در آستانههمبستگی یا سقوط سرمایهسیاسی
14:26 - 25 آذر 1390
Unknown Author
در آستانههمبستگی یا سقوط سرمایهسیاسی
افراسیاب گرامی
اشاره: اندیشیدن بهمسائل کردستان، از جانب نسل امروزی، نسلی کهپرسش ژرف و بنیادین در مورد گذشته، حال و آیندهخویش و سرنوشت جامعهی خویش داریم، با مشکل بزرگ شناخت سیاسی مواجهاست. زیرا کهبسترهای سیاسی و اجتماعی ما، گفتمانهای متفاوت است کهنه می توان آن را خودآگاهی جامعهخواند، نهگذاری است بهجامعهبهتر، بلکهنوعی بازتولید جنبش و جریانات تقلیدی است کهخواهان هدایت کردن جامعهبهسوی ناکجاآباد است. نکتههایی کهدر این نوشته کوتاه می خواهم بیان کنم، موارد آشنا و ناأشنایی است کهنخبگان، احزاب، نهادهای مدنی و روشنفکران جامعهکوردستان را طی این دههها در بر میگیرد و بهنقد میکشاند. هدف از این مقالهبیان مسائل تئوریک نیست، بلکهنقد جنبش سیاسی کورد در کردستان ایران است از منظر نسل امروزی کهپرسشهایی دارد وباید بهآنها پاسخ دادهشود. پرسشهایی چون، چرایی عدم تحقق مطالبات کورد در حالی کهبیشترین قربانی را داده است؟ علل رواج فرهنگ سکوت و عدم توسعهسیاسی و بحران سیاسی و علل عدم وجود تساهل و گفتمان دمکراتیک در میان احزاب و روشنفکران ما؟ همهاینها درد مشترک جامعهما و نسل ماست کهبهآیندهناروشن کوردستان میاندیشیم.
بیان مسئله:
نقطهعطف جنبش کوردی، حق تعیین سرنوشت ملی، عدالت اجتماعی و آزادی انسانها برای بنیان نهادن جامعهسالم و توسعهسیاسی و اجتماعی است. اما زمانی که بهتحلیل و بررسی جامعهکوردستان و جنبش ملی آن نظر میافکنیم، با توجهبهفرماسیونهای اجتماعی خود طی قرن بیستم، نهتنها با قدرتهای سلطهدرگیر بوده، بلکهبا مسائل جهانی و تفکر غالب بر جهان از یک طرف، و ساختارشکنی در بطن فرهنگ جامعهو تجدد نیز درگیر بودهاست. در میان این سالها، ساختار سیاسی و فکری دولت تازهبوجود آمدهجمهوری اسلامی و حتی دولت گذشته، با مطالبات کوردها سازگاری نداشت بنابراینبهخشونت سیاسی انجامید. هرگاهجنگ، تضاد، نابسامانی سیاسی و پراکندگی نیروهای تاثیرگذار جامعهبیشتر فضای سیاسی را فرا بگیرد، خشونت سیاسی تمام حوزههای اجتماعی و سیاسی جامعه را در بر خواهد گرفت. اما درگیری خشونت با خشونت، حاصلش فاجعهخواهد بود. فاجعهای انسانی، فرهنگی و... کهسرنوشت سیاسی کوردستان را با توجهبهشرایط منطقه، در تنگنا قرار دادهو آسیبهایی چون شکافهای سیاسی، بحران مشارکت و سقوط سرمایهسیاسی را بهدنبال خواهد داشت. سرمایهسیاسی کورد، حاصل مبارزات طولانی است، اما اگر در شرایط کنونی رهبران سیاسی و احزاب و فعالان سیاسی با تامل بیشتر و خرد سیاسی، واقعیتهای سیاسی جامعهو تحولات درون منطقه، ایران و کوردستان را درک نکنند، بی شک بازگشت و تکرار تاریخ خواهیم داشت. در واقع یک روند ایستایی، ناپایدار و نابسامان داشتهکهحتی مفاهیم گفتمان دمکراتیک، وجود نهاد حزب در جامعه، روشنفکر و حتی نقش احاد مردم را بهنقد می کشاند. در یک جملهکوتاه، دمکراسی و مدرنیتهسیاسی بهمثابهتوسعهسیاسی و فرهنگی و پلورالسیم سیاسی، وضعیت مدرن است که نهادینهشدن فرهنگ دمکراتیک، تفاهم و دیالوگ سیاسی از ویژگیهای آن است. اما آنچهقابل اندیشیدن است، احزاب کوردی کهبرخواستهوضعیت مدرن، ضرورت جامعهکوردستان و برای پیشبرد مطالبات کوردی هستند، اکنون از فرهنگ دیالوگ و تفاهم سیاسی رنج می برند. ردپای مسئلهبهکجا ختم می شود؟ بهعدم فرهنگ سیاسی دمکراتیک یا عدم احساس مسئولیت نسلهای پیش از ما؟ یا ساختار سیاسی دولتی در مقابلهبا خواستههای کوردها در ایران؟ شکی در تاثیرات ساختار سیاسی حاکم نیست کهمشکل اساسی را بهوجود آوردهو حقوق بنیادی ملت کورد را نادیدهگرفتهاست و اساساً مسئلهکورد بهسیستم سیاسی حاکمیت بر می گردد، اما هدف ما نقد حاکمیت نیست، نقد خود بهمثابهمسئولیت تاریخی است. نسل امروز ما چقدر از نسل دیروز احساس رضایت می کنند؟ آیا باید تاریخ ما شاهد این همهقربانی می بود؟ مگر حافظهی یک ملت چقدر باید ضعیف باشد یا چقدر برای مسائل ترسناک و تراژیک فضا داشته باشد؟ همهما کهدغدغهفردای کردستان را در سر می پرورانیم، باید قدر لحظات و فرصتهای تاریخی کهپیش رو داریم را بدانیم، زیرا توجیهآیندهبرای نسلهای آینده، قابل قبول نخواهد بود. توجیهعملا شکست تاریخی بهحساب می آید. شکستی کهبازگوکردن آن شرمساری نیز به همراه دارد. پس کار روشنفکر کورد، توجیهنیست، نقد و بیداری جامعهاست.
آیا وجود حزب برای جامعهضروری است؟
احزاب سیاسی یکی از بنیانهای توسعهسیاسی و فرهنگی در هر جامعهای می باشند. بنیادهایی مردم نهاد و تشکلهای مدرنی کهدارای برنامهی مشخص کلان برای هدایت جامعههستند. تشکلهایی کهدر جوامع مدرن، ضمن فراهم نمودن زمینهیرقابت قانونمند شهروندی، پیشرفت و مدیریت سیاسی جامعهرا بر عهدهمی گیرند و نقش بسزایی در روند قدرت سیاسی و نیروهای مردمی دارند. مهمترین و تازهترین تحول بنیادی در دمکراسی و دولتهای دمکراتیک، مدیریت سیاسی و بوروکراسی است کهاز جانب احزاب بهجامعهمنتقل و بازتعریف می شوند و عملا رهبری جامعهرا در دست دارند. احزاب، اندیشهسیاسی جامعهرا تشکیل می دهند. راهبرد و استراتژی جامعهرا هدایت می کنند زیرا کهترقی فکری و سیاسی جامعه لزوماً در بحث و انتقاد آزاد است. براساس تجربهبه دست آمده از سیر تاریخ دموکراسی، یک شرط قوام و ثبات حکومت ملی را هوشیاری مردم و آگاهی آنان از حقوق فردی و پایبندی اجتماعی افراد نسبت به مسئولیت مدنی و سیاسی و آمادگی آنها در دفاع از حقوق خود می دانند که با توسعهتعلیمات عمومی و تربیت ملی و مدنی و ایجاد تشکیلات حزبی تأمین می شود. حزب بهعنوان مسیر و ابزار نیل بهاهداف کلان دولتی و جنبشهای مردمی، همیشهدر راس جنبشهای اجتماعی و انقلابها قرار گرفتهاست. از این منظر، احزاب، مدیریت سیاسی، عقلانیت سیاسی، وفاق سیاسی و قاطعیت سیاسی را در جامعهتشکیل می دهند. اما با شرایطی همچون فضای بستهی سیاسی و عدم فعالیت احزاب، عدم مشارکت سیاسی و تحزب در ایران کهما کوردها با آن مواجههستیم، ـ تنها مدت نسبتا کوتاه و شرایط نابسامان کوردستان ـ هیچ وقت از طرف دولت اجازهفعالیت نداشته ایم و با شرایط دشوار و سخت روبرو گشتهایم. بنابراین به منظور رسیدن به اهداف بلندمدت و پایدار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی چاره ای جز تشکل و تحزب و پیمودن راه دشوار سیاست نیست. اما، آیا نقش احزاب با کاوش تاریخ معاصر و ظهور احزاب و ضرورت تشکیل نهادهای مدرن در جامعهکوردستان، تنها گسترش شهرها و ظهور طبقهخردهبورژوا بود، یا اینکهگذار جامعهبهزندگی مدرن شهری و توسعهسیاسی بود؟! تجربههای تاریخی بهما نشان می دهد، هرگز احزاب کوردی نتوانستند گفتمان سیاسی را برای کوردستان تعریف کنند. سراسر قرن بیستم درگیر مسائل چپ بودند. کپی اندیشهو