بخش دوم/ استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی!؟

15:02 - 8 فروردین 1392
Unknown Author
بیژن قبادی

(٢) آزادی

در بخش قبلی دربارە یکی از ارکان سەگانە‌ی شعاری رژیم جمهوری اسلامی چند خطی نوشتیم و در این بخش بە رکن دوم یعنی \"آزادی\" می‌پردازیم.

بە باور من تمام هستی و کائنات از دو مقولە خارج نیستند کە این دو مقولە نیز عبارتند از \"نسبیت\" و \"قرارداد\". هرچند کە این بحث، بحثی عمیق فلسفی است و ما توان پرداختن بە آن را نداریم، اما چند جملە‌ی کوتاە شاید بیانگر منظورم از استفادە از این دو لغت باشد. ما انسان‌ها چنین می‌پنداریم کە \"مطلق\" مطلق است و حال اینکە خود \"مطلق\" مقولەای نسبی بودە و اگر \"غیرمطلق\" نباشد، خود مطلق، معنایی ندارد. بنابرین تمام مقولات و پدیدەها نە \"موجودیتی مطلق\" بلکە همگی \"موجودیتی نسبی\" دارند. مانند هستی و نیستی، شب و روز، مرگ و زندگی، آزادی و اسارت، سرما و گرما و الخ...

بر همین مبنا \"آزادی\" نیز مقولەای نسبی محسوب می‌شود و تلقی من از آزادی، محدود کردن \"خودم\" برای رعایت حق و حقوق دیگریست. چنانچە این امر بە عنوان اصلی فکری شناختە شد و هرکس خودرا برای رعایت \"حق دیگری\" محدود کرد و عمومیت بخشید، \"آزادی\" و چە بسا \"عدالت\" نیز معنا و مفهوم می‌یابندو تضمین می‌شوند. البتە نه تنها رویکردی لیبرالی بە پندار عام گیرافتادن در منگنە \"رو دربایستی اخلاقی\" بلکە همان گونە کە قید شد، بە اصلی فکری با رویکردی فرهنگی. در غیر این صورت ماحصل چیزی بدست نخواهد بود بجز گسترش تهی شدن انسان از خود و رواج و رونق از خود بیگانگی، چندچهرەگی و نفاق. همان فرهنگ و کالایی کە رژیم جمهوری اسلامی ایران در تولید آن بصورتی تصاعدی موفق بودە و عرصەهای مختلف و بە وفور بە جمعی از ایرانیان هدیە کردە و ارزانی داشتە است.

حال زمان آن رسیدە است کە در این زمینە نگاهی بە کارنامە‌ی رژیم حاکم بر ایران بیافکنیم و آن‌ را ورق بزنیم. اگر بە نطق‌ها، اعلامیەها و سخنرانی‌های آقای خمینی چە در زمان اقامتش در پاریس و چە بعد از بازگشتش بە ایران در سال‌های اول نگاهی بیاندازیم، با زنجیرەای پایان‌ناپذیر از شعارهای متناقض روبه‌رو می‌شویم. از رویکردهای عوام‌فریبانە و سردادن شعارهای آن‌چنانی و وعدهای تخیلی تا مقولە‌ی \"حکومت اسلامی\" تا آن سخنرانی مشهور در بهشت زهرای تهران و سؤال خبرنگاران از درخواست بیان احساسش از بازگشت بە ایران و جوابی کە خمینی داد.\"خبرنگار: اکنون کە بعد از پانزدە سال بە ایران بر گشتەاید، چە احساسی دارید؟ خمینی: \"هیچ\".اگر تأملی نە عمیق بلکە کوتاە و اجمالی براین لغت\"هیچ\"داشتە باشیم و آن‌را در کنار عملکرد این شخص در مدت سلطە‌ی دە سال و چهار ماهەاش بر ایران و سننی کە پایەگذاری کرد و اخلافش بە آن تداوم بخشیدند، را در کنار هم بگذاریم، شاید بتوانیم برخی زوایای فاجعە بار آن‌را بشناسیم.

ایران صرفاً بە عنوان یک جغرافیا فاقد هرگونە ارزش است و در اینجا بحث ما بر سر \"ایران\" نیست. وقتی آیت اللە خمینی بعد از پانزدە سال بە ایران برگشت، برای حکومت بر آن جغرافیا بر نگشت. وی برای حکومت بە مردمانی کە خالق تمام ارزش‌های آن جغرافیای مشخص بودە و بە خمینی و وعدەهایش امید بستە و اعتماد نمودە بودند برگشت. آن‌هم در قاموس خود مدعی حکومت کردن نبود و بە قول خودش برای مبارزە با ستم و سرنگونی حکومت جابر و ستمگر! بە میدان آمدە بود و می‌گفت: رأی ملت ملاک است.

اما ببینیم در عمل چی شد؟ خمینی در جملەای مشهور چنین گفت: من مشت تو دهن این دولت می‌زنم. من بە پشتیبانی ملت، دولت تعیین می‌کنم.! اولین اقدام جناب خمینی سلب آزادی انتخاب از مردم بە پا خواستە بود.تمرکز بر روی واژە‌ی‌\"من\" زمانی‌کە در جملەای کوتاە دوبار بیان می‌شود، برای من نوعی بیانگر پیامی صریح و روشن است. خود محور بینی، تکبر، جاەطلبی، فرصت طلبی در این جملە‌ی کوتاە بە عینە مشهود است. سوء استفادە از اعتماد جمع کثیری برای انتقام گیری و تخلیە‌ی عقدەهای شخصی یکی دیگر از خصیصەهای وی بود.

