داستان تأسفبار برخورد تصمیمگیران و در واقع صاحبان دانشگاه ایلام در مورد جذب بنده - بخش نخست
16:00 - 23 اسفند 1391
Unknown Author
د. محمد نقدی
از بیقانونی مطلق و اعمال سلیقه و زور آنها تا کُندکاری و عدم پاسخگویی شفاف مسئولان بالاتر
1 ـ این نوشته ابتدا برای سایتها و خبرگزاریهای داخلی فرستاده میشود و در صورت عدم انتشار بعد از 36 ساعت در رساناهای خارج ازکشور منتشر میشود.
2 ـ پس از آن، تمام سایتها، روزنامهها و خبرگزاریهای داخل و خارج کشور مجاز به انتشار این نوشته میباشند در ضمن اینکه محتوای این نوشته بطور مختصرتر و همزمان در قالب یک فایل صوتی- تصویری در لینک زیر در پایان نوشته میآید.
3 ـ مسئولیت تمام مطالب این نوشته با خودم است در عین حال که بیشک مسئولیت هر گونه مشکل برای خودم یا خانواده با مسئولان و تصمیمگیران است.
4 ـ این نوشته مختصری از ماجرا است و در صورت لزوم و عدم پاسخگویی مطالب دیگری را نیز منتشر خواهم نمود.
واقعا\" اگر این امکانات ارتباطی امروزی نبود نمیدانم چطور ما باید حرفمان را فریاد میزدیم در جایی که نه سیستم اداری درست و پاسخگویی وجود دارد و نه بسیار مسئولینی که کوچکترین پاسخ درست حسابی به کسی بدهند یا اصلا\" ککشان بگزد از آزار و اذیت مردم و بخصوص آدمهای تحصیل کردهی بالا و سرمایههای فکری جامعه.
دلیل اصلی انتشار این نوشته، همین عیبهای تأسفبرانگیز اداری سیستم کنونی و بسیاری از مسئولان آنچنانیاش است که خیلی از آنها نه ذرهای انسانیت، نه مردانگی و نه دین واقعی در وجودشان به واقع یافت میشود و نه قانون و مقرارت را اجرا میکنند و یا به آن معتقدند. بنده واقعاً معتقد به احترام متقابلم و هر جور با من برخورد شود من هم به همان سبک، هر چند سعی میکنم بهتر باشد و در بسیاری از موارد حتی کوتاه بیایم. محتملا\" این نامه همان کاری است که عدهای از آن موجودات میخواهند من انجام دهم چراکه به قول همکار شایستهای که از قضا غیر هم زبان و غیربومی ایلام است اینها مرا به کیسه بکسی تبدیل کردهاند و باید صبر کنم. اما نه، به چه علت و به خاطر کی و چی باید صبر کرد وقتی کسی پاسخگو نیست؟ بخاطر آنهایی که با من اینطور برخورد میکنند؟ یا بخاطر این الطاف بیشمارشان در قبال امثال بنده، که تنها گناهمان این است که تمام عمر زحمت و تلاش مستمر و صادقانه در راه علم و دانش نمودهایم و اکنون هم چند سروگردن از اینان از همه لحاض به غیراز زر و زور و در کل مادیات، بالاتریم؟ بعد از یک سال و نیم بلاتکلیفی، شما فکر میکنید صبر آدم چقدر است آنهم کسانی که شب و روز مشغول فکر و مطالعه است و تنها بجرم همین فکر کردن و نفوذ علم واقعی در وجودش در برخورد با بیمنطقان مغرض باید باز هم صبر کند. نخیر بنده دیگر صبر نمیکنم و در واقع دیگر نمیتوانم صبر کنم تا مجبورم کنید آن کارهای که نباید انجام دهم و یا دستم را پیش آنانی که نباید دراز کنم در حالیکه در این مملکت عدهای آدم موذی بیسواد و در عین حال اوباش واقعی هزاران هزار میلیارد را میدزدند و در بسیاری موارد کسی هم در عمل به آنها کاری ندارد. و البته حضرات تصمیمگیر برای امثال بنده هم منتظر نباشید که بیاییم به گناه ناکردهمان اقرار کنیم و یا هر روز به چاپلوسی شما روی آوریم تا بلکه مخهای تعطیل و نظرهای پوچ آن عده از شما کمی به طرفمان متمایل شود. در سرزمینی زندگی کردیم که مردانگی، پاکی و درستی و انسانیت حرفهایی داشت برای گفتن ولی بنظر می رسد که اینک از آنان تنها لاف دروغی بیش نمانده است. بله من میگویم عزیز جان، علم واقعی رک است و صریح و با دلیل حرف میزند و شفاف و نه با گوشه کنایه و پیچاندن و سرکار گذاشتن. روح همین علم واقعی اگر در کسی نفوذ واقعی کند آن مخهای تعطیل که با الفبای علم و دانش واقعی هم بیگانهاند، هنگ میکنند و تنها عکس العمل واقعیشان در برابر آن طرد و جنگ و دشمنی با آن است. آنچه میآید نمونهای است از چنین برخوردها و کارهای سلیقهای در دانشگاهها و مراکز مختلف ایران که بنده مختصری از آن را میآورم و امیدوارم که اگر فعلاً کسانی در سیستم هستند که از این مسائل باخبر نیستند و در عین حال جدی در مقابله با بیقانونی و اعمال سلیقه، توجه کنند در ضمن اینکه لازم است رسانهها و افکار عمومی هم در جریان جنین اوضاعی بیشتر قرار بگیرند. همچنین، در این جا از بومی و غیربومی و هم زبان و فرهنگ و فکر صحبت میکنم چرا که تجربهی زندگی ما در این منطقه از کشور بر این واقعیت مهر تأیید میزند که چه بسیار از این غیرهمزبان و فرهنگان منطقه که باعث چه ظلمهایی در حق مردمان این مناطق نشدهاند در ضمن اینکه بنده کماکان به تمام انسانهای شریف و بلند نظر از هر مرام و مسلکی که به فکر ترقی واقعی و حل مشکلات مردم با وسعت نظر و بدون اعمال زور و از بین بردن فرهنگها و خصلتهای نیکوی آنها هستند احترام میگذارم.
