توتالیتاریزم جمهوری اسلامی با بررسی شواهد مستدل

13:14 - 27 آذر 1393
Unknown Author
عمر معروفی (هەڵمەت)

به بهانه اعتصاب غذای زندانیان سیاسی زندان ارومیه

توتالیتاریزم چیست؟

توتالیزم از واژه Total به معنای کلی و ایزم به معنی اندیشه بوده و در فارسی می‌توان کلمه معادل تمامیت خواه را برای آن بکار برد. این شیوه از حکومتداری در تقابل تمام با سیستم دموکراسی می‌باشد که امورات کشور و یا سیستم به صورت همه پرسی و مدیریت اشتراکی انجام می‌گیرد. در سیستم توتالیتر، تمامی امورات و نقشها، در دست یک شخص و یا یک ایده، محصور می‌گردد به عبارتی تجمع قدرت سیاسی می‌تواند در اختیار یک گروه یا طبقه یا شخص باشد.

مقدمه:

با نگاهی به پیشگفتار کتاب توتالیتر (هانا آرنت) به راحتی می‌توان همسانی‌های زیادی فی ما بین جمهوری اسلامی توتالیتر در ایران در سال ٢٠١٤ و انستالین و کمونیست‌های توتالیترمطیعش در روسیه فی مابین سالهای ١٩٢٦ تا ١٩٣٣ و نیز بعد از آن تا سالهای ١٩٥٦ و آلمان نازی دوره هیتلر (١٩٣٣ تا ١٩٤٥) و کره شمالی کیم ایل سونگ (۱۹۴۸ تا ۱۹۹۴) تا کیم جونگ اون کنونی، یافت.

این شباهت‌ها بسیار گسترده است و مستلزم تالیف کتاب یا کتبی متعدد اما در این نوشتار به برخی از زوایا که بیشتر با شرایط اقلیتهای ساکن در ایران منطبق می‌باشد اشاره می‌شود که می‌توان به این موارد اشاره نمود: زندان و تبعید و ترور و اعدام پی در پی و دسته جمعی، خائن قلمداد کردن دگراندیشان، از بین بردن همقطاران، برپایی حکومتی سربازی و نظامی، دادگاه‌های فارغ از اصل و اصول و بر مبنای دستور حزب حاکم و شخص رهبر توتالیتر، ارتقای همفکران و ابقای آنان، تغییر حب وطن و حزب به حب رهبر و شخص توتالیترو انطباق و تطبیق حکمی کلی بر دسته‌ای خاص، از میان برداشتن اشخاص سرشناس و نصب و ارتقای اشخاص بی‌نام و نشان و ..... غیره.

جمهوری اسلامی با برگزیدن سیستم ولایت مطلقه فقیهی و نیز برپایه سیستمی که می‌توان از آن به خمینیزم تعبیر کرد و نیز رویای صدور این انقلاب، همان خوابی را در سر می‌پروراند که دیگر توتالیتران فوق و تمامی توتالیترهای جهان از اول تاکنون در پی آن بوده‌اند و تاکنون همگی آنان ناکام مانده‌اند و تاریخ نیز گواه این ناکامی است و بدون شبهه این امر همچنان بر سیاق و سبیل خویش باقی خواهد ماند، هرچند که این ادعا برخلاف نظریه پرگماتیست‌هاست که برآنند که همه چیز تغییر می‌کند الا تغییر.

ویژگی‌های حکومت توتالیتاریستی در سیستم جمهوری اسلامی:

توتالیتر بودن جمهوری اسلامی اظهر من‌الشمس است و گرچه نیازی به اثبات ندارد، اما نمود عینی آنرا می‌توان در موارد ذیل مشاهده نمود:

• جمهوری اسلامی از بدو ظهور و به قدرت رسیدنش با فتوایی کلی و مستند بر فرمان خمینی، به قتل‌عام‌های دسته جمعی عدیده‌ای، دست زد که نمونه‌های کثیر آنرا می‌توان چنین برشمرد:

ملت کُرد ساکن در ایران از همان ابتدا به دلیل تقاضا و مبارزه برای نیل به خواستهای ملیشان در چهارچوب ایران، به تجزیه طلب و کافر ملقب گردیدند و قربانیان زیادی در این راه دادند که می توان موارد ذیل را برشمرد:

