زبان مادری دیرتر از هر چیزی در انسان خاموش میشود
20:01 - 28 بهمن 1393
Unknown Author
هیوا تاسه
ای زبان مادری!
در لحظات احساس بی وطنی و بیگانگی و
پرت افتادگی، تو بزرگترین تكیهگاه ما هستی.
(ایوان تورگنیف در تبعید)
زبان نخستین کنش انسانی در مرحله ظهور است آدمیان از طریق زبان از اندیشه یکدیگر برخوردار میشوند. مهم است که به زبان به عنوان یک رسانه ارتباطی عام نگریسته نشود که تنها معطوف به گذراندن امور و نیازمندی های روزمره است ، بلکه به عنوان یک رسانه ارتباطی خاص تحلیل و بررسی شود. همچنان که هایدگر در بحث اهمیت نقش زبان در تفکر معتقد است که زبان فقط ابزاری برای اندیشه نیست بلکه قالبی است که اندیشه و تفکر در آن شکل می گیرد. هایدگر معتقد است \" این زبان است که پیرامون زات و سرشت چیزی به ما میگوید ، به شرط آنکه حقیقت زبان را گرامی داریم و پاس بگزاریم\" . در چنین شرایطی که سخن گفتن یا نوشتن و پخش گفتار به نحو عنان گسیخته ،اما زیرکانه در سرتاسر جهان شیوع یافته است، چنین وانمود میشود که آدمی در مقام حاکمیت و سروری بر زبان است،حال اینکه در واقعیت این زبان است که بر آدمی حکومت میکند و سیادت از آن اوست شاید واژگون نشان دادن این رابطه سروری است که آدمی را به از خود بیگانگی میکشاند. هایدگر از کوشش انسان معاصر برای دقت در سخن گفتن تجلیل میکند اما وسواس در مقام سلطنت انسان بر زبان جز در کارویرانی بنیاد انسانی قلمداد نمیکند و معتقد است انسان با دستان خویش خانه خود را ویران میسازد و بنیاد سکونت خویش را بر باد میدهد.
در میان همه خواستههای انسانی زبان در بالاترین جایگاه ایستاده است در همان حال نیز در میثاق ها و قوانین حقوق بشری که جمهوری اسلامی ایران نیز آن را پدیرفته است در دسته نسل اول حقوق بشرجای میگیرد یعنی اساسیترین و ابتداییترین حقوقی است که هر فرد به طور ذاتی، فطری و به صرف انسان بودن از آن بهرهمند میشود.
از زمان انقلاب مشروطه در قانون اساسی ایران زبان فارسی ، زبان رسمی کشور شد در زمان رضاشاه حرف زدن به زبان های غیر فارسی ملیتهای دیگر ایرانی با مشکلاتی جدی روبه رو شد. انتشارات و مدارسی که از زبان های غیر فارسی استفاده میکردند تعطیل شدند و حتی حرف زدن به زبان های غیرفارسی در کوچه و خیابان در بعضی موارد مسئله دار شد این برخوردها ادامه داشت تا اینکه در انقلاب ٥٧ زبان فارسی به عنوان تنها زبان رسمی کشور در قانون اساسی کشود گنجانده شد در اصل ١٥ قانون اساسی ضمن تاکید بر اینکه زبان رسمی و اداری کشور فارسی است در ادامه همین اصل ذکر شده است که استفاده از زبانهای قومی در نشریات و روزنامهها و تدریس ادبیات آنها در مدارس جایز شمرده شد. این اصل مسائل و بحثهای زیادی را با خود مطرح کرده است عده ای معتقدند استفاده از ظرفیت قانون اساسی میتواند نیازهای زبانهای غیرفارسی در ایران را برآورده کند و این مبنایی است که \" آموزش زبان مادری \" در ایران محترم شمرده شده است. اما عده ای دیگر از صاحبنظران ضمن انتقاد از اجرایی نشدن این اصل مطالبات زبانی را محدود به اصل ١٥ نمیکنند و معتقدند که تدریس ادبیات زبان های غیرفارسی در ایران در کنار زبان فارسی کافی نیست و این همان نگاهی است که منتقدین آن اعتقاد دارند در آن به زبان به عنوان امری میراثی و فولکولوریک نگریسته میشود و این امر تلاشی است برای تصرف و صلب کردن زبان، که تلاشی شکست خورده محسوب میشود. طرفداران این دیدگاه معتقدند باید آموزش از همان ابتدا با زبان مادری شروع شود. این ایده در قالب \" آموزش به زبان مادری\" در برابر دیدگاه نخست که \" آموزش زبان مادری\" است قرار میگیرد.
