ایدئولوژی و ایدئولوژی ملی
19:32 - 25 آبان 1391
Unknown Author
بهزاد خوشحالی
در تاریخ به ایدئولوژی، نقشی پویا منتسب میکنند. بخشهای مهمی از کارهای اگوستکنت نشان میدهد که او در حالت اثباتی، تکوین یک انقلاب ایدئولوژیک را مدنظر داشته است. جامعهی صنعتی که او برای آینده پیشبینی و فرض میکرده است از پیروزی آنچه که میتوان به آن نام ایدئولوژی سازمان \"تکنیگی – علمی\" داد منتج میشد . این ایدئولوژی در واقع به نظر او مربوط به جهانبینی جدیدی میشد که در عینحال، هم طرز تفکر و هم شرایط زندگی انسانها را تغییر میداد. به همین قیاس، آگاهی طبقهی انقلابی که بر اساس نظرات مارکس و انگلس، مبارزات طبقاتی را شدت و رونق میبخشد و تاسرنگونی طبقهی بهرهکش ادامه مییابد، نمیتوانست توجیه شود مگر با یک ایدئولوژی جدید که به شرح و تفسیر تضادهای جامعه و ازخود بیگانگی پرولتاریا بپردازد. در همین زمینه آلکسی دوتوکویل، دموکراسی آمریکایی اوایل قرن نوزدهم را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد و آن را در عین حال به عنوان یک ایدئولوژی برابرگرا معرفی میکند. با مطالعه و بررسی فراوانی که اکنون بر روی ایدئولوژی صورت گرفته است تلاش خواهیم کرد ابتدا تعریفی از ایدئولوژی به دست داده آنگاه به تبیین ایدئولوژی ملی بپردازیم.
ایدئولوژی
در تعریف ایدئولوژی، این ویژهگیها را باید درنظر گرفت :
1ــ ایدئولوژی عبارت است از سیستمی از ایدهها و قضاوتهای روشن و صریح و عموماً سازمان یافته که موقعیت یک گروه یا جامعه را توجیه، تفسیر و شرح و اثبات میکند. این سیستم با الهام و تأثیرپذیری شدید از ارزشها، جهتیابی معین و مشخصی را برای کنش اجتماعی آن گروه و یا آن جامعه پیشنهاد و ارائه میدهد. بنابراین بر اساس این تعریف، ایدئولوژی در درون فرهنگ به عنوان مجموعهای کاملاً به هم پیوسته، هماهنگ و سازمانیافته از ادراکات و تجلیبخش و ارایهکنندهی نظرات محسوب میشود و در همین معنا است که میتوان از آن به عنوان یک سیستم نام برد. این اصطلاح را لئون دیون جامعهشناس اهل کبک کانادا به کار برده است .
٢ــ این سیستم ایدهها و قضاوتها به کسانی که در وضعیت و موقعیت معین زندگی میکنند، این امکان را میدهد که موقعیت خود را بهتر تعریف کنند، معنی و مفهوم آن را درک کنند و نیز آن را به اثبات برسانند.
٣ــ با توجه به این مسأله که ایدئولوژی، سیستمی از ایدهها و قضاوتهاست آن را نباید یک پدیدهی انتزاعی تلقی نمود زیرا با منافع شخصی و جمعی افراد، در رابطه قرار میگیرد. به عبارت دیگر ایدئولوژی برحسب منافعی که برای افراد در بر دارد و ارایه میدهد، موقعیتهای موجود را تایید و یا مورد انتقاد قرار میدهد.
٤ــ چون ایدئولوژی با منافع در رابطه است بنابراین با حالاتی روانی نیز که اغلب فراگیر است اما به چشم نمیآید مرتبط میشود.
٥ــ ایدئولوژی با ارایهی کنش جمعی که از یکطرف سبب به وجود آمدن نوعی تأمین و اطمینان و حالات اضطرابی خفیف میگردد و از سوی دیگر سبب فرونشاندن خشم و احساسات در حالت تهاجمی میشود، سعی در ارضای این حالات روانی دارد.
بنابراین ایدئولوژی، به وجودآورندهی پدیدهای جمعی به نام \" ما\" است بدین ترتیب که ایدئولوژی مردم را به گردهمایی در یک مجمع فرامیخواند. یعنی جایی که افراد میتوانند همدیگر را بشناسند و به آنها روحیه و احساسی نیرومند ارایه میدهد. در اینجا \" ما \" میتواند یک طبقهی اجتماعی، یک حزب سیاسی، یک ملت، یک نهضت اجتماعی و... باشد. \" ما \" در ایدئولوژی غالباً آنچنان ساده و مشخص شده است که افراد میتوانند با آن و یا آنچه که ارائه میدهد وحدت یابند و آن حالات اضطرابی و تهاجمی درونی را تحمل نمایند.
٦ــ معمولاً ارزشهایی که ایدئولوژی بر آنها استوار میگردد و بدانها متکی میشود در \" ما \" متبلور و متجلی میگردند و در حقیقت \" ما \" وظیفهی تجلی و تبلور ارزشها را بر عهده دارد.
٧ــ ایدئولوژی با انتخاب یک خطمشی کم و بیش مشخص و با درنظر گرفتن هدفهای غایی و با نشان دادن راههایی برای رسیدن به مقصود، افراد را به صورت دلخواه به سوی خود میخواند. در نهایت هدف ایدئولوژی آن است که کنش تاریخی یک جامعه را تهییج و تحریک نماید.
