بحران اخلاقی مدافعان حقوقبشر مرکزگرا
15:43 - 18 آبان 1391
Unknown Author
مهدی هاشمی
فعالان حقوقبشری اپوزیسیون ایرانی در کشورهای غربی در چارچوب سازمانهای حقوقبشری با فعالیت گستردهشان رویکردی خاص از مسئلهی حقوقبشر در ایران را به جهانیان القاء میکنند. آنها با مخفی نگه داشتن واقعیت مشکل حقوقبشری در ایران با بحرانی اخلاقی روبرو هستند، که اساس فعالیت حقوقبشری آنها را به چالش میکشد.
در حقیقت این بحران اخلاقی ریشه در چارچوب فکری و سیاسی مرکزگرای این فعالان دارد که اساسا میبایست تنها به انسان بیندیشند و گرایشهای سیاسیاش را در دفاع از او نباید دخیل سازند. مطالبات ملی ملل غیر فارس و سختیها و محکومیتهایی که فرزندان این ملتها متعرض آن میشوند در چارچوب حقوقبشری این فعالان نمیگنجد. این کار که خود اوج خود خواهی است و از هرگونه انسانیت به دور است گوشهای از بحران اخلاقی اینان را برملا میسازد اما به این حد منتهی نمیشود.
این فعالان حقوقبشری تا آن حد اخلاق را زیر پا میگذارند که با تحریف واقعیتهایی حقوقبشری که ملل غیر فارس در ایران با آن روبرو هستند سعی در آن دارند تا به جهانیان نسخهی \"مرکزی شده\" مسئلهی حقوقبشر در ایران را القاء کنند. در این زمینه میتوان به سعی وافر برندهی جایزهی نوبل صلح خانم شیرین عبادی و دیگر فعالان ایرانی اشاره کرد که به صورتی کاملاً آگاهانه تلاش میکنند تا مطالبات ملی ملتهای عرب، ترک، کُرد، بلوچ، ترکمن و...را با زیرکی تحریف کنند و جوهرهی این مطالبات را عقیدتی مذهبی و یا در بهترین حالت فرهنگی قلمداد کنند. مذهبی وانمود کردن مشکل حقوقبشری در اهواز و دیگر مناطق غیر فارس خدمتی نیست جز به سیستم مرکزی که خود خانم شیرین عبادی پایبند سرسخت آن است.
این تحریف زیرکانه که در سایهی بیاخلاقی فاعلان آن صورت میگیرد سبب میشود تا خانم شیرین عبادی و همسنگرانش در سازمانهای حقوقبشر اپوزیسیون ایرانی، بتوانند از مشکلات حقوقبشری در ایران رویکرد خاص خود را در کلیتی واحد و مرکزی که تنها در مخالفت با نظامی مذهبی و تمامیتخواه خلاصه میشود، به جهانیان القاء کنند. بیتردید نادیده انگاشتن اساس مسئله حقوقبشری و اساس تبعیضها و دردها و رنجهای میلیونها انسان غیرفارس در ایران تبعات بسیار زیانباری خواهد داشت.
در اوایل سال ٢٠١٢ و در روز اربعین شهادت امام سوم شیعیان، عدهای از جوانان شهر شوش با سردادن شعارهای سیاسی و ملی در روز عزاداری شیعیان، توسط نیروهای امنیتی این شهر بازداشت و راهی زندانها شدند. در این میان شماری از سایتهای اپوزیسیون ایرانی که خبر را منتشر کردند این اتفاق سیاسی را به شکلی دیگر جلوه دادند، برخی نویسندگان و تحلیلگران مرکزگرا ادعا کردند که مردم شهر عربنشین شوش تحت تأثیر وهابیت و با رویکرد مذهبی تظاهرات کردهاند!
این مثال یک نمونهی واضحی است از تحریف وقایع سیاسی و مهارسازی آنها و در کنترل در آوردن آنها به منظور جلوگیری از فاش شدن حقایقی که گفتمان مرکزگرای اپوزیسیون را زیر سوال میبرد. جوانان عرب شوش که ملبس به دشداشه و چفیه سرخ عربی بودند، با یزلهخوانی و سر دادن شعارهای ملی عربی و برچیدن پوسترهای تبلیغاتی انتخاباتی، در حقیقت هر آنچه با مرکز صلهای دارد را رد میکنند. آنان تحت تاثیر انقلابهای بهار عربی به همگان اعلام کردند که از هویت عربی خود در برابر هجوم همه جانبهی مرکز با تمام وجود دفاع خواهند کرد.
