در حاشیه‌ی سخنان شفیعی کدکنی

14:38 - 18 خرداد 1397
Unknown Author
حامد کهنه‌پوشی

١-شرقی خوب شرقی مرده است. شرقی مرده، شرقی خفته در گذشته‌ای دور است. شرق‌شناسان اما این خوبی شرقی مرده را نیز به خود نسبت می‌‌دهند، آنان آریایی بوده‌اند. این اس و اساس شرق‌شناسی در مورد ایران، هند و مصر است. اما ذهن وامانده‌ی روشنفکران ایرانی کە در پس شکستهای پی‌در‌پی از روسیه و بریتانیا به جای پرداختن به ریشه‌های عقب‌ماندگی و ناتوانی خویش این شرق‌شناسی را درونی می‌کند، به دو شیوه پاسخ می‌‌دهد: در گذشته‌ای زرین ما اروپایی بوده‌ایم و هر آنچه که امروز واقعی است، دشمنِ این پندار است. به این ترتیب کثرت زبانها و رنگها در این سرزمین دشمن این رویا می‌‌شود. مدرن شدن، یکی شدن با رویا و از میان برداشتن تمامی نشانه‌های کثرت پنداشته‌ می‌شود. هر آنچه که با این توهم سازگار است ملی خوانده می‌‌شود و هر آنچه که نشانی از کثرت واقع است، محلی.

دوگانه‌های محلی/ملی، دهاتی/شهری، ایلیاتی/شهری معنایی معادل دوگانه‌ی عقب‌مانده/مدرن می‌‌یابند. این توهمات خود اروپایی پنداری، محمدرضاشاه را بر آن می‌‌دارد که واقع شدن ایران در خاورمیانه را تصادفی جغرافیایی بداند و شفیعی کدکنی را برمی‌‌انگیزد که با فردوسی و مولوی بە کشتی گرفتن با بزرگان ادب اروپا برود. تصادفی جغرافیایی که ایران را در معرض حمله‌ی اعراب و اسلام قرار می‌دهد و آنگونه که شاهرخ مسکوب می‌‌گوید زبان فارسی تنها رشته‌ی ماندگاری آن تمدن زرین در میان فساد گسترده می‌‌شود.

اما پرسش اینجاست که شفیعی کدکنی چرا به کشتی با هگل، مارکس یا نیچه نمی‌‌رود؟ چون خودش آگاه است که علم و فلسفه در تمدن اسلامی به زبان عربی نگاشته شده است و این واقعیتی دردناک است که به کار ماندن در توهمات گذشته‌نگر ایشان نمی‌‌آید.

٢- شفیعی کدکنی یک شخص نیست، بلکه نمایندگی تفکری است که پس از مشروطه با پیش کشیدن بحث تعلیم عمومی، سعی در ترویج زبان فارسی و راه اندازی زبان کُشی برای دیگر زبانها داشت. از برنامه‌های تعلیم عمومی، تنها حزب سلیمان میرزا در مجلس چهارم، حزب سوسیالیست بود که تعلیم عمومی را به زبان‌های مادری در برنامه‌ی خود داشت و اشارات دیگر جریان‌ها به تعلیم عمومی، اشاره به ترویج زبان فارسی است. محلی خواندن و کمر به قتل زبان‌های دیگر ایران بستن، ایده‌ی تازه‌ای نیست و شفیعی کدکنی نکته‌ی تازه‌ای نگفته است اما مسئله اینجاست که این تفکر هنوز حاکم است و برای کل جامعه هدفگذاری می‌کند. مروری کوتاه بر اهداف آموزش و پرورش* در رابطه با زبان گویای همه‌ چیز است:
در اهداف کلی آموزش و پرورش، در بخش اهداف علمی آموزشی، «ترویج زبان و خط فارسی به عنوان زبان و خط رسمی مشترک مردم ایران و آموزش زبان عربی به منظور آشنایی با قرآن و معارف اسلامی» و در بخش اهداف فرهنگی و هنری «شناخت ادب فارسی به عنوان جلوه‌گاه ذوق و هنر و مظهر وحدت ملی و اجتماعی کشور» هدفهای کلی آموزش و پرورش در رابطه‌ با سیاست زبان هستند. اهداف مقطع سه‌گانه‌ی آموزش نیز، در اهداف علمی آموزشی دوره‌ی ابتدایی تربیت دانش‌‌آموزی این است که: «٣-با زبان فارسی آشنایی دارد و می‌‌تواند از کتاب و روزنامه استفاده کند» و در دوره‌ی راهنمایی «۳-با زبان و ادب فارسی مٲنوس است...» تا اینکه در دوره‌ی متوسطه «۳-کتابهای نوشته شده به زبان فارسی را روان می‌خواند و به این زبان خوب تکلم می‌‌کند.» و «٤- آیین نگارش فارسی را می‌‌داند و می‌‌تواند به این زبان نامه، گزارش و مقاله بنویسد». البته در اهداف فرهنگی و هنری مقطع متوسطه بحث بر سر این است دانش‌آموزی تربیت شود که «٧-به زبان و لهجه‌ی بومی و محلی خود علاقه‌مند است» و صد البته «٩-به نقش مهم زبان فارسی در ایجاد وحدت فکری و فرهنگی ایرانیان واقف و با آثار برجسته ادب فارسی مانوس است».

