داستان تأسفبار برخورد تصمیمگیران و در واقع صاحبان دانشگاه ایلام در مورد جذب بنده،بخش دوم و پایانی
15:13 - 5 فروردین 1392
Unknown Author
دکتر محمد نقدی
چند تا از این سؤالات آن افراد خاص تنها پاسخ داده بودند: نمیدانم یا بیتفاوت! فقط همین. جالب است اکنون این موجودات متفکر با خودکار قرمز پهن نویس دور آنها را خط کشیده بودند به تأکید که بله اینهم مدرک! نمیدانیم یا بیتفاوت است!! باور کنید همین! حالا خودتان قضاوت کنید که ما با چه کسانی در این محیط و بخصوص دانشگاه محروم ایلام طرفیم.
در هرصورت، ابتدائیترین حق بنده این است که بدانم دلایل واقعی و بدون ریاکاری و دروغگویی در چنین برخوردهایی چیست؟ اگر حرفی میزنید سندش را هم واضح و شفاف بیاورید البته اگر ذرهای علم و دانش واقعی و مردانگی دارید. اگر مشکل از نهادهای امنیتی بیرون از دانشگاه، مانند وزارت اطلاعات و یا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که بعید بنظر میرسد چنین باشد، چرا صریح نمیگویید؟ اگر مشکل از خودتان و اغراض پنهانیتان و یا مشکلتان با آدمهای توانای بومی است باز هم مثل مرد و انسانهای شریف بگویید. به زعم من، از مشکلات اینان با آدمهای جدی، مسئولیت پذیر، علمی واقعی و منتقد حتی کم، است و این است که باید گفت وای به حال علم و دانش و دانشگاههایی که دست این آدمهای عقبمانده، تنگ نظر و مرید پست و مقام افتاده که به هر قیمتی حاضرند پستشان را حفظ کنند. بجز نامههای انتقادی به رئیس دانشگاه و اینکه مصمم بوده و هستم که باید سعی در اصلاح امور شود و تعلل با عمر کوتاه ما گناهی نابخشودنی است و حداقل من نمیتوانم منفعل زندگی کنم؛ چند بار بطور خیرخواهانه به مسئولین دانشگاه مطالبی در مورد کمبود امکانات، بینظمی در کارهای آموزشی، پژوهشی و ... را گفتم. نگو که اینها ظاهراًبکل از جایی دیگر آمدهاند و جوابشان به کوچکترین عدم چاپلوسی همین برخوردهاست جوری که یکی از معاونان روزی میگفت تو میخواهی جذب شوی این طور حرف نزن! و بقول معروف که بین خودشان میگویند چند سال صبر کن و بعد آزادید. این تفکر غلط و مریض را ببیند من از اول همینم و آخرم همین و تازه من که قحطی جا نبوده برایم مانند شما که در ایلام رئیس هم شدهاید، بلکه به منطقهی خودم آمدهام و بیشک در مورد آن احساس مسئولیت میکنم و حرف منطقی و بجا خواهم زد. دورویی و ریاکاری اینها برای من کم تحمل پذیر است من سعی کرده و میکنم تا حد امکان یک شخصیت داشته باشم چه بیرون و چه درون نه 100 تا.
در سه جلسهی دانشگاهی علمی- عمومی و دانشجویی من به اتفاق همکاران حضور داشتم و من هم حرفهای تقریباً صمیمانه و بعضی انتقادی زدم که اصلاً اینها به هر علت خبرش را هم پخش نکردند، درحالیکه جلسات فلان کس که دیپلم هم ندارد ولی از آنان است و یا حاشیههای خودشان را هم منتشر میکنند چرا که ملک خودشان است دانشگاه دیگر؛ شک ندارم فقط بعلت حضور من در آنها. یک بار نیز در حضور تعدادی از اعضای علمی دانشکده علوم پایه به رئیس دانشگاه، انتقاداتی مختصر را نسبت به کمبود امکانات دانشگاه، نبود فضای آموزشی و پژوهشی کافی \"از جمله کمبود و در واقع نبود کلاس برای تشکیل کلاسهای عادی درسی، آزمایشگاه و...\" در حالیکه دانشگاههای شهرستانهای کوچک استانهای دیگر که کمتر از پنج سال است درست شدهاند چندین برابر این مرکز 40 ساله فضا و امکانات و توسعه دارند، نظم و مقررات آموزشی و البته انتقاد از باری به هر جهت گذشتن و تشریفات و سیستم و کادر اغلب تنبل و بیاحترام و مریض اداری و عدم مدیریت صحیح و اینکه گفتم مدیریت بخشهای مختلف دانشگاه حتی المقدور به سمت انتخابی شدن برود نه اینکه کار شما انتصاب و حاشیه باشد که اینهم به یقین خودم و قول دیگران باعث برخورد بدتر آن رئیس متفکر و همدستان متفکرتر ایشان در دانشگاه شد.
