جهان سوم و مسئولیت روشنفکران
14:42 - 16 اردیبهشت 1398
Unknown Author
بهزاد قادری
مبارزات علیە ستم در جهان از سویی و تردیدهایی کە آزادی برانگیختە است از سوی دیگر، همگی یک نقطە اتکای استوار دارند و آن اصول دموکراتیک است کە ظاهراً در مشروعیت آن همگان اتفاق نظر دارند. امروزە براستی همە قبول دارند کە دموکراسی بهترین چارچوب اجرایی حقوق بشر و تحقق هماهنگ آرزوهای فردی و جمعی است. پس چنین مینماید زمان آن فرا رسیدە است کە با هدف احیای دموکراسی، دربارەی مفاهیمی کە از فرایند دموکراتیک داریم دوباره بیندیشیم، در جایی کە سنت کهن آن وجود دارد بە فکر استحکام آن و در جایی کە تازە آغاز شدە، در اندیشە رشد درست آن باشیم.
مرور این پرسش کە: ((دموکراسی چیست؟))، پرهیزناپذیر است. اما پاسخ بە آن آسان نیست، نەتنها در سطح فلسفی یا فرهنگی، بویژە از لحاظ مسخهای اخیر واقعیت تاریخی از سوی حکومتهایی کە برچسب دموکراتیک را بر خود زدەاند. تقلبها چهرەی برچسب را بە زشتی کشاندەاند. انواع حکومتهای یکەتاز و خودکامە خود را دموکراتیک نامیدەاند! در روسیە انقلاب \"بلشویکی\" در برابر نهادهای نمایندگی بە اصطلاح \"بورژوایی\" کە آنها را حیلە طبقە حاکم میدانست، ادعای دموکراسی کامل را داشت و میخواست پردە از چهرەی آنها برگیرد. و اما نازیها، کە آنها نیز از بەکاربردن کلمەی دموکراسی اکراه داشتند، واژەی \"مردم\" را تحریف کردند و آن را دستاویز دیدگاه ویرانگر خود در مورد پیروزی آلمانیها بر سایر ملل قرار دادند. و همچنین زیاد بودند حکومتهایی کە آشکارا استبدادی بودند و اصطلاح دموکراتیک را برچسب نسخە تباه خود معنی کردند.
و اما در این میان کە بە دموکراسی لطمە وارد شدە است، برای فرآیند دموکراتیزە شدن، روشنفکران و هنرمندان، در هر جامعەای، مسئولاند. با این حال لازم است کە آنها بە نوعی، آزمایش وجدان دهند، زیرا اگرچە غالباً قهرمانانە بسیاری از آنها عاملی قطعی در سرنگونی انواع حکومتهای یکەتاز و خودکامە بودەاند، اما رفتار و نگرشهای بعضی دیگر نیز قابل انتقاد است.
همەجا، چە در شرق و چە در غرب، یا در کشورهای جهان سوم، انبوه برگزیدەای از روشنفکران در دام جاذبە ایدوئولوژیهای کاذبی لغزیدەاند کە مدعی بودەاند داروی نهایی تمام امیدهای جامعە را در اختیار دارند. و نیز زیاد بودەاند کسانی کە بدون هیچ شرمی، غرق لذاتی کە حکومتهای یکەتاز برایشان فراهم کردەاند، شدەاند و در واقع بە \"روشنفکران دولتی\" تبدیل گشتەاند.
بر اساس این حقیقت آزاردهندە است کە باید روشنفکران وظیفەی اجتنابناپذیر خود بدانند کە خطاهای گذشتە خود را کە در ذهن مردم حک شدە است جبران کنند. اکثر تحولاتی کە در سالهای اخیر در جهان رخ دادە، ثابت میکند کە تمام ادعاهای رهاییبخش و منجیانە با سرشت واقعی انسانها مغایر است. در نتیجە، روشنفکران و هنرمندان، حتی در موارد متداولتری کە از لحاظ شخصی دلیلی برای سرزنشکردن خود ندارند، باید کار کنند و بکوشند تا شرافت و اعتبار اخلاقی اندیشەهای غالباً گمراه را بە آنها بازگردانند.
البتە غیرمنصفانە است کە فقط بە این جنبە توجە داشتە باشیم؛ روشنفکران در عین حال در شمار بیشترین قربانیان حکومتهای مستبد نیز بودەاند.
