دسیسه گرانی که شکایات خود را به پیشگاه خدا می برند!
14:36 - 29 آبان 1390
Unknown Author
حسن صالح زاده:
امروزه موقعیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران بیش از هر زمان دیگر ضعیف، و آسیب پذیری آن در بالاترین سطح ممکن به نظر میرسد. لذا این رژیم در انزوای کامل قرار گرفته و به سر میبرد. اکنون سیاستهای پنهان و آشکار این حکومت چه در داخل و چه در خارج از کشور برملا شده و جایی را برای تردید باقی نگذاشتهاند، همه اگرها و شایدها در قالب دسیسه سازی و توطئه چینی به یک امر مسلم و قابل یقین تبدیل گشتهاند. هر روز شاهد چسپیدن اتهامی تازه به این حکومت هستیم و به طور مستمر علامت سؤالهای جدید در برابر چشمانمان ظاهر و بیشتر و بیشتر جهانیان را شگفت زده میکنند. اما با این حال میبینیم که پاسداران این نظام غیر مدنی و قرون وسطایی با پایداری و استقامت ارابهی شوم سرکوب، خفقان و چپاول خویش را بی مهابا میرانند و در برابر تهدیدهای جهانی، اختلافات جدی درون حاکمیت و نارضایتی تودههای مردم نه کوتاه میآیند و نه انعطاف قابل محسوسی از خود نشان میدهند. با این وصف حال میبینیم که نه رژیم در معرض سقوط واقعی قرار گرفته و نه اپوزیسیون این نظام توانستهاند با به هم پیوستن و انسجام خویش آرزوی عموم مردم را عملی کنند.ما جهت بررسی این اگرها و جواب دادن به این چراها، لازم میدانم نگاهی کوتاهی به شکل گیری حکومت مستبد و متحجر آخوندی تحت نام جمهوری اسلامی ایران داشته باشیم و در کنار آن نوع نگاه گروههای مخالف این نظام بخصوص نگرش اصلاح و رفرم خواهی را نباید از دید پنهان کرد.
سی و دو سال پیش یعنی در 10 فروردین ماه سال 1358 مردم ایران و البته کسانی که واجد شرایط اخذ رأی بودند در چنین روزی به پای صندوقهای رأی رفتند و در همه پرسی و رفراندومی که برگزار شده بود(جمهوری اسلامی آری یا نه؟) شرکت کرده و به جمهوری اسلامی رأی آری دادند و روز 12 فروردینماه 1358 نام روز جمهوری اسلامی را به خود گرفت.
اینکه آمار منتشر شده چقدر با واقعیت تطابق دارد و اصولاً چرا باید رفراندومی به این مهمی که سرنوشت یک ملت با این تاریخ کهن را در بر خواهد گرفت بدینگونه و به صورت دو گزینهای (آری) یا (نه) برگزار شود و چرا اصلاً نام دیگری از روشهای حکومتی دیگر به میان نیامده و فقط و فقط روی واژه جمهوری اسلامی \" آری یا نه\" تکیه شده مسئلهای است که قابل تأمل است. اما این نکته قابل انکار نیست که همه گروهها اعم از اسلامیستها و مارکسیستها و جبهه ملی و گروههای دیگر و اکثریت آحاد جامعه در آن زمان به علت تبلیغات و شعارهای اغلب غیر واقعی اسلام گرایان واقعا مسخ شده و از خود بی خود شده بودند و بسیاری از کسانی که حتی معنای واقعی واژه جمهوری اسلامی را هم نمیدانستند به پای صندوقها رفتند و رأی آری دادند و فقط میخواستند تا به حکومت پادشاهی در ایران خاتمه بدهند. لذا در مراحل اولیه تشکیل ساختار رژیم به قدرت رسیده، مسئله دسیسه چینی آغشته به ابزار اسلامی به نظر میرسیده است.
جمهوری اسلامی یعنی طرز حکومتی که رییس آن از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود و زمام امور حکومت بدست نمایندگان انتخابی ملت میباشد و چون اسلامی است پس حتما قوانین این حکومت بر پایه قوانین اسلام پیاده شده و کشوری اسلامی میباشد.
با بررسی تاریخ اسلام و حکومت در دول اسلامی در خواهیم یافت که چقدر این واژه جمهوری اسلامی اشتباه بوده و این ترکیب غلط میباشد.
در تاریخ اسلام تا جایی که من اطلاع دارم حکومت به صورت شورایی بوده است یعنی اینکه هر قبیله که از چندین خانواده تشکیل میشده ثروتمندترین و قویترین خانواده خود را به عنوان رییس قبیله به دیگران تحمیل میکرده و بقیه هم چون ضعیف بودهاند سر فرود میآوردهاند و اطاعت میکردهاند.سپس از بین این رؤسا دوباره کسی که از همه ثروتمندتر و قویتر بوده است خود را به عنوان حاکم تحمیل میکرده و بقیه قبایل هم بایستی از او اطاعت محض میکردهاند و البته رییس هر قبیله در کار و امور قبیلهاش آزاد بوده و فرمانروایی میکرده اما همه زیر نظر حکومت مرکزی و زیر نظر همان رییس بزرگ یا حاکم شرع بودهاند و مردم نقشی در تعیین حاکمان خویش نداشتهاند.