این گونه تحریف وقایع از سوی رسانههای اپوزیسیون ایرانی در خارج که حوادث سیاسی داخلی را از چارچوب واقعی آن خارج میسازد و در چارچوب ساختگی اپوزیسیون نظم میدهد، در کار رسانهای و اطلاعرسانی رویکردی کاملاً غیراخلاقی است.
حال اگر این بیاخلاقی برای صاحبان رسانههای اپوزیسیون ایرانی جای تأسف دارد برای فعالان حقوقبشر مایهی شرمساری است. در دو ماه اول سال ٢٠١٢ بیش از هفتاد فعال سیاسی عرب اهوازی یکباره به اتهام فعالیتهای تهدید کنندهی امنیت ملی بازداشت شدند. در این میان اما خانم شیرین عبادی گرایش سیاسی ملی و عربی بازداشت شدگان را منکر میشود و یکباره حکم بر سنی بودن آنها و مذهبی بودن چالش ملت عرب اهواز با نظام میدهد، تا خود و اپوزیسیون مرکزگرا را از کابوس مطرح شدن خواستههای غیر مرکزی ملل غیرفارس و انعکاس مظالم این ملتها رها سازد.
از طرف دیگر ابتداییترین حقوق انسان که در بیانیهی جهانی حقوقبشر تضمین شده، حق آزادی عقیده و آزادی انتخاب است و هر ملتی حق دارد تا مرکز سیاسی خاص خود را آزادانه انتخاب کند. این امر و عملکرد مدافعان حقوقبشری اپوزیسیون ایرانی حکایت از آن دارد که آنها در تعامل با حقوقبشر در بحرانی اخلاقی بسر میبرند. این بظاهر فعالان مترقی پارهای از حقوقبشر که در چارچوب نظام مرکزی مام وطن میگنجد را پذیرا میشوند و گوش جهان را در دفاع از آن کر میکنند. اما پارهای دیگر از حقوقبشر که تضمینگر حقوق ملتهای به حاشیه رانده شدهی غیر فارس و رویکرد غیر مرکزی در ایران است را رد میکنند. این بحران اخلاقی تنها به انکار پارهای از حقوقبشر محدود نمیشود بلکه به عملکردی کاملاً متضاد با پارهای دیگر از بیانیهی جهانی حقوقبشر میانجامد.
مدافعان حقوقبشر از نوع اپوزیسیون ایرانی، غافل از بحران اخلاقی دامنگیرشان، خود را در مقام قضاوت مینشانند و همانند جمهوری زور و ستم سید علی خامنهای به قضاوت اعمال و اعتقادات مردم بیپناه عرب اهواز نشستهاند. آنها با چسبیدن به مظالم حادث بعد از درخواست صورت گرفته توسط انسان عرب اهوازی و در سایهی بایکوت خبری و سرکوب وحشیانهی انسانها در اهواز خود بجای آن انسان سخن میگویند و خواستههای او را از بسترشان بر میچینند، و در چارچوب جعلی مرکزیشان میکارند.
آنها با این کار اصل عقیدهی آن انسان اهوازی که منجر به بروز آن فعل مطالبه کننده شده است را رد میکنند و بایکوت میسازند و در عوض به مظالم و آسیبهای حادث بعد از مطالبه بر انسان اهوازی توسط نظام، توجه خود را متمرکز میسازند و به این طریق اعدام یک فعال سیاسی اهوازی را از چارچوب اتنیکی و غیر مرکزی آن خارج ساخته و در چارچوب عام دیگری که شامل اعدام خلافکاران، جاسوسان، تروریستها و یا حتی قاچاقچیان مواد مخدر و سارقان قرار میدهند، تا با این عمل کاملاً بیاخلاقانه نشان دهند که در زمینهی حقوقبشر نیز شیادی امری کاملاً عادی است.
در مورد تظاهرات ملی اتنیکی در شهرهای مختلف اهواز نیز همین امر صادق است. در این مورد مدافعان حقوقبشر دست به شیادی واضحی زدند و تظاهرات ملی مردم عرب را در چارچوب دموکراسیخواهانه مرکزی خودشان کاشتند، تا نهال دموکراسی در ایران را با آب بیاخلاقی شرمآورشان سیراب کنند.
این فعالان حقوقبشری گویا از درک اساسیترین بندهای بیانیهی جهانی حقوقبشر عاجز ماندهاند. تضمین آزادی عقیده برای انسان اساس همه آزادیهااست. زمانی که انسان غیرفارس با گوشت و استخوان خود تبعیض و فقر و بدبختی را احساس میکند و از تبعیض مضاعف مینالد، این مدافعان حقوقبشری با شیوهی خاص خودشان عقیده و تجربهی این انسان از این بدبختی را رد کرده و سعی میکنند به او بقبولانند که دچار توهم است!
