با یک نامه جعلی و نقل دو خاطره از رفسنجانی و احمد خمینی، خامنهای به رهبری انتخاب شد
14:57 - 14 خرداد 1393
Unknown Author
مهران مصطفوی
موضوع این نوشته برگی مهم از تاریخ ایران را است. سعی بر این شده که در این یادداشت، ماجرای به رهبری رسیدن آقای خامنهای به طور روشن و با به دست دادن دلائل و مدارک در اختیار افکار عمومی گذاشته شود. بویژه اینکه نسل جوان ایران در جامعهی استبدادزده، از حقایق بسیاری اطلاع ندارد، حقایقی که اطلاع به موقع از آنان میتوانستند و میتوانند در تصمیم گیریها و حرکتها تعیین کننده باشند. لازم است در آغاز، برای درک ماجرایی که ۲۱ سال پیش بوقوع پیوسته است، چند نکته را به اختصار یاد آور شوم :
وضعیت جسمانی آقای خمینی در ماههای آخر عمر
آقای خمینی، در ماههای آخر عمر بسیار ضعیف شده بود و رژیم، بیمارستان مجهزی در جماران دایر کرده بود که بتوان او را مداوا کرد. دختر آیتالله خمینی، خانم زهرا مصطفوی، وجود بیمارستان مجهز اختصاصی با یک تیم مجرب پزشکی در جماران را بعد از فوت آیتالله خمینی مورد تأئید قرار داد. در کتاب خاطرات، نوشتهی آقای منتظری، در این باره چنین میخوانیم:
\"همهی اشکالها بر سر این است که امام در این یکی دو سال آخر از مسائل منقطع شده بودند، همانگونه که عرض کردم، قائم مقام وزیر وقت اطلاعات، آقای فلاحیان چنانکه از او نقل کردند، میگوید در این سالهای آخر کارهایی را که با امام داشتیم با احمد آقا حل و فصل میکردیم، بقیهی مسائل هم همینطور بود، سایر وزرا هم همینطور بودند، امام در این اواخر مریض بودند و با سفارش پزشکها ایشان را حتی المقدور از مسائل دور نگه میداشتند)\"ص ۳۲۲، خاطرات آیتالله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی)
وصیتنامهی آقای خمینی
در انتهای وصیت نامهی آقای خمینی، چنین آمده است :
\"اکنون که من (خمینی) حاضرم، بعضی نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من بر حجم آن افزوده شود، لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت داده شده و یا میشود، مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط من و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم\". خمینی لازم دیده بود این تذکر را قبل از مرگ بدهد. طبق این وصیتنامه نقل قول از او برای اتخاذ یک تصمیم ممکن نبود همانطور که جلوتر خواهیم دید فردای مرگ او سفارشش زیر پا گذاشته میشود.
مشخصات رهبری، طبق قانون اساسی در زمان مرگ آقای خمینی
زمانی که سیدعلی خامنهای توسط مجلس خبرگان به رهبری انتخاب شد، قانون اساسیای جاری همان قانون اساسی بود که در اول انقلاب به تصویب رسیده بود.
بند ۵ قانون اساسی چنین بود :
\" در زمان غیبت حضرت ولی عصر، عجل الله تعالی فرجه، در جمهوری اسلامی ایران، ولایت امر و امامت امت بر عهدهی فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، مدیر، و مدبر است که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند، و در صورتی که هیچ فقیهی دارای چنین اکثریتی نباشند، رهبر یا شورای رهبری مرکب از فقهای واجدالشرایط بالا طبق اصل یکصد و هفتم متعهد آن میگردد\".
در اصل ۱۰۷ همان قانون اساسی نیز چنین آمده است :
\"هر گاه یک مرجع را دارای برجستگی خاص برای رهبری بیابند، او را به عنوان رهبر مردم معرفی مینمایند، وگرنه سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به عنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی میکنند. و بالاخره اصل ۱۰۹ قانون اساسی شرایط و صفات رهبری را مشخص کرده بود :
۱ ـ صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتا و مرجعیت
۲ ـ بینش سیاسی و اجتماعی و شجاعت و قدرت و مدیریت کافی برای رهبری
نامهای از خمینی که از منتظری قبل از عزلش پس گرفته میشود
همانطور که مشخص است، طبق اصول بالا، رهبر باید صاحب فتوا و مرجع باشد.
حال باتوجه به سه نکتهی بالا، روند رویدادها که به رهبر شدن خامنهای انجامید را در نظر بگیریم:
٧ فروردین ۱۳۶۸ ـ آقای منتظری زیر فشار و تهدید از سمت جانشینی ولایت فقیه استعفا میدهد. این رویداد خود بسیار مفصل است که جهت جلوگیری از تطویل کلام، به آن در این یادداشت نمیپردازیم. تنها یک نکته را که در رابطه با بقیهی مطلب است از کتاب خاطرات آیتالله منتظری نقل میکنیم که به موضوع این مقاله مرتیب است. ایشان در کتاب خود چنین آورده است:
\"یک روز آقای سید سراج الدین موسوی، یک پاکتی از امام خطاب به من آورد که در آن هم چسبانده و لاک و مهر شده بود و روی آن نوشته بودند : \" این نامه را پس از مرگ من باز کنید\". و من ( آقای منتظری) از محتوای آن اطلاع نداشتم تا اینکه آقای محمد علی انصاری، در تاریخ ۲۸ اسفندماه ۶۷ آمد اینجا و گفت :\"امام فرمودهاند شما آن نامه را بدهید\". من به آقای انصاری گفتم شما یک رسید بدهید، او یک رسید نوشت و داد و من آن نامه را به او دادم\".
در آن نامه چه نوشته بود تا به امروز معلوم نیست. اما اگر خمینی نامهای پیش منتظری گذاشته است که میخواهد بعد از مرگش خوانده شود نشان از اعتماد خمینی به منتظری میکند. اگر فقط جهت اعتماد بود خمینی نامه را پیش احمد خمینی میگذاشت پس گذاشتن نامه نزد منتظری یعنی گذاشتن نامه نزد جانشین خود. نتیجه اینکه تا اسفند ۶۷ یعنی ۴ ماه قبل از مرگ آقای خمینی منتظری جانشین و معتمد او محسوب میشد. اما طرح کنار گذاشتن منتظری کلید خورده بود و او حدود ۱۰ روز بعد از اینکه نامه لاک و مهر شده را از او پس میگیرند عزل میشود.
۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ ـ آقای خمینی ۲۰ نفر را به عنوان \" شورای بازنگری قانون اساسی\" تعیین میکند و از مجلس میخواهد ۵ نفر دیگر به آنها اضافه کند.
۳ خرداد ۱۳۶۸ ـ آقای خمینی را عمل جراحی میکنند. دخترش گفت که تا قبل از مرگ ۵ بار دچار حملهی قلبی شده بود. به احتمال قوی روز ۱۳ خرداد، آیتالله خمینی فوت میکند.
۱۴ خرداد ۱۳۶۸ ـ ساعت ۵ صبح خبر فوت آقای خمینی را منتشر میکنند.