ملاحظه می‌شود نظر شفیعی کدکنی نظری است که هم اکنون هدفگذاری آموزش و پرورش کودکانمان را در دست دارد و نقد آن نه تنها به‌جا بلکه حیاتی است.

٣- اگر وارد بحث‌های نظری راجع به زبان امت در دوران پیشامدرن و زبان ملت در دوران مدرن نشویم، زبان نوشتار در دوران پیشامدرن به دو چیز گره خورده است: دین و دیوان. اگر به هوش باشیم که دچار استدلال‌های عرب ستیزانه‌ی ناسیونالیست‌های رضاخانی نشویم، پس از ورود اسلام جدا از عربی که زبان اندیشه و زبان نوشتاری اصلی تمدن اسلامی بود، دو حوزه‌ی دیگر زبان نوشتار در پیوند با دین و دیوان ایجاد شد: سنت ادبی گوران و سنت ادبی فارسی ماوراءالنهر. زبان کوردی گوران در پیوند با دین، و زبان فارسی در پیوند با دیوان سامانیان سنت نوشتاری خود را شکل می‌‌دهند. بعدها همین سنت به واسطه‌ی دیوان خاندان بوتان، سنت نوشتاری کوردی کورمانجی را نیز پدید می‌‌آورد. آنچه که نباید از قلم بیفتد دور بودن خاندان سامانیان از مرکز خلافت و نزدیکی سنت نوشتاری گوران به مرکز خلافت است. اما تاریخ‌نگاران ملی‌گرا و آقای شفیعی کدکنی تحت نام فهلویات سعی در هضم سنت نوشتاری زاگروس درون روایت خود را داشته و پس از آن زبان بلخ و بخارا را به سراسر جغرافیای ایران تعمیم می‌دهند. تعریفی که در کلاس سوم دبستان از ایران می‌شود از زبان عباس یمینی شریف، ایرانی است که «زاد فردوسی را/زاد و پرورد به دامن خیام/زاد بیرونی را، بوعلی سینا را» و همچنین فارس بودن و افتخار به ادبیات فارسی جزئی از آن هویت ایرانی خواهد بود. سراسر تاریخ رسمی و اندیشه‌ی کسانی چون شفیعی، بە حاشیه‌رانی‌ کثرت تحت نام محلی است. دانشگاهیان با نادیده گرفتن خاندان‌ها و حکومت‌های شدادی، مروانی، ایوبی، اتابکان لر، اردلان، بوتان و... و امثال شفیعی کدکنی با نادیده انگاشتن شاهکارهایی چون آثار خانی، خانای قبادی و جزیری سعی در تحریف واقعیت دارند. چرا که به حساب آوردن این محلی‌های ایلیاتی و دهاتی در تصور خوداروپایی پنداری خلل ایجاد می‌کند و به ناچار با چنگ و دندان از این توهم که زبان فارسی، زبان فردوسی و دقیقی تنها پل ارتباطی ایران زرین با اکنون است، محافظت می‌کنند.