همین حالا هم در کشورهای عربی امیرنشین حاشیه خلیج فارس و در کشور امیرنشین عربستان و اردن و... حکومت به همین صورت شورایی میباشد و البته مجلس هم دارند که نمایندگان این مجالس همگی از اقوام و آشنایان همان حاکمان و رؤسای قبایل میباشند و از بزرگان حکومتی هستند و در واقع این مجلسها فُرمالیته میباشد و حرف آخر را حاکم شرع میزند. حتی در کشورهای عربی هم که نام جمهوری را یدک میکشند و رییس جمهور دارند این رییس جمهور مادام العمری میباشد و تا دم مرگ حکومت میکند و این حکومتها به جای جمهوری بیشتر دیکتاتوری هستند و رییس جمهور در واقع همان رهبر و حاکم شرع میباشد و مردم نقشی در رابطه با تعیین حاکمانشان ندارند و مجلس در این کشورها هم فُرمالیته میباشد.
پس میبینیم که اسلام کلاً با جمهوریت منافات دارد چون جمهوری حکومت مردم بر مردم است و مردم خود حاکم خویش را انتخاب میکنند اما در اسلام حکومت شوراییست و مردم نقشی در این بازی سیاسی بازی نمیکنند و مردم نمیتوانند حاکم خویش را خود انتخاب کنند.
اما حکومت به اصطلاح جمهوری اسلامی ایران که هم رییس جمهور دارد و هم مجلس که در واقع بر پایه ولایت مطلقه فقیه بنا شده است و ولی فقیه همان حاکم شرع در اسلام میباشد. بنابر این:
اولاً مردم هیچ نقشی در انتخاب ولی فقیه ندارند ، نداشتهاند و نخواهند داشت.
دوم اینکه در این حکومت به اصطلاح جمهوری حرف آخر را ولی فقیه میزند، نه نمایندگان مجلس فرمایشی این حکومت یعنی نمایندگان مجلس در مفهوم نماینده سیستم حاکمیت ولایت فقیه هستند به جای اینکه صدای مردم باشند.
سوم اینکه طبق قوانین فقه ولیفقیه یعنی نماینده خدا بر زمین و نماینده خدا بر زمین هم توسط مردم انتخاب نمیشود، نشده و نخواهد شد.
چهارم اینکه قوانینی که در مجلس این کشور پایه ریزی میشود همگی در چهارچوب قوانین اسلام و بر اساس آیات قرآن و احادیث اهل بیت میباشد و دیدیم که کلاً اسلام با حکومت مردم بر مردم یا همان جمهوری منافات دارد چون در اسلام حاکم شرع است که حرف آخر را میزند و مردم و حکومت در واقع طبق نظر ایشان هستند. در نهایت میبینیم که ریاست جمهوری نیز مهره ناقابلی بیش نیست و همواره قربانی بازیهای حیله گرانه رهبری ولایت فقیه میشود. هم چنانچه در ایران تحت سلطه رژیم اسلامی میبینیم هیچ رئیس جمهوری بعد از اتمام دوره ریاست جمهوری جان سالم به در نبرده است، به غیر از خود علی خامنهای که هم اکنون در رأس قدرت قرار دارد و مسئول طراحی همه دسیسههای فعلی است.
به دنبال پیروزی قیام سراسری قشرهای متنوع جامعه ایرانی بر استبداد پهلوی در سالهای بدو ظهور نظام به اصطلاح جمهوری اسلامی گروههای کثیری از جامعه ایرانی فریب رنگ و بوی به ظاهر نرم و پر عطوفت اسلامی خوردند و با دستان خویش به ستونهای بنای این نظام استحکام بخشیدند، اما پس از اندک زمانی همان گروهها به اشتباه محاسبات خویش پیبردند.
در این میان جایگاه رهبری هشیار ملت کُرد جای بسی مباهات دارد که در شرکت در انتخابات فریب کارانه \"آری یا نه\" سر باز زد و مردم ستمدیده کردستان را به عدم شرکت در آن تشویق نمود. ملت کُرد در راه استحقاق حقوق سیاسی، مدنی و اقتصادی خویش اگر چه رنجهای زیادی دید اما محصولات گرانبهایی را به جوامع حقوق بشری و ملتهای تحت ستم در سراسر گیتی ارزانی داشت. در نتیجه این دور اندیشی واقع بینانه سرزمین کردستان ایران به سنگر مبارزه آزادی خواهان علیه استبداد و نابرابری مبدل گشت.
در جهت نیل به خواسته تودههای مردم ایران گروههای متعددی به مقابله با سیاستهای ضد انسانی دیکتاتور مملو از ابهام و شیطانی جمهوری قد علم کردند. تعداد کثیری از این گروهها به صورت آشکارا یا پنهان ضدیت خود را با کُلیت و ساختار نظام ترد کردند لذا دگمها و برچسپهای ناروا به جنبشهای ملیتهای تحت ستم ایران روا داشتند. خط فکری این مبارزان در رنگها و طیفهای متنوعی نمایان شد و کلمات و اصطلاحات زیادی را برای استقرار سلایق خویش برگزیدند تا شاید بتوانند در سایه آن اندیشه اساس نظام حفظ نظام را حفظ کرده و خود نیز بر جلوس أمن خویش به آرامی تکیه نمایند. متأسفانه اینان دیر دریافتند که ضامن پیروزی مبارزات مردم ایران\" نه گفتن\" به کُلیت جمهوری اسلامی است.