در ایران زبان فارسی بر غیرفارس زبانان تحمیل شده ست. این امر می تواند صدمات و زیان های غیر قابل جبرانی را بر زبانهای دیگر و خود زبان فارسی نیز روا دارد. هانا آرنت میگوید : زمانی که خبر \"آشویتس\" به ما پناهندگان رسید عدهای از ما دیگر حاضر نشدند به آلمانی حرف بزنند و کل زبان آلمانی را فراموش کردند چون جلادهایشان با زبان آلمانی حرف میزدند ، اما من فکر کردم که این کل زبان آلمانی نیست که دیوانه شده است. بنابراین سعی برای مسلط کردن یک زبان و بخشیدن جایگاه ویژهای به یک زبان باعث میشود که خود آن زبان مورد اتهام قرار بگیرد و در نهایت خود آن زبان صلب خواهد شد یعنی غالب کردن یک زبان مثل زبان فارسی نشان از عدم تعهد به محتوای خود آن زبان است و در نهایت شاید کسانی از این زبان نفرت پیدا کنند. عدهای معتقدند زبان فارسی در ایران عامل وحدت ملی و نماینگر هویت ایرانی ساکنین داخل ایران است. در اینجاست که زبان با هویت گره میخورد ،البته تحقیقات نیز پیوند زبان مادری با تشکیل هویت در دوران کودکی را تایید میکند اما در ایران قضیه پارادوکسیکال و به نحو دیگری است در ایران پیوند زبان مادری با هویت ، مترادف انکار هویت ملیتهای دیگر ایرانی است، بدین صورت که یک زبان که زبان فارسی باشد ماهیت خود را با هویت یک قوم گره میزند و زبان رسمی کشور میشود و از همان نقطه نیز نادیده گرفتن هویت دیگر ملیتهای غیر فارس را در عمل پیاده میکند.
هانا آرنت متفکر و فیلسوف آلمانی معتقد است که یک زبان میتواند نسبت به زبانهای دیگر کلیشه شود زمانی که خلاف آنچه که کاربرد واقعی زبان است آن را به کار بریم، در ایران نیز ظرفیتی که در قانون اساسی برای زبانهای غیر فارسی پیش بینی شده است و همچنین ماهیت زبان فارسی برای غیر فارس زبانها کلیشه است و ظرفیت خلق و پدید آوردن را از زبان گرفته است.
هانا آرنت در مصاحبهاش با کونترگوس هنگامی که گوس از او میپرسد که از اروپای قبل از جنگ جهانی دوم برای او چه باقی مانده است، بعد از اندکی تامل پاسخ میدهد: \"چه باقی مانده؟ زبان باقی مانده است. جهان با زبان مادری کشف و مأنوس میشود و در نهایت این زبان مادری است که برای هر کس میماند؛ میماند به عنوان موطنی که همواره با ماست و ما آن را با خود این سو و آن سو میبریم. زبان مادری سرپناه پایدار ماست. پنجرههایش، به روی جهان در مأنوسترین جلوه آن گشوده میشوند. از این نظر زبانهای مادری همه مردمان همارزش هستند\".
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
ای زبان مادری!
در لحظات احساس بی وطنی و بیگانگی و
پرت افتادگی، تو بزرگترین تكیهگاه ما هستی.
(ایوان تورگنیف در تبعید)
زبان نخستین کنش انسانی در مرحله ظهور است آدمیان از طریق زبان از اندیشه یکدیگر برخوردار میشوند. مهم است که به زبان به عنوان یک رسانه ارتباطی عام نگریسته نشود که تنها معطوف به گذراندن امور و نیازمندی های روزمره است ، بلکه به عنوان یک رسانه ارتباطی خاص تحلیل و بررسی شود. همچنان که هایدگر در بحث اهمیت نقش زبان در تفکر معتقد است که زبان فقط ابزاری برای اندیشه نیست بلکه قالبی است که اندیشه و تفکر در آن شکل می گیرد. هایدگر معتقد است \" این زبان است که پیرامون زات و سرشت چیزی به ما میگوید ، به شرط آنکه حقیقت زبان را گرامی داریم و پاس بگزاریم\" . در چنین شرایطی که سخن گفتن یا نوشتن و پخش گفتار به نحو عنان گسیخته ،اما زیرکانه در سرتاسر جهان شیوع یافته است، چنین وانمود میشود که آدمی در مقام حاکمیت و سروری بر زبان است،حال اینکه در واقعیت این زبان است که بر آدمی حکومت میکند و سیادت از آن اوست شاید واژگون نشان دادن این رابطه سروری است که آدمی را به از خود بیگانگی میکشاند. هایدگر از کوشش انسان معاصر برای دقت در سخن گفتن تجلیل میکند اما وسواس در مقام سلطنت انسان بر زبان جز در کارویرانی بنیاد انسانی قلمداد نمیکند و معتقد است انسان با دستان خویش خانه خود را ویران میسازد و بنیاد سکونت خویش را بر باد میدهد.
در میان همه خواستههای انسانی زبان در بالاترین جایگاه ایستاده است در همان حال نیز در میثاق ها و قوانین حقوق بشری که جمهوری اسلامی ایران نیز آن را پدیرفته است در دسته نسل اول حقوق بشرجای میگیرد یعنی اساسیترین و ابتداییترین حقوقی است که هر فرد به طور ذاتی، فطری و به صرف انسان بودن از آن بهرهمند میشود.
