رنج مویههایی از چند شاعر
15:29 - 19 مهر 1393
Unknown Author
برگرفته از سایت بلوط
من سقوط کرده از خودم
از مرزهای کوبانی
از آخرین باری که آوازهایم را چال کردم
تا یادگار بماند برای کودکان متولد نشدهام
به یاد داشته باش دخترم!این تنها ارثیهی تواست...
بزرگ شو بزرگ.
حتی اگر هرگز من تو را به دنیا نیاوردم
و ارثیهات را از زیر خاک در بیاور
آوازهایم را روی لبانت بگذار و
داد بزن
پیش از آنکه سقوط کنم
من ایستادهام تا از لبانت آوازهایم در جهان بپیچد....
آنوقت سقوط میکنم در درهها ..رودها......
بین گلهای زرد و سفید...
در آعوش مردی که با آخرین گلوله از من دور افتاد
تو تنها آوازهایم را از زیر خاک در بیاور...
ومرا رها کن
تا من سقوط کنم مثل قاصدک های پاییزی درآرامش....
دخترم!
مریم رحمانی
***
حالم شبیه حال دختر بچههای کُرد
بعد از سقوط مرزهای خستهی شهره
حالم شبیه مردای کرده که لبهاشون
از خیلی وقت پیش با لبخندها قهره
خوابم پر از کابوسه دنیا مثل زندونه
اینجا هوا حتی واسه مردن مناسب نیس
دنیا شبیه لونهی کفتار نا امنه
از هر طرف داره نگامون میکنه ابلیس
دایه تفنگم کو؟؟ تفنگم ...موسم جنگه
ناموسمو دشمن داره از خونه میرونه
ساکت نشستن این روزا ننگه تو میدونی.
حال منو جز تو دیگه هیچکی نمیدونه
دایه!هنوزم رو زمین مردا فراوونن
مردای مردی که مرامو خوب میفهمن
دستای گرمی که روشونهات میزنن با عشق
معنی عشق و انتقامو خوب میفهمن
فلورا تاجیکی
***
از چشمهای بستهات، از رنج لبریزم
جان دادنت را قطره قطره اشک میریزم
دیگر به روی شانه کی دست بگذارم
تا از دل این باتلاق خسته برخیزم؟
مادر! تفنگم، سرزمینم، لاوه هایت را
ننگ است جا بگذارم و از مرگ بگریزم
میمانم و میجنگم اما باز کافی نیست!
تسلیم طوفان میشود شهر بلاخیزم
فردا کجای غربتاش حراج خواهم شد؟
در بستر بیبختی ام با کی گلاویزم؟!
بر سردرت ای سازمان بیملل! باید
سربند زنهای دیارم را بیاویزم
این تیترهای بیخبر از یادشان رفته است!
امسال من غمگینترین رخداد پاییزم
میدانم این فریاد هم نشنیده خواهد شد
شبنامهای در دستهای خسرو پرویزم...
*لاوه در زبان کُردی به معنی لالاییه
منا کرمی
***
دارم خودم را از طناب کی میآویزم
باید جهانم را به این دنیا بیامیزم
میترسم از این سایههای پشت درها و...
پچ پچ کنان از گوشهای کوچه میریزم
دلشوره دارم دستهایم را گره کردم
بامشت میکوبم به این تقدیر ناچیزم
یک زن میان شاخههای باغ میپیچد
باور ندارد من همان طوفان پاییزم
چیزی شبیه آه از نای تو میآید
باید از این آوازهای غم بپرهیزم
چیزی شبیه آه در این دشت میپیچد
گیسوی باران خوردهات اندوه یک ریزم
باید بگیری دستهایم را که برخیزی
باید بگیرم دستهایت را که برخیزم
من میشناسم کُرد را عشق و تفنگ و خشم
اصلا نباید از جهان تو بپرهیزم
زخمی که از دشمن به پشتت مانده تکراری ست
فاتح تو هستی ای زن از عشق لبریزم
لیلا احمدی
***
هم پا و هم آغوش غمها اشک میریزم
من قصهای پردردم و حرفی غم انگیزم
شهر مرا از مرگ و از اندوه پُر کردند
در انتظار حملهای از قوم چنگیزم
بارانیام از درد میپیچم به خود اما
این روزها درگیر با مردان خونریزم
من یک زن کُردم میان خانههای درد
با بادها درگیر... مثل برگ پاییزم
میخواستم تا روزهای تلخ بودن را
از یک طناب خستهی تنها بیاویزم
یک روز من را روی سکویی تماشا کن
آنجا که با یک سکه با عالم درآمیزم
من یک زن کُردم که در خود زندگی کردم
حالا ولی باید به قصد جنگ برخیزم
محبوبه راهپیما
***
من سقوط کرده از خودم
از مرزهای کوبانی
از آخرین باری که آوازهایم را چال کردم
تا یادگار بماند برای کودکان متولد نشدهام
به یاد داشته باش دخترم!این تنها ارثیهی تواست...