راهبردها و سنت برادر بزرگتر را ترویج دادند. گفتمانی که فاقد هویت سیاسی کوردی و فراتر از نیاز جامعهکوردستان بودهاست. ما بهعنوان نسل امروزی هرگز ارزش پیشبردها و نقطهعطفهای جنبش کوردی را از یاد نمی بریم. اما ضعفها، عدم توجه به بحران های موجود، عدم استفادهاز فرصتهای تاریخی و عملکرد احزاب را بهنقد می کشانیم. زمانی کهخاطرات همیشهتراژیک ما، تکرار تاریخ مستند کورد شود، به دلیل عدم عقلانیت تاریخی، بیشتر در پی ساختن دیوار آهنین برای حصرخانگی ملت خویش هستیم تا سکوت را پیشهو آیندهرا نیز زندهبهگور کنیم. عواملی چون، گسترش حوزهکاریزما و جلوهی دینی دادن به حزب و مقدس شمردن ارزشهای حزبی، ترجیح دادن منافع حزبی بر منافع کل جامعهکهسطوح مختلف آن را به سکوت خواهد کشاند، سبب عقیم ماندن جامعهو عدم به وجودآمدن فرهنگ تساهل و مدارا و باعث پراکندگی نیروهای سیاسی و غیرهخواهد شد کهبهنظر من این وضعیت برآیند دو نسل آرمان گرا و واقع گراست و با درک واقعیتهای زمان و هماهنگ شدن با شرایط داخلی، جهانی و منطقهای با نیت نیل بهاهداف دمکراتیک و جامعهسالم، همیشهدر تضاد بوده. بههمین صورت باید بگویم گسلی عمیق در جامعهو نقش احزاب بوجود آمدهکهترمیم این نقش، نیاز بهبازسازی تعریف حزب و نیاز به آن در جامعهاست. در واقع پاسخگوی وضعیت موجود برای نسل ما احزاب هستند نهمردم؟ حال اگر رهبران احزاب کردستانی نتوانند، همبستگی و جبههملی را تشکیل دهند، در آیندهنهچندان دور، یاس سیاسی به مثابه ی یک بیماری اپیدمی، کل جامعه کوردستان را به آن مبتلا خواهد نمود. اما وجود نقاط مشترک و خط مشی مشترک از جانب احزاب کورد، مانند حوزهفعالیت سیاسی و چشم انداز سیاسی آنها برای حل مسائل کردستان و تامین مطالبات کورد، زمینهرا برای همگرایی و همبستگی سیاسی فراهم می کند، اما مهمترین مانع این روند، عدم فرهنگ سیاسی دمکراتیک است. زیرا کهرفتار سیاسی حزب در جامعهکوردستان، ساختاری است مدرن کهبا روابط سنتی مدیریت شدهاست.
رد پای فعالان سیاسی و روشنفکران بهکجا ختم می شود؟
نخبگان، الیت، روشنفکران جامعه، وظیفهی تاریخی و ابزار سازندهی تولید گفتمان را در این زمینهدارند. از این جهت کهجنبشی تحت عنوان روشنفکری نداریم و پراکندهاست، باید گفت جریانهای شکل گرفتهروشنفکری در کوردستان ایران از جریانهای ملی، ملی ـ مذهبی، مارکسیسی و لیبرال و ... خارج نبوده، اما در نهایت، همهاینها بهنقش آنها در جامعهختم می شود. اهمیت تحولات معاصر بر تاریخ جنبش سیاسی کورد در کردستان ایران، مسیر دستیابی کورد بهآرمانهای ملی و نقش روشنفکران را دشوار نمودهاست. روشنفکر کورد، وظیفهی اجتماعی خود را فراموش کردهو با ترویج فرهنگ غالب احزاب و پیروی از جریانات سیاسی، فضای نقد را برای خود بستهاست. باید بگویم ما کوردها قشر روشنفکری خاموش داشتهایم کههرگز ادای دین نکردهاست. حال باید دانست چرا امروزه، نخبگان سیاسی کورد از احزاب هراس دارند و نمی خواهند برای حل مسئلهکورد در کوردستان ایران چارهاندیشی نمایند؟ فرهنگ دیر پای عدم فعالیت جمعی و عدم هماهنگی نخبگان سیاسی، در طول تاریخ نشان دادهاست کهنخبگان و روشنفکران سیاسی، بهجای اینکهنقش متحد و آمادهسازی جامعهرا برای شکستن تابو و گسترش فرهنگ سیاسی ایفا کنند، جامعهرا بهقهقرایی کشاندهاند. در واقع باید گفت، رد پای نقش روشنفکری در کوردستان بهکج راههختم می شود.