سرانجام این روزها فرا رسیدند. روزهایی که در پی سالها تحقیر و سرکوب در چرخه نظام جمهوری اسلامی هر سال آن بهمثابه روزی بود و اینک بدنبال اعلام نتایج دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران تحولاتی رخ میدهد که، هر روز آن بسان سالی طی میشود.
بختکی که سی سال مداوم بر سینه و گلوی مردم سنگینی میکرد و میفشرد با دست و همت خود آنان کنار زده میشود تا با پندار خود بتوانند عطر خوش آزادی و برابری را حس کنند. بختک اما عظیم است و سخت جان. قوانین پوسیده مذهبی، روابط استثمارگرانه اقتصادی، رویه تحقیرگرانه تقسیم جامعه به خودی و غیر خودی، تبعیضات قومی و مذهبی، حذف زنان و تعریف آنان بهعنوان ناموس، بیحقوقی کارگران و تهیدستان، ستارهدار کردن دانشجویان، فقر، بیکاری و اعتیاد. بختک امام فرقی نمیکند چه خمینی و چه خامنهای، ولیفقیه مجلس خبرگان و شورای نگهبان، گارد ضد شورش و لباس شخصی و اطلاعاتی، گشت نهی از منکر و ثارالله ، شکنجه و دارها و اعدامها.
سی و دو سال از تولد نامیمون این نظام گذشت. این نظام اما سی و دو ساله نیست. آنچه از دل قیام بهمن 57 متولد گشت رژیم جمهوری اسلامی بود که پسوند اسلامیاش میراث 1400 سال قبل بود و کماکان قوانین آن حاکم و جاری .
هم اکنون همگان میدانند که ساختار این نظام بر اساس دیکتاتوری است و ابزارش سرکوب، توطئه و دسیسهگری است. همگان واقفند که اجحاف و ستم و تبعیض، بند بند این نظام را رقم زده است. دانشجو اگر بودهاند هر آئینه که بهحرکت افتادهاند تا آزادی را فریاد کنند، زندانش کرده اند. کارگر اگر بودهاند و برای سیر کردن شکم خواستار دستمزد معوقه شدهاند، اخراجش کردهاند. معلم اگر بودهاند یا کارمند یا پرستار و خواستار حقوقی برابر شدهاند، بر سرش کوفتهاند و اگر از جنس زن بودهاند و طالب رفع تبعیض و برابری با نیمه دیگر جامعه، منکوبش کردهاند. به دیگر سخن تسمه از گرده جامعه کشیدهاند.
هر 4 سال کسی از خودیها که از پیش تعیین شده است، میآید تا بر جمهوریت از نوع نایاب خود ریاست نماید. جمهوریتی که با پسوند اسلامی به ریشخند گرفته شده است . روشن بصیرتان و متفکران در تمام این سی ودو سال در این بازی شرکت فعال نداشتند و اغلب حتی آن را تحریم کردند. چرا که خود آگاه بودند که رئیس جمهور در مقابل ولی فقیه و اعوان و انصارش کارهای نیست، گر چه از تغییر دم زند. آخر سید خندان یعنی خاتمی خود بهصراحت گفته بود که نقش ما بسان تدارکات چی است. تودهها آنگاه که شخص اول دولت را مصلوب الاختیار دیدند، در دور پیشین، سیاست تحریم و انفعال پیشه کردند و احمدی نژاد بر رأس امور اجرائی قرار گرفت. دوره این دیکتاتور کوچک حاکمیت نظامیان بود. پاسداران و بسیجیان در همه عرصهها قدرت نمائی کردند . چنان عرصه را بر مردم تنگ نمودند که بی شک عنصر ذهنی در جهت آنچه که باید باشد، یعنی حاکمیت خود تودههای مردم، نضج بیشتری گرفت .
در نبود و خلاء رهبری واقعا مردمی ، و گزینهای نیرومند، این بار آنان از شکاف ایجاد شده در میان حاکمان سود جستند، تا از آن عبور کنند. شکاف ناشی از تضادی بود که حاکمان قدرت بر خوردن سهم مردم داشتند. جناحی از حاکمیت، چاره کار را برای حفظ ارکان نظام، در همسویی با خواستهای مردم دید و جناح سوگُلی ولی فقیه چون 4 سال گذشته بر بگیروببند و سرکوب و جنجال آفرینی و نفسگیری پای فشرد.
گر چه در اساس هر دو این جناح ها از یک مغز تغذیه میکردند و تمام بحثها و مجادلات آنان بر سر شیوه حکمرانی بود، اما در آنجایی که یکیشان بخشهایی از خواست و حرف مردم را تکرار کرده و آنان را گامی در رسیدن به آرزویشان که رهایی از شر کُلیت این نظام بود نزدیکتر میساخت، پس به حمایت از وی برآمدند. اما در واقعیت هر 4 کاندیدا الزام خود به نظام و ولایت فقیه و همچنین قانون اساسی را اعلام داشتند. در واقعیت سابقه آنها در سرکوب و فریب مردم و اختلاس و غارتگری أظهر من الشمس است. آنچه که در اینجا رخ میدهد با اصول ابتدائی دمکراسی نیز خوانایی ندارد، یعنی در اینجا رأی به کسی برای احتراز از انتخاب کسی دیگر است، و نه انتخاب فردی مستقل بر اساس اندیشه مترقی و قابلیتهای کارساز و سابقهاش.