- قتل و عام مردم سنندج در جنگ معروف به جنگ بیست و چهار روزه سنندج: مردم کردستان در ادامه‌ی انقلاب بهمن و دفاع از دستاوردهای آن، متحدانه در مقابل رژیم تازه بدوران رسیده اسلامی و وحشیگری و سرکوبگری‌های آن ایستادگی کردند. پس از فرمان جهاد خمینی جنایتکار در مرداد ١٣٥٨، و با شکست مواجه شدن تلاشهای نظامی رژیم، دور دوم حمله به کردستان در بیست و نهم فروردین ١٣٥٩ با نیروهای بیشتر و آماده‌تر ارتش و سپاه و در سطح وسیع‌تری آغاز گردید. مردم شهرهای کردستان نیز از همان روزهای اول و با استفاده از تجارب دور قبلی جنگ، خود را برای مقاومت علیه این یورش وحشیانه آماده کردند. بر اثر این جنگ تعداد بی‌شماری از مردم شهر سنندج و مبارزین کُرد، شهید شدند.

- قتل وعام مردم روستاهای قارنا و قلاتان: ساعت ١ بعدازظهر ١١ شهریورماه ١٣٥٨ خورشیدی، روستای \"قارنا\" که در ١٠ کیلومتری شهر نقده و بر سر راه نقده ـ پیرانشهر واقع است، در مدت سه ساعت از سوی نیروهای امنیتی پاسداران جمهوری اسلامی آماج هجوم قرار گرفت و ٦٨ تن از ساکنین بی‌گناهش به کام مرگ فرستاده شدند، اغلب شهیدان نیز زنان، ‌سالخوردگان و نونهالان بودند. جنایت قارنا توسط زمامداران جمهوری اسلامی خلق شد و حاصل شرایط ویژه‌ای بود که از سویی ملت کُرد پس از انقلاب ملیت‌های ایران به کیان سیاسی خود دست یافته بود و از دگر سوی جمهوری اسلامی به منظور سرکوب و قلع و قمع جنبش ملی کُرد در کردستان ایران و عمیق‌کردن تلاشهای آن جنبش که استقرار و نهادینه‌کردن یک نظام دمکراتیک و کسب حق تعیین سرنوشت را هدف داشت، به قتل‌عام و تحمیل حاکمیت توتالیتر و آزادی‌ستیز خود روی آورده بود.

- قتل وعام مردم روستای ایندرقاش: پس از کشتار دستەجمعی مردم قارنا و قلاتان، در مورخه‌ی ١٣ آبان‌ماه سال ١٣٥٩، گروهی نظامی تحت عنوان کمیته ارومیه و بسیج که \"ملا حسنی\" و \"معبودی\" رهبری این گروه را بر عهده داشتند با دستور \"ملا حسنی\" که نمایندەی \"خمینی\"، رهبر آن زمان رژیم ایران بود، به منظور کشتار ساکنین روستای \"ایندرقاش\" (اگریقاش) وارد این روستا شدند. اسامی مستند قربانیان این روستا به شرح زیر است:
علی قنبری، خدر قنبری، حسن قنبری، سید رحمان، حسمت دشتی، محمود شیخه، محمد بابکری، رسول سیده، علی شیخه، رحمان مولودی، \"خوسرو مام موسا\"، ایرج پاکزاد، سلیمان سیده، کریم سیده، محمود پیروتی، حاجی خوسه، حسین خوسه، علیه خوسە، احمد رسولپور، رحیم اندرز، صالح اندرز، سید علی قادرحسینی، محمد مره، بلال سهراب‌فر، صلاح برخانه، عبدالله علایی، کریم علایی، عبدالله رحیمی، عثمان دیوازی و حسین خزر حاجی از قربانیان کشتار دستەجمعی مردم \"ایندرقاش\" در سال ١٣٥٩ می‌باشند که تاکنون شناسایی شدەاند.