۱۴ خرداد ۱۳۶۸ ـ مجلس خبرگان، بر خلاف قانون اساسی وقت، سید علی خامنهای که صلاحیت افتا و مرجعیت نداشت را به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب میکند.
صحنه جالبی که ایرانیان از آن زمان بیاد دارند مربوط به نماز خواندن بر جنازه آقای خمینی بود. با اینکه مجلس خبرگان رهبر جدید خامنهای را انتخاب کرده بود اما نماز را آیتالله گلپایگانی یکی از مراجع تقلید وقت میخواند و خامنهای پشت سر او به نماز ایستاد. این صحنه بخوبی بیانگر عدم مشروعیت شرعی خامنهای بود، \"ولی امر مسلمین جهان\" در نماز به فرد دیگری اقتدا میکرد.
۹ تیر ماه ۶۸، شورای بازنگری قانون اساسی طرح خود را بیرون میدهد.
این طرح همان قانون اساسی فعلی است که در آن شرط \"مرجع\" بودن رهبر را برداشته و اختیارات بسیار وسیعی به او دادند. البته در متنی که این شورا بیرون داد، کلمهی \"مطلقه\" در کنار ولایت فقیه وجود نداشت.
بعد از مرگ آقای خمینی ماجرای تعیین رهبر در مجلس خبرگان بالا میگیرد و در حین بحث در این باره، هاشمی رفسنجانی یکباره نامهای از خمینی خطاب به شورای بازنگری قانون اساسی را قرائت میکند. متن نامهی منسوب به خمینی به مشکینی که در آن زمان رئیس مجلس خبرگان بود چنین است :
\"پس از عرض سلام، خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان کنم. هرگونه آقایان صلاح دانستند، عمل کنند. من دخالتی نمیکنم. فقط در مورد رهبری، ما نمیتوانیم نظام اسلامیمان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامیمان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأئید خبرگان سراسر کشور، کفایت میکند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، تا رهبری را بر عهده بگیرد، قهراً او مورد قبول مردم است. در اینصورت او ولی منتخب مردم میشود و حکمش نافذ است. در اصل قانون اساسی من این را گفتم، ولی دوستان در شرط مرجعیت پافشاری کردند. من هم قبول کردم. من در آن هنگام میدانستم که این در آیندهی نه چندان دور، قابل پیاده شدن نیست. توفیق آقایان را از درگاه خداوند متعال خواستارم. ۱۹اردیبهشت ۱۳۶۸ ، روحاللهالموسوی الخمینی\".
لازم به یادآوری است که قبل از آن، مسلمانان لبنانی، استفتائی از آیتالله خمینی دربارهی رابطهی رهبر و مرجع تقلید چاپ کرده بودند. آیتالله خمینی به وضوح در آن فتوا چنین جواب داده بود:
\" بسم الله الرحمن الرحیم
مرجع تقلید جامع الشرایط، همان رهبر سیاسی است، و بین آنها تفاوت نیست ( از کتاب مذاکرات برای بازنگری قانون اساسی).
حال ببینیم در مجلسی که خامنهای را رهبر کرد چه گذشته بود. علی اکبر قریشی، عضو آن زمان مجلس خبرگان، ماجرای انتخاب شدن خامنهای را این چنین شرح داد ( تیر ماه ۶۸ ، \"کیهان\" و دیگر مطبوعات ایران ):
\"وقتی قرار شد که رهبر جمهوری اسلامی مرجع نباشد، گفته شد چرا حاج احمد آقا فرزند امام رهبر نشود؟! پس از صحبتهای موافق و مخالف، رأی گرفتند، رأی نیاورد. بعد گفتند شورا باشد. شورایی پیشنهاد شده از ۳ نفر مشکینی و موسوی اردبیلی و خامنهای. رأی گرفتند، رأی نیاورد. بعد گفتند دو نفر دیگر، رفسنجانی و احمد خمینی هم به آن سه نفر اضافه شود و شورا پنج نفری شود.
این پیشنهاد نیز ۴۴ رأی بیشتر نیاورد و رد شد. بالاخره رهبری شخص آقای خامنهای پیشنهاد شد و ۶۱ رأی آورد\"!!!
براستی اگر خمینی خامنهای را به عنوان جانشین خود منسوب کرده بود و یا خواستار بود که او جانشین شود چه نیازی به این رای گیریها بود. چرا احمد خمینی که از خواسته پدرش باید اطلاع داشه باشد کاندید شد؟ و چرا رفسنجانی که بعد خاطرهای از خمینی برای تقویت کاندیداتوری خامنهای نقل کرد کاندید شد؟ جواب این سئوالها مشخص است و آن اینکه خمینی کسی را برای جانشینی در نظر نداشت. در اینجا لازم است توجه خوانندگان را به این مطلب جلب کنم که احمد خمینی حتی مجتهد هم نبود، پس اگر نامهی خمینی صحت داشت، چگونه ممکن بود رهبری احمد خمینی مطرح شود؟!.
آیا همین خود دلیلی بر جعلی بودن نامهی منسوب به خمینی نیست؟! در اینجا لازم است گفته شود که احمد خمینی تمایل شدید داشت که جانشین پدرش شود و حتی گفته شده است مقدار زیادی پوسترهای او را چاپ کرده بودند، اما او موفق نشد نظر خبرگان را جلب کند. از سوی دیگر هاشمی رفسنجانی چشم به ریاست جمهوری دوخته بود و با توجه به اینکه بر اختیارات رئیس جمهوری در قانون اساسی جدید افزوده و پست نخست وزیر هم حذف شده بود، او گمان میکرد که با وجود رهبری آلت دست میتواند تمامی قدرت را در دست داشته باشد. از این رو به کمک خامنهای میآید و برای اینکه رای به او مسلم شود رفسنجانی خاطرهای را از خمینی نقل میکند و احمد خمینی که دیگر امیدی به رهبر شدن نداشت نیز دخالت میکند. نقل این خاطرهها برای تعیین رهبر بدون سند و مدرک و هم خلاف وصیتنامه آقای خمینی بود. در اینباره در سایت رسمی خامنهای میخوانیم:
آقای هاشمی رفسنجانی در یکی از سخنان خود، با اشاره به نخستین جلسهای که برای حل مشکل قائم مقام رهبری در محضر امام برگزار شده بود و در آن جلسه سران سه قوه و حاج احمد آقا خمینی؛ و آقای مهندس میرحسین موسوی (نخست وزیر وقت) هم حضور داشتند، میگوید:
\"رهبری آیتالله خامنهای را اولین بار امام مطرح فرمودند، در حالی که هیچکدام از ما اساساً تصوری از این موضوع نداشتیم
ایشان همچنین اضافه میکند\" مسأله دوم ما این بود که کسی را برای رهبری بعد از امام[ نداشتیم. یکی از بحثها، همان جا همین بود که در آن جلسه ما گفتیم که خوب چه کسی؟ ما که آقایان را میشناسیم، ما که علمأ را میشناسیم، ما که همکارانمان را میشناسیم، چنین چیزی نمیشود. در آن جلسه بود که ایشان (امام خمینی ره) فرمودند: \"همین آقای خامنهای\" به هر حال اولین بار امام فرمودند، ما اصلاً چنین تصوری نداشتیم، برای ما که غیرمنتظره بود و برای شخص رهبری هم اصلاً شوکآور بود\". هاشمی رفسنجانی، خطبههای نماز جمعه تهران، ۷ آذر .۱۳۷۶.
