دولت سایه- ابراهیم قاسمی زاد
12:43 - 3 اسفند 1393
Unknown Author
ابراهیم قاسمی زاد
دولت سایه اصطلاحی است که برای نهادهای با نفوذ سیاسی و اقتصادی خارج از دولت رسمی یا موازی با آن بهکار برده میشود. دولت سایه میتواند از بقایای دولتهای پیشین و یا در نتیجه عملکرد احزاب اپوزیسیون جهت رسیدن به قدرت در دولت آینده تشکیل شود. در برخی از حکومتها به خاطر رقابتهای ناسالم دولت پایه و دولت سایه، نهاد موازی نمیتواند آزادانه فعالیت نماید. بنابر این اصطلاح دولت سیاه یا دولت مافیایی هم برای نهاد موازی بکار برده میشود. ولی در جمهوری اسلامی ایران، کشورهای دارای نظام تک حزبی و سیستمهای دیکتاتور، دولت سیاه در واقع مکمل دولت پایه و پشتیبان اصلی فعالیتهای خودسرانه حاکمان است. چرا که در این سیستمها امکان رقابت سالم و یا همکاری احزاب وجود ندارد و دولت هم در برابر خواست مردم پاسخگو نیست. بودجه دولت سایه از طریق معاملات دروغین با دولت پایهو یا پروژههای تقلبی آن تامین میشود.
همزمان با سر کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران، دولت سایهنیز پا بهعرصه حیات گذاشت. خمینی طی یک اقدام بی سابقه همه احزاب سیاسی جامعه را منحل اعلام نموده و به جای آنها دولت اسلامی بدون حزب، جز حزب جمهوری اسلامی و آن هم در یک مقطع محدود را یگانه نهاد رسمی در ایران اعلام نمود.
هر چندخمینی قبل از اعلام نظام جمهوری اسلامی هر گونه دخالت روحانیون در امور اداری وسیاسی را مغایر با آرمانهای دینی و اسلامی خود میدانست، ولی با اعلام حکومت اسلامی و بر کنار کردن کسانی مانند بازرگان و بنی صدر و ملغی اعلام نمودن فعالیتهای گروهها و احزاب غیر مذهبی، رسما سکان حکومت را در دست گرفت. او به این کار بسنده نکرد و اداره امور را به طیف سر سپردهاش محول کرد تا خود در راس حکومت، بهعنوان فرمانده کل قوا و همه کاره مملکت باقی بماند. با توجه به بی ثباتی که بعد از انقلاب پیش آمد، آخوندها در دهه اول نتوانستند بهطور کسترده همه طیفهای جامعه را تحت تاثیر قرار داده و کنترل کنند. ولی وقوع جنگ هشت ساله ایران و عراق سبب ماندگاری حکومت آخوندی شد. زیرا آخوندها توانستند دین اسلام و مذهب شیعه را به ابزار مستحکمی برای رسیدن بهاهداف خود تبدیل کرده و با این ابزار صدها هزار جوان را روانهجبهههای جنگ نموده یا در راه اهداف دیگر خود بکار گیرند. تشکیل نیروهای سپاه و بسیج مهمترین گام رژیم در این زمینه بود. از آنروز، بطور رسمی انقلاب مردمی و حکومت پایهای که میبایست در نتیجه انقلاب روی کار بیاید، بطور رسمی در سایه قرار گرفت.
با پایان جنگ و روی کار آمدن دولت هاشمی رفسنجانی بهعنوان دولت سازندگی، کسانی کهخود را صاحب اصلی انقلاب میدانستند در کنار کار سیاسی، به بهانه اشاعه هر چه بیشتر فرهنگ سیاسی رژیم، ولی در اصل بخاطر قبضه قدرت اقتصادی، فرهنگی و نظامی وارد این عرصهها شدند. این افراد با تاسیس نهادهای موازی در مدت کوتاهی بهغولهای جدید اقتصادی و نظامی تبدیل شدند و در عمل کنترل تمام امور مملکت را در دست گرفتند. طی هشت سال حکومت داری، قدرت سیاسی و اقتصادی کشور بهانحصار کامل آنها در آمد و سایر رقیبان و کارسازان اجتماعی سرکوب و حذف شدند.
