دکتر عبدالستار دوشوکی: جمهوری اسلامی از فقر به عنوان ابزار سیاسی برای گسترش حکومت امنیتی درسیستان و بلوچستان استفاده میکند
19:06 - 30 اردیبهشت 1397
آژانس کُردپا: استان سیستان و بلوچستان از محرومترین استانهای ایران است و در سالهای اخیر بیش از سیصد روستا در استان سیستان و بلوچستان ایران به دلیل خشکسالی متروکه شدهاند. خشکسالی روی بافت جمعیتی مناطق مختلف ایران از جمله این استان در جنوب شرقی ایران تاثیر گذاشته است.
برخی فعالان بلوچ، سنی بودن اکثر بلوچهای ایران را دلیلی بر تبعیض و عمدی بودن عدم برنامهریزی برای توسعهیافتگی مناطق این استان از سوی حکومت ایران میدانند.
آژانس خبررسانی کُردپا درباره محرومیتهای استان سیستان و بلوچستان و مشکلات ناشی از آن مصاحبهای را با دکتر عبدالستار دوشوکی سخنگوی جبهه متحد بلوچستان ایران و مدیر مرکز مطالعات بلوچستان در لندن انجام داده است.
دکتر عبدالستار دوشوکی درباره ارزیابی وضعیت کنونی سیستان و بلوچستان از لحاظ منابع طبیعی گفت: از نظر جغرافیایی \"س و ب\" بر روی کمربند کاني (ذخایر زیرزمینی) کشور قرار گرفته است؛ و از نظر منابع طبیعی، معادن، کشاورزی، شیلات و ذخیرههای انرژی در دنیا بینظیر است. سیستان زمانی انبار غله ایران بود. دهها هزار صیاد، کشاورز و دامدار در سیستان زندگی پر رونقی داشتند. سیستان یک منطقه وسیع و حاصلخیز مهاچرپذیر بود، اما اکنون بزرگترین منطقه \"مهاجرفرست\" کشور شده است. در حال حاضر بیش از چهل درصد محصولات شیلات و ماهیگیری کشور از سواحل بلوچستان تامین می شود. در بلوچستان ذخایر زیر زمینی از جمله نفت، گاز، طلا، مس، نقره، اورانیوم، سنگ مرمر و ذغال سنگ بوفور یافت میشوند.
حدود شش سال پیش خبرگزاریهای جهان از جمله خبرگزاری فارس خبر از کشف هیدروکربونی عظیمی در سواحل بلوچستان دادند که وسعت آن به بزرگی تمام موجودی نفت و گاز کشور است. این گنج نهفته عظیم حدود شش تریلیون (تریلیارد) بشکه میباشد. استدعا میکنم لینک خبر حتما بگذارید تا صحبتهای بنده با استناد به سند و مدرک باشد.
رسانههای داخل کشور نیز همواره از استان سیستان و بلوچستان بعنوان گنجینه و رنگین کمان معادن کشور یاد میکنند که مواد معدنی مکشوفه در آن شامل کرومیت، مس، منگنز، آهن، طلا، تیتانیوم و کانیهای فلزی نظیر تالک، منیزیت، گل سفید، آنتیموان، فلدسپات خاک صنعتی، نیکل، کائولن، سیلیس و سنگهای ساختمانی به ویژه گرانیت میباشد. اینها حرف به حرف نوشتههای رسانههای داخل کشور است و نه ادعاهای بنده. اما متاسفانه جمهوری اسلامی بنا به محدودیتهای کار با شرکتهای بینالمللی و تحریم و غیره و همچنین ملاحضات امنیتی تمایلی برای استخراج این ذخایر عظیم در شرایط فعلی ندارد. استراتژی راهبردی جمهوری اسلامی این است که اول توازن جمعیتی استان سیستان و بلوچستان و بخصوص سواحل مکران (بلوچستان) را تغییر بدهد، و سپس به استخراج منابع بپردازد، تا بلوچها در اقلیت قرار بگیرند و نتوانند ادعایی داشته باشند.