• اعدام پنجاه و نه نفر جوان و نوجوان مهابادی که اینک نیز سرنوشتشان در هاله‌ای از ابهام می‌باشد: در روز دوازدهم خرداد ١٣٦٢ مردم مهاباد با یک اعلامیه صادر شده از جانب فرمانداری مواجه شدند که در سطح شهر پخش شده بود،در این اعلامیه اسامی ٥٩ نفر از شهروندان مهابادی قید شده بود که بنا به گفته آن اعلامیه به دلیل وابستگی به گروهکها ی ضد انقلاب اعدام شده بودند. فرماندار وقت مهاباد حمید رضا جلایی‌پور دستور پخش این اعلامیه‌ها را در سطح شهر داده بود. بیشتر این شهروندان در دو ماه اول سال ١٣٦٢ یعنی فروردین و اردیبهشت دستگیر شده بودند اتهام آنها وابستگی به گروهها و احزاب سیاسی کُرد بود، اتهامی که هیچ گاه ثابت نشد.

چند نفر از آنان در دبیرستان‌های مهاباد تحصیل می‌کردند، یکی از آنان دانش‌آموز سال دوم دبیرستان ابن سینا در مهاباد بود.

این ٥٩ نفر در بیدادگاه انقلاب شهر تبریز محاکمه شده و به اعدام محکوم شدند. اما امروز که بیست و هفت سال از آن جنایت وحشتناک می‌گذرد هنوز از چند و چون آن جنایت آگاهی فراوانی در دست نیست. برای مردم هنوز مسببان این جنایت وحشتناک شناخته شده نیستند و حتی اختلافات درونی افراد و گروههای وابسته به حاکمیت باعث آن نشده که ابعاد این جنایت به درستی افشا شود.

البته این قتل وعام دولت توتالیتر جمهوری اسلامی تنها منوط به کُردها نبود، هرچند که با توجه به وحدت اکراد در زمینه احقاق حقوق ملیشان و وجود احزاب منسجم و رهبرانی قوی و برجسته با تفکر ملی خواهانه و دمکراتیک، همواره خون و بهای بیشتری داده‌اند، اما این نسل‌کشی و کشتار وحشیانه در ترکن صحرا در سالهای ١٣٥٧ و ١٣٥٨نیز دیده شد و در میان بلوچ‌ها که اینک نیز به دلایل ملی و مذهبی، روز بروز بر شمار قربانیانشان افزوده می‌شود.

• ترور مخالفان:

حکومت‌های توتالیتر، پدیده‌های عصر مدرن هستند . رژیم‌های توتالیتر، همانند دیگر اشکال شناخته شده استبدادی تاریخ، مخالفت با خود را برنمی‌تابند. هر آن کسی که به مخالفت با آن برخیزد، درهم کوبیده می‌شود. این یکی از وجوه مشترک دیکتاتوری‌های کلاسیک و دیکتاتوری‌های توتالیتری است.از این نظر، حکومت‌های توتالیتر عصر جدید را می‌توان شکلی از دیکتاتوری ناامید که حاوی صفات تازه‌ای هستند که به آنها ویژگی خاص خود آنها را می‌دهد و این حکومت‌ها را از دیکتاتوری‌های کلاسیک در تاریخ متمایز می‌سازد. رژیم‌های توتالیتر، متکی بر ترور هستند.

بیدادگاه‌های صحرایی و سیاسی خلخالی، هنوز بر اذهان مردمان مبارز ایران و بویژه اقلیت‌های ایران نقش بسته است و این امر از همان زمان و از جانب اشخاص دیگر از جمله حسنی در ارومیه و نیز ترورهایی که نقشه‌های ترور از جانب سردمداران رژیم پی‌ریزی می‌شد، تا به کنون نیز ادامه داشته است که بهترین نمود آن را می‌توان در قتل‌های زنجیره‌ای و قتل‌های رهبران کُرد، دکتر عبدالرحمان قاسملو در روز ۲۲ تیر ۱۳۶۸ که به گفته منابع جمهوری اسلامی توسط گروه ناشناسی و به گفته مخالفان در حالی که برای رسیدن به راه‌حل مسالمت‌آمیز در ایران با تنی چند از نمایندگان حکومت جمهوری اسلامی در وین بر سر میز گفتگو برای مذاکرات صلح نشسته بود، به همراه عبدالله قادری آذر] به دست نمایندگان دولت شهید شد و نیز ترور دکتر سعید شرفکندی و همراهانشان در تروری که در هفدهم سپتامبر ۱۹۹۲ در رستوران میکونوس در برلین صورت گرفت همراه با تنی دیگر از سران حزب کشته شد و بعضی قتل وی را به عوامل یا مأمورین جمهوری اسلامی ایران نسبت دادند ولی دولت ایران این مسئله را بارهای بار تکذیب کرده است، یافت.