از زمان انقلاب مشروطه در قانون اساسی ایران زبان فارسی ، زبان رسمی کشور شد در زمان رضاشاه حرف زدن به زبان های غیر فارسی ملیتهای دیگر ایرانی با مشکلاتی جدی روبه رو شد. انتشارات و مدارسی که از زبان های غیر فارسی استفاده میکردند تعطیل شدند و حتی حرف زدن به زبان های غیرفارسی در کوچه و خیابان در بعضی موارد مسئله دار شد این برخوردها ادامه داشت تا اینکه در انقلاب ٥٧ زبان فارسی به عنوان تنها زبان رسمی کشور در قانون اساسی کشود گنجانده شد در اصل ١٥ قانون اساسی ضمن تاکید بر اینکه زبان رسمی و اداری کشور فارسی است در ادامه همین اصل ذکر شده است که استفاده از زبانهای قومی در نشریات و روزنامهها و تدریس ادبیات آنها در مدارس جایز شمرده شد. این اصل مسائل و بحثهای زیادی را با خود مطرح کرده است عده ای معتقدند استفاده از ظرفیت قانون اساسی میتواند نیازهای زبانهای غیرفارسی در ایران را برآورده کند و این مبنایی است که \" آموزش زبان مادری \" در ایران محترم شمرده شده است. اما عده ای دیگر از صاحبنظران ضمن انتقاد از اجرایی نشدن این اصل مطالبات زبانی را محدود به اصل ١٥ نمیکنند و معتقدند که تدریس ادبیات زبان های غیرفارسی در ایران در کنار زبان فارسی کافی نیست و این همان نگاهی است که منتقدین آن اعتقاد دارند در آن به زبان به عنوان امری میراثی و فولکولوریک نگریسته میشود و این امر تلاشی است برای تصرف و صلب کردن زبان، که تلاشی شکست خورده محسوب میشود. طرفداران این دیدگاه معتقدند باید آموزش از همان ابتدا با زبان مادری شروع شود. این ایده در قالب \" آموزش به زبان مادری\" در برابر دیدگاه نخست که \" آموزش زبان مادری\" است قرار میگیرد.
در ایران زبان فارسی بر غیرفارس زبانان تحمیل شده ست. این امر می تواند صدمات و زیان های غیر قابل جبرانی را بر زبانهای دیگر و خود زبان فارسی نیز روا دارد. هانا آرنت میگوید : زمانی که خبر \"آشویتس\" به ما پناهندگان رسید عدهای از ما دیگر حاضر نشدند به آلمانی حرف بزنند و کل زبان آلمانی را فراموش کردند چون جلادهایشان با زبان آلمانی حرف میزدند ، اما من فکر کردم که این کل زبان آلمانی نیست که دیوانه شده است. بنابراین سعی برای مسلط کردن یک زبان و بخشیدن جایگاه ویژهای به یک زبان باعث میشود که خود آن زبان مورد اتهام قرار بگیرد و در نهایت خود آن زبان صلب خواهد شد یعنی غالب کردن یک زبان مثل زبان فارسی نشان از عدم تعهد به محتوای خود آن زبان است و در نهایت شاید کسانی از این زبان نفرت پیدا کنند. عدهای معتقدند زبان فارسی در ایران عامل وحدت ملی و نماینگر هویت ایرانی ساکنین داخل ایران است. در اینجاست که زبان با هویت گره میخورد ،البته تحقیقات نیز پیوند زبان مادری با تشکیل هویت در دوران کودکی را تایید میکند اما در ایران قضیه پارادوکسیکال و به نحو دیگری است در ایران پیوند زبان مادری با هویت ، مترادف انکار هویت ملیتهای دیگر ایرانی است، بدین صورت که یک زبان که زبان فارسی باشد ماهیت خود را با هویت یک قوم گره میزند و زبان رسمی کشور میشود و از همان نقطه نیز نادیده گرفتن هویت دیگر ملیتهای غیر فارس را در عمل پیاده میکند.
هانا آرنت متفکر و فیلسوف آلمانی معتقد است که یک زبان میتواند نسبت به زبانهای دیگر کلیشه شود زمانی که خلاف آنچه که کاربرد واقعی زبان است آن را به کار بریم، در ایران نیز ظرفیتی که در قانون اساسی برای زبانهای غیر فارسی پیش بینی شده است و همچنین ماهیت زبان فارسی برای غیر فارس زبانها کلیشه است و ظرفیت خلق و پدید آوردن را از زبان گرفته است.
هانا آرنت در مصاحبهاش با کونترگوس هنگامی که گوس از او میپرسد که از اروپای قبل از جنگ جهانی دوم برای او چه باقی مانده است، بعد از اندکی تامل پاسخ میدهد: \"چه باقی مانده؟ زبان باقی مانده است. جهان با زبان مادری کشف و مأنوس میشود و در نهایت این زبان مادری است که برای هر کس میماند؛ میماند به عنوان موطنی که همواره با ماست و ما آن را با خود این سو و آن سو میبریم. زبان مادری سرپناه پایدار ماست. پنجرههایش، به روی جهان در مأنوسترین جلوه آن گشوده میشوند. از این نظر زبانهای مادری همه مردمان همارزش هستند\".
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.