بحران و خواری شیعه در جنگِ آرمانی

18:55 - 9 مهر 1393
Unknown Author
بهنام چنگائی

با نگاهی کوتاه به چرائی جنگ‌های ایدئولوژیک، مذهبی و سیاسی جهان و ایران، نسبتا روشن و قانومند درمی‌یابیم که هدف همه‌ی پیکارها چه مذهبی چه نظامی و چه سیاسی تنها و پیشتر از همه برای کسب هر چه بیشتر قدرت، ثروت و سروری سران در داخل کشورهاست که عموما منظورِ عمل همه آزمندی‌ها و نزاع‌های تاریخی و قهرآلود آنان بوده است. همآهنگ و توام با آن پیوسته مدعیان رنگین سرکردگی در هر دوران، صراحتا همچنین تمایلِ بدست گرفتن اراده آرمانی، اداره سیاسی ـ اقتصادی و رهبری فکری فرهنگی دیگر ملت‌های مستقل را هم آشکارا و بی‌کم و کاست در برنامه خود داشته و دارند و یا پس از مرحله تحکیم صدارت خویش طرح و دسیسه‌ی آن را در مخیله‌ی جهانگشائی‌های جاه‌طلبانه و فرقه‌ای خود در سر پرورانده‌اند و می‌پرورانند. هیتلر، خمینی، بن لادن و البغدادی نمونه‌های بارز چنین نگرش و عملکردهای فاشیستی، سکتاریستی و راسیستی می‌باشند که در ذات مبانی آرمانی و ایدئولوژیک نظری آنها عملا بخش بزرگی از جامعه‌ی بشری، تنها به خاطر ادیان و عقاید متفاوت، دشمن فطری این گروه‌های بنیادگرا و ضدبشری بوده و می‌باشند. در صورتیکه هر جنگ ایدئولوژیک، آرمانی و سیاسی در اساس منشأئی اقتصادی دارد.

و همزمان و موازی با آن جنگ‌های آرمانی، همچنین ما مشیِ خودمدارانه‌ی رهبران مذهبی سیاسی را می‌بینیم که در طی تاریخ پُرفراز و فرود، آنان چهره‌های مصلحتی و متناقضی را بر حسب شرایط تغیر داده و برگزیده‌اند. گاه در صورت برتری نیرو و لجستیک با شمشیر زهرآگین وارد میدان نبرد نظامی ـ اقتصادی شده‌اند و در هنگام ناتوانی و فترت ریاکارانه با اهرم جنگ آرمانی با مخالفان و دشمنان خود مبارزه عقیدتی کرده‌اند. آنان در تمام مقاطع تاریخی و در حوزه‌های مختلف و متعددی ستیز بلند قدرت با هم و علیه توده‌های کار و زحمت داشته‌اند.

اما در دوره‌هائی هم گردکشان مالی، نظامی و رهبران مذاهب اسلامی با هم، زمینه و ضرورت ائتلاف نیروهای متناقض اقتصادی، سیاسی و ایدئولوژیک را اجباری ساخته و روند آن به پیدائی امپراطوری‌های صفوی، عثمانی و علوی عملا فراروئیده و مهیا کرده‌اند.

