تختی، سلاله‌ای از مکتب پدر "طالقان"

19:18 - 17 دی 1391
Unknown Author
مازیار شکوری گیلچالان*

بسمه تعالی

امروزجامعه‌ی ایران درتمامی حوزه‌های اجتماعی، سیاسی و ورزشی فقدان اخلاق را بخوبی ادراک می‌کند. جامعه‌ای که در هیچ گوشه‌ی آن اخلاق راه ندارد. فقط و فقط نامی‌ و تصویری ازرادمردان درگوش‌ها مانده ودرچشم‌ها نقش بسته، اما منش جوانمردانه ازکف رفته. \"تختی\" از تبار جوانمردانیست که فقط نام وتصویرش برجای مانده و ازخانه‌ها تا کوچه پس کوچه‌ها تا میادین ورزش همه و همه فقدان منشش را حس می‌کنند. از این روی نام تختی بهانه‌ایست تا باری دیگر چگونه جهان پهلوان شدن را بکاویم، چرا که شاید باری دیگر اخلاق و منش پهلوانی احیا گردد.

هنوزکه هنوز است تختی مغضوب دو استبداد اما محبوب استبداد ستیزان است. هنوزکه هنوز است جهان پهلوان تنها پسوندی بوده برای تختی نه هیچ کس دیگر. چرا که روزی و روزگاری هاشمی رفسنجانی براین بود تا امیرخادم، قهرمانی دیگر از تشک کُشتی را ملقب بدین صفت کند اما جهان پهلوان هرگز برنام و قامت این دیگری نیفتاد. این بار از موازی سازی نتیجه‌های حاصل نیامد، همان گونه که استبداد ستمشاهی برآن شد تا امام \"علی حبیبی\" را از شهر \"شاهی\" روانه‌ی مجلس فرمایشی کند تا شاید تختی این یار مرحوم دکتر مصدق و تربیت شده‌ی منبر پدرطالقانی از یادها محوگردد. اما هردو استبداد در مصاف با جهان پهلوان ناکام ماندند.

اما مگر تختی چه پیشه کرده بود که این چنین جهان پهلوانی بر قامتش نقش بسته بود؟! پس از کودتای ننگین بیست و هشتم مردادماه \"١٣٣٢\" و سقوط مرحوم دکتر مصدق تختی همچون دیگر مبارزان نهضت ملی شدن صنعت نفت سرناسازگاری با دربار برداشت. تختی چه به جهات اعتقادات مذهبی و سیاسی و چه به جهات اخلاقی و اجتماعی شدیداً تحت تأثیر اندیشه‌ها و راه و منش مرحوم پدر طالقانی قرارداشت. رفت و آمد به مسجد هدایت و نشستن پای تفسیر قرآن مرحوم طالقانی از تختی طالقانی دیگری ساخته بود که تشک کشتی را دستمایه‌ی ترویج عقاید مذهبی، سیاسی و اخلاقی جریان وابسته به مرحوم پدرکرده بود. تختی آن قدرتحت تأثیر مرحوم پدر طالقانی بود که حتی شعبان جعفری \"شعبان بی‌مخ\" درکتاب خاطرات خود که صدق و کذب را به هم آمیخته است ازآن با عناد یاد می‌کند.

اما کندوکاو درمنش جهان پهلوان در فقدان نگرش پدر طالقانی به اسلام راه به‌ جایی نمی‌برد، پس آنچه واجب آید شناخت راه و رسم مرحوم پدر طالقانی است. در زمان‌های که قرآن سراسر آوازی بود برای دمیدن درگوش اهل قبور، مرحوم پدرطالقانی همسنگر با مرحوم مهندس مهدی بازرگان علم با قرآن درصحنه و بازگشت به قرآن را برافراشت. ازاین جا بود که روشنفکری دینی در ایران نطفه بست و قرآن به عنوان راهنمای عمل وارد عرصه‌های اجتماعی و سیاسی شد. همین رویکرد بود که موجبات تأسیس نهضت آزادی ایران به عنوان اولین جریان سیاسی با ایدئولوژی مذهبی را پدیدار کرد. این دو همسنگر با کاویدن در آیات وحی آزادی و حقوق انسانی را از زاویه‌ی نگرش قرآن تبیین و به رسمیت شناختند. در این رویکرد اسلام تنها در عبادات فردی همچون نماز و روزه خلاصه نمی‌شد، بلکه اصل اسلام مبارزه با استبداد درهرشکلش بود. پدر طالقانی بر این باور بود؛ اسلام برای رهایی انسان از قیود و زنجیرهای اوهام و خرافات و آنچه که درطول تاریخ روحانیون ادیان به پای بشر بسته‌اند می‌باشد.