همچنین احمد خمینی، در حضور خبرگان گفت: وقتی حضرت آیتالله خامنهای در سفر به کره شمالی بودند، امام گزارشهای آن سفر را از تلویزیون میدیدند، آن منظره دیدار از کره، استقبال مردم یا سخنرانیها و مذاکرات ایشان در آن سفر خیلی برایشان جالب بود و فرموده بودند: \"الحق که ایشان شایستگی رهبری را دارند\".
اما اگر این خاطرهها درست بودند و نظر خمینی خامنهای بوده است چرا ۳ بار در مجلس خبرگان رایگیری شد چرا احمد خمینی نامزد رهبری بود و چرا جمع سه نفری و سپس ۵ نفری را میخواستند رهبر کنند و چرا این خاطرهها از همان اول نقل نشد؟ خصوصا اینکه چند ماه قبل از آن آقای خمینی به خامنهای تشر زده بود و آن هم در مسئله اختیارات ولی فقیه در مورد حکم حکومتی.
آقای خمینی به خامنهای اعتراض میکند
با نامه جعلی و نقل ایند و خاطره خامنهای به رهبری انتخاب میشود. اما آقای خمینی چند ماه قبل از فوتش در نامهای علنی به خامنهای بشدت اعتراض میکند. او در تاریخ ۱۶ دى ۱۳۶۶ یعنی ۴ ماه قبل از مرگ به خامنهای که در باره حکم حکومتی نظری مخالف خمینی داشت مینویسد:
\"از بیانات جنابعالی در نماز جمعه این طور ظاهر مىشود که شما حکومت را که به معناى ولایت مطلقهاى که از جانب خدا به نبى اکرم- صلى الله علیه و آله و سلم- واگذار شده و اهمّ احکام الهى است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمىدانید. و تعبیر به آنکه اینجانب گفتهام حکومت در چهارچوب احکام الهى داراى اختیار است به کلى برخلاف گفتههاى اینجانب بود. اگر اختیاراتِ حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرضِ حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوّضه به نبى اسلام -صلى الله علیه و آله و سلم- یک پدیده بىمعنا و محتوا باشد و اشاره مىکنم به پیامدهاى آن، که هیچ کس نمىتواند ملتزم به آنها باشد…. باید عرض کنم حکومت، که شعبهاى از ولایت مطلقه رسول الله- صلى الله علیه وآله و سلم- است، یکى از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج است. حاکم مىتواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم مىتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدى که ضِرار باشد، در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت مىتواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند. و مىتواند هر امرى را، چه عبادى و یا غیر عبادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى که چنین است جلوگیرى کند. حکومت مىتواند از حج، که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى کند. آنچه گفته شده است تاکنون، و یا گفته مىشود، ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض مىکنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است. و بالاتر از آن هم مسائلى است، که مزاحمت نمىکنم\".
اگر خمینی خامنهای را برای پست ولایت فقیه در نظر داشت آیا علنی مینوشت که او ولایت فقیه را نفهمیده است؟ در اینجا لازم است یادآوری شود همانطور که از نامه بالا مشهود است حکم حکومتی و ولایت مطلقه فقیه را آقای خمینی بود که در ایران عمل و مطرح کرد و نه آقای خامنهای . این خمینی بود که فقیه را بالاتر از قانون اساسی میدانست و خامنهای دنبالهرو اوست.
ماجرای مراجعه آقای بنی صدر به متخصصین خط
بعد از انتخاب خامنهای توسط مجلس خبرگان بر طبق نامهی منسوب به آقای خمینی، در خارج از کشور در هفتهی اول تیر ماه، آقای ابوالحسن بنی صدر، دستنویس نامه آقای خمینی به مشکینی که در روزنامهها چاپ شده بود را به همراه دستخط دیگری از او که چند ماه قبل از آن نامه نوشته شده بود ( شعری که او به دست خود نوشته بود ) و همچنین دستخط احمد خمینی را به یک وکیل پایه یک دادگستری فرانسه میدهد تا از کارشناسان بینالمللی خط مربوط در وزارت دادگستری فرانسه، دربارهی دستخط آیتالله خمینی تحقیق شود. وکیل دادگستری که حاضر نبود نامش فاش شود، برای اطمینان به دو خطشناس رسمی و بینالمللی مراجعه میکند. پاسخ هر دو خطشناس، شکی باقی نمیگذاشت! هر دو بر این نظر بودند که نامهی نوشته شده: \"مسلماً دستخط آیتالله خمینی نیست!\" و نیز \"به احتمال زیاد، نامه را احمد خمینی نوشته است \".! آنها معتقد بودند که کسی که نامه را نوشته حدود سی سال از سن آقای خمینی باید کمتر داشته باشد! بعد از آنکه وکیل فرانسوی گزارش خطشناسان را به آقای بنی صدر داد ایشان در همان زمان چند مصاحبه با رادیوهای فارسی زبان، موضوع جعلی بودن نامهی منسوب به آقای خمینی را عنوان میکنند. یکی از مصاحبهها با روزنامهی معتبر \" لوموند \" انجام شد.
خبرنگار لوموند بعد از کسب اطمینان کامل از قضیه چنین نوشت (روزنامهی فرانسوی لوموند تاریخ ۲۹ ژوئیهی ۱۹۸۹ برابر ۷ مرداد ۶۸):
\"تعیین حجهَ الاسلام خامنهای به عنوان رهبر، بر خلاف قانون اساسی بود. همهی دنیا میدانست که وی دارای هیچیک از صفاتی نیست که اصل ۵ قانون اساسی ایران، برای رهبر قرار داده است. بدینسان انتصاب خامنهای زوری بود! شاید به پرهیز از خلأ سیاسی توجیه میشد. امروز میدانیم که این امر بدون \" جعلی \" که \"رفسنجانی \" در فردای مرگ امام در جلسهی فوقالعادهی مجلس خبرگان کرد، شدنی نبود. در این جلسه که با شتاب تمام تشکیل داده بودند، رئیس مجلس دستنویسی از امام را به مجلس نشان دادند که به تاریخ ۲۸ آوریل ۱۹۸۹ به آیتالله مشکینی نوشته شده بود … ، جعلی بودن نامه را خطشناسان پاریسی تصدیق کردند. خط شعر آیتالله خمینی و نامهها را رئیس جمهور سابق، بنی صدر، در اختیار کارشناسان قرار داد و آنها تصدیق کردند که نامه به مشکینی را شخصی نوشته است که دست کم ۳۰ سال جوانتر از نویسندهی خطی بوده که شعر را نوشته است. کارشناسان دو خط، یکی خط نامهی آیتالله خمینی به مشکینی، و دیگری خطی از آقای احمد خمینی را سخت مشابه یافتند\" .