فرهنگ پدران و مادران ما و بخصوص محیط کُردی منطقه ما تا گذشتهای نه چندان دور، پر بود از بلند نظری، آزادمنشی و شادی و راستی و درستی ولی اینک باید نشت و بر سر زد و گریه کرد برای آنچه در چند ده سال اخیر بر ما رفته و میرود. عدهای از همین مردم از آن خصلتهای نیکو بریدند و به زمره و سیاقی درآمدهاند که روی بعضی از جانوران را هم سفید کرده است و البته که عاقلان به خوبی علت را میدانند. در محیطی باصفا و صمیمیت و کار و کشاورزی روستاهای چند دهه پیش زاگرس بزرگ شدیم و از دبیرستان به بعد دیگر کمتر با جو اداری حاکم در شهر و استان ایلام در ارتباط بودم چه که در جاهای دیگر و بخصوص 8 سال تحصیلات تکمیلی در تهران، فقط درس میخواندم فقط تا دو سال پیش که وارد محیط شدم واقعیتر. تصورم این بود که در منطقهی ما بخصوص که فعلاً اصالت خود را تا حدی حفظ کرده بودند هم اغلب جو صفا و صمیمیت و بزرگ منشی کُردان و در کل ساکنان زاگرس و یا حتی ایرانیان قدیم حاکم است زهی خیال باطل؛ که سیستم سراسری و یکپارچه سازی زبان، فرهنگ و هویت، دولت و اداره و .... چطور تیشه بر ریشه بسیاری از خوبیها زده و ما ماندهایم با آدمهای با هویتهای جعلی و هویتهای دچار مشکل شده، چندگانه رفتار و عمل، با بیداد ریاکاری و دروغگویی و صد البته خشک اندیشی و عقبگرد تاریخی و پشت کردن به آزادمنشی و دیدباز، صمیمیت و فرهنگهای ناب نچندان دورمان درکنار طرد آدمهای به راستی درست و شایسته در این مملکت و دچار دردسر کردنشان چراکه خوشایند اوشان یا ایشان نیستند در عین حال سرازیری انواع موجودات و قاطیکردن همه چیز باهم، که دیگر بقول معروف \"سگ صاحبش را نمی شناسد\".
کسانی سکان مدیریت استانی مانند ایلام را در خیلی از جنبهها در اختیار دارند که متأسفانه اغلب هیچ تعلق و احساس دلسوزی در قبال مردم مظلوم این منطقه نداشته و ندارند. آنان یا اصلا\" بومی و هم فرهنگ و زبان این مردم نیستند و یا بظاهر هستند ولی در عمل افکار متحجر و واپسگرایی دارند که نیاز به توصیف احوالات معلومشان نیست. عقبماندگی و نادانی مشترک دردی جانکاه است که روح و روان آدمهای اهل تعقل با مسئولیت را میآزارد. در منطقه و استانی که آدمهای امثال بنده و خیلی هم متفکر و پختهتر از نظر عقلی و علمی از بنده و امثال بنده چه در داخل و چه خارج کشور بیداد میکنند بجز جفا بر مردمان چه دلیلی میتواند داشته باشد تا افراد دست چندم و در حد صفر از جاههای دیگر به اینجا بیایند و بر ما حکومت کنند به چه دلیلی بجز زور؟ البته که مسلماًاین بحث خیلی جاههای دیگر هم هست و مدیریت ناکارآمد در جاههای مختلف کشور با تلفات بیشمار انسانی و مادی و معنوی دیگر بخصوص در سالهای اخیر، داستانی تکراری از مکررات است. اینجا من به منطقه غرب و مخصوصاً ایلام، محرومترین استان ایران، میپردازم. شاید کسی بگوید در دانشگاه و محیط علمی دیگر این جایی آنجایی کردن حرف بیجایی باشد؟ این گفته بکلی درست است ولی با دلیل میگویم این برای جایی مثل آمریکا و اروپا شاید درست باشد ولی برای ایران مسلماً فعلاً نیست. بسیاری از کسانی که از جاهای دیگر به این منطقه و استان میآیند از چند حالت خارج نیستند، یا به اجبار آمدهاند که آن وقت احساس تعلق، دلسوزی و کارکردنشان با جوی که هیچ کس به هیچ کس پاسخگو نیست بخودی خود روشن است، بخصوص اگر آنها از جایی با وضعیت بهتر برایشان به جایی با امکانات کمتر و البته متفاوت از زبان و فرهنگ آنها بروند. دید برتری جویی فرهنگی و زبانی در این مملکت واقعیتی غیرقابل انکار است که عدهای از این افراد با زبان و فرهنگی خاص تصور میکنند و در واقع انتظار دارند که دیگران تابع آنها شوند و کوچکترین حق و حقوقی را حتی طبق قانون نیم بند موجود برای آنها قائل نیستند. اینان با این دید از بالا دیدن و به عبارتی دیگران را زیردست خود فرض کردن، را شما در چه دستهای قرار می دهید؟ حتی اگر کارشان را به بهترین نحو انجام دهند به وضوح عقب مانده و دچار مشکل فکری و یا ناآگاهی هستند. اکنون تصور کنید که این آدمها به عنوان انتخاب آخر به جایی مانند ایلام بیایند. اغلب اینان متأسفانه در این استان مسئولان و تصمیم گیران اصلی میشوند و ما هم به تصورشان باید مرید بیچون و چرای آنها باشیم در حالیکه مثلا\" در دانشگاه تعدادی از اینان به عنوان جایی آخر و اینکه تقریباً هیچ جایی دیگر پذیرای آنها نبوده است آمدهاند و در جایی مانند دانشگاه ایلام تصمیمگیران اصلی برای کسانی مانند بنده ساکن اصیل منطقه و کسانی که به عنوان جای اول و با شایستگی به اینجا آمدهایم، شدهاند. به وضوح این قشر تا آدمی باسواد، جدی و درست حسابی و آنهم اگر اندکی منتقد باشد و احساس مسئولیت کند نسبت به خانهاش، را میبینند به بهانههای گوناگون و برچسبهای خود درآوردی طرد میکنند و در این میان آدمهایی با خصلت مشترک قدرتطلبی و عقبمانده و بیهویت و مسخ شده بومی هم همراه آنها میشوند. حتی اگر با انتخاب، کسی به جایی دیگر برود قاعده این است که در خدمت آن منطقه و توسعهی آن طبق قانون قرار گیرد و نه دنبال ریاست بازی و ظلم به اهالی آنجا باشد همراه با چاپیدن و دزدیدن منابع و سرمایههای آنان و در رفتن در اسرع وقت در عین حال هالو فرض کردن دیگران.