وی در رابطه با بحران کمبود آب در ایران و به ویژه در استان سیستان بلوچستان و سیاستهای حکومت در قبال آن اظهار داشت: استان سیستان بلوچستان از نظر بیآبی و خشکسالی بحرانیترین استان کشور است. جمهوری اسلامی از بیآبی و خشکسالی بعنوان یک ابزار استراتژیک برای خالی کردن منطقه از سکنه استفاده یا سوءاستفاده میکند. کشاورزی و دامداری در سیستان نابود شد. دهها هزار نفر سیستانی ناچار شدهاند به خارج از استان و به بقیه نقاط کشور مهاجرت کنند که این مهاجرت با شتاب ادامه دارد. در جنوب استان وضع بر همین منوال است. سیاست سدسازی و رها نکردن آب پشت سدها و تبخیر آب آنها سبب نابودی زندگی دهها هزار کشاورز و مهاجرت آنها به حاشیه شهرها و دیگر استانهای کشور برای کار شده است. از سوی دیگر جمهوری اسلامی اجازه ساخت دستگاههای آب شیرین کن در سواحل بلوچستان را نمیدهد. در صورتی که قریب به ۱۵۰ دستگاه آب شیرین کن در بقیه نقاط ایران و بخصوص در استانهای هرمزگان، بوشهر و خوزستان وجود دارد و در آن استانها دستگاههای بیشتری در حال نصب است، علیرغم اینکه بحران بیآبی و فلاکت در بلوچستان بسیار بدتر از استانهای دیگر بخصوص استانهای حاشیه خلیج فارس و دریای عمان است. هدف از سیاست سدسازی و عدم رها کردن آب پشت سدها به همراه امتناع از دادن مجوز برای احداث آب شیرین کن حتی توسط بخش خصوصی، ایجاد \"زمین سوخته\" در بلوچستان میباشد، تا مردم از استان مهاجرت کنند؛ و بعد از آن بر اساس \"طرح به اصطلاح توسعه سواحل مکران\" حدود دو و نیم میلیون نفر غیر بومی شیعه به منطقه گسیل شود و برای آنها دهها دستگاه آب شیرین کن احداث شود. متاسفانه این سیاست دراز مدت \"زمین سوخته\" است که جمهوری اسلامی در بلوچستان دنبال میکند و تا حدی موفق شده است.
آقای دوشوکی در پاسخ به این پرسش که فارغ از کمبود آب، مسئلە فقر و بیکاری در استان سیستان و بلوچستان در شرایط کنونی و بحران اقتصادی ایران، آیندە مردم این استان بە کدام سو سوق میدهد، خاطرنشان کرد: به سه جهت سوق میدهد: اول بسوی وابستگی به نهادهای جمهوری اسلامی نظیر سپاه و بسیج عشایری وابسته به سپاه پاسداران. دوم به سوی مهاجرت به شهرها و گسترش حاشیه نشینی و ناهنجارهای اجتماعی و تشدید فقر و وابستگی بیشتر به نظام \"فقیرپرور\". سوم مهاجرت به خارج از استان و تغییر توازن جمعیتی در استان. بعنوان مثال در چابهار برای ۴ هزار نفر غیربومی در محدوده منطقه آزاد شهر چابهار مشکل آب وجود ندارد، آنها در هفت روز هفته دسترسی به آب شیرین دارند. اما برای قریب به ۱۲۰ هزار نفر مردم بومی و بلوچ در شهر چابهار (خارج از محوطه منطقه آزاد) آب جیره بندی شده و فقط در دو روز آب آشامیدنی وجود دارد. با توجه به فقر گسترده در استان، نابسامانی اقتصادی و بخصوص تورم کمر اکثریت قاطع مردم بلوچ را شکسته است. به همین دلیل خیلیها حاضرند برای فرار از فقر و گرسنگی، تفنگ بسیج عشایری را به دوش بگیرند. و این دقیقا همان سیاست هدفمند جمهوری اسلامی است که از فقر بعنوان ابزار سیاسی برای گسترش حکومت امنیتی در استان و انقیاد و وابستگی و ایجاد تفرقه بین مردم استفاده میکند.
