دانشجویان ستارهدار در ایران
13:27 - 1 بهمن 1393
Unknown Author
فرهاد فهیمی
آن لحظه که شروع به اندیشدن نمودی، آن لحظه که قلبت تپید برای جامعهات و اندیشیدی به حال زندانیای، زنی، دانشجویی و یا کودکی آغاز غفلت بود و خیانتت به این کشور و نظام. شاید عجیب بنماید این جمله، جملهای که سرآغاز یک داستان است، داستانی که با هیچ تحلیل و منطقی سازگار نیست، اما این واقعیتی است که ایران این روزها شاهد آنست. بهانهای که به واسطه آن دانشجویان از حق تحصیل محروم میشوند و مفتخر میشوند به لقب ستارهدار.
این داستان، داستان ستارهداران است. دانشجویانی که جای دانشگاه به میلههای زندان اعتبار میبخشند.
به گمانم کمتر کشوری را میتوان یافت که تحصیل را جزو حقوق اولیه بشری محسوب ننماید و تمام هم وغمش بازداشتن نخبهگانش از ادامه تحصیل باشد.
اتفاقی که در ایران رسمیت دارد و در واقع عمر سیستم بسته به آن است. در طول حیات جمهوری اسلامی حمله به دانشگاه به عنوان پایگاه روشنفکری سابقهای طولانی دارد، اگر ابتدای انقلاب و با استفاده از شعارهای انقلابی و فضای رادیکال وقت، انقلاب فرهنگی متولد میشود و به واسطه آن دانشگاهها تا مدتها تعطیل میشود و پس از باز شدن تعداد زیادی از اساتید و دانشجویان تصفیه میشوند و یا اگر در ١٨ تیر ٧٨ و در زمان اصلاحات دانشجویان به عنوان قشر مترقی در اعتراض به بسته شدن بیش از ١٠ روزنامه در خیابانها تنها بودند و نظام با قدرت رسانهای خود توانست آنها را به شدت سرکوب کند. اینبار مردم در کنار دانشگاهیان از خواستههای حداقلی خود افول نکردند، مقاومتی که تاوان سنگین آنرا باز هم دانشجویان و دانشگاهیان میپردازند.
در دوران اصلاحات بود که مصطفی معین وزیر علوم دولت خاتمی اصطلاح ستارهدار را باب کرد. آن زمان وقتی دانشجویان در آزمون کارشناسی ارشد پذیرفته میشدند در جلوی اسامی برخی از آنان یک ستاره و جلوی اسم برخی دیگر دو ستاره به چشم میخورد پیگیریها به آنجا رسید که یک ستاره به معنای آن است که دانشجوی مورد نظر در مدارکش نقصی وجود دارد و دو ستاره به آن معنا که این افراد در کمیته انضباطی مشکلاتی دارد که نیاز به مرتفع کردن میباشد (کمیته انضباطی نهادی است در دانشگاه که در صورت نیاز به برخورد با دانشجویانی که از نظر دانشگاه متخلف محسوب میشوند عمل میکند و در واقع دلیل وجودیش آنست که از حضور نیروهای امنیتی در دانشگاه جلوگیری شود ) سال ٨٥ و پس از سپری شدن یک سال از دوران ریاست جمهوری احمدینژاد اما بازی به گونهای دیگر پیش رفت، ستارهها معنایی دیگر یافت و اصطلاحاتی چون محروم از تحصیل، تعلیق، بازنشستگی اجباری و ... کم کم در محیط دانشگاه برای خود جایی باز کرد. ظاهرا احمدی نژاد اینبار درست نشانه گرفته بود وی دانشگاه و جنبش دانشجویی را به حق بزرگترین مخالفان خود پنداشته و با تمام قوا سعی در سرکوب آن میکرد.این آغاز شدیدترین سرکوبها برای قشری بود که رفتار و عملکرد غیرمنطقی دولت و حاکمیت را به سختی نقد میکند.