آنان سعی دارند به هر انسان غیر فارس بقبولانند که مشکل او شبیه مشکل دیگران است که فقیر هستند اما فقر آنها ناشی از تبعیض نیست. این مدافعان کذایی اساساً اگر مدافعان حقیقی حقوقبشر بودند که به هیچ وجه خود را در مقام قضاوت بر عقاید و اعمال آحاد ملل تحت ستم در ایران قرار نمیدادند، و دست به چنین دستبردهایی نمیزدند. چرا که اساساً کسی چنین حقی را ندارد. اینان غافلند که چنین کارهایی عواقبی خطرناک به دنبال دارد.
چه جوانان بیگناهی که گردنهایشان به جرثقیلهای نژادپرستان سپرده نشد و یا سالها در زندانها نپوسیدند و مدافعان کذایی حقوقبشر بر این همه رنج دهان بستهاند. زمانی که بر حسب اظهارات \"میلان کوتاری\" فرستادهی ویژهی سازمان ملل متحد به اهواز که در سال ٢٠٠٦ که پس از حوادث انتفاضه ملی ١٥ آوریل سال ٢٠٠٥ به شهر اهواز سفر کرده بود، بیش از ٣٠٠ هزار کشاورز عرب اهوازی که زمینهایشان توسط طرح توسعهی نیشکر مصادره شده است آواره حاشیه شهرها شده بودند . زمانی که شهرک سپیدار اهواز یکروزه به دست نظام حاکم تخریب میشود، مردم عرب از خانههای خود آواره میشوند تا در چادرهایی در نخلستانها پناه گیرند، چنین اقدامات نظام حاکم در چشم مدافعان حقوقبشر اپوزیسیون در خارج از کشور عادی جلوه مینماید و هیچگونه دلیلی بر تبعیض مضاعف به چشم آنها نمیخورد تا در سایهی بیاخلاقی خود درد و رنج صدها هزار انسان اهوازی را نادیده بگیرند و به پوشش خبری سرما خوردگی فلان فعال سیاسی مرکزی بپردازند.
نگارنده با دفاع از این فعالان محترم مخالف نیست اما ای کاش این فعالان کذایی آوارگی بیش از ٣٠٠ هزار عرب اهوازی را همردیف آن فعال سیاسی تهران نشین میشمردند.
عجیب آنست که این عملکرد غیراخلاقی در تمام زمینههای حقوقیبشری مشاهده میشود. به عنوان مثال فعالان حقوق زن که خود طعم درد و رنج را چشیدهاند نیز دست به انکار درد دیگران میزنند. انگار که فراموش کردهاند سخنان مردانی که دردهای آنها را تنها به دلیل عدم قرار گرفتن در موقعیتی شبیه موقعیت زن و تجربه نکردن دردهایش ادعاهای زن درد کشیده را منکر میشوند. زمانی که زن عرب از فقر و بدبختی و گرسنگی مینالد و ریشه این بدبختی را تبعیض مضاعفی میبیند که بر شوهرش و خودش و پدرش و برادرش اعمال میشود، و جار برچیدن این تبعیض میزند، زمانی که زن عرب در نظام اجتماعی متفاوتی غیر از نظام اجتماعی باز تهران پرورش مییابد و میبیند که هجمهی فارسی بر هویت عربی سبب تمسک خانواده به هویت قبیلهای خود میشود جار میزند که به ما فرصت دهید تا عیوب خودمان را به شیوه خاص خودمان حل کنیم، مدافعان حقوق زن با بهانهی قرار دادن مردسالاری در میان عربها اصل مطالبه زن عرب را تسفیه (احمق نشان دادن) میکنند و خواهان مصادره کردن تمامی درد و رنج زن عرب به سود جنبش مرکزگرای خود هستند. البته در این زمینه باید زن دلیر و شجاع، خانم شادی صدر را ارج نهاد و او را از مدافعان کذایی جدا ساخت. ایشان اولین کسی بودند از بند تعلقات نژادی رها شدند و به صراحت به خواستههای انسان غیر فارس اعتراف کرد و انسانیت او را ارج نهاد.
از طرف دیگر بایکوت خبری عاملی اساسی است در ممانعت از درز کردن هرگونه صدای ضد سیستم مرکزی از دورن مناطق ملل غیرفارس به جهانیان است. در سایهی همین دیوار آهنین بایکوت خبری اعمال شده از سوی نظام حکام در ایران است که مدافعان حقوقبشری مطالبات برحق ملل غیر فارس را از چارچوب غیر مرکزی آن خارج میسازد و با مصادره درد و رنج این ملتهای سختی دیده برای خود آبرویی در دنیا میخرند تا برهنهگان و رنج دیدهگان عرب و کُرد و بلوچ و تُرک و... در درد خود بسوزند و بمیرند و شاهد آن باشند که حتی در زمینهی دفاع از درد و رنج انسانها شهرودندی درجه دوم و سوم هستند و درد رنجهای آنها زمانی ارزش مییابد که وسیلهای باشد برای تقویت موضع حقوقبشری انسان مرکزنشین و به خودی خود در دیده این فعالان حقوقبشری فاقد ارزش است.