پایان سخن:
این نوشتهکوتاه، بازگوکننده ی مسائل کلی از کوردستان بود و پرسشی است از احزاب و نخبگان سیاسی و روشنفکران جامعهتا ضرورت «تکوین و فراهم نمودن فرهنگ دمکراتیک برای پیشگیری از شکافهای سیاسی در میان احزاب و برداشتن موانع پیش پا افتادهبرای تشکیل جبههکوردستانی» که جنبش کوردی را بهسکوت سیاسی تبدیل کرده است، یادآوری نماید. این در حالی است کههر روزهما شاهد نقض حقوق سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی مردم کورد هستیم. زندانها مظهر رنج ملت شدند و شاهد سقوط سرمایههای سیاسی و اجتماعی هستیم. شبکههای اجتماعی فیسبوک و تویتر و ... فضایی شده اند برای تحقیر یکدیگر. رسانهها سیاست کاذب را پیروی می کنند و غیرهو غیره. وظیفهروشنفکر و نخبهگان جامعهچیست؟ بسترهای سیاسی و اجتماعی کورد نیاز بهبازسازی گفتمان سیاسی و مطالبات کورد دارد تا راه را برای آیندهبهتر فراهم سازد. اگر احزاب کوردی در فکر همبستگی نیستند، چرا نخبگان سیاسی برای طرح مانیفست جنبش کوردی و با هدف همبستگی گرد هم نمی آیند و آیندهکورد را امید بخش نمی کنند؟ حداقل با شکستن سکوت سیاسی و با مشارکت نخبگان در مدیریت و نظارت بر عملکرد احزاب سیاسی به روند توسعهسیاسی سرعت ببخشند و روح تازه ای در کالبد جامعه ی کورد بدمند. زیرا کهتجددگرایی وارونهاز جهان پیشرفته، باعث سکوت تاریخی کورد در برابر عدم رسیدن بهمطالبات ملی و دمکراتیک شده و از طرفی سبب نهادینهشدن سکوت بهجای فریاد کردن آزادیهای دمکراتیک می شود. جنبش کوردی نیاز بهانقلابی اجتماعی در درون خود دارد کهبهنظر من مهمترین عامل بازسازی جامعه، انقلاب اجتماعی است. انقلاب اجتماعی، انقلابی است کهسنتها و فرهنگ غالب و عدم تساهل احزاب کوردی را با همدیگر نقد و بازسازی و مرزهای غرور و تعصب کور کورانهرا می شکافد. اگر کل نوشتهرا جمع بندی کنم، از تمامی فعالان و نخبگان سیاسی کورد می خواهم بپرسم چه پاسخی برای نسل آیندهدارند؟ و اگر احزاب کوردی قادر بهتشکیل جبههی کوردستانی نیستند، چرا نخبگان سیاسی پیشگام این همبستگی نمی شوند و فشار واقعی خود را برای توسعهسیاسی کورد وارد نمی کنند؟
جهان شاهد تحولات زیادی در ساختار سیاسی دولتهای منطقهاست. وقوع هر رویدادی در ایران، آشفتگی سیاسی بههمراه دارد. همبستگی نابهنگام و خودسرانهو بدون استراتژیک و برنامهمشخص، فاجعهبهبار می آورد. تاریخ تکرار می شود. فاجعهاین بار ترسناکتر از گذشتهخواهد بود زیرا کهمردم کورد توان مقابلهبا چنین رویدادهای اسفباری را از دست دادهاند و کاملا نا امید هستند.
نسل من جواب را همین حالا می خواهد. هم اکنون این پاسخ را می خواهد نهدر فردای از دست رفته. زیرا دیگر فرصتی برای جبران نابودی سرمایهسیاسی و اجتماعی کورد نخواهیم داشت.
