بازتاب راهپیمایی بروکسل
20:50 - 22 اسفند 1391
Unknown Author
مهدی هاشمی
راهپیمایی گسترده بیش از هزار عرب احوازی، تورک، کورد و بلوچ به همراه عربهای سوریه و عراق روز هشتم مارس ٢٠١٣ در برابر مقر اتحادیهی اروپا در بروکسل نقطه عطفی است در تاریخ مبارزات ملل در ایران. اهمیت این حادثه در شرایط اقلیمی و جهانی امروزی واکنشهای تند مرکزگرایان از جمله برخی چپها را برانگیخته است.
گردهم آمدن ملل ایران آن هم به این گستردگی و برگزاری راهپیمایی مشترک به دعوت عربهای احواز با اهدافی کاملا انسانی برگزار شد. این اهداف انسانی عبارت بودند از نجات جان محکومان به اعدام و پایان دادن به سیاستهای غیرانسانی مرکز نظیر محو هویت ملل، ممنوعیت زبان مادری، تبعیض همه جانبه علیه ملل، خشک کردن رودخانههای اقلیم احواز و دریاچهی ارومیه و هور العظیم و نابودی محیطزیست، انتقال آب رودخانهی کارون به شهرهای مرکزی ایران، سرکوب همه جانبهی فعالان فرهنگی و مدنی و سیاسی ملل و برپایی محاکم قرون وسطایی، محرومیت کامل ملل ازتمامی حقوق اولیهی انسانی، تبعیض شدید اقتصادی و جاماندن ملل از توسعه و رشد سریع حاشیه نشینی در مناطق ملل و غیره است.
مهمترین نتیجهی تجمع عظیم ملل ایران در بروکسل، آگاهی جامعهی جهانی از واقعیت چالش مردمی با نظام مرکزی و مطرح شدن بیواسطه خواستههای ملل است. همچنین خودباوری ملل وقویتر شدن گزینهی ائتلاف ملل و مطرح ساختن مستقیم خواستهها بدون نیاز به توسل جستن به اپوزیسیون سیاسی مرکزگرا، از دیگر نتایج مهم این تجمع انسانی باشکوه است.
حقانیت خواستههای مطرح شده در راهپیمایی گستردهی بروکسل و همکاری ملل تحت ستم بدون دخیل ساختن اختلافات ساخته و پرداختهی نظام میان این آنها، واکنشهای تندی را میان مرکزگرایان به راه انداخت و در روزهای آینده شاهد ادامه یافتن این واکنشها نیز خواهیم بود.
مرکزگرایان بدون داشتن هیچگونه دلیلی دم از اتحاد ملل غیرفارس علیه فارسها زدند. در این زمینه باید گفت پیوستن به کمپین علیه سیاستهای غیرانسانی مرکز در حق حاشیه به هیچ وجه به معنای اتحاد علیه ملت فارس نیست. همچنین شرکت در چنین اجتماعات اعتراضی علیه سیاستهای ستم و تبعیض مرکز کاملا اختیاری است و فارسها از شرکت در آن منع نشدهاند. اپوزیسیون سیاسی مرکزگرا میتواند به جای چسبیدن به تاریخ جعلی و هویت ذهنی ایرانی، واقعیت و وجود ملل ایران را به رسمیت شناسد و به این کمپین ملحق شود. پیوستن به کمپین علیه ستم و تبعیض ملی حتما به معنای موافقت با تقسیم ایران نیست. معنای آن میتواند برچیده شدن تمامی انواع تبعیضات مرکز درحق حاشیه و اعتراف به حقوق کامل آنها و برپایی سیستمی غیرمرکزی که حقوق همه را محقق میسازد.
آنچه سبب شده است تا کمپین علیه ستم سیستم مرکزی مختصر به حاشیهنشینان ایران شود، تاکید بیش از حد مرکزگرایان بر حقانیت دیدگاهی است که یا وجود ملل ایران را به رسمیت نمیشناسد و یا آنها ثانوی میداند. آنان همچنان میخواهند با تکیه بر امکانات رسانهای و مادی خود دست به انکار واقعیت زنند و مفاهیم ذهنی و انتزاعی خود را به زور به خورد همه دهند. طبیعی است که این رویکرد یک رویکرد پدرسالارانه است و صاحبان آن خود در جایگاهی والا نسبت به ملل میبینند. آنها خود را مظهر حقوقبشر میدانند بدون آنکه شرح دهند که چرا در فعالیتهای حقوقبشریشان حاشیهی ایران در درجه آخر از اهمیت قرار دارد.