مورد بعدی درباره تفکر علمی واقعی است که در دانشگاه قاعدتاً باید حرف اول را بزند چرا که اگر علم، دلیل و استدلال در کنار قانونی حتی معیوب و مسئلهدار، حاکم باشد مسلماً در حیطهی دانشگاه هر کس از هر جایی باشد مشکلی نیست کما اینکه در بیشتر نقاط توسعهیافتهتر دنیا چنین است. اما در کنار مسائل بالا، این کمبود و یا نبود منطق و دلیل و علم واقعی در کنار اعمال سلیقه و خواستههای شخصی و هرکه هر چه خواست همین میشود که هست، واقعیتی تلخ و بیآبرو است. مسلماً در مراکز عملی ایران انسانهای شریف و واقعاً علمی فراوانند و بنده هم مطمئنم که در جایی کوچک و دانشگاه توسعهنیافتهای مانند ایلام هم چنین است ولی متأسفانه چنین اشخاصی اکنون یا طرد شده و یا در حاشیهاند. از میان افراد غیر بومی ساکن این استان با تعدادی از آنها تعامل دارم و از بسیاری از افراد بومی بیشتر قبول دارم چراکه آنها سالیان متمادی است که با احساس مسئولیت مانند خانهی خودشان و با توان بالای علمی در عین احترام به فرهنگ و خصلتهای مردم منطقه، به بهترین نحو کارشان را انجام میدهند که برای بنده نیز ارجشان والاست ولی متأسفانه اینان هم در حاشیهاند. بعد از سالها آزمایش و خطا حتی خود وزارتخانهی علوم هم به این نتیجه رسید که بومیگرایی باعث توسعه پایدار است ولی به قول معروف ..... . متأسفانه تعداد بسیاری از این افراد غیر بومی و حتی بومی بیاحساس تعلق و مسئولیت در استان و دانشگاهی مانند ایلام، نه تنها در اولین فرصت دنبال در رفتنند و در واقع خانه و زندگیشان هم اینجا نیست بلکه حتی کارشان را هم در حد ضعیف انجام میدهند. ماهی یک هفته حضور ندارند به ریش همه میخندند در عین حال که بلدند چگونه همگام با آن طرف باشند که شاخ نخورند! بسیاری از اینان که مسئولین ارشد هم در استان بودهاند بعد از قلع و قمع بسیاری از نیروهای توانمند و درست و حسابی منطقه و طرد تحصیلکردگان بالا از استان و فرار آن ها به نقاط دیگر و یا خارج از کشور، خود هم در اولین فرصت با گندکاریهای فراوان در رفتهاند و خیلی هم توهین نثار مردمان اینجاها نمودهاند با آن افکار منورشان و البته باید اذعان کنم که ناآگاهی و بیگانهپرستی \"شاید همان حس مهمان نوازی ما\" امروزه نقطه ضعف ماست که زود خود را قاطی این چنین مناسبات و جریاناتی میکنیم که به ما در ایلام و جایی مانند ایلام، ربطی ندارند و برای کسانی خود را میبازیم که در عمل ما را به سخره گرفتهاند.
باری، بنده در طول تحصیل همواره دانشجویی ممتاز بودهام و در بهترین دانشگاههای ایران هم با رتبه هایبرتر، پذیرفته و فارغ التحصیل شدم و اکنون هم بیشک در حداقل سه فاز فیزیک هستهای، ذرات بنیادی و گرانش متخصص هستم و کار مطالعاتی تحقیقاتی اصلی اکنون من نیز نظریهی ریسمان است که متخصصان فیزیک و ریاضی بخوبی میدانند که در چه حدی سنگینی است با ذکر این نکته که در دانشگاههای غرب ایران تقریباً هیچ کسی و در کل دانشگاههای ایران بیش از 3-4 دانشگاه در این زمینه فعال نیستند و البته این را هم باید گفت که دانشگاه ایلام بکل از لحاظ تعداد هیأت علمی ضعیف است و از جمله رشتهی فیزیک که تازه شکل گرفته است. بنده بعد از فارغالتحصیلی با بهترین وضعیت از کارشناسی فیزیک کاربردی \"هستهای\" از دانشگاه لرستان و کارشناسی ارشد فیزیک هستهای از دانشگاه تهران، با رتبه اول در آزمون واقعی دکترا در دو دانشگاه برتر ایران \"دانشگاه تربیت مدرس، دکترا در تمام گرایشهای فیزیک و دانشگاه صنعتی اصفهان، دکترای فیزیک هستهای\" پذیرفتهی قطعی شدم و نهایتاً با انتخاب تحصیل در دانشگاه اول، بورسیهی وزارت علوم شدم با انتخاب خودم برای دانشگاه ایلام در منطقه سکونت خودمان شدم. ماجراها و زجرهای از این دست که در سالهای تحصیل کشیدیم کتابی مفصل است. بعد از فارغ التحصیل شدن طبق قانون در دانشگاه ایلام مشغول بکار شدم و سهلانگاری و بیتوجهی کادر اداری و مسئولان این دانشگاه باعث شد که کار اداری و استعلامات و نامههای مربوطهي بنده که میبایست با توجه به بورس بودن من قبل از دفاع انجام میشد تا پنج ماه بعد از آن انجام نشودز که این هم خود واقعاً داستان مفصل دیگر است. و بعد از آن هم 7 ماه دیگر مرا در عمل بسخره گرفتند. صلاحیت علمی بنده که بیشک چندین مرتبه بالاتر از سطح دانشگاه ایلام بوده و هست \"و البته اثباتش از جنبههای مختلف مشکل نیست از جمله اینکه اخیراً دو مقاله علمی تخصصی به اسم همین دانشگاه ایلام نوشتهام که بیشک از نظر سطح علمی در تاریخ دانشگاه ایلام بیسابقه است و در واقع کسی تاکنون در این دانشگاه مقالهای در این حد ننوشته است که به راحتی این هم قابل اثبات است\" .