تجزیهی ایران امیدی برای وصال بهحقیقت آزادی
14:44 - 24 اسفند 1390
Unknown Author
تجزیهی ایران امیدی برای وصال بهحقیقت آزادی
عزیز شیخانی
چهبسیارند انسانهایی را كهاسیر افكار حاكمیت ظلم و استبداد هستند و خود را برتر قلمداد میكنند. چهبسا ملتهایی در كرهی خاكی بهچشم میخورند، كهبرای ماندگاری در قدرت و استحكام كاخ خیال واهی خود، آزادی ملتهای دیگر را نفی میكنند. زندگی از موهبات عالم هستی میباشد و آزادی و عدالت از ارزشهای والای بشریت. جامعهی انسانیدر طول تاریخ برای رسیدن و وصال بهاین حقوق اصیل كم و بیش مبارزهكردهو در بسیاری از موارد جان و خون بسیاری در این راه فدا شدهاند. تاریخ استبداد و ستم و فلسفهی خود برتری، ریشهدر تاریخ كهن بشریت دارد و خود داستانی مفصل است.
كردستان و كردها در این میان بهعنوان خاك و ملتی دربند و زیر ستم، یكی از نمونههای بارز جامعهی انسانی است، كهدر بطن زمان قد علم كردهو در گذار گذشتهو حال و آیندهبهعنوان واقعیتی انكار ناپذیر بهدنبال جایگاهو منزلت خود بودهو میباشد. این سرزمین و مردمان این خطهبهروایت تاریخ بهدلایل داخلی و خارجی زیر بار سنگین حاكمان و زورمداران گوناگون مورد اجحاف مظاعف قرار گرفتهاند و زخمهای التیام نیافتهای برداشتهاند. اگرچهكردها خود بهعنوان یك ملت زیر دست و دور از روح و ذات وحدت ملی، در دایرهی شكستهای متوالی قرار گرفتهاند، اما چرخهای سنگین تاریخ و نقشههای ننگین قدرتهای بزرگ و حاكم بر كردستان سرنوشتی تلخ را برای كردها قلم زدهاند. كردها و سایر ملتهای دربند در شماری از كشورهای دیكتاتورزدهعلی رغم تاریخ طویل از مبارزههنوز نتوانستهاند خود را از قید سیاههی ظلمت و استبداد برهانند.
در زیر سایهی دولتهای حاكم بر كردستان مشكلات عدیدهو بی شماری برای ملتهای حاكم و مردمان این مرزهای موسوم بهایران، تركیه، سوریهو عراق نمایان شدهاند. فرهنگ حاكم فرهنگ نفی و زور و نیزهبودهو میباشد، كهبا فرهنگ ملتهای حاكم و سیاسی كشور چنان عجین شدهاند، كهامروزهاز حق تعیین سرنوشت ملتهای دیگر واهمهو ترسی بزرگ دارند. استعمال و استفادهی بسیاری از واژههای علوم سیاسی و حقوق در كشورهای حاكم بر كردستان و منجملهایران بیماری فوبیای فراگیر میآفرینند.
در طول قرنهای متمادی در ایران عملكرد حاكمان و حكمرانان در زیر سایهی تاج و عمامهعملكردی ترسآور و بهدور از عدالت و آزادی بودهاند. اگر بعد واقعی تاریخ این سرزمین مملو از استبداد و اجحاف را متمایز كنیم، در اوان كار راز ستیز با عدالت و آزادی را در این زندان بزرگ درك میكنیم. بر روی همین بستر ناهمگون تاریخی، روانی و اجتماعی میباشد، كههنوز هم ملت حاكم و سیستم سیاسی در ایران در قدرت و اپوزیسیون، در داخل و خارج از حقیقت آزادی و حق تعیین سرنوشت انسانها در چهارچوب ملی و گروهی و حتی فردی نیز فرار می كنند. این فرهنگ ملت حاكم و سیستم سیاسی در كشور بر سر افراد بهقول روشنفكر و تحصیلكردهدر خارج از ایران نیز حتی در غرب موسوم بهقلب دمكراسی سایهانداختهاست.