عامل دیگری که باعث بسط ارعاب در مناطق ملل غیرفارس میشود بطوریکه در این مناطق شخص حتی پس از خروج از زندان جرات اظهار دوبارهی خواستههایش را ندارد همان بالا بودن هزینهی خواستههای سیاسی مردمی در قانون و بیدادگاههای نظام و کم ارزش بودن این هزینهها در نظر مدافعان حقوقبشر اپوزیسیون ایرانی در خارج است که سبب میشود خفه گاهی که نظام در درون مناطق ملل غیر فارس ایجاد کرده است با چتر سکوت به دور از اخلاق مدافعان حقوقبشر و مشارکت آنها در بایکوت خبری، تکمیل شود و از همه بدتر توجه جهانیان را به حوادثی که موجودیت مرکز را تهدید نمیکند متمرکز سازد.
زمانی که صدور حکم زندان به مدت شش ماه برای یکی از فعالان مرکز، هیاهویی را در دنیا توسط اینان براه میاندازد، حکم اعدام برای پنج جوان تحصیل کردهی عرب اهوازی از شهر خلف آباد در دیده اینان چنان کم ارزش است که چشم بر آن میبندند و بر اعدام بیش از ٦٠ جوان و نوجوان اهوازی در سه سال گذشته، سکوت بر میگزینند تا نظام سفاک در ایران با خیالی راحت جوانان عرب را به خاک و خون کشد.
بدون شک دیدی که تاکنون بواسطه این فعالان حقوقبشر به جهانیان القاء شده است انعکاس دهندهی حقیقت اعتداهای صورت گرفته در حق انسانهایی که مطالباتی در ورای مطالبات مرکزی دارند، نیست. اعتداهای مطرح شده توسط این فعالان حقوقبشر بمراتب کمتر از واقعیت خطرناکی است که روزانه درد و رنجهای فراوانی را برای بخش وسیعی از مردم در ایران در پی دارد. بنابراین اگر حقوقبشر مایه و اساس بنای دموکراسی در کشورها است، حقوقبشر مرکزی شده بهیچوجه نمیتواند اساسی باشد برای سیستمی دموکرات که بتواند حق همهی انسانها در ایران را بدون هیچگونه تبعیضی محقق سازد. حقوقبشر مرکزی شده در ایران که خود مبتنی بر تبعیض است و در مقابل اعتداهای رژیم در حق ملل غیر فارس سکوت میکند و در موارد متعددی در بایکوت خبری اعتداهای خطرناک حقوقی صورت گرفته در حق این ملل سهیم است، چگونه میتواند اساسی باشد برای احقاق حقوق این ملل در ایران. دستگاه حقوقبشر در ایران تا زمانی که دست از تحریف حقایق نکشد و خود را از آلودگی جانبداری منزه نسازد و نتواند بسان آینهای شفاف حقیقت حقوقبشری درون سرتاسر ایران را منعکس سازد، حقوقبشری مرکزی خواهند که تنها به خودیهاخدمت میکند و غیر خودیها را بسان نظام حاکم مورد تبعیض قرار میدهد تا بسان اپوزیسیون سیاسی خود نیز دست به تقسیم ملل در ایران به خودی و غیر خودی، به مرکزی و غیر مرکزی زنند.
بحران اخلاقی فعالان حقوقبشری بحرانی کاملاً ریشهای است که حکایت از بحران عمیقی دارد در رویکرد مرکزی حقوقبشر در میان فعالان حقوقی و سیاسی اپوزیسیون ایرانی. همچنین حکایت از آن دارد که چارچوب فعلی مرکزی حقوقبشر در ایران چارچوبی ناکارآمد و ناسازگار با واقعیت متکثر و متنوع ایران است. تنوع و تعدد خواستههای گروههای مختلف اتنیکی و مذهبی در ایران و عواقب حقوقبشری ناشی از این خواستهها به هیچ وجه با چارچوبی یک جانبهای که تنها مسائل حقوقبشری گروهی خاص را پوشش میدهد امکان مطرح شدن ندارد و این بحران بسان زنگ خطری است برای این مدافعان حقوقبشری مرکز گرا که به آنها گوشزد میکند درد و رنج انسانهای به حاشیه رانده شده در ایران زمانی که به گوش جهانیان برسد دیگر برای فعالان حقوقبشر مرکزی آبرویی نخواهد ماند.
