تاملی در مجازات اعدام

14:05 - 3 آذر 1392
Unknown Author
رحمان رسول‌پور

مجازات اعدام از قدیم‌الایام مورد بحث اندیشمندان بوده و در تمامی دوران‌ها موافقان و مخالفانی داشته و هرکدام در اثبات نظریات خویش استدلال‌های گوناگون ارائه داده اند.

موافقان مجازات اعدام معتقدند که برای ایجاد نظم و امنیت در سطح جامعه باید قوانین و مجازات‌های سنگینی از جمله اعدام وجود داشته باشد، تا هم مجرمان به سزای اعمالشان برسند و هم برای سایر مردم درس عبرت شود.

به عبارت دیگر هدف از اعمال این مجازات‌ها (از دیدگاه موافقان اعدام)\"بازدارندگی\" است،به گمان آنها مجازات اعدام، اشخاص دیگر را از اقدام به جنایت‌های بزرگ منصرف می‌کند و آنهایی که تمایل به انجام جرم دارند با اندیشیدن به سرانجام مجرمینی که به پای چوبه دار فرستاده میشوند از عاقبت کار خود آگاه شده و از همین رو مرتکب جرم نمی‌شوند.

آری،اعمال مجازات‌های سنگین ممکن است ترسناک باشند، اما تنها برای کسانی که به این مجازات‌ها محکوم شده اند ونه کسانی که در آینده شــــاید محکوم شوند. به عنوان مثال علی رغم تلفاتی که تصادفات راهنمایی و رانندگی برجای می‌گذارد و هر روز جان عده‌ای را می ستاند،ولی بازهم مردم پند نمیپذیرند و هستند کسانی که برای خود و دیگران خطر آفرینی میکنند، برای اینکه در عین رانندگی به عواقب تند رفتن و بی احتیاطی که منجر به تصادف میشود نمی‌اندیشند.معمولا کسانی هم که مرتکب جرایم میشوند در عین ارتکاب جرم ، نسبت به عواقب کارشان بی توجه هستند و گمان نمیکنند که شاید روزی آنها شناسایی،دستگیر و در نهایت محکوم به اعدام شوند.

تاریخ نشان داده است که مجازات‌های سنگین و در راس آنها اعدام، نه تنها باعث عبرت پذیرفتن مردم نمیشوند بلکه تاثیرات منفی را بر جامعه میگذارند و مردم را به سوی بیرحمی و وحشیگری سوق میدهد.کافی است نگاهی کوتاه به دور و بر خودمان بیاندازیم ،زن و مرد و پیر و جوان نسبت به کشتن و به خصوص اعدام بی‌تفاوت شده‌اند و در بسیاری از موارد که حتی قانون نیز مجازات اعدام را تعیین نکرده است، مردم حکم به اعدام وحتی تکه تکه کردن هم‌نوعانشان،که تحت شرایط ناگوار اجتماعی مرتکب جرم شده اند میدهند، که بعید نیست همه‌ی این بی رحمی‌ها و بی‌تفاوتی ها محصول وجود مجازات‌های سنگین باشد که حس ترحم و انسان دوستی را از مردم گرفته است.

ویل دورانت در کتاب مشهورش(تاریخ تمدن) به مجازات‌های دوران رنسانس و اثر آنها بر جامعه اشاره میکند:\"سیاست مداران و قانونگذاران که از مبارزه با خوی بشری به ستوه آمده بودند سهولت کار خود را در آن میدیدند که با وضع قوانین بیرحمانه نظیر:در آتش انداختن مجرم،در آوردن زبان از پشت گردن و همچنین جوشاندن در آب داغ، تبهکاران را کیفر دهند و مردم را با تماشای شکنجه و اعدامِ ایشان ، به عبرت وادارند\".

\"...مردم از این کیفرهاى وحشیانه ترسی نداشتند و چه بسا که از شرکت در تماشاى اعدامها و شکنجه ها لذت میبردند و گاهى نیز دستِ کمک به سوى جلادان دراز میکردند.\"

و در ادامه نمونه‌ای را نقل میکند که: هنگامى که دست و پاى مجرمی را به چهار اسب بستند و از چهار سو بدنش را شقه کردند، چنانکه روایت شده است: \"مردم بقایاى جسدش را ریز ریز کردند، دماغش را بریدند، چشم‌هایش را از کاسه در آوردند ،فکهایش را خُرد کردند و سرش را در گل ولاى کشیدند تا پیش از مرگش او را هزار بار کشته باشند. \"

همچنین مطالعات جامعه‌شناسی نیز خلاف این ادعا که \"اعدام بازدارنده است \" را ثابت کرده است و اکثر جامعه‌شناسان و روانشناسان آثار منفی و مخرب آن را بیشتر از جنبه بازدارندگی‌اش میدانند و معتقدند که اعدام و به خصوص در ملاءعام \"منجر به افزایش رفتارهای پرخاشجویانه و گرایش به پرخاشگری در جامعه می‌شود\".

بد نیست نگاهی به کشورهایی که در آنها مجازات اعدام به کلی لغو شده است بیندازیم و از خودمان بپرسیم:چرا در این دولت ها کسی اعدام نمیشود؟تفاوت در چیست؟

تفاوتی اساسی میان کشورهایی که مجازات اعدام در آنها وجود ندارد با کشورهایی که این مجازات در آنها اجرا میشود، \"شیوه‌ی نگرش و برخورد مقنن\" به موضوع \"جرم و مجرم\" است.کشورهایی که مجازات اعدام را مُلغی کرده‌اند به جای از بین بردن مجرم ،به فکر ریشه‌کن کردن جرم و عوامل جرم‌زا هستند.آنها معتقد هستند که انسان‌ها میتوانند تغیر کنند و احتمال اینکه بدترینِ افراد هم در شرایطی بدل به فردی خادم و خدمتگذار برای جامعه شود وجود دارد، بنابراین اعدام را لغو کرده‌اند تا بهتر بتوانند به اصلاح مجرمین و همچنین ریشه کن کردن جرم بیاندیشند.

چطور ممکن است در جامعه ای که فقر بیداد میکند دزدی صورت نگیرد ودزد وجود نداشته باشد ؟

چطور ممکن است در جامعه ای که تبعیض بیداد میکند و شهروندان بر اساس قانون اساسی درجه‌بندی شده‌اند کسی زبان به اعتراض باز نکند و \"مجرم سیاسی\" متولد نشود؟

چطور ممکن است در جامعه ای که تحصیل کرده‌هایش بیکار هستند و بی‌پول، افرادِ بی‌سواد به درس خواندن تمایل داشته باشند،و به سوی موادفروشی و پولدار شدن از راه‌های غیر انسانی سوق پیدا نکنند؟

قانونگذارما دو انتخاب در پیش رو دارد.یکی از بین بردن مجرم و دیگری تلاش برای غلبه برجرم و عوامل جرم‌زا . شاید با کشتن تنی چند از مجرمین بتوان آرامشی نسبی را بر جامعه حاکم کرد ولی یقینآ تا هنگامی که وضعیت جامعه ناگوار باشد، مجرم‌های دیگر به طور سیستماتیک متولد خواهند شد.