اصولاً این جریان حکم مشهور قتل مرتد را برابر آموزه‌های قرآنی به رسمیت نمی‌شناخت و مخاطب قرآن را تمامی بشر، اعم از روحانیون و غیر آنها می‌دانست. دقیقاً همین زاویه نگاه به اسلام از مرحوم پدر، به تختی انتقال داده شده بود تا بدان جا که تختی مبارزه با تفرعون را سرلوحه‌ی اعمالش قرارداد که هنگام انداختن مدال پهلوانی \"درکُشتی پهلوانی\" توسط شاه به گردنش در برابر شاه خم نشد. تختی حتی یک بار به صراحت به شاه گفته بود؛ من فرزند مکتب دکترمصدقم. شاه به شدت از مرحوم جهان پهلوان کینه داشت چرا که مرحوم تختی حتی در دیدارهایی که ورزشکاران با محمدرضا داشتند هرگز اجازه نمی‌داد تفتیشش کنند. الان که ازتختی می‌نویسم منابع در اختیار ندارم یادم نیست المپیک ملبورن بود یا توکیو که مرحوم جهان پهلوان تصویری بزرگ از مرحوم دکتر مصدق را بالای سر برده و در سالن کُشتی به اهتزاز درمی‌آورد.

خدا رحمتش کند، تا آخرین لحظه‌ی حیات مرحوم مصدق کبیر را تنها نگذاشت. وقتی فاتح تشک کُشتی در احمدآباد بر مزار فاتح شورای امنیت و دادگاه لاهه و خلع ید شرکت نفت انگلیس حاظرشد، شهربانی و ساواک ستمشاهی جا خوردند، می‌خواستند تختی را باز دارند اما گفت اگر می‌خواهید دستگیرم کنید! تختی فاتحانه ازپله‌های اتاق مرحوم مصدق بالا رفت، بر مزار پیشوای عبا بردوش آزادی بوسه زد و گفت: خدایا؛ من که چیزی نیستم ، بگذار وقتی می‌میرم با همین تفکر بمیرم و ما را کمک کن که با همین فکر و اندیشه زنده باشیم و با همین اندیشه وفکر هم بمیریم.

آری! محمد رضا با تختی همان کرد که با پیشوایش مرحوم مصدق کبیرکرد. مراد را به احمدآباد تبعید کرد و مرید را از حقوق مربی گری و حضور درجمع‌های ورزشی محروم. ای تف برآن تاج و تخت، تف!

اما تنفر ستمشاهی ازتختی‌ها هنوز هم می‌جوشد. صدای آمریکا در کمتر از یک سال گذشته چندین بارتفاله‌ی رژیم سابق، همان پرویز ثابتی معروف و شکنجه‌گر ساواک را دربرنامه‌هایی دعوت کردند تا هرچه می‌تواند به مرحوم مصدق و شریعتی و جهان پهلوان تهمت زند و افترا بندد. اما ما هم بی پاسخ نگذاشتیم و با نامه‌های سرگشاده ازسوی تمام دوستداران راه مرحوم دکتر مصدق اعتراض و انزجارمان را ازبرنامه‌ی از پیش تدارک دیده شده‌ی صدای آمریکا اعلام کردیم.

بازهم این پایان کارنبود. رژیم ولایت فقیه هم به راه ستم شاهی و شاید هم بدتر از آن رفت. روزهای ابتدای انقلاب بود که روزنامه‌ی جمهوری اسلامی ارگان حزب جمهوری اسلامی به سردبیری میرحسین موسوی از مرید و مراد، تختی و مصدق نیک یاد کرد اما چه گویم که با حملات شدیدالحن برخی از اعضای شورای مرکزی این حزب مواجه شد. \"عبدالمجید دیالمه\" نماینده‌ی مشهد به شدت تجلیل از این مرید و مراد را مورد حمله قرار داد و بر میرحسین موسوی تاخت. اما از این نکبت بارتر هم اتفاق افتاد. رهبر وقت رژیم به یک باره خطاب به جبهه‌ی ملی گفت؛ \"لکن رهبرشان هم مسلم نبود\".

عجب وقاحتی!!!

اما ما فرزندان مکتب مصدق، بازرگان و پدرطالقانی وقعی ننهادیم و هرساله چهاردهم اسفندماه همچون تختی راه احمدآباد را پیش گرفتیم و بر مزاری رفتیم که پس از پیروزی انقلاب سال ٥٧ پدرطالقانی مرمتش کرده بود. در همان اولین سالگرد مصدق کبیر پس ازانقلاب، مرحوم پدر در برابر یک میلیون و نیم از مردم ایران که همچون تختی رهسپار مزار مصدق شده بودند، مصدق کبیر را موسی خطاب کرد.

کنون هردواستبداد بدانید ما همچون تختی‌ها براه مصدق‌ها وبازرگان‌ها و پدرطالقانی‌ها دست افشان و پای کوبان، تکبیرسرایان استواریم.

کنون بیچاره شب پرستان تیغ به کف، هولهوله زن با سلاله‌های خورشید و با نسل ایمان چه خواهید کرد؟

* \"فعال ملی، مذهبی\"