برخلاف فرافکنی مرکزگرایان، ائتلاف ملل ایران در رویارویی با ستم و تبعیض سیستماتیک نظام مرکزی در حق ملل حاشیه ایران یک رویداد تاریخی و نقطه عطفی است در تاریخ مبارزات این ملل. این امر واقعیت نهان چالش اصلی و دامنهدار در ایران را به صحنه علنی و جهانی میکشد و نوع رویکرد جهانیان در برخورد با مسئله ایران را دستخوش تغییر میسازد. بیشک این تغییر بزرگ یک جهش تاریخی در مطرح شدن چالش ریشهای ملل ایران محسوب میشود و حرکتی ساختارشکن و رو به جلو خواهد بود. چنین تغییر محتمل بزرگ در عرصهی سیاسی مخالفت با جمهوری اسلامی، بازیگران فعلی این عرصه را به شدت میهراساند. اپوزیسیون مرکزگرا که دهههاست سعی میکند تا توجه جهان را تنها به خود مختص سازد به هیچ وجه یارای دیدن تغییر قواعد بازی و ورود بازیگران جدید به عرصهی مخالفت با سیستم مرکزی که خود نیز در مرکزیت با آن مشترک است، را ندارد.
گرچه تبعیضگران حاکم هویت فارسی را وسیلهای برای پیادهسازی طرحهای غیرانسانی ستم و تبعیضشان ساختهاند و دارائیهای حاشیه را به سود مرکز مصادره کردهاند که خود سبب شده است تا توسعهی نامتوازن کشور تفاوت آشکار مرکز با حاشیه را برجسته سازد اما ائتلاف ملل ایران علیه اصل ستم و تبعیض ملی است و نه هیچ ملتی. ایجاد عدالت و مساوات خواست تمام بشریت است و تنها کسانی با آن مخالفند که مصالح آنها در بیعدالتی و تبعیض تامین میشود. همچنین گرچه اهانت و تحقیر و انکار وجود ملل ایران در قالب زبان و ادبیات فارسی و تاریخ معاصر ایرانی دههها است که توسط شووینیستها پیریزی شده است، اما حمله ملل به این تلنبار ضدبشری به هیچ وجه حمله به ملت فارس نیست. انسانهای شریف فارس خود نیز نباید اجازه دهند که زبان و ادبیات و فرهنگشان به این تلنبار ضدبشری تحقیر دیگران آلوده شود. بیشک ملل ایران به خوبی ارزش امثال سعدی و مولوی را در قیاس با امثال فردوسی و هدایت و اخوان ثالث و دیگر تحقیرگران بشریت میدانند و بین خیر و شر ادبیات فارسی تمییز قائل میشوند. حمله به پلیدیها و رسوبات نژادپرستانه کاری است که دههها پیش میبایست به گفتمان همهگیر تبدیل میشد تا اینکه امروز شاهد شیوع گفتمان شووینیستی که نوک پیکان آن ملل حاشیه ایران را نشانه رفته است، نباشیم.
ائتلاف احتمالی ملل ایران در برچیدن سیاست ستم و تبعیض ملی نقش بسزایی میتواند داشته باشد. این امر گروههایی را آشفته میسازد که یا از وضعیت ستم و تبعیض فعلی در ایران سودمند هستند و یا چشم سودجویی از چنین تبعیضی را در آینده پس از جمهوری اسلامی دارند.
روشن است که اپوزیسیون مرکزگرا و باستانگرا حاضر نیست تن به تغییرات جدید در عرصهی سیاسی مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی تن دهد و هیاهوی این اپوزیسیون کنشی است مبتنی بر ذهنیگرایی مرکز- باستان گرا. به نظر میرسد انتقال از مرحله ذهنیگرایی به واقعیت مداری برای اپوزیسیون مرکزگرا کار سادهای نباشد که خود حکایت از ایست این جنبش و عدم تواناییاش در تعامل با دورهی جدیدی است که در آن گفتمان مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی قالب مرکزی که پرتنش تنگ شده است، را میدرد تا ارادهی انسانهایی را محقق کند که بیش از نه دهه است به اجبار خاموش شدهاند.
