تجزیه یا فروپاشی؟ هم فروپاشی هم تجزیه ــ بخش پایانی
15:08 - 16 شهریور 1392
Unknown Author
بهزاد خوشحالی
تبیین دلایل فروپاشی در چند حوزه
فروپاشی اقتصادی
\"لیزاِکو\"، قدیمیترین و معتبرترین روزنامه اقتصادی فرانسه در شماره سهشنبه ۱۲ اکتبر به انتشار یک گزارش محرمانه به قلم \"ایوبوردلن\"، کارشناس اقتصادی و نویسنده خودپرداخت است، گزارشی که گروهی از اقتصاددانان برجسته ایران به صورت محرمانهای، درباره نزدیکبودن “فروپاشی اقتصاد ایران” به آیتاللهخامنهای، رهبر حکومت اسلامی ایران هشدار دادهاند. گزارشی که نشریه معتبر و اقتصادی \"لیزاِکو\"، چاپ پاریس به نسخهای از آن دست پیدا کرده است.
\"ایوبوردلن\" مینویسد، براساس این گزارش محرمانه که در اواخر ماه سپتامبر (مهرماه) تسلیم رهبر حکومت اسلامی، آیتالله خامنهای شده است، اقتصاد ایران ظرف یک سال آینده و به دلیل فشار سنگین اقتصادی ناشی از تحریمهای بینالمللی به طور کامل از هم خواهد پاشید . به نوشته این نشریه اقتصادی فرانسه، برخی از گردآورندگان این گزارش محرمانه را، اقتصادانان بانک مرکزی جمهوری اسلامی، وزارت اقتصاد و وزارت نفت تشکیل میدهدند.
این کارشناسان اقتصادی در گزارش خود تصریح کردهاند که تحریمها و مجازاتهای وضع شده به صورت یکجانبه از سوی ایالات متحدهآمریکا و اروپا از اواخر ژوئیه (تابستان گذشته) و ترغیب یا تحت فشار قرار دادن دیگر کشورها برای اعمال تحریمهای یاد شده بر بخشهای مالی، بازرگانی و صنعت نفت، بیش از تحریمهای وضع شده از سوی شورای امنیت سازمان مللمتحد بر کمر اقتصاد ایران سنگینی کردهاست.
\"ایوبوردلن\"، نویسنده نشریه \"لیزاِکو\" به نقل از این گزارش محرمانه میافزاید، صنعت نفت ایران از دو جهت تحت فشار تحریمهای بینالمللی است : از یک طرف به دلیل خروج شرکتها و کمپانیهای عظیم نفتی اروپایی و آسیایی از ایران همچون توتالفرانسه، شل، استاتاویل و انی ایتالیا که با خروجشان از پروژههای انرژی ایران، عملاً به رهبرداری از منابع نفت و گاز را برای حکومت ایران به یک معضل بزرگت بدیل کردهاند. در این زمینه میتوان به تصمیم گروه نفتی ژاپنی اینپکس که با ساخت، نگهداری و تعمیر تجهیزات استخراج نفت و کمک به استخراج روزانه ۴ میلیون و ۲۰۰ هزار بشکه نفت مبنی بر خروج از ایران اشاره کرد.
ازطرف دیگر کشورهایی که با قطع صدور بنزین به ایران، جمهوری اسلامی را ناگزیر از تأمین نیاز خود در این زمینه از طریق قاچاق کردهاند.
\"ایوبوردلن\" مینویسد، افزایش ارزش دلار و دیگر ارزهای معتبر در مقابل ریال از تبعات گریزناپذیر همین وضع است و برخلاف تصور مقامات بانکی جمهوری اسلامی نمیتوان در کوتاهمدت با تزریق قطرهای دلار به بازار این مشکل ریشهدار را برطرف کرد. گزارش محرمانه رهبر جمهوری اسلامی ایران را به اتخاذ تصمیمهای ریشهای برای پیشگیری از تشدید بحرانها فراخوانده است.
تهیهکنندگان این گزارش از آیتاللهخامنهای خواستهاند که ذخایر موادغذایی و سوختی کشور را افزایش داده و با وجود مشکلات فنی، ذخایر ارز بانک مرکزی را به یوآن واحد پول چین تبدیل کرده و در بانکهای این کشور سپردهگذاری کند. (روزنامه اقتصادی \"لیزاِکو\". برگردان کیومرث إعطا به نقل از وبسایت پیک ایران)
فروپاشی اجتماعی
عباس عبدی در نوشتاری با عنوان \"فروپاشی اجتماعی\" در سال١٣٨١ مینویسد:
\"به نظر من جامعه ایران به لحاظ معیارهای جامعهشناختی در معرض فروپاشی است، یا حداقل روند رو به ضعف بنیانهای انسجام و وحدت اجتماعی آن طی سالهای متمادی محسوس بوده است، و چون بیماری که به مرور وضع وخیمتری مییابد، میتوان منطقاً نتیجه گرفت که دیر یا زود چنین اتفاقی رخ خواهد داد مگر تحت شرایطی که در ادامه خواهم گفت. آنچه که جامعه ایران را به ظاهر سرپا نگه داشته است، عناصر و مولفههای درونی جامعه نیست، بلکه چسب قدرت و زور است که اجزای جامعه را به یکدیگر پیوندداده است، آن هم پیوندی مکانیکی، چون آجرهای یک دیوار نه چندان راست و نه چون سلولهای یک بدن زنده و پویا.
و اگر شرایطی پیش آید که خاصیت چسبندگی این چسب از میان برود یا تضعیف شود، آجرهای این دیوار به شکل غیرقابل انتظاری از یکدیگر جدا خواهند شد، و جامعه ذرهای و غیراخلاقی چون دملی چرکین سرباز خواهد کرد.
قدرت چسبندگی این چسب نیز کمابیش وابستگی مستقیم به درآمدهای وصولی از لولههای نفت دارد و تا وقتی که درآمدهای کلان فعلی وجود دارد، طبعاً چسبندگی آن نیز مشهود است، اما به علت برونزا بودن متغیر مذکور و نیز احتمال بروز متغیرهای برونزای دیگر از جمله افزایش تنش با جهان خارج، تصورمیرود که چسبندگی این چسب همواره در خطر بیخاصیت شدن قرار دارد، و تنها راه جلوگیری از فروپاشی اجتماعی اصلاحات اجتماعی به نحوی است که این چسب اگرچه در کوتاهمدت قدرت مکانیکی چسبندگی خود را حفظ میکند، اما همزمان شرایط را به نحوی باید فراهم کرد که نهادها و هنجارهای اجتماعی مناسب در تمامی وجوه جامعه (اعم از سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع) شکل بگیرد و روابط میان اجزای جامعه از حالت مکانیکی و نیازمندی به چسب قدرت درآید و به وحدت و انسجامی ارگانیک برسد که قدرت و سیاست نیز یکی از وجوه جامعه و در عرض دیگر وجوه آن قرار گیرد نه آنکه در رأس جامعه و غیرمرتبط با آن باشد، و به نظر من راهبرد سیاسی موثر و صحیح هم از دل چنین تحلیلی در میآید.\"
نگارنده در ادامه به ماهیت و تعریف فروپاشی می پردازد:
\"احتمالا بتوان در این زمینه تعاریف علمی و تئوریک ارایه داد، اما شاید بهتر باشد که به مرور نمودهای عینی رخدادها بسنده کنیم. اتحاد جماهیر شوروی. عراق کنونی و ایران ۱۳۵۷، نمونههای مناسبی هستند. در اواسط دهه هشتاد میلادی هیچ کس تصور نمیکرد که در عرض چند سال امپراطوری شوروی چنان مضمحل شود که برای سالهای سال با بحرانهای داخلی و عظیمی مواجه گردد. اگر روزگاری مسکو مرکز تصمیمگیری درباره بسیاری از کشورهای جهان بود، پس از فروپاشی برای مدتها، باندهای جنایتکار بر این شهر حاکم شدند، که اتفاقاً بسیاری از آنان هم روستبار نبودند و از اقلیتهای تحت سلطه بودند.
اگر در جوامع سوسیالیستی و شوروی سابق فقر و بیکاری و احیاناً جرم و جنایت نمود بیرونی نداشت، به یکباره چنان شد که در این زمینهها گویی سبقت را از تمامی کشورهای دیگر ربودند. قدرت مرکزی آن که بر جهان اشراف داشت، نه تنها به پانزده جمهوری تجزیه شد که از پس جمهوریهای خودمختار کوچکی مثل چچن هم بر نمیآید. جامعهای که ادعا میشد در پرتو سوسیالیسم، انسانهای طراز نوین تولید کرده است به نحوی که همه مردم آموزش دیده و فرهیختهاند، چنان غرق جنایت و تروریسم (آن هم به شدیدترین شکلی که القاعده را شاگردان خلف و درسخوان آنان میتوان نامید) شده است، که گویی این مردم هیچگاه چنانچه شایسته است اجتماعی نشدهاند.
عراق کنونی هم گرچه گفته میشود که درگیر نوعی جنگ داخلی است، اما جنایاتی که طرفین علیه هم انجام میدهند، درواقع پژواک نظام بسته صدامی است که با زور و سرکوب از مردم عراق جامعهای به ظاهر منسجم ساختهبود، اما در واقع چسب صدام بود که آنان را در زیر چتر عراق واحد و ملت واحد نگهداری میکرد، و اکنون که آن چسب از میان رفت، ماهیت فروپاشیده این جامعه به ظهور رسیده زیران یروهای ائتلاف هم فاقد ماهیت سیاسی قدرت صدامحسین در چسبندگی اجتماعی هستند. برخیها معتقدند که حضور این نیروها موجب این بحرانها شدهاست. اما دیر یا زود و هنگامی که قدرت صدام فرومیپاشید، این فجایع و شاید بدتر از آن نیز بروزمیکرد، مگرآنکه فرآیند یا صلاحی میتوانست ماهیت ساختار قدرت در عراق را در مسیری متناسب باساخت اجتماعی آن قرار میداد.
ایران در اواسط دهه پنجاه نیز واقعیتی مشابه داشت، و هیچ کس تصور نمیکرد که رژیم شاه با آن وضعیت دراندک مدتی دچار اضمحلال به معنای واقعی کلمه شود. اما اگر فروپاشی به شکل دو موردقبلی رخ نداده، به علت بروز انقلاب بود که در واقع ارایه کننده نظم بدیل است و به سرعت یا همزمان جانشین نظم فروپاشیده میشود، اما در هر حال عوارض خود را دارد. بحرانهای متعدد در کردستان، آذربایجان، گنبد، بلوچستان، جنو ب وخوزستان و…نمودهای این بحران اجتماعی بودند که دربرابر نظم بدیل شکست خوردند، در واقع هنگامی که شاه میگفت من اگر بروم ایران، ایرانستان میشود، به یک تعبیر درست میگفت و اقرار عظیمی علیه خودش بود، چرا که نظم اجتماعی را وابسته به قدرت و زور خود نموده بود و نظمی درونزا و خودجوش نبود. همچنان که این نظم درعراق نیز به صدام و در شوروی به حزب کمونیست وابسته بود.
