دموکراسی بدون سکولاریسم؟

14:20 - 11 مرداد 1393
Unknown Author
کژال حاجی ­میرزایی

واژه‌­ی سکولاریسم برای اولین بار توسط نویسنده و اندیشمند بریتانیایی جورج هالی یاکوب در سال ١٨٤٦مطرح شد. سکولاریسم یکی از مهم‌ترین پدیده‌های جامعۀ اروپا در عصر روشنگریست. در آن زمان که کلیسا و عقاید دینی و مذهبی بر مردم حکومت می‌­کرد و زندگی مردم را به شدت تحت شعاع خود قرار داده بود، سخن گفتن از جامعه‌­ای سکولار و جدایی دین از سیاست قدم بزرگی بود که به پیشرفت جامعه کمک و پیشروی به سوی مدرنیته را سرعت بخشید. سکولاریسم پدیده‌ایست که توانست تاثیر عمیقی برجهان اروپا داشته باشد و آنرا در زمینه‌های سیاسی- فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی از دیگر جوامع کره‌ی خاکی متمایز کند.

به دلیل نقش و اهمیتی که واژه‌ی سکولاریسم را در برگرفته است معناهای متفاوتی در مورد آن وجود دارد که این معناها با توجه به کاربرد موقعیتی آن استفاده می‌شود.این واژه در زبان لاتین به معنای \"این جهانی\"، \"دنیوی\" و متضاد با دینی یا روحانیست.

سکولاریسم یا سکولار مشتقی از کلمه‌ی لاتین سکولیوم یا سکولوم است که برخی آنرا به معنی دنیاپرستی و اعتقاد به امور دنیوی و رد آنچه را که غیر از آن است می‌دانند.

آیا سکولاریسم را می‌توان به عنوان یک نظام فلسفی نیز در نظر گرفت؟ اگر می‌توان، چه نوع فلسفه­‌ایست؟نظریات و تعاریف گوناگونی در این‌باره وجود دارد، جورج یاکوب هالی اوک در کتاب سکولاریسم انگلیسی آنرا چنین تعریف می‌کند \"سکولاریسم یک نظام وظایف مربوط به زندگانی این جهانیست، نظامی که صرفا مبتنی برملاحظات و احتیاجات این جهان انسانیست نه دنیای آخرت، که اصول اساسی و اخلاقی آن به قرار زیر است:
بهبود زندگانی این جهان با ابزارهای مادی، علم و دانش معجزه این جهان مادیست، نیکی کردن خوب است و انجام دادن آن در این جهان لازم و جستن آن خیر است\".

رابرت گرین انگرسول سخنور و آزاداندیش آمریکایی، چنین تعریفی را برای سکولاریسم ارائه می‌دهد، \"... و آن سکولاریسم دَین انسانیت است که باید به امور این جهان بپردازد، بدان معناست که هر فردی ارزشمند است، هر فردی باید استقلال فکری داشته باشد و فقط برای اکنون زندگی کند نه در گذشته و یا دنیای دیگری\".

در این نتیجه از این تعاریف اینگونه برداشت می‌شود که سکولاریسم به پیشرفت علم و فنون بشری کمک می‌کند و بواسطۀ تجلیل از عقل بشری و کنار نهادن نهاد دین از حوزۀ عمومی، جامعه را در مسیر ارتقای عقلانیت و انسان­ محوری قرار خواهد داد. سکولاریسم، یک دولت را چگونه تعریف می‌کند و چه انتظاری از آن دارد؟ یک دولت سکولار دولتی است که نه دشمن دین است و نه جایگاهی برای مشروعیت دادن به آن؛ در واقع مملکت‌داری و حکومت‌­داری را جدای از دین می‌داند و با تمامی شهروندان و طبقات جامعه اعم از دین‌دار و بی‌دین و با هر نوع عقیده و باوری، یکسان و برابر رفتار می‌کند و از لحاظ حقوقی و سیاسی هیچ تمایزی برای آنها قایل نیست و دین و شرع اجازه­‌ی هیچ‌گونه دخالتی در قانون و سیاست ندارد. مردمان یک کشور سکولار و یک دولت سکولار آزادی انتخاب عقیده دارند، آنها مجبور نیستند بی‌دین باشند و از هر طیفی که باشند به صورت آزاد می‌­توانند به زندگی خود ادامه دهند. یعنی توازن و حقوق ادیان مختلف را به صورت مساوی حفظ می‌کند و قدرت دولت را بر پایه­‌ی اصول و منویات یک دین و یک عقیده ویژه یا یک ایدئولوژی خاص اعمال نمی‌کندو هیچ جایی برای انحصارگرایی در این نوع از دولت وجود ندارد.

