تبارشناسی اسطوره جاشایه‌تی

22:39 - 18 اردیبهشت 1397
Unknown Author
زانیار

ذهن کُردی نه تنها اسطوره ساز نیست بلکه مقوله کُرد و نحوه‌ی زیست او موضوع نخستین اسطوره‌های ذهن دیگری بوده است. چون خودش موضوع ندارد. نخستین انسان کُرد، نخستین اسطوره‌ی مکتوب دیگری است. تبار اسطوره‌ای جاشایه‌تی به حماسه گیلگمش می‌رسد. می‌توان نشان داد که تبار اسطوره کُردی ریشه جاشایه‌تی دارد. نخستین عنصر کُردی اسطوره، عنصر جاشایه‌تی است، به این دلیل ذهن کُردی تبار جاشایه‌تی دارد. زرتشت مادی، به دنبال اصطلاح، استعلا و ارتقای این ذهن بود که متاسفانه ذهن کُردی مغان مادی (کرپن) ناتوان از درک این حقیقت و با همراهی کاوی‌ها (رؤسای عشایر کُردی) مانع آن بودند.

اگر فرضیه شرق شناسان غربی و ایرانی، و نیز نظریات مورخین و پژوهشگران کُرد (مانند زکی بگ، جمال نه‌به‌ز و اوجالان) درباره خویشاوندی و قرابت زیستی و اتنیسیته‌ای میان عشایر خارج از تمدن هلال حاصلخیز مزوپوتامیا و جماعت‌های زاگرس به نام: کوردایه‌تی، گوتی، هیتی، سوباری، نائیری، میتانی، مانایی و ماد را بپذیریم و آنها را مجموعاً صورت‌های تاریخی کُردها بخوانیم متوجه خواهیم شد که کُردها در صورت‌های متفاوت زیستی‌شان همواره موضوع اسطوره سومری‌ها، سامی‌ها، ایرانیان و غیره بوده‌اند.

اوجالان از زبان و فرهنگ آریای هلال حاصلخیز مزوپتامیا حرف می‌زند که با سومری‌ها از یک سو و طوایف و جماعاتی از اقوام منصوب به نیای کُردهای امروزی از سوی دیگر ارتباط دارد. در این میان، تحلیل اسطوره‌ای جایگاه کُردها ما را به این مسئله تراژدیک می‌رساند که انکیدو و اله اینانا نخستین نمونه جاش‌های منسوب به کُردها هستند که موضوع اسطوره و جهان بینی سومری‌ها شده‌اند. اوجالان این الاهه را اولین جاش الاهه زن می‌داند و انکیدو را پروتوجاش می‌خواند. از سویی، اوجالان هارپاگ را ادامه بقایای جاشایه‌تی و نماد خیانت و مزدوری معرفی می‌کند، اگر این دو نمونه را مدنظر داشته باشیم مشاهده می‌شود که کُردها در ذهن اسطوره‌ ساز دیگری (سومر و ایرانیان) همواره نماد خیانت و جاشایه‌تی در قالب حماسی بوده است و متاسفانه به گونه‌ای سلبی موضوع تکوین نخستین اسطوره‌ها بوده است. اسطوره گیلگمش و ضحاک از حیث تاریخ اندیشه و سرفصل اساطیر سیاسی، این موارد، نمونه‌های آرمانی جاشایه‌تی و فقر اندیشه کُردها به شمار می‌روند که تاکنون نیز تداوم داشته است. به این جهت مفهوم جاشایه‌تی و مزدوری و خیانت نیازمند تحقیق و چهارچوب زبانی جدیدی است. به یک معنا، باز تعریف جاشایه‌تی و تبیین و ایضاح ماهیت، اجزا و کارکردهای آن برای روشنفکران امری حیاتی است.