اما به تعبیری اظهارات شاه غلط بود، چرا که در کنار فروپاشی رژیم وی، نظام بدیل توانست مانع آن مسایل گردد، نه تنها چنین شد، بلکه انسجام و وحدت اجتماعی در انقلاب حتی در کوتاهمدت رشد کرده و ارتقا مییابد و به نوعی نظم اجتماعی ماهیتی خودجوش و ارگانیک و پویا مییابد.
آنچه که گفته شد بدین معنا نیست که جامعه پس از فروپاشی از میان میرود. ممکن است در مواردی به چند جامعه تجزیه شوند تا هر کدام بر حسب شرایط خود نظم خودجوش و ارگانیکی را تجربه کرده و سامان دهند، ممکن است چنین تجزیهای هم صورت نگیرد، (مثل رومانی). اما در هر حال سالهای متمادی و با صرف هزینههای مادی و معنوی فراوان میتوان جامعه را بازسازی کرد و نظمی خودجوش و پایدار و ارگانیک در آن ایجادکرد.
بنابراین فروپاشی با این مصادیق در واقعیت خارجی مشاهده شدهاست، و تبعات و عوارض روانی و مادی آن نیز فراوان است و چه بسا جامعه را برای سالهایی طولانی عقب بیاندازد، اما علیرغم این نکات ماهیت جامعه درحال فروپاشی به گونهای است که صاحب انقدر تو تصمیمگیران را از خطرات درکمین غافل میکند، و بسیاری از آنان تصور نمیکنند چنین واقعهای رخدهد، بهعبارت دیگر فروپاشی به موضوعی غیرقابل پیشبینی در عرف سیاسی و اجتماعی تبدیل میشود، به خصوص اینکه برای جلوگیری از فروپاشی، ملات زور و قدرت دراستحکام بنای جامعه به میزان بیشتری بکارگرفته میشود و همین امر موجب کاهش انسجام ارگانیک و همبستگی میان اجزا و بیگانه شدن آنان با یکدیگر میشود. و هنگامی که ملات زور برای حفظ این ساختمان بیشتر شود، بازسازی همبستگی و انسجام ارگانیک نیز برای ساخت قدرت سختتر و پرهزینهتر میشود و در مسیر بازگشتناپذیر قرار میگیرد، مسیری که بیش از پیش نیازمند ملات زور برای حفظ انسجام و نظم است.
نویسنده در ادامه به دلایل فروپاشی میپردازد:
پرداختن به دلایل فروپاشی نیازمند مباحث مفصل و همهجانبهای است، اما اجمالاً میتوان گفت که وقتی روابط میان اجزای جامعه دچار اختلال و غیرکارکردی شد، فضای لازم برای اجتماعیشدن فرد نیز از میان میرود، و افراد کمابیش در موقعیت طبیعی جامعه رشد نمیکنند و تحت فشار قدرت سیاسی حاکم نسبت به یکدیگر تعاملی ظاهری را تجربه میکنند.ساختار سیاسی انسدادی با بستن فضای جامعه، اختلال ارتباطی و اختلال در امر اجتماعیشدن را موجب میشود، هرچقدر انسداد ایجادشده از سوی حکومت دارای عمق و گستره بیشتری باشد، اختلال عمیقتر و خطرناکتر است. منظور از عمق انسداد، میزان استبداد و منعهای رفتاری و مشارکت جویانه برای مردم است، و منظور از گستره انسداد، وجوه اجتماعی است که انسداد شامل آن میشود، مثلاً برخی از حکومتها، انسداد را فقط در ساختار سیاسی اعمال میکنند و به ساختارهای دیگر از جمله اقتصاد و اجتماع و تاحدی فرهنگ کاری ندارند، یا در دو وجه از چهار وجه انسداد ایجادمیکنند، چنین نظامهایی کمتر با فروپاشی کامل مواجه میشوند، زیرا تعامل اجتماعی در وجوه آزاد از انسداد کمابیش و به صورت طبیعی رخ میدهد و نهادهای اجتماعی و مدنی لازم خود را نیز ایجاد میکند و در نتیجه دیر یا زود توسعه جامعه فشار لازم به وجه انسدادی برای بازشدن فضا را وارد میکند و حتی ممکن است انقلاب یا جنبشهایی هم صورت گیرد اما در هرحال به فروپاشی منجر نخواهد شد. بنابراین فروپاشی عموماً گریبان نظامهای ایدئولوژیک که در همه وجوه جامعه دخالت میکنند را میگیرد و هنگامی که عمق انسداد در چنین نظامهایی زیادشد،حتی اصلاح ساختار سیاسی هم امکانپذیر نخواهدشد.
درچنین شرایطی دو عنصر مهم اجتماعی یعنی سرمایه رابطهای و سرمایه نهادی کاملاً تضعیف میشوند. مهمترین ویژگی سرمایه رابطهای، اعتماد (به خود، به حکومت، به دیگران و…) و ارزشهای اجتماعی و رفتاری است. و سرمایه نهادی نیز شامل نهادها و سازمانهای مدنی مستقل از حکومت و نیز شیوههای متنوع مشارکت مدنی مردم است.
مطالعات موجود معرف آن است که سرمایه رابطهای طی سالهای اخیر به مقادیر بسیار نازلی سقوط کردهاست. مطالعات جامع پیمایشی ارزشها، نگرشهای ایرانیان (سالهای ۱۳۷۹ و ۱۳۸۲) به خوبی این واقعیت را نشان میدهد که برای اطلاع از جزئیات باید به آنها مراجعه کرد. در این زمینه میتوان بدبینی شدید مردم را نسبت به وجود ارزشهای اجتماعی یا میزان واقعیتهای ناخوشایند همچنین احساس بسیار بد نسبت به وجود عدالت، پارتیبازی، برابری دربرابرقانون، بیعدالتی قومی و نیز نسبت به آینده و فقدان بصیرت اجتماعی و…به عنوان معیارهای مناسب برای فقدان این سرمایه رابطهای مثال آورد.
تقویت سرمایه نهادی نیز که یکی از اهداف جنبش اصلاحی بود، با شکست این جنبش و عقبگرد کامل به مرزهای خطرناکی رسیدهاست. یکی از نهادهای مهمی که پیش از انقلاب هم استقلال خود را حفظ کرد و مثمر ثمر واقع شد، نهاد دین و روحانیت بود، اما این نهاد نیز طی سالهای اخیر چون نهادهای دیگر به ساختار سیاسی وابستگی یافتهاست، به طوری که نمیتوان برای آن استقلالی تأثیرگذار قایل شد.
فروپاشی فرهنگی
ناصر فکوهی در گفتاری با عنوان \"فروپاشی فرهنگی به چه معناست؟\" مینویسد:
\"ابتدا ببینیم فروپاشی فرهنگی به چه معنا است؟ نخست، باید توجه داشت که فروپاشی فرهنگی، نه لزوما به فروپاشی اجتماعی بستگی دارد و نه به فروپاشی ارزشی و اخلاقی جامعه. اگر خواسته باشیم این نوع از فروپاشی را تعریف کنیم شاید بهتر باشد بیش از هر چیز به سراغ بحث هویت فرهنگی یک جامعه برویم. اصولا ما فرهنگ را پدیده ای ترکیبی و میراثی مادی و معنوی تعریف میکنیم که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و سبب میگردد یک جامعه یا یک گروه اجتماعی بتواند خود را به مثابه موجودیتی مستقل از سایر موجودیتها متمایز کند. در اینجا مفهوم تمایز، دقیقا معنایی هویتی را در خود دارد.
هویت در اینجا عامل اساسی است که به جامعه یا هر گروه اجتماعی امکان میدهد بتواند انسجامی حداقلی یا حداکثری را در خود در طول زمان حفظ کرده وبه این ترتیب به مثابه یک «خود» تداوم یافته و تعریفی از خویشتن در برابر «دیگری» داشتهباشد.
با این تعریف اگر گروه یا جامعه نتوانست «خود» را تعریف کند و یا تعریفی که ارائه داد بیش از اندازه گنگ و مبهم و مخدوش بود، در اینصورت ما با یک مشکل هویتی روبرو هستیم و اگر این مشکل حاد شد، شروع به بازنمودن خود در سطح کنشها و اندیشه اجتماعی کرده و با یک بحران هویتی روبرو خواهیم بود.
اما همین جا برای رفع یک ابهام احتمالی اضافه کنیم که هیچ گروه یا جامعهای لزوما دارای هویت واحد و منحصر به فرد نیست و وجود هویتهای چندگانه لزوما به معنای وجود مشکل هویتی نیست. اما چندگانگی هویتی که تقریبا همیشه با نوعی هویت (و لو ترکیبی) مورد استناد یا مرجع همراه است، به معنای آن هم نیست که این هویتها بتوانند با یکدیگر در تضاد و تنش باشند و هیچ مشکلی به وجود نیاید. هویتهای چندگانه تنها در صورتی میتوانند با یکدیگر در یک مجموعه واحد هویتی باقی بمانند که با یکدیگر در نوعی سازش یا همسازی (articulation) قرار داشتهباشند.
در غیر این صورت تضاد و تنش میان این هویتهای چندگانه به سرعت خود را به تمام سطوح اجتماعی و زبانشناختی و ذهنی جامعه خواهد رساند و اثرات منفی بسیار در کوتاه و دراز مدت خواهدداشت.
با توجه به آنچه گفته شد، ما فروپاشی فرهنگی را موقعیتی مقطعی یا کمابیش درازمدت تعریف میکنیم که در آن هویت فرهنگی یک گروه یا جامعه به شدت مخدوش شده و دچار بحران گردد. در این حالت جامعه میتواند دچار آسیبهایی نظیر «فراموشی تاریخی»، «خودبزرگ بینی»و یا بر عکس « تحقیر و خودکوچک بینی»، «دستکاریها یا خوددستکاریهای ایدئولوژیک»، «عدم همسازی میان اقشار، جنسیتها، سبکهای زندگی» و ... شود. هر یک از این آسیبها و معمولا مجموعهای از آنها که با یکدیگر ظاهر میشوند، میتوانند به شدت در کوتاه و درازمدت به جامعه ضربه بزنند و بهرحال کارکردهای اجتماعی را دچار وقفه و مشکل کنند.
