جستاری پیرامون مرگ مشکوک فعالان سیاسی اهوازی- قسمت اول

14:09 - 26 مرداد 1391
Unknown Author
دولت ایران در طول تاریخ همواره از ترور به عنوان یک ابزار قدرتمند و راهبرد سیاسی برای به سرانجام رساندن طرح ها و ایده های سیاسی خود استفاده کرده است.

از میان برداشتن رهبران و فعالان سیاسی ملیت های غیر فارس، حذف مخالفان و دگر اندیشان، حذف رقبای سیاسی درون حکومتی، کشتن شهروندان دیگر کشورها به منظور توسعه طلبی و اعمال فشار بر دولت های متبوع آنان و... مواردی هستند که هر از چند گاهی برای کسانی که اخبار ایران را دنبال می کنند برجسته می نمایند.

در این میان اما اعضای سیستم طراحی ترور جمهوری اسلامی، با در اختیار داشتن اموال و ادوات کافی وبا پشتیبانی روانی (فتواهای) ملاهایی که در قم و تهران نشیمن دارند، چگونگی این اعمال بسیار ضد انسانی را طراحی می کنند.

اعدام انقلابی \"بخوانید کشتن مخالفان\" اصطلاحی است که در دستگاه اطلاعاتی رژیم جمهوری اسلامی به راحتی دهن به دهن می‌شود. همانگونه که اشاره کردم اعدام های انقلابی، همانا عملیات‌های تروریستی هستند که به زعم فتوا دهندگان، آمران و عاملان یک راهبرد مقدس و رهیافتی برای خروج از بحران به شمار می رود.

از منظر تاریخی به نظر می رسد که این راهبرد یک نسخه برداری از عملکرد فرقه \"حشاشین\" یا همانا فرقه \"حسن صباح\" است. در یازده قرن پیش، راهبرد حسن صباح و فرقه او برای از بین بردن مخالفان، کشتن مستقیم افراد بود. آدمکشانی که حسن صباح تربیت می‌کرد با افتخار دست به جنایت می زدند. آنان در راستای عقاید خود دست به چنین اعمال شنیعی می‌زندند و مخالفان را با روش های مختلف می کشتند. تروریست های حسن صباح عملکرد خود را به مثابه فداکاری و جوانمردی می‌پنداشتند.

حشاشین قلعه الموت قزوین گروهی بودند که حسن صباح فکر آنها را با استفاده از ماده مخدر حشیش تسخیر وتعطیل کرده بود. آنان بر اثر مصرف حشیش گریبانگیر اعتیاد شده، اما با توجه به استمرار آموزش در قلعه الموت همزمان به معتادانی بسیار مطیع و آدم کشانی حرفه ای تبدیل شده بودند.

حسن صباح و بعد از او جانشینانش، برای حفظ آمادگی روانی تروریست ها آنان را پس از مصرف حشیش به باغ هایی در اطراف قلعه الموت می بردند. حشاشین در اقامت کوتاه خود در میان درختان میوه و زیبایی های طبیعی و فضای سبز به این باور می‌رسند که این باغها بخشی از بهشت است. آنها اقناع می شوند که خدا به‌واسطه رهبرشان حسن صباح به آنان اجازه ورود به آنجا را داده است.

تفسیر آنان از ورود به بهشت ساختگی حسن صباح، احساس و لمس و تجربه زندگی در بهشت وجهان آخرتی که قرار است بعد از مرگ خود در راه و مسلک رهبرشان به آنان ارزانی شود. مارکوپولو جهانگرد معروف در بخشی از سفرنامه‌اش به عنوان \"بهشت ساختگی\" از حشاشین و یا همان تروریست‌های قلعه الموت یاد کرده است.

چنین به نظر می‌رسد که همین شیوه نیز در سازمان‌های اطلاعاتی ایران قبل و بعد از انقلاب کاربرد داشته و دارد. در بسیاری از موارد افزون بر استخدام افراد مستعد برای \"تبه کاری\" و \"آدم کشی\" در داخل و خارج از کشور، برخی از شیعیان خارجی را نیز پس از دعوت به تهران و قم و پرداخت مبالغ مادی هنگفت و تغییر زندگی آنها اقدام به شستشوی مغزی آنان نموده و این افراد را برای حفظ آمادگی روحی و روانی به زیارت ائمه و بارگاهها و اماکن مقدسه شیعیان می‌فرستند.

