زنان روژهلات - عبدالرحمن بربرى

16:39 - 23 مرداد 1392
Unknown Author
عبدالرحمن بربرى

بانگ آزادى سرداد و دستان به زنجيركشيده را ازهم گسیخت، زخم‌هاى كهنه‌ی ارتجاع را گشود، خويش را از زير يوغ مردى كه او هم برده‌اى بيش نبود رها ساخت.

لون آسمان روژهلات قرمزگون مانند، مديد زمانى است، كه رژیم‌های غاصب در روژهلات كُردستان به جای رنگ قرمز ازخون بهره مى‌جويند.

نقاب ملون را از روى بركند، پاپوش‌های پاشنه بلند خود را در طلوعى حماسه‌انگیزف جا گذاشت.

تن پوش شهوانى را در تنش دريد، گیسوانش را باز نمود. با تنى برهنه، گیسوانی بلند و چهره‌ای بدون صورتک، بانگ رهايى سرمى داد.

آرى اين زن شرق كُردستان است، كه درخيابان شهرى شلوغ با جسمى كاملا عريان، فرياد؛ آزادى آزادى.

جمعيت راه را بر وى گشودن، نگاها پر از وحشت، ديگر اين اهورا مزدا است، كه رها شده.

زن روژهلات فرياد مى‌زد؛ بايد ارزش‌هاى موجود را واژگون نمود، اى نرينه‌هاى زن‌نما، ساختارشكنى جايز است.

زن روژهلات به سوى تريبونى آزاد، كه زنان روژهلات در ميدان شهر قرارداده‌اند، شتافت، پشت تريبون ايستاد، ننگ باد؛ چابک سواران تيزپاى ديروز الاغ سواران امروز.

مردم گرد هم آمده‌اند، زنان حاضر در صحنه، غيرزنان هم اجتماع كرده‌اند، چون آنان همان مردم ( مرد ) هستند.

مردان رومانتيک زن‌نما مضمحل شده، در زير بارسنگینی بروكراسى و استبداد حاكميت، ديگر توانی در خود نمی‌بينند.

خيابان مملو از مردم مى‌شود. زنى از ميان اجتماع سربریده دخترش را بدست گرفته، من سر فرزندم را بریدم، چون دیگر تاب و طاقت گرسنه بودن او را هر شب نداشتم.

اى مردان اسير و دربند گرفتار، از سرترس اتفاق بجا آورديد و نام آن را نهاده‌ايد منطق و عقلانيت. رهبراين ميتينگ، پیشاهنگ واقعى يک جنبش است، درنگ جايز نيست، رهبرجنبش رهايى، اين بار زنى است از روژهلات، زنده باد آزادى.

چندى چابک سوار در آنسوى خيابان به سوى ميدان شهر، فرياد مى‌زدند؛ ما به جا مانده‌ی سوارانى هستيم، كه راه را بر اسكندر مقدونى مسدود كرديم، ما از تبار والاتبارانيم، ما باز مانده‌گان ملتى هستيم كه رزم را ارج مى‌نهاد.
زنى ديگر از درون جنبش، من؛ بجا مانده از زنانى هستم، كه درهنگام هجوم اعراب، دليران را در خون غلتاندند و تجاوز به عنف زنان و دختران را در زير لواى اسلام روا داشتند، زالوهاى از درون تعفن. طيفى از روشنفكران و سياسيون از رعب وحشت برخود مى‌لرزيدند. فرومايه‌گان، حاجى بازاري‌ها، زاهد پیشه‌ها و امام جمعه شهر به سوى ميدان شهر؛ نبايد باعث سلب آسايش شهر و مردم شويد، ما خواهان ساختار موجوديم، پایان دهید اعتراض را ......... زنى ديگر از درون جنبش، من زندانى سياسی هستم؛ كه در زندان و شكنجه‌گاه جمهورى اسلامى ايران مورد تعذيب و تجاوز قرار گرفته‌ام و خود را به آتش كشيد، زن مشتعل، اين اولين جرقه شورش و عصيان است.

زن روژهلات بدون درنگ تريبون را به زمين افكند و با تعجيل در امتداد خيابان، ويران سازيد؛ ارتجاع و استبداد جمهورى اسلامى را، بى‌درنگ اسلحه‌ها در میان زنان حاضر در ميدان، و نبرد مسلحانه سخت خیابانی، ويران گردد نهادها و پایه‌های حكومتی، زنده باد آزادى، زنده باد كردستان، زنده باد روژهلات.