اما چه راهی برای آن وجود دارد که جامعهای دچار این سردرگمیهای هویتی و در نهایت فروپاشی فرهنگی نشود؟ پاسخ این پرسش بسیار مشکل است و بستگی زیادی بدان دارد که از چه جامعهای و در چه دورانی سخن میگوئیم. امروزه جوامع جهان سومی که مدرنیته در آنها پدیدهای وارداتی است و در سطح اجتماعی درونی نشدهاست، بدترین موقعیت را در این زمینه دارند و بیشتر از دیگر جوامع در معرض تهدید خطرات این گونه فروپاشیها قرار دارند. بنابراین نخبگان این جوامع و به ویژه روشنفکران باید با توجه به این نکته، کنشهای اجتماعی و میان کنشهای بینخود و میانخود و جامعه و سایر نخبگان از جمله نخبگان سیاسی را تنظیم کنند. خطر فروپاشی فرهنگی خطری جدی است و اینگونه فروپاشی میتواند در رابطه با فروپاشی اجتماعی و سیاسی رابطه علی داشته باشد و پیش یا پس از آنها قرار بگیرد. اما عموما با آنها رابطهای چرخهای دارد.
سرانجام به این نکته اساسی برای جامعهای چون جامعه خودمان نیز اشاره کنیم که وجود عناصر تمدنی و فرهنگی که نه به صورتی متناقض میتوانند هم نقش مانعی بر سر راه فروپاشی فرهنگی داشتهباشند و هم برعکس این فروپاشی را تشدید کرده و شتاب دهند. دلیل این امر آن است که عناصر تمدنی که نه دارای قابلیتی ذاتی برای تفسیرپذیری و دستکاری شدن دارند، بنابراین در نهایت این فرایند میتواند هم در یک جهت و هم در جهت معکوس به کار گرفته شود. برای نمونه در کشور خود ما عناصر باستانی تمدن ایرانی تاکنون هم دستمایه نگاهی روشنتر و عمیقتر به آینده بوده اند و هم عاملی برای خیالبافیهای مخرب نسبت به گذشته. انتخاب در نهایت با خودکنشگران اجتماعی برمیگردد، البته انتخابی که بستگی زیادی به درجه هوشیاری و درک واقعی آنها از جهان و نیازهای کنونی و آتی جامعه در رابطه با جهان دارد. (وبسایت انتروپولوژی و روزنامهی شرق)
فروپاشی اخلاقی
بروز رفتارهای غیراخلاقی از طرف شهروندان هر جامعهای کمابیش وجود دارد و نمیتوان جامعه ای را یافت که از آسیبهای اجتماعی همچون سرقت، زورگیری، قتل، تجاوز، طلاق و ... مبرا باشد. درعین حال شیوع معضلات و آسیبهای اجتماعی در کشورها و حتی مناطق مختلف،گوناگون و علل خاص خود را دارد.
هنگامی که آسیبهای اجتماعی خاصی تسلسلهای، پیوسته و شتابزا به خود گرفته و به گونهای فراگیر شوند که کلیت جامعه را دربرگرفته و خود به موتور محرکهی تولید آسیبهای دیگر تبدیل شوند آنگاه میتوان گفت جامعه وارد مرحلهای از \"شکست اخلاق\" شده است که از آن، تعبیر به فروپاشی اخلاقی میشود.
آنچه گفته شد شاید مناسب موقعیت جامعهای باشد که در آن، دولت فاقد ساخت \"باید انگار\" و اصطلاحات \"دست وی است اما در جوامعی که نظام حکومتی به صورتی ایدئولوژیک، بستههای اخلاقی را در قالب دستور العمل، به جامعه دیکته میکند فروپاشی اخلاقی هنگامی روی خواهد داد که مردم در جامعه، در واکنش(انتقاد یا مخالفت) به شعارهای اخلاقگرایانهی یک نظم سیاسی، حتی ارزشهای اخلاقی مورد پذیرش در جامعه را نیز زیر پا گذاشته و با درگیر ساختن جامعه در یک چرخهی معیوب، در نهایت، \"اخلاق\"را در معنای حقیقی خود به سطوح نازلی از ارزشگذاری تقلیل و تنزل دهند.
دکتر موسی غنینژاد در پاسخ به پرسش \"آیا جامعهی ایران در حال فروپاشی اخلاقی است؟\" میگوید:
\"ارزشهای اخلاقی در جامعه ما به شدت تضعیف شدهاست. این شبهه برای مردم به وجود آمده (شبههای که بیعلت هم نیست) که اگر دست به رفتار اخلاقی بزنند، سرشان بیکلاه میماند و به این خاطر به رفتارهای غیراخلاقی گرایش مییابند. این بسیار خطرناک است و خطر فروپاشی را در خود دارد. جامعه بیاخلاق نمیتواند دوام پیدا کند.
این شرایط از چند علت ریشه میگیرد. اولا اخلاقیات و مسائل فرهنگی که در رسانهها و مجامع مختلف تبلیغ میکنیم، عمدتا اخلاقیات موعظهگراست، نه اخلاقیا تعقلی. این بحثها که به مردم میگوییم این کار را بکنید و آنکار را نکنید، از یک سو منطبق با واقعیات نیست و از سوی دیگر به اندازهای تکرارشده که دیگر تاثیر چندانی در میان مردم ندارد. اینجا نیاز به توضیح عقلی داریم. به مردم میگوییم که اگر درست رفتار کنید، هم در دنیا و هم در آخرت خیر میبینید، درحالی که مردم تصور میکنند که تنها در آخرت خیر میبینند و در دنیا چیزی نصیبشان نمیشود. به این خاطر این موعظههای اخلاقی را باور نمیکنند.
اشکال دوم به نظام اقتصادی و اجتماعی ما برمیگردد که در برخی موارد رفتارهای نامتعارف و غیراخلاقی را پاداش میدهد. اگر چاپلوسی و دروغگویی و ریاکاری و لاپوشانی پاداش بگیرد، اخلاقیات از بین میرود. انسان نمیتواند زندگی دوگانه داشته باشد؛ در زندگی خصوصی بسیار اخلاقی رفتار کند و در ساحت اجتماعی زندگیاش مجبورشود دست به کارهای غیراخلاقی بزند.
همچنین نظام اقتصادی ما به کلی نظامی رانتی است. باید تاکید کنم که مبنای نظام اقتصادی ما، فقدان بازارهای متشکل و شفاف رقابتی است. همه بازارهای ما از بازار پول و ارز گرفته تا بازارهای کالاها چند قیمتیاند و این وضع منافذ رانتی ایجاد کردهاست. به محض اینکه کسی بتواند از این منافذ رانتی استفاده کند، یکشبه ره صد ساله میرود. این شرایط به اخلاقیات لطمه میزند. بنابراین راهحل مشکلات اخلاقی ما به لحاظ نظام اقتصادی، اصلاح اقتصاد رانتی و نشاندن اقتصاد رقابتی و بازارهای آزاد به جای آن است.(وبسایت اقتصاد انلاین)
فروپاشی سیاسی
دکتر حسین بشیریه در کتاب \"گذار به دمکراسی\" مینویسد:
زمینههای بحران و فروپاشی رژیمهای غیردموکراتیک را میتوان به طورکلی به دو دسته اصلی بخش کرد: یکی زمینه ها و بحرانهای مربوط به جامعه و نظام اجتماعی با توجه به چهارپایه اصلی قدرت یعنی
- سلطه و استیلا و اجبار
- ایدئولوژی مشروعیت بخش
- تامین خدمات و کارکردهای عمومی
- تضمین منافع طبقات مسلط یا نزدیک به قدرت دولتی
چهار بحران در سطح نظام سیاسی به عنوان زمینههای درونی فروپاشی به دست میآید که عبارتند از:
- بحران سلطه و استیلا
- بحران مشروعیت
- بحران کارآمدی
- بحران در همبستگی طبقه حاکمه
از سوی دیگر براساس مباحث مربوط به جنبشهای اجتماعی و انقلابی چهار عامل در سطح جامعه میتوان به عنوان زمینه های اجتماعی فروپاشی رژیم های غیردموکراتیک برشمرد که عبارتنداز :
- میزان چشمگیری از نارضایتی تودهای
- سازماندهی به نارضایتی
- ماهیت اجتماعی و رهبری جنبش مقاومت
- ایدئولوژی مقاومت
پس چنان که گفته شد، فروپاشی رژیمهای غیر دموکراتیک نتیجه ترکیب 8 عامل (البته به درجات گوناگون) است :
(ایدئولوژی+رهبری+سازماندهی+نارضایتی) +(بحران همبستگی + بحران کارآمدی + بحران مشروعیت + بحران سلطه) = فروپاشی رژیم غیر دموکراتیک
زمینههای سیاسی فروپاشی در ساختار قدرت دولتی همان زمینههای عمومی فروپاشی نظامهای سیاسی هستند، اما بنا به استدلال ما نوع زمینههای اجتماعی در نهایت تعیینکننده آن است که آیا گذار دموکراتیک خواهد بود یا خیر.
بحران مشروعیت یا بحران ایدئولوژی
دولتها به وسیله ایدئولوژیهای گوناگون به خود مشروعیت میبخشند. رژیمهای غیردموکراتیک عمدتا با ایدئولوژیهای گوناگون غیردموکراتیک خود را مشروع و برحق و مقبول قلمداد میکنند، هرچند در عصر مدرن رژیمهای غیردموکراتیک نیز گاه یا اغلب برای مشروعیت بخشیدن به خود به ایدئولوژی دموکراسی و یا تعبیری از آن دست مییابند. بحران در مشروعیت رژیمهای غیردموکراتیک عموما به دلایل گوناگونی رخ میدهد، ازجمله :
الف. پیدایش ایدئولوژی رقیب و بسیج افکارعمومی برگردآن درمقابل ایدئولوژی مسلط؛ (به ویژه در بحث حاضر گسترش اندیشه دموکراسی در برابر ایدئولوژیهای غیردموکراتیک مسلط برای گذار به دموکراسی اهمیت دارد).
ب. بحران پیدایش کارایی و تفسیری دگرگون از ایدئولوژی مسلط؛ به ویژه در بحث حاضر پیدایش تعبیرهای دموکراتیکتر از ایدئولوژیهای اساسا غیردموکراتیک.
ج. بحران در کارکردهای عمومی دولت در مواردی که مشروعیت رژیمها با کارآمدی آنها پیوند نزدیکی در افکار عمومی پیدا کردهباشد.
د. ترکیب اصول مشروعیت بخش متعارض در درون دستگاه ایدئولوژی مسلط و بروز تعارض فزاینده میان آن اصول (مثلا ترکیب دموکراسی با اشرافیت و یا الیگارشی و یا اتوکراسی و قوانین اساسی مختلط).