در آن مقاطع، هدف‌های متضاد آن طیف‌ها، وسیله کسب برتری موتلفان را در جنگ‌ها و خصوصا نبرد آرمانی آنروز بهتر توجیه می‌کرده است و نخبگان سیاسی و اقتصادی ظاهرا به کم‌هزینه بودن پیکار عقیدتی و توامان سرعت رسیدن به هدف با نام کافرستیزی و در راه خدا کشتن و مردن را موفق‌تر دانسته و ترجیحا به پیش برده، و مواضع مذهبی را تبلیغ کرده و به بازتاب کلان و گسترده و اثرمند آن به خوبی پی برده بوده‌اند. به تبع آن نیز بود که قرن‌ها ضرورت ایجاد و تشدید سنت ِجنگ ایدئولوژیک و ترویج عقیدتی را چه با حاکمان دشمن وقت و چه با فرقه‌های مخالفِ مذهبی خود همچنان موازی و همگام با قهرِ عریان ترجیح داده‌اند و در تمام دوران حاکمیت مستقل و یا ائتلافی تک تک مذاهب جنگ آرمانی را به سادگی ساده توسط وابستگان و اهل خبُره خود در میان مردم عامی و ساده لوح با زبان شبیه سازی‌ها، تعریف حزن‌انگیز روایت‌ها، شهادت‌ها، برگزاری ثناها و خواندن دعاهای مراسم متنوع مذهبی و یا برپائی نمازهای مختلف و پُررونق و مشعشع، دعاوی خود را همه جا به شکلی سراسری و سیستماتیک راه می انداخته‌اند و سعی در رسوخ اقتدارگرایانه‌ی خود در اعماق ناخودآگاه جوامع آسیب‌پذیرِ خودی، منطقه‌ای و جهانی داشته‌اند و هنوز دارند.

برای این مقصود حتی بسیاری به حفظ ظاهر حیثت مذهبی ـ مرامی خود نیز چندان بها نداده‌اند، و برای جلب ملتی به صف لشگر قتال خود، ای بسا نیروئی ناسیونالیست که در مقطعی، ظاهرسازانه به شدت مذهبی نرمش‌ناپذیر شده است و یا جریانی راسیستی و نژادپرست، برحسب ضرور، جامه فرقه‌ی دشمن خود را بر تن کرده و مذهبی تر از صاحب خود فرقه شده و بوده است؛ با این ترفند و امید که زودتر به اهداف جنگ جاه طلبانه‌ی خود پوشیده و پنهانی، ولی قطعی و آرام دست یازد. و به همین خاطر بوده است که سران مختلف مذاهب، آگاهانه و هدفمند هر از چندگاه سر از هویت مطلق خود برتابیده و در بساط دشمن بازی سیاسی کرده و لاجرم برخلاف منافع خود، مثلا بر شعله‌های جنگ برتری‌جوئی نژادی، هیزم آرمانی و یا اجتماعی نهاده است. در حالیکه واقعیت امر در چنین مبارزه قدرتی، تنها دعوا بر سر سروری ملتی بر علیه ملت دیگربوده، و برای رسیدن به چنان هدفی نه تنها داعیه‌ی ایدئولوژیک فراموش می‌شود بلکه بکرات بهانه‌های فراوان دیگری هم به جز آن نام، عنوان‌های \"آرمان مردمی، و یا رهائی بخش\" هم یافته و در فردای پیروزی نیز می‌توانسته برچسب دیگری برگزیده باشد؛ و البته هم بارها گزیده است.

یادمان باشد که آن و این دشمنی و ستیزهای تاریخی مذاهب اسلامی و همچنین دیگر ادیان و عقاید که می‌شناسیم و امروز شرورانه‌ترین شکل آن را در بساط خمینی ـ خامنه‌ای و البغدادی ـ طالبانی می‌بینیم، کیفیت هیچکدام آن جنایات لزوما نه حتی برای تحکیم آمال و ارکان ملت‌ها، مذهب‌ها، زدودن ستم‌ها، برچیدن فقر و محرومیت‌ها و یا حتی برای ترویج دعاوی فرهنگِ خودی بوده، یا جهت به اصطلاح سالم‌سازی و تقویت عِرق اجتماعی ملی کشوری رنگین پیکر همچون کشور ما به کار رفته است، بوده باشد. نه هرگز! بلکه اساسا چهره‌ها و بهانه‌های رنگین این جنگِ‌های نظامی ـ آرمانی رهبران به اصطلاح دینی بر حسب شرایط متغییر گشته و همیشه غیرمردمی، فوق انسانی و بیگانه با منافع توده‌های کارمزدان بوده و تنها به سود سران محدود مانده است. این کاملا طبیعی بوده و هنوز هم هست که وعده‌های سران خودکامه، ماجراجو، جنگ طلب و ریاکار تا حدودی می‌بایست ریشه و تلفیقی از آرزوهای نداشته، آرمانی و افسانه‌ای مردم گرسنه، خسته و بیدادرس را در خود داشته باشد تا ضرورتا در شعارها و پیش از لشگرکشی‌های ویرانگر، بازتاب امیدواری به فردای بهتری را در میان قربانیان ایجاد کند و انگیزه مردن انتخابی را در افکار و عواطف راه و رسوخ دهد. تا پشتیبانی سراسری را در اعماق یافته و پایگاه سیاهی لشگر کارگران و فرودستان را به آسانی پیدا کرده و آنان را به صف همنوع کشی‌های پیشین خمینی و کنونی البغدادی به خط کنند.