مدیر مرکز مطالعات بلوچستان در لندن در پایان این گفتوگو دیدگاه خودرا درباره محرومیت استان سیستان و بلوچستان و سیاستهای حکومت ایران در این استان را اینگونه بیان کرد: همانگونه که گفتم بحران بیآبی علاوه بر ریزگردها (که بخش از آن به دلیل عدم رهاسازی آب پشت سدها و خشک شدن رودخانهها و مزارع) و کمی باران (که همواره در بلوچستان اینگونه بوده)، سیاست عامدانه و هدفمند جمهوری اسلامی در پیشبرد \"زمین سوخته\" است. در گذشته هر زمان که باران میآمد و سیلاب میشد و رودخانهها جاری میگردید، در مسیر طولانی رودخانه هزاران حوضچهها و گودال و نیمه چاه و غیره که به آنها \"هوتگ\" یا گودال های وسیع ذخیره آبی میگویند پر از آب می شد که برای ماهها برای آب آشامیدنی و هم برای کشاورزی و دامداری و آب احشام و غیره کافی بود. اما اکنون آب باران در پشت سدها جمع میشود و سپس تبخیر میشود. در نتیجه در پائین دستها و مسیر رودخانهها صدها روستا نابود و خالی از سکنه شدهاند. از سوی دیگر اجازه تاسیس آب شیرین کن هم داده نمیشود. خشکسالی ناشی از سیاستهای عامدانه و هوشمند رژیم به همراه فقر گسترده در بلوچستان فاجعه بزرگی را بوجود آورده است.
مشکلات دیگر هم بسیار عدیده هستند، از جمله اینکه ۲۵ درصد کل دانش آموزان بازمانده از تحصیل در کشور بلوچ هستند. در حالیکه فقط حدود سه درصد کل جمعیت کشور بلوچ (در استان سیستان و بلوچستان) هستند. وضعیت آموزش و پرورش، بهداشت و بیمارستان و مسکن وحشتناک است. تبعیض و بیعدالتی بیداد میکند. در حالیکه هزاران فارغالتحصیل بلوچ بیکار هستند، اکثریت قاطع مشاغل به غیربومیها و شیعیان واگذار شده است. در بلوچستان حکم تیر وجو دارد. یعنی نیروهای مسلح اعم از مرزبانی، نیروهای انتظامی، سپاه پاسداران، بسیج عشایری و بقیه نیروهای امنیتی و نظامی مسلح اجازه شلیک بدون پاسخگویی و بازخواست، دارند. به همین دلیل حداقل دو نفر بلوچ در ماه توسط این مامورین بصورت فراقانونی و با شلیک گلوله کشته میشوند، و هیچ کس پاسخگو نیست. از سوی دیگر تبلیغات مزورانه و محیلانه وسیعی توسط عوامل بظاهر دو آتشه وابسته به جمهوری اسلامی بصورت نیرنگ بازانهای براه افتاده است تا از طریق نفرت پراکنی و ایجاد شکاف غیرضروری توهمات و القائات غلط جمهوری اسلامی را مبنی بر قاچاقچی، اشرار، تجزیه طلب، تروریست، وهابی، وابسته به بیگانه، ضدایرانی، ضد شیعه بودن بلوچ را در ذهن هموطنان فارس و شیعه تقویت کند؛ و آنها را نسبت به مظالم بلوچستان به بیتفاوتی و حتی عناد مجاب کنند. تا از یک سو توجیهی باشد برای سرکوب لجام گسیخته بلوچها، و از سوی دیگر سکوت و بیتفاوتی بقیه هموطنان را بهمراه داشته باشد. متاسفانه از نارضایتی شدید، حتی خشم و کینه، احساسات و