اما برای برساختن این هویت، پناه آوردن به حوزه‌ی زبانی ماوراءالنهر این خطر را در پی دارد که تفاوت با افغان و تاجیک در آن رنگ می‌‌بازد. شاید خودجدا انگاری از افغانها و بدرفتاری‌های مکرر با آورگان افغان، ناشی از همین یادآوری کیستی است. چه در تاریخ آن هنگام که افغانان سلسله‌ی صفوی را برمی‌‌اندازند از آن به عنوان اشغال یاد می‌‌کنند و چه امروز که بەتمامی خود را از آنان جدا می‌‌انگارند. یگانگی حوزه‌‌ی تمدنی با افغان‌ها و تاجیک‌ها در توهم خوداروپایی پنداری درزی ترمیم ناشدنی ایجاد می‌‌کند.

۴- زبان فارسی پیش از دوران اجبار رضاخانی، در حوزه‌های ادبی و دیوانی کاربرد داشته است. در دوران نوین و با به میان آمدن روزنامه، کتاب چاپی و رسانه‌های جمعی و نوین شدن آموزش، چرایی استنتاج ممنوع شدن زبان‌های غیر فارسی در حوزه‌های جدید از کاربرد زبان فارسی در حوزه‌های دیوانی و ادبی، هیچگاه به پرسش گرفته نشده است. مغالطه‌ی تعمیم این زبان به تمامی حوزه‌های دیگر چون آموزش، رسانه، بازرگانی و... رازی است که سعی در مکتوم نگه داشتن آن داشته‌اند. اما این تنها مغالطه نیست. مغالطه‌ی دیگر استفاده از اصطلاح زبان مشترک و سپس تغییر معنای آن به تنها زبان ممنوع‌نشده است. در خاطرات زندانیان جریان سیاه‌بگیری‌های رضاخانی توسط سپهبد امیراحمدی، می‌‌خوانیم که گاهی در میان صدها زندانی تنها یک فرد قادر بوده است که به «زبان آدم» تکلم کند. با این توصیفات حتی اگر فرض مشترک بودن زبان فارسی را هم بپذیریم این به نتیجه‌ی لزوم محروم کردن زبان‌های دیگر از به‌کارگیری منجر نمی‌شود. بدیهی است زبان اگر از در حوزه‌ای به‌کار گرفته نشود، در آن حوزه ضعیف می‌شود. از اینجاست که مغالطه‌ی قدرت زبان سر بر می‌‌آورد: زبان‌های دیگر به واسطه‌ی دور ماندن از حوزه‌های آموزش و کاربرد در رسانه و ادارات ضعیفند، و چون ضعیفند ارزش آموزش و به‌کارگیری ندارند.

اما به راستی تمامی این استدلال‌ها و مغالطات، محافظت با چنگ و دندان از توهمی است که زبان فارسی را تنها یادگار گذشته‌ی زرین پیش از اسلام دانسته و از این رو تنها زبان شایسته‌ی بقا در ایران را فارسی می‌داند. اما دیر یا زود این پرسش همه‌گیر می‌شود که به‌راستی چرا باید به واسطه‌ی فرضیاتی که در دوران جدید مورد بازاندیشی قرار نگرفته‌اند تمامی منابع یک کشور چندزبانه در خدمت تقویت یک زبان قرار بگیرد؟

۵- شفیعی کدکنی همانند دیگر باستانگرایان به دام توهم اصالت و یگانگی پیش از فساد می‌‌افتد. تعریف آنان از ایران اصیل، همچون بیشتر شرق‌شناسان، ایران پیش از ورود اسلام و اعراب است. از این رو کعبه‌ی آمال آنان نیز دوران پیش از اسلام است و تنها رشته‌ی پیوند دهنده‌ی مردم کنونی به آن دوران را زبان فارسی می‌‌دانند. تصور اینان بر دو فرض نادرست بنیان نهاده شده است: نخست اینکه، فرض می‌گیرند که زبان ایرانیان یک زبان بوده است و دوم اینکه آن زبان فارسی بوده است. با این دو فرض می‌‌توان زبان‌های دیگر را صورت فاسد و دگرگون شده‌ی آن یگانه‌ی اصیل شمرد. اما نتیجه‌ی این فرض‌های نادرست و توهم ناشی از آن، نتایج واقعی بسیار تأسف‌بر‌انگیزی به دنبال داشته است: زبان های دیگر کاملا از ساحت‌های آموزش، اداری، دادگاه، بازرگانی و رسانه دور نگهداشته شده‌اند.