• متهم نمودن دسته جمعی مذاهب و ادیان دیگر به توطئه و خیانت و سرکوب آنان
کردهای یارسان یا اهل حق:
ترور مکرر، کُردهای یارسان و شخصیتها و طرفداران این آئین، علاوه بر ترور فیزیکی و شخصیتی همواره با محرومیت‌های شدید اجتماعی نیز روبرو بوده‌اند، به گونه‌ای که یارسان و اهل حق بودن، مانعی بر سر راه استخدام و قبولی در کنکور به ویژه در سطوح آموزش عالی می‌باشد. نبود خدمات اجتماعی و مستمند و عقب مانده نگه داشتن، محدوده جغرافیایی زندگی آنان نیز از دیگر راههای سرکوب و اجحاف در حق پیروان این آئین می‌باشد به گونه‌ای که برخوردهای ضد انسانی رژیم با آنان و اجحاف بیش از پیش بر طرفداران این آئین منجر به خودسوزی سه تن از طرفداران این آئین در کرمانشاه گردید. در ماه خرداد سال ۱۳۹۲ هجری خورشیدی، سبیل یک زندانی یارسانی به نام کیومرث در زندان همدان به زور تراشیده شد که این اقدام، توهین به آداب و رسوم پیروان این کیش به شمار می‌رود. پس از این واقعه، یکی از جوانان یارسانی همدان به نام حسن رضوی، به نشانه اعتراض در مقابل فرمانداری همدان اقدام به خودسوزی کرد که بر اثر شدت جراحات ناشی از سوختگی چندین روز بعد در بیمارستان درگذشت.

در بامداد چهاردهم خرداد (چهارم ژوئن) همان سال، یکی دیگر از پیروان یارسان به نام نیکمرد طاهری در برابر دوربین، خود را آتش زد و ساعتی بعد جان باخت.

- ظلم و اجحاف و سرکوب و ترور و زندانی و محروم از تحصیل نمودن طرفداران آئین بهائی از سوی جمهوری توتالیتر اسلامی ایران، امری است که امروزه به وضوح در مجامع و مجالس بین‌المللی و رسانه‌های جهانی، مطرح و مورد بحث می باشد و تاکنون نیز بیشتر رهبران این آئین در زندان به سر می‌برند. جهت اطلاع بیشتر از اعدام بهائیان می‌توانید به این لینک مراجعه نمایید: http://www.komitedefa.org/text/LBA.pdf

- ترورهای برون مرزی: ترورهای برون مرزی جمهوری اسلامی ایران به دو دسته تقسیم می‌شود:

- ترور مخالفان داخلی: که این امر مشمول ترورهای زنجیره‌ای و برخی دیگر از ترورهای می‌باشد که با برنامه‌ریزی سران دسته اول جمهوری اسلامی انجام گرفته و جهت اجرای برنامه‌های شوم خویش از تروریست‌های بین‌المللی و باندهایی از قبیل اعضای حماس و .....نیز بهره گرفته شده است که دستگیری عاملین ترور دکتر سعید شرفکندی به وضوح این مدعا را اثبات می‌نماید.

- ترور مخالفان خارجی: از آنجا که جمهوری اسلامی درپی دستیابی به اهداف خویش در ماورای مرزهای ایران نیز می‌باشد و حاضر به قبول هیچ شخص یا حکومتی که مانع و سد راه دستیابی به اهدافش باشد نیست، تاکنون بارها به ترور اشخاص و حتی بمب‌گذاری و .... نیز اقدام نموده است و این امر مسبب آن گشته است که با وقوع هرگونه ترور و انفجاری و انجام هرگونه عمل تروریستی‌ای، نگاه‌های در وهله اول متوجه ایران و عمال جمهوری اسلامی ایران است.

• صدور و تبلیغ اندیشه (از این اندیشه می‌توان به خمینیزم یه شیعیزم یاد نمود که در قالب اسلامیزاسیون انجام می‌گیرد).

- صدور به خارج از مرزهای ایران: نمود این ادعا را می توان در محور شیعی که اینک بر علیه و متقاطع با محور سنی که از جانب عربستان و ترکیه اداره می‌شود، دید. این محور شیعی با رهبری مطلق ایران و همیاری و همسویی کامل و تام سوریه، یمن، حزب‌الله لنان و فتح و حماس قوت گرفته و تداوم یافته است و تاکون مبنای تمامی جنگ افروزی‌های خاورمیانه و به انجام نرسیدن مسأله صلح بین اسرائیل و فلسطین بوده است و امروز جهت جلوگیری از سقوط دولت اسد در سوریه، دست به هر اقدامی می‌زند.