ساده لوحی ما توسط همه گروهها سوءاستفاده میشود. مثلا یک بلوچ را در تلویزیونهای تکفیری دعوت میکنند تا با ایران ستیزی و فارس ستیزی و شیعه ستیزی، شیعیان را رافضی و کافر و یا ایرانیان را مجوسی و مشرک خطاب کنند و با این نوع فحاشیها و نفرات پراکنی هدفمند، بقیه مردمان ایران را نسبت به بلوچها بدبین و نسبت به ظلم و ستمی که به بلوچها میرود بیتفاوت کنند و سرکوب را توجیه کنند. در نتیجه ما بلوچها باید در مقابل مکاریها و شگردهای هوشمندانه و فریبکارانه جمهوری اسلامی و عوامل آگاه و بعضا ناآگاه اما در خودفرورفته آن هوشیار باشیم، یا وگرنه در سکوت رسانهای و بیتفاوتی بقیه هموطنان و بخصوص هموطنان تاثیرپذیر شیعه و فارس که همه امکانات و رسانههای داخل و خارج از کشور را در اختیار دارند، به ورطه نابودی سوق داده میشویم. باید با سعه صدر، خردورزی و اندیشورانه فرق بین تخلیه لسانی عقدههای تلمبار شده درونی از طریق نفرت پراکنی نیابتی را با \"خودزنی\" و عملیات انتحاری عصبی تشخیص داد. بقول حافظ هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست: نه هرکس که چهره برافروخت و سر بتراشید قلندری داند. متاسفانه این یکی از مشکلات عدیدهای است که در بین تعداد معدودی از فعالین بلوچ (و شاید هم برخی از فعالین بقیه ملیتهای ایرانی) وجود دارد. ما بلوچها (مثل بقیه هموطنان) واقعا در دامگه جمهوری اسلامی گرفتار آمدهایم. و باز هم بقول حافظ مرغ زیرک چون به دام افتد، نه تنها تحمل، بلکه تدبیر و تأمل بایدش.
برخی فعالان بلوچ، سنی بودن اکثر بلوچهای ایران را دلیلی بر تبعیض و عمدی بودن عدم برنامهریزی برای توسعهیافتگی مناطق این استان از سوی حکومت ایران میدانند.
آژانس خبررسانی کُردپا درباره محرومیتهای استان سیستان و بلوچستان و مشکلات ناشی از آن مصاحبهای را با دکتر عبدالستار دوشوکی سخنگوی جبهه متحد بلوچستان ایران و مدیر مرکز مطالعات بلوچستان در لندن انجام داده است.
دکتر عبدالستار دوشوکی درباره ارزیابی وضعیت کنونی سیستان و بلوچستان از لحاظ منابع طبیعی گفت: از نظر جغرافیایی \"س و ب\" بر روی کمربند کاني (ذخایر زیرزمینی) کشور قرار گرفته است؛ و از نظر منابع طبیعی، معادن، کشاورزی، شیلات و ذخیرههای انرژی در دنیا بینظیر است. سیستان زمانی انبار غله ایران بود. دهها هزار صیاد، کشاورز و دامدار در سیستان زندگی پر رونقی داشتند. سیستان یک منطقه وسیع و حاصلخیز مهاچرپذیر بود، اما اکنون بزرگترین منطقه \"مهاجرفرست\" کشور شده است. در حال حاضر بیش از چهل درصد محصولات شیلات و ماهیگیری کشور از سواحل بلوچستان تامین می شود. در بلوچستان ذخایر زیر زمینی از جمله نفت، گاز، طلا، مس، نقره، اورانیوم، سنگ مرمر و ذغال سنگ بوفور یافت میشوند.