در این میان تروریست‌های تازه استخدام شده زمان‌های زیادی را در کلاس‌های درسی برخی آیت‌الله‌ها حاضر می‌شوند، تا به خوبی به لحاظ روانی اقناع شده و عملکرد خود را در راستای اهداف مذهبی و فداکاری برای سرعت بخشیدن به ظهور امام زمان و زندگی در کنار اولیا و همبستر شدن با حورالعین در جهان آخرت تعریف و توجیه نمایند.

به موازات با تروریست‌ها طراحان ترور در سیستم امنیتی رژیم جمهوری اسلامی اغلب از نیروهایی هستند که خود نیز آدم کشی را تجربه کرده اند. زمانی که بر اساس تعریف‌ها و باورهای طراحان ترور احساس شود که هر یک از مقوله‌هایی چون؛ امنیت ملی، تمامیت ارضی، نظام حاکم، مذهب شیعه، مفاهیم ملی ملیت حاکم، و برنامه های سیاسی توسعه طلبانه جمهوری اسلامی (در خارج از کشور) با یک خطر حقیقی مواجه شده اند، دست به عملیات‌های تروریستی می‌زنند تا اینگونه عملیات‌ها راهگشای اجرای طرح‌های چیده شده توسط سیاستمداران باشند.

در همین راستا جنبش های ملی ملیت های غیر فارس همواره بیشترین قربانی‌ها را داشته و ترور رهبران وفعالان سیاسی و حتی فعالان فرهنگی، بخشی جدایی ناپذیر از عمکرد دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی به شمار می ورد.
به جز چند مورد که بر اثر \"روابط بد دیپلماتیک\" غرب و ایران افشا و پر سر و صدا شد، کالبد بسیاری از فعالان و رهبران سیاسی ملیتهای غیر فارس خیلی آرام راهی قبرستان هایی در دیار غربت شدند.

در اینجا می‌خواهم به احتمال ترور دوتن از فعالان سیاسی عرب اهوازی اشاره کنم که بدون سر و صدا در هلند و انگلستان دفن شدند و کسی هم بعد از آن به سراغ پرونده آنان نرفت. کما اینکه دست‌های مشکوکی در بین نیروهای سیاسی اهوازی و اپوزیسیون بر ضد شخصیت‌های سیاسی این دو فقید کماکان فعال هستند. در این بخش درباره مرگ محمد نواصری وجایگاه ایشان صحبت خواهم کرد و در بخش دوم درباره منصوری سیلاوی اهوازی خواهم نوشت.

در 23 مارس سال 2007 محمد نواصری از رهبران ( التیار الوطني العربي الديموقراطي في الأحواز \"جنبش ملی عربی دموکراتیک الاحواز\") در 37 سالگی در محل اقامتش در هلند جان خود را از دست داد.

مرحوم محمد نواصری معروف به \" ابو وائل \" دانش آموخته علوم اجتماعی از دانشگاه علامه در تهران که قبل از خروج از ایران چند بار در تهران و اهواز سابقه بازداشت، زندان و شکنجه را در پرونده خود داشت. محمد نواصری فرزند مرحوم \" شریف نواصری\" است ، پدر ایشان یکی از نیروهای بسیار فعال و سر آمد در جنبش ملی عرب در اوایل انقلاب 1357 بود که در ماه رمضان سال 1358 اعدام شد.
از محمد نواصری در میان فعالان عرب به عنوان یک ایدولوگ یاد می‌شد. نواصری همچنین در شکل گیری جنبش ملی عرب در راستای اصلاحات نقش به سزایی داشت او با همکاری در تاسیس تشکلی به نام(\" لجنة الوفاق\" یا كميته آشتی) و عضویت در آن در کنار دیگر نیروهای سیاسی توانست به خواسته های سیاسی حقوقی مردم عرب شکل و شمایل شبه قانونی بدهد و این خواسته ها را بعدها با توسعه \"لجنة الوفاق\" به شكل دیگری کانالیزه کند که با نام تشکل جدیدی تحت عنوان (حزب الوفاق الاسلامی) به صحنه آمد.