جالب است بگویم کاشکی خیلی بیسوادتر بودم که برای آنها خوبتر مینماید. جای بحث نبود. قرار بود صلاحیت عمومی برگزار شود. یک بار برگزار شد که حاج آقای معاون نهاد رهبری دانشگاه نبود و ظاهراً مشکلی هم وجود نداشت چرا که تمام استعلامات از دانشگاههای محل تحصیل، محل سکونت، استعلام از وزارت اطلاعات \"که البته در همان ایام توسط اداره اطلاعات ایلام فراخونده شدم و از من سؤالاتی در مواردی پرسیدند و من هم جوابهای واقعی و انتقادیام را گفتم و معلوم شد که آنها نامهی عدم مخالفت را بلافاصله فرستاده بودند\"، بیمشکل مینمودند. در عین حال از نظر آموزشی و پژوهشی هم کارهای خود را به بهترین نحو انجام دادم و طبق نظرسنجی کیفیت تدریس دانشجویان همواره نمرات عالی بودند و اما مشکل کجا بود؟ بنده تا آن زمان بعد از گذشت نزدیک به نه ماه، با توجه به مشکل بودن ملاقات حضوری، دو نامه برای رئیس دانشگاه در مورد کارم نوشتم و دو بار هم ملاقات حضوری، سومین نامهی انتقادی در مورد کار بنده را محرمانه و با لحن تندتری نوشتم، که البته رئیس دانشگاه، بعداً مستقیماً به من گفت که به علت این انتقادات و حرفهاست که کارت را انجام نمیدهیم. که بعد از آن به کمیتهی سه نفره \"همه غیر بومی\" فراخونده شدم مرکب از معاون آموزشی، معاون مالی و همان معاون نهاد رهبری دانشگاه . بله! یکی میگفت از خط قرمز عبور کردهاید! بیهیچ مدرکی در پرونده و البته بقول معروف و ادبیات خودشان \"نمیدانم کجا سوخته بود که جوری دیگر خالی میکردند اوشان\". معاون نهاد رهبری گفت شما از دولت، نظام و رهبری انتقاد میکنید؟! بنده گفتم بیشک در هیچ جلسه رسمی و دانشگاهی به عنوان شخص حقوقی و عضو علمی دانشگاه اگر حرفی در موارد مدنظر شما به غیر از حداکثر انتقادهای خیرخواهانه زدهام به کسی یا درباره شخصی خاص، مدرک بیاورید ولی در کل من انتقاد دارم و اگر قرار باشد امثال من انتقاد نکنیم کی میخواهد حرفی بزند؟ و البته من همواره سعی میکنم با دلیل و منطقی و علمی حرف بزنم و اگر هم صحبتی داشتهام که جز این بوده است بفرمایید در عین حال اینکه ما مواظب هستیم که تا در این کشور ساکن هستیم باید قانونش را رعایت کنیم ولی حداقل طبق حرف ها و قوانین خود شما، انتقاد آزاد است درعین حال که ممکن است شما هم پیش دوستان و یا خانواده چه بسا حرف های تندی هم بزنید. جالب است و دروغ را ببیند که یکی میگفت این پرونده از بالا برگشت داده شده است! در حالیکه نزد آنها خاک میخورد. آن جلسه گذشت با دید منفی آن معاون نهاد دانشگاه، که با ادبیات خود بالا بینی خاصی حرف میزد و اینکه میگفت ما باید با بزرگ منشی کار شما را درست کنیم و بنده همانجا با زبان بیزبانی به ایشان فهماندم که بنده به زور و یا ناشایستگی آنجا نیستم که شما آقایان و رئیس دانشگاه در حق من لطف کنید.
تابستان در حال گذراندن آموزش نظامی سربازی هیأت علمی بودم که بعد از برگشتن، معاون آموزشی بعد از یک سال بلاتکلیفی بنده بدون هیچ حقوق و قراردادی و مزایا و بیمه و امکاناتی در مخالفت صریح با قانون، گفت نمیخواهیم سر کارت بذاریم! ما ردت کردهایم! در حالیکه بنده از قبل تصمیم قطعی گرفته بودم که اگر حکمم را نزنند کلاسهای برنامهریزی شدهی ترم را لغو کنم، آنها آن را رسماً انجام دادند. جالب است بعضی از همکاران و خودم که با آنها صحبت میکردیم هر کدام تقصیر را به گردن دیگران میانداختند این موجودات دورو، دروغگو و بیصداقت را ببینید در حالی که همه در تصمیم منفی سهیم بودند ولی تصمیمگیر نهایی بیشک رئیس دانشگاه و معاون نهاد رهبری بودند. اکنون در نظر بگیرید کسی که بورسیه بوده و علاوه بر آن طبق قانون در حالت عادی حداکثر 52 روز روال کاری بایستی نتیجهی همه چیز معین شود به 360 روز افزایش یافت و آخر هم منت میگذارند که ردت کردیم! به نظر شما اینان چه موجوداتی هستند که شنیدم از آنان گفته بودند پروندهای برایش درست کنیم که نتواند در وزارتخانه هم از خود دفاع کند. جالب است که هیچ گزارش منفی جدی مکتوبی در پروندهی من نبوده است الا برداشت خود اینان و سلیقههای محدودشان در کنار حرفهای کوته نظرانه بعضی مثلاً همکاران دانشگاهی واقعاً تعطیل و از همان دستهی خاص. بعبارت صریحتر، باید بگویم که دانشگاههای محل تحصیل و محل زندگی هیچ مشکلی نبوده و در واقع نهایت سعی اینها برای درست کردن یک پرونده، تنها اظهار نظر نیروهای خاص خودشان بوده و آن هم نه چیزی جدی. در واقع با پرسش از چند نفر ظاهراً هیات علمی و کارمند دانشگاه که اکنون تقریباً میدانم کی هستند و در بین همکاران و هم دانشگاهیان هم به خوبی شناخته شدهاند که از چه جنسیاند، سعی نمودهاند که گیر اساسی درست کنند. حالا تصور کنید که نکات منفی چه بوده اند؟! الان میگویم که تقریباً هیچ. در آن فرمهای گزینش سؤالاتی هست مانند اینکه، اعتقاد این شخص به نظام، رهبری و ... چگونه است. چهار بند دارد: نمی دانم، بی تفاوت، اعتقاد دارد و یا اعتقاد ندارد.