بیشک، اینکه بنده دید مثبتی به آدمها و نیروهای تأکید میکنم نالایق و عقبمانده بومی و مخصوصاً غیر بومی در استان و از جمله دانشگاه ایلام نداشته و ندارم باعث شد کمیتهی چند نفره و تصمیمگیر که تقریباً همه هم غیر بومی و در کل خارج از این منطقهاند در کنار یک رئیس بومی از همه اینان آزاد اندیشتر و اینکه از جمله بنده به راستی به نماز جماعتها با امامت اغلب معاون نهاد و مناسبتهای دیگر عمومی آنها در دانشگاه نرفتم، مرا رد کردند و این دو ترم است که تمام کلاسهای درسی من در دانشگاه لغو و تنها محل کار است که باقی مانده و البته مطمئنم که اگر توان این را داشتند همان را نیز می گرفتند چرا که تصمیمگیر نهایی وزارتخانه و هیأتهای جذب مرکزی و نهایتاً عالی کشور هستند. تأمل کنید که بنده بورسیهی این دانشگاه بودهام که قبلاً برابر با استخدام بود، بومی منطقه هستم، به رشته من نیاز شدید است، نامهی اولیه از طرف نیروهای مسلح و وزارت علوم برای شروع کار آمده است و در حین حال از جنبههای مختلف مشکلی جدی نداشتهام اکنون در نظر بگیرید که با هیچ کار جدی منفی و مخالفت و بیقانونی علنی از طرف بنده، این چنین برخورد شده است و اگر بواقع بنده حرفی و یا عملی و یا انتقاد و یا مخالفت جدی انجام میدادم و یا گزارش جدی منفی در موردم موجود بود، اینان چطور برخورد میکردند؟
باید گفت که مسلماً نظرسنجی دانشجویان و بررسی از کارمندان و همکاران مسئولیتپذیر بهترین راه اظهار نظر در مورد کسی است البته در جاییکه علم حاکم است و واقعاً دانشگاست. بنده علاوه بر بهترین کیفیت آموزش در طول سه ترم تدریس در دانشگاه ایلام به گواهی تقریباً همهی دانشجویان و همکاران مسئولیتپذیر و درست، نظم و انظباط کاری و اداری، کارهای پژوهشی خود را نیز دنبال کردهام بطوری که با هزینهی شخصی به اسم این دانشگاه چند کنفرانس معتبر برای ارائه مقاله رفتهام و الان هزینهی آنها را هم پرداخت نمیکنند و تعدادی مقالهی پژوهشی تخصصی را اگر چه برای انتشار آنها با این وضع برای این مرکز و در سطح این مرکز دلیلی نمیبینم ولی تنها بعلت احساس مسئولیتم در قبال استان و منطقهی زندگیم تعدادی از آنها را منتشر کردهام هر چند که تعدادی را نیز هنوز نیمه کاره گذاشتهام.
پرونده بعد از آن به هیأت مرکزی جذب وزارت علوم فرستاده شد و اکنون نزدیک به شش ماه است که آنجاست. بلافاصله به آنجا رفتم و حاج آقای که آنجا بود و معاون مدیرکل است بعد از ملاحضه 10 ثانیهای! پروندهی مفصل علمی و عمومی، گفت که برو تا هفته دیگر نامههای از بسیج اساتید یا نهاد رهبری آنجا یا آدمهای خاص بیار ببینیم چی میشود؟! واقعاً وضعیت ما را ببین و واقعاً باید بشینیم و گریه کنیم. به علت برداشت شخصی یک عده، عدهای دیگر بازی دیگری را شروع میکنند در این سیستم اداری سرتاپا عیب و مشکل. بنظر شما این حرف یعنی چه؟ گفتم ایناهایی که شما میگویید یا حرفی نزدهاند یا من را رد کردهاند چطور پیش آنها بروم در حالیکه بعداً فهمیدم که حداقل رئیس نهاد رهبری دانشگاه ظاهراً با گزارش منفی کسی دیگر روبرو بوده است. به خانه برگشتم و به خانواده موضوع را گفتم. آنها من را در عمل مجبور کردند که پیش اشخاصی بروم از جمله نمایندهی کنونی حوزه شمالی استان در مجلس، که خودم رفتم. پدرم از قبل به ایشان زنگ زد و من در تاریخ معین شده رفتم که از قضا فقط یک روز در هفته و آن هم ساعت خاصی ایشان ملاقات عمومی داشت با آن همه جمعیت. ایشان که ظاهراً بنده را میشناخت با احترام، نامهای برای حل مشکل نگاشتند. به اجبار خانواده پدرم مرا به اتفاق دوستش به پیش امام جمعه استان بردند ایشان هم نامهای هر چند هیچ چیز خاصی در آن نبود، دستور داد که نوشتند. از محل زندگی، شورای شهر ایلام و چند آدم معتمد هم پدرم نامهای استشهادی! آماده کرد و از آنجا که گفتم حداقل بخاطر خانواده ام تلاش کنم کار درست شود و مجبور نباشم به جایی دیگر بروم، آن ها را به همان حاجآقا دادم همرا با نامهی اعتراضی مفصلی که خودم قبلاً تحویل داده بودم. کمی تأمل کنید که بنده چکار کردهام که باید این کارها را میکردم و یا آیا آدم ناشایستهای بودم؟ بعد از آن باز هم صبر کردم که جلسه بگذارند شاید بیش از سه ماه دیگر صبر کردم در حالی که زنگ هم میزدم یا مراجعه میکردم چند بار، قسمت پاسخگویی آنها در هیأت جذب بیشتر آدم را میپیچاند بخصوص که به تلفن هم اغلب جواب نمیدهند و این دیگر واقعاًآخرش است. اگر هم کسی گوشی را بردارد خیلی شانس بیاوری طرف در عمل فحش ندهد خوب است. خودم هم در این مدت یک سال و نیم بیش از 20 بار به وزارتخانه و جاههای مرتبط مراجعه کردهام با این فاصلهی دور 24 ساعت راه رفت و برگشت و اتلاف وقت و هزینه. اینهم از مزایای بروکراسی و سیستم متمرکز و همه چیز یک کشور بزرگ را یک جا انداختن با آدمهای آنچنانی که بعضی از آنان در اولین برخورد بجای احترام به ارباب رجوع مثل شاه انتظار چاپلوسی از تو را دارند و با بغض نگاه میکنند مثل اینکه پدرکشتگی دارند با تو از اول. بعد از مدتی معلوم شد آن ها هم رأی اینان را تأیید کردهاند و رد و البته گفتهاند 15 روز فرصت دارید اعتراض کنید که اگر خودم سراغش نمیرفتم اینان در دانشگاه ایلام بیشک اصلاً خبرم نمیکردند. کماکان هم هیچ نامه و برگی به من داده نمیشود همه چیز شفاهی است! بنده اعتراض مفصلی نوشتم و دو بار هم به رئیس هیأت مرکزی جذب وزارتخانه حضوری مراجعه کردم. یک بارش همان حاج آقای معاوشن به من میگوید برو یک دانشگاه دیگر فراخوان ثبت نام کن و از این افاضات! واقعاً اگر مسئله خاصی هست این دانشگاه و آن دانشگاه یعنی چه! یعنی بعد از یک سال و نیم تازه از اول!! مدیر کل ظاهراً دستور تجدید نظر داد و اینکه گزینش و این چیزها از اول انجام شود و پروندهی عمومی قبلی را کنار بگذارند. در دومین بار مراجعه به ایشان میگفت آنها تو را نمیخواهند من چکار کنم! من گفتم دانشگاه و مملکت ظاهراً قانون دارد و جایی عموی و اداری قاعدتاً و قانوناً ملک شخصی کسی نیست باید دلیل مستدل و محکم باشد و ایشان به من گفت همین حرفها را میزنید که ردت میکنند! همه چیز را بگیرید و انتظارات دوستان را. ایشان به رئیس کنونی دانشگاه ایلام ظاهراً زنگ زد و آن هم به نظر از روی همان لجبازیش و بلندنظریاش! حرفهای بد دیگر زده بود. واقعاً آدمهای کوچک و رفتارشان را ببینید که برای حفظ یک میز و صندلی و البته برای آنها مزایای خاصش، چه میکنند. آن رئیس دانشگاه و همکارانش اگر مدیر و یا مدیران خوب و دلسوزی بودند و یک درصد هم شایسته، اگر موردی در پرونده من بود که نیست باید خودش بقول خودشان حداقل امر بمعروف و نهی از منکری میکرد و یا میگفت شما مواظب باش در دانشگاه این حرف نزده را نزن! نه اینکه بعد از یک سال رد کند و بعد از یک سال و نیم بر کار اشتباهش اصرار ورزد. بنده به ایشان گفتم شما رئیس هیأت جذب یک وزارتخانهاید اگر شما قرار است همان حرفهای بیدلیل را بزنید که دیگر هیچ در هیچ. هر چند به زعم بنده ایشان اندکی از آنها بهترند ولی به واقع متأسفانه باید بگویم تفاوت زیاد نیست و ظاهراً دوستان همه یک سبک تقریباً مشابه دارند. بنده صراحتاً به ایشان گفتم در صورت بررسی نکردن عادلانه زودتر بعد از این همه صبر، موضوع را رسانهای میکنم و البته ایشان و همچنین معاونش بعد از کمی جا خوردن، گفتند تهدید میکنید! و اینکه از شما بعید است و معاونش هم گفت که شما مثلاً استاد دانشگاهید! بله ماجرای تلخ را ببینید، این همه بیقانونی و ظلم آشکار، آنگاه مرا محکوم میکنند آقایان تا درست شوم طبق نظراتشان. نخیر آقایان من و امثال من مشکلی نداریم امثال شماها سعی کنید خودتان را درست کنید و حداقل به حرفهای که میزنید