اصطلاحات یک ستاره و دو ستاره تغییر محتوا پیدا کردن و تبدیل به ترمزی برای فعالین دانشجویی شدند که معمولا در آزمونهای ارتقای دوره با بهترین رتبهها قبول میشدند . بدین شکل که دانشجوی ستارهدار میبایست تعهدی را امضا میکرد که اگر به فعالیتهای خود ادامه دهد دانشگاه مختار است وی را بدون هیچ اما و اگری اخراج نماید و دانشجو نیز حق شکایت به هیچ مرجعی را ندارد.
اصطلاح جدیدی که در دوران وزارت زاهدی در وزارت علوم وضع شد سه ستاره بود . عدهای از فعالین دانشجویی که قریب به اتفاق از رتبههای برتر رشتههای خود بودند از ثبت نام در دانشگاه محروم ماندند و عملا دانشگاه از پذیرش این افراد با وجود قبولی سرباز زد.
پیگیریهای این دسته از دانشجویان به آنجا رسید که نهایتا دانشگاه از آنان خواست که ابتدا مشکلشان را با وزارت اطلاعات حل نمایند و سپس برای ثبت نام بیایند. جالب آنکه فعالیت تمامی دانشجویان ستارهدار فعالیتهایی صنفی و یا اجتماعی برای احقاق حقوق دانشجویان، زنان، کودکان و به طور کلی جامعهای بود که در آن زیست میکردند نه بزه و فعالیتهای ضداجتماعی که این خود ماهیت ارتجاعی و مستبدانه دولت مردان و حاکمان را به خوبی نمایان میسازد.
عدهای دیگر از دانشجویان که عموما در مقطع لیسانس مشغول تحصیل بودند به علت فعالیتهای صنفی و درون دانشگاهی محکوم به تعلیق با احتساب سنوات و نهایتا محرومیت از تحصیل برای چند سال و یا مادامالعمر شدند. تعلیق اصطلاحیست که به واسطه آن دانشجو به حکم کمیته انضباطی برای چند ترم از ادامه تحصیل منع میشود. احتساب سنوات نیز به آن معنی که ترمهای معلق دانشجوی تعلیق شده جزو سالیان تحصیلش منظور میشود.
برای مثال اگر برای دریافت مدرک لیسانس حداکثر ٦سال (١٢ ترم) زمان تعیین شده باشد، دانشجویی که ٦ ترم تعلیق میخورد در واقع ٣ سال از دوران تحصیلش را از دست میدهد و اگر دانشجوی موردنظر در سال سوم تحصیل باشد عملا از دانشگاه اخراج شده است.
نمونههایی از این دانشجویان با تعلیقهای ٦ ترمه و یا ٨ ترمه روبرو شدهاند. شاید بهتر باشد مثالهایی از فعالیتهای این دانشجویان در داخل دانشگاه زده شود تا چرایی احکام دانشگاه بهتر مشخص شود.
مثال اول: قضیه دانشگاه زنجان در سال ٨٦ است که در آن ٨ تن از دانشجویان بواسطه جلوگیری از تجاوز معاونت فرهنگی دانشگاه به یک دختر دانشجو و رسانهای کردن آن ماجرا با حکم کمیته انضباطی از ادامه تحصیل محروم شدند، حکمی که در آن جای مجرمین عوض شده بود.
مثال دوم: مربوط میشود به دانشگاه علامه طباطبایی که در سال ٨٧ که در آن ٤ تن از دانشجویان که به علت توقیف نشریه دانشجوییشان به رئیس دانشگاه اعتراض نموده بودند ابتدا توسط وزارت اطلاعات بازداشت و سپس از ادامه تحصیل محروم میشوند. اتفاقاتی که شاید تنها در ایران بتوان نمونههای آن را دید.
عدهای دیگر که مدتهاست از ادامه تحصیل بازداشته میشوند اقلیتهای مذهبی هستند، فارغ از آنکه هیچ بیدینی حق تحصیل ندارد و حتی در صورت اثبات بیدینیش ممکن است به بهای جانش تمام شود عدهای نیز که دارای دین و مسلکی یکتاپرست هستند و به خدا ایمان دارند نیز از ادامه تحصیل منع میشوند و در لیست سیاه جا دارند. بهاییان به عنوان اقلیت دینی که نزدیک به ٣٠٠ هزار نفر را شامل میشوند، اقلیتی هستند که همیشه از ادامه تحصیل محروم بودهاند و ادامه تحصیل درایران، درشرایط حال حاضر برای آنها رویایی فانتزی میباشد.