هـ. عدول طبقه حاکمه سیاسی در عمل از اصول و مبانی نظری ایدئولوژی مشروعیت بخش مسلط.(به ویژه چنان که در مورد رژیمهای دارای ایدئولوژی توتالیتر دیده شد.).
و. تحول در افکار عمومی و خالی شدن تکیه گاه اجتماعی ایدئولوژی مسلط که همان مفهوم متداول بحران مشروعیت است.
هریک از عوامل ششگانه بالا می تواند به تنهایی و یا در ترکیب با عوامل دیگر بحران مشروعیت گستردهای به درجات گوناگون به وجود آورد.
٢. بحران کارایی
کارآمدی رژیمهای سیاسی براساس میزان دستیابی به اهداف کلی حکومت و اجرای کار ویژههای عمومی به ویژه چهار کارکرد عمومی یعنی :
الف) ایجاد همبستگی
ب) حل منازعه و کشمکش
ج) تطبیق با شرایط متحول
د) دستیابی به آرمانها و اهداف اعلام شده
سنجیده میشود. یکی از مهمترین این کار ویژهها به ویژه در دوران مدرن تنظیم زندگی اقتصادی به منظور دستیابی به رفاه اجتماعی از طریق؛
الف) تامین اشتغال ، ب) تثبیت نسبی قیمتها، ج) توزیع نسبتا عادلانه ثروت و منابع اقتصادی و د) تامین رشد اقتصادی نسبی است. در عصر جدید دولتها خواه ناخواه کارکردهای اقتصادی مهمی پیداکردهاند و فرآیندهای اقتصادی اساسا بنیادی سیاسی دارند. هدف کلی سیاستهای دولتها در عصر جدید چه از طریق مداخله و کنترل و چه از طریق عدم مداخله و واگذاری به هرحال تامین رفاه نسبی است و نظام سیاسی به عنوان حلقه واسط میان نظام اقتصادی و جامعه عمل میکند، به این معنی که برحسب گرایشها یا قتصادی خود اقدامات و کنترلهای لازم را برای تداوم کارکرد نظام اقتصادی و رشد وانباشت سرمایه به عمل می آورد و در عوض برای تامین رفاه جامعه و یا بخشهایی از آن منابعی را از نظام اقتصادی یا از حوزه تولید می گیرد و به جامعه یا حوزه مصرف انتقال میدهد. لازمه تداوم این کارکرد کنترل عقلانی سیستم اقتصادی، تداوم انباشت سرمایه، توزیع نسبتا عادلانه منابع و جلب وفاداری و حمایت عامه مردم از آن طریق برای نظام سیاسی است. وقتی این فرایندها بدرستی عمل نکنند، ممکن است «بحران عقلانیت» (کنترل عقلانی اقتصاد)،بحران مالی و اقتصادی ( ضعف در تداوم انباشت سرمایه و تولید) بحران انگیزش (یا جلب حمایت عمومی) و بحران مشروعیت پیش بیاید. به طورکلی شیوه سیاستگذاری اقتصادی در احتمال پیدایش بحران کارایی نقش تعیین کنندهای دارد، هرچند عوامل اتفاقی مانند کاهش ناگهانی در درآمدهای دولتی، نوسان شدید در بازارهای جهانی، وقوع حوادثی مانند جنگ و زلزله نیز میتواند برکارایی رژیمهای سیاسی تاثیربگذارد.(گذار به دمکراسی، دکتر حسین بشیریه)
نتیجه:
- بر اساس آنچه در موارد پیشین گفته شد به جرات میتوان ادعا کرد همهی دلایل فروپاشی اتحادیهی جماهیر شوروی پیشین (عوامل داخلی و عوامل خارجی) را میتوان در ایران امروز نیز بازجست. حتی مواردی هم میتوان یافت که نشان دهندهی وضعیت وخیمتر برای این کشور میتواند باشد.
- بر اساس تعاریفی که از فروپاشی در حوزههای گوناگون بدان اشاره رفت (اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی،سیاسی) فروپاشی در غالب حوزهها را میتوان بر اساس شاخصهای کمی و کیفی، تعریف و بدانها استناد ورزید.
- تنها دلایلی که میتوانند مانع از فروپاشی شوند شاید عامل \"دین مداری\" رژیم و قدرت عریان آن در قالب یک سیستم نظامی- امنیتی و انتظامی باشند که هنوز هم به عنوان چسپ نظام، مانع از فروپاشی عینی آن شدهاند. البته عامل آیین نیز به دلیل از دست رفتن اعتبار تدریجی که آن هم به علت کاربرد روزانهی آن برای توجیه ناکاراییهای نظام در قالب \"موعظهگری\" است قدرت اصلی خود را به عنوان عامل همبستگی از دست داده است.
شاید وارد ساختن یک ضربهی کاری در یک موقعیت ویژه که \"قدرت ماشین نظامی رژیم جمهوری اسلامی\" را با چالشی جدی مواجه سازد آخرین چسپ نظام را نیز ناکارا و غیر فعال کند
- پرسشی که میتواند به ذهن متبادر شود آن است که اگر قرار است مقایسهی تطبیقی را فاکتور اعتبار سنجی این نوشتار قرار دهیم پس \"افغانستان\" در مورد ایران کجا باشد اکنون از هر زمان قابلیت دفاع بیشتری داشته باشد. با در نظر گرفتن موقعیت، قدرت نظامی، شرایط تاریخی، اقتضائات زمانی، مکانی و امکانی:
\"آیا سوریهی امروز برای ایران، نمیتواند افغانستان دیروز برای اتحاد جماهیر شوروی سابق باشد؟\"
بحران سلطه و استیلا، بحران مشروعیت، بحران کارآمدی و بحران درهمبستگی طبقه حاکمه، آشکارتر از هر زمان، قابل رصد کردن هستند و حتا انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم نیز نخواهد توانست نیروی محرک مناسبی برای پیشگیری از فروپاشی قریب الوقوع ایران باشد
اما پاسخ به یک پرسش دیگر نیز ضروری مینماید:
\"آیا فروپاشی نظام، ضرورتا به تجزیهی ایران منجر خواهد شد؟
در پاسخ باید گفت اگرچه شواهد تاریخی وجود دارند که بر اساس آن، نمیتوان صددرصد هر فروپاشی را منجر به تجزیه نیست دانست (مثال رومانی در عصر سقوط چائوشسکو) اما دلایل عمدهای وجود خواهد داشت که بتوان ادعا نمود \"فروپاشی ایران، به تجزیهی این کشور منجر خواهد گشت\":
- انباشت مطالبات هویت خواهانهی ملیتهای ایران و نهادینه شدن آن در هر سه سطح \"شناختی\"، \"ارزشی\" و \"احساسی\" (کردها، ترکها، عربها، بلوچها و ترکمنها)
-تبدیل مطالبات هویتی به تقاضای موثر در قالب \"ورودبه\" (entry to )، \"مشاركت در\" (participation in) وگشناسایی به وسیله\" (Identification with) به عنوان یک ملت نزد ملیتهای ایران
- حضور عامل \"قدرت\" به عنوان عامل نگهدارندهی ملیتهای ساکن ایران در ادوار مختلف تاریخ
- انگیزش قوی عامل مذهب در میان برخی ملیتهای ایران برای گریز از مرکز شیعهسازی ابتدای تاسیس دولت صفویه تاکنون(کرد و بلوچ)
- وجود ضمانت اجرای حقوق بینالملل برای به رسمیت شناختن هر نوع جداییطلبی که بر محور \"حق تعیین سرنوشت ملتها\" پایهگذاری شده باشد
- روند رو به افزایش حل مناقشات ملی در کشورهای منطقه(کردها در عراق و ترکیه و سوریه)
- تمایل ملیتها برای پیوستن به کشورهایی که خود نیز در دورهای، وضعیتی این چنینی را تجربه و اکنون مستقل هستند(ترک و ترکمن)
- تاسیس مرزها و کشورها بر پایهی هویتها از ابتدای دههی نود قرن بیستم تاکنون(در عصر نوین، این هویتها هستند که کشورها را میسازند نه کشورها هویتها را)
- به مرحله ی تکامل رسیدن اندیشه ی دولت-ملت در قالب نظریه در ملیت های ایران و ایدئولوژی زدایی تدریجی از احزاب سیاسی فعال در جغرافیای ملیت های ایران
- وجود انگیزهی نیرومند برای پایان بخشیدن به غضب دوجان به قدرتمندان دینی Religious) establishment) و قدرتمداران سیاسی (Political establishment) به دلیل \"خودآگاهی موثر تاریخی\"
- وجود استدلالهای قدرتمند حقوقی در میان ملتهای ایران برای پایان بخشیدن به نقض سیستماتیک حقوق بشر از سوی هیاتهای حاکمه، پایان بخشیدن به تبعیضهای آیینی و ملی و خاتمه بخشیدن به عقب نگاه داشته شدگی اقتصادی در قالب توسعهی نامتوازن ایران
- پایان بخشیدن به التزام به قانون اساسی که خود منبع و مولد تبعیض علیه ملیتها، گروههای زبانی و گروههای آیینی است
- رشد ارادهی خودمدیریتی در میان ملیتهای ساکن ایران
- وجود منابع لازم برای رشد و توسعه در صورت دست یافتن به استقلال(عربها و کردها)
- شکلگیری طبقهی متوسط نخبه با انگیزشهای قوی ملت-باوری در میان ملیتهای ایران(کردها، ترکها و بلوچها)
- تمایل ملیتها برای پایان دادن به سروری مرزهای مصنوع و پیوستن به گروه ملی واحد با استدلالهای حقوقی \"حق خواهانه\" و \"عدالت طلبانه\" (کردها و بلوچها)
در پایان باید به دو موضوع دیگر نیز اشاره کرد:
نخست آنکه شاید در صورت فروپاشی نظام جمهوری اسلامی دز ایران، و در حالت یک اجماع همگانی مشروع(به عنوان نمونه سازوکار رفراندوم)با تضمین \"گذار به دمکراسی\" یا بر اثر نمود برخی فاکتورهای برونزای ناگهانی، تنها راه گریز از تجزیه، استقرار \"فدرالیسم مولتی ناسیونال\" (البته با تاکید بر در نظر گرفتن تمامی وجوه و ابعاد آن) در ایران خواهد بود.
دوم در صورت فروپاشی و تجزیه توامان ایران، به دلیل انباشت نفرت در دورانهای گوناگون، سرکوبهای فیزیکی و روانی، و سایه روشنهای جغرافیایی- ملیتی در برخی نقاط، استعدادهای بالقوهای برای شیفت کردن به سوی \"بالکانیزه شدن\" سرزمینهایی که پیش از این ایران نامیده میشدند نیز وجود خواهد داشت....