افراسیاب گرامی
اشاره: اندیشیدن بهمسائل کردستان، از جانب نسل امروزی، نسلی کهپرسش ژرف و بنیادین در مورد گذشته، حال و آیندهخویش و سرنوشت جامعهی خویش داریم، با مشکل بزرگ شناخت سیاسی مواجهاست. زیرا کهبسترهای سیاسی و اجتماعی ما، گفتمانهای متفاوت است کهنه می توان آن را خودآگاهی جامعهخواند، نهگذاری است بهجامعهبهتر، بلکهنوعی بازتولید جنبش و جریانات تقلیدی است کهخواهان هدایت کردن جامعهبهسوی ناکجاآباد است. نکتههایی کهدر این نوشته کوتاه می خواهم بیان کنم، موارد آشنا و ناأشنایی است کهنخبگان، احزاب، نهادهای مدنی و روشنفکران جامعهکوردستان را طی این دههها در بر میگیرد و بهنقد میکشاند. هدف از این مقالهبیان مسائل تئوریک نیست، بلکهنقد جنبش سیاسی کورد در کردستان ایران است از منظر نسل امروزی کهپرسشهایی دارد وباید بهآنها پاسخ دادهشود. پرسشهایی چون، چرایی عدم تحقق مطالبات کورد در حالی کهبیشترین قربانی را داده است؟ علل رواج فرهنگ سکوت و عدم توسعهسیاسی و بحران سیاسی و علل عدم وجود تساهل و گفتمان دمکراتیک در میان احزاب و روشنفکران ما؟ همهاینها درد مشترک جامعهما و نسل ماست کهبهآیندهناروشن کوردستان میاندیشیم.
بیان مسئله:
نقطهعطف جنبش کوردی، حق تعیین سرنوشت ملی، عدالت اجتماعی و آزادی انسانها برای بنیان نهادن جامعهسالم و توسعهسیاسی و اجتماعی است. اما زمانی که بهتحلیل و بررسی جامعهکوردستان و جنبش ملی آن نظر میافکنیم، با توجهبهفرماسیونهای اجتماعی خود طی قرن بیستم، نهتنها با قدرتهای سلطهدرگیر بوده، بلکهبا مسائل جهانی و تفکر غالب بر جهان از یک طرف، و ساختارشکنی در بطن فرهنگ جامعهو تجدد نیز درگیر بودهاست. در میان این سالها، ساختار سیاسی و فکری دولت تازهبوجود آمدهجمهوری اسلامی و حتی دولت گذشته، با مطالبات کوردها سازگاری نداشت بنابراینبهخشونت سیاسی انجامید. هرگاهجنگ، تضاد، نابسامانی سیاسی و پراکندگی نیروهای تاثیرگذار جامعهبیشتر فضای سیاسی را فرا بگیرد، خشونت سیاسی تمام حوزههای اجتماعی و سیاسی جامعه را در بر خواهد گرفت. اما درگیری خشونت با خشونت، حاصلش فاجعهخواهد بود. فاجعهای انسانی، فرهنگی و... کهسرنوشت سیاسی کوردستان را با توجهبهشرایط منطقه، در تنگنا قرار دادهو آسیبهایی چون شکافهای سیاسی، بحران مشارکت و سقوط سرمایهسیاسی را بهدنبال خواهد داشت. سرمایهسیاسی کورد، حاصل مبارزات طولانی است، اما اگر در شرایط کنونی رهبران سیاسی و احزاب و فعالان سیاسی با تامل بیشتر و خرد سیاسی، واقعیتهای سیاسی جامعهو تحولات درون منطقه، ایران و کوردستان را درک نکنند، بی شک بازگشت و تکرار تاریخ خواهیم داشت. در واقع یک روند ایستایی، ناپایدار و نابسامان داشتهکهحتی مفاهیم گفتمان دمکراتیک، وجود نهاد حزب در جامعه، روشنفکر و حتی نقش احاد مردم را بهنقد می کشاند. در یک جملهکوتاه، دمکراسی و مدرنیتهسیاسی بهمثابهتوسعهسیاسی و فرهنگی و پلورالسیم سیاسی، وضعیت مدرن است که نهادینهشدن فرهنگ دمکراتیک، تفاهم و دیالوگ سیاسی از ویژگیهای آن است. اما آنچهقابل اندیشیدن است، احزاب کوردی کهبرخواستهوضعیت مدرن، ضرورت جامعهکوردستان و برای پیشبرد مطالبات کوردی هستند، اکنون از فرهنگ دیالوگ و تفاهم سیاسی رنج می برند. ردپای مسئلهبهکجا ختم می شود؟ بهعدم فرهنگ سیاسی دمکراتیک یا عدم احساس مسئولیت نسلهای پیش از ما؟ یا ساختار سیاسی دولتی در مقابلهبا خواستههای کوردها در ایران؟ شکی در تاثیرات ساختار سیاسی حاکم نیست کهمشکل اساسی را بهوجود آوردهو حقوق بنیادی ملت کورد را نادیدهگرفتهاست و اساساً مسئلهکورد بهسیستم سیاسی حاکمیت بر می گردد، اما هدف ما نقد حاکمیت نیست، نقد خود بهمثابهمسئولیت تاریخی است. نسل امروز ما چقدر از نسل دیروز احساس رضایت می کنند؟ آیا باید تاریخ ما شاهد این همهقربانی می بود؟ مگر حافظهی یک ملت چقدر باید ضعیف باشد یا چقدر برای مسائل ترسناک و تراژیک فضا داشته باشد؟ همهما کهدغدغهفردای کردستان را در سر می پرورانیم، باید قدر لحظات و فرصتهای تاریخی کهپیش رو داریم را بدانیم، زیرا توجیهآیندهبرای نسلهای آینده، قابل قبول نخواهد بود. توجیهعملا شکست تاریخی بهحساب می آید. شکستی کهبازگوکردن آن شرمساری نیز به همراه دارد. پس کار روشنفکر کورد، توجیهنیست، نقد و بیداری جامعهاست.
آیا وجود حزب برای جامعهضروری است؟
احزاب سیاسی یکی از بنیانهای توسعهسیاسی و فرهنگی در هر جامعهای می باشند. بنیادهایی مردم نهاد و تشکلهای مدرنی کهدارای برنامهی مشخص کلان برای هدایت جامعههستند. تشکلهایی کهدر جوامع مدرن، ضمن فراهم نمودن زمینهیرقابت قانونمند شهروندی، پیشرفت و مدیریت سیاسی جامعهرا بر عهدهمی گیرند و نقش بسزایی در روند قدرت سیاسی و نیروهای مردمی دارند. مهمترین و تازهترین تحول بنیادی در دمکراسی و دولتهای دمکراتیک، مدیریت سیاسی و بوروکراسی است کهاز جانب احزاب بهجامعهمنتقل و بازتعریف می شوند و عملا رهبری جامعهرا در دست دارند. احزاب، اندیشهسیاسی جامعهرا تشکیل می دهند. راهبرد و استراتژی جامعهرا هدایت می کنند زیرا کهترقی فکری و سیاسی جامعه لزوماً در بحث و انتقاد آزاد است. براساس تجربهبه دست آمده از سیر تاریخ دموکراسی، یک شرط قوام و ثبات حکومت ملی را هوشیاری مردم و آگاهی آنان از حقوق فردی و پایبندی اجتماعی افراد نسبت به مسئولیت مدنی و سیاسی و آمادگی آنها در دفاع از حقوق خود می دانند که با توسعهتعلیمات عمومی و تربیت ملی و مدنی و ایجاد تشکیلات حزبی تأمین می شود. حزب بهعنوان مسیر و ابزار نیل بهاهداف کلان دولتی و جنبشهای مردمی، همیشهدر راس جنبشهای اجتماعی و انقلابها قرار گرفتهاست. از این منظر، احزاب، مدیریت سیاسی، عقلانیت سیاسی، وفاق سیاسی و قاطعیت سیاسی را در جامعهتشکیل می دهند. اما با شرایطی همچون فضای بستهی سیاسی و عدم فعالیت احزاب، عدم مشارکت سیاسی و تحزب در ایران کهما کوردها با آن مواجههستیم، ـ تنها مدت نسبتا کوتاه و شرایط نابسامان کوردستان ـ هیچ وقت از طرف دولت اجازهفعالیت نداشته ایم و با شرایط دشوار و سخت روبرو گشتهایم. بنابراین به منظور رسیدن به اهداف بلندمدت و پایدار سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی چاره ای جز تشکل و تحزب و پیمودن راه دشوار سیاست نیست. اما، آیا نقش احزاب با کاوش تاریخ معاصر و ظهور احزاب و ضرورت تشکیل نهادهای مدرن در جامعهکوردستان، تنها گسترش شهرها و ظهور طبقهخردهبورژوا بود، یا اینکهگذار جامعهبهزندگی مدرن شهری و توسعهسیاسی بود؟! تجربههای تاریخی بهما نشان می دهد، هرگز احزاب کوردی نتوانستند گفتمان سیاسی را برای کوردستان تعریف کنند. سراسر قرن بیستم درگیر مسائل چپ بودند. کپی اندیشهو راهبردها و سنت برادر بزرگتر را ترویج