اما کار به اینجا ختم نمیشود، بعد از این همه احضار و بازداشت نه تنها جنبش دانشجویی به خواب نرفت بلکه چهرههای جدید متولد شدند که در میان آنها آرمانهای بزرگشان یک هدف را در اولویت قرار داده بودند ( آزادی هم کلاسیهای در بندشان ). ترفند نظام در مقابله با دانشجویان میرفت تا کار کرد خود را از دست بدهد. آنها به دنبال ایجاد رعب و وحشت بودند و در جواب تهور و شجاعت دریافت کرده بودند. راهکارهای جدید برای سرکوب جنبش دانشجویی به روی میز رفت و در آن میان دو گزینه مورد توجه قرار گرفت، بازنشستگی اجباری و اصلاح رشتههای علوم انسانی.
اینگونه معروف است که بخشی از اعتبار دانشگاهها در سراسر دنیا بسته به وجود استادانی است که در آن دانشگاهها تدریس مینمایند. نظریهای که با روی کار آمدن احمدی نژاد با تحلیلهای سطحی و به منظور پنهان نگهداشتن هدف اصلی وارونه میشود و بالغ بر ٣٠ تن از اساتید قدیمی و مجرب دانشگاههای مختلف یکباره با بازنشستگی اجباری روبرو میشوند.
استادان مستقلی که دانشجویان برای گذراندن واحدهایشان با ایشان به رقابت با یکدیگر میپرداختند ناگهان با حکمی روبرو میشوند که به موجب آن با قدردانی از زحمات چندین ساله آن استاد گرانقدر و به منظور استفاده از نیروی جوان وی به بازنشستگی فراخوانده میشود. این اساتید غالبا خود را از سیاست پرهیز میدادند و تنها به دلیل داشتن دیدگاههای سکولار بود که عذرشان خواسته شد. جالب آنکه برای جایگزینی این اساتید یا کسی درنظر گرفته نشده بود یا جایگزینها جوانان دست چین شده نظام بودند. سعی بر این بود تا دانشجویان را از محضر این اساتید محروم سازند تا پل راهی باشد برای سرکوب جنبش دانشجویی.
اما مقابله با جنبشهای دانشجویی به همین جا ختم نشد و دستور کار بعدی دولت اصلاح علوم انسانی بود. با این بهانه که علوم انسانی در حال حاضر نمونه بارز تهاجم فرهنگی غرب است و میبایست اصلاح شده و بومی شود اما همه میدانستند بومی شدن به معنای آنست که این دروس میبایست با ارزشهای نظام همگام شود، پس از چندی پذیرش در ١٣ رشته علوم انسانی تا انجام تجدیدنظر در آن به حالت تعلیق در میآید .این رشتهها شامل: حقوق، جامعهشناسی، مدیریت، علوم سیاسی، حقوقبشر، مطالعات زنان و ... میشود.
رشتههایی که بیشترین دردسر را برای نظام داشته است، در واقع دولت تمام تلاش را میکند تا با خریدن وقت اندیشههای کانت، هگل، مارکس و .... را از محتوا تهی نماید.
در واقع علوم انسانی به عنوان خوراک و مایه جنبش دانشجویی میبایست اصلاح میشد تا جنبش دانشجویی که پیش از این فعالین خود را از دست داده بود اینک با فقدان تئوری نیز روبرو شود.