مردم کهاز این شیوه حکومت داری، سرکوب و خفقان به تنگ آمده بودند این بار به امید کمی آزادی به دولت محمد خاتمی که ندای اصلاحات سر میداد، پناه آوردند. این دولت به نوعي قرينه دوره سازندگي است. بدين معنا که دوره باصطلاح سازندگی بيشتر رويکرد و صبغه اقتصادی و اجتماعی داشت، ولو دوره خاتمی بيشتر رويکرد سياسی و فرهنگی اتخاذ کرده بود. اما روشها تا حدي يکسان به نظر ميآيد، چرا کهدر هر دو دوره، تنها هدف انحصار قدرت از طریق نهادهای موازی بودهو بس. اصلاح طلبان با بیان اینکه ایران از لحاظ سیاسی و فرهنگی در داخل آسیب دیده، سیاستهای دولت، مردم را از دولت دور نموده و در خارج از کشور منزوی کردهاست، با دادن وعدههایی که هرگز نتوانستند آنها را بهجا بیاورند، توانستند رقیبان خود را شکست داده و سکان حکومت را بدست بگیرند بدون اینکهکار نهادهای موازی را مهار کنند.
اساسا برخی از نخبگان جبهه دوم خرداد مشكل اصلي مردم را در كمبود دموكراسي و ضعف جامعه مدني ميدانستند. ولی آنها هرگز نتوانستند با نهادهای موازی رقابت کنند یا قدرت آنها را بهچالش بکشانند. لذا عملکرد این دولت در فضای بسته جمهوری اسلامی، بدون اینکه دستاوردی برای طرح مسئله یا تشکیل نهادهای جامعه مدنی داشته باشد، سبب شکل گيري حوادثي چون كوي دانشگاه، ترور سعيد حجاريان و ... شد. همچنین بشترین اغوال اذهان عمومی هم در این دولت صورت گرفت، زیرا در جامعهای که هیچ گونهسنخیتی با منشور حقوق بشر ندارد، بحث از ضعف جامعه مدنی و نبود دموکراسی دست آوردی بیش از این نخواهد داشت.
احمدينژاد با شعار «اصولگرایی عدالتمحور» بهمیدان آمد. اين دوره را شايد بتوان بازتاب و واکنشي نسبت به دورههاي گذشته دانست، چراکه در بدنه اصلي حکومت آخوندی اين ذهنيت به وجود آمده بود كه دولت پایه از چارچوب اصلی انقلاب خارج و دچار انحراف شدهاست. به همين دليل حاکمان میبايست به تجديد نظر و بازسازي افكار و انديشهها و رويکرد دولتهای گذشته بپردازند. این تفکر سبب شد کهدولت بهدوران انقلاب باز گردد، یعنی بهدوران حداقل بیست سال قبل. برای این کار احمدی نژاد مهره مناسبی بود. اين دوره با دو ابزار اساسي شروع بهکار نمود: اول، تشديد احساس بي عدالتي و تبعيضي که از دوره سازندگی شروع شده بود و ريشه در مسايل اقتصادي داشت، و دوم اينکه ايستادگي دولت بر سر «استقلال سياسي» که با سر کار آمدن دولت خاتمی مورد تردید قرار گرفته بود. به ويژه وقتي که بحث پروندهي هستهاي مطرح شد اين احساس در بین آخوندها بوجود آمد كه دولت نباید كوتاه بيايد و اين براي مقام رهبری قابل قبول نبود. چرا که آخوندها نسبت به آرمانهاي اصلي انقلاب که همانا نابودی اسرائیل و مبارزهبا غرب است، حساس بوده و دستيابي به اهداف خود؛ استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي را در رسیدن بهسلاح اتمی میدیدند. لازمه این کار هم تقویت نهادهای موازی بود.