محمد نواصری با بکارگیری نفوذ اعضای تشکیلاتش توانسته بود به یک نامه محرمانه دست یابد که حاوی اطلاعات مهمی در زمینه اعمال یک طرح \" ژنوساید\" بر علیه ملت عرب بود. این نامه همان سند فوق محرمانه‌ای است که از سوی محمد علی ابطحی رئیس دفتر محمد خاتمی رئیس جمهوری وقت برای وزارت خانه های مختلف ارسال شده تا \"طبق هماهنگی‌های قبلی\" در طی چند سال جمعیت عرب‌ها در سایر شهر و روستاهای عرب نشین به اقلیت برسد.

اهمیت و جایگاه این فعال سیاسی عرب که در هنگام مرگ فقط 37 سال سن داشت به آن بر می‌گردد که ایشان با توجه به در اختیار داشتن سند ژنوساید(نامه ابطحی) و با بکارگیری نیروهای سیاسی تشکیلات متبوعش و حضور فعال دیگر سازمان های سیاسی اهوازی وفعالان مستقل موجود در صحنه توانسته بود که در شکل گیری و اداره قیام ملی ملت عرب در آوریل سال 2005( فروردین و اردیبهشت سال 1384) موسوم به انتفاضه ملی عرب نقشی موثر ایفا کند.

واژه \"انتفاضه\" که وجه تسمیه این حادثه سیاسی و قیام مهم و تاریخی ملت عرب است برای اولین بار درسومین روز از استمرار تظاهرات‌های اهواز ودیگر شهرها و روستاهای عرب نشین را ایشان به کار بردند.

بنا بر شواهد موجود بعد از مرگ ایشان و تا به حال نیز برخی از فعالان سیاسی عرب بر این باور بوده و هستند که عامل مرگ محمد نواصری یک نوع مواد سمی و کشنده است که در زمان زندان در ایران بواسطه نیروهای اطلاعات به او خورانده شده و مدتی بعد از خروج از کشور بر وی تاثیر گذاشته و در نهایت این شخص را می‌کشد.

برخی دیگر معتقدند که ایشان در اثر بی احتیاطی در هلند ترور شد. آنان شیوه ترور را نیز همانند گروه اول یعنی ایشان را سربازان امام زمان با خوراندن یا نوشاندن یک نوع ماده کشنده هدف قرار داده بودند.

در این میان عده‌ای نیز با دو گروه یاد شده مخالفت می کنند و مرگ محمد نواصری را یک مرگ طبیعی می دانند. و تا به حال نیز گفته می‌شود که گروه سوم همواره بر فرضیه خود پافشاری می‌کند و محمد نواصری را یک فرد عادی و کم اهمیت جلوه می‌دهند!
از زمان مرگ ایشان تا به حال این سوالات به ظاهر ساده تاکنون جواب درخور نیافته‌اند. یا حداقل بسیاری از اطرافیان مرحوم نواصری پاسخ صریحی به این سوال‌های ساده نداده‌اند.

اولا؛ محمد نواصری قبل از مرگش با چه کس یا کسانی \"ارتباط بسیار نزدیک\" داشت؟
ثانیا؛ چه کس یا کسانی جنازه مرحوم محمد نواصری را سعی کردند \"به سرعت دفن کنند\"؟
ثالثا؛ چرا بعد از مرگ محمد نواصری جنازه ایشان \"کالبد شکافی\" نشد؟
رابعا؛ چه کس یا چه گروهی همواره سعی بر این داشته و دارد که فرضیه \"مرگ طبیعی\" محمد نواصری را بر دیگر فرضیه‌ها ترجیح دهد؟
در این یادداشت به درستی یا غلط بودن هیچ کدام از فرضیه های یاد شده کاری ندارم. در این میان فقط با طرح چند سوال ساده که در بالا آمده اند، از سایر فعالان سیاسی وکارشناسان اهوازی و غیر اهوازی می خواهم که نظرات خود را در این مورد نوشته و منتشر نمایند. شاید نوشته‌های دوستان پاسخی به سوال های فوق باشد و از سوی دیگر باعث بازگشایی پرونده مرحوم محمد نواصری و اسباب رمزگشایی از مرگ ایشان شود.

نـوری حـمــزة
خبرنگارمستقل و فعال در زمینه حقوق بشر