نخست اینکە مستقیماً در زندگی خود، در زندانها، در اردوگاەها، در بیمارستانهای روانی، گاه در زیر شکنجە یا رنج تبعید، مزەی انواع فشارها را چشیدەاند. بعلاوە هنوز جای زخمهای این تجربیات وحشتناک را در روح خود حس میکنند.
روشنفکران بە معنای گستردەی کلمە، در تمام جهان، بخصوص کشورهای جهان سوم، همیشە میتوانند و باید علیه بیعدالتیها بەپاخیزند، انواع تبعیض را محکوم کنند و همەجا بە مبارزە برای اثبات و پذیراندن شأن انسانی بپردازند. آنها بخصوص باید در تعریف مجدد فرهنگ محیط خود با دیدگاهی دموکراتیک شرکت جویند و بپذیرند کە برای رسیدن بە این هدف هیچ شکافی میان آفرینش فکری آنها و بُعد اجتنابناپذیر سیاسی پدید نیاید. وظیفەی بنیادی آنها مشروعیت بخشیدن بە خود دموکراسی است. مشروعیت دموکراتیک هنوز در اکثر جوامع پدیدەای زودشکن و آسیبپذیر است. انواع خطابەها و گفتارهای عوامفریبانە، افراطیون، بحرانهای وجدانی ناشی از فلان و فلان بحران جهانی، همگی بە رقابت با این مشروعیت برخاستەاند. در موقعیتهایی از این نوع، یافتن پاسخ غالباً دشوار است و در این مخاطرە قرار دارد کە خوب پذیرفتە نشود. در نتیجە، بیشتر اهمیت دارد کسانی کە حرفەشان فرهنگ است، شجاعت ارائە آن را در اوضاع کماکان آشفتەی قرن کنونی داشتە باشند.
حقیقت دارد کە روشنفکران در این چشمانداز با مشکلات تازەای برخورد میکنند. نخست اینکە گرچە نبرد با دیکتاتوریها پایان نیافتە است، اما تعداد کسانی کە بە مبارزە رودررو با آنها بپردازند، کمتر میشود. و در عین حال، گرچە بە نظر میرسد کە انسان بە خاطر آزادی خود حاضر است بمیرد، گاه برای زندگی با آزادی خود مشکل دارد. آزادی بزودی تبدیل بە عادت میشود؛ چهرەی چیزی عادی و مأنوس را بە خود میگیرد، حال آنکە در واقع نیاز بە ساختن دارد. در عین حال در عمل ممکن است جاذبە خود را از دست بدهد و ظاهراً منافع فوری کمتری از آنچە انسان قبلاً فکر میکرد داشتە باشد، و در واقع زیستن در آن کمتر آسودەدلانە باشد تا زیستن در امنیتی کە اطاعت و تبعیت از حکومتهای دیکتاتوری کە تازگی از بین رفتەاند آن را تضمین میکردند. اما درست در این هنگام است کە روشنفکران و هنرمندان وظیفە دارند گوشزد کنند، زشتی دیکتاتوری را بە یاد جامعە بیاورند و مسلماً در کنار کسانی قرار نگیرند کە از دموکراسی، حتی پیش از آنکە براستی مستقر شود و پا بگیرد، احساس ناامیدی میکنند.
بنابراین، وظیفەی بویژە قاطع روشنفکران برای آموزش شهروندی، آشکار است، زیرا آنها هستند کە پرحیثیتترین دانشگاهیان و ادیبان را تشکیل میدهند کە درنهایت نقش معلم و الهامبخش کسانی را دارند کە وظیفەی آنها آموزش مستقیمتر تودە مردم است. بیگمان اهمیت دارد کە روشنفکران خودشان دچار تردید نشوند یا عقاید بیگانە با دموکراسی آنها را گمراه نسازد، چنانکە عملاً و منطقاً نظایر آن را دیدەایم. از آنجایی کە روح دموکراتیک از دانشگاهها و مدارس و شبکەهای آموزشی پایە اشاعە مییابد. اشاعەی روح دموکراتیک از معلمان و مربیان مسئولی سرچشمە میگیرد کە گرچە پرشورند ولی در عین حال بە الزامات فوری ساختمان خطیر دموکراسیهای جوان نیز آگاهی دارند. روشنفکران باید در زایش شهروند همانند قابلەهایی دانشمند عمل کنند کە شهروندان بە آن نیاز دارند، نە مانند زیباپسندانی کە خود را آزاد از الزامها و تعهدات عادی جامعە در لحظە بزرگ آزادی میپندارند.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
مبارزات علیە ستم در جهان از سویی و تردیدهایی کە آزادی برانگیختە است از سوی دیگر، همگی یک نقطە اتکای استوار دارند و آن اصول دموکراتیک است کە ظاهراً در مشروعیت آن همگان اتفاق نظر دارند. امروزە براستی همە قبول دارند کە دموکراسی بهترین چارچوب اجرایی حقوق بشر و تحقق هماهنگ آرزوهای فردی و جمعی است. پس چنین مینماید زمان آن فرا رسیدە است کە با هدف احیای دموکراسی، دربارەی مفاهیمی کە از فرایند دموکراتیک داریم دوباره بیندیشیم، در جایی کە سنت کهن آن وجود دارد بە فکر استحکام آن و در جایی کە تازە آغاز شدە، در اندیشە رشد درست آن باشیم.