حدود شش سال پیش خبرگزاریهای جهان از جمله خبرگزاری فارس خبر از کشف هیدروکربونی عظیمی در سواحل بلوچستان دادند که وسعت آن به بزرگی تمام موجودی نفت و گاز کشور است. این گنج نهفته عظیم حدود شش تریلیون (تریلیارد) بشکه میباشد. استدعا میکنم لینک خبر حتما بگذارید تا صحبتهای بنده با استناد به سند و مدرک باشد.
رسانههای داخل کشور نیز همواره از استان سیستان و بلوچستان بعنوان گنجینه و رنگین کمان معادن کشور یاد میکنند که مواد معدنی مکشوفه در آن شامل کرومیت، مس، منگنز، آهن، طلا، تیتانیوم و کانیهای فلزی نظیر تالک، منیزیت، گل سفید، آنتیموان، فلدسپات خاک صنعتی، نیکل، کائولن، سیلیس و سنگهای ساختمانی به ویژه گرانیت میباشد. اینها حرف به حرف نوشتههای رسانههای داخل کشور است و نه ادعاهای بنده. اما متاسفانه جمهوری اسلامی بنا به محدودیتهای کار با شرکتهای بینالمللی و تحریم و غیره و همچنین ملاحضات امنیتی تمایلی برای استخراج این ذخایر عظیم در شرایط فعلی ندارد. استراتژی راهبردی جمهوری اسلامی این است که اول توازن جمعیتی استان سیستان و بلوچستان و بخصوص سواحل مکران (بلوچستان) را تغییر بدهد، و سپس به استخراج منابع بپردازد، تا بلوچها در اقلیت قرار بگیرند و نتوانند ادعایی داشته باشند.
وی در رابطه با بحران کمبود آب در ایران و به ویژه در استان سیستان بلوچستان و سیاستهای حکومت در قبال آن اظهار داشت: استان سیستان بلوچستان از نظر بیآبی و خشکسالی بحرانیترین استان کشور است. جمهوری اسلامی از بیآبی و خشکسالی بعنوان یک ابزار استراتژیک برای خالی کردن منطقه از سکنه استفاده یا سوءاستفاده میکند. کشاورزی و دامداری در سیستان نابود شد. دهها هزار نفر سیستانی ناچار شدهاند به خارج از استان و به بقیه نقاط کشور مهاجرت کنند که این مهاجرت با شتاب ادامه دارد. در جنوب استان وضع بر همین منوال است. سیاست سدسازی و رها نکردن آب پشت سدها و تبخیر آب آنها سبب نابودی زندگی دهها هزار کشاورز و مهاجرت آنها به حاشیه شهرها و دیگر استانهای کشور برای کار شده است. از سوی دیگر جمهوری اسلامی اجازه ساخت دستگاههای آب شیرین کن در سواحل بلوچستان را نمیدهد. در صورتی که قریب به ۱۵۰ دستگاه آب شیرین کن در بقیه نقاط ایران و بخصوص در استانهای هرمزگان، بوشهر و خوزستان وجود دارد و در آن استانها دستگاههای بیشتری در حال نصب است، علیرغم اینکه بحران بیآبی و فلاکت در بلوچستان بسیار بدتر از استانهای دیگر بخصوص استانهای حاشیه خلیج فارس و دریای عمان است. هدف از سیاست سدسازی و عدم رها کردن آب پشت سدها به همراه امتناع از دادن مجوز برای احداث آب شیرین کن حتی توسط بخش خصوصی، ایجاد \"زمین سوخته\" در بلوچستان میباشد، تا مردم از استان مهاجرت کنند؛ و بعد از آن بر اساس \"طرح به اصطلاح توسعه سواحل مکران\" حدود دو و نیم میلیون نفر غیر بومی شیعه به منطقه گسیل شود و برای آنها دهها دستگاه آب شیرین کن احداث شود. متاسفانه این سیاست دراز مدت \"زمین سوخته\" است که جمهوری اسلامی در بلوچستان دنبال میکند و تا حدی موفق شده است.