یکی از پیامدهای مهم سکولاریسم، تقویت پلورالیسم سیاسی در جامعه است.

پلولاریسم خود ابعاد و صورت‌های گوناگونی در حوزه‌­های اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، فلسفی و دینی را دارا می‌باشد، که بحث ما پلولاریسم سیاسی را در برمی‌گیرد.در پلولاریسم سیاسی نیز احترام و تعامل با عقاید مختلف و اجازه دادن به آنها برای مشارکت در امر سیاست و کشورداری از جایگاه ویژه­ای برخوردار است. و معتقدان و قائلین به پلولاریسماین واقیعت را پذیرفته‌اند که کثرت و قبول کردن آن (تکثرگرایی، مخصوصا تکثرگرایی دینی)باعث صلح و آرامش و همزیستی مسالمت‌آمیز در میان شهروندان یک جامعه خواهد شد.

وحال سوال اینجاست که آیا صرف استقرار و وجود دموکراسی می‌تواند جامعه را به سمت آرمان‌های بشری هدایت نماید؟ اصلاً می‌توان نام یک حکومت و دولت را دموکرات به معنای واقع کلمه گذاشت در حالیکه سردمداران آن حکومت سکولاریسم و هنجارهایش را قبول نداشته باشند و لذا ترجیحات سیاسی خود را بر پایۀ یک دین یا ایدئولوژی خاص طرح­‌ریزی نمایند؟
قبل از پاسخ به این سوالات، اشاره‌ای مختصر نیز به تعریف دموکراسی مفید خواهد بود.

دموکراسی خود با توجه به کاربرد در مقتضیات و واقعیت‌های تاریخی و شرایطی که در آن موقیعت­‌ها پیش می‌آید، دارای تعاریف مختلف و حتی می‌توان گفت که دارای انعطاف است و همچنین انواع گوناگونی دارد. زمان و پارامترهای فرهنگی آن جامعه و نیز گرایش فکری مدعیان دموکراسی از عواملی هستند که بر تعریف دموکراسی تأثیرگذار هستند. این عوامل باعث به وجود آمدن نگرش‌های متفاوتی در ذهن انسان نسبت به پدیده‌­های اجتماعی می‌­شود و همین نگرش­‌ها تعاریف متفاوتی را نسبت به مفاهیم اجتماعی درپی داشته است. لازم به ذکر است که شرایط اقتصادی و اجتماعی جامعه نیز در تعریف دموکراسی نقش بسزایی دارد و با توجه به این شرایط است که می‌توان به بررسی آن پرداخت.

دموکراسی از واژه دموس یعنی خلق و یا مردم و کراتوس یعنی حاکمیت و قدرت گرفته شده است. رایج‌ترین و مهم‌ترین نوع دموکراسی نزد ملت‌ها دموکراسی سیاسی است، که شامل اصل \"رضایت\"، اصل \"مشارکت\"، اصل \"برابری\"، اصل \"حاکمیت قانون\"، اصل \"آزادی\"، اصل \"حمایت از حقوق اقلیت\" و اصل \"اکثریت\" و ... می­شود، این نوع دموکراسی ناظر به ماهیت رابطه میان دولت و ملت است. در این نوع از دموکراسی، میزان نفوذپذیری و دسترس‌­پذیری رده‌­های عالی مناصب قدرت سیاسی و به عبارت دقیق‌تر امکان­‌پذیری ابراز وجود همۀ طیف‌های فکری و سیاسی‌ در این مناصب، عمق و وسعت دموکراسی را نمایان می‌­کند.