از بیقانونی مطلق و اعمال سلیقه و زور آنها تا کُندکاری و عدم پاسخگویی شفاف مسئولان بالاتر
1 ـ این نوشته ابتدا برای سایتها و خبرگزاریهای داخلی فرستاده میشود و در صورت عدم انتشار بعد از 36 ساعت در رساناهای خارج ازکشور منتشر میشود.
2 ـ پس از آن، تمام سایتها، روزنامهها و خبرگزاریهای داخل و خارج کشور مجاز به انتشار این نوشته میباشند در ضمن اینکه محتوای این نوشته بطور مختصرتر و همزمان در قالب یک فایل صوتی- تصویری در لینک زیر در پایان نوشته میآید.
3 ـ مسئولیت تمام مطالب این نوشته با خودم است در عین حال که بیشک مسئولیت هر گونه مشکل برای خودم یا خانواده با مسئولان و تصمیمگیران است.
4 ـ این نوشته مختصری از ماجرا است و در صورت لزوم و عدم پاسخگویی مطالب دیگری را نیز منتشر خواهم نمود.
واقعا\" اگر این امکانات ارتباطی امروزی نبود نمیدانم چطور ما باید حرفمان را فریاد میزدیم در جایی که نه سیستم اداری درست و پاسخگویی وجود دارد و نه بسیار مسئولینی که کوچکترین پاسخ درست حسابی به کسی بدهند یا اصلا\" ککشان بگزد از آزار و اذیت مردم و بخصوص آدمهای تحصیل کردهی بالا و سرمایههای فکری جامعه.
دلیل اصلی انتشار این نوشته، همین عیبهای تأسفبرانگیز اداری سیستم کنونی و بسیاری از مسئولان آنچنانیاش است که خیلی از آنها نه ذرهای انسانیت، نه مردانگی و نه دین واقعی در وجودشان به واقع یافت میشود و نه قانون و مقرارت را اجرا میکنند و یا به آن معتقدند. بنده واقعاً معتقد به احترام متقابلم و هر جور با من برخورد شود من هم به همان سبک، هر چند سعی میکنم بهتر باشد و در بسیاری از موارد حتی کوتاه بیایم. محتملا\" این نامه همان کاری است که عدهای از آن موجودات میخواهند من انجام دهم چراکه به قول همکار شایستهای که از قضا غیر هم زبان و غیربومی ایلام است اینها مرا به کیسه بکسی تبدیل کردهاند و باید صبر کنم. اما نه، به چه علت و به خاطر کی و چی باید صبر کرد وقتی کسی پاسخگو نیست؟ بخاطر آنهایی که با من اینطور برخورد میکنند؟ یا بخاطر این الطاف بیشمارشان در قبال امثال بنده، که تنها گناهمان این است که تمام عمر زحمت و تلاش مستمر و صادقانه در راه علم و دانش نمودهایم و اکنون هم چند سروگردن از اینان از همه لحاض به غیراز زر و زور و در کل مادیات، بالاتریم؟ بعد از یک سال و نیم بلاتکلیفی، شما فکر میکنید صبر آدم چقدر است آنهم کسانی که شب و روز مشغول فکر و مطالعه است و تنها بجرم همین فکر کردن و نفوذ علم واقعی در وجودش در برخورد با بیمنطقان مغرض باید باز هم صبر کند. نخیر بنده دیگر صبر نمیکنم و در واقع دیگر نمیتوانم صبر کنم تا مجبورم کنید آن کارهای که نباید انجام دهم و یا دستم را پیش آنانی که نباید دراز کنم در حالیکه در این مملکت عدهای آدم موذی بیسواد و در عین حال اوباش واقعی هزاران هزار میلیارد را میدزدند و در بسیاری موارد کسی هم در عمل به آنها کاری ندارد. و البته حضرات تصمیمگیر برای امثال بنده هم منتظر نباشید که بیاییم به گناه ناکردهمان اقرار کنیم و یا هر روز به چاپلوسی شما روی آوریم تا بلکه مخهای تعطیل و نظرهای پوچ آن عده از شما کمی به طرفمان متمایل شود. در سرزمینی زندگی کردیم که مردانگی، پاکی و درستی و انسانیت حرفهایی داشت برای گفتن ولی بنظر می رسد که اینک از آنان تنها لاف دروغی بیش نمانده است. بله من میگویم عزیز جان، علم واقعی رک است و صریح و با دلیل حرف میزند و شفاف و نه با گوشه کنایه و پیچاندن و سرکار گذاشتن. روح همین علم واقعی اگر در کسی نفوذ واقعی کند آن مخهای تعطیل که با الفبای علم و دانش واقعی هم بیگانهاند، هنگ میکنند و تنها عکس العمل واقعیشان در برابر آن طرد و جنگ و دشمنی با آن است. آنچه میآید نمونهای است از چنین برخوردها و کارهای سلیقهای در دانشگاهها و مراکز مختلف ایران که بنده مختصری از آن را میآورم و امیدوارم که اگر فعلاً کسانی در سیستم هستند که از این مسائل باخبر نیستند و در عین حال جدی در مقابله با بیقانونی و اعمال سلیقه، توجه کنند در ضمن اینکه لازم است رسانهها و افکار عمومی هم در جریان جنین اوضاعی بیشتر قرار بگیرند. همچنین، در این جا از بومی و غیربومی و هم زبان و فرهنگ و فکر صحبت میکنم چرا که تجربهی زندگی ما در این منطقه از کشور بر این واقعیت مهر تأیید میزند که چه بسیار از این غیرهمزبان و فرهنگان منطقه که باعث چه ظلمهایی در حق مردمان این مناطق نشدهاند در ضمن اینکه بنده کماکان به تمام انسانهای شریف و بلند نظر از هر مرام و مسلکی که به فکر ترقی واقعی و حل مشکلات مردم با وسعت نظر و بدون اعمال زور و از بین بردن فرهنگها و خصلتهای نیکوی آنها هستند احترام میگذارم.