راهپیمایی گسترده بیش از هزار عرب احوازی، تورک، کورد و بلوچ به همراه عربهای سوریه و عراق روز هشتم مارس ٢٠١٣ در برابر مقر اتحادیهی اروپا در بروکسل نقطه عطفی است در تاریخ مبارزات ملل در ایران. اهمیت این حادثه در شرایط اقلیمی و جهانی امروزی واکنشهای تند مرکزگرایان از جمله برخی چپها را برانگیخته است.
گردهم آمدن ملل ایران آن هم به این گستردگی و برگزاری راهپیمایی مشترک به دعوت عربهای احواز با اهدافی کاملا انسانی برگزار شد. این اهداف انسانی عبارت بودند از نجات جان محکومان به اعدام و پایان دادن به سیاستهای غیرانسانی مرکز نظیر محو هویت ملل، ممنوعیت زبان مادری، تبعیض همه جانبه علیه ملل، خشک کردن رودخانههای اقلیم احواز و دریاچهی ارومیه و هور العظیم و نابودی محیطزیست، انتقال آب رودخانهی کارون به شهرهای مرکزی ایران، سرکوب همه جانبهی فعالان فرهنگی و مدنی و سیاسی ملل و برپایی محاکم قرون وسطایی، محرومیت کامل ملل ازتمامی حقوق اولیهی انسانی، تبعیض شدید اقتصادی و جاماندن ملل از توسعه و رشد سریع حاشیه نشینی در مناطق ملل و غیره است.
مهمترین نتیجهی تجمع عظیم ملل ایران در بروکسل، آگاهی جامعهی جهانی از واقعیت چالش مردمی با نظام مرکزی و مطرح شدن بیواسطه خواستههای ملل است. همچنین خودباوری ملل وقویتر شدن گزینهی ائتلاف ملل و مطرح ساختن مستقیم خواستهها بدون نیاز به توسل جستن به اپوزیسیون سیاسی مرکزگرا، از دیگر نتایج مهم این تجمع انسانی باشکوه است.
حقانیت خواستههای مطرح شده در راهپیمایی گستردهی بروکسل و همکاری ملل تحت ستم بدون دخیل ساختن اختلافات ساخته و پرداختهی نظام میان این آنها، واکنشهای تندی را میان مرکزگرایان به راه انداخت و در روزهای آینده شاهد ادامه یافتن این واکنشها نیز خواهیم بود.
مرکزگرایان بدون داشتن هیچگونه دلیلی دم از اتحاد ملل غیرفارس علیه فارسها زدند. در این زمینه باید گفت پیوستن به کمپین علیه سیاستهای غیرانسانی مرکز در حق حاشیه به هیچ وجه به معنای اتحاد علیه ملت فارس نیست. همچنین شرکت در چنین اجتماعات اعتراضی علیه سیاستهای ستم و تبعیض مرکز کاملا اختیاری است و فارسها از شرکت در آن منع نشدهاند. اپوزیسیون سیاسی مرکزگرا میتواند به جای چسبیدن به تاریخ جعلی و هویت ذهنی ایرانی، واقعیت و وجود ملل ایران را به رسمیت شناسد و به این کمپین ملحق شود. پیوستن به کمپین علیه ستم و تبعیض ملی حتما به معنای موافقت با تقسیم ایران نیست. معنای آن میتواند برچیده شدن تمامی انواع تبعیضات مرکز درحق حاشیه و اعتراف به حقوق کامل آنها و برپایی سیستمی غیرمرکزی که حقوق همه را محقق میسازد.
آنچه سبب شده است تا کمپین علیه ستم سیستم مرکزی مختصر به حاشیهنشینان ایران شود، تاکید بیش از حد مرکزگرایان بر حقانیت دیدگاهی است که یا وجود ملل ایران را به رسمیت نمیشناسد و یا آنها ثانوی میداند. آنان همچنان میخواهند با تکیه بر امکانات رسانهای و مادی خود دست به انکار واقعیت زنند و مفاهیم ذهنی و انتزاعی خود را به زور به خورد همه دهند. طبیعی است که این رویکرد یک رویکرد پدرسالارانه است و صاحبان آن خود در جایگاهی والا نسبت به ملل میبینند. آنها خود را مظهر حقوقبشر میدانند بدون آنکه شرح دهند که چرا در فعالیتهای حقوقبشریشان حاشیهی ایران در درجه آخر از اهمیت قرار دارد.