دادند. گفتمانی که فاقد هویت سیاسی کوردی و فراتر از نیاز جامعهکوردستان بودهاست. ما بهعنوان نسل امروزی هرگز ارزش پیشبردها و نقطهعطفهای جنبش کوردی را از یاد نمی بریم. اما ضعفها، عدم توجه به بحران های موجود، عدم استفادهاز فرصتهای تاریخی و عملکرد احزاب را بهنقد می کشانیم. زمانی کهخاطرات همیشهتراژیک ما، تکرار تاریخ مستند کورد شود، به دلیل عدم عقلانیت تاریخی، بیشتر در پی ساختن دیوار آهنین برای حصرخانگی ملت خویش هستیم تا سکوت را پیشهو آیندهرا نیز زندهبهگور کنیم. عواملی چون، گسترش حوزهکاریزما و جلوهی دینی دادن به حزب و مقدس شمردن ارزشهای حزبی، ترجیح دادن منافع حزبی بر منافع کل جامعهکهسطوح مختلف آن را به سکوت خواهد کشاند، سبب عقیم ماندن جامعهو عدم به وجودآمدن فرهنگ تساهل و مدارا و باعث پراکندگی نیروهای سیاسی و غیرهخواهد شد کهبهنظر من این وضعیت برآیند دو نسل آرمان گرا و واقع گراست و با درک واقعیتهای زمان و هماهنگ شدن با شرایط داخلی، جهانی و منطقهای با نیت نیل بهاهداف دمکراتیک و جامعهسالم، همیشهدر تضاد بوده. بههمین صورت باید بگویم گسلی عمیق در جامعهو نقش احزاب بوجود آمدهکهترمیم این نقش، نیاز بهبازسازی تعریف حزب و نیاز به آن در جامعهاست. در واقع پاسخگوی وضعیت موجود برای نسل ما احزاب هستند نهمردم؟ حال اگر رهبران احزاب کردستانی نتوانند، همبستگی و جبههملی را تشکیل دهند، در آیندهنهچندان دور، یاس سیاسی به مثابه ی یک بیماری اپیدمی، کل جامعه کوردستان را به آن مبتلا خواهد نمود. اما وجود نقاط مشترک و خط مشی مشترک از جانب احزاب کورد، مانند حوزهفعالیت سیاسی و چشم انداز سیاسی آنها برای حل مسائل کردستان و تامین مطالبات کورد، زمینهرا برای همگرایی و همبستگی سیاسی فراهم می کند، اما مهمترین مانع این روند، عدم فرهنگ سیاسی دمکراتیک است. زیرا کهرفتار سیاسی حزب در جامعهکوردستان، ساختاری است مدرن کهبا روابط سنتی مدیریت شدهاست.
رد پای فعالان سیاسی و روشنفکران بهکجا ختم می شود؟
نخبگان، الیت، روشنفکران جامعه، وظیفهی تاریخی و ابزار سازندهی تولید گفتمان را در این زمینهدارند. از این جهت کهجنبشی تحت عنوان روشنفکری نداریم و پراکندهاست، باید گفت جریانهای شکل گرفتهروشنفکری در کوردستان ایران از جریانهای ملی، ملی ـ مذهبی، مارکسیسی و لیبرال و ... خارج نبوده، اما در نهایت، همهاینها بهنقش آنها در جامعهختم می شود. اهمیت تحولات معاصر بر تاریخ جنبش سیاسی کورد در کردستان ایران، مسیر دستیابی کورد بهآرمانهای ملی و نقش روشنفکران را دشوار نمودهاست. روشنفکر کورد، وظیفهی اجتماعی خود را فراموش کردهو با ترویج فرهنگ غالب احزاب و پیروی از جریانات سیاسی، فضای نقد را برای خود بستهاست. باید بگویم ما کوردها قشر روشنفکری خاموش داشتهایم کههرگز ادای دین نکردهاست. حال باید دانست چرا امروزه، نخبگان سیاسی کورد از احزاب هراس دارند و نمی خواهند برای حل مسئلهکورد در کوردستان ایران چارهاندیشی نمایند؟ فرهنگ دیر پای عدم فعالیت جمعی و عدم هماهنگی نخبگان سیاسی، در طول تاریخ نشان دادهاست کهنخبگان و روشنفکران سیاسی، بهجای اینکهنقش متحد و آمادهسازی جامعهرا برای شکستن تابو و گسترش فرهنگ سیاسی ایفا کنند، جامعهرا بهقهقرایی کشاندهاند. در واقع باید گفت، رد پای نقش روشنفکری در کوردستان بهکج راههختم می شود.