اینکه براساس جهان بینی خاورمیانه‌ای اوجالان و به تقلید و با سرقت ایده‌های اصلی او، گفته شود که کُردها آگاهانه از اسطوره سازی و ایجاد تمدن کاپیتالیستی و تاسیس دولت و نظم مدنی امتناع کرده‌اند و قبل از مارکس مارکسیسم بوده و پیش از پیدایش تئوری‌های مدرن سوسیالیستی سوسیالیست، و پیش از طهور نظریه‌های مدرن فمنیستی فمنیست بوده‌اند و آنارشیست‌هایی مدرن و دیونیزوس گرایانی غریزه گرا و فرویدی مسلک هستند و از روی ذوق زدگی سطح‌گرایی، این فقدان و ضعف و زوال را به امری ایجابی بدل سازند سخنی گزاف، مضحک و مغالطه‌ای به غایت گمراه کننده خواهد بود. زیست سرزمینی و جماعتی کُردی فقط فرم بوده است و محتوایش توسط دیگران تعیین می‌شود. ساماندهی این اعمال غریزی و میل جویی طبیعت گرایانه از طریق بیان هنری و نمادین آن اسطوره سازی است. اسطوره سازی وارونه، که چیزی بیش از هویت‌سازی‌های ایدئولوژیک سیاسی و واکنشی و تقابلی نیست راه حل معرفت شناسانه‌ای به دست نمی‌دهد. واسازی اسطوره‌های دیگری در ذهن کُردی مستلزم بازسازی اسطوره‌ای آن نیز هست. یک از دلالت‌های اسطوره‌زدایی از ذهن کُردی، واسازی همزمان عناصر اسطوره دیگری در ذهن کُردی همراه با ذهن دیگری است.

روح قومی کُرد گنجایش اسطوره سازی، معرفت ورزی، استقلال و دولت را پیدا نکرده است. چون هنوز نامتافیزیکی و غیر فلسفی می‌زید و به سطح تولید آرمان نرسیده است حال آنکه که دوته، به نقل از کاسیرر، پژوهشگر فرانسوی معتقد است که اسطوره چیزی نیست جز شخصیت یافتن آرزوهای جمعی. آرزوهای جمعی به نوعی آرمان یک ملت است و بیانگر معرفت مشترک جمعی در میان آن ملت. در هر صورت کُردها بنا به سرشت غریزه گرایانه‌شان نه تنها از اندیشیدن و ایجاد عقلانیت ناتوان بوده‌اند بلکه همواره از آن دوری کرده و به نوعی ناآگاهانه خلاف آن زیسته‌اند. اگر یکی از ریشه‌های قوی اسطوره عواطف و امیال طبیعی باشد صرف عواطف اسطوره نیست بلکه بیان عواطف و به تصویر کشیدن آن مهم است. بیان سمبلیک آن یعنی جهان طبیعی را به یک جهان انسانی تبدیل کرده‌اند و آن را از مرحله پیش آگاهی به آستانه آگاهی آورده‌اند. کُردها این اعمال را بدون آگاهی و درکشان صرفا انجام داده‌اند و به سطح یک آیین نرسیده است. باید از زیست ناآگاهانه و غریزی به قلمرو زیست آگاهانه و متأملانه گذار کنیم. اسطوره و هنر و علم و دانش این کارکرد را دارد. به تعبیر کاسیرر، بیان سمبلیک می‌تواند این احساسات و حالات جسمی و ذواتی را به یک امر جاودان و لحظه جاودان بدل سازد.

اسطوره، نحوه‌ای از اندیشیدن و به تصویر کشیدن مفهومی و نمادین جهان است، به همین جهت دیگران با اسطوره سازی اندیشیده‌اند. به نظر کاسیرر، هیچ فرهنگ بزرگی نیست که زیر سیطره اسطوره و تحت تأثیر عناصر اسطوره‌ای نبوده باشد. اسطوره سازی کُردی، نمادین ساختن زیست جهان مفهومی با عناصر کُردی است. پس پرسش‌های اصلی عبارتند از:

آیا می‌توان اساطیر کُردی را باز شناخت؟ اسطوره‌ی کُردی کجاست و عناصر اسطوره‌ای و شأنیت کُردی‌اش چیست؟ منابع آن کدامند؟

چرا ذهن کُردی توانایی اسطوره سازی را نداشته است؟ چرا کُردها اسطوره نداشته‌اند؟ کُردها چرا موضوع اسطوره‌های منفی ذهن دیگری بوده‌اند؟ به نظر می‌رسد ریشه اصلی و بنیاد بحران وابستگی تاریخی کُردها مسئله‌ای نیندیشیدن و امتناع اندیشه در ذهن خود و اندیشیدن در ذهن دیگری بوده است. وابستگی زدایی از ذهن کُردی یکی از استلزامات روشنفکری است. جاش زدایی تنها یکی از اجزای وابستگی زدایی است.

نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمی‌باشد.