۶- شفیعی کدکنی بسیار متمایل است که توطئه‌ای را در کار ببیند. اگر توطئه‌ای در کار باشد، مطمئنا توطئه‌ی دور نگه‌ داشتن فرزاندن این سرزمین از فکر و اندیشه است. تحمیل زبان فارسی به عنوان تنها زبان مورد تایید برای آموزش، منجر بە گسترش زبان فارسی نمی‌شود، بلکه تنها باعث تضعیف زبان‌های دیگر می‌شود. بیسوادی و ناتوانی در اندیشیدن محتمل‌ترین نتایج تحمیل زبانی هستند. اگر اهداف «آشنا کردن»، «مأنوس کردن» به زبان فارسی برای «توانایی نگارش مقاله به زبان فارسی» را هدف به خدمت گرفتن متکلمان زبان‌های دیگر برای تقویت فارسی بدانیم، افراد تربیت شده نه در زبان فارسی کفایت لازم را به دست می‌‌آورند و نه امکان آموزش به زبان خود را می‌‌یابند. اینجاست که هدف کشتی‌گیری شفیعی کدکنی زیر سؤال می‌رود و ذهن‌ها متوجه اهداف پنهانتر می‌‌شوند.

۷- تفکر شفیعی کدکنی در میان بسیاری از قلم به دستان ساری و جاری است. هنوز بر این پندار نادرست پای می‌‌فشارند که زبان‌های دیگر محلی و ایلیاتی هستند و بقای این زبان‌ها برای خوداروپایی پنداری و توانایی کشتی گرفتنشان مشکل‌زا هستند. اما در دورەای کە نمی‌توان رسانه را با منابع ملی در اختیار تنها یک زبان قرار داد، یک گام پس نهاده و به برخی حقوق در قالب زبان مادری معترف می‌شوند. با این وجود ریشه‌های تقلیل حقوق جمعیت‌های زبانی به حق آموزش به زبان مادری را در توهمات پیشین و مهارت‌های کشتی‌گیری باید جست. به‌ عنوان مثال در اقدامی جنجالی «فرهنگستان زبان و ادب فارسی»، از زبان لکی به عنوان زبانی مستقل در حوزه‌ی زبانی زاگروس یاد می‌کند و چون این به رسمیت شناختن با در نظر گرفتن بودجه‌ای برای زنده نگه‌داشتن و تقویت و آموزش زبان همراه نیست، باید آن را در چارچوب اهداف پیشین اما با سیاست‌های جدید نگریست. فرهنگستان فراموش کرده است که دیگر فرهنگستان زبان‌های ایران نیست و فرهنگستان زبان و ادب فارسی است و برای اظهار نظر درمورد جمعیت‌های زبانی غیرفارسی مشروعیت کافی ندارد.

آقای کدکنی نیز تنها از آن رو که عاشق فردوسی و بیدل است با استدلال ضعیف و فاقد ارزش بودن زبان‌های دیگر ایران، درمورد این زبان‌های «دیگر» تصمیم می‌گیرد. ما با پیگیری این استدلال به وی توصیه می‌کنیم که اگر در فکر ایجاد حوزه‌ی زبانی قدرتمند برای کشتی گرفتن است، بهتر است در پی تقویت زبان عربی باشد کە سنت نوشتاری بسیار نیرومندتری دارد و اگر به واسطه‌ی عشقش به بیدل و زبان فارسی از این کار روی برگرداند، دیگر آن چنان مشروعیت ندارد که زبان‌ مردمان دیگر را محلی خوانده و حکم به قتل آن زبان‌ها بدهد. هرچند آن چنان که از فایل صوتی سخنانش پیداست همیشه حکم قتل زبان نمی‌دهد و گاهی نه از روی ترحم بلکه برای تقویت زبان مورد علاقەاش، حکم عفوی صادر می‌کند اما این حکم عفو، در منظرش حکم مصونیت از دیگر گزندها نیست.

*فایل مصوبات ویژه‌ی مدارس، که حاوی اهداف کلی و اهداف سه مقطع آموزشی است را می‌توانید از اینجا دانلود کنید.

نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمی‌باشد.