فعالان حقوقبشری اپوزیسیون ایرانی در کشورهای غربی در چارچوب سازمانهای حقوقبشری با فعالیت گستردهشان رویکردی خاص از مسئلهی حقوقبشر در ایران را به جهانیان القاء میکنند. آنها با مخفی نگه داشتن واقعیت مشکل حقوقبشری در ایران با بحرانی اخلاقی روبرو هستند، که اساس فعالیت حقوقبشری آنها را به چالش میکشد.
در حقیقت این بحران اخلاقی ریشه در چارچوب فکری و سیاسی مرکزگرای این فعالان دارد که اساسا میبایست تنها به انسان بیندیشند و گرایشهای سیاسیاش را در دفاع از او نباید دخیل سازند. مطالبات ملی ملل غیر فارس و سختیها و محکومیتهایی که فرزندان این ملتها متعرض آن میشوند در چارچوب حقوقبشری این فعالان نمیگنجد. این کار که خود اوج خود خواهی است و از هرگونه انسانیت به دور است گوشهای از بحران اخلاقی اینان را برملا میسازد اما به این حد منتهی نمیشود.
این فعالان حقوقبشری تا آن حد اخلاق را زیر پا میگذارند که با تحریف واقعیتهایی حقوقبشری که ملل غیر فارس در ایران با آن روبرو هستند سعی در آن دارند تا به جهانیان نسخهی \"مرکزی شده\" مسئلهی حقوقبشر در ایران را القاء کنند. در این زمینه میتوان به سعی وافر برندهی جایزهی نوبل صلح خانم شیرین عبادی و دیگر فعالان ایرانی اشاره کرد که به صورتی کاملاً آگاهانه تلاش میکنند تا مطالبات ملی ملتهای عرب، ترک، کُرد، بلوچ، ترکمن و...را با زیرکی تحریف کنند و جوهرهی این مطالبات را عقیدتی مذهبی و یا در بهترین حالت فرهنگی قلمداد کنند. مذهبی وانمود کردن مشکل حقوقبشری در اهواز و دیگر مناطق غیر فارس خدمتی نیست جز به سیستم مرکزی که خود خانم شیرین عبادی پایبند سرسخت آن است.
این تحریف زیرکانه که در سایهی بیاخلاقی فاعلان آن صورت میگیرد سبب میشود تا خانم شیرین عبادی و همسنگرانش در سازمانهای حقوقبشر اپوزیسیون ایرانی، بتوانند از مشکلات حقوقبشری در ایران رویکرد خاص خود را در کلیتی واحد و مرکزی که تنها در مخالفت با نظامی مذهبی و تمامیتخواه خلاصه میشود، به جهانیان القاء کنند. بیتردید نادیده انگاشتن اساس مسئله حقوقبشری و اساس تبعیضها و دردها و رنجهای میلیونها انسان غیرفارس در ایران تبعات بسیار زیانباری خواهد داشت.
در اوایل سال ٢٠١٢ و در روز اربعین شهادت امام سوم شیعیان، عدهای از جوانان شهر شوش با سردادن شعارهای سیاسی و ملی در روز عزاداری شیعیان، توسط نیروهای امنیتی این شهر بازداشت و راهی زندانها شدند. در این میان شماری از سایتهای اپوزیسیون ایرانی که خبر را منتشر کردند این اتفاق سیاسی را به شکلی دیگر جلوه دادند، برخی نویسندگان و تحلیلگران مرکزگرا ادعا کردند که مردم شهر عربنشین شوش تحت تأثیر وهابیت و با رویکرد مذهبی تظاهرات کردهاند!
این مثال یک نمونهی واضحی است از تحریف وقایع سیاسی و مهارسازی آنها و در کنترل در آوردن آنها به منظور جلوگیری از فاش شدن حقایقی که گفتمان مرکزگرای اپوزیسیون را زیر سوال میبرد. جوانان عرب شوش که ملبس به دشداشه و چفیه سرخ عربی بودند، با یزلهخوانی و سر دادن شعارهای ملی عربی و برچیدن پوسترهای تبلیغاتی انتخاباتی، در حقیقت هر آنچه با مرکز صلهای دارد را رد میکنند. آنان تحت تاثیر انقلابهای بهار عربی به همگان اعلام کردند که از هویت عربی خود در برابر هجوم همه جانبهی مرکز با تمام وجود دفاع خواهند کرد.
این گونه تحریف وقایع از سوی رسانههای اپوزیسیون ایرانی در خارج که حوادث سیاسی داخلی را از چارچوب واقعی آن خارج میسازد و در چارچوب ساختگی اپوزیسیون نظم میدهد، در کار رسانهای و اطلاعرسانی رویکردی کاملاً غیراخلاقی است.