هر یک از دولتهای \"پایه\" در ایران، با عناوینی که بهاختصار ذکر شد توانستند با ترفندهای مخصوص بهخود ملت را فریب داده و به انحصار طلبیهای موازی از لحاظ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بیشتر بیفزایند. حال پرسش اینجاست که این دولتها چه رابطهای با دولت سایه داشته و دارند؟ با اعلام حزب جمهوری اسلامی ایران بهعنوان تنها حزب رسمی از طرف خمینی، تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی و انتخاب مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی در ایران تمام درها بر روی دگر اندیشان، احزاب و نهادهای دیگر بسته شد. بنابر این کسی نمی توانست در خارج از چارچوب سیستم حاکم فعالیتی داشته باشد. با توجه به نبود فضای آزاد انتخاباتی و سیاسی و نبود شرایط رقابت سالم، به ناچار تمام کسانی که به ایفای نقش در زمینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میاندیشیدند و میاندیشند، ناچارند از هر لحاظ وابسته به سیستم دولتی جمهوری اسلامی باشند و برای تایید صلاحیت از فیلتر نهادهای ذیربط بگذرند. لازمه این کار هم رابطه تنگاتنگ با دولت سایه و نهادهای موازی است. در نتیجه همه دولتها و دولتمردان، از ابتدای سر کار آمدن رژیم تا آخرین دولت منتصب که دولت یازدهم به سر پرستی حسن روحانی است، همگی پیرو یک خط، دارای یک هدف و برنامه و بطور یکسان وابسته به قدرت نهادهای موازی هستند.
از این رو علیرغم شعارهای فریبنده، همه دولتهای باصطلاح پایه، عملا در جهت تقویت پایههای دولت سایهگام بر میدارند. چرا کهدر کشور به جای تلاش برای فروپاشی دولت سایه و زلال کردن سیاست دولت داری، تقویت شبه دولت اصل شده است. با فربهتر شدن شبه دولت یا به عبارت بهتر شبه دولتها، دولت به طور رسمی و قانونی لاغر و ضعیف تر شده و در نهایت انجام امورات کشور از مسیر های دیگری ممکن شده است. زیرا علاوهبر نفوذ و تاثیر همه جانبه مقام رهبری جمهوری اسلامی و سربازان بی نام و بسیجی او، هر یک از دولتهای قبلی به ریاست رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد بهگونهای با دولت سایه آمیختهاند و از طریق نفوذشان بر کارکنان وزارتخانهها و دیگر ارگانهای سیاسی و اداری، بر ناکار آمدی دولت پایه یا دولت اصلی میافزایند.
در اصل این دولتها نیز تنها اجرا کننده فرامین دولت سایه میباشند که از بدو تاسیس این رژیم بر ایران حکمرانی میکند. رد پای حکومت سایهتا جایی ملموس و پیدا بوده و است کهدر هر سه دولت اخیر، روسای جمهوری، هر یک بهگونهای ابراز ناخرسندی کردهاند که اداره امور در دست آنها نیست. برای مثال احمدی نژاد اذعان بهوجود یک دولت قاچاقچی در بطن دولت میکرد. خارج شدن محموله طلا به ارزش هیجده میلیارد دولار از طریق مرز زمینی ترکیه و اخیرا ماجرای بیست و دو میلیارد دولاری رحیمی تنها گوشهای از این قاچاقچیگری را نشان میدهد.
خاتمی میگفت من تنها تدارکچی این دولت هستم. و در این اواخر روحانی با انتقاد شدیدی از دستگاههای دولتی اعم از روزنامه، صدا و سیما و قدرت اقتصادی که همگی در یک جا و در اختیار سپاه پاسداران میباشد، برخی از این نهادها را فساد آور قلمداد کردهاست. همه این رویدادها نشان از وجود یک دولت سایه نهادینه شده و بسیار با نفوذ در حکومت جمهوری اسلامی ایران دارند.