کودتاگران انتخابات ٨٨ در کنار سرکوب عامه مردم برنامه ویژهای را برای جنبش دانشجویی تدارک دیده بودند. این رو در رویی زمانی رخ داد که قبل از انتخابات و در مناظره تلویزیونی احمدینژاد و موسوی آنجا که احمدینژاد در باب دانشجویان ستارهدار مورد سوال قرار گرفت وی با اعتماد بنفسی مثال زدنی وجود این دانشجویان را تکذیب کرد و این پدیده را مربوط به زمان خاتمی دانست و گفت از آنجا که این علائم را توهینی به ساحت مقدس دانشگاه میدانسته است در همان روزهای اول ستاره را از دستور کار وزارت علوم حذف نموده است !!! این دروغ فاحش دانشجویان ستارهدار و محروم از تحصیل را وادار به واکنش نمود. این دانشجویان در اعتراض به این سخنان گردهماییهای اعتراضی را تدارک دیدند که با تجمع مقابل وزارت علوم شروع میشد همان وزارت خانهای که بارها برای کسب حقوق اولیهشان از پلههای آن بالا پایین رفته بودند. در ٣ روز پایانی این تجمعات روبروی صدا و سیما، مرکز شهر و روبروی دانشگاه تهران کشیده شد. تجمعاتی که نه در حمایت از کاندیدایی خاص که برای ابراز وجود ترتیب داده شده بود. دانشجویانی که وجودشان نادیده گرفته شده بود میخواستند حضور خود را اثبات کنند.
پس از انتخابات و موج وسیع بازداشتها شاید این جنبش دانشجویی و دانشجویان ستارهدار و محروم از تحصیل بودند که سنگینترین فشارها را تحمل کردند. این بازداشتها از بدنه جنبش دانشجویی تا حدی بود که زندانها تبدیل به دانشگاه شده بود.
امروز ایران بنا بر آمار رسمی بیشترین درصد فرار مغزها را به خود اختصاص داده است، هنوز استادان به بازنشستگی فراخوانده میشوند و هنوز دانشجویان بازداشت میشوند. و مطمئنیم جنبش دانشجویی تا پای جان برای برقراری دموکراسی و آزادی در ایران میجنگد جنبشی که از دادن هزینه ابایی ندارد.
در پایان و برای ادای احترام فعالین جنبش دانشجویی که اینک مدتهاست با میلههای زندان اخت شدهاند که از میان عزت و ذلت، عزت را برگزیدند و در حال پرداخت هزینههای آن میباشند.
دانشگاه همچنان زنده است
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
آن لحظه که شروع به اندیشدن نمودی، آن لحظه که قلبت تپید برای جامعهات و اندیشیدی به حال زندانیای، زنی، دانشجویی و یا کودکی آغاز غفلت بود و خیانتت به این کشور و نظام. شاید عجیب بنماید این جمله، جملهای که سرآغاز یک داستان است، داستانی که با هیچ تحلیل و منطقی سازگار نیست، اما این واقعیتی است که ایران این روزها شاهد آنست. بهانهای که به واسطه آن دانشجویان از حق تحصیل محروم میشوند و مفتخر میشوند به لقب ستارهدار.
این داستان، داستان ستارهداران است. دانشجویانی که جای دانشگاه به میلههای زندان اعتبار میبخشند.
به گمانم کمتر کشوری را میتوان یافت که تحصیل را جزو حقوق اولیه بشری محسوب ننماید و تمام هم وغمش بازداشتن نخبهگانش از ادامه تحصیل باشد.
اتفاقی که در ایران رسمیت دارد و در واقع عمر سیستم بسته به آن است. در طول حیات جمهوری اسلامی حمله به دانشگاه به عنوان پایگاه روشنفکری سابقهای طولانی دارد، اگر ابتدای انقلاب و با استفاده از شعارهای انقلابی و فضای رادیکال وقت، انقلاب فرهنگی متولد میشود و به واسطه آن دانشگاهها تا مدتها تعطیل میشود و پس از باز شدن تعداد زیادی از اساتید و دانشجویان تصفیه میشوند و یا اگر در ١٨ تیر ٧٨ و در زمان اصلاحات دانشجویان به عنوان قشر مترقی در اعتراض به بسته شدن بیش از ١٠ روزنامه در خیابانها تنها بودند و نظام با قدرت رسانهای خود توانست آنها را به شدت سرکوب کند. اینبار مردم در کنار دانشگاهیان از خواستههای حداقلی خود افول نکردند، مقاومتی که تاوان سنگین آنرا باز هم دانشجویان و دانشگاهیان میپردازند.