فرهنگ پدران و مادران ما و بخصوص محیط کُردی منطقه ما تا گذشتهای نه چندان دور، پر بود از بلند نظری، آزادمنشی و شادی و راستی و درستی ولی اینک باید نشت و بر سر زد و گریه کرد برای آنچه در چند ده سال اخیر بر ما رفته و میرود. عدهای از همین مردم از آن خصلتهای نیکو بریدند و به زمره و سیاقی درآمدهاند که روی بعضی از جانوران را هم سفید کرده است و البته که عاقلان به خوبی علت را میدانند. در محیطی باصفا و صمیمیت و کار و کشاورزی روستاهای چند دهه پیش زاگرس بزرگ شدیم و از دبیرستان به بعد دیگر کمتر با جو اداری حاکم در شهر و استان ایلام در ارتباط بودم چه که در جاهای دیگر و بخصوص 8 سال تحصیلات تکمیلی در تهران، فقط درس میخواندم فقط تا دو سال پیش که وارد محیط شدم واقعیتر. تصورم این بود که در منطقهی ما بخصوص که فعلاً اصالت خود را تا حدی حفظ کرده بودند هم اغلب جو صفا و صمیمیت و بزرگ منشی کُردان و در کل ساکنان زاگرس و یا حتی ایرانیان قدیم حاکم است زهی خیال باطل؛ که سیستم سراسری و یکپارچه سازی زبان، فرهنگ و هویت، دولت و اداره و .... چطور تیشه بر ریشه بسیاری از خوبیها زده و ما ماندهایم با آدمهای با هویتهای جعلی و هویتهای دچار مشکل شده، چندگانه رفتار و عمل، با بیداد ریاکاری و دروغگویی و صد البته خشک اندیشی و عقبگرد تاریخی و پشت کردن به آزادمنشی و دیدباز، صمیمیت و فرهنگهای ناب نچندان دورمان درکنار طرد آدمهای به راستی درست و شایسته در این مملکت و دچار دردسر کردنشان چراکه خوشایند اوشان یا ایشان نیستند در عین حال سرازیری انواع موجودات و قاطیکردن همه چیز باهم، که دیگر بقول معروف \"سگ صاحبش را نمی شناسد\".
کسانی سکان مدیریت استانی مانند ایلام را در خیلی از جنبهها در اختیار دارند که متأسفانه اغلب هیچ تعلق و احساس دلسوزی در قبال مردم مظلوم این منطقه نداشته و ندارند. آنان یا اصلا\" بومی و هم فرهنگ و زبان این مردم نیستند و یا بظاهر هستند ولی در عمل افکار متحجر و واپسگرایی دارند که نیاز به توصیف احوالات معلومشان نیست. عقبماندگی و نادانی مشترک دردی جانکاه است که روح و روان آدمهای اهل تعقل با مسئولیت را میآزارد. در منطقه و استانی که آدمهای امثال بنده و خیلی هم متفکر و پختهتر از نظر عقلی و علمی از بنده و امثال بنده چه در داخل و چه خارج کشور بیداد میکنند بجز جفا بر مردمان چه دلیلی میتواند داشته باشد تا افراد دست چندم و در حد صفر از جاههای دیگر به اینجا بیایند و بر ما حکومت کنند به چه دلیلی بجز زور؟ البته که مسلماًاین بحث خیلی جاههای دیگر هم هست و مدیریت ناکارآمد در جاههای مختلف کشور با تلفات بیشمار انسانی و مادی و معنوی دیگر بخصوص در سالهای اخیر، داستانی تکراری از مکررات است. اینجا من به منطقه غرب و مخصوصاً ایلام، محرومترین استان ایران، میپردازم. شاید کسی بگوید در دانشگاه و محیط علمی دیگر این جایی آنجایی کردن حرف بیجایی باشد؟ این گفته بکلی درست است ولی با دلیل میگویم این برای جایی مثل آمریکا و اروپا شاید درست باشد ولی برای ایران مسلماً فعلاً نیست. بسیاری از کسانی که از جاهای دیگر به این منطقه و استان میآیند از چند حالت خارج نیستند، یا به اجبار آمدهاند که آن وقت احساس تعلق، دلسوزی و کارکردنشان با جوی که هیچ کس به هیچ کس پاسخگو نیست بخودی خود روشن است، بخصوص اگر آنها از جایی با وضعیت بهتر برایشان به جایی با امکانات کمتر و البته متفاوت از زبان و فرهنگ آنها بروند. دید برتری جویی فرهنگی و زبانی در این مملکت واقعیتی غیرقابل انکار است که عدهای از این افراد با زبان و فرهنگی خاص تصور میکنند و در واقع انتظار دارند که دیگران تابع آنها شوند و کوچکترین حق و حقوقی را حتی طبق قانون نیم بند موجود برای آنها قائل نیستند. اینان با این دید از بالا دیدن و به عبارتی دیگران را زیردست خود فرض کردن، را شما در چه دستهای قرار می دهید؟ حتی اگر کارشان را به بهترین نحو انجام دهند به وضوح عقب مانده و دچار مشکل فکری و یا ناآگاهی هستند. اکنون تصور کنید که این آدمها به عنوان انتخاب آخر به جایی مانند ایلام بیایند. اغلب اینان متأسفانه در این استان مسئولان و تصمیم گیران اصلی میشوند و ما هم به تصورشان باید مرید بیچون و چرای آنها باشیم در حالیکه مثلا\" در دانشگاه تعدادی از اینان به عنوان جایی آخر و اینکه تقریباً هیچ جایی دیگر پذیرای آنها نبوده است آمدهاند و در جایی مانند دانشگاه ایلام تصمیمگیران اصلی برای کسانی مانند بنده ساکن اصیل منطقه و کسانی که به عنوان جای اول و با شایستگی به اینجا آمدهایم، شدهاند. به وضوح این قشر تا آدمی باسواد، جدی و درست حسابی و آنهم اگر اندکی منتقد باشد و احساس مسئولیت کند نسبت به خانهاش، را میبینند به بهانههای گوناگون و برچسبهای خود درآوردی طرد میکنند و در این میان آدمهایی با خصلت مشترک قدرتطلبی و عقبمانده و بیهویت و مسخ شده بومی هم همراه آنها میشوند. حتی اگر با انتخاب، کسی به جایی دیگر برود قاعده این است که در خدمت آن منطقه و توسعهی آن طبق قانون قرار گیرد و نه دنبال ریاست بازی و ظلم به اهالی آنجا باشد همراه با چاپیدن و دزدیدن منابع و سرمایههای آنان و در رفتن در اسرع وقت در عین حال هالو فرض کردن دیگران.