حال اگر این بیاخلاقی برای صاحبان رسانههای اپوزیسیون ایرانی جای تأسف دارد برای فعالان حقوقبشر مایهی شرمساری است. در دو ماه اول سال ٢٠١٢ بیش از هفتاد فعال سیاسی عرب اهوازی یکباره به اتهام فعالیتهای تهدید کنندهی امنیت ملی بازداشت شدند. در این میان اما خانم شیرین عبادی گرایش سیاسی ملی و عربی بازداشت شدگان را منکر میشود و یکباره حکم بر سنی بودن آنها و مذهبی بودن چالش ملت عرب اهواز با نظام میدهد، تا خود و اپوزیسیون مرکزگرا را از کابوس مطرح شدن خواستههای غیر مرکزی ملل غیرفارس و انعکاس مظالم این ملتها رها سازد.
از طرف دیگر ابتداییترین حقوق انسان که در بیانیهی جهانی حقوقبشر تضمین شده، حق آزادی عقیده و آزادی انتخاب است و هر ملتی حق دارد تا مرکز سیاسی خاص خود را آزادانه انتخاب کند. این امر و عملکرد مدافعان حقوقبشری اپوزیسیون ایرانی حکایت از آن دارد که آنها در تعامل با حقوقبشر در بحرانی اخلاقی بسر میبرند. این بظاهر فعالان مترقی پارهای از حقوقبشر که در چارچوب نظام مرکزی مام وطن میگنجد را پذیرا میشوند و گوش جهان را در دفاع از آن کر میکنند. اما پارهای دیگر از حقوقبشر که تضمینگر حقوق ملتهای به حاشیه رانده شدهی غیر فارس و رویکرد غیر مرکزی در ایران است را رد میکنند. این بحران اخلاقی تنها به انکار پارهای از حقوقبشر محدود نمیشود بلکه به عملکردی کاملاً متضاد با پارهای دیگر از بیانیهی جهانی حقوقبشر میانجامد.
مدافعان حقوقبشر از نوع اپوزیسیون ایرانی، غافل از بحران اخلاقی دامنگیرشان، خود را در مقام قضاوت مینشانند و همانند جمهوری زور و ستم سید علی خامنهای به قضاوت اعمال و اعتقادات مردم بیپناه عرب اهواز نشستهاند. آنها با چسبیدن به مظالم حادث بعد از درخواست صورت گرفته توسط انسان عرب اهوازی و در سایهی بایکوت خبری و سرکوب وحشیانهی انسانها در اهواز خود بجای آن انسان سخن میگویند و خواستههای او را از بسترشان بر میچینند، و در چارچوب جعلی مرکزیشان میکارند.
آنها با این کار اصل عقیدهی آن انسان اهوازی که منجر به بروز آن فعل مطالبه کننده شده است را رد میکنند و بایکوت میسازند و در عوض به مظالم و آسیبهای حادث بعد از مطالبه بر انسان اهوازی توسط نظام، توجه خود را متمرکز میسازند و به این طریق اعدام یک فعال سیاسی اهوازی را از چارچوب اتنیکی و غیر مرکزی آن خارج ساخته و در چارچوب عام دیگری که شامل اعدام خلافکاران، جاسوسان، تروریستها و یا حتی قاچاقچیان مواد مخدر و سارقان قرار میدهند، تا با این عمل کاملاً بیاخلاقانه نشان دهند که در زمینهی حقوقبشر نیز شیادی امری کاملاً عادی است.
در مورد تظاهرات ملی اتنیکی در شهرهای مختلف اهواز نیز همین امر صادق است. در این مورد مدافعان حقوقبشر دست به شیادی واضحی زدند و تظاهرات ملی مردم عرب را در چارچوب دموکراسیخواهانه مرکزی خودشان کاشتند، تا نهال دموکراسی در ایران را با آب بیاخلاقی شرمآورشان سیراب کنند.
این فعالان حقوقبشری گویا از درک اساسیترین بندهای بیانیهی جهانی حقوقبشر عاجز ماندهاند. تضمین آزادی عقیده برای انسان اساس همه آزادیهااست. زمانی که انسان غیرفارس با گوشت و استخوان خود تبعیض و فقر و بدبختی را احساس میکند و از تبعیض مضاعف مینالد، این مدافعان حقوقبشری با شیوهی خاص خودشان عقیده و تجربهی این انسان از این بدبختی را رد کرده و سعی میکنند به او بقبولانند که دچار توهم است!