ذرهای اول بیندیشید و بعد اگر شد عمل کنید و ذرهای از مادیات و تفکرش خارج شوید و از این دنیای پوچ و به رفتن هم فکر کنید اگر سرتان خلوت شد البته. در عین حال بنده همان اوایل نامهای به وزیر علوم، دفتر رئیس جمهور و دفتر رهبری در شکایت به این مسائل نوشتم که طبق معمول چیزی عایدم نشد و البته در آنجاها هم بصراحت گفته بودم اگر بررسی نشود رسانهای میشود. بعد از تقاضای تجدید نظر، نامههای دیگری همراه با شکایت تصمیمگیران و مسئولان دانشگاه ایلام که در واقع دیگر مطمئن شدم که مقصران اصلی بیقانونی و تصمیم سلیقهای هستند را دوباره برای آنها فرستادم و همهی این مکاتبات را همراه با نامهای دیگر برای مقامات مسئول استان ایلام هم فرستادم که تنها نمایندهی حوزه شمالی استان شخصاً به بنده زنگ زدند که پیگیری میکنند، که از ایشان تشکر میکنم و البته مدیری از استانداری که راهنمایی کردند! ولی بنده باز هم نتیجهای ندیدم. البته که ظاهراً هیأت مرکزی جذب هم مراحل کاری تجدید نظرشان را طی میکنند این شش ماه است که کند است برای من یا از قصد و یا از اینکه سرشان شلوغ است و اینکه باید پروندههای یک کشور را چند نفر بررسی کنند.
در عین حال، از آنجا که مطمئن شدم که مشکل اصلی همین مسئولان دانشگاه ایلام هستند، قبل از انتشار این نوشته و علیرغم میل باطنیام و تنها برای اینکه خیلی مسائل دیگر روشن شود و اینکه امثال بنده دنبال مشکل درست کردن نیستیم، یک بار دیگر نزد رئیس دانشگاه ایلام رفتم و محترمانه و با صراحت گفتم که قصد دارید اشتباهی که کردهاید و مدرکی هم ندارید را جبران کنید. در عین حال که خبردار شدم نامهای در مورد بنده از طریق هیأت مرکزی جذب، شاید برای استعلام قبول یا رد بنده، به اینان ارسال شده است. برخورد ظاهری ایشان همانند دوستانش کماکان خوب است ولی کاش درون و بیرون آدمها یکی بود. ظاهراً دوباره در جلسهی هیأت جذب دانشگاه مطرح کردهاند و بازهم جواب رد دادهاند و این بار دیگر تصمیم قطعی گرفتم که شروع به دنبال کردن روشی دیگر بنمایم که این نامه اول این راه است. به هر روی، این اولین نامه را منتشر میکنم تا به قول شش ماه قبل خودم، بعد از 3 بار نامهنگاری بیپاسخ به مسئولان رده بالای مملکت و اخطار انتشار چنین مسئلهای، کم توجهی و کندکاری هیأت مرکزی جذب وزارت علوم و بخصوص لجبازی و غرض ورزی صاحبان دانشگاه ایلام، عمل کرده باشم و اینکه مگر این طور بعضی از اینان به حرف بیایند و یا شاید جواب دهند و در قبال گفتار و اعمال خود پاسخگو باشند. در واقع این نامه میدان عملی برای مسئولینی است که شعار عدالت و برابری و مبارزه با فساد و ناشایستگی و بیقانونی سر میدهند و اگر برخورد و رسیدگی دیدیم بسیاری از مسائل دیگر را هم باور میکنیم. و البته که در صورت ادامه این روند در صورت لزوم و در اسرع وقت تمام نامههای قبلی را نیز منتشر خواهم کرد و طبق مثل معروف که میگویند \"هر کس که پاک است از محاسبه چه باک است\"، به آن مسئولان کوچک عقل و کوچک منش و رفتار با دنیاهای کوچک محدود به میز و صندلی با بادمجان دور قابلمه چینانشان، باید بگویم که آن که باید از اینجا برود کسانی هستند که اشتباه آمدهاند و آن شمایید و بیشک امثال من درست آمدهایم هم به دانشگاه و هم به منطقه خودمان با شایستگی. و اینکه شما هم میروید امروز فردا ولی به قولی \"روسیاهی برای زغال است آخرش\". در عین حال که بنده ترسی از کسی یا چیزی نداشته و ندارم برای گناه ناکرده و بیشک تا آنجا که آدمهای نالایق و بیاعتقاد و بیقانون واقعی و تصمیم گیر برطبق منافع شخصی و سلیقه خود را رسوا نکنم همین سبک را ادامه خواهم داد تا بفهمند که علم و دانش واقعی، پاکی و درستی و آداب و درسهای سرزمین و نیاکانمان به ما اجازه نداده و نمیدهد که بیتفاوت و ظلم پذیر باشیم و باری به هرجهت زندگی کنیم.