مورد بعدی درباره تفکر علمی واقعی است که در دانشگاه قاعدتاً باید حرف اول را بزند چرا که اگر علم، دلیل و استدلال در کنار قانونی حتی معیوب و مسئلهدار، حاکم باشد مسلماً در حیطهی دانشگاه هر کس از هر جایی باشد مشکلی نیست کما اینکه در بیشتر نقاط توسعهیافتهتر دنیا چنین است. اما در کنار مسائل بالا، این کمبود و یا نبود منطق و دلیل و علم واقعی در کنار اعمال سلیقه و خواستههای شخصی و هرکه هر چه خواست همین میشود که هست، واقعیتی تلخ و بیآبرو است. مسلماً در مراکز عملی ایران انسانهای شریف و واقعاً علمی فراوانند و بنده هم مطمئنم که در جایی کوچک و دانشگاه توسعهنیافتهای مانند ایلام هم چنین است ولی متأسفانه چنین اشخاصی اکنون یا طرد شده و یا در حاشیهاند. از میان افراد غیر بومی ساکن این استان با تعدادی از آنها تعامل دارم و از بسیاری از افراد بومی بیشتر قبول دارم چراکه آنها سالیان متمادی است که با احساس مسئولیت مانند خانهی خودشان و با توان بالای علمی در عین احترام به فرهنگ و خصلتهای مردم منطقه، به بهترین نحو کارشان را انجام میدهند که برای بنده نیز ارجشان والاست ولی متأسفانه اینان هم در حاشیهاند. بعد از سالها آزمایش و خطا حتی خود وزارتخانهی علوم هم به این نتیجه رسید که بومیگرایی باعث توسعه پایدار است ولی به قول معروف ..... . متأسفانه تعداد بسیاری از این افراد غیر بومی و حتی بومی بیاحساس تعلق و مسئولیت در استان و دانشگاهی مانند ایلام، نه تنها در اولین فرصت دنبال در رفتنند و در واقع خانه و زندگیشان هم اینجا نیست بلکه حتی کارشان را هم در حد ضعیف انجام میدهند. ماهی یک هفته حضور ندارند به ریش همه میخندند در عین حال که بلدند چگونه همگام با آن طرف باشند که شاخ نخورند! بسیاری از اینان که مسئولین ارشد هم در استان بودهاند بعد از قلع و قمع بسیاری از نیروهای توانمند و درست و حسابی منطقه و طرد تحصیلکردگان بالا از استان و فرار آن ها به نقاط دیگر و یا خارج از کشور، خود هم در اولین فرصت با گندکاریهای فراوان در رفتهاند و خیلی هم توهین نثار مردمان اینجاها نمودهاند با آن افکار منورشان و البته باید اذعان کنم که ناآگاهی و بیگانهپرستی \"شاید همان حس مهمان نوازی ما\" امروزه نقطه ضعف ماست که زود خود را قاطی این چنین مناسبات و جریاناتی میکنیم که به ما در ایلام و جایی مانند ایلام، ربطی ندارند و برای کسانی خود را میبازیم که در عمل ما را به سخره گرفتهاند.
باری، بنده در طول تحصیل همواره دانشجویی ممتاز بودهام و در بهترین دانشگاههای ایران هم با رتبه هایبرتر، پذیرفته و فارغ التحصیل شدم و اکنون هم بیشک در حداقل سه فاز فیزیک هستهای، ذرات بنیادی و گرانش متخصص هستم و کار مطالعاتی تحقیقاتی اصلی اکنون من نیز نظریهی ریسمان است که متخصصان فیزیک و ریاضی بخوبی میدانند که در چه حدی سنگینی است با ذکر این نکته که در دانشگاههای غرب ایران تقریباً هیچ کسی و در کل دانشگاههای ایران بیش از 3-4 دانشگاه در این زمینه فعال نیستند و البته این را هم باید گفت که دانشگاه ایلام بکل از لحاظ تعداد هیأت علمی ضعیف است و از جمله رشتهی فیزیک که تازه شکل گرفته است. بنده بعد از فارغالتحصیلی با بهترین وضعیت از کارشناسی فیزیک کاربردی \"هستهای\" از دانشگاه لرستان و کارشناسی ارشد فیزیک هستهای از دانشگاه تهران، با رتبه اول در آزمون واقعی دکترا در دو دانشگاه برتر ایران \"دانشگاه تربیت مدرس، دکترا در تمام گرایشهای فیزیک و دانشگاه صنعتی اصفهان، دکترای فیزیک هستهای\" پذیرفتهی قطعی شدم و نهایتاً با انتخاب تحصیل در دانشگاه اول، بورسیهی وزارت علوم شدم با انتخاب خودم برای دانشگاه ایلام در منطقه سکونت خودمان شدم. ماجراها و زجرهای از این دست که در سالهای تحصیل کشیدیم کتابی مفصل است. بعد از فارغ التحصیل شدن طبق قانون در دانشگاه ایلام مشغول بکار شدم و سهلانگاری و بیتوجهی کادر اداری و مسئولان این دانشگاه باعث شد که کار اداری و استعلامات و نامههای مربوطهي بنده که میبایست با توجه به بورس بودن من قبل از دفاع انجام میشد تا پنج ماه بعد از آن انجام نشودز که این هم خود واقعاً داستان مفصل دیگر است. و بعد از آن هم 7 ماه دیگر مرا در عمل بسخره گرفتند. صلاحیت علمی بنده که بیشک چندین مرتبه بالاتر از سطح دانشگاه ایلام بوده و هست \"و البته اثباتش از جنبههای مختلف مشکل نیست از جمله اینکه اخیراً دو مقاله علمی تخصصی به اسم همین دانشگاه ایلام نوشتهام که بیشک از نظر سطح علمی در تاریخ دانشگاه ایلام بیسابقه است و در واقع کسی تاکنون در این دانشگاه مقالهای در این حد ننوشته است که به راحتی این هم قابل اثبات است\" .