تبیین دلایل فروپاشی در چند حوزه
فروپاشی اقتصادی
\"لیزاِکو\"، قدیمیترین و معتبرترین روزنامه اقتصادی فرانسه در شماره سهشنبه ۱۲ اکتبر به انتشار یک گزارش محرمانه به قلم \"ایوبوردلن\"، کارشناس اقتصادی و نویسنده خودپرداخت است، گزارشی که گروهی از اقتصاددانان برجسته ایران به صورت محرمانهای، درباره نزدیکبودن “فروپاشی اقتصاد ایران” به آیتاللهخامنهای، رهبر حکومت اسلامی ایران هشدار دادهاند. گزارشی که نشریه معتبر و اقتصادی \"لیزاِکو\"، چاپ پاریس به نسخهای از آن دست پیدا کرده است.
\"ایوبوردلن\" مینویسد، براساس این گزارش محرمانه که در اواخر ماه سپتامبر (مهرماه) تسلیم رهبر حکومت اسلامی، آیتالله خامنهای شده است، اقتصاد ایران ظرف یک سال آینده و به دلیل فشار سنگین اقتصادی ناشی از تحریمهای بینالمللی به طور کامل از هم خواهد پاشید . به نوشته این نشریه اقتصادی فرانسه، برخی از گردآورندگان این گزارش محرمانه را، اقتصادانان بانک مرکزی جمهوری اسلامی، وزارت اقتصاد و وزارت نفت تشکیل میدهدند.
این کارشناسان اقتصادی در گزارش خود تصریح کردهاند که تحریمها و مجازاتهای وضع شده به صورت یکجانبه از سوی ایالات متحدهآمریکا و اروپا از اواخر ژوئیه (تابستان گذشته) و ترغیب یا تحت فشار قرار دادن دیگر کشورها برای اعمال تحریمهای یاد شده بر بخشهای مالی، بازرگانی و صنعت نفت، بیش از تحریمهای وضع شده از سوی شورای امنیت سازمان مللمتحد بر کمر اقتصاد ایران سنگینی کردهاست.
\"ایوبوردلن\"، نویسنده نشریه \"لیزاِکو\" به نقل از این گزارش محرمانه میافزاید، صنعت نفت ایران از دو جهت تحت فشار تحریمهای بینالمللی است : از یک طرف به دلیل خروج شرکتها و کمپانیهای عظیم نفتی اروپایی و آسیایی از ایران همچون توتالفرانسه، شل، استاتاویل و انی ایتالیا که با خروجشان از پروژههای انرژی ایران، عملاً به رهبرداری از منابع نفت و گاز را برای حکومت ایران به یک معضل بزرگت بدیل کردهاند. در این زمینه میتوان به تصمیم گروه نفتی ژاپنی اینپکس که با ساخت، نگهداری و تعمیر تجهیزات استخراج نفت و کمک به استخراج روزانه ۴ میلیون و ۲۰۰ هزار بشکه نفت مبنی بر خروج از ایران اشاره کرد.
ازطرف دیگر کشورهایی که با قطع صدور بنزین به ایران، جمهوری اسلامی را ناگزیر از تأمین نیاز خود در این زمینه از طریق قاچاق کردهاند.
\"ایوبوردلن\" مینویسد، افزایش ارزش دلار و دیگر ارزهای معتبر در مقابل ریال از تبعات گریزناپذیر همین وضع است و برخلاف تصور مقامات بانکی جمهوری اسلامی نمیتوان در کوتاهمدت با تزریق قطرهای دلار به بازار این مشکل ریشهدار را برطرف کرد. گزارش محرمانه رهبر جمهوری اسلامی ایران را به اتخاذ تصمیمهای ریشهای برای پیشگیری از تشدید بحرانها فراخوانده است.
تهیهکنندگان این گزارش از آیتاللهخامنهای خواستهاند که ذخایر موادغذایی و سوختی کشور را افزایش داده و با وجود مشکلات فنی، ذخایر ارز بانک مرکزی را به یوآن واحد پول چین تبدیل کرده و در بانکهای این کشور سپردهگذاری کند. (روزنامه اقتصادی \"لیزاِکو\". برگردان کیومرث إعطا به نقل از وبسایت پیک ایران)
فروپاشی اجتماعی
عباس عبدی در نوشتاری با عنوان \"فروپاشی اجتماعی\" در سال١٣٨١ مینویسد:
\"به نظر من جامعه ایران به لحاظ معیارهای جامعهشناختی در معرض فروپاشی است، یا حداقل روند رو به ضعف بنیانهای انسجام و وحدت اجتماعی آن طی سالهای متمادی محسوس بوده است، و چون بیماری که به مرور وضع وخیمتری مییابد، میتوان منطقاً نتیجه گرفت که دیر یا زود چنین اتفاقی رخ خواهد داد مگر تحت شرایطی که در ادامه خواهم گفت. آنچه که جامعه ایران را به ظاهر سرپا نگه داشته است، عناصر و مولفههای درونی جامعه نیست، بلکه چسب قدرت و زور است که اجزای جامعه را به یکدیگر پیوندداده است، آن هم پیوندی مکانیکی، چون آجرهای یک دیوار نه چندان راست و نه چون سلولهای یک بدن زنده و پویا.
و اگر شرایطی پیش آید که خاصیت چسبندگی این چسب از میان برود یا تضعیف شود، آجرهای این دیوار به شکل غیرقابل انتظاری از یکدیگر جدا خواهند شد، و جامعه ذرهای و غیراخلاقی چون دملی چرکین سرباز خواهد کرد.
قدرت چسبندگی این چسب نیز کمابیش وابستگی مستقیم به درآمدهای وصولی از لولههای نفت دارد و تا وقتی که درآمدهای کلان فعلی وجود دارد، طبعاً چسبندگی آن نیز مشهود است، اما به علت برونزا بودن متغیر مذکور و نیز احتمال بروز متغیرهای برونزای دیگر از جمله افزایش تنش با جهان خارج، تصورمیرود که چسبندگی این چسب همواره در خطر بیخاصیت شدن قرار دارد، و تنها راه جلوگیری از فروپاشی اجتماعی اصلاحات اجتماعی به نحوی است که این چسب اگرچه در کوتاهمدت قدرت مکانیکی چسبندگی خود را حفظ میکند، اما همزمان شرایط را به نحوی باید فراهم کرد که نهادها و هنجارهای اجتماعی مناسب در تمامی وجوه جامعه (اعم از سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع) شکل بگیرد و روابط میان اجزای جامعه از حالت مکانیکی و نیازمندی به چسب قدرت درآید و به وحدت و انسجامی ارگانیک برسد که قدرت و سیاست نیز یکی از وجوه جامعه و در عرض دیگر وجوه آن قرار گیرد نه آنکه در رأس جامعه و غیرمرتبط با آن باشد، و به نظر من راهبرد سیاسی موثر و صحیح هم از دل چنین تحلیلی در میآید.\"
نگارنده در ادامه به ماهیت و تعریف فروپاشی می پردازد:
\"احتمالا بتوان در این زمینه تعاریف علمی و تئوریک ارایه داد، اما شاید بهتر باشد که به مرور نمودهای عینی رخدادها بسنده کنیم. اتحاد جماهیر شوروی. عراق کنونی و ایران ۱۳۵۷، نمونههای مناسبی هستند. در اواسط دهه هشتاد میلادی هیچ کس تصور نمیکرد که در عرض چند سال امپراطوری شوروی چنان مضمحل شود که برای سالهای سال با بحرانهای داخلی و عظیمی مواجه گردد. اگر روزگاری مسکو مرکز تصمیمگیری درباره بسیاری از کشورهای جهان بود، پس از فروپاشی برای مدتها، باندهای جنایتکار بر این شهر حاکم شدند، که اتفاقاً بسیاری از آنان هم روستبار نبودند و از اقلیتهای تحت سلطه بودند.
اگر در جوامع سوسیالیستی و شوروی سابق فقر و بیکاری و احیاناً جرم و جنایت نمود بیرونی نداشت، به یکباره چنان شد که در این زمینهها گویی سبقت را از تمامی کشورهای دیگر ربودند. قدرت مرکزی آن که بر جهان اشراف داشت، نه تنها به پانزده جمهوری تجزیه شد که از پس جمهوریهای خودمختار کوچکی مثل چچن هم بر نمیآید. جامعهای که ادعا میشد در پرتو سوسیالیسم، انسانهای طراز نوین تولید کرده است به نحوی که همه مردم آموزش دیده و فرهیختهاند، چنان غرق جنایت و تروریسم (آن هم به شدیدترین شکلی که القاعده را شاگردان خلف و درسخوان آنان میتوان نامید) شده است، که گویی این مردم هیچگاه چنانچه شایسته است اجتماعی نشدهاند.
عراق کنونی هم گرچه گفته میشود که درگیر نوعی جنگ داخلی است، اما جنایاتی که طرفین علیه هم انجام میدهند، درواقع پژواک نظام بسته صدامی است که با زور و سرکوب از مردم عراق جامعهای به ظاهر منسجم ساختهبود، اما در واقع چسب صدام بود که آنان را در زیر چتر عراق واحد و ملت واحد نگهداری میکرد، و اکنون که آن چسب از میان رفت، ماهیت فروپاشیده این جامعه به ظهور رسیده زیران یروهای ائتلاف هم فاقد ماهیت سیاسی قدرت صدامحسین در چسبندگی اجتماعی هستند. برخیها معتقدند که حضور این نیروها موجب این بحرانها شدهاست. اما دیر یا زود و هنگامی که قدرت صدام فرومیپاشید، این فجایع و شاید بدتر از آن نیز بروزمیکرد، مگرآنکه فرآیند یا صلاحی میتوانست ماهیت ساختار قدرت در عراق را در مسیری متناسب باساخت اجتماعی آن قرار میداد.
ایران در اواسط دهه پنجاه نیز واقعیتی مشابه داشت، و هیچ کس تصور نمیکرد که رژیم شاه با آن وضعیت دراندک مدتی دچار اضمحلال به معنای واقعی کلمه شود. اما اگر فروپاشی به شکل دو موردقبلی رخ نداده، به علت بروز انقلاب بود که در واقع ارایه کننده نظم بدیل است و به سرعت یا همزمان جانشین نظم فروپاشیده میشود، اما در هر حال عوارض خود را دارد. بحرانهای متعدد در کردستان، آذربایجان، گنبد، بلوچستان، جنو ب وخوزستان و…نمودهای این بحران اجتماعی بودند که دربرابر نظم بدیل شکست خوردند، در واقع هنگامی که شاه میگفت من اگر بروم ایران، ایرانستان میشود، به یک تعبیر درست میگفت و اقرار عظیمی علیه خودش بود، چرا که نظم اجتماعی را وابسته به قدرت و زور خود نموده بود و نظمی درونزا و خودجوش نبود. همچنان که این نظم درعراق نیز به صدام و در شوروی به حزب کمونیست وابسته بود.