منظور از آوردن نام شخص در این نوشتار، نە تنزل مبحث تا سطح فردی خاص بلکە اشارە بە نقش محوریت و کاریزماتیک وی و بە خدمت گرفتن و حتی بە سخرە گرفتن احساس و باور لایەهایی از جامعە ایرانی آن زمان است. البتە از کنار یک مطلب دیگر نباید گذشت کە آن‌هم ضعف و ناتوانی نیروهای سیاسی مدعی و حتی مطرح در قبل و زمان قیام ٥٧ بود. \"خود اسیری\" در چمبرەی ایدئولوژیکی بازماندە از دهەهای پیشین با وقفەای خاکستری بیست سی سالە و نظارەای مبهم و گنگ از پشت عینک‌های سیاە و سفید، نیروهای مترقی، سکولار و آزادیخواە را بعضاً بە سرباز و نیروی میدانی ارتجاع تبدیل کرد. این موضوع با مروری بر جریانات سیاسی چهل سال اخیر در ایران بە وضوح مرئی و قابل مشاهدە است.
آزادی ادعایی کە در شعار محوری جمهوری اسلامی جار زدە می‌شود، با سرکوب هر ندای آزادیخواهی و نفس مخالفی استارت خورد. با بستن دفاتر احزاب سیاسی، دانشگاه‌ها، تفکیک انسان بر مبنای خودی و غیرخودی، جنسیت، داشتن یا نداشتن باورهای مذهبی، میزان سرسپردگی بە سیستم حاکم و اعتقادات مذهبی و \"‌آن اکرمکم عنداللە اتقکم” قوام یافت. خیلی خلاصە، یعنی مبنای شهروندی و حقوق انسانی بر اساس معیارهایی است کە حکومت و ایدئولوژی حاکم و رایج تعیین می‌کند. روشن نیست کە این تقوای مورد نظر چیست؟ یا حد و مرز آن را چە کسی معیین خواهد کرد؟ و واحد اندازەگیری آن چیست؟ یا چطور انسان‌ها در عین اینکە همانند هم پا بە زندگی می‌گذارند، بر اساس تعلق بە ایدئولوژی‌ای خاص مورد قضاوت، بازخواست و مؤاخذە قرار می‌گیرند؟

تحقیر\"آزادی\" در تئوری \"ولایت فقیە\" بە منتهای درجە‌ی خود می‌رسد. نیازی بە ورق زدن کتاب ولایت فقیە نیست، خود عنوان کتاب ما را بی‌نیاز از این امر می‌کند. سلب آزادی‌های فردی، گروهی و اجتماعی در هر زمینەای حتی در جزئی‌ترین و خصوصی‌ترین امورات زندگی فردی و اجتماعی، عجین شدە با این سیستم فکری است و هرگونە تزلزل و خوشبینی نسبت بە تئوری فوق و سیستم‌های منبعث از آن، جز توهم چیز دیگری نیست.

چکیدە و عصارە‌ی نگاە این حکومت و سیستم بە آزادی به صورتی ملموس و عینی در چند اصل از اصول قانون اساسی‌اش بە نمایش گذاشتە می‌شود کە عبارتند از:

اصل ٢٠: همە افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همە‌ی حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند!

اصل ٢١: دولت مؤظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامی تضمین نماید!

اصل ٢٤: نشریات و مطبوعات در بیان مطلب آزادند مگر آن کە مخل بە مبانی اسلام و حقوق عمومی باشد!

اصل ٢٦: احزاب، جمعیت‌ها، انجمن‌های سیاسی و صنفی و انجمن‌های اسلامی یا اقلیت‌های دینی شناختە شدە آزادند، مشروط بە اینکە اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی، موازین اسلامی و اساسی جمهوری اسلامی را نقض نکنند!

اصل ٢٧: تشکیل اجتماعات و راهپیمایی‌ها، بدون حمل سلاح، بە شرط آنکە مخل بە مبانی اسلام نباشد آزاد است!

اصل ٢٨: هرکس حق دارد شغلی را کە بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست بر گزیند!

این موازین اسلام را چە مرجعی مشخص می‌کند؟ با توجە بە برداشت‌ها و قرائت‌های مختلف و گاهاً متضادی کە از اسلام هست و فرقەهای متعددی کە وجود دارند، این قید\" موازین\" اسلام\"مخالف\" اسلام را کدام مرجعیت صلاحیت‌دار تفسیر می‌کند کە از جانب سایر فرق اسلامی تکفیر نشود؟ منشأ صدور این نیابت خود خواندە کجاست؟

با این پسوند، پیشوند و قیود، آزادی‌های متعارف و فردی پیشکش، حیطە‌ی مجاز کابوس و رؤیاهای شبانە احاد شهروندان کجاست؟ در واقع می‌توان چنین گفت کە انسان بە عنوان تنها ارزش غیر قابل ارزش‌گذاری، باید تسلیم محض مخلوق و آفریدە‌ی خود باشد کە آن‌هم در خدمت تأمین منافع قشری محدود و معیین است و این هم با \"آزادی\" بدون هر پیشوند، پسوند، اما، اگر، مگر و قید و بندی در تضاد و تناقض کامل است.

بنابرین جمهوری اسلامی در این زمینە نیز کارنامە‌ی سیاهی دارد و نمرە منفی خود را از بدو تولدش با رفتن بە جنگ تمامی نمادهای انسانی دنیای متمدن، آزاد اندیشی و آزادگی، گرفتە و تا بە امروز و با هر روز ادامە‌ی حیات این رژیم و ارتکاب جرائم انسان ستیزانە و آزادی کشی‌اش، سیر صعودی نمرات منفی‌اش شتاب گرفتە است و \"یک طرفە، بدون ترمز\" و در سراشیبی می‌تازد.
٤/١/١٣٩٢