بهدنبال اعلام نتایج آنچنانی به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری در 22 خرداد 88 که بسیاری آن را بهت آور خواندند، احمدی نژاد بار دیگر، طبق نقشه رهبری وسپاه سکان اجرائی کشور را بدست گرفت.
از این نقطه روزهای نو و تعیین کنندهای در مبارزات مردم ایران رقم میخورد. اینکه روند این حرکت به نتیجه آن یعنی سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و ایجاد حاکمیت خویش به بار نشیند یا نه، رشد مبارزات سیاسی آنان تعیین میکند.
اگر چه در کنار این جنبش نسبتاً عظیم گروههای سکولار نیز وارد صحنه شدند و خواستههای برحق مردم را با در هم شکستن ساختار اهریمنی این رژیم مطرح کردند، اما افسوس این بار هم حکومت دسیسههای خویش را بهکار گرفت و در این مقطع زمانی توانست از فریاد مظلومان و ستم دیدگان تا اندازهای در امان باشد. حکومتی که اساسش فتنه و توطئه باشد مسلم است روزی خود قربانی همین پدیده خواهد شد. مهرههای این رژیم که با ابزار دسیسه از نردبان قدرت بالا رفته و پستهای کلیدی را تصرف کردهاند، خود میدانند که چگونه از عهده فتنه انگیزی یکدیگر برآیند.
بنابر این میبینیم که همین روزها سخن از اختلافات شدید درونی نیروهای موسوم به تمامیت خواه یا اصولگراست. در این هنگامه که نگرانیهای ناشی از حذف سوبسیدها آینده مردم را مبهم ساخته است و بر اثر فضای بشدت امنیتی شدهی تهران و دیگر شهرها و مناطق و همچنین سرخوردگی مردم از رهبری جنبش سبز در سازماندهی و رهبری اعتراضات، بهکلی از همه جا نا امید شده بودند، باند حاکم \"احمدی نژاد و لات و لوتهای دور و برش\" فرصت را غنیمت شمرده و خواستند بر بیت رهبری پیروز شوند تا از این راه از اقتدار ملایان و آخوندهای حکومتی بکاهند و روحانیت را به حاشیه برانند و کار را بکلی یکسره نمایند. شاید ایشان میدانستند که پس از اتمام دوره ریاستش به درد هم پستشان گرفتار می شد!
اکنون بخش اساسی و رهبری حاکمیت به چندین بخش ناپیوسته تجزیه شده که عمدتاً میتوان آنها را در چهار گروه دسته بندی کرد. جناح به ظاهر خاموش رفسنجانی، جنبش سبز، اصولگرایان و بیت رهبری. هریک از این گروها نیز شاخههای کوچکتری را در مجموعه خویش جای میدهند. البته بازوهای قدرت نظام از جمله سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات نیز دستخوش این تقسیم بندی شده و هر کدام به نحوی این بازوهای اهریمنی را به منظور وحشت و ارعاب یکدیگر وابسته به خود وابسته به خود قلمداد میکنند.
حکومتی که در بدو پیدایش با حیله و دسیسه متولد شده است، حکومتی که در قبال خواستههای بر حق تودههای مردم ایران دستاویز توطئه میشود، حکومتی که تنها به منظور حفظ بقای ننگین خویش دست به هر اقدام جنایتکارانه در داخل و خارج میزند و در نهایت خود را مبرا از هر عمل خرابکارانه نشان میدهد تا اینکه بتواند دائماً در این مسیر موتور خاموش خویش را براند، گمان آن میرود که که تنها با ایجاد زور و قوای همگانی تن به نابودی و مرگ میدهد.
بنا برآنچه بیان شد نباید به وجود اختلافات درون قدرت چندان امیدوار بود. این روزها با وجود شدت اختلافات شدید در هیئت حاکمیت نظام منفور جمهوری اسلامی (که بعضاً به جنگ گرگها موسوم است)، ساختار کلی نظام آسیب جدی ندیده و ساقط نشده است. زیرا هیچ کدام از جناحهای داخل حکومت پشتوانه مردمی ندارند و پیشینه درخشانی از خود جای نگذاشتهاند. هر کدام در یک مقطع زمانی خاص بر منافع عمومی و حقوقی مردم ایران دست یازیدهاند. آنان در زمان زمامداری خویش هرگز به فکر خواستههای واقعی مردم نبودهاند اگرچه میتوانستهاند، وقتی دم از حقوق مردم و جامعه میزنند که به دست رقبای حکومتی خویش گرفتار آمده و ناتوان شدهاند. جناحهای مغلوب وقتی که در مقابل توطئه رقبا کم میآورند، سکوت بر آنان تحمیل میشود و ناگزیر اعلام میدارند که شکایات خود را به پیشگاه خدا میبرند.
اینجاست که اقلیت حاکم بر نظام جهل و ضد بشری آخوندها بدون هیچ مانعی بر سر رقبا و مخالفان درون حکومتی خود فائق میآیند و بدون اینکه آهی از جامعه برآید یا حساسیتی ایجاد شود،آنها را حذف، حصر و یا نابود میکنند.