و گفتهآخر اینکهدر صورت فرو نپاشیدن شبه دولتها و نبودن زمینه تولد احزاب، طبیعی است کهدولت ماهیت اصلی خود را از دست داده و از مسیر اصلی خود منحرف شود. تا جایی کهبه جای آن، گروههای ذینفوذ و ذینفع و گروههای فشار در امور دولتی و نظام قانونی دست اندازی نموده و مانع جریان یافتن امور درمجراهای اصلیشان شوند.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
دولت سایه اصطلاحی است که برای نهادهای با نفوذ سیاسی و اقتصادی خارج از دولت رسمی یا موازی با آن بهکار برده میشود. دولت سایه میتواند از بقایای دولتهای پیشین و یا در نتیجه عملکرد احزاب اپوزیسیون جهت رسیدن به قدرت در دولت آینده تشکیل شود. در برخی از حکومتها به خاطر رقابتهای ناسالم دولت پایه و دولت سایه، نهاد موازی نمیتواند آزادانه فعالیت نماید. بنابر این اصطلاح دولت سیاه یا دولت مافیایی هم برای نهاد موازی بکار برده میشود. ولی در جمهوری اسلامی ایران، کشورهای دارای نظام تک حزبی و سیستمهای دیکتاتور، دولت سیاه در واقع مکمل دولت پایه و پشتیبان اصلی فعالیتهای خودسرانه حاکمان است. چرا که در این سیستمها امکان رقابت سالم و یا همکاری احزاب وجود ندارد و دولت هم در برابر خواست مردم پاسخگو نیست. بودجه دولت سایه از طریق معاملات دروغین با دولت پایهو یا پروژههای تقلبی آن تامین میشود.
همزمان با سر کار آمدن جمهوری اسلامی در ایران، دولت سایهنیز پا بهعرصه حیات گذاشت. خمینی طی یک اقدام بی سابقه همه احزاب سیاسی جامعه را منحل اعلام نموده و به جای آنها دولت اسلامی بدون حزب، جز حزب جمهوری اسلامی و آن هم در یک مقطع محدود را یگانه نهاد رسمی در ایران اعلام نمود.
هر چندخمینی قبل از اعلام نظام جمهوری اسلامی هر گونه دخالت روحانیون در امور اداری وسیاسی را مغایر با آرمانهای دینی و اسلامی خود میدانست، ولی با اعلام حکومت اسلامی و بر کنار کردن کسانی مانند بازرگان و بنی صدر و ملغی اعلام نمودن فعالیتهای گروهها و احزاب غیر مذهبی، رسما سکان حکومت را در دست گرفت. او به این کار بسنده نکرد و اداره امور را به طیف سر سپردهاش محول کرد تا خود در راس حکومت، بهعنوان فرمانده کل قوا و همه کاره مملکت باقی بماند. با توجه به بی ثباتی که بعد از انقلاب پیش آمد، آخوندها در دهه اول نتوانستند بهطور کسترده همه طیفهای جامعه را تحت تاثیر قرار داده و کنترل کنند. ولی وقوع جنگ هشت ساله ایران و عراق سبب ماندگاری حکومت آخوندی شد. زیرا آخوندها توانستند دین اسلام و مذهب شیعه را به ابزار مستحکمی برای رسیدن بهاهداف خود تبدیل کرده و با این ابزار صدها هزار جوان را روانهجبهههای جنگ نموده یا در راه اهداف دیگر خود بکار گیرند. تشکیل نیروهای سپاه و بسیج مهمترین گام رژیم در این زمینه بود. از آنروز، بطور رسمی انقلاب مردمی و حکومت پایهای که میبایست در نتیجه انقلاب روی کار بیاید، بطور رسمی در سایه قرار گرفت.
با پایان جنگ و روی کار آمدن دولت هاشمی رفسنجانی بهعنوان دولت سازندگی، کسانی کهخود را صاحب اصلی انقلاب میدانستند در کنار کار سیاسی، به بهانه اشاعه هر چه بیشتر فرهنگ سیاسی رژیم، ولی در اصل بخاطر قبضه قدرت اقتصادی، فرهنگی و نظامی وارد این عرصهها شدند. این افراد با تاسیس نهادهای موازی در مدت کوتاهی بهغولهای جدید اقتصادی و نظامی تبدیل شدند و در عمل کنترل تمام امور مملکت را در دست گرفتند. طی هشت سال حکومت داری، قدرت سیاسی و اقتصادی کشور بهانحصار کامل آنها در آمد و سایر رقیبان و کارسازان اجتماعی سرکوب و حذف شدند.