دو اتفاق دیگر که جعلی بودن نامه را تاکید میکرد
اما ماجرا به اینجا ختم نشد، دو موضوع دیگر پیش آمد که دیگر کوچکترین شکی برای گردانندگان روزنامهی فرانسوی لوموند باقی نگذاشت و نور جدیدی بر حقیقت تاباند. اولین ماجرا مربوط به واکنش سفارت ایران در فرانسه بود. پس از درج مقالهی روزنامهی لوموند، سفارت ایران در فرانسه، به روزنامهی فرانسوی لوموند شدیداً اعتراض میکند. روزنامهی لوموند که از جهت کار کارشناسان خطشناس مطمئن بود به سفارت ایران پیشنهاد میدهد که اگر اعتراضی دارند، به دادگاه شکایت برند تا ماجرا در دادگاه حل شود. اما سفارت ایران که میدانست در صورت به دادگاه رفتن، آبروریزی بسیار بزرگی برای حاکمیت ایران پیش خواهد آمد، از اینکار سر باز زد و دیگر سخنی در اینباره نراند و اعتراض خود را به روزنامه لوموند پیگیری نکرد.
ماجرای دوم، مدتی بعد از اعتراض سفارت ایران پیش آمد. ژان گراس، مخبر وقت روزنامه لوموند، هادی غفاری را در یمن ملاقات میکند و موضوع جعلی بودن نامهی خمینی را با او مطرح میکند. به گفتهی ژان گراس، هادی غفاری که از مقالهی لوموند بیخبر بود، از اینکه او (ژان گراس) از جعلی بودن نامه اطلاع داشت، بسیار متعجبانه از ژان گراس میپرسد که : \"شما از کجا اطلاع پیدا کردید؟! \" این عکسالعمل هادی غفاری دیگر کوچکترین شکی در جعلی بودن نامهی منسوب به آیتالله خمینی باقی نمیگذاشت.
لازم به یاد آوری این نکته است که آقای منتظری در کتاب خاطرات خود مورد دیگری را از جعل نامه به دست میدهد. مسئله، مربوط به نامهی توهین آمیز منسوب به خمینی به تاریخ ۶ فروردین ۶۸ خطاب به آقای منتظری است. در صفحهی ۳۳۱ کتاب ایشان چنین میخوانیم :
\" … پس از سر و صداها در مجلس، نامهای به نام مرحوم امام به تاریخ فوق( ۶ فروردین ۶۸) خطاب به نمایندگان مجلس منتشر شد، ولی آقایانی که کارشناسی کرده و خط امام را با خط حاج احمد آقا مقایسه کردهاند، اظهار میدارند که خط نامه، خط حاج احمد آقا میباشد ، حالا با نظر امام بوده یا نه، العلم عند الله … \".
با توجه به داههای بالا آیا برای کسی شکی باقی میماند که :
۱ ـ خامنهای خلاف قانون اساسی آن زمان به رهبری منصوب شد!
۲ ـ برای توجیه کار خلاف قانون اساسی و عوض کردن قانون اساسی و موجه جلوه دادن رهبری خامنهای، هاشمی رفسنجانی به کمک احمد خمینی، از آیتالله خمینی نامه جعل میکنند! البته این نامه را ممکن است احمد برای خود جعل کرده باشد و ما اطلاع لازم را در اینباره نداریم.
هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه چه گفت؟
اما هاشمی رفسنحانی خامنهای را بر احمد ترجیح داد زیرا آن زمان گمان میکرد براحتی میتواند خامنهای را کنترل کند و تمام قدرت را در دست بگیرد. در پایان لازم است سخنان نماز جمعهی آن زمان هاشمی رفسنجانی را از نظر خوانندگان بگذرانیم، تا نقش او را در این بازی بزرگ خاطر نشان کنیم. او در اولین خطبهی نماز جمعهی بعد از انتخاب علی خامنهای به رهبری چنین گفت:
\" آقای خامنهای، از لحاظ منطق، عقل، حساب و کتاب و شرع، بر کسی که این شرایط را ندارد مقدم خواهد بود. از نظر شرعی کار ما محکم است، چون ایشان مجتهد نافذ است. از لحاظ راهنمایی امام هم با نامهای که خواندم و نکتههایی که نقل کردم، دست پری دارم. فقط میتوانند از نظر قانون اساسی اشکال کنند، که شرط مرجعیت را از قانون اساسی حذف کردهاند، که این هم در طول دوران انقلاب بارها و بارها امام در مورد قانون اساسی اجازه دادند که ما با اجازهی امام در قانون اساسی چیزهایی را ندیده میگرفتیم. این چیز تازهای نیست که بگویند\".!
خواننده محترم با خواندن این مطلب بهتر به نقش رفسنجانی پی میبرد. او میخواست رئیس جمهور پر قدرتی باشد و با یک رهبریی خاصیت بر ایران حکومت کند. اما بعد از مدتی خامنهای دیگر نقشی را که رفسنجانی میخواست بازی نکرد. و روابط پیچیده این دو فعلا به این وضعیت رسیده است که اکنون شاهد آن هستیم و حال این روزها هاشمی در خواب از خمینی استمداد میطلبد.
آیا علی خامنهای گمان میکند تاریخ را هم میتوان تحریف کرد؟! آیا مردم فراموش خواهند کرد که خامنهای، خلاف قانون اساسی و با نامهی جعلی، رهبر مسلمانان جهان شد؟!!! ولایت فقیه، خود جعلی بود در اسلام، و ولی فقیه هم همانطور که در بالا آمد، با جعل نامهای به رهبری رسید. آیا رهبری او جعل در جعل نیست؟!!!
توضیح نویسنده: این مقاله برای اولین بار ۷ سال پیش در نشریه انقلاب اسلامی منتشر شد و برخی از سایتها در خارج از کشور آن را با نام و یا بدون نام نویسنده درج کردند. بعلت اهمیت مسئله و بویژه حضور نسل جوان در صحنه سیاست مقاله با مقداری تصحیح و تکمیل دوباره انتشار میدهم. یادآور میشود تمام کسانی که از دور و یا نزدیک در این ماجرا شرکت داشتهاند و یا اطلاعی در دست دارند باید به وظیفه خود عمل کنند و این اطلاعات را در اختیار ملت ایران قرار دهند. در زیر نامه منسوب به خمینی به مشکینی ( نشریه انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۸) و مقاله روزنامه لوموند که از آرشیو اینترنتی آن گرفته شده است درج میشود).