امروزه موقعیت و اعتبار نظام جمهوری اسلامی ایران بیش از هر زمان دیگر ضعیف، و آسیب پذیری آن در بالاترین سطح ممکن به نظر میرسد. لذا این رژیم در انزوای کامل قرار گرفته و به سر میبرد. اکنون سیاستهای پنهان و آشکار این حکومت چه در داخل و چه در خارج از کشور برملا شده و جایی را برای تردید باقی نگذاشتهاند، همه اگرها و شایدها در قالب دسیسه سازی و توطئه چینی به یک امر مسلم و قابل یقین تبدیل گشتهاند. هر روز شاهد چسپیدن اتهامی تازه به این حکومت هستیم و به طور مستمر علامت سؤالهای جدید در برابر چشمانمان ظاهر و بیشتر و بیشتر جهانیان را شگفت زده میکنند. اما با این حال میبینیم که پاسداران این نظام غیر مدنی و قرون وسطایی با پایداری و استقامت ارابهی شوم سرکوب، خفقان و چپاول خویش را بی مهابا میرانند و در برابر تهدیدهای جهانی، اختلافات جدی درون حاکمیت و نارضایتی تودههای مردم نه کوتاه میآیند و نه انعطاف قابل محسوسی از خود نشان میدهند. با این وصف حال میبینیم که نه رژیم در معرض سقوط واقعی قرار گرفته و نه اپوزیسیون این نظام توانستهاند با به هم پیوستن و انسجام خویش آرزوی عموم مردم را عملی کنند.ما جهت بررسی این اگرها و جواب دادن به این چراها، لازم میدانم نگاهی کوتاهی به شکل گیری حکومت مستبد و متحجر آخوندی تحت نام جمهوری اسلامی ایران داشته باشیم و در کنار آن نوع نگاه گروههای مخالف این نظام بخصوص نگرش اصلاح و رفرم خواهی را نباید از دید پنهان کرد.
سی و دو سال پیش یعنی در 10 فروردین ماه سال 1358 مردم ایران و البته کسانی که واجد شرایط اخذ رأی بودند در چنین روزی به پای صندوقهای رأی رفتند و در همه پرسی و رفراندومی که برگزار شده بود(جمهوری اسلامی آری یا نه؟) شرکت کرده و به جمهوری اسلامی رأی آری دادند و روز 12 فروردینماه 1358 نام روز جمهوری اسلامی را به خود گرفت.
اینکه آمار منتشر شده چقدر با واقعیت تطابق دارد و اصولاً چرا باید رفراندومی به این مهمی که سرنوشت یک ملت با این تاریخ کهن را در بر خواهد گرفت بدینگونه و به صورت دو گزینهای (آری) یا (نه) برگزار شود و چرا اصلاً نام دیگری از روشهای حکومتی دیگر به میان نیامده و فقط و فقط روی واژه جمهوری اسلامی \" آری یا نه\" تکیه شده مسئلهای است که قابل تأمل است. اما این نکته قابل انکار نیست که همه گروهها اعم از اسلامیستها و مارکسیستها و جبهه ملی و گروههای دیگر و اکثریت آحاد جامعه در آن زمان به علت تبلیغات و شعارهای اغلب غیر واقعی اسلام گرایان واقعا مسخ شده و از خود بی خود شده بودند و بسیاری از کسانی که حتی معنای واقعی واژه جمهوری اسلامی را هم نمیدانستند به پای صندوقها رفتند و رأی آری دادند و فقط میخواستند تا به حکومت پادشاهی در ایران خاتمه بدهند. لذا در مراحل اولیه تشکیل ساختار رژیم به قدرت رسیده، مسئله دسیسه چینی آغشته به ابزار اسلامی به نظر میرسیده است.
جمهوری اسلامی یعنی طرز حکومتی که رییس آن از جانب مردم کشور برای مدتی محدود انتخاب میشود و زمام امور حکومت بدست نمایندگان انتخابی ملت میباشد و چون اسلامی است پس حتما قوانین این حکومت بر پایه قوانین اسلام پیاده شده و کشوری اسلامی میباشد.
با بررسی تاریخ اسلام و حکومت در دول اسلامی در خواهیم یافت که چقدر این واژه جمهوری اسلامی اشتباه بوده و این ترکیب غلط میباشد.
در تاریخ اسلام تا جایی که من اطلاع دارم حکومت به صورت شورایی بوده است یعنی اینکه هر قبیله که از چندین خانواده تشکیل میشده ثروتمندترین و قویترین خانواده خود را به عنوان رییس قبیله به دیگران تحمیل میکرده و بقیه هم چون ضعیف بودهاند سر فرود میآوردهاند و اطاعت میکردهاند.سپس از بین این رؤسا دوباره کسی که از همه ثروتمندتر و قویتر بوده است خود را به عنوان حاکم تحمیل میکرده و بقیه قبایل هم بایستی از او اطاعت محض میکردهاند و البته رییس هر قبیله در کار و امور قبیلهاش آزاد بوده و فرمانروایی میکرده اما همه زیر نظر حکومت مرکزی و زیر نظر همان رییس بزرگ یا حاکم شرع بودهاند و مردم نقشی در تعیین حاکمان خویش نداشتهاند.