آنان سعی دارند به هر انسان غیر فارس بقبولانند که مشکل او شبیه مشکل دیگران است که فقیر هستند اما فقر آنها ناشی از تبعیض نیست. این مدافعان کذایی اساساً اگر مدافعان حقیقی حقوقبشر بودند که به هیچ وجه خود را در مقام قضاوت بر عقاید و اعمال آحاد ملل تحت ستم در ایران قرار نمیدادند، و دست به چنین دستبردهایی نمیزدند. چرا که اساساً کسی چنین حقی را ندارد. اینان غافلند که چنین کارهایی عواقبی خطرناک به دنبال دارد.
چه جوانان بیگناهی که گردنهایشان به جرثقیلهای نژادپرستان سپرده نشد و یا سالها در زندانها نپوسیدند و مدافعان کذایی حقوقبشر بر این همه رنج دهان بستهاند. زمانی که بر حسب اظهارات \"میلان کوتاری\" فرستادهی ویژهی سازمان ملل متحد به اهواز که در سال ٢٠٠٦ که پس از حوادث انتفاضه ملی ١٥ آوریل سال ٢٠٠٥ به شهر اهواز سفر کرده بود، بیش از ٣٠٠ هزار کشاورز عرب اهوازی که زمینهایشان توسط طرح توسعهی نیشکر مصادره شده است آواره حاشیه شهرها شده بودند . زمانی که شهرک سپیدار اهواز یکروزه به دست نظام حاکم تخریب میشود، مردم عرب از خانههای خود آواره میشوند تا در چادرهایی در نخلستانها پناه گیرند، چنین اقدامات نظام حاکم در چشم مدافعان حقوقبشر اپوزیسیون در خارج از کشور عادی جلوه مینماید و هیچگونه دلیلی بر تبعیض مضاعف به چشم آنها نمیخورد تا در سایهی بیاخلاقی خود درد و رنج صدها هزار انسان اهوازی را نادیده بگیرند و به پوشش خبری سرما خوردگی فلان فعال سیاسی مرکزی بپردازند.
نگارنده با دفاع از این فعالان محترم مخالف نیست اما ای کاش این فعالان کذایی آوارگی بیش از ٣٠٠ هزار عرب اهوازی را همردیف آن فعال سیاسی تهران نشین میشمردند.
عجیب آنست که این عملکرد غیراخلاقی در تمام زمینههای حقوقیبشری مشاهده میشود. به عنوان مثال فعالان حقوق زن که خود طعم درد و رنج را چشیدهاند نیز دست به انکار درد دیگران میزنند. انگار که فراموش کردهاند سخنان مردانی که دردهای آنها را تنها به دلیل عدم قرار گرفتن در موقعیتی شبیه موقعیت زن و تجربه نکردن دردهایش ادعاهای زن درد کشیده را منکر میشوند. زمانی که زن عرب از فقر و بدبختی و گرسنگی مینالد و ریشه این بدبختی را تبعیض مضاعفی میبیند که بر شوهرش و خودش و پدرش و برادرش اعمال میشود، و جار برچیدن این تبعیض میزند، زمانی که زن عرب در نظام اجتماعی متفاوتی غیر از نظام اجتماعی باز تهران پرورش مییابد و میبیند که هجمهی فارسی بر هویت عربی سبب تمسک خانواده به هویت قبیلهای خود میشود جار میزند که به ما فرصت دهید تا عیوب خودمان را به شیوه خاص خودمان حل کنیم، مدافعان حقوق زن با بهانهی قرار دادن مردسالاری در میان عربها اصل مطالبه زن عرب را تسفیه (احمق نشان دادن) میکنند و خواهان مصادره کردن تمامی درد و رنج زن عرب به سود جنبش مرکزگرای خود هستند. البته در این زمینه باید زن دلیر و شجاع، خانم شادی صدر را ارج نهاد و او را از مدافعان کذایی جدا ساخت. ایشان اولین کسی بودند از بند تعلقات نژادی رها شدند و به صراحت به خواستههای انسان غیر فارس اعتراف کرد و انسانیت او را ارج نهاد.
از طرف دیگر بایکوت خبری عاملی اساسی است در ممانعت از درز کردن هرگونه صدای ضد سیستم مرکزی از دورن مناطق ملل غیرفارس به جهانیان است. در سایهی همین دیوار آهنین بایکوت خبری اعمال شده از سوی نظام حکام در ایران است که مدافعان حقوقبشری مطالبات برحق ملل غیر فارس را از چارچوب غیر مرکزی آن خارج میسازد و با مصادره درد و رنج این ملتهای سختی دیده برای خود آبرویی در دنیا میخرند تا برهنهگان و رنج دیدهگان عرب و کُرد و بلوچ و تُرک و... در درد خود بسوزند و بمیرند و شاهد آن باشند که حتی در زمینهی دفاع از درد و رنج انسانها شهرودندی درجه دوم و سوم هستند و درد رنجهای آنها زمانی ارزش مییابد که وسیلهای باشد برای تقویت موضع حقوقبشری انسان مرکزنشین و به خودی خود در دیده این فعالان حقوقبشری فاقد ارزش است.