- اسلامیزاسیون و ترویج عقاید در خارج: این مسأله را می‌توان به وضوح در کتاب‌های درسی و نیز در قانون اساسی و برخورد با مسائل زندگی روزمره شخصی مردم و انجام مراسمات روزانه و صبحگاهی در مدارس دید.

در دانشگاه‌ها نیز تدریس کتابی به نام اندیشه‌های خمینی، به صورت اختیاری – اجباری، حریان دارد. نصب عکس رهبران انقلاب نیز در تمامی مراکز دولتی و حتی مغازه‌ها نیز، امری اجباری محسوب می‌شود و از دیدگاه قانون، هرگونه مخالفت با سخنان و دستورات آنها و نیز کشیدن کاریکاتور و ....غیره، محاربه محسوب می‌شود و بر طبق قاون، رهبر ولی فقیه و نماینده خدا بر روی زمین می‌باشد.

این دو امر مورد اشاره در هر دو سیستم کمونیستی استالین و پیروان او و نیز در اندیشه‌های هیتلر و نازیها . کره شمالی، نمود داشته است، کمونیستها همواره در اندیشه داشتن حکومتی فراتر از مرزهای روسیه و جهانی کردن اندیشه‌های کمونیستی لنین و استالین بودند و حکومت خود را حکومت تمامی توده‌های جهان و کارگران جهان می‌دانستد، هیتلر نیز که نژاد ژرمن را نژاد برتر می‌دانست، درپی آن بود تا با فتح جهان، اندیشه‌های خویش و نژاد ژرمن را بر تمامی جهان حکمفرما سازد، اما هر دو نیز در زمانی کوتاه‌تر از آنچه که حتی در رویاهایشان نیز می‌دیدند از صحنه تاریخ محو شدند و دیگر حتی پیروانشان نیز بر مبنای دستورات صرف آنها حرکت نمی‌نمایند. لابد این اندیشه ولایت فقیهی و خمینیزم نیز، همچون هر حرکت دیگری که بر مبنای طرفداری توده‌ها، به حکومت رسیده‌اند و توتالیتر بوده‌اند، محکوم به نابودی و شکست خواهد بود، البته اینک این آثار به صورتی بسیار واضح، خود را در برابر دیدگان روشن‌بینان و دگرخواهان، عیان ساخته است.

افزایش دگراندیشان و افشاگری‌های آنان و عدم هراسشان از درج و بیان افکرشان، فرار روشنفکران ، وجود نافرمانی‌های مدنی (حتی اگر اندک باشد)، نمود تظاهرات طیف‌های مختلف، فعالیت‌های NGO و فعالیت‌های صنفی و ....غیره، دلایلی مبرهن بر این مدعاست.

در آخرین نمونه‌ی طلایی از نافرمانی مدنی و عدم اطاعت از رژیم توتالیتر آخوندی، می‌توان به اعتصاب غذای زندانیان سیاسی کُرد در زندان ارومیه، اشاره نمود؛ این اعتصاب غذا خود بیانگر موارد زیر است:
١- چکمه و یوغ بیداد در ایران، هنوز نتوانسه است فریاد آزادیخواهی را خاموش و مسکوت نماید، اینک فریادها در هر جا و حتی در دل زندانهای سنگی و سنگین نیز شنیده می‌شوند، صداهایی که در هر شرایطی حاضر به پرداخت هزینه آزادیخواهی و حق‌طلبی می‌باشند.