چند تا از این سؤالات آن افراد خاص تنها پاسخ داده بودند: نمیدانم یا بیتفاوت! فقط همین. جالب است اکنون این موجودات متفکر با خودکار قرمز پهن نویس دور آنها را خط کشیده بودند به تأکید که بله اینهم مدرک! نمیدانیم یا بیتفاوت است!! باور کنید همین! حالا خودتان قضاوت کنید که ما با چه کسانی در این محیط و بخصوص دانشگاه محروم ایلام طرفیم.
در هرصورت، ابتدائیترین حق بنده این است که بدانم دلایل واقعی و بدون ریاکاری و دروغگویی در چنین برخوردهایی چیست؟ اگر حرفی میزنید سندش را هم واضح و شفاف بیاورید البته اگر ذرهای علم و دانش واقعی و مردانگی دارید. اگر مشکل از نهادهای امنیتی بیرون از دانشگاه، مانند وزارت اطلاعات و یا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که بعید بنظر میرسد چنین باشد، چرا صریح نمیگویید؟ اگر مشکل از خودتان و اغراض پنهانیتان و یا مشکلتان با آدمهای توانای بومی است باز هم مثل مرد و انسانهای شریف بگویید. به زعم من، از مشکلات اینان با آدمهای جدی، مسئولیت پذیر، علمی واقعی و منتقد حتی کم، است و این است که باید گفت وای به حال علم و دانش و دانشگاههایی که دست این آدمهای عقبمانده، تنگ نظر و مرید پست و مقام افتاده که به هر قیمتی حاضرند پستشان را حفظ کنند. بجز نامههای انتقادی به رئیس دانشگاه و اینکه مصمم بوده و هستم که باید سعی در اصلاح امور شود و تعلل با عمر کوتاه ما گناهی نابخشودنی است و حداقل من نمیتوانم منفعل زندگی کنم؛ چند بار بطور خیرخواهانه به مسئولین دانشگاه مطالبی در مورد کمبود امکانات، بینظمی در کارهای آموزشی، پژوهشی و ... را گفتم. نگو که اینها ظاهراًبکل از جایی دیگر آمدهاند و جوابشان به کوچکترین عدم چاپلوسی همین برخوردهاست جوری که یکی از معاونان روزی میگفت تو میخواهی جذب شوی این طور حرف نزن! و بقول معروف که بین خودشان میگویند چند سال صبر کن و بعد آزادید. این تفکر غلط و مریض را ببیند من از اول همینم و آخرم همین و تازه من که قحطی جا نبوده برایم مانند شما که در ایلام رئیس هم شدهاید، بلکه به منطقهی خودم آمدهام و بیشک در مورد آن احساس مسئولیت میکنم و حرف منطقی و بجا خواهم زد. دورویی و ریاکاری اینها برای من کم تحمل پذیر است من سعی کرده و میکنم تا حد امکان یک شخصیت داشته باشم چه بیرون و چه درون نه 100 تا.
در سه جلسهی دانشگاهی علمی- عمومی و دانشجویی من به اتفاق همکاران حضور داشتم و من هم حرفهای تقریباً صمیمانه و بعضی انتقادی زدم که اصلاً اینها به هر علت خبرش را هم پخش نکردند، درحالیکه جلسات فلان کس که دیپلم هم ندارد ولی از آنان است و یا حاشیههای خودشان را هم منتشر میکنند چرا که ملک خودشان است دانشگاه دیگر؛ شک ندارم فقط بعلت حضور من در آنها. یک بار نیز در حضور تعدادی از اعضای علمی دانشکده علوم پایه به رئیس دانشگاه، انتقاداتی مختصر را نسبت به کمبود امکانات دانشگاه، نبود فضای آموزشی و پژوهشی کافی \"از جمله کمبود و در واقع نبود کلاس برای تشکیل کلاسهای عادی درسی، آزمایشگاه و...\" در حالیکه دانشگاههای شهرستانهای کوچک استانهای دیگر که کمتر از پنج سال است درست شدهاند چندین برابر این مرکز 40 ساله فضا و امکانات و توسعه دارند، نظم و مقررات آموزشی و البته انتقاد از باری به هر جهت گذشتن و تشریفات و سیستم و کادر اغلب تنبل و بیاحترام و مریض اداری و عدم مدیریت صحیح و اینکه گفتم مدیریت بخشهای مختلف دانشگاه حتی المقدور به سمت انتخابی شدن برود نه اینکه کار شما انتصاب و حاشیه باشد که اینهم به یقین خودم و قول دیگران باعث برخورد بدتر آن رئیس متفکر و همدستان متفکرتر ایشان در دانشگاه شد.