اما به تعبیری اظهارات شاه غلط بود، چرا که در کنار فروپاشی رژیم وی، نظام بدیل توانست مانع آن مسایل گردد، نه تنها چنین شد، بلکه انسجام و وحدت اجتماعی در انقلاب حتی در کوتاهمدت رشد کرده و ارتقا مییابد و به نوعی نظم اجتماعی ماهیتی خودجوش و ارگانیک و پویا مییابد.
آنچه که گفته شد بدین معنا نیست که جامعه پس از فروپاشی از میان میرود. ممکن است در مواردی به چند جامعه تجزیه شوند تا هر کدام بر حسب شرایط خود نظم خودجوش و ارگانیکی را تجربه کرده و سامان دهند، ممکن است چنین تجزیهای هم صورت نگیرد، (مثل رومانی). اما در هر حال سالهای متمادی و با صرف هزینههای مادی و معنوی فراوان میتوان جامعه را بازسازی کرد و نظمی خودجوش و پایدار و ارگانیک در آن ایجادکرد.
بنابراین فروپاشی با این مصادیق در واقعیت خارجی مشاهده شدهاست، و تبعات و عوارض روانی و مادی آن نیز فراوان است و چه بسا جامعه را برای سالهایی طولانی عقب بیاندازد، اما علیرغم این نکات ماهیت جامعه درحال فروپاشی به گونهای است که صاحب انقدر تو تصمیمگیران را از خطرات درکمین غافل میکند، و بسیاری از آنان تصور نمیکنند چنین واقعهای رخدهد، بهعبارت دیگر فروپاشی به موضوعی غیرقابل پیشبینی در عرف سیاسی و اجتماعی تبدیل میشود، به خصوص اینکه برای جلوگیری از فروپاشی، ملات زور و قدرت دراستحکام بنای جامعه به میزان بیشتری بکارگرفته میشود و همین امر موجب کاهش انسجام ارگانیک و همبستگی میان اجزا و بیگانه شدن آنان با یکدیگر میشود. و هنگامی که ملات زور برای حفظ این ساختمان بیشتر شود، بازسازی همبستگی و انسجام ارگانیک نیز برای ساخت قدرت سختتر و پرهزینهتر میشود و در مسیر بازگشتناپذیر قرار میگیرد، مسیری که بیش از پیش نیازمند ملات زور برای حفظ انسجام و نظم است.
نویسنده در ادامه به دلایل فروپاشی میپردازد:
پرداختن به دلایل فروپاشی نیازمند مباحث مفصل و همهجانبهای است، اما اجمالاً میتوان گفت که وقتی روابط میان اجزای جامعه دچار اختلال و غیرکارکردی شد، فضای لازم برای اجتماعیشدن فرد نیز از میان میرود، و افراد کمابیش در موقعیت طبیعی جامعه رشد نمیکنند و تحت فشار قدرت سیاسی حاکم نسبت به یکدیگر تعاملی ظاهری را تجربه میکنند.ساختار سیاسی انسدادی با بستن فضای جامعه، اختلال ارتباطی و اختلال در امر اجتماعیشدن را موجب میشود، هرچقدر انسداد ایجادشده از سوی حکومت دارای عمق و گستره بیشتری باشد، اختلال عمیقتر و خطرناکتر است. منظور از عمق انسداد، میزان استبداد و منعهای رفتاری و مشارکت جویانه برای مردم است، و منظور از گستره انسداد، وجوه اجتماعی است که انسداد شامل آن میشود، مثلاً برخی از حکومتها، انسداد را فقط در ساختار سیاسی اعمال میکنند و به ساختارهای دیگر از جمله اقتصاد و اجتماع و تاحدی فرهنگ کاری ندارند، یا در دو وجه از چهار وجه انسداد ایجادمیکنند، چنین نظامهایی کمتر با فروپاشی کامل مواجه میشوند، زیرا تعامل اجتماعی در وجوه آزاد از انسداد کمابیش و به صورت طبیعی رخ میدهد و نهادهای اجتماعی و مدنی لازم خود را نیز ایجاد میکند و در نتیجه دیر یا زود توسعه جامعه فشار لازم به وجه انسدادی برای بازشدن فضا را وارد میکند و حتی ممکن است انقلاب یا جنبشهایی هم صورت گیرد اما در هرحال به فروپاشی منجر نخواهد شد. بنابراین فروپاشی عموماً گریبان نظامهای ایدئولوژیک که در همه وجوه جامعه دخالت میکنند را میگیرد و هنگامی که عمق انسداد در چنین نظامهایی زیادشد،حتی اصلاح ساختار سیاسی هم امکانپذیر نخواهدشد.
درچنین شرایطی دو عنصر مهم اجتماعی یعنی سرمایه رابطهای و سرمایه نهادی کاملاً تضعیف میشوند. مهمترین ویژگی سرمایه رابطهای، اعتماد (به خود، به حکومت، به دیگران و…) و ارزشهای اجتماعی و رفتاری است. و سرمایه نهادی نیز شامل نهادها و سازمانهای مدنی مستقل از حکومت و نیز شیوههای متنوع مشارکت مدنی مردم است.
مطالعات موجود معرف آن است که سرمایه رابطهای طی سالهای اخیر به مقادیر بسیار نازلی سقوط کردهاست. مطالعات جامع پیمایشی ارزشها، نگرشهای ایرانیان (سالهای ۱۳۷۹ و ۱۳۸۲) به خوبی این واقعیت را نشان میدهد که برای اطلاع از جزئیات باید به آنها مراجعه کرد. در این زمینه میتوان بدبینی شدید مردم را نسبت به وجود ارزشهای اجتماعی یا میزان واقعیتهای ناخوشایند همچنین احساس بسیار بد نسبت به وجود عدالت، پارتیبازی، برابری دربرابرقانون، بیعدالتی قومی و نیز نسبت به آینده و فقدان بصیرت اجتماعی و…به عنوان معیارهای مناسب برای فقدان این سرمایه رابطهای مثال آورد.
تقویت سرمایه نهادی نیز که یکی از اهداف جنبش اصلاحی بود، با شکست این جنبش و عقبگرد کامل به مرزهای خطرناکی رسیدهاست. یکی از نهادهای مهمی که پیش از انقلاب هم استقلال خود را حفظ کرد و مثمر ثمر واقع شد، نهاد دین و روحانیت بود، اما این نهاد نیز طی سالهای اخیر چون نهادهای دیگر به ساختار سیاسی وابستگی یافتهاست، به طوری که نمیتوان برای آن استقلالی تأثیرگذار قایل شد.
فروپاشی فرهنگی
ناصر فکوهی در گفتاری با عنوان \"فروپاشی فرهنگی به چه معناست؟\" مینویسد:
\"ابتدا ببینیم فروپاشی فرهنگی به چه معنا است؟ نخست، باید توجه داشت که فروپاشی فرهنگی، نه لزوما به فروپاشی اجتماعی بستگی دارد و نه به فروپاشی ارزشی و اخلاقی جامعه. اگر خواسته باشیم این نوع از فروپاشی را تعریف کنیم شاید بهتر باشد بیش از هر چیز به سراغ بحث هویت فرهنگی یک جامعه برویم. اصولا ما فرهنگ را پدیده ای ترکیبی و میراثی مادی و معنوی تعریف میکنیم که از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود و سبب میگردد یک جامعه یا یک گروه اجتماعی بتواند خود را به مثابه موجودیتی مستقل از سایر موجودیتها متمایز کند. در اینجا مفهوم تمایز، دقیقا معنایی هویتی را در خود دارد.
هویت در اینجا عامل اساسی است که به جامعه یا هر گروه اجتماعی امکان میدهد بتواند انسجامی حداقلی یا حداکثری را در خود در طول زمان حفظ کرده وبه این ترتیب به مثابه یک «خود» تداوم یافته و تعریفی از خویشتن در برابر «دیگری» داشتهباشد.
با این تعریف اگر گروه یا جامعه نتوانست «خود» را تعریف کند و یا تعریفی که ارائه داد بیش از اندازه گنگ و مبهم و مخدوش بود، در اینصورت ما با یک مشکل هویتی روبرو هستیم و اگر این مشکل حاد شد، شروع به بازنمودن خود در سطح کنشها و اندیشه اجتماعی کرده و با یک بحران هویتی روبرو خواهیم بود.
اما همین جا برای رفع یک ابهام احتمالی اضافه کنیم که هیچ گروه یا جامعهای لزوما دارای هویت واحد و منحصر به فرد نیست و وجود هویتهای چندگانه لزوما به معنای وجود مشکل هویتی نیست. اما چندگانگی هویتی که تقریبا همیشه با نوعی هویت (و لو ترکیبی) مورد استناد یا مرجع همراه است، به معنای آن هم نیست که این هویتها بتوانند با یکدیگر در تضاد و تنش باشند و هیچ مشکلی به وجود نیاید. هویتهای چندگانه تنها در صورتی میتوانند با یکدیگر در یک مجموعه واحد هویتی باقی بمانند که با یکدیگر در نوعی سازش یا همسازی (articulation) قرار داشتهباشند.
در غیر این صورت تضاد و تنش میان این هویتهای چندگانه به سرعت خود را به تمام سطوح اجتماعی و زبانشناختی و ذهنی جامعه خواهد رساند و اثرات منفی بسیار در کوتاه و دراز مدت خواهدداشت.
با توجه به آنچه گفته شد، ما فروپاشی فرهنگی را موقعیتی مقطعی یا کمابیش درازمدت تعریف میکنیم که در آن هویت فرهنگی یک گروه یا جامعه به شدت مخدوش شده و دچار بحران گردد. در این حالت جامعه میتواند دچار آسیبهایی نظیر «فراموشی تاریخی»، «خودبزرگ بینی»و یا بر عکس « تحقیر و خودکوچک بینی»، «دستکاریها یا خوددستکاریهای ایدئولوژیک»، «عدم همسازی میان اقشار، جنسیتها، سبکهای زندگی» و ... شود. هر یک از این آسیبها و معمولا مجموعهای از آنها که با یکدیگر ظاهر میشوند، میتوانند به شدت در کوتاه و درازمدت به جامعه ضربه بزنند و بهرحال کارکردهای اجتماعی را دچار وقفه و مشکل کنند.