در دوران اصلاحات بود که مصطفی معین وزیر علوم دولت خاتمی اصطلاح ستارهدار را باب کرد. آن زمان وقتی دانشجویان در آزمون کارشناسی ارشد پذیرفته میشدند در جلوی اسامی برخی از آنان یک ستاره و جلوی اسم برخی دیگر دو ستاره به چشم میخورد پیگیریها به آنجا رسید که یک ستاره به معنای آن است که دانشجوی مورد نظر در مدارکش نقصی وجود دارد و دو ستاره به آن معنا که این افراد در کمیته انضباطی مشکلاتی دارد که نیاز به مرتفع کردن میباشد (کمیته انضباطی نهادی است در دانشگاه که در صورت نیاز به برخورد با دانشجویانی که از نظر دانشگاه متخلف محسوب میشوند عمل میکند و در واقع دلیل وجودیش آنست که از حضور نیروهای امنیتی در دانشگاه جلوگیری شود ) سال ٨٥ و پس از سپری شدن یک سال از دوران ریاست جمهوری احمدینژاد اما بازی به گونهای دیگر پیش رفت، ستارهها معنایی دیگر یافت و اصطلاحاتی چون محروم از تحصیل، تعلیق، بازنشستگی اجباری و ... کم کم در محیط دانشگاه برای خود جایی باز کرد. ظاهرا احمدی نژاد اینبار درست نشانه گرفته بود وی دانشگاه و جنبش دانشجویی را به حق بزرگترین مخالفان خود پنداشته و با تمام قوا سعی در سرکوب آن میکرد.این آغاز شدیدترین سرکوبها برای قشری بود که رفتار و عملکرد غیرمنطقی دولت و حاکمیت را به سختی نقد میکند.
اصطلاحات یک ستاره و دو ستاره تغییر محتوا پیدا کردن و تبدیل به ترمزی برای فعالین دانشجویی شدند که معمولا در آزمونهای ارتقای دوره با بهترین رتبهها قبول میشدند . بدین شکل که دانشجوی ستارهدار میبایست تعهدی را امضا میکرد که اگر به فعالیتهای خود ادامه دهد دانشگاه مختار است وی را بدون هیچ اما و اگری اخراج نماید و دانشجو نیز حق شکایت به هیچ مرجعی را ندارد.
اصطلاح جدیدی که در دوران وزارت زاهدی در وزارت علوم وضع شد سه ستاره بود . عدهای از فعالین دانشجویی که قریب به اتفاق از رتبههای برتر رشتههای خود بودند از ثبت نام در دانشگاه محروم ماندند و عملا دانشگاه از پذیرش این افراد با وجود قبولی سرباز زد.
پیگیریهای این دسته از دانشجویان به آنجا رسید که نهایتا دانشگاه از آنان خواست که ابتدا مشکلشان را با وزارت اطلاعات حل نمایند و سپس برای ثبت نام بیایند. جالب آنکه فعالیت تمامی دانشجویان ستارهدار فعالیتهایی صنفی و یا اجتماعی برای احقاق حقوق دانشجویان، زنان، کودکان و به طور کلی جامعهای بود که در آن زیست میکردند نه بزه و فعالیتهای ضداجتماعی که این خود ماهیت ارتجاعی و مستبدانه دولت مردان و حاکمان را به خوبی نمایان میسازد.
عدهای دیگر از دانشجویان که عموما در مقطع لیسانس مشغول تحصیل بودند به علت فعالیتهای صنفی و درون دانشگاهی محکوم به تعلیق با احتساب سنوات و نهایتا محرومیت از تحصیل برای چند سال و یا مادامالعمر شدند. تعلیق اصطلاحیست که به واسطه آن دانشجو به حکم کمیته انضباطی برای چند ترم از ادامه تحصیل منع میشود. احتساب سنوات نیز به آن معنی که ترمهای معلق دانشجوی تعلیق شده جزو سالیان تحصیلش منظور میشود.