بیشک، اینکه بنده دید مثبتی به آدمها و نیروهای تأکید میکنم نالایق و عقبمانده بومی و مخصوصاً غیر بومی در استان و از جمله دانشگاه ایلام نداشته و ندارم باعث شد کمیتهی چند نفره و تصمیمگیر که تقریباً همه هم غیر بومی و در کل خارج از این منطقهاند در کنار یک رئیس بومی از همه اینان آزاد اندیشتر و اینکه از جمله بنده به راستی به نماز جماعتها با امامت اغلب معاون نهاد و مناسبتهای دیگر عمومی آنها در دانشگاه نرفتم، مرا رد کردند و این دو ترم است که تمام کلاسهای درسی من در دانشگاه لغو و تنها محل کار است که باقی مانده و البته مطمئنم که اگر توان این را داشتند همان را نیز می گرفتند چرا که تصمیمگیر نهایی وزارتخانه و هیأتهای جذب مرکزی و نهایتاً عالی کشور هستند. تأمل کنید که بنده بورسیهی این دانشگاه بودهام که قبلاً برابر با استخدام بود، بومی منطقه هستم، به رشته من نیاز شدید است، نامهی اولیه از طرف نیروهای مسلح و وزارت علوم برای شروع کار آمده است و در حین حال از جنبههای مختلف مشکلی جدی نداشتهام اکنون در نظر بگیرید که با هیچ کار جدی منفی و مخالفت و بیقانونی علنی از طرف بنده، این چنین برخورد شده است و اگر بواقع بنده حرفی و یا عملی و یا انتقاد و یا مخالفت جدی انجام میدادم و یا گزارش جدی منفی در موردم موجود بود، اینان چطور برخورد میکردند؟
باید گفت که مسلماً نظرسنجی دانشجویان و بررسی از کارمندان و همکاران مسئولیتپذیر بهترین راه اظهار نظر در مورد کسی است البته در جاییکه علم حاکم است و واقعاً دانشگاست. بنده علاوه بر بهترین کیفیت آموزش در طول سه ترم تدریس در دانشگاه ایلام به گواهی تقریباً همهی دانشجویان و همکاران مسئولیتپذیر و درست، نظم و انظباط کاری و اداری، کارهای پژوهشی خود را نیز دنبال کردهام بطوری که با هزینهی شخصی به اسم این دانشگاه چند کنفرانس معتبر برای ارائه مقاله رفتهام و الان هزینهی آنها را هم پرداخت نمیکنند و تعدادی مقالهی پژوهشی تخصصی را اگر چه برای انتشار آنها با این وضع برای این مرکز و در سطح این مرکز دلیلی نمیبینم ولی تنها بعلت احساس مسئولیتم در قبال استان و منطقهی زندگیم تعدادی از آنها را منتشر کردهام هر چند که تعدادی را نیز هنوز نیمه کاره گذاشتهام.
پرونده بعد از آن به هیأت مرکزی جذب وزارت علوم فرستاده شد و اکنون نزدیک به شش ماه است که آنجاست. بلافاصله به آنجا رفتم و حاج آقای که آنجا بود و معاون مدیرکل است بعد از ملاحضه 10 ثانیهای! پروندهی مفصل علمی و عمومی، گفت که برو تا هفته دیگر نامههای از بسیج اساتید یا نهاد رهبری آنجا یا آدمهای خاص بیار ببینیم چی میشود؟! واقعاً وضعیت ما را ببین و واقعاً باید بشینیم و گریه کنیم. به علت برداشت شخصی یک عده، عدهای دیگر بازی دیگری را شروع میکنند در این سیستم اداری سرتاپا عیب و مشکل. بنظر شما این حرف یعنی چه؟ گفتم ایناهایی که شما میگویید یا حرفی نزدهاند یا من را رد کردهاند چطور پیش آنها بروم در حالیکه بعداً فهمیدم که حداقل رئیس نهاد رهبری دانشگاه ظاهراً با گزارش منفی کسی دیگر روبرو بوده است. به خانه برگشتم و به خانواده موضوع را گفتم. آنها من را در عمل مجبور کردند که پیش اشخاصی بروم از جمله نمایندهی کنونی حوزه شمالی استان در مجلس، که خودم رفتم. پدرم از قبل به ایشان زنگ زد و من در تاریخ معین شده رفتم که از قضا فقط یک روز در هفته و آن هم ساعت خاصی ایشان ملاقات عمومی داشت با آن همه جمعیت. ایشان که ظاهراً بنده را میشناخت با احترام، نامهای برای حل مشکل نگاشتند. به اجبار خانواده پدرم مرا به اتفاق دوستش به پیش امام جمعه استان بردند ایشان هم نامهای هر چند هیچ چیز خاصی در آن نبود، دستور داد که نوشتند. از محل زندگی، شورای شهر ایلام و چند آدم معتمد هم پدرم نامهای استشهادی! آماده کرد و از آنجا که گفتم حداقل بخاطر خانواده ام تلاش کنم کار درست شود و مجبور نباشم به جایی دیگر بروم، آن ها را به همان حاجآقا دادم همرا با نامهی اعتراضی مفصلی که خودم قبلاً تحویل داده بودم. کمی تأمل کنید که بنده چکار کردهام که باید این کارها را میکردم و یا آیا آدم ناشایستهای بودم؟ بعد از آن باز هم صبر کردم که جلسه بگذارند شاید بیش از سه ماه دیگر صبر کردم در حالی که زنگ هم میزدم یا مراجعه میکردم چند بار، قسمت پاسخگویی آنها در هیأت جذب بیشتر آدم را میپیچاند بخصوص که به تلفن هم اغلب جواب نمیدهند و این دیگر واقعاًآخرش است. اگر هم کسی گوشی را بردارد خیلی شانس بیاوری طرف در عمل فحش ندهد خوب است. خودم هم در این مدت یک سال و نیم بیش از 20 بار به وزارتخانه و جاههای مرتبط مراجعه کردهام با این فاصلهی دور 24 ساعت راه رفت و برگشت و اتلاف وقت و هزینه. اینهم از مزایای بروکراسی و سیستم متمرکز و همه چیز یک کشور بزرگ را یک جا انداختن با آدمهای آنچنانی که بعضی از آنان در اولین برخورد بجای احترام به ارباب رجوع مثل شاه انتظار چاپلوسی از تو را دارند و با بغض نگاه میکنند مثل اینکه پدرکشتگی دارند با تو از اول. بعد از مدتی معلوم شد آن ها هم رأی اینان را تأیید کردهاند و رد و البته گفتهاند 15 روز فرصت دارید اعتراض کنید که اگر خودم سراغش نمیرفتم اینان در دانشگاه ایلام بیشک اصلاً خبرم نمیکردند. کماکان هم هیچ نامه و برگی به من داده نمیشود همه چیز شفاهی است! بنده اعتراض مفصلی نوشتم و دو بار هم به رئیس هیأت مرکزی جذب وزارتخانه حضوری مراجعه کردم. یک بارش همان حاج آقای معاوشن به من میگوید برو یک دانشگاه دیگر فراخوان ثبت نام کن و از این افاضات! واقعاً اگر مسئله خاصی هست این دانشگاه و آن دانشگاه یعنی چه! یعنی بعد از یک سال و نیم تازه از اول!! مدیر کل ظاهراً دستور تجدید نظر داد و اینکه گزینش و این چیزها از اول انجام شود و پروندهی عمومی قبلی را کنار بگذارند. در دومین بار مراجعه به ایشان میگفت آنها تو را نمیخواهند من چکار کنم! من گفتم دانشگاه و مملکت ظاهراً قانون دارد و جایی عموی و اداری قاعدتاً و قانوناً ملک شخصی کسی نیست باید دلیل مستدل و محکم باشد و ایشان به من گفت همین حرفها را میزنید که ردت میکنند! همه چیز را بگیرید و انتظارات دوستان را. ایشان به رئیس کنونی دانشگاه ایلام ظاهراً زنگ زد و آن هم به نظر از روی همان لجبازیش و بلندنظریاش! حرفهای بد دیگر زده بود. واقعاً آدمهای کوچک و رفتارشان را ببینید که برای حفظ یک میز و صندلی و البته برای آنها مزایای خاصش، چه میکنند. آن رئیس دانشگاه و همکارانش اگر مدیر و یا مدیران خوب و دلسوزی بودند و یک درصد هم شایسته، اگر موردی در پرونده من بود که نیست باید خودش بقول خودشان حداقل امر بمعروف و نهی از منکری میکرد و یا میگفت شما مواظب باش در دانشگاه این حرف نزده را نزن! نه اینکه بعد از یک سال رد کند و بعد از یک سال و نیم بر کار اشتباهش اصرار ورزد. بنده به ایشان گفتم شما رئیس هیأت جذب یک وزارتخانهاید اگر شما قرار است همان حرفهای بیدلیل را بزنید که دیگر هیچ در هیچ. هر چند به زعم بنده ایشان اندکی از آنها بهترند ولی به واقع متأسفانه باید بگویم تفاوت زیاد نیست و ظاهراً دوستان همه یک سبک تقریباً مشابه دارند. بنده صراحتاً به ایشان گفتم در صورت بررسی نکردن عادلانه زودتر بعد از این همه صبر، موضوع را رسانهای میکنم و البته ایشان و همچنین معاونش بعد از کمی جا خوردن، گفتند تهدید میکنید! و اینکه از شما بعید است و معاونش هم گفت که شما مثلاً استاد دانشگاهید! بله ماجرای تلخ را ببینید، این همه بیقانونی و ظلم آشکار، آنگاه مرا محکوم میکنند آقایان تا درست شوم طبق نظراتشان. نخیر آقایان من و امثال من مشکلی نداریم امثال شماها سعی کنید خودتان را درست کنید و حداقل به حرفهای که میزنید