مرور این پرسش کە: ((دموکراسی چیست؟))، پرهیزناپذیر است. اما پاسخ بە آن آسان نیست، نەتنها در سطح فلسفی یا فرهنگی، بویژە از لحاظ مسخهای اخیر واقعیت تاریخی از سوی حکومتهایی کە برچسب دموکراتیک را بر خود زدەاند. تقلبها چهرەی برچسب را بە زشتی کشاندەاند. انواع حکومتهای یکەتاز و خودکامە خود را دموکراتیک نامیدەاند! در روسیە انقلاب \"بلشویکی\" در برابر نهادهای نمایندگی بە اصطلاح \"بورژوایی\" کە آنها را حیلە طبقە حاکم میدانست، ادعای دموکراسی کامل را داشت و میخواست پردە از چهرەی آنها برگیرد. و اما نازیها، کە آنها نیز از بەکاربردن کلمەی دموکراسی اکراه داشتند، واژەی \"مردم\" را تحریف کردند و آن را دستاویز دیدگاه ویرانگر خود در مورد پیروزی آلمانیها بر سایر ملل قرار دادند. و همچنین زیاد بودند حکومتهایی کە آشکارا استبدادی بودند و اصطلاح دموکراتیک را برچسب نسخە تباه خود معنی کردند.
و اما در این میان کە بە دموکراسی لطمە وارد شدە است، برای فرآیند دموکراتیزە شدن، روشنفکران و هنرمندان، در هر جامعەای، مسئولاند. با این حال لازم است کە آنها بە نوعی، آزمایش وجدان دهند، زیرا اگرچە غالباً قهرمانانە بسیاری از آنها عاملی قطعی در سرنگونی انواع حکومتهای یکەتاز و خودکامە بودەاند، اما رفتار و نگرشهای بعضی دیگر نیز قابل انتقاد است.
همەجا، چە در شرق و چە در غرب، یا در کشورهای جهان سوم، انبوه برگزیدەای از روشنفکران در دام جاذبە ایدوئولوژیهای کاذبی لغزیدەاند کە مدعی بودەاند داروی نهایی تمام امیدهای جامعە را در اختیار دارند. و نیز زیاد بودەاند کسانی کە بدون هیچ شرمی، غرق لذاتی کە حکومتهای یکەتاز برایشان فراهم کردەاند، شدەاند و در واقع بە \"روشنفکران دولتی\" تبدیل گشتەاند.
بر اساس این حقیقت آزاردهندە است کە باید روشنفکران وظیفەی اجتنابناپذیر خود بدانند کە خطاهای گذشتە خود را کە در ذهن مردم حک شدە است جبران کنند. اکثر تحولاتی کە در سالهای اخیر در جهان رخ دادە، ثابت میکند کە تمام ادعاهای رهاییبخش و منجیانە با سرشت واقعی انسانها مغایر است. در نتیجە، روشنفکران و هنرمندان، حتی در موارد متداولتری کە از لحاظ شخصی دلیلی برای سرزنشکردن خود ندارند، باید کار کنند و بکوشند تا شرافت و اعتبار اخلاقی اندیشەهای غالباً گمراه را بە آنها بازگردانند.
البتە غیرمنصفانە است کە فقط بە این جنبە توجە داشتە باشیم؛ روشنفکران در عین حال در شمار بیشترین قربانیان حکومتهای مستبد نیز بودەاند.