برای مثال اگر برای دریافت مدرک لیسانس حداکثر ٦سال (١٢ ترم) زمان تعیین شده باشد، دانشجویی که ٦ ترم تعلیق میخورد در واقع ٣ سال از دوران تحصیلش را از دست میدهد و اگر دانشجوی موردنظر در سال سوم تحصیل باشد عملا از دانشگاه اخراج شده است.
نمونههایی از این دانشجویان با تعلیقهای ٦ ترمه و یا ٨ ترمه روبرو شدهاند. شاید بهتر باشد مثالهایی از فعالیتهای این دانشجویان در داخل دانشگاه زده شود تا چرایی احکام دانشگاه بهتر مشخص شود.
مثال اول: قضیه دانشگاه زنجان در سال ٨٦ است که در آن ٨ تن از دانشجویان بواسطه جلوگیری از تجاوز معاونت فرهنگی دانشگاه به یک دختر دانشجو و رسانهای کردن آن ماجرا با حکم کمیته انضباطی از ادامه تحصیل محروم شدند، حکمی که در آن جای مجرمین عوض شده بود.
مثال دوم: مربوط میشود به دانشگاه علامه طباطبایی که در سال ٨٧ که در آن ٤ تن از دانشجویان که به علت توقیف نشریه دانشجوییشان به رئیس دانشگاه اعتراض نموده بودند ابتدا توسط وزارت اطلاعات بازداشت و سپس از ادامه تحصیل محروم میشوند. اتفاقاتی که شاید تنها در ایران بتوان نمونههای آن را دید.
عدهای دیگر که مدتهاست از ادامه تحصیل بازداشته میشوند اقلیتهای مذهبی هستند، فارغ از آنکه هیچ بیدینی حق تحصیل ندارد و حتی در صورت اثبات بیدینیش ممکن است به بهای جانش تمام شود عدهای نیز که دارای دین و مسلکی یکتاپرست هستند و به خدا ایمان دارند نیز از ادامه تحصیل منع میشوند و در لیست سیاه جا دارند. بهاییان به عنوان اقلیت دینی که نزدیک به ٣٠٠ هزار نفر را شامل میشوند، اقلیتی هستند که همیشه از ادامه تحصیل محروم بودهاند و ادامه تحصیل درایران، درشرایط حال حاضر برای آنها رویایی فانتزی میباشد.
اما کار به اینجا ختم نمیشود، بعد از این همه احضار و بازداشت نه تنها جنبش دانشجویی به خواب نرفت بلکه چهرههای جدید متولد شدند که در میان آنها آرمانهای بزرگشان یک هدف را در اولویت قرار داده بودند ( آزادی هم کلاسیهای در بندشان ). ترفند نظام در مقابله با دانشجویان میرفت تا کار کرد خود را از دست بدهد. آنها به دنبال ایجاد رعب و وحشت بودند و در جواب تهور و شجاعت دریافت کرده بودند. راهکارهای جدید برای سرکوب جنبش دانشجویی به روی میز رفت و در آن میان دو گزینه مورد توجه قرار گرفت، بازنشستگی اجباری و اصلاح رشتههای علوم انسانی.
اینگونه معروف است که بخشی از اعتبار دانشگاهها در سراسر دنیا بسته به وجود استادانی است که در آن دانشگاهها تدریس مینمایند. نظریهای که با روی کار آمدن احمدی نژاد با تحلیلهای سطحی و به منظور پنهان نگهداشتن هدف اصلی وارونه میشود و بالغ بر ٣٠ تن از اساتید قدیمی و مجرب دانشگاههای مختلف یکباره با بازنشستگی اجباری روبرو میشوند.
استادان مستقلی که دانشجویان برای گذراندن واحدهایشان با ایشان به رقابت با یکدیگر میپرداختند ناگهان با حکمی روبرو میشوند که به موجب آن با قدردانی از زحمات چندین ساله آن استاد گرانقدر و به منظور استفاده از نیروی جوان وی به بازنشستگی فراخوانده میشود. این اساتید غالبا خود را از سیاست پرهیز میدادند و تنها به دلیل داشتن دیدگاههای سکولار بود که عذرشان خواسته شد. جالب آنکه برای جایگزینی این اساتید یا کسی درنظر گرفته نشده بود یا جایگزینها جوانان دست چین شده نظام بودند. سعی بر این بود تا دانشجویان را از محضر این اساتید محروم سازند تا پل راهی باشد برای سرکوب جنبش دانشجویی.