اما یک دولت دموکرات بدون قبول کردن سکولاریسم چگونه عملکردی خواهد داشت؟و آیا اساساً دموکراسی چه هم­‌پیوندی با سکولاریسم دارد؟ متفکران غربی، دیر زمانیست که به مفهوم جدایی دین و دولت عادت کرده‌­اند و مایل­‌اند این را به عنوان بخش عقلانی پیش­زمینۀ دموکراسی فرض کنند. در کل، همۀ متفکران طرفدار دموکراسی عمیقاً بر این ضرورت واقفند که باید مخاطبان خود را متقاعد نمایند که دموکراسی خالص و ناب ممکن نخواهد بود مگر اینکه مذهب به حوزۀ خصوصی محدود گردد.

مردم در برابر خدا: پرسش حکومت

اغلب تصور بر این است که متفکرین دینی(غالباً اسلامی) که درپی کنار آمدن با دموکراسی هستند از همان آغاز با یک مشکل مفهومی عمده روبرو می‌شوند.

مشکل را می­‌توان مختصراً چنین بیان کرد: در یک طرف، دموکراسی نیازمند ارتقای اصل حاکمیت عمومی است بگونه‌­ای که در آن، مردم به عنوان منشاء مشروعیت حکمرانی تلقی می‌­شوند. در طرف دیگر، نهاد دین (خصوصاً اسلام) متضمن انکار حاکمیت عمومی است به نفع مفهومی که بعضی اوقات به \"حاکمیت الهی\" تعبیر می‌­شود. مفهوم حاکمیت الهی حتی زمانی هم که به معنی \"حاکمیت قانون\" تلقی و تبلیغ می‌­شود بازهم به عنوان تهدیدی علیه حاکمیت عموم مطرح خواهد بود. آنچه پذیرفته شده است این است که دموکراسی مستلزم مدارا و حامی تکثر و تنوع می­‌باشد و حقوق فردی و آزادی را برای همه بدون توجه به مذهب، جنس، باور سیاسی و غیره تضمین می‌­کند. اقلیت بودن در یک دموکراسی، وضعیت پذیرفته ­شده‌­ای است، زیرا این سیستم با حمایت از حقوق و آزادی­های فردی سازگار است بدون توجه به اندازه و گستردگی گروهی که فرد به آن تعلق دارد. آیا حاکمیت دینی می­‌تواند چنین، حقوق \"دیگری\" را تضمین و مورد حمایت قرار دهد حتی زمانی که آنها اقلیت کوچکی را در جامعه تشکیل دهند؟ اگر نه، چگونه می‌توان از \"دموکراسی دینی\" حرف زد؟

هم به لحاظ تاریخی و هم به لحاظ مفهومی شکل­‌گیری و تداوم ساختار حقوقی-سیاسی دموکراتیک بدون همگامی سکولاریسم با دموکراسی غیرممکن خواهد بود. چراکه در غیاب سکولاریسم، با قطعیت می­‌توان گفت که اصول و ارزش­‌های دینی بواسطۀ تحمیل خود بر نهادها و تاسیسات حقوقی، سیاسی و اجتماعی، عرصه را بر پویش­‌ها و رویش­‌های دموکراتیک تنگ خواهند کرد و به دیگر سخن، پلورالیسم و تولرانس که از الزامات یک جامعۀ دموکراتیک است را تضعیف و به مرور تقبیح نیز خواهد کرد. نمونۀ تاریخی واضح در تأیید این ادعا حکومت‌­های ایران و افغانستان هستند که اگرچه در ابتدای موجودیت خود، قرار بر ارج نهادن دموکراسی بود اما بدلیل غیبت سکولاریسم، به سرعت به سمت استبداد و دیکتاتوری سوق یافتند.