موضوع این نوشته برگی مهم از تاریخ ایران را است. سعی بر این شده که در این یادداشت، ماجرای به رهبری رسیدن آقای خامنهای به طور روشن و با به دست دادن دلائل و مدارک در اختیار افکار عمومی گذاشته شود. بویژه اینکه نسل جوان ایران در جامعهی استبدادزده، از حقایق بسیاری اطلاع ندارد، حقایقی که اطلاع به موقع از آنان میتوانستند و میتوانند در تصمیم گیریها و حرکتها تعیین کننده باشند. لازم است در آغاز، برای درک ماجرایی که ۲۱ سال پیش بوقوع پیوسته است، چند نکته را به اختصار یاد آور شوم :
وضعیت جسمانی آقای خمینی در ماههای آخر عمر
آقای خمینی، در ماههای آخر عمر بسیار ضعیف شده بود و رژیم، بیمارستان مجهزی در جماران دایر کرده بود که بتوان او را مداوا کرد. دختر آیتالله خمینی، خانم زهرا مصطفوی، وجود بیمارستان مجهز اختصاصی با یک تیم مجرب پزشکی در جماران را بعد از فوت آیتالله خمینی مورد تأئید قرار داد. در کتاب خاطرات، نوشتهی آقای منتظری، در این باره چنین میخوانیم:
\"همهی اشکالها بر سر این است که امام در این یکی دو سال آخر از مسائل منقطع شده بودند، همانگونه که عرض کردم، قائم مقام وزیر وقت اطلاعات، آقای فلاحیان چنانکه از او نقل کردند، میگوید در این سالهای آخر کارهایی را که با امام داشتیم با احمد آقا حل و فصل میکردیم، بقیهی مسائل هم همینطور بود، سایر وزرا هم همینطور بودند، امام در این اواخر مریض بودند و با سفارش پزشکها ایشان را حتی المقدور از مسائل دور نگه میداشتند)\"ص ۳۲۲، خاطرات آیتالله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی)
وصیتنامهی آقای خمینی
در انتهای وصیت نامهی آقای خمینی، چنین آمده است :
\"اکنون که من (خمینی) حاضرم، بعضی نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من بر حجم آن افزوده شود، لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت داده شده و یا میشود، مورد تصدیق نیست مگر آنکه صدای من یا خط من و امضای من باشد، با تصدیق کارشناسان، یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم\". خمینی لازم دیده بود این تذکر را قبل از مرگ بدهد. طبق این وصیتنامه نقل قول از او برای اتخاذ یک تصمیم ممکن نبود همانطور که جلوتر خواهیم دید فردای مرگ او سفارشش زیر پا گذاشته میشود.
مشخصات رهبری، طبق قانون اساسی در زمان مرگ آقای خمینی
زمانی که سیدعلی خامنهای توسط مجلس خبرگان به رهبری انتخاب شد، قانون اساسیای جاری همان قانون اساسی بود که در اول انقلاب به تصویب رسیده بود.
بند ۵ قانون اساسی چنین بود :
\" در زمان غیبت حضرت ولی عصر، عجل الله تعالی فرجه، در جمهوری اسلامی ایران، ولایت امر و امامت امت بر عهدهی فقیه عادل و با تقوی، آگاه به زمان، مدیر، و مدبر است که اکثریت مردم او را به رهبری شناخته و پذیرفته باشند، و در صورتی که هیچ فقیهی دارای چنین اکثریتی نباشند، رهبر یا شورای رهبری مرکب از فقهای واجدالشرایط بالا طبق اصل یکصد و هفتم متعهد آن میگردد\".
در اصل ۱۰۷ همان قانون اساسی نیز چنین آمده است :
\"هر گاه یک مرجع را دارای برجستگی خاص برای رهبری بیابند، او را به عنوان رهبر مردم معرفی مینمایند، وگرنه سه یا پنج مرجع واجد شرایط رهبری را به عنوان اعضای شورای رهبری تعیین و به مردم معرفی میکنند. و بالاخره اصل ۱۰۹ قانون اساسی شرایط و صفات رهبری را مشخص کرده بود :
۱ ـ صلاحیت علمی و تقوایی لازم برای افتا و مرجعیت
۲ ـ بینش سیاسی و اجتماعی و شجاعت و قدرت و مدیریت کافی برای رهبری
نامهای از خمینی که از منتظری قبل از عزلش پس گرفته میشود
همانطور که مشخص است، طبق اصول بالا، رهبر باید صاحب فتوا و مرجع باشد.
حال باتوجه به سه نکتهی بالا، روند رویدادها که به رهبر شدن خامنهای انجامید را در نظر بگیریم:
٧ فروردین ۱۳۶۸ ـ آقای منتظری زیر فشار و تهدید از سمت جانشینی ولایت فقیه استعفا میدهد. این رویداد خود بسیار مفصل است که جهت جلوگیری از تطویل کلام، به آن در این یادداشت نمیپردازیم. تنها یک نکته را که در رابطه با بقیهی مطلب است از کتاب خاطرات آیتالله منتظری نقل میکنیم که به موضوع این مقاله مرتیب است. ایشان در کتاب خود چنین آورده است:
\"یک روز آقای سید سراج الدین موسوی، یک پاکتی از امام خطاب به من آورد که در آن هم چسبانده و لاک و مهر شده بود و روی آن نوشته بودند : \" این نامه را پس از مرگ من باز کنید\". و من ( آقای منتظری) از محتوای آن اطلاع نداشتم تا اینکه آقای محمد علی انصاری، در تاریخ ۲۸ اسفندماه ۶۷ آمد اینجا و گفت :\"امام فرمودهاند شما آن نامه را بدهید\". من به آقای انصاری گفتم شما یک رسید بدهید، او یک رسید نوشت و داد و من آن نامه را به او دادم\".
در آن نامه چه نوشته بود تا به امروز معلوم نیست. اما اگر خمینی نامهای پیش منتظری گذاشته است که میخواهد بعد از مرگش خوانده شود نشان از اعتماد خمینی به منتظری میکند. اگر فقط جهت اعتماد بود خمینی نامه را پیش احمد خمینی میگذاشت پس گذاشتن نامه نزد منتظری یعنی گذاشتن نامه نزد جانشین خود. نتیجه اینکه تا اسفند ۶۷ یعنی ۴ ماه قبل از مرگ آقای خمینی منتظری جانشین و معتمد او محسوب میشد. اما طرح کنار گذاشتن منتظری کلید خورده بود و او حدود ۱۰ روز بعد از اینکه نامه لاک و مهر شده را از او پس میگیرند عزل میشود.
۴ اردیبهشت ۱۳۶۸ ـ آقای خمینی ۲۰ نفر را به عنوان \" شورای بازنگری قانون اساسی\" تعیین میکند و از مجلس میخواهد ۵ نفر دیگر به آنها اضافه کند.
۳ خرداد ۱۳۶۸ ـ آقای خمینی را عمل جراحی میکنند. دخترش گفت که تا قبل از مرگ ۵ بار دچار حملهی قلبی شده بود. به احتمال قوی روز ۱۳ خرداد، آیتالله خمینی فوت میکند.
۱۴ خرداد ۱۳۶۸ ـ ساعت ۵ صبح خبر فوت آقای خمینی را منتشر میکنند.
۱۴ خرداد ۱۳۶۸ ـ مجلس خبرگان، بر خلاف قانون اساسی وقت، سید علی خامنهای که صلاحیت افتا و مرجعیت نداشت را به عنوان رهبر جمهوری اسلامی انتخاب میکند.