مردم کهاز این شیوه حکومت داری، سرکوب و خفقان به تنگ آمده بودند این بار به امید کمی آزادی به دولت محمد خاتمی که ندای اصلاحات سر میداد، پناه آوردند. این دولت به نوعي قرينه دوره سازندگي است. بدين معنا که دوره باصطلاح سازندگی بيشتر رويکرد و صبغه اقتصادی و اجتماعی داشت، ولو دوره خاتمی بيشتر رويکرد سياسی و فرهنگی اتخاذ کرده بود. اما روشها تا حدي يکسان به نظر ميآيد، چرا کهدر هر دو دوره، تنها هدف انحصار قدرت از طریق نهادهای موازی بودهو بس. اصلاح طلبان با بیان اینکه ایران از لحاظ سیاسی و فرهنگی در داخل آسیب دیده، سیاستهای دولت، مردم را از دولت دور نموده و در خارج از کشور منزوی کردهاست، با دادن وعدههایی که هرگز نتوانستند آنها را بهجا بیاورند، توانستند رقیبان خود را شکست داده و سکان حکومت را بدست بگیرند بدون اینکهکار نهادهای موازی را مهار کنند.
اساسا برخی از نخبگان جبهه دوم خرداد مشكل اصلي مردم را در كمبود دموكراسي و ضعف جامعه مدني ميدانستند. ولی آنها هرگز نتوانستند با نهادهای موازی رقابت کنند یا قدرت آنها را بهچالش بکشانند. لذا عملکرد این دولت در فضای بسته جمهوری اسلامی، بدون اینکه دستاوردی برای طرح مسئله یا تشکیل نهادهای جامعه مدنی داشته باشد، سبب شکل گيري حوادثي چون كوي دانشگاه، ترور سعيد حجاريان و ... شد. همچنین بشترین اغوال اذهان عمومی هم در این دولت صورت گرفت، زیرا در جامعهای که هیچ گونهسنخیتی با منشور حقوق بشر ندارد، بحث از ضعف جامعه مدنی و نبود دموکراسی دست آوردی بیش از این نخواهد داشت.
احمدينژاد با شعار «اصولگرایی عدالتمحور» بهمیدان آمد. اين دوره را شايد بتوان بازتاب و واکنشي نسبت به دورههاي گذشته دانست، چراکه در بدنه اصلي حکومت آخوندی اين ذهنيت به وجود آمده بود كه دولت پایه از چارچوب اصلی انقلاب خارج و دچار انحراف شدهاست. به همين دليل حاکمان میبايست به تجديد نظر و بازسازي افكار و انديشهها و رويکرد دولتهای گذشته بپردازند. این تفکر سبب شد کهدولت بهدوران انقلاب باز گردد، یعنی بهدوران حداقل بیست سال قبل. برای این کار احمدی نژاد مهره مناسبی بود. اين دوره با دو ابزار اساسي شروع بهکار نمود: اول، تشديد احساس بي عدالتي و تبعيضي که از دوره سازندگی شروع شده بود و ريشه در مسايل اقتصادي داشت، و دوم اينکه ايستادگي دولت بر سر «استقلال سياسي» که با سر کار آمدن دولت خاتمی مورد تردید قرار گرفته بود. به ويژه وقتي که بحث پروندهي هستهاي مطرح شد اين احساس در بین آخوندها بوجود آمد كه دولت نباید كوتاه بيايد و اين براي مقام رهبری قابل قبول نبود. چرا که آخوندها نسبت به آرمانهاي اصلي انقلاب که همانا نابودی اسرائیل و مبارزهبا غرب است، حساس بوده و دستيابي به اهداف خود؛ استقلال، آزادي و جمهوري اسلامي را در رسیدن بهسلاح اتمی میدیدند. لازمه این کار هم تقویت نهادهای موازی بود.
