پنهان کند و با اینکه خود آقای عراقچی نیز در محفل خصوصی اعتراف کرده است که آمریکا حقی برای غنیسازی به رسمیت نشناخته است، همانطور که آقای روحانی گفت ادعای دروغین نیز کنند که \"شرق و غرب در ژنو برابر ایران تسلیم شدند و قبول کردند که ایران غنی سازی کند!.\" هدف از توافق شفاهی ژنو برداشتن بخشی از تحریمها با تسلیم شدن به خواستههای دول خارجی است بدون اینکه گشایشی با مردم بوجود آید و یا روابط سالمی با کشورهای غربی برقرار شود. آقای خامنهای هیچیک از ایندو گشایش را نمیخواهد.
بیاد بیاورم که در مورد آزاد کردن گروگانها بجای استفاده از \"قرارداد\" از کلمه \"بیانیه\" استفاده کردند تا رئیس جمهوری وقت حق دیدن آن را نداشته باشد! و برای پایان جنگ ایران و عراق هم تنها از لفظ \"آتشبس\" استفاده شده است و اصلا توافقی در بین نیست که در آن مسئولیتها مشخص شود و برای بحران اتمی نیز از \"توافق شفاهی\" صحبت میکنند که تنها در ایران اجازه انتشار ندارد! آقای خمینی بهنگام پذیرفتن قطعنامه سازمان ملل برای آتشبس بین ایران و عراق از آن بنام جام زهر یاد کرد هر چند اجازه نداد بیلانی در باره چرائی جنگ و ادامه جنگ و پایان آن داده شود اما حداقل این توان را داشت که بیان کند که بر خلاف خواست خودش که ادامه جنگ بود آتش بس را پذیرفته است. اما اینبار آقای خامنهای حتی توان این را هم ندارد که بگوید بر خلاف خواسته خود و بیست سال پیگیریاش، تسلیم غربیها شده است و مجبور شده صنعت غنیسازی را کنار بگذارد. خامنهای و همدستانش با فریبکاری با ادامه میزان بسیار محدودی غنیسازی میخواهند مدعی شوند که ایران پیروز شده است، در حالیکه بازنده بزرگ در این میان ایران و مردم ایران بودهاند. با ادامه غنی کردن چند کیلو اورانیوم غرب زیانی نمیبیند و روسیه هم مشکلی با آن نخواهد داشت و تنها ایرانیان هستند که باید بهای دکور زیبا برای شکست سیاست خامنهای را بپردازند.
خسران ادامه غنیسازی زیاد است برای توجیه آن نیز ممکن است رژیم دست به پروژههای جدید با خرید نیروگاههای اتمی دیگر از روسیه کند که واقعا برای کشوری چون ایران غیرضروری و خطرناک است.
بیاد خوانندگان میآوردم که در جنگ جهانی دوم افسران ژاپنی وقتی شکست خوردند به خاطر بیلیاقتی خود در کنار کاخ امپراطوری خودکشی کردند و گفتند با توجه به ویرانیای که ببار آمده بود شرم شکست را نمیتوانستند بپذیرند. اما مسئولین ایرانی که این بلای سیاه را بر سر ایران آورده اند و حال نیز شکست خوردهاند چه میکنند؟ آنها ذرهای شرف افسران ژاپنی را هم ندارند اگر داشتند از مردم عذرخواهی میکردند و حداقل بکناری مینشستند. اما فاجعه بحران اتمی به اینجا ختم نمیشود. عمق فاجعه وقتی بیشتر میشود که سکوت اندیشمندان و متخصصان و فعالان ایرانی را در مورد سیاست هستهای رژیم قبل و بعد از توافق ژنو مشاهده میکنیم. اکثرا تقصیر شکست سیاست اتمی را به دروغ بر گردن آقای احمدی نژاد ـ که در سیاست ابلهانهای او شکی نیست ـ میاندازند و چون طرفدار عمل در درون رژیم هستند چشم را بر امالفساد این جریان که آقای خامنهای است و بالاترین تصمیم گیرنده سیاستهای هستهای ٢٠ سال اخیر بوده است میبندند. براستی چرا باید تنها تندروهایی که طرفدار بحران هستند و خواستار ادامه سیاست قبلی صنعت غنیسازی ـ حداقل در شعار و برای چوب لای چرخ آقای روحانی گذاشتن ـ میباشند باید در باره توافق ژنو و نوع عملکرد حکومت روحانی بنویسند؟ اما از طرفداران حقوق مردم و دمکراسی صدائی بر نمیخیزد و اعتراضی بلند نمیشود. چرا باید بین دست زدن برای سیاسات جدید و مجریانش و ادامه بحران یکی را انتخاب کرد؟ سیاست جدید ادامه همان سیاست فریب قبلی با شکلی دیگر است. سیاستی که در آن جایی برای مردم ایران نمیگذارد و هدفش تنها تثبیت رژیم یعنی اجرای همان سیاست \"اوجب واجبات\" ٣٥ سال اخیر میباشد. هیچ ملت زندهای نمیپذیرد که عدهای برای باقی ماندن در قدرت چنین بلایی بر سر کشور آورند. مسئولان وارد کردن چند صد میلیارد دلار هزینه به کشور هنوز برای ما انتخاب میکنند و نسخه میپیچند. تاریخ در باره سکوت کسانی که از کم و بیش مسئله اتمی ایران اطلاع دارند بخوبی یاد نخواهد کرد. دول غربی از سیر تا پیاز مسائل هستهای ایران را میدانند و تنها مردم ایراناند که در این بین نامحرم هستند. نباید اجازه داد بحران سوم را هم مانند دو بحران قبلی \"حل\" کنند. کجا هستند دانشجویان و متخصصان هستهای ایرانی که واقعیتها را برای مردم بازگو کنند؟ اگر این نوشته بدست کسانی که میدانم اکثرا برای خدمت به وطن در قسمتهای مختلف اجرایی سیاست هستهای مشغول به فعالیت بوده و یا هستند میرسد و اگر در این نوشته میزانی از حقیقت مییابند حداقل وظیفه خود را انجام دهند و با دادن اطلاعات و بازگو کردن حقایق به مردم در باره فهم این سیاستها یاری برسانند و واقعیتهای پنهان شده را آشکار کنند. برای خروج از بحران فعلی قبل از هر چیز باید از سیاست صبر و انتظار و سکوت بیرون آمد.
این مقاله صرفا دیدگاه نویسنده میباشد و لزوما نظر آژانس کُردپا نیست.