صحنه جالبی که ایرانیان از آن زمان بیاد دارند مربوط به نماز خواندن بر جنازه آقای خمینی بود. با اینکه مجلس خبرگان رهبر جدید خامنهای را انتخاب کرده بود اما نماز را آیتالله گلپایگانی یکی از مراجع تقلید وقت میخواند و خامنهای پشت سر او به نماز ایستاد. این صحنه بخوبی بیانگر عدم مشروعیت شرعی خامنهای بود، \"ولی امر مسلمین جهان\" در نماز به فرد دیگری اقتدا میکرد.
۹ تیر ماه ۶۸، شورای بازنگری قانون اساسی طرح خود را بیرون میدهد.
این طرح همان قانون اساسی فعلی است که در آن شرط \"مرجع\" بودن رهبر را برداشته و اختیارات بسیار وسیعی به او دادند. البته در متنی که این شورا بیرون داد، کلمهی \"مطلقه\" در کنار ولایت فقیه وجود نداشت.
بعد از مرگ آقای خمینی ماجرای تعیین رهبر در مجلس خبرگان بالا میگیرد و در حین بحث در این باره، هاشمی رفسنجانی یکباره نامهای از خمینی خطاب به شورای بازنگری قانون اساسی را قرائت میکند. متن نامهی منسوب به خمینی به مشکینی که در آن زمان رئیس مجلس خبرگان بود چنین است :
\"پس از عرض سلام، خواسته بودید نظرم را در مورد متمم قانون اساسی بیان کنم. هرگونه آقایان صلاح دانستند، عمل کنند. من دخالتی نمیکنم. فقط در مورد رهبری، ما نمیتوانیم نظام اسلامیمان را بدون سرپرست رها کنیم. باید فردی را انتخاب کنیم که از حیثیت اسلامیمان در جهان سیاست و نیرنگ دفاع کند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم که شرط مرجعیت لازم نیست. مجتهد عادل مورد تأئید خبرگان سراسر کشور، کفایت میکند. اگر مردم به خبرگان رأی دادند تا مجتهد عادلی را برای رهبری حکومتشان تعیین کنند، تا رهبری را بر عهده بگیرد، قهراً او مورد قبول مردم است. در اینصورت او ولی منتخب مردم میشود و حکمش نافذ است. در اصل قانون اساسی من این را گفتم، ولی دوستان در شرط مرجعیت پافشاری کردند. من هم قبول کردم. من در آن هنگام میدانستم که این در آیندهی نه چندان دور، قابل پیاده شدن نیست. توفیق آقایان را از درگاه خداوند متعال خواستارم. ۱۹اردیبهشت ۱۳۶۸ ، روحاللهالموسوی الخمینی\".
لازم به یادآوری است که قبل از آن، مسلمانان لبنانی، استفتائی از آیتالله خمینی دربارهی رابطهی رهبر و مرجع تقلید چاپ کرده بودند. آیتالله خمینی به وضوح در آن فتوا چنین جواب داده بود:
\" بسم الله الرحمن الرحیم
مرجع تقلید جامع الشرایط، همان رهبر سیاسی است، و بین آنها تفاوت نیست ( از کتاب مذاکرات برای بازنگری قانون اساسی).
حال ببینیم در مجلسی که خامنهای را رهبر کرد چه گذشته بود. علی اکبر قریشی، عضو آن زمان مجلس خبرگان، ماجرای انتخاب شدن خامنهای را این چنین شرح داد ( تیر ماه ۶۸ ، \"کیهان\" و دیگر مطبوعات ایران ):
\"وقتی قرار شد که رهبر جمهوری اسلامی مرجع نباشد، گفته شد چرا حاج احمد آقا فرزند امام رهبر نشود؟! پس از صحبتهای موافق و مخالف، رأی گرفتند، رأی نیاورد. بعد گفتند شورا باشد. شورایی پیشنهاد شده از ۳ نفر مشکینی و موسوی اردبیلی و خامنهای. رأی گرفتند، رأی نیاورد. بعد گفتند دو نفر دیگر، رفسنجانی و احمد خمینی هم به آن سه نفر اضافه شود و شورا پنج نفری شود.
این پیشنهاد نیز ۴۴ رأی بیشتر نیاورد و رد شد. بالاخره رهبری شخص آقای خامنهای پیشنهاد شد و ۶۱ رأی آورد\"!!!
براستی اگر خمینی خامنهای را به عنوان جانشین خود منسوب کرده بود و یا خواستار بود که او جانشین شود چه نیازی به این رای گیریها بود. چرا احمد خمینی که از خواسته پدرش باید اطلاع داشه باشد کاندید شد؟ و چرا رفسنجانی که بعد خاطرهای از خمینی برای تقویت کاندیداتوری خامنهای نقل کرد کاندید شد؟ جواب این سئوالها مشخص است و آن اینکه خمینی کسی را برای جانشینی در نظر نداشت. در اینجا لازم است توجه خوانندگان را به این مطلب جلب کنم که احمد خمینی حتی مجتهد هم نبود، پس اگر نامهی خمینی صحت داشت، چگونه ممکن بود رهبری احمد خمینی مطرح شود؟!.
آیا همین خود دلیلی بر جعلی بودن نامهی منسوب به خمینی نیست؟! در اینجا لازم است گفته شود که احمد خمینی تمایل شدید داشت که جانشین پدرش شود و حتی گفته شده است مقدار زیادی پوسترهای او را چاپ کرده بودند، اما او موفق نشد نظر خبرگان را جلب کند. از سوی دیگر هاشمی رفسنجانی چشم به ریاست جمهوری دوخته بود و با توجه به اینکه بر اختیارات رئیس جمهوری در قانون اساسی جدید افزوده و پست نخست وزیر هم حذف شده بود، او گمان میکرد که با وجود رهبری آلت دست میتواند تمامی قدرت را در دست داشته باشد. از این رو به کمک خامنهای میآید و برای اینکه رای به او مسلم شود رفسنجانی خاطرهای را از خمینی نقل میکند و احمد خمینی که دیگر امیدی به رهبر شدن نداشت نیز دخالت میکند. نقل این خاطرهها برای تعیین رهبر بدون سند و مدرک و هم خلاف وصیتنامه آقای خمینی بود. در اینباره در سایت رسمی خامنهای میخوانیم:
آقای هاشمی رفسنجانی در یکی از سخنان خود، با اشاره به نخستین جلسهای که برای حل مشکل قائم مقام رهبری در محضر امام برگزار شده بود و در آن جلسه سران سه قوه و حاج احمد آقا خمینی؛ و آقای مهندس میرحسین موسوی (نخست وزیر وقت) هم حضور داشتند، میگوید:
\"رهبری آیتالله خامنهای را اولین بار امام مطرح فرمودند، در حالی که هیچکدام از ما اساساً تصوری از این موضوع نداشتیم
ایشان همچنین اضافه میکند\" مسأله دوم ما این بود که کسی را برای رهبری بعد از امام[ نداشتیم. یکی از بحثها، همان جا همین بود که در آن جلسه ما گفتیم که خوب چه کسی؟ ما که آقایان را میشناسیم، ما که علمأ را میشناسیم، ما که همکارانمان را میشناسیم، چنین چیزی نمیشود. در آن جلسه بود که ایشان (امام خمینی ره) فرمودند: \"همین آقای خامنهای\" به هر حال اولین بار امام فرمودند، ما اصلاً چنین تصوری نداشتیم، برای ما که غیرمنتظره بود و برای شخص رهبری هم اصلاً شوکآور بود\". هاشمی رفسنجانی، خطبههای نماز جمعه تهران، ۷ آذر .۱۳۷۶.