عدم قبول اختلافات طبیعی (مانند زبان، ملیت، فرهنگ، هویت سیاسی و غیره) بین ملتهای مختلف در داخل مرزهای موسوم به ایران دال بر فوبیای ملت حاكم و ترس فرهنگ حاكم از حل دمكراتیك مشكلات موجود می باشد. از واژهی تجزیههراسیدن و بر فدرالیزم تاختن زیر لوای وحدت ملی و اراضی كشور جدا از یك بیماری سیاسیی مزمن ملت حاكم و سیستم سیاسی در ایران چهمفهومی میتواند داشتهباشد؟ شعار دعوت بهتشابهفرهنگ، زبان و تاریخ جعلی در ایران كهبر نفی وجود ملتهای دیگر بنا شدهو زبان و فرهنگ ملت فارس را پایهقراردادهاست، دیر یا زود رنگ میبازد.
متوسل شدن بهفریبكاری و جعل تاریخ و سركوب هویت واقعی ملت كرد و سایر ملتهای دیگر در ایران خود سرآغازی برای تجزیهی كشوری میباشد، كهانسانیت انسان و روح عدالت در ادارهو سیاست را مسخ كردهاست. ایران در تمامیت خود و در همهابعاد احتیاج مبرم بهتجزیهای دارد، كهبنای رشد ملیتهای مخلتف و آزادی انسان را وسعت بخشد. تجزیهی ایران درمانی مهم و ستراتیژی مثبت برای رسیدن بههویت خویش می باشد. ایجاد رعب و وحشت از تجزیهی ایران در میان عموم و خواص تنها برای محكم كردن بند اسارت ملتهای دیگر و حاكمیت ملت فارس در شئون ادارهو سیاست میباشد.
تجزیهی ایران و بسیاری دیگر از كشورهای چند ملیتی كهبر هویت یك ملت و بستر یك زبان بنا شدهاند، راهی تازهبرای شكل دادن بهنقشهی سیاسی منطقهمیباشد، كهدر روزگاران قبل از سوی قدرتهای بزرگ و در نتیجهی جنگهای ویرانگر طرح ریزی شدهاست. برای رسیدن بهصلحی پایدار و زیستن در همجواری مسالمت آمیز باید همدیگر را قبول كرد و از مرزهای خود برتری و خودمحوری برید. منطق انسانی حكم می كند، كهبرای پایان دادن بهجنگ و جدال دراز مدت، كهبهنفع حاكمان و زورمداران حتی جهانی است، باید تجزیهرا بهعنوان راهحلی مسالمت آمیز انتخاب كنیم، تا كهدر بطن خویش امنیت و زندگی همهرا تامین نماید. برای تحقق امنیت منطقهباید از گزینهی امنیت ملی و تمامیت ارضی گذر كرد و شهامت \"نه\"گفتن را داشتهباشیم.
بهشهادت تاریخ دروغ نهتنها پایدار نیست، بلكهمشكل ساز و تفرقهبر انگیز میباشد. تجزیهی ایران راهی برای رهایی ملتهای دربند از اسارت و ستم میباشد. ملت حاكم نیز از این طریق از فرهنگ و غرور كاذب رهایی یافتهو از كتمان حقیقت و واقیعتها پرهیز میكند. علاوهبر این، ملت حاكم در ایران و سیستم سیاسی از دیكتاتوری و ویروس این درد مزمن در همهی اشكال و همچنین فوبیای تجزیهو حق تعیین سرنوشت ملتهای دیگر و استقلال آنها نجات پیدا خواهد كرد. پس تجزیهرا مثبت بنگریم و وحدت دروغین و تمامیت ارضی و سركوب دیگران را برای همیشهوداع گوییم. اگر بهواقعییات تاریخی بسندهنكینم و در تاریخ دروغین و غرور كاذب غوطهور شویم، مجبور بهتكرار تاریخ هستیم، كهنتیجهی آن دردناك و شدید میباشد.