برخلاف فرافکنی مرکزگرایان، ائتلاف ملل ایران در رویارویی با ستم و تبعیض سیستماتیک نظام مرکزی در حق ملل حاشیه ایران یک رویداد تاریخی و نقطه عطفی است در تاریخ مبارزات این ملل. این امر واقعیت نهان چالش اصلی و دامنهدار در ایران را به صحنه علنی و جهانی میکشد و نوع رویکرد جهانیان در برخورد با مسئله ایران را دستخوش تغییر میسازد. بیشک این تغییر بزرگ یک جهش تاریخی در مطرح شدن چالش ریشهای ملل ایران محسوب میشود و حرکتی ساختارشکن و رو به جلو خواهد بود. چنین تغییر محتمل بزرگ در عرصهی سیاسی مخالفت با جمهوری اسلامی، بازیگران فعلی این عرصه را به شدت میهراساند. اپوزیسیون مرکزگرا که دهههاست سعی میکند تا توجه جهان را تنها به خود مختص سازد به هیچ وجه یارای دیدن تغییر قواعد بازی و ورود بازیگران جدید به عرصهی مخالفت با سیستم مرکزی که خود نیز در مرکزیت با آن مشترک است، را ندارد.
گرچه تبعیضگران حاکم هویت فارسی را وسیلهای برای پیادهسازی طرحهای غیرانسانی ستم و تبعیضشان ساختهاند و دارائیهای حاشیه را به سود مرکز مصادره کردهاند که خود سبب شده است تا توسعهی نامتوازن کشور تفاوت آشکار مرکز با حاشیه را برجسته سازد اما ائتلاف ملل ایران علیه اصل ستم و تبعیض ملی است و نه هیچ ملتی. ایجاد عدالت و مساوات خواست تمام بشریت است و تنها کسانی با آن مخالفند که مصالح آنها در بیعدالتی و تبعیض تامین میشود. همچنین گرچه اهانت و تحقیر و انکار وجود ملل ایران در قالب زبان و ادبیات فارسی و تاریخ معاصر ایرانی دههها است که توسط شووینیستها پیریزی شده است، اما حمله ملل به این تلنبار ضدبشری به هیچ وجه حمله به ملت فارس نیست. انسانهای شریف فارس خود نیز نباید اجازه دهند که زبان و ادبیات و فرهنگشان به این تلنبار ضدبشری تحقیر دیگران آلوده شود. بیشک ملل ایران به خوبی ارزش امثال سعدی و مولوی را در قیاس با امثال فردوسی و هدایت و اخوان ثالث و دیگر تحقیرگران بشریت میدانند و بین خیر و شر ادبیات فارسی تمییز قائل میشوند. حمله به پلیدیها و رسوبات نژادپرستانه کاری است که دههها پیش میبایست به گفتمان همهگیر تبدیل میشد تا اینکه امروز شاهد شیوع گفتمان شووینیستی که نوک پیکان آن ملل حاشیه ایران را نشانه رفته است، نباشیم.
ائتلاف احتمالی ملل ایران در برچیدن سیاست ستم و تبعیض ملی نقش بسزایی میتواند داشته باشد. این امر گروههایی را آشفته میسازد که یا از وضعیت ستم و تبعیض فعلی در ایران سودمند هستند و یا چشم سودجویی از چنین تبعیضی را در آینده پس از جمهوری اسلامی دارند.
روشن است که اپوزیسیون مرکزگرا و باستانگرا حاضر نیست تن به تغییرات جدید در عرصهی سیاسی مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی تن دهد و هیاهوی این اپوزیسیون کنشی است مبتنی بر ذهنیگرایی مرکز- باستان گرا. به نظر میرسد انتقال از مرحله ذهنیگرایی به واقعیت مداری برای اپوزیسیون مرکزگرا کار سادهای نباشد که خود حکایت از ایست این جنبش و عدم تواناییاش در تعامل با دورهی جدیدی است که در آن گفتمان مخالفت با رژیم جمهوری اسلامی قالب مرکزی که پرتنش تنگ شده است، را میدرد تا ارادهی انسانهایی را محقق کند که بیش از نه دهه است به اجبار خاموش شدهاند.