آقای دوشوکی در پاسخ به این پرسش که فارغ از کمبود آب، مسئلە فقر و بیکاری در استان سیستان و بلوچستان در شرایط کنونی و بحران اقتصادی ایران، آیندە مردم این استان بە کدام سو سوق میدهد، خاطرنشان کرد: به سه جهت سوق میدهد: اول بسوی وابستگی به نهادهای جمهوری اسلامی نظیر سپاه و بسیج عشایری وابسته به سپاه پاسداران. دوم به سوی مهاجرت به شهرها و گسترش حاشیه نشینی و ناهنجارهای اجتماعی و تشدید فقر و وابستگی بیشتر به نظام \"فقیرپرور\". سوم مهاجرت به خارج از استان و تغییر توازن جمعیتی در استان. بعنوان مثال در چابهار برای ۴ هزار نفر غیربومی در محدوده منطقه آزاد شهر چابهار مشکل آب وجود ندارد، آنها در هفت روز هفته دسترسی به آب شیرین دارند. اما برای قریب به ۱۲۰ هزار نفر مردم بومی و بلوچ در شهر چابهار (خارج از محوطه منطقه آزاد) آب جیره بندی شده و فقط در دو روز آب آشامیدنی وجود دارد. با توجه به فقر گسترده در استان، نابسامانی اقتصادی و بخصوص تورم کمر اکثریت قاطع مردم بلوچ را شکسته است. به همین دلیل خیلیها حاضرند برای فرار از فقر و گرسنگی، تفنگ بسیج عشایری را به دوش بگیرند. و این دقیقا همان سیاست هدفمند جمهوری اسلامی است که از فقر بعنوان ابزار سیاسی برای گسترش حکومت امنیتی در استان و انقیاد و وابستگی و ایجاد تفرقه بین مردم استفاده میکند.
مدیر مرکز مطالعات بلوچستان در لندن در پایان این گفتوگو دیدگاه خودرا درباره محرومیت استان سیستان و بلوچستان و سیاستهای حکومت ایران در این استان را اینگونه بیان کرد: همانگونه که گفتم بحران بیآبی علاوه بر ریزگردها (که بخش از آن به دلیل عدم رهاسازی آب پشت سدها و خشک شدن رودخانهها و مزارع) و کمی باران (که همواره در بلوچستان اینگونه بوده)، سیاست عامدانه و هدفمند جمهوری اسلامی در پیشبرد \"زمین سوخته\" است. در گذشته هر زمان که باران میآمد و سیلاب میشد و رودخانهها جاری میگردید، در مسیر طولانی رودخانه هزاران حوضچهها و گودال و نیمه چاه و غیره که به آنها \"هوتگ\" یا گودال های وسیع ذخیره آبی میگویند پر از آب می شد که برای ماهها برای آب آشامیدنی و هم برای کشاورزی و دامداری و آب احشام و غیره کافی بود. اما اکنون آب باران در پشت سدها جمع میشود و سپس تبخیر میشود. در نتیجه در پائین دستها و مسیر رودخانهها صدها روستا نابود و خالی از سکنه شدهاند. از سوی دیگر اجازه تاسیس آب شیرین کن هم داده نمیشود. خشکسالی ناشی از سیاستهای عامدانه و هوشمند رژیم به همراه فقر گسترده در بلوچستان فاجعه بزرگی را بوجود آورده است.