هر یک از دولتهای \"پایه\" در ایران، با عناوینی که بهاختصار ذکر شد توانستند با ترفندهای مخصوص بهخود ملت را فریب داده و به انحصار طلبیهای موازی از لحاظ سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی بیشتر بیفزایند. حال پرسش اینجاست که این دولتها چه رابطهای با دولت سایه داشته و دارند؟ با اعلام حزب جمهوری اسلامی ایران بهعنوان تنها حزب رسمی از طرف خمینی، تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی و انتخاب مذهب شیعه به عنوان مذهب رسمی در ایران تمام درها بر روی دگر اندیشان، احزاب و نهادهای دیگر بسته شد. بنابر این کسی نمی توانست در خارج از چارچوب سیستم حاکم فعالیتی داشته باشد. با توجه به نبود فضای آزاد انتخاباتی و سیاسی و نبود شرایط رقابت سالم، به ناچار تمام کسانی که به ایفای نقش در زمینههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی میاندیشیدند و میاندیشند، ناچارند از هر لحاظ وابسته به سیستم دولتی جمهوری اسلامی باشند و برای تایید صلاحیت از فیلتر نهادهای ذیربط بگذرند. لازمه این کار هم رابطه تنگاتنگ با دولت سایه و نهادهای موازی است. در نتیجه همه دولتها و دولتمردان، از ابتدای سر کار آمدن رژیم تا آخرین دولت منتصب که دولت یازدهم به سر پرستی حسن روحانی است، همگی پیرو یک خط، دارای یک هدف و برنامه و بطور یکسان وابسته به قدرت نهادهای موازی هستند.
از این رو علیرغم شعارهای فریبنده، همه دولتهای باصطلاح پایه، عملا در جهت تقویت پایههای دولت سایهگام بر میدارند. چرا کهدر کشور به جای تلاش برای فروپاشی دولت سایه و زلال کردن سیاست دولت داری، تقویت شبه دولت اصل شده است. با فربهتر شدن شبه دولت یا به عبارت بهتر شبه دولتها، دولت به طور رسمی و قانونی لاغر و ضعیف تر شده و در نهایت انجام امورات کشور از مسیر های دیگری ممکن شده است. زیرا علاوهبر نفوذ و تاثیر همه جانبه مقام رهبری جمهوری اسلامی و سربازان بی نام و بسیجی او، هر یک از دولتهای قبلی به ریاست رفسنجانی، خاتمی و احمدی نژاد بهگونهای با دولت سایه آمیختهاند و از طریق نفوذشان بر کارکنان وزارتخانهها و دیگر ارگانهای سیاسی و اداری، بر ناکار آمدی دولت پایه یا دولت اصلی میافزایند.
در اصل این دولتها نیز تنها اجرا کننده فرامین دولت سایه میباشند که از بدو تاسیس این رژیم بر ایران حکمرانی میکند. رد پای حکومت سایهتا جایی ملموس و پیدا بوده و است کهدر هر سه دولت اخیر، روسای جمهوری، هر یک بهگونهای ابراز ناخرسندی کردهاند که اداره امور در دست آنها نیست. برای مثال احمدی نژاد اذعان بهوجود یک دولت قاچاقچی در بطن دولت میکرد. خارج شدن محموله طلا به ارزش هیجده میلیارد دولار از طریق مرز زمینی ترکیه و اخیرا ماجرای بیست و دو میلیارد دولاری رحیمی تنها گوشهای از این قاچاقچیگری را نشان میدهد.
خاتمی میگفت من تنها تدارکچی این دولت هستم. و در این اواخر روحانی با انتقاد شدیدی از دستگاههای دولتی اعم از روزنامه، صدا و سیما و قدرت اقتصادی که همگی در یک جا و در اختیار سپاه پاسداران میباشد، برخی از این نهادها را فساد آور قلمداد کردهاست. همه این رویدادها نشان از وجود یک دولت سایه نهادینه شده و بسیار با نفوذ در حکومت جمهوری اسلامی ایران دارند.
و گفتهآخر اینکهدر صورت فرو نپاشیدن شبه دولتها و نبودن زمینه تولد احزاب، طبیعی است کهدولت ماهیت اصلی خود را از دست داده و از مسیر اصلی خود منحرف شود. تا جایی کهبه جای آن، گروههای ذینفوذ و ذینفع و گروههای فشار در امور دولتی و نظام قانونی دست اندازی نموده و مانع جریان یافتن امور درمجراهای اصلیشان شوند.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.