ذرهای اول بیندیشید و بعد اگر شد عمل کنید و ذرهای از مادیات و تفکرش خارج شوید و از این دنیای پوچ و به رفتن هم فکر کنید اگر سرتان خلوت شد البته. در عین حال بنده همان اوایل نامهای به وزیر علوم، دفتر رئیس جمهور و دفتر رهبری در شکایت به این مسائل نوشتم که طبق معمول چیزی عایدم نشد و البته در آنجاها هم بصراحت گفته بودم اگر بررسی نشود رسانهای میشود. بعد از تقاضای تجدید نظر، نامههای دیگری همراه با شکایت تصمیمگیران و مسئولان دانشگاه ایلام که در واقع دیگر مطمئن شدم که مقصران اصلی بیقانونی و تصمیم سلیقهای هستند را دوباره برای آنها فرستادم و همهی این مکاتبات را همراه با نامهای دیگر برای مقامات مسئول استان ایلام هم فرستادم که تنها نمایندهی حوزه شمالی استان شخصاً به بنده زنگ زدند که پیگیری میکنند، که از ایشان تشکر میکنم و البته مدیری از استانداری که راهنمایی کردند! ولی بنده باز هم نتیجهای ندیدم. البته که ظاهراً هیأت مرکزی جذب هم مراحل کاری تجدید نظرشان را طی میکنند این شش ماه است که کند است برای من یا از قصد و یا از اینکه سرشان شلوغ است و اینکه باید پروندههای یک کشور را چند نفر بررسی کنند.
در عین حال، از آنجا که مطمئن شدم که مشکل اصلی همین مسئولان دانشگاه ایلام هستند، قبل از انتشار این نوشته و علیرغم میل باطنیام و تنها برای اینکه خیلی مسائل دیگر روشن شود و اینکه امثال بنده دنبال مشکل درست کردن نیستیم، یک بار دیگر نزد رئیس دانشگاه ایلام رفتم و محترمانه و با صراحت گفتم که قصد دارید اشتباهی که کردهاید و مدرکی هم ندارید را جبران کنید. در عین حال که خبردار شدم نامهای در مورد بنده از طریق هیأت مرکزی جذب، شاید برای استعلام قبول یا رد بنده، به اینان ارسال شده است. برخورد ظاهری ایشان همانند دوستانش کماکان خوب است ولی کاش درون و بیرون آدمها یکی بود. ظاهراً دوباره در جلسهی هیأت جذب دانشگاه مطرح کردهاند و بازهم جواب رد دادهاند و این بار دیگر تصمیم قطعی گرفتم که شروع به دنبال کردن روشی دیگر بنمایم که این نامه اول این راه است. به هر روی، این اولین نامه را منتشر میکنم تا به قول شش ماه قبل خودم، بعد از 3 بار نامهنگاری بیپاسخ به مسئولان رده بالای مملکت و اخطار انتشار چنین مسئلهای، کم توجهی و کندکاری هیأت مرکزی جذب وزارت علوم و بخصوص لجبازی و غرض ورزی صاحبان دانشگاه ایلام، عمل کرده باشم و اینکه مگر این طور بعضی از اینان به حرف بیایند و یا شاید جواب دهند و در قبال گفتار و اعمال خود پاسخگو باشند. در واقع این نامه میدان عملی برای مسئولینی است که شعار عدالت و برابری و مبارزه با فساد و ناشایستگی و بیقانونی سر میدهند و اگر برخورد و رسیدگی دیدیم بسیاری از مسائل دیگر را هم باور میکنیم. و البته که در صورت ادامه این روند در صورت لزوم و در اسرع وقت تمام نامههای قبلی را نیز منتشر خواهم کرد و طبق مثل معروف که میگویند \"هر کس که پاک است از محاسبه چه باک است\"، به آن مسئولان کوچک عقل و کوچک منش و رفتار با دنیاهای کوچک محدود به میز و صندلی با بادمجان دور قابلمه چینانشان، باید بگویم که آن که باید از اینجا برود کسانی هستند که اشتباه آمدهاند و آن شمایید و بیشک امثال من درست آمدهایم هم به دانشگاه و هم به منطقه خودمان با شایستگی. و اینکه شما هم میروید امروز فردا ولی به قولی \"روسیاهی برای زغال است آخرش\". در عین حال که بنده ترسی از کسی یا چیزی نداشته و ندارم برای گناه ناکرده و بیشک تا آنجا که آدمهای نالایق و بیاعتقاد و بیقانون واقعی و تصمیم گیر برطبق منافع شخصی و سلیقه خود را رسوا نکنم همین سبک را ادامه خواهم داد تا بفهمند که علم و دانش واقعی، پاکی و درستی و آداب و درسهای سرزمین و نیاکانمان به ما اجازه نداده و نمیدهد که بیتفاوت و ظلم پذیر باشیم و باری به هرجهت زندگی کنیم.