ایدئولوژی ملی
یک جامعهی ملی نیاز به داشتن ایدئولوژیهایی دارد که بتواند هویت و شخصیت آن قوم و یا ملت را نشان دهد. به عبارت دیگر ایدئولوژی ملی به وضوح و صراحت، به ملت و یا آن قوم میگوید که قلمرو و سرزمین محل زندگی آنها متعلق به آنهاست. ایدئولوژی، محدوده و مرز هرگروه ملی را مشخص و معین میسازد و افرادی را که جزء \" ما \" قرار میگیرند از \" دیگری \" ( غیرما ) جدا و حقوق، تمایلات و آینده را در گذشته و حال بیان میکند. بنابراین میتوان گفت ملتباوری، نوعی ایدئولوژی است که اصطلاح \"هویت ملی \" را به وجود میآورد. اصطلاحی که از نقطهنظر جامعهشناسی تعریفی از ماهیت جمعی را به ذهن متبادر و از نظر روانشناسی، نوعی دعوت از افراد برای ایجاد وحدت با \" ما \" است که در آن بخشی از هویت و شخصیت فردی خود را نیز درمییابند.
ایدئولوژی ملی پدیدهی پیچیدهای است که مربوط به جامعهای مشخص و متشکل از گروهها و خرده گروههای متعدد و متفاوت است. بنابراین، کاملاً مهم است که بدانیم کدامیک از این گروهها معرف ایدئولوژی ملی است، از آن حمایت و به توسعه و گسترش آن بذل توجهدارد. در این مورد، ایدئولوژی به خودی خود، محافظهکارانه، ارتجاعی و یا رادیکال نیست زیرا جهتیابی و کیفیت آن بستگی به گروههایی دارد که از آن حمایت میکنند و آن را گسترش میدهند بنابراین ایدئولوژی ملی در یک مدت زمان کوتاه میتواند تغییر شکل یابد. این تحول و تغییر وضع در ایدئولوژی، در واقع نتیجهی جانشینی گروهها و یا برگزیدگانی است که جانشین گروهها و رهبران پیشین میشوند و مایلند و یا اینکه ادعا میکنند سخنگو و نمایندهی جامعهی کلی هستند. \" مارسل ریو \" این تحول را در مورد ایدئولوژی ملیگرای کبک نشان میدهد. وی به جانشینی سه نوع ایدئولوژی ملی به این شرح اشاره میکند :
١ــ ایدئولوژی محافظهکارانه و یا حتی ارتجاعی که از نیمهی دوم سدهی نوزدهم تا جنگ جهانی دوم به کانادای فرانسه مسلط بود.
٢ــ ایدئولوژی اعتراضآمیز و حقطلبانه که از \"١٩٤٠ تا ١٩٦٠ تأثیرات فزایندهای داشته است. این ایدئولوژی برخلاف نوع قبلی، مصممانه به سوی فرهنگ کنونی کبک گرایش یافته و تمایل دارد فرهنگ کبکی در کانادا اشاعه یابد.
٣ــ ایدئولوژی توسعه و مشارکت که در سالهای اخیر ظاهر گردیده و دارای کیفیتی افراطی و تندتر ازایدئولوژیهای پیشین است که صحبت از کانادای فرانسه نمیکند بلکه در راه به وجود آمدن کبک مستقل تلاش میکند .
این تحول در ایدئولوژیها در عین حال هم انعکاس و هم عاملی از دگرگونی اجتماعی محسوب میشود بدینترتیب که از سویی نشانهای است از دگرگونیهای ساختی و از سوی دیگر هریک از این ایدئولوژیها تاثیری بر کنش تاریخی جامعهی ملی برجای گذاشته و میگذارد.
از ورای اشکال مختلف کنشی که ایدئولوژی به خود میگیرد میتوان برخی تأثیرات عمومیتر را از آنها نتیجه گرفت. میتوان گفت که ایدئولوژی ممکن است هم به وجود آورندهی دگرگونی باشد و هم با آن به مخالفت برخیزد زیرا در عین حال هم ممکن است وحدت و یگانگی به وجود آورد و هم و مخالفت و این خاصیت در حقیقت در ذات ایدئولوژی است که در عین حال هم پیوند دهنده و هم جدا کننده باشد که در حالت نخست ایدئولوژی، افراد را به پیوستن و وحدت با یک \" ما\" فرامیخواند، منافع جمعی را طلب میکند و کنش جمعی واحدی را پیشنهاد میکند. گاهی نیز ایدئولوژی مناقشات و تضادهای حقیقی گروههای مختلف را در پرده نگاه میدارد و یا اینکه صریحاً پیشنهاد میکند که لااقل آنها را موقتاً فراموش نمایند و اینحالت بیشتر در ایدئولوژیهای یک جامعه و یا ملت مانند ملتباوری، فدرالیسم و انترناسیونالیسم صادق است.
به هر صورت چه ایدئولوژی مربوط به گروههای خاص و چه مربوط به جوامع کلی، هدف آن همیشه یکسان است، جمع شدن و پیوند یافتن افراد در سیستمی از ایدههای پیشنهاد شده و به وجود آوردن