مثلا: همه این فسادها، بی‌پرنسیپی‌های باورنکردنی رژیم و باندهای مافیای شیعه، بهرکشی‌های سیری‌ناپذیر این اقلیت و سوءاستفاده‌های غیراخلاقی امروزی از توده‌های ستم سهم تمرکز کنیم، که بیشتر به دلیل فقدان حداقل ابزار روشنگری و افشاگری، نبود رسانه‌های آزاد، سرکوب خونین روزنامه‌نگاران متعهد، وجود ساطور سانسور و کمین تیغ تیز پلیس امنیتی میسر شده است، و البته در کنار همه، به نعمت ده‌ها هزار مساجد و تکایا و امامزاده‌ها و... چهره واقعی رهبر، بیت او و کل فجایع پنهانی نظام، که ما از چند و چون آنها فعلا بی‌خبریم اغلب از چشم توده‌های ساده‌لوح، خوشبین و زودباور پوشیده مانده است. هیچ منبع، ملجا و مرجعی پاسخگو به خواسته‌ها وجود حقیقی ندارد و اگر هم نرمشی در این دستگاه مرموز و مزور روزی روی دهد، مگر در صورت مصلحتِ حفظ و بقای رژیم و لزوم سازش با دشمنان فرضی باشد که آن البته در چشم‌انداز کنونی هست.

آنگاه سیاست ورزی رهبران صدچهره، تنها و پیوسته راه حل‌های معروف و فریبکارانه‌ی پوپولیسیم خامنه‌ای بوده است که دیروز احمدی‌نژاد و امروز روحانی نقش آن را بسیار تکراری و عادی بازی کرده و می‌کند. شیوه‌ای که تعهد آرمانی ـ اخلاقی را نیز نمی‌پذیرد و ناگزیر هم نمی‌باید همانگونه بپذیرد که مستقیما برایش علم و کتل برپا کرده است. در اینگونه بی‌ثباتی‌ها، بسا که نه تنها شعاری پایه‌ای مردود شمارده شود، بلکه بارها حتی رد اصول دین نیز در تأیید و تحکیم کل ساختار زمینیِ حکومت به مذاق رهبران خوار و زبون مجاز درآید که درآمده است.

نکته‌ی مهم این است که در اینچنین میانه‌ی تنگ و سخت حفظ قدرت لیز و تشدید روزبروز ضعف و ویرانی پایه‌های حاکمیت، آنگاه و آنجاست که هیچ اصولیتِ با ثباتی برای حاکم جابر جایز نمی‌تواند باقی باشد، شرایطی که رژیم هم اکنون رودرروی آن می‌باشد. چراکه: نگهداری قدرت و انباشت ثروت، هرگز مضمونی ایدئولوژیک ندارد، آسمانی نیست و عقیدتی هم نبوده است و چنان نگاهی هم ساختار نه اقتصاد اسلامی و نه خود رژیم خامنه‌ای به دنیای غیرواقعی و آرمانی آن دارد. بلکه حکومت، فرآیندی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی‌ست و مستقیما جهت برقراری قدرت و انبار ثروت و صدالبته بیشتر و پیشتر برای حاکمان و وابستگان است و آن نیز مسلما تنها با نیاتی کاملا زمینی، سرانگشتی و عینی گره محکم خورده و دارد؛ و هویت آنرا هیچگاه در دراز مدت جنگ آرمانی در ذات خود نچندان ساده، ای بسا هرگز برنتابیده و در آینده هم برنمی‌تابد. مگر هر از گاه و آنهم بنا به مصلحت حفظ نظامِ سست و لرزان که پای ایستادگی اقتصادی ـ نظامی‌اش شکسته باشد؛ که معمولا این سان است؛ تا مگر به قیمت سازش، ائتلاف و تعدیل قدرت در میان مدعیان معترض داخلی و خارجی، شاید بشود کل بساط رژیم ولایت مطلق فقیه را نجات و یاری دهد و او در هم فرونریزد.