همین حالا هم در کشورهای عربی امیرنشین حاشیه خلیج فارس و در کشور امیرنشین عربستان و اردن و... حکومت به همین صورت شورایی میباشد و البته مجلس هم دارند که نمایندگان این مجالس همگی از اقوام و آشنایان همان حاکمان و رؤسای قبایل میباشند و از بزرگان حکومتی هستند و در واقع این مجلسها فُرمالیته میباشد و حرف آخر را حاکم شرع میزند. حتی در کشورهای عربی هم که نام جمهوری را یدک میکشند و رییس جمهور دارند این رییس جمهور مادام العمری میباشد و تا دم مرگ حکومت میکند و این حکومتها به جای جمهوری بیشتر دیکتاتوری هستند و رییس جمهور در واقع همان رهبر و حاکم شرع میباشد و مردم نقشی در رابطه با تعیین حاکمانشان ندارند و مجلس در این کشورها هم فُرمالیته میباشد.
پس میبینیم که اسلام کلاً با جمهوریت منافات دارد چون جمهوری حکومت مردم بر مردم است و مردم خود حاکم خویش را انتخاب میکنند اما در اسلام حکومت شوراییست و مردم نقشی در این بازی سیاسی بازی نمیکنند و مردم نمیتوانند حاکم خویش را خود انتخاب کنند.
اما حکومت به اصطلاح جمهوری اسلامی ایران که هم رییس جمهور دارد و هم مجلس که در واقع بر پایه ولایت مطلقه فقیه بنا شده است و ولی فقیه همان حاکم شرع در اسلام میباشد. بنابر این:
اولاً مردم هیچ نقشی در انتخاب ولی فقیه ندارند ، نداشتهاند و نخواهند داشت.
دوم اینکه در این حکومت به اصطلاح جمهوری حرف آخر را ولی فقیه میزند، نه نمایندگان مجلس فرمایشی این حکومت یعنی نمایندگان مجلس در مفهوم نماینده سیستم حاکمیت ولایت فقیه هستند به جای اینکه صدای مردم باشند.
سوم اینکه طبق قوانین فقه ولیفقیه یعنی نماینده خدا بر زمین و نماینده خدا بر زمین هم توسط مردم انتخاب نمیشود، نشده و نخواهد شد.
چهارم اینکه قوانینی که در مجلس این کشور پایه ریزی میشود همگی در چهارچوب قوانین اسلام و بر اساس آیات قرآن و احادیث اهل بیت میباشد و دیدیم که کلاً اسلام با حکومت مردم بر مردم یا همان جمهوری منافات دارد چون در اسلام حاکم شرع است که حرف آخر را میزند و مردم و حکومت در واقع طبق نظر ایشان هستند. در نهایت میبینیم که ریاست جمهوری نیز مهره ناقابلی بیش نیست و همواره قربانی بازیهای حیله گرانه رهبری ولایت فقیه میشود. هم چنانچه در ایران تحت سلطه رژیم اسلامی میبینیم هیچ رئیس جمهوری بعد از اتمام دوره ریاست جمهوری جان سالم به در نبرده است، به غیر از خود علی خامنهای که هم اکنون در رأس قدرت قرار دارد و مسئول طراحی همه دسیسههای فعلی است.
به دنبال پیروزی قیام سراسری قشرهای متنوع جامعه ایرانی بر استبداد پهلوی در سالهای بدو ظهور نظام به اصطلاح جمهوری اسلامی گروههای کثیری از جامعه ایرانی فریب رنگ و بوی به ظاهر نرم و پر عطوفت اسلامی خوردند و با دستان خویش به ستونهای بنای این نظام استحکام بخشیدند، اما پس از اندک زمانی همان گروهها به اشتباه محاسبات خویش پیبردند.
در این میان جایگاه رهبری هشیار ملت کُرد جای بسی مباهات دارد که در شرکت در انتخابات فریب کارانه \"آری یا نه\" سر باز زد و مردم ستمدیده کردستان را به عدم شرکت در آن تشویق نمود. ملت کُرد در راه استحقاق حقوق سیاسی، مدنی و اقتصادی خویش اگر چه رنجهای زیادی دید اما محصولات گرانبهایی را به جوامع حقوق بشری و ملتهای تحت ستم در سراسر گیتی ارزانی داشت. در نتیجه این دور اندیشی واقع بینانه سرزمین کردستان ایران به سنگر مبارزه آزادی خواهان علیه استبداد و نابرابری مبدل گشت.
در جهت نیل به خواسته تودههای مردم ایران گروههای متعددی به مقابله با سیاستهای ضد انسانی دیکتاتور مملو از ابهام و شیطانی جمهوری قد علم کردند. تعداد کثیری از این گروهها به صورت آشکارا یا پنهان ضدیت خود را با کُلیت و ساختار نظام ترد کردند لذا دگمها و برچسپهای ناروا به جنبشهای ملیتهای تحت ستم ایران روا داشتند. خط فکری این مبارزان در رنگها و طیفهای متنوعی نمایان شد و کلمات و اصطلاحات زیادی را برای استقرار سلایق خویش برگزیدند تا شاید بتوانند در سایه آن اندیشه اساس نظام حفظ نظام را حفظ کرده و خود نیز بر جلوس أمن خویش به آرامی تکیه نمایند. متأسفانه اینان دیر دریافتند که ضامن پیروزی مبارزات مردم ایران\" نه گفتن\" به کُلیت جمهوری اسلامی است.