عزیز شیخانی
چهبسیارند انسانهایی را كهاسیر افكار حاكمیت ظلم و استبداد هستند و خود را برتر قلمداد میكنند. چهبسا ملتهایی در كرهی خاكی بهچشم میخورند، كهبرای ماندگاری در قدرت و استحكام كاخ خیال واهی خود، آزادی ملتهای دیگر را نفی میكنند. زندگی از موهبات عالم هستی میباشد و آزادی و عدالت از ارزشهای والای بشریت. جامعهی انسانیدر طول تاریخ برای رسیدن و وصال بهاین حقوق اصیل كم و بیش مبارزهكردهو در بسیاری از موارد جان و خون بسیاری در این راه فدا شدهاند. تاریخ استبداد و ستم و فلسفهی خود برتری، ریشهدر تاریخ كهن بشریت دارد و خود داستانی مفصل است.
كردستان و كردها در این میان بهعنوان خاك و ملتی دربند و زیر ستم، یكی از نمونههای بارز جامعهی انسانی است، كهدر بطن زمان قد علم كردهو در گذار گذشتهو حال و آیندهبهعنوان واقعیتی انكار ناپذیر بهدنبال جایگاهو منزلت خود بودهو میباشد. این سرزمین و مردمان این خطهبهروایت تاریخ بهدلایل داخلی و خارجی زیر بار سنگین حاكمان و زورمداران گوناگون مورد اجحاف مظاعف قرار گرفتهاند و زخمهای التیام نیافتهای برداشتهاند. اگرچهكردها خود بهعنوان یك ملت زیر دست و دور از روح و ذات وحدت ملی، در دایرهی شكستهای متوالی قرار گرفتهاند، اما چرخهای سنگین تاریخ و نقشههای ننگین قدرتهای بزرگ و حاكم بر كردستان سرنوشتی تلخ را برای كردها قلم زدهاند. كردها و سایر ملتهای دربند در شماری از كشورهای دیكتاتورزدهعلی رغم تاریخ طویل از مبارزههنوز نتوانستهاند خود را از قید سیاههی ظلمت و استبداد برهانند.
در زیر سایهی دولتهای حاكم بر كردستان مشكلات عدیدهو بی شماری برای ملتهای حاكم و مردمان این مرزهای موسوم بهایران، تركیه، سوریهو عراق نمایان شدهاند. فرهنگ حاكم فرهنگ نفی و زور و نیزهبودهو میباشد، كهبا فرهنگ ملتهای حاكم و سیاسی كشور چنان عجین شدهاند، كهامروزهاز حق تعیین سرنوشت ملتهای دیگر واهمهو ترسی بزرگ دارند. استعمال و استفادهی بسیاری از واژههای علوم سیاسی و حقوق در كشورهای حاكم بر كردستان و منجملهایران بیماری فوبیای فراگیر میآفرینند.
در طول قرنهای متمادی در ایران عملكرد حاكمان و حكمرانان در زیر سایهی تاج و عمامهعملكردی ترسآور و بهدور از عدالت و آزادی بودهاند. اگر بعد واقعی تاریخ این سرزمین مملو از استبداد و اجحاف را متمایز كنیم، در اوان كار راز ستیز با عدالت و آزادی را در این زندان بزرگ درك میكنیم. بر روی همین بستر ناهمگون تاریخی، روانی و اجتماعی میباشد، كههنوز هم ملت حاكم و سیستم سیاسی در ایران در قدرت و اپوزیسیون، در داخل و خارج از حقیقت آزادی و حق تعیین سرنوشت انسانها در چهارچوب ملی و گروهی و حتی فردی نیز فرار می كنند. این فرهنگ ملت حاكم و سیستم سیاسی در كشور بر سر افراد بهقول روشنفكر و تحصیلكردهدر خارج از ایران نیز حتی در غرب موسوم بهقلب دمكراسی سایهانداختهاست.