٢- توتالیتاریزم و تمامیت‌خواهی و ستمگری، هنوز و با گذشت سی و شش سال از عمر خود در ایران، نتوانسته است، اراده‌های آهنین را درهم بشکند و تمامی شیوه و متد و تکنیک‌های این رژیم، از جمله: قتل و ترور و اعدام و شکنجه و هتک حرمت و ترور شخصیتی نتوانسته است، این اراده‌ها را به زانو درآورد، پس رژیم آخوندی نیز همانند استالین و هیتلرها، موفق به نابودی و محو کامل مخالفان و سرکوب اندیشه آزادی خواهی نشده است، همانطور که استالین و هیتلر، نتوانستند با شک و گمان بی مبنا و نیز ترور و سرکوب و قتل مخالفان، به حذف کامل آنها نائل شوند و در انتها این اندیشه‌های مخالفان و دگراندیشان بود که پیروز گردید، در انتها جمهوری اسلامی را نیز به سراشیبی نابودی هل داده و دولتمردان این نظام نیز ناچار به چشیدن طعم این تجربه تاریخی تکرارپذیر می‌باشند.

٣- نافرمانی مدنی یکی از بهترین راههایی است که می‌تواند در برابر دولت‌ها و اشخاص توتالیتر و استبدادی بکار گرفته شود و نتیجه بهتری را از دیگر متد و شیوه‌های مبارزه درپی داشته باشد، البته این امر به معنای نفی دیگر شیوه‌ها نیست و از دیگرسو اینک لزوم مطالعه شیوه‌های مبارزه مدنی از سوی اپوزیسیون جمهوری اسلامی، بیش از پیش آشکار می‌شود و بجاست که در این باره چاره‌ای پراکتک اندیشه شود و در صدر برنامه‌های مبارزه با این سیستم استبدادی قرار گیرد.

٤- مبارزات علیه رژیم دیگر تنها محدود به خیابانها و کوه‌ها و مبارزات مسلحانه و میدیایی نیست، من بعد، این مبارزات در هرجا و مکانی و حتی در زندان‌ها نیز به صورتی همه‌گیر و مداوم، وجود خواهد داشت، اگر تاکنون گهگاه اشخاصی از جان گذشته مبادرت به انجام اعتصاب می‌نمودند، از این به بعد این سبک مبارزه به صورت دسته جمعی انجام و در صورت همنوایی و همصدایی می‌تواند رژیم را به زانو درآورد، همچنانکه زندان‌های طویل‌المدت با اعمال شاقه استالین نتوانست مخالفان را به زانو درآورد و در آخر این سیستم توتالیتر وی بود که با ضعف و عقب‌نشینی و تجزیه روبرو گردید.

در نکته چهار به موضوعی به نام همنوایی اشاره گردید که هرچند تا حدی از مبحث نوشتار منفک می‌باشد اما بجاست که مطرح شود، اینک حدود یک ماه از اعتصاب غذایی بیست و نه زندانی سیاسی کُرد در اعتراض به وضعیت زندانی بودنشان و عدم احقاق حقوق آنها به مثابه یک زندانی سیاسی و گنجاندن آنها با معتادین و قاتلان و .... می‌گذرد، اما تمامی جامعه ایرانی انگار در خواب زمستانه فرو رفته است، هیچ صدای همنوایی ای از هیچ سو و کسی شنیده نمی‌شود، همه صم بکم عمی و هم لایفهمون، نشسته و حتی حاضر به نظاره‌گر بودن وضعیت نیز نمی‌باشند، اینجاست که سوالاتی بی‌پاسخ و شاید تک پاسخه، پدیدار می‌شوند، آیا ایرانی بدین وسعت، آزادیخواه ندارد؟ آیا حجم پخش اخبار در این‌باره آنقدی پایین است که حتی این خبر در ایران نیز منتشر نشده است؟ آیا زندانیان مذکور، تقاضایی نابجا و ناشایست دارند، به طوریکه نمی‌توان و نمی‌بایست جدی قلمداد شود؟ یا اینکه تنها و تنها چون این زندانیان کُرد و سیاسی هستند، نمی‌بایست با همنوایی دیگر هموطنانشان روبرو شوند؟ اگر چنین است پس تفاوت بین اینان و رژیم در چیست؟ آیا می‌توان به هموطن و یکپارچه بودن اندیشید و بالید؟

سخن پایانی:

در آخر تنها به این نکته از هانا آرنت در کتاب توتالیتر بسنده می نمایم که: \"مهمترین خصلتی که به طور کلی می‌توان به جنبش‌های توتالیتر نسبت داد، آن است که این جنبش‌ها به سرع فراموش می‌شوند و به آسانی می‌توان چیز دیگری به جای آنها برقرار کرد، این قضیه در مورد کیفیت شهرت رهبران این جنبش‌ها مصداق بیشتری دارد\".

نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمی‌باشد.