سرانجام این روزها فرا رسیدند. روزهایی که در پی سالها تحقیر و سرکوب در چرخه نظام جمهوری اسلامی هر سال آن بهمثابه روزی بود و اینک بدنبال اعلام نتایج دهمین دوره ریاست جمهوری در ایران تحولاتی رخ میدهد که، هر روز آن بسان سالی طی میشود.
بختکی که سی سال مداوم بر سینه و گلوی مردم سنگینی میکرد و میفشرد با دست و همت خود آنان کنار زده میشود تا با پندار خود بتوانند عطر خوش آزادی و برابری را حس کنند. بختک اما عظیم است و سخت جان. قوانین پوسیده مذهبی، روابط استثمارگرانه اقتصادی، رویه تحقیرگرانه تقسیم جامعه به خودی و غیر خودی، تبعیضات قومی و مذهبی، حذف زنان و تعریف آنان بهعنوان ناموس، بیحقوقی کارگران و تهیدستان، ستارهدار کردن دانشجویان، فقر، بیکاری و اعتیاد. بختک امام فرقی نمیکند چه خمینی و چه خامنهای، ولیفقیه مجلس خبرگان و شورای نگهبان، گارد ضد شورش و لباس شخصی و اطلاعاتی، گشت نهی از منکر و ثارالله ، شکنجه و دارها و اعدامها.
سی و دو سال از تولد نامیمون این نظام گذشت. این نظام اما سی و دو ساله نیست. آنچه از دل قیام بهمن 57 متولد گشت رژیم جمهوری اسلامی بود که پسوند اسلامیاش میراث 1400 سال قبل بود و کماکان قوانین آن حاکم و جاری .
هم اکنون همگان میدانند که ساختار این نظام بر اساس دیکتاتوری است و ابزارش سرکوب، توطئه و دسیسهگری است. همگان واقفند که اجحاف و ستم و تبعیض، بند بند این نظام را رقم زده است. دانشجو اگر بودهاند هر آئینه که بهحرکت افتادهاند تا آزادی را فریاد کنند، زندانش کرده اند. کارگر اگر بودهاند و برای سیر کردن شکم خواستار دستمزد معوقه شدهاند، اخراجش کردهاند. معلم اگر بودهاند یا کارمند یا پرستار و خواستار حقوقی برابر شدهاند، بر سرش کوفتهاند و اگر از جنس زن بودهاند و طالب رفع تبعیض و برابری با نیمه دیگر جامعه، منکوبش کردهاند. به دیگر سخن تسمه از گرده جامعه کشیدهاند.
هر 4 سال کسی از خودیها که از پیش تعیین شده است، میآید تا بر جمهوریت از نوع نایاب خود ریاست نماید. جمهوریتی که با پسوند اسلامی به ریشخند گرفته شده است . روشن بصیرتان و متفکران در تمام این سی ودو سال در این بازی شرکت فعال نداشتند و اغلب حتی آن را تحریم کردند. چرا که خود آگاه بودند که رئیس جمهور در مقابل ولی فقیه و اعوان و انصارش کارهای نیست، گر چه از تغییر دم زند. آخر سید خندان یعنی خاتمی خود بهصراحت گفته بود که نقش ما بسان تدارکات چی است. تودهها آنگاه که شخص اول دولت را مصلوب الاختیار دیدند، در دور پیشین، سیاست تحریم و انفعال پیشه کردند و احمدی نژاد بر رأس امور اجرائی قرار گرفت. دوره این دیکتاتور کوچک حاکمیت نظامیان بود. پاسداران و بسیجیان در همه عرصهها قدرت نمائی کردند . چنان عرصه را بر مردم تنگ نمودند که بی شک عنصر ذهنی در جهت آنچه که باید باشد، یعنی حاکمیت خود تودههای مردم، نضج بیشتری گرفت .
در نبود و خلاء رهبری واقعا مردمی ، و گزینهای نیرومند، این بار آنان از شکاف ایجاد شده در میان حاکمان سود جستند، تا از آن عبور کنند. شکاف ناشی از تضادی بود که حاکمان قدرت بر خوردن سهم مردم داشتند. جناحی از حاکمیت، چاره کار را برای حفظ ارکان نظام، در همسویی با خواستهای مردم دید و جناح سوگُلی ولی فقیه چون 4 سال گذشته بر بگیروببند و سرکوب و جنجال آفرینی و نفسگیری پای فشرد.
گر چه در اساس هر دو این جناح ها از یک مغز تغذیه میکردند و تمام بحثها و مجادلات آنان بر سر شیوه حکمرانی بود، اما در آنجایی که یکیشان بخشهایی از خواست و حرف مردم را تکرار کرده و آنان را گامی در رسیدن به آرزویشان که رهایی از شر کُلیت این نظام بود نزدیکتر میساخت، پس به حمایت از وی برآمدند. اما در واقعیت هر 4 کاندیدا الزام خود به نظام و ولایت فقیه و همچنین قانون اساسی را اعلام داشتند. در واقعیت سابقه آنها در سرکوب و فریب مردم و اختلاس و غارتگری أظهر من الشمس است. آنچه که در اینجا رخ میدهد با اصول ابتدائی دمکراسی نیز خوانایی ندارد، یعنی در اینجا رأی به کسی برای احتراز از انتخاب کسی دیگر است، و نه انتخاب فردی مستقل بر اساس اندیشه مترقی و قابلیتهای کارساز و سابقهاش.