عدم قبول اختلافات طبیعی (مانند زبان، ملیت، فرهنگ، هویت سیاسی و غیره) بین ملتهای مختلف در داخل مرزهای موسوم به ایران دال بر فوبیای ملت حاكم و ترس فرهنگ حاكم از حل دمكراتیك مشكلات موجود می باشد. از واژهی تجزیههراسیدن و بر فدرالیزم تاختن زیر لوای وحدت ملی و اراضی كشور جدا از یك بیماری سیاسیی مزمن ملت حاكم و سیستم سیاسی در ایران چهمفهومی میتواند داشتهباشد؟ شعار دعوت بهتشابهفرهنگ، زبان و تاریخ جعلی در ایران كهبر نفی وجود ملتهای دیگر بنا شدهو زبان و فرهنگ ملت فارس را پایهقراردادهاست، دیر یا زود رنگ میبازد.
متوسل شدن بهفریبكاری و جعل تاریخ و سركوب هویت واقعی ملت كرد و سایر ملتهای دیگر در ایران خود سرآغازی برای تجزیهی كشوری میباشد، كهانسانیت انسان و روح عدالت در ادارهو سیاست را مسخ كردهاست. ایران در تمامیت خود و در همهابعاد احتیاج مبرم بهتجزیهای دارد، كهبنای رشد ملیتهای مخلتف و آزادی انسان را وسعت بخشد. تجزیهی ایران درمانی مهم و ستراتیژی مثبت برای رسیدن بههویت خویش می باشد. ایجاد رعب و وحشت از تجزیهی ایران در میان عموم و خواص تنها برای محكم كردن بند اسارت ملتهای دیگر و حاكمیت ملت فارس در شئون ادارهو سیاست میباشد.
تجزیهی ایران و بسیاری دیگر از كشورهای چند ملیتی كهبر هویت یك ملت و بستر یك زبان بنا شدهاند، راهی تازهبرای شكل دادن بهنقشهی سیاسی منطقهمیباشد، كهدر روزگاران قبل از سوی قدرتهای بزرگ و در نتیجهی جنگهای ویرانگر طرح ریزی شدهاست. برای رسیدن بهصلحی پایدار و زیستن در همجواری مسالمت آمیز باید همدیگر را قبول كرد و از مرزهای خود برتری و خودمحوری برید. منطق انسانی حكم می كند، كهبرای پایان دادن بهجنگ و جدال دراز مدت، كهبهنفع حاكمان و زورمداران حتی جهانی است، باید تجزیهرا بهعنوان راهحلی مسالمت آمیز انتخاب كنیم، تا كهدر بطن خویش امنیت و زندگی همهرا تامین نماید. برای تحقق امنیت منطقهباید از گزینهی امنیت ملی و تمامیت ارضی گذر كرد و شهامت \"نه\"گفتن را داشتهباشیم.
بهشهادت تاریخ دروغ نهتنها پایدار نیست، بلكهمشكل ساز و تفرقهبر انگیز میباشد. تجزیهی ایران راهی برای رهایی ملتهای دربند از اسارت و ستم میباشد. ملت حاكم نیز از این طریق از فرهنگ و غرور كاذب رهایی یافتهو از كتمان حقیقت و واقیعتها پرهیز میكند. علاوهبر این، ملت حاكم در ایران و سیستم سیاسی از دیكتاتوری و ویروس این درد مزمن در همهی اشكال و همچنین فوبیای تجزیهو حق تعیین سرنوشت ملتهای دیگر و استقلال آنها نجات پیدا خواهد كرد. پس تجزیهرا مثبت بنگریم و وحدت دروغین و تمامیت ارضی و سركوب دیگران را برای همیشهوداع گوییم. اگر بهواقعییات تاریخی بسندهنكینم و در تاریخ دروغین و غرور كاذب غوطهور شویم، مجبور بهتكرار تاریخ هستیم، كهنتیجهی آن دردناك و شدید میباشد.