همچنین احمد خمینی، در حضور خبرگان گفت: وقتی حضرت آیتالله خامنهای در سفر به کره شمالی بودند، امام گزارشهای آن سفر را از تلویزیون میدیدند، آن منظره دیدار از کره، استقبال مردم یا سخنرانیها و مذاکرات ایشان در آن سفر خیلی برایشان جالب بود و فرموده بودند: \"الحق که ایشان شایستگی رهبری را دارند\".
اما اگر این خاطرهها درست بودند و نظر خمینی خامنهای بوده است چرا ۳ بار در مجلس خبرگان رایگیری شد چرا احمد خمینی نامزد رهبری بود و چرا جمع سه نفری و سپس ۵ نفری را میخواستند رهبر کنند و چرا این خاطرهها از همان اول نقل نشد؟ خصوصا اینکه چند ماه قبل از آن آقای خمینی به خامنهای تشر زده بود و آن هم در مسئله اختیارات ولی فقیه در مورد حکم حکومتی.
آقای خمینی به خامنهای اعتراض میکند
با نامه جعلی و نقل ایند و خاطره خامنهای به رهبری انتخاب میشود. اما آقای خمینی چند ماه قبل از فوتش در نامهای علنی به خامنهای بشدت اعتراض میکند. او در تاریخ ۱۶ دى ۱۳۶۶ یعنی ۴ ماه قبل از مرگ به خامنهای که در باره حکم حکومتی نظری مخالف خمینی داشت مینویسد:
\"از بیانات جنابعالی در نماز جمعه این طور ظاهر مىشود که شما حکومت را که به معناى ولایت مطلقهاى که از جانب خدا به نبى اکرم- صلى الله علیه و آله و سلم- واگذار شده و اهمّ احکام الهى است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمىدانید. و تعبیر به آنکه اینجانب گفتهام حکومت در چهارچوب احکام الهى داراى اختیار است به کلى برخلاف گفتههاى اینجانب بود. اگر اختیاراتِ حکومت در چهارچوب احکام فرعیه الهیه است، باید عرضِ حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوّضه به نبى اسلام -صلى الله علیه و آله و سلم- یک پدیده بىمعنا و محتوا باشد و اشاره مىکنم به پیامدهاى آن، که هیچ کس نمىتواند ملتزم به آنها باشد…. باید عرض کنم حکومت، که شعبهاى از ولایت مطلقه رسول الله- صلى الله علیه وآله و سلم- است، یکى از احکام اولیه اسلام است؛ و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتى نماز و روزه و حج است. حاکم مىتواند مسجد یا منزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند. حاکم مىتواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند؛ و مسجدى که ضِرار باشد، در صورتى که رفع بدون تخریب نشود، خراب کند. حکومت مىتواند قراردادهاى شرعى را که خود با مردم بسته است، در موقعى که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند. و مىتواند هر امرى را، چه عبادى و یا غیر عبادى است که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن مادامى که چنین است جلوگیرى کند. حکومت مىتواند از حج، که از فرایض مهم الهى است، در مواقعى که مخالف صلاح کشور اسلامى دانست موقتاً جلوگیرى کند. آنچه گفته شده است تاکنون، و یا گفته مىشود، ناشى از عدم شناخت ولایت مطلقه الهى است. آنچه گفته شده است که شایع است، مزارعه و مضاربه و امثال آنها را با آن اختیارات از بین خواهد رفت، صریحاً عرض مىکنم که فرضاً چنین باشد، این از اختیارات حکومت است. و بالاتر از آن هم مسائلى است، که مزاحمت نمىکنم\".
اگر خمینی خامنهای را برای پست ولایت فقیه در نظر داشت آیا علنی مینوشت که او ولایت فقیه را نفهمیده است؟ در اینجا لازم است یادآوری شود همانطور که از نامه بالا مشهود است حکم حکومتی و ولایت مطلقه فقیه را آقای خمینی بود که در ایران عمل و مطرح کرد و نه آقای خامنهای . این خمینی بود که فقیه را بالاتر از قانون اساسی میدانست و خامنهای دنبالهرو اوست.
ماجرای مراجعه آقای بنی صدر به متخصصین خط
بعد از انتخاب خامنهای توسط مجلس خبرگان بر طبق نامهی منسوب به آقای خمینی، در خارج از کشور در هفتهی اول تیر ماه، آقای ابوالحسن بنی صدر، دستنویس نامه آقای خمینی به مشکینی که در روزنامهها چاپ شده بود را به همراه دستخط دیگری از او که چند ماه قبل از آن نامه نوشته شده بود ( شعری که او به دست خود نوشته بود ) و همچنین دستخط احمد خمینی را به یک وکیل پایه یک دادگستری فرانسه میدهد تا از کارشناسان بینالمللی خط مربوط در وزارت دادگستری فرانسه، دربارهی دستخط آیتالله خمینی تحقیق شود. وکیل دادگستری که حاضر نبود نامش فاش شود، برای اطمینان به دو خطشناس رسمی و بینالمللی مراجعه میکند. پاسخ هر دو خطشناس، شکی باقی نمیگذاشت! هر دو بر این نظر بودند که نامهی نوشته شده: \"مسلماً دستخط آیتالله خمینی نیست!\" و نیز \"به احتمال زیاد، نامه را احمد خمینی نوشته است \".! آنها معتقد بودند که کسی که نامه را نوشته حدود سی سال از سن آقای خمینی باید کمتر داشته باشد! بعد از آنکه وکیل فرانسوی گزارش خطشناسان را به آقای بنی صدر داد ایشان در همان زمان چند مصاحبه با رادیوهای فارسی زبان، موضوع جعلی بودن نامهی منسوب به آقای خمینی را عنوان میکنند. یکی از مصاحبهها با روزنامهی معتبر \" لوموند \" انجام شد.
خبرنگار لوموند بعد از کسب اطمینان کامل از قضیه چنین نوشت (روزنامهی فرانسوی لوموند تاریخ ۲۹ ژوئیهی ۱۹۸۹ برابر ۷ مرداد ۶۸):
\"تعیین حجهَ الاسلام خامنهای به عنوان رهبر، بر خلاف قانون اساسی بود. همهی دنیا میدانست که وی دارای هیچیک از صفاتی نیست که اصل ۵ قانون اساسی ایران، برای رهبر قرار داده است. بدینسان انتصاب خامنهای زوری بود! شاید به پرهیز از خلأ سیاسی توجیه میشد. امروز میدانیم که این امر بدون \" جعلی \" که \"رفسنجانی \" در فردای مرگ امام در جلسهی فوقالعادهی مجلس خبرگان کرد، شدنی نبود. در این جلسه که با شتاب تمام تشکیل داده بودند، رئیس مجلس دستنویسی از امام را به مجلس نشان دادند که به تاریخ ۲۸ آوریل ۱۹۸۹ به آیتالله مشکینی نوشته شده بود … ، جعلی بودن نامه را خطشناسان پاریسی تصدیق کردند. خط شعر آیتالله خمینی و نامهها را رئیس جمهور سابق، بنی صدر، در اختیار کارشناسان قرار داد و آنها تصدیق کردند که نامه به مشکینی را شخصی نوشته است که دست کم ۳۰ سال جوانتر از نویسندهی خطی بوده که شعر را نوشته است. کارشناسان دو خط، یکی خط نامهی آیتالله خمینی به مشکینی، و دیگری خطی از آقای احمد خمینی را سخت مشابه یافتند\" .