نخست اینکە مستقیماً در زندگی خود، در زندانها، در اردوگاەها، در بیمارستانهای روانی، گاه در زیر شکنجە یا رنج تبعید، مزەی انواع فشارها را چشیدەاند. بعلاوە هنوز جای زخمهای این تجربیات وحشتناک را در روح خود حس میکنند.
روشنفکران بە معنای گستردەی کلمە، در تمام جهان، بخصوص کشورهای جهان سوم، همیشە میتوانند و باید علیه بیعدالتیها بەپاخیزند، انواع تبعیض را محکوم کنند و همەجا بە مبارزە برای اثبات و پذیراندن شأن انسانی بپردازند. آنها بخصوص باید در تعریف مجدد فرهنگ محیط خود با دیدگاهی دموکراتیک شرکت جویند و بپذیرند کە برای رسیدن بە این هدف هیچ شکافی میان آفرینش فکری آنها و بُعد اجتنابناپذیر سیاسی پدید نیاید. وظیفەی بنیادی آنها مشروعیت بخشیدن بە خود دموکراسی است. مشروعیت دموکراتیک هنوز در اکثر جوامع پدیدەای زودشکن و آسیبپذیر است. انواع خطابەها و گفتارهای عوامفریبانە، افراطیون، بحرانهای وجدانی ناشی از فلان و فلان بحران جهانی، همگی بە رقابت با این مشروعیت برخاستەاند. در موقعیتهایی از این نوع، یافتن پاسخ غالباً دشوار است و در این مخاطرە قرار دارد کە خوب پذیرفتە نشود. در نتیجە، بیشتر اهمیت دارد کسانی کە حرفەشان فرهنگ است، شجاعت ارائە آن را در اوضاع کماکان آشفتەی قرن کنونی داشتە باشند.
حقیقت دارد کە روشنفکران در این چشمانداز با مشکلات تازەای برخورد میکنند. نخست اینکە گرچە نبرد با دیکتاتوریها پایان نیافتە است، اما تعداد کسانی کە بە مبارزە رودررو با آنها بپردازند، کمتر میشود. و در عین حال، گرچە بە نظر میرسد کە انسان بە خاطر آزادی خود حاضر است بمیرد، گاه برای زندگی با آزادی خود مشکل دارد. آزادی بزودی تبدیل بە عادت میشود؛ چهرەی چیزی عادی و مأنوس را بە خود میگیرد، حال آنکە در واقع نیاز بە ساختن دارد. در عین حال در عمل ممکن است جاذبە خود را از دست بدهد و ظاهراً منافع فوری کمتری از آنچە انسان قبلاً فکر میکرد داشتە باشد، و در واقع زیستن در آن کمتر آسودەدلانە باشد تا زیستن در امنیتی کە اطاعت و تبعیت از حکومتهای دیکتاتوری کە تازگی از بین رفتەاند آن را تضمین میکردند. اما درست در این هنگام است کە روشنفکران و هنرمندان وظیفە دارند گوشزد کنند، زشتی دیکتاتوری را بە یاد جامعە بیاورند و مسلماً در کنار کسانی قرار نگیرند کە از دموکراسی، حتی پیش از آنکە براستی مستقر شود و پا بگیرد، احساس ناامیدی میکنند.
بنابراین، وظیفەی بویژە قاطع روشنفکران برای آموزش شهروندی، آشکار است، زیرا آنها هستند کە پرحیثیتترین دانشگاهیان و ادیبان را تشکیل میدهند کە درنهایت نقش معلم و الهامبخش کسانی را دارند کە وظیفەی آنها آموزش مستقیمتر تودە مردم است. بیگمان اهمیت دارد کە روشنفکران خودشان دچار تردید نشوند یا عقاید بیگانە با دموکراسی آنها را گمراه نسازد، چنانکە عملاً و منطقاً نظایر آن را دیدەایم. از آنجایی کە روح دموکراتیک از دانشگاهها و مدارس و شبکەهای آموزشی پایە اشاعە مییابد. اشاعەی روح دموکراتیک از معلمان و مربیان مسئولی سرچشمە میگیرد کە گرچە پرشورند ولی در عین حال بە الزامات فوری ساختمان خطیر دموکراسیهای جوان نیز آگاهی دارند. روشنفکران باید در زایش شهروند همانند قابلەهایی دانشمند عمل کنند کە شهروندان بە آن نیاز دارند، نە مانند زیباپسندانی کە خود را آزاد از الزامها و تعهدات عادی جامعە در لحظە بزرگ آزادی میپندارند.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.