اما چه راهی برای آن وجود دارد که جامعهای دچار این سردرگمیهای هویتی و در نهایت فروپاشی فرهنگی نشود؟ پاسخ این پرسش بسیار مشکل است و بستگی زیادی بدان دارد که از چه جامعهای و در چه دورانی سخن میگوئیم. امروزه جوامع جهان سومی که مدرنیته در آنها پدیدهای وارداتی است و در سطح اجتماعی درونی نشدهاست، بدترین موقعیت را در این زمینه دارند و بیشتر از دیگر جوامع در معرض تهدید خطرات این گونه فروپاشیها قرار دارند. بنابراین نخبگان این جوامع و به ویژه روشنفکران باید با توجه به این نکته، کنشهای اجتماعی و میان کنشهای بینخود و میانخود و جامعه و سایر نخبگان از جمله نخبگان سیاسی را تنظیم کنند. خطر فروپاشی فرهنگی خطری جدی است و اینگونه فروپاشی میتواند در رابطه با فروپاشی اجتماعی و سیاسی رابطه علی داشته باشد و پیش یا پس از آنها قرار بگیرد. اما عموما با آنها رابطهای چرخهای دارد.
سرانجام به این نکته اساسی برای جامعهای چون جامعه خودمان نیز اشاره کنیم که وجود عناصر تمدنی و فرهنگی که نه به صورتی متناقض میتوانند هم نقش مانعی بر سر راه فروپاشی فرهنگی داشتهباشند و هم برعکس این فروپاشی را تشدید کرده و شتاب دهند. دلیل این امر آن است که عناصر تمدنی که نه دارای قابلیتی ذاتی برای تفسیرپذیری و دستکاری شدن دارند، بنابراین در نهایت این فرایند میتواند هم در یک جهت و هم در جهت معکوس به کار گرفته شود. برای نمونه در کشور خود ما عناصر باستانی تمدن ایرانی تاکنون هم دستمایه نگاهی روشنتر و عمیقتر به آینده بوده اند و هم عاملی برای خیالبافیهای مخرب نسبت به گذشته. انتخاب در نهایت با خودکنشگران اجتماعی برمیگردد، البته انتخابی که بستگی زیادی به درجه هوشیاری و درک واقعی آنها از جهان و نیازهای کنونی و آتی جامعه در رابطه با جهان دارد. (وبسایت انتروپولوژی و روزنامهی شرق)
فروپاشی اخلاقی
بروز رفتارهای غیراخلاقی از طرف شهروندان هر جامعهای کمابیش وجود دارد و نمیتوان جامعه ای را یافت که از آسیبهای اجتماعی همچون سرقت، زورگیری، قتل، تجاوز، طلاق و ... مبرا باشد. درعین حال شیوع معضلات و آسیبهای اجتماعی در کشورها و حتی مناطق مختلف،گوناگون و علل خاص خود را دارد.
هنگامی که آسیبهای اجتماعی خاصی تسلسلهای، پیوسته و شتابزا به خود گرفته و به گونهای فراگیر شوند که کلیت جامعه را دربرگرفته و خود به موتور محرکهی تولید آسیبهای دیگر تبدیل شوند آنگاه میتوان گفت جامعه وارد مرحلهای از \"شکست اخلاق\" شده است که از آن، تعبیر به فروپاشی اخلاقی میشود.
آنچه گفته شد شاید مناسب موقعیت جامعهای باشد که در آن، دولت فاقد ساخت \"باید انگار\" و اصطلاحات \"دست وی است اما در جوامعی که نظام حکومتی به صورتی ایدئولوژیک، بستههای اخلاقی را در قالب دستور العمل، به جامعه دیکته میکند فروپاشی اخلاقی هنگامی روی خواهد داد که مردم در جامعه، در واکنش(انتقاد یا مخالفت) به شعارهای اخلاقگرایانهی یک نظم سیاسی، حتی ارزشهای اخلاقی مورد پذیرش در جامعه را نیز زیر پا گذاشته و با درگیر ساختن جامعه در یک چرخهی معیوب، در نهایت، \"اخلاق\"را در معنای حقیقی خود به سطوح نازلی از ارزشگذاری تقلیل و تنزل دهند.
دکتر موسی غنینژاد در پاسخ به پرسش \"آیا جامعهی ایران در حال فروپاشی اخلاقی است؟\" میگوید:
\"ارزشهای اخلاقی در جامعه ما به شدت تضعیف شدهاست. این شبهه برای مردم به وجود آمده (شبههای که بیعلت هم نیست) که اگر دست به رفتار اخلاقی بزنند، سرشان بیکلاه میماند و به این خاطر به رفتارهای غیراخلاقی گرایش مییابند. این بسیار خطرناک است و خطر فروپاشی را در خود دارد. جامعه بیاخلاق نمیتواند دوام پیدا کند.
این شرایط از چند علت ریشه میگیرد. اولا اخلاقیات و مسائل فرهنگی که در رسانهها و مجامع مختلف تبلیغ میکنیم، عمدتا اخلاقیات موعظهگراست، نه اخلاقیا تعقلی. این بحثها که به مردم میگوییم این کار را بکنید و آنکار را نکنید، از یک سو منطبق با واقعیات نیست و از سوی دیگر به اندازهای تکرارشده که دیگر تاثیر چندانی در میان مردم ندارد. اینجا نیاز به توضیح عقلی داریم. به مردم میگوییم که اگر درست رفتار کنید، هم در دنیا و هم در آخرت خیر میبینید، درحالی که مردم تصور میکنند که تنها در آخرت خیر میبینند و در دنیا چیزی نصیبشان نمیشود. به این خاطر این موعظههای اخلاقی را باور نمیکنند.
اشکال دوم به نظام اقتصادی و اجتماعی ما برمیگردد که در برخی موارد رفتارهای نامتعارف و غیراخلاقی را پاداش میدهد. اگر چاپلوسی و دروغگویی و ریاکاری و لاپوشانی پاداش بگیرد، اخلاقیات از بین میرود. انسان نمیتواند زندگی دوگانه داشته باشد؛ در زندگی خصوصی بسیار اخلاقی رفتار کند و در ساحت اجتماعی زندگیاش مجبورشود دست به کارهای غیراخلاقی بزند.
همچنین نظام اقتصادی ما به کلی نظامی رانتی است. باید تاکید کنم که مبنای نظام اقتصادی ما، فقدان بازارهای متشکل و شفاف رقابتی است. همه بازارهای ما از بازار پول و ارز گرفته تا بازارهای کالاها چند قیمتیاند و این وضع منافذ رانتی ایجاد کردهاست. به محض اینکه کسی بتواند از این منافذ رانتی استفاده کند، یکشبه ره صد ساله میرود. این شرایط به اخلاقیات لطمه میزند. بنابراین راهحل مشکلات اخلاقی ما به لحاظ نظام اقتصادی، اصلاح اقتصاد رانتی و نشاندن اقتصاد رقابتی و بازارهای آزاد به جای آن است.(وبسایت اقتصاد انلاین)
فروپاشی سیاسی
دکتر حسین بشیریه در کتاب \"گذار به دمکراسی\" مینویسد:
زمینههای بحران و فروپاشی رژیمهای غیردموکراتیک را میتوان به طورکلی به دو دسته اصلی بخش کرد: یکی زمینه ها و بحرانهای مربوط به جامعه و نظام اجتماعی با توجه به چهارپایه اصلی قدرت یعنی
- سلطه و استیلا و اجبار
- ایدئولوژی مشروعیت بخش
- تامین خدمات و کارکردهای عمومی
- تضمین منافع طبقات مسلط یا نزدیک به قدرت دولتی
چهار بحران در سطح نظام سیاسی به عنوان زمینههای درونی فروپاشی به دست میآید که عبارتند از:
- بحران سلطه و استیلا
- بحران مشروعیت
- بحران کارآمدی
- بحران در همبستگی طبقه حاکمه
از سوی دیگر براساس مباحث مربوط به جنبشهای اجتماعی و انقلابی چهار عامل در سطح جامعه میتوان به عنوان زمینه های اجتماعی فروپاشی رژیم های غیردموکراتیک برشمرد که عبارتنداز :
- میزان چشمگیری از نارضایتی تودهای
- سازماندهی به نارضایتی
- ماهیت اجتماعی و رهبری جنبش مقاومت
- ایدئولوژی مقاومت
پس چنان که گفته شد، فروپاشی رژیمهای غیر دموکراتیک نتیجه ترکیب 8 عامل (البته به درجات گوناگون) است :
(ایدئولوژی+رهبری+سازماندهی+نارضایتی) +(بحران همبستگی + بحران کارآمدی + بحران مشروعیت + بحران سلطه) = فروپاشی رژیم غیر دموکراتیک
زمینههای سیاسی فروپاشی در ساختار قدرت دولتی همان زمینههای عمومی فروپاشی نظامهای سیاسی هستند، اما بنا به استدلال ما نوع زمینههای اجتماعی در نهایت تعیینکننده آن است که آیا گذار دموکراتیک خواهد بود یا خیر.
بحران مشروعیت یا بحران ایدئولوژی
دولتها به وسیله ایدئولوژیهای گوناگون به خود مشروعیت میبخشند. رژیمهای غیردموکراتیک عمدتا با ایدئولوژیهای گوناگون غیردموکراتیک خود را مشروع و برحق و مقبول قلمداد میکنند، هرچند در عصر مدرن رژیمهای غیردموکراتیک نیز گاه یا اغلب برای مشروعیت بخشیدن به خود به ایدئولوژی دموکراسی و یا تعبیری از آن دست مییابند. بحران در مشروعیت رژیمهای غیردموکراتیک عموما به دلایل گوناگونی رخ میدهد، ازجمله :
الف. پیدایش ایدئولوژی رقیب و بسیج افکارعمومی برگردآن درمقابل ایدئولوژی مسلط؛ (به ویژه در بحث حاضر گسترش اندیشه دموکراسی در برابر ایدئولوژیهای غیردموکراتیک مسلط برای گذار به دموکراسی اهمیت دارد).
ب. بحران پیدایش کارایی و تفسیری دگرگون از ایدئولوژی مسلط؛ به ویژه در بحث حاضر پیدایش تعبیرهای دموکراتیکتر از ایدئولوژیهای اساسا غیردموکراتیک.
ج. بحران در کارکردهای عمومی دولت در مواردی که مشروعیت رژیمها با کارآمدی آنها پیوند نزدیکی در افکار عمومی پیدا کردهباشد.
د. ترکیب اصول مشروعیت بخش متعارض در درون دستگاه ایدئولوژی مسلط و بروز تعارض فزاینده میان آن اصول (مثلا ترکیب دموکراسی با اشرافیت و یا الیگارشی و یا اتوکراسی و قوانین اساسی مختلط).
