به نام آزادی ــ نامهی سرگشاده به ریاست جمهوری ایران
14:05 - 12 اسفند 1392
Unknown Author
اردلان باستانی
جناب آقای روحانی، رییس جمهور منتخب ایران، طی بیانات شما مبنی بر اینکه چرا دانشگاهیان ساکتند و چرا به گفتهی خودتان درگوشی انتقاد میکنند و درخواست شما بر شکست سکوت و داشتن شهامت سقراط آسا، اینجانب به نوشتن این نامه مبادرت ورزیدم.
هماکنون که این کلمات را در کنار هم به زنجیر میکشم، آوارهای هستم در کشور و شهری غریب، بیسرپناه و حتی بیتغذیهی مناسب روزگار میگذرانم.
جناب روحانی من یک دانشجو هستم، دانشجویی که به حق از ابراز دیدگاههایم ابایی نداشتم، نه از روی توهم آزادی که طیفی از روشنفکران را اغوا کرده است، که از سر روحیهی انقلابی و طبع سازشناپذیری خویش.
پاسداران ولایت شما و نیروهای اطلاعاتی شما که خود همیشه در ترس به سر میبرند در این کشور سلاخی شده چنان دندان در گردن آزادی فرو کردهاند که نه تنها نمیتوان سخنی بر لب جاری کرد که حتی نمیتوان نفس کشید.
آقای روحانی در دولت شما، دفاع از خون پایمال شدهی دختری بیگناه که در خوابگاههای جمهوری اسلامی به قتل میرسد و دستگاههای امنیتی شما آن را خودکُشی قلمداد میکنند، گناه کبیره است.
در این نظام، دفاع از حقوق پایمال شدهی هزاران و ملیونها کارگر ایرانی که نزدیک به صد سال است شیرهی جانشان را میکشید الحاد است.
آقای روحانی در نظام شما، تلاش برای آزادی زنان و یا پیگیری برای حقوقی انسانیتر برای کودکان جنگ با خداست.
دفاع از اقلیتهای ملی و حقوق بر حقشان مخل امنیت است و دفاع از اقلیتهای مذهبی که تنها خواستشان حق زندگی است نوعی شرک است.
باری جناب روحانی من دانشجویی بودم که تنها سخن از این ناعدالتیها و جفاها میراندم و با همین گناه نیز مجبور شدم جلای وطن کنم و ترک یار و دیار را بر ماندن و سکوت در برابر شما ترجیح دهم.
آری، من که سخن از آزادی، نان و کار گفتم، بازداشت شدم، توهین شنیدم، مرعوب خشونت شما شدم و فقط برای دفاع از آزادی و حقوق بر حق ملت ایران.
جناب روحانی در یک کلام، من در دانشگاه و اجتماع بیرون از آن تنها از انسان و فقط انسان دفاع کردم. انسانی که هر روز آن را میکشید، سلاخی میکنید و به زنجیرش میکشید و در آخر مصلوبش میکنید.
و اما شما جناب روحانی که میخواهید دانشگاه سخن بگوید، با حضور مزدوران بسیجی در دانشگاه سخن نمیتوان گفت.
شعارتان بازآوری کرامت بود، در صفهای سبد کالایتان دیدیم که چه کرامتی را آفریدید.
ما تنها یک سخن داریم و آن هم نابودی نظام اسلامی است. تنها سخن ما پاک کردن ننگ ٣٦ سالهی غصب انقلاب از جانب شماست.
هشتم اسفندماه ٩٢
جناب آقای روحانی، رییس جمهور منتخب ایران، طی بیانات شما مبنی بر اینکه چرا دانشگاهیان ساکتند و چرا به گفتهی خودتان درگوشی انتقاد میکنند و درخواست شما بر شکست سکوت و داشتن شهامت سقراط آسا، اینجانب به نوشتن این نامه مبادرت ورزیدم.
هماکنون که این کلمات را در کنار هم به زنجیر میکشم، آوارهای هستم در کشور و شهری غریب، بیسرپناه و حتی بیتغذیهی مناسب روزگار میگذرانم.
جناب روحانی من یک دانشجو هستم، دانشجویی که به حق از ابراز دیدگاههایم ابایی نداشتم، نه از روی توهم آزادی که طیفی از روشنفکران را اغوا کرده است، که از سر روحیهی انقلابی و طبع سازشناپذیری خویش.
پاسداران ولایت شما و نیروهای اطلاعاتی شما که خود همیشه در ترس به سر میبرند در این کشور سلاخی شده چنان دندان در گردن آزادی فرو کردهاند که نه تنها نمیتوان سخنی بر لب جاری کرد که حتی نمیتوان نفس کشید.
آقای روحانی در دولت شما، دفاع از خون پایمال شدهی دختری بیگناه که در خوابگاههای جمهوری اسلامی به قتل میرسد و دستگاههای امنیتی شما آن را خودکُشی قلمداد میکنند، گناه کبیره است.
در این نظام، دفاع از حقوق پایمال شدهی هزاران و ملیونها کارگر ایرانی که نزدیک به صد سال است شیرهی جانشان را میکشید الحاد است.
آقای روحانی در نظام شما، تلاش برای آزادی زنان و یا پیگیری برای حقوقی انسانیتر برای کودکان جنگ با خداست.
دفاع از اقلیتهای ملی و حقوق بر حقشان مخل امنیت است و دفاع از اقلیتهای مذهبی که تنها خواستشان حق زندگی است نوعی شرک است.
باری جناب روحانی من دانشجویی بودم که تنها سخن از این ناعدالتیها و جفاها میراندم و با همین گناه نیز مجبور شدم جلای وطن کنم و ترک یار و دیار را بر ماندن و سکوت در برابر شما ترجیح دهم.
آری، من که سخن از آزادی، نان و کار گفتم، بازداشت شدم، توهین شنیدم، مرعوب خشونت شما شدم و فقط برای دفاع از آزادی و حقوق بر حق ملت ایران.
جناب روحانی در یک کلام، من در دانشگاه و اجتماع بیرون از آن تنها از انسان و فقط انسان دفاع کردم. انسانی که هر روز آن را میکشید، سلاخی میکنید و به زنجیرش میکشید و در آخر مصلوبش میکنید.
و اما شما جناب روحانی که میخواهید دانشگاه سخن بگوید، با حضور مزدوران بسیجی در دانشگاه سخن نمیتوان گفت.
شعارتان بازآوری کرامت بود، در صفهای سبد کالایتان دیدیم که چه کرامتی را آفریدید.
ما تنها یک سخن داریم و آن هم نابودی نظام اسلامی است. تنها سخن ما پاک کردن ننگ ٣٦ سالهی غصب انقلاب از جانب شماست.
هشتم اسفندماه ٩٢