ناگزیر عقل سلیم سران هم می‌داند و نمی‌باید در چنین بزنگاهای فروپاشی، تندروی‌های معمول آرمانی و یا بر عکس سیاسی را در یک چهره روشن و شفاف دهد و علم کند؛ و بر سردر مقر خلافتِ مستقل و شکننده‌ی خود آنرا نمایان بنماید. مگر، تنها در پایان جنگ، شکست و یا پیروزی‌ست که قدرت فروریخته فرقه می‌باید دوباره تحکیم و تثبیت خود را مکارانه با جنگ آرمانی ـ الهی بازسازی کند.

هم اینک، رژیم تمام کارت‌ها را رو کرده و پاکباخته است. او در برابر محاصره اقتصادی و سیاسی آمریکا و اروپا، از ترس ویرانی بساط‌اش چهره‌های مردمفریب و متفاوتی را پیگیر برمی‌گیرد. از یکسو در قبال زورگوئی آنان واکنش زبونانه و بی‌منطق دارد و یا با باج دهی به چین و روسیه آسیب‌پذیری نظام‌اش را به گمان خود تقلیل و تمدید می‌دهد تا فرجی بیابد؛ در حالیکه در داخل کشور اعتراض دراویش خشونتِ پرهیز به تحقیر خویش را به خون می‌کشید. خواست ساده‌ی کارگران بیکار و گرسنه را لگدمال کرده و پیشروان سندیکائی را به زندان‌های طولانی محکوم و افشاگری‌های جسورانه روزنامه نگاران را بی‌رحمانه سرکوب می‌کند و تعرض خیابانی به زنان را به خاطر چند تارمو به شدت گسترش داد و مجازات می‌دهد.

بنا بر این ولایت دچار بحران و سرخوردگی جنگ آرمانی ست و با پیدایش داعش مضمون عملی خود را از دست داده و اینک ناگزیر می‌باشد در این دوران پُرمخاطره و عرصه‌های پیچیده‌ی سیاسی، اقتصادی و نظامی، توامان از ترفندها دیپلماتیک و اهرم جنگ آرمانی، برای بقای خود با دشمنان، مخالفان، کارگران، زنان، جوانان، ملیت‌ها و حتی علیه داعش استفاده کرده و دسیسه‌ها زند تا برای بسیج مردمان ساده لوح و تشویق آنان به حمایت خویش مدام طرح و برنامه‌های جاری و متنوع برای پراکندگی افکار مردم ناراضی بیابد؛ جابجائی‌های هدفمند شخصیت سیاسی ایجاد کند و البته کرده و می‌کند؛ تا همه و یا هر شائبه‌ی برتری ملی ـ تبعیض مذهبی، دعاوی نژادپرستانهِ قومی و یا بیگانه ستیزانه‌های کور ملی و مذهبی را که در بطن جامعه ملتهب کشور غلیان دارند، بتواند علاوه بر کنترل، آنها در خدمت تمرکز قوای مرکزی با وعده‌های سرخرمن نخ نمای خود به کار گیرد. و در حفظ نظام چپاولگر موجود مقید سازد. و بدینوسیله توان پراکنده‌ی و وسیع پائینی‌های شورشی را به سود تحکیم بالائی‌های در قدرت و نگران سرنگونی فردا تحریک، هدایت و مطیع مطامع مصلحتی خود کند. و البته تنها در یک چنین اوضاع شکننده است، که رژیم ضدمردمی ناچار و قادر است جهت گذر از پل نجات، پاسخ‌های صوری و بی‌پشتوانه‌ای را هم به خواست کارگران، جوانان و دانشجویان بیکار، زحمتکشان بیدادرس و ملت‌های تبعیض زده و رو به انفجار بدهد. باید هوشیارانه گول نخورد و در چنین گیر و دارِ مخاطره آمیزی ممکن است اصول و مبانی عقیدتی رژیم هم جهت حفظ قدرت، موقتا زیر پا نهاده و یا اصول شکنی دینی هم مجاز شمرده شود و یا برای دوره‌ای هر اقدام متناقض و نامتعارفی که روزی بی‌گذشت به شدت مجازات می‌شد، قدری اغماض شود. اما تحول اندک انطباقی رژیم به خواست دمکراسی مردمی هیچگاه بدون فروپاشی این نظام متصور نیست. و رژیم هم روزبروز اجبارا پی‌برده و خواهد برد که در چنین بحبوحه‌هائی حساس و سرنوشت‌سازی، نباید تاکتیک‌ها معطوف به تقویت علنی دستگاه ایدئولوژیک سیاسی رژیم باشد، بلکه تنها کافی ست جبهه متشکل مخالفان و سرنگونی خواهان را توسط خود آنها در هم بشکند و همزمان نقطه ضعف‌های مبارزه قدرتِ فرتوت خود را از دید خودی و دشمنان بپوشاند.