جالب است بگویم کاشکی خیلی بیسوادتر بودم که برای آنها خوبتر مینماید. جای بحث نبود. قرار بود صلاحیت عمومی برگزار شود. یک بار برگزار شد که حاج آقای معاون نهاد رهبری دانشگاه نبود و ظاهراً مشکلی هم وجود نداشت چرا که تمام استعلامات از دانشگاههای محل تحصیل، محل سکونت، استعلام از وزارت اطلاعات \"که البته در همان ایام توسط اداره اطلاعات ایلام فراخونده شدم و از من سؤالاتی در مواردی پرسیدند و من هم جوابهای واقعی و انتقادیام را گفتم و معلوم شد که آنها نامهی عدم مخالفت را بلافاصله فرستاده بودند\"، بیمشکل مینمودند. در عین حال از نظر آموزشی و پژوهشی هم کارهای خود را به بهترین نحو انجام دادم و طبق نظرسنجی کیفیت تدریس دانشجویان همواره نمرات عالی بودند و اما مشکل کجا بود؟ بنده تا آن زمان بعد از گذشت نزدیک به نه ماه، با توجه به مشکل بودن ملاقات حضوری، دو نامه برای رئیس دانشگاه در مورد کارم نوشتم و دو بار هم ملاقات حضوری، سومین نامهی انتقادی در مورد کار بنده را محرمانه و با لحن تندتری نوشتم، که البته رئیس دانشگاه، بعداً مستقیماً به من گفت که به علت این انتقادات و حرفهاست که کارت را انجام نمیدهیم. که بعد از آن به کمیتهی سه نفره \"همه غیر بومی\" فراخونده شدم مرکب از معاون آموزشی، معاون مالی و همان معاون نهاد رهبری دانشگاه . بله! یکی میگفت از خط قرمز عبور کردهاید! بیهیچ مدرکی در پرونده و البته بقول معروف و ادبیات خودشان \"نمیدانم کجا سوخته بود که جوری دیگر خالی میکردند اوشان\". معاون نهاد رهبری گفت شما از دولت، نظام و رهبری انتقاد میکنید؟! بنده گفتم بیشک در هیچ جلسه رسمی و دانشگاهی به عنوان شخص حقوقی و عضو علمی دانشگاه اگر حرفی در موارد مدنظر شما به غیر از حداکثر انتقادهای خیرخواهانه زدهام به کسی یا درباره شخصی خاص، مدرک بیاورید ولی در کل من انتقاد دارم و اگر قرار باشد امثال من انتقاد نکنیم کی میخواهد حرفی بزند؟ و البته من همواره سعی میکنم با دلیل و منطقی و علمی حرف بزنم و اگر هم صحبتی داشتهام که جز این بوده است بفرمایید در عین حال اینکه ما مواظب هستیم که تا در این کشور ساکن هستیم باید قانونش را رعایت کنیم ولی حداقل طبق حرف ها و قوانین خود شما، انتقاد آزاد است درعین حال که ممکن است شما هم پیش دوستان و یا خانواده چه بسا حرف های تندی هم بزنید. جالب است و دروغ را ببیند که یکی میگفت این پرونده از بالا برگشت داده شده است! در حالیکه نزد آنها خاک میخورد. آن جلسه گذشت با دید منفی آن معاون نهاد دانشگاه، که با ادبیات خود بالا بینی خاصی حرف میزد و اینکه میگفت ما باید با بزرگ منشی کار شما را درست کنیم و بنده همانجا با زبان بیزبانی به ایشان فهماندم که بنده به زور و یا ناشایستگی آنجا نیستم که شما آقایان و رئیس دانشگاه در حق من لطف کنید.
تابستان در حال گذراندن آموزش نظامی سربازی هیأت علمی بودم که بعد از برگشتن، معاون آموزشی بعد از یک سال بلاتکلیفی بنده بدون هیچ حقوق و قراردادی و مزایا و بیمه و امکاناتی در مخالفت صریح با قانون، گفت نمیخواهیم سر کارت بذاریم! ما ردت کردهایم! در حالیکه بنده از قبل تصمیم قطعی گرفته بودم که اگر حکمم را نزنند کلاسهای برنامهریزی شدهی ترم را لغو کنم، آنها آن را رسماً انجام دادند. جالب است بعضی از همکاران و خودم که با آنها صحبت میکردیم هر کدام تقصیر را به گردن دیگران میانداختند این موجودات دورو، دروغگو و بیصداقت را ببینید در حالی که همه در تصمیم منفی سهیم بودند ولی تصمیمگیر نهایی بیشک رئیس دانشگاه و معاون نهاد رهبری بودند. اکنون در نظر بگیرید کسی که بورسیه بوده و علاوه بر آن طبق قانون در حالت عادی حداکثر 52 روز روال کاری بایستی نتیجهی همه چیز معین شود به 360 روز افزایش یافت و آخر هم منت میگذارند که ردت کردیم! به نظر شما اینان چه موجوداتی هستند که شنیدم از آنان گفته بودند پروندهای برایش درست کنیم که نتواند در وزارتخانه هم از خود دفاع کند. جالب است که هیچ گزارش منفی جدی مکتوبی در پروندهی من نبوده است الا برداشت خود اینان و سلیقههای محدودشان در کنار حرفهای کوته نظرانه بعضی مثلاً همکاران دانشگاهی واقعاً تعطیل و از همان دستهی خاص. بعبارت صریحتر، باید بگویم که دانشگاههای محل تحصیل و محل زندگی هیچ مشکلی نبوده و در واقع نهایت سعی اینها برای درست کردن یک پرونده، تنها اظهار نظر نیروهای خاص خودشان بوده و آن هم نه چیزی جدی. در واقع با پرسش از چند نفر ظاهراً هیات علمی و کارمند دانشگاه که اکنون تقریباً میدانم کی هستند و در بین همکاران و هم دانشگاهیان هم به خوبی شناخته شدهاند که از چه جنسیاند، سعی نمودهاند که گیر اساسی درست کنند. حالا تصور کنید که نکات منفی چه بوده اند؟! الان میگویم که تقریباً هیچ. در آن فرمهای گزینش سؤالاتی هست مانند اینکه، اعتقاد این شخص به نظام، رهبری و ... چگونه است. چهار بند دارد: نمی دانم، بی تفاوت، اعتقاد دارد و یا اعتقاد ندارد.