دو اتفاق دیگر که جعلی بودن نامه را تاکید میکرد
اما ماجرا به اینجا ختم نشد، دو موضوع دیگر پیش آمد که دیگر کوچکترین شکی برای گردانندگان روزنامهی فرانسوی لوموند باقی نگذاشت و نور جدیدی بر حقیقت تاباند. اولین ماجرا مربوط به واکنش سفارت ایران در فرانسه بود. پس از درج مقالهی روزنامهی لوموند، سفارت ایران در فرانسه، به روزنامهی فرانسوی لوموند شدیداً اعتراض میکند. روزنامهی لوموند که از جهت کار کارشناسان خطشناس مطمئن بود به سفارت ایران پیشنهاد میدهد که اگر اعتراضی دارند، به دادگاه شکایت برند تا ماجرا در دادگاه حل شود. اما سفارت ایران که میدانست در صورت به دادگاه رفتن، آبروریزی بسیار بزرگی برای حاکمیت ایران پیش خواهد آمد، از اینکار سر باز زد و دیگر سخنی در اینباره نراند و اعتراض خود را به روزنامه لوموند پیگیری نکرد.
ماجرای دوم، مدتی بعد از اعتراض سفارت ایران پیش آمد. ژان گراس، مخبر وقت روزنامه لوموند، هادی غفاری را در یمن ملاقات میکند و موضوع جعلی بودن نامهی خمینی را با او مطرح میکند. به گفتهی ژان گراس، هادی غفاری که از مقالهی لوموند بیخبر بود، از اینکه او (ژان گراس) از جعلی بودن نامه اطلاع داشت، بسیار متعجبانه از ژان گراس میپرسد که : \"شما از کجا اطلاع پیدا کردید؟! \" این عکسالعمل هادی غفاری دیگر کوچکترین شکی در جعلی بودن نامهی منسوب به آیتالله خمینی باقی نمیگذاشت.
لازم به یاد آوری این نکته است که آقای منتظری در کتاب خاطرات خود مورد دیگری را از جعل نامه به دست میدهد. مسئله، مربوط به نامهی توهین آمیز منسوب به خمینی به تاریخ ۶ فروردین ۶۸ خطاب به آقای منتظری است. در صفحهی ۳۳۱ کتاب ایشان چنین میخوانیم :
\" … پس از سر و صداها در مجلس، نامهای به نام مرحوم امام به تاریخ فوق( ۶ فروردین ۶۸) خطاب به نمایندگان مجلس منتشر شد، ولی آقایانی که کارشناسی کرده و خط امام را با خط حاج احمد آقا مقایسه کردهاند، اظهار میدارند که خط نامه، خط حاج احمد آقا میباشد ، حالا با نظر امام بوده یا نه، العلم عند الله … \".
با توجه به داههای بالا آیا برای کسی شکی باقی میماند که :
۱ ـ خامنهای خلاف قانون اساسی آن زمان به رهبری منصوب شد!
۲ ـ برای توجیه کار خلاف قانون اساسی و عوض کردن قانون اساسی و موجه جلوه دادن رهبری خامنهای، هاشمی رفسنجانی به کمک احمد خمینی، از آیتالله خمینی نامه جعل میکنند! البته این نامه را ممکن است احمد برای خود جعل کرده باشد و ما اطلاع لازم را در اینباره نداریم.
هاشمی رفسنجانی در نماز جمعه چه گفت؟
اما هاشمی رفسنحانی خامنهای را بر احمد ترجیح داد زیرا آن زمان گمان میکرد براحتی میتواند خامنهای را کنترل کند و تمام قدرت را در دست بگیرد. در پایان لازم است سخنان نماز جمعهی آن زمان هاشمی رفسنجانی را از نظر خوانندگان بگذرانیم، تا نقش او را در این بازی بزرگ خاطر نشان کنیم. او در اولین خطبهی نماز جمعهی بعد از انتخاب علی خامنهای به رهبری چنین گفت:
\" آقای خامنهای، از لحاظ منطق، عقل، حساب و کتاب و شرع، بر کسی که این شرایط را ندارد مقدم خواهد بود. از نظر شرعی کار ما محکم است، چون ایشان مجتهد نافذ است. از لحاظ راهنمایی امام هم با نامهای که خواندم و نکتههایی که نقل کردم، دست پری دارم. فقط میتوانند از نظر قانون اساسی اشکال کنند، که شرط مرجعیت را از قانون اساسی حذف کردهاند، که این هم در طول دوران انقلاب بارها و بارها امام در مورد قانون اساسی اجازه دادند که ما با اجازهی امام در قانون اساسی چیزهایی را ندیده میگرفتیم. این چیز تازهای نیست که بگویند\".!
خواننده محترم با خواندن این مطلب بهتر به نقش رفسنجانی پی میبرد. او میخواست رئیس جمهور پر قدرتی باشد و با یک رهبریی خاصیت بر ایران حکومت کند. اما بعد از مدتی خامنهای دیگر نقشی را که رفسنجانی میخواست بازی نکرد. و روابط پیچیده این دو فعلا به این وضعیت رسیده است که اکنون شاهد آن هستیم و حال این روزها هاشمی در خواب از خمینی استمداد میطلبد.
آیا علی خامنهای گمان میکند تاریخ را هم میتوان تحریف کرد؟! آیا مردم فراموش خواهند کرد که خامنهای، خلاف قانون اساسی و با نامهی جعلی، رهبر مسلمانان جهان شد؟!!! ولایت فقیه، خود جعلی بود در اسلام، و ولی فقیه هم همانطور که در بالا آمد، با جعل نامهای به رهبری رسید. آیا رهبری او جعل در جعل نیست؟!!!
توضیح نویسنده: این مقاله برای اولین بار ۷ سال پیش در نشریه انقلاب اسلامی منتشر شد و برخی از سایتها در خارج از کشور آن را با نام و یا بدون نام نویسنده درج کردند. بعلت اهمیت مسئله و بویژه حضور نسل جوان در صحنه سیاست مقاله با مقداری تصحیح و تکمیل دوباره انتشار میدهم. یادآور میشود تمام کسانی که از دور و یا نزدیک در این ماجرا شرکت داشتهاند و یا اطلاعی در دست دارند باید به وظیفه خود عمل کنند و این اطلاعات را در اختیار ملت ایران قرار دهند. در زیر نامه منسوب به خمینی به مشکینی ( نشریه انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۸) و مقاله روزنامه لوموند که از آرشیو اینترنتی آن گرفته شده است درج میشود).