بزرگ شو بزرگ.
حتی اگر هرگز من تو را به دنیا نیاوردم
و ارثیهات را از زیر خاک در بیاور
آوازهایم را روی لبانت بگذار و
داد بزن
پیش از آنکه سقوط کنم
من ایستادهام تا از لبانت آوازهایم در جهان بپیچد....
آنوقت سقوط میکنم در درهها ..رودها......
بین گلهای زرد و سفید...
در آعوش مردی که با آخرین گلوله از من دور افتاد
تو تنها آوازهایم را از زیر خاک در بیاور...
ومرا رها کن
تا من سقوط کنم مثل قاصدک های پاییزی درآرامش....
دخترم!
مریم رحمانی
***
حالم شبیه حال دختر بچههای کُرد
بعد از سقوط مرزهای خستهی شهره
حالم شبیه مردای کرده که لبهاشون
از خیلی وقت پیش با لبخندها قهره
خوابم پر از کابوسه دنیا مثل زندونه
اینجا هوا حتی واسه مردن مناسب نیس
دنیا شبیه لونهی کفتار نا امنه
از هر طرف داره نگامون میکنه ابلیس
دایه تفنگم کو؟؟ تفنگم ...موسم جنگه
ناموسمو دشمن داره از خونه میرونه
ساکت نشستن این روزا ننگه تو میدونی.
حال منو جز تو دیگه هیچکی نمیدونه
دایه!هنوزم رو زمین مردا فراوونن
مردای مردی که مرامو خوب میفهمن
دستای گرمی که روشونهات میزنن با عشق
معنی عشق و انتقامو خوب میفهمن
فلورا تاجیکی
***
از چشمهای بستهات، از رنج لبریزم
جان دادنت را قطره قطره اشک میریزم
دیگر به روی شانه کی دست بگذارم
تا از دل این باتلاق خسته برخیزم؟
مادر! تفنگم، سرزمینم، لاوه هایت را
ننگ است جا بگذارم و از مرگ بگریزم
میمانم و میجنگم اما باز کافی نیست!
تسلیم طوفان میشود شهر بلاخیزم
فردا کجای غربتاش حراج خواهم شد؟
در بستر بیبختی ام با کی گلاویزم؟!
بر سردرت ای سازمان بیملل! باید
سربند زنهای دیارم را بیاویزم
این تیترهای بیخبر از یادشان رفته است!
امسال من غمگینترین رخداد پاییزم
میدانم این فریاد هم نشنیده خواهد شد
شبنامهای در دستهای خسرو پرویزم...
*لاوه در زبان کُردی به معنی لالاییه
منا کرمی
***
دارم خودم را از طناب کی میآویزم
باید جهانم را به این دنیا بیامیزم
میترسم از این سایههای پشت درها و...
پچ پچ کنان از گوشهای کوچه میریزم
دلشوره دارم دستهایم را گره کردم
بامشت میکوبم به این تقدیر ناچیزم
یک زن میان شاخههای باغ میپیچد
باور ندارد من همان طوفان پاییزم
چیزی شبیه آه از نای تو میآید
باید از این آوازهای غم بپرهیزم
چیزی شبیه آه در این دشت میپیچد
گیسوی باران خوردهات اندوه یک ریزم
باید بگیری دستهایم را که برخیزی
باید بگیرم دستهایت را که برخیزم
من میشناسم کُرد را عشق و تفنگ و خشم
اصلا نباید از جهان تو بپرهیزم
زخمی که از دشمن به پشتت مانده تکراری ست
فاتح تو هستی ای زن از عشق لبریزم
لیلا احمدی
***
هم پا و هم آغوش غمها اشک میریزم
من قصهای پردردم و حرفی غم انگیزم
شهر مرا از مرگ و از اندوه پُر کردند
در انتظار حملهای از قوم چنگیزم
بارانیام از درد میپیچم به خود اما
این روزها درگیر با مردان خونریزم
من یک زن کُردم میان خانههای درد
با بادها درگیر... مثل برگ پاییزم
میخواستم تا روزهای تلخ بودن را
از یک طناب خستهی تنها بیاویزم
یک روز من را روی سکویی تماشا کن
آنجا که با یک سکه با عالم درآمیزم
من یک زن کُردم که در خود زندگی کردم
حالا ولی باید به قصد جنگ برخیزم
محبوبه راهپیما
***