پایان سخن:
این نوشتهکوتاه، بازگوکننده ی مسائل کلی از کوردستان بود و پرسشی است از احزاب و نخبگان سیاسی و روشنفکران جامعهتا ضرورت «تکوین و فراهم نمودن فرهنگ دمکراتیک برای پیشگیری از شکافهای سیاسی در میان احزاب و برداشتن موانع پیش پا افتادهبرای تشکیل جبههکوردستانی» که جنبش کوردی را بهسکوت سیاسی تبدیل کرده است، یادآوری نماید. این در حالی است کههر روزهما شاهد نقض حقوق سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی مردم کورد هستیم. زندانها مظهر رنج ملت شدند و شاهد سقوط سرمایههای سیاسی و اجتماعی هستیم. شبکههای اجتماعی فیسبوک و تویتر و ... فضایی شده اند برای تحقیر یکدیگر. رسانهها سیاست کاذب را پیروی می کنند و غیرهو غیره. وظیفهروشنفکر و نخبهگان جامعهچیست؟ بسترهای سیاسی و اجتماعی کورد نیاز بهبازسازی گفتمان سیاسی و مطالبات کورد دارد تا راه را برای آیندهبهتر فراهم سازد. اگر احزاب کوردی در فکر همبستگی نیستند، چرا نخبگان سیاسی برای طرح مانیفست جنبش کوردی و با هدف همبستگی گرد هم نمی آیند و آیندهکورد را امید بخش نمی کنند؟ حداقل با شکستن سکوت سیاسی و با مشارکت نخبگان در مدیریت و نظارت بر عملکرد احزاب سیاسی به روند توسعهسیاسی سرعت ببخشند و روح تازه ای در کالبد جامعه ی کورد بدمند. زیرا کهتجددگرایی وارونهاز جهان پیشرفته، باعث سکوت تاریخی کورد در برابر عدم رسیدن بهمطالبات ملی و دمکراتیک شده و از طرفی سبب نهادینهشدن سکوت بهجای فریاد کردن آزادیهای دمکراتیک می شود. جنبش کوردی نیاز بهانقلابی اجتماعی در درون خود دارد کهبهنظر من مهمترین عامل بازسازی جامعه، انقلاب اجتماعی است. انقلاب اجتماعی، انقلابی است کهسنتها و فرهنگ غالب و عدم تساهل احزاب کوردی را با همدیگر نقد و بازسازی و مرزهای غرور و تعصب کور کورانهرا می شکافد. اگر کل نوشتهرا جمع بندی کنم، از تمامی فعالان و نخبگان سیاسی کورد می خواهم بپرسم چه پاسخی برای نسل آیندهدارند؟ و اگر احزاب کوردی قادر بهتشکیل جبههی کوردستانی نیستند، چرا نخبگان سیاسی پیشگام این همبستگی نمی شوند و فشار واقعی خود را برای توسعهسیاسی کورد وارد نمی کنند؟
جهان شاهد تحولات زیادی در ساختار سیاسی دولتهای منطقهاست. وقوع هر رویدادی در ایران، آشفتگی سیاسی بههمراه دارد. همبستگی نابهنگام و خودسرانهو بدون استراتژیک و برنامهمشخص، فاجعهبهبار می آورد. تاریخ تکرار می شود. فاجعهاین بار ترسناکتر از گذشتهخواهد بود زیرا کهمردم کورد توان مقابلهبا چنین رویدادهای اسفباری را از دست دادهاند و کاملا نا امید هستند.
نسل من جواب را همین حالا می خواهد. هم اکنون این پاسخ را می خواهد نهدر فردای از دست رفته. زیرا دیگر فرصتی برای جبران نابودی سرمایهسیاسی و اجتماعی کورد نخواهیم داشت.