اما مقابله با جنبشهای دانشجویی به همین جا ختم نشد و دستور کار بعدی دولت اصلاح علوم انسانی بود. با این بهانه که علوم انسانی در حال حاضر نمونه بارز تهاجم فرهنگی غرب است و میبایست اصلاح شده و بومی شود اما همه میدانستند بومی شدن به معنای آنست که این دروس میبایست با ارزشهای نظام همگام شود، پس از چندی پذیرش در ١٣ رشته علوم انسانی تا انجام تجدیدنظر در آن به حالت تعلیق در میآید .این رشتهها شامل: حقوق، جامعهشناسی، مدیریت، علوم سیاسی، حقوقبشر، مطالعات زنان و ... میشود.
رشتههایی که بیشترین دردسر را برای نظام داشته است، در واقع دولت تمام تلاش را میکند تا با خریدن وقت اندیشههای کانت، هگل، مارکس و .... را از محتوا تهی نماید.
در واقع علوم انسانی به عنوان خوراک و مایه جنبش دانشجویی میبایست اصلاح میشد تا جنبش دانشجویی که پیش از این فعالین خود را از دست داده بود اینک با فقدان تئوری نیز روبرو شود.
کودتاگران انتخابات ٨٨ در کنار سرکوب عامه مردم برنامه ویژهای را برای جنبش دانشجویی تدارک دیده بودند. این رو در رویی زمانی رخ داد که قبل از انتخابات و در مناظره تلویزیونی احمدینژاد و موسوی آنجا که احمدینژاد در باب دانشجویان ستارهدار مورد سوال قرار گرفت وی با اعتماد بنفسی مثال زدنی وجود این دانشجویان را تکذیب کرد و این پدیده را مربوط به زمان خاتمی دانست و گفت از آنجا که این علائم را توهینی به ساحت مقدس دانشگاه میدانسته است در همان روزهای اول ستاره را از دستور کار وزارت علوم حذف نموده است !!! این دروغ فاحش دانشجویان ستارهدار و محروم از تحصیل را وادار به واکنش نمود. این دانشجویان در اعتراض به این سخنان گردهماییهای اعتراضی را تدارک دیدند که با تجمع مقابل وزارت علوم شروع میشد همان وزارت خانهای که بارها برای کسب حقوق اولیهشان از پلههای آن بالا پایین رفته بودند. در ٣ روز پایانی این تجمعات روبروی صدا و سیما، مرکز شهر و روبروی دانشگاه تهران کشیده شد. تجمعاتی که نه در حمایت از کاندیدایی خاص که برای ابراز وجود ترتیب داده شده بود. دانشجویانی که وجودشان نادیده گرفته شده بود میخواستند حضور خود را اثبات کنند.
پس از انتخابات و موج وسیع بازداشتها شاید این جنبش دانشجویی و دانشجویان ستارهدار و محروم از تحصیل بودند که سنگینترین فشارها را تحمل کردند. این بازداشتها از بدنه جنبش دانشجویی تا حدی بود که زندانها تبدیل به دانشگاه شده بود.
امروز ایران بنا بر آمار رسمی بیشترین درصد فرار مغزها را به خود اختصاص داده است، هنوز استادان به بازنشستگی فراخوانده میشوند و هنوز دانشجویان بازداشت میشوند. و مطمئنیم جنبش دانشجویی تا پای جان برای برقراری دموکراسی و آزادی در ایران میجنگد جنبشی که از دادن هزینه ابایی ندارد.
در پایان و برای ادای احترام فعالین جنبش دانشجویی که اینک مدتهاست با میلههای زندان اخت شدهاند که از میان عزت و ذلت، عزت را برگزیدند و در حال پرداخت هزینههای آن میباشند.
دانشگاه همچنان زنده است
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.