مشکلات دیگر هم بسیار عدیده هستند، از جمله اینکه ۲۵ درصد کل دانش آموزان بازمانده از تحصیل در کشور بلوچ هستند. در حالیکه فقط حدود سه درصد کل جمعیت کشور بلوچ (در استان سیستان و بلوچستان) هستند. وضعیت آموزش و پرورش، بهداشت و بیمارستان و مسکن وحشتناک است. تبعیض و بیعدالتی بیداد میکند. در حالیکه هزاران فارغالتحصیل بلوچ بیکار هستند، اکثریت قاطع مشاغل به غیربومیها و شیعیان واگذار شده است. در بلوچستان حکم تیر وجو دارد. یعنی نیروهای مسلح اعم از مرزبانی، نیروهای انتظامی، سپاه پاسداران، بسیج عشایری و بقیه نیروهای امنیتی و نظامی مسلح اجازه شلیک بدون پاسخگویی و بازخواست، دارند. به همین دلیل حداقل دو نفر بلوچ در ماه توسط این مامورین بصورت فراقانونی و با شلیک گلوله کشته میشوند، و هیچ کس پاسخگو نیست. از سوی دیگر تبلیغات مزورانه و محیلانه وسیعی توسط عوامل بظاهر دو آتشه وابسته به جمهوری اسلامی بصورت نیرنگ بازانهای براه افتاده است تا از طریق نفرت پراکنی و ایجاد شکاف غیرضروری توهمات و القائات غلط جمهوری اسلامی را مبنی بر قاچاقچی، اشرار، تجزیه طلب، تروریست، وهابی، وابسته به بیگانه، ضدایرانی، ضد شیعه بودن بلوچ را در ذهن هموطنان فارس و شیعه تقویت کند؛ و آنها را نسبت به مظالم بلوچستان به بیتفاوتی و حتی عناد مجاب کنند. تا از یک سو توجیهی باشد برای سرکوب لجام گسیخته بلوچها، و از سوی دیگر سکوت و بیتفاوتی بقیه هموطنان را بهمراه داشته باشد. متاسفانه از نارضایتی شدید، حتی خشم و کینه، احساسات و ساده لوحی ما توسط همه گروهها سوءاستفاده میشود. مثلا یک بلوچ را در تلویزیونهای تکفیری دعوت میکنند تا با ایران ستیزی و فارس ستیزی و شیعه ستیزی، شیعیان را رافضی و کافر و یا ایرانیان را مجوسی و مشرک خطاب کنند و با این نوع فحاشیها و نفرات پراکنی هدفمند، بقیه مردمان ایران را نسبت به بلوچها بدبین و نسبت به ظلم و ستمی که به بلوچها میرود بیتفاوت کنند و سرکوب را توجیه کنند. در نتیجه ما بلوچها باید در مقابل مکاریها و شگردهای هوشمندانه و فریبکارانه جمهوری اسلامی و عوامل آگاه و بعضا ناآگاه اما در خودفرورفته آن هوشیار باشیم، یا وگرنه در سکوت رسانهای و بیتفاوتی بقیه هموطنان و بخصوص هموطنان تاثیرپذیر شیعه و فارس که همه امکانات و رسانههای داخل و خارج از کشور را در اختیار دارند، به ورطه نابودی سوق داده میشویم. باید با سعه صدر، خردورزی و اندیشورانه فرق بین تخلیه لسانی عقدههای تلمبار شده درونی از طریق نفرت پراکنی نیابتی را با \"خودزنی\" و عملیات انتحاری عصبی تشخیص داد. بقول حافظ هزار نکته باریک تر ز مو اینجاست: نه هرکس که چهره برافروخت و سر بتراشید قلندری داند. متاسفانه این یکی از مشکلات عدیدهای است که در بین تعداد معدودی از فعالین بلوچ (و شاید هم برخی از فعالین بقیه ملیتهای ایرانی) وجود دارد. ما بلوچها (مثل بقیه هموطنان) واقعا در دامگه جمهوری اسلامی گرفتار آمدهایم. و باز هم بقول حافظ مرغ زیرک چون به دام افتد، نه تنها تحمل، بلکه تدبیر و تأمل بایدش.