بهدنبال اعلام نتایج آنچنانی به اصطلاح انتخابات ریاست جمهوری در 22 خرداد 88 که بسیاری آن را بهت آور خواندند، احمدی نژاد بار دیگر، طبق نقشه رهبری وسپاه سکان اجرائی کشور را بدست گرفت.
از این نقطه روزهای نو و تعیین کنندهای در مبارزات مردم ایران رقم میخورد. اینکه روند این حرکت به نتیجه آن یعنی سرنگونی نظام جمهوری اسلامی و ایجاد حاکمیت خویش به بار نشیند یا نه، رشد مبارزات سیاسی آنان تعیین میکند.
اگر چه در کنار این جنبش نسبتاً عظیم گروههای سکولار نیز وارد صحنه شدند و خواستههای برحق مردم را با در هم شکستن ساختار اهریمنی این رژیم مطرح کردند، اما افسوس این بار هم حکومت دسیسههای خویش را بهکار گرفت و در این مقطع زمانی توانست از فریاد مظلومان و ستم دیدگان تا اندازهای در امان باشد. حکومتی که اساسش فتنه و توطئه باشد مسلم است روزی خود قربانی همین پدیده خواهد شد. مهرههای این رژیم که با ابزار دسیسه از نردبان قدرت بالا رفته و پستهای کلیدی را تصرف کردهاند، خود میدانند که چگونه از عهده فتنه انگیزی یکدیگر برآیند.
بنابر این میبینیم که همین روزها سخن از اختلافات شدید درونی نیروهای موسوم به تمامیت خواه یا اصولگراست. در این هنگامه که نگرانیهای ناشی از حذف سوبسیدها آینده مردم را مبهم ساخته است و بر اثر فضای بشدت امنیتی شدهی تهران و دیگر شهرها و مناطق و همچنین سرخوردگی مردم از رهبری جنبش سبز در سازماندهی و رهبری اعتراضات، بهکلی از همه جا نا امید شده بودند، باند حاکم \"احمدی نژاد و لات و لوتهای دور و برش\" فرصت را غنیمت شمرده و خواستند بر بیت رهبری پیروز شوند تا از این راه از اقتدار ملایان و آخوندهای حکومتی بکاهند و روحانیت را به حاشیه برانند و کار را بکلی یکسره نمایند. شاید ایشان میدانستند که پس از اتمام دوره ریاستش به درد هم پستشان گرفتار می شد!
اکنون بخش اساسی و رهبری حاکمیت به چندین بخش ناپیوسته تجزیه شده که عمدتاً میتوان آنها را در چهار گروه دسته بندی کرد. جناح به ظاهر خاموش رفسنجانی، جنبش سبز، اصولگرایان و بیت رهبری. هریک از این گروها نیز شاخههای کوچکتری را در مجموعه خویش جای میدهند. البته بازوهای قدرت نظام از جمله سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات نیز دستخوش این تقسیم بندی شده و هر کدام به نحوی این بازوهای اهریمنی را به منظور وحشت و ارعاب یکدیگر وابسته به خود وابسته به خود قلمداد میکنند.
حکومتی که در بدو پیدایش با حیله و دسیسه متولد شده است، حکومتی که در قبال خواستههای بر حق تودههای مردم ایران دستاویز توطئه میشود، حکومتی که تنها به منظور حفظ بقای ننگین خویش دست به هر اقدام جنایتکارانه در داخل و خارج میزند و در نهایت خود را مبرا از هر عمل خرابکارانه نشان میدهد تا اینکه بتواند دائماً در این مسیر موتور خاموش خویش را براند، گمان آن میرود که که تنها با ایجاد زور و قوای همگانی تن به نابودی و مرگ میدهد.
بنا برآنچه بیان شد نباید به وجود اختلافات درون قدرت چندان امیدوار بود. این روزها با وجود شدت اختلافات شدید در هیئت حاکمیت نظام منفور جمهوری اسلامی (که بعضاً به جنگ گرگها موسوم است)، ساختار کلی نظام آسیب جدی ندیده و ساقط نشده است. زیرا هیچ کدام از جناحهای داخل حکومت پشتوانه مردمی ندارند و پیشینه درخشانی از خود جای نگذاشتهاند. هر کدام در یک مقطع زمانی خاص بر منافع عمومی و حقوقی مردم ایران دست یازیدهاند. آنان در زمان زمامداری خویش هرگز به فکر خواستههای واقعی مردم نبودهاند اگرچه میتوانستهاند، وقتی دم از حقوق مردم و جامعه میزنند که به دست رقبای حکومتی خویش گرفتار آمده و ناتوان شدهاند. جناحهای مغلوب وقتی که در مقابل توطئه رقبا کم میآورند، سکوت بر آنان تحمیل میشود و ناگزیر اعلام میدارند که شکایات خود را به پیشگاه خدا میبرند.
اینجاست که اقلیت حاکم بر نظام جهل و ضد بشری آخوندها بدون هیچ مانعی بر سر رقبا و مخالفان درون حکومتی خود فائق میآیند و بدون اینکه آهی از جامعه برآید یا حساسیتی ایجاد شود،آنها را حذف، حصر و یا نابود میکنند.