عامل دیگری که باعث بسط ارعاب در مناطق ملل غیرفارس میشود بطوریکه در این مناطق شخص حتی پس از خروج از زندان جرات اظهار دوبارهی خواستههایش را ندارد همان بالا بودن هزینهی خواستههای سیاسی مردمی در قانون و بیدادگاههای نظام و کم ارزش بودن این هزینهها در نظر مدافعان حقوقبشر اپوزیسیون ایرانی در خارج است که سبب میشود خفه گاهی که نظام در درون مناطق ملل غیر فارس ایجاد کرده است با چتر سکوت به دور از اخلاق مدافعان حقوقبشر و مشارکت آنها در بایکوت خبری، تکمیل شود و از همه بدتر توجه جهانیان را به حوادثی که موجودیت مرکز را تهدید نمیکند متمرکز سازد.
زمانی که صدور حکم زندان به مدت شش ماه برای یکی از فعالان مرکز، هیاهویی را در دنیا توسط اینان براه میاندازد، حکم اعدام برای پنج جوان تحصیل کردهی عرب اهوازی از شهر خلف آباد در دیده اینان چنان کم ارزش است که چشم بر آن میبندند و بر اعدام بیش از ٦٠ جوان و نوجوان اهوازی در سه سال گذشته، سکوت بر میگزینند تا نظام سفاک در ایران با خیالی راحت جوانان عرب را به خاک و خون کشد.
بدون شک دیدی که تاکنون بواسطه این فعالان حقوقبشر به جهانیان القاء شده است انعکاس دهندهی حقیقت اعتداهای صورت گرفته در حق انسانهایی که مطالباتی در ورای مطالبات مرکزی دارند، نیست. اعتداهای مطرح شده توسط این فعالان حقوقبشر بمراتب کمتر از واقعیت خطرناکی است که روزانه درد و رنجهای فراوانی را برای بخش وسیعی از مردم در ایران در پی دارد. بنابراین اگر حقوقبشر مایه و اساس بنای دموکراسی در کشورها است، حقوقبشر مرکزی شده بهیچوجه نمیتواند اساسی باشد برای سیستمی دموکرات که بتواند حق همهی انسانها در ایران را بدون هیچگونه تبعیضی محقق سازد. حقوقبشر مرکزی شده در ایران که خود مبتنی بر تبعیض است و در مقابل اعتداهای رژیم در حق ملل غیر فارس سکوت میکند و در موارد متعددی در بایکوت خبری اعتداهای خطرناک حقوقی صورت گرفته در حق این ملل سهیم است، چگونه میتواند اساسی باشد برای احقاق حقوق این ملل در ایران. دستگاه حقوقبشر در ایران تا زمانی که دست از تحریف حقایق نکشد و خود را از آلودگی جانبداری منزه نسازد و نتواند بسان آینهای شفاف حقیقت حقوقبشری درون سرتاسر ایران را منعکس سازد، حقوقبشری مرکزی خواهند که تنها به خودیهاخدمت میکند و غیر خودیها را بسان نظام حاکم مورد تبعیض قرار میدهد تا بسان اپوزیسیون سیاسی خود نیز دست به تقسیم ملل در ایران به خودی و غیر خودی، به مرکزی و غیر مرکزی زنند.
بحران اخلاقی فعالان حقوقبشری بحرانی کاملاً ریشهای است که حکایت از بحران عمیقی دارد در رویکرد مرکزی حقوقبشر در میان فعالان حقوقی و سیاسی اپوزیسیون ایرانی. همچنین حکایت از آن دارد که چارچوب فعلی مرکزی حقوقبشر در ایران چارچوبی ناکارآمد و ناسازگار با واقعیت متکثر و متنوع ایران است. تنوع و تعدد خواستههای گروههای مختلف اتنیکی و مذهبی در ایران و عواقب حقوقبشری ناشی از این خواستهها به هیچ وجه با چارچوبی یک جانبهای که تنها مسائل حقوقبشری گروهی خاص را پوشش میدهد امکان مطرح شدن ندارد و این بحران بسان زنگ خطری است برای این مدافعان حقوقبشری مرکز گرا که به آنها گوشزد میکند درد و رنج انسانهای به حاشیه رانده شده در ایران زمانی که به گوش جهانیان برسد دیگر برای فعالان حقوقبشر مرکزی آبرویی نخواهد ماند.