این شیوه‌های مرموز و موازی جنگِ آرمانی دیریست در منطقه خاورمیانه استبداد‌زده بین سران مذاهب مرسوم بوده است و اغلب، پیدایش این تاکتیک به هنگام بروز ریزش قدرت مرکزی و یا احساس ناتوانی آنها، میان سران مخالف مذاهب، فرماندهان ارشدِ ناراضیِ نظامی و یا قدرت‌های سرخورده‌ی مالی سیاسی ما و دیگر کشورها به کار رفته و می‌رود. حال، گاهی به سود این و گاهی به سود آن دیگری پیوسته تغیر چهره رهبران عقیدتی به سیاسی و یا برعکس آن بسیار متداول بوده، شده و در پی خود، همین مانورها بانی چرخشِ انتلاف‌ها و بروز حکومت‌های تازه شده است.

اما، کنه \"خودمحوری\"های افراطی و جنگ سکتاریستی در میان رهبران مذاهب جاری‌ست و خصوصا هم اکنون در ایران ولائی تاکنون بی‌کمترین نرمش ثابت مانده و در روند تناقض آلود ذاتی خود می‌تواند به مرور علیه مصلحت ائتلافی و نیروهای وفادار خویش هم بیش از این عمل کرده و منشأ بروز پیکارهای طبقاتی و متناوبی نیز بشود؛ و گاهی هم برعکس آن شده و رژیم‌های تمامیت‌گرا از مهلکه‌ی مرگ حتمی در رفته و به نفع حکمرانان ریاکارِ وقت انجامیده است. و دریغا که زمان مساعد دگرگونی در کشورها را می‌تواند برای دوری کوتاه و یا بلند در بطن زایش متوقف کند.

در آنصورت لاجرم مردمان کارمزد و ملت‌های در بند، دوباره گول خورده، و زیر پرچم بهره‌کشی، ستم و تبعیض اقتدارگران جاه‌طلب سیاسی، اقتصادی و مذهبی که هم اکنون همگی زیر اراده‌ی رهبری خامنه‌ای است، آنها می‌توانند کارگران و توده‌ها پراکنده را برای تأمین معاش همچنان روانه میدان‌های مرگ آرمانی و مقدس جانیان ضدبشری کنند؛ همان کاری که جنگ ٨ ساله عراق و ایران نمونه بارز آن بوده است. باید چهار چشمی همه‌ی ما مزدبگیران، زحمتکشان، تنگدستان، جوانان، زنان، فرهنگیان فرهیخته، روشنفکران و ملیت‌های تحت ستم هوشیارانه و متحد مراقب این دزدان صدچهره زندگی باشیم.

نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمی‌باشد.