هـ. عدول طبقه حاکمه سیاسی در عمل از اصول و مبانی نظری ایدئولوژی مشروعیت بخش مسلط.(به ویژه چنان که در مورد رژیمهای دارای ایدئولوژی توتالیتر دیده شد.).
و. تحول در افکار عمومی و خالی شدن تکیه گاه اجتماعی ایدئولوژی مسلط که همان مفهوم متداول بحران مشروعیت است.
هریک از عوامل ششگانه بالا می تواند به تنهایی و یا در ترکیب با عوامل دیگر بحران مشروعیت گستردهای به درجات گوناگون به وجود آورد.
٢. بحران کارایی
کارآمدی رژیمهای سیاسی براساس میزان دستیابی به اهداف کلی حکومت و اجرای کار ویژههای عمومی به ویژه چهار کارکرد عمومی یعنی :
الف) ایجاد همبستگی
ب) حل منازعه و کشمکش
ج) تطبیق با شرایط متحول
د) دستیابی به آرمانها و اهداف اعلام شده
سنجیده میشود. یکی از مهمترین این کار ویژهها به ویژه در دوران مدرن تنظیم زندگی اقتصادی به منظور دستیابی به رفاه اجتماعی از طریق؛
الف) تامین اشتغال ، ب) تثبیت نسبی قیمتها، ج) توزیع نسبتا عادلانه ثروت و منابع اقتصادی و د) تامین رشد اقتصادی نسبی است. در عصر جدید دولتها خواه ناخواه کارکردهای اقتصادی مهمی پیداکردهاند و فرآیندهای اقتصادی اساسا بنیادی سیاسی دارند. هدف کلی سیاستهای دولتها در عصر جدید چه از طریق مداخله و کنترل و چه از طریق عدم مداخله و واگذاری به هرحال تامین رفاه نسبی است و نظام سیاسی به عنوان حلقه واسط میان نظام اقتصادی و جامعه عمل میکند، به این معنی که برحسب گرایشها یا قتصادی خود اقدامات و کنترلهای لازم را برای تداوم کارکرد نظام اقتصادی و رشد وانباشت سرمایه به عمل می آورد و در عوض برای تامین رفاه جامعه و یا بخشهایی از آن منابعی را از نظام اقتصادی یا از حوزه تولید می گیرد و به جامعه یا حوزه مصرف انتقال میدهد. لازمه تداوم این کارکرد کنترل عقلانی سیستم اقتصادی، تداوم انباشت سرمایه، توزیع نسبتا عادلانه منابع و جلب وفاداری و حمایت عامه مردم از آن طریق برای نظام سیاسی است. وقتی این فرایندها بدرستی عمل نکنند، ممکن است «بحران عقلانیت» (کنترل عقلانی اقتصاد)،بحران مالی و اقتصادی ( ضعف در تداوم انباشت سرمایه و تولید) بحران انگیزش (یا جلب حمایت عمومی) و بحران مشروعیت پیش بیاید. به طورکلی شیوه سیاستگذاری اقتصادی در احتمال پیدایش بحران کارایی نقش تعیین کنندهای دارد، هرچند عوامل اتفاقی مانند کاهش ناگهانی در درآمدهای دولتی، نوسان شدید در بازارهای جهانی، وقوع حوادثی مانند جنگ و زلزله نیز میتواند برکارایی رژیمهای سیاسی تاثیربگذارد.(گذار به دمکراسی، دکتر حسین بشیریه)
نتیجه:
- بر اساس آنچه در موارد پیشین گفته شد به جرات میتوان ادعا کرد همهی دلایل فروپاشی اتحادیهی جماهیر شوروی پیشین (عوامل داخلی و عوامل خارجی) را میتوان در ایران امروز نیز بازجست. حتی مواردی هم میتوان یافت که نشان دهندهی وضعیت وخیمتر برای این کشور میتواند باشد.
- بر اساس تعاریفی که از فروپاشی در حوزههای گوناگون بدان اشاره رفت (اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی،سیاسی) فروپاشی در غالب حوزهها را میتوان بر اساس شاخصهای کمی و کیفی، تعریف و بدانها استناد ورزید.
- تنها دلایلی که میتوانند مانع از فروپاشی شوند شاید عامل \"دین مداری\" رژیم و قدرت عریان آن در قالب یک سیستم نظامی- امنیتی و انتظامی باشند که هنوز هم به عنوان چسپ نظام، مانع از فروپاشی عینی آن شدهاند. البته عامل آیین نیز به دلیل از دست رفتن اعتبار تدریجی که آن هم به علت کاربرد روزانهی آن برای توجیه ناکاراییهای نظام در قالب \"موعظهگری\" است قدرت اصلی خود را به عنوان عامل همبستگی از دست داده است.
شاید وارد ساختن یک ضربهی کاری در یک موقعیت ویژه که \"قدرت ماشین نظامی رژیم جمهوری اسلامی\" را با چالشی جدی مواجه سازد آخرین چسپ نظام را نیز ناکارا و غیر فعال کند
- پرسشی که میتواند به ذهن متبادر شود آن است که اگر قرار است مقایسهی تطبیقی را فاکتور اعتبار سنجی این نوشتار قرار دهیم پس \"افغانستان\" در مورد ایران کجا باشد اکنون از هر زمان قابلیت دفاع بیشتری داشته باشد. با در نظر گرفتن موقعیت، قدرت نظامی، شرایط تاریخی، اقتضائات زمانی، مکانی و امکانی:
\"آیا سوریهی امروز برای ایران، نمیتواند افغانستان دیروز برای اتحاد جماهیر شوروی سابق باشد؟\"
بحران سلطه و استیلا، بحران مشروعیت، بحران کارآمدی و بحران درهمبستگی طبقه حاکمه، آشکارتر از هر زمان، قابل رصد کردن هستند و حتا انتخابات ریاست جمهوری دوره یازدهم نیز نخواهد توانست نیروی محرک مناسبی برای پیشگیری از فروپاشی قریب الوقوع ایران باشد
اما پاسخ به یک پرسش دیگر نیز ضروری مینماید:
\"آیا فروپاشی نظام، ضرورتا به تجزیهی ایران منجر خواهد شد؟
در پاسخ باید گفت اگرچه شواهد تاریخی وجود دارند که بر اساس آن، نمیتوان صددرصد هر فروپاشی را منجر به تجزیه نیست دانست (مثال رومانی در عصر سقوط چائوشسکو) اما دلایل عمدهای وجود خواهد داشت که بتوان ادعا نمود \"فروپاشی ایران، به تجزیهی این کشور منجر خواهد گشت\":
- انباشت مطالبات هویت خواهانهی ملیتهای ایران و نهادینه شدن آن در هر سه سطح \"شناختی\"، \"ارزشی\" و \"احساسی\" (کردها، ترکها، عربها، بلوچها و ترکمنها)
-تبدیل مطالبات هویتی به تقاضای موثر در قالب \"ورودبه\" (entry to )، \"مشاركت در\" (participation in) وگشناسایی به وسیله\" (Identification with) به عنوان یک ملت نزد ملیتهای ایران
- حضور عامل \"قدرت\" به عنوان عامل نگهدارندهی ملیتهای ساکن ایران در ادوار مختلف تاریخ
- انگیزش قوی عامل مذهب در میان برخی ملیتهای ایران برای گریز از مرکز شیعهسازی ابتدای تاسیس دولت صفویه تاکنون(کرد و بلوچ)
- وجود ضمانت اجرای حقوق بینالملل برای به رسمیت شناختن هر نوع جداییطلبی که بر محور \"حق تعیین سرنوشت ملتها\" پایهگذاری شده باشد
- روند رو به افزایش حل مناقشات ملی در کشورهای منطقه(کردها در عراق و ترکیه و سوریه)
- تمایل ملیتها برای پیوستن به کشورهایی که خود نیز در دورهای، وضعیتی این چنینی را تجربه و اکنون مستقل هستند(ترک و ترکمن)
- تاسیس مرزها و کشورها بر پایهی هویتها از ابتدای دههی نود قرن بیستم تاکنون(در عصر نوین، این هویتها هستند که کشورها را میسازند نه کشورها هویتها را)
- به مرحله ی تکامل رسیدن اندیشه ی دولت-ملت در قالب نظریه در ملیت های ایران و ایدئولوژی زدایی تدریجی از احزاب سیاسی فعال در جغرافیای ملیت های ایران
- وجود انگیزهی نیرومند برای پایان بخشیدن به غضب دوجان به قدرتمندان دینی Religious) establishment) و قدرتمداران سیاسی (Political establishment) به دلیل \"خودآگاهی موثر تاریخی\"
- وجود استدلالهای قدرتمند حقوقی در میان ملتهای ایران برای پایان بخشیدن به نقض سیستماتیک حقوق بشر از سوی هیاتهای حاکمه، پایان بخشیدن به تبعیضهای آیینی و ملی و خاتمه بخشیدن به عقب نگاه داشته شدگی اقتصادی در قالب توسعهی نامتوازن ایران
- پایان بخشیدن به التزام به قانون اساسی که خود منبع و مولد تبعیض علیه ملیتها، گروههای زبانی و گروههای آیینی است
- رشد ارادهی خودمدیریتی در میان ملیتهای ساکن ایران
- وجود منابع لازم برای رشد و توسعه در صورت دست یافتن به استقلال(عربها و کردها)
- شکلگیری طبقهی متوسط نخبه با انگیزشهای قوی ملت-باوری در میان ملیتهای ایران(کردها، ترکها و بلوچها)
- تمایل ملیتها برای پایان دادن به سروری مرزهای مصنوع و پیوستن به گروه ملی واحد با استدلالهای حقوقی \"حق خواهانه\" و \"عدالت طلبانه\" (کردها و بلوچها)
در پایان باید به دو موضوع دیگر نیز اشاره کرد:
نخست آنکه شاید در صورت فروپاشی نظام جمهوری اسلامی دز ایران، و در حالت یک اجماع همگانی مشروع(به عنوان نمونه سازوکار رفراندوم)با تضمین \"گذار به دمکراسی\" یا بر اثر نمود برخی فاکتورهای برونزای ناگهانی، تنها راه گریز از تجزیه، استقرار \"فدرالیسم مولتی ناسیونال\" (البته با تاکید بر در نظر گرفتن تمامی وجوه و ابعاد آن) در ایران خواهد بود.
دوم در صورت فروپاشی و تجزیه توامان ایران، به دلیل انباشت نفرت در دورانهای گوناگون، سرکوبهای فیزیکی و روانی، و سایه روشنهای جغرافیایی- ملیتی در برخی نقاط، استعدادهای بالقوهای برای شیفت کردن به سوی \"بالکانیزه شدن\" سرزمینهایی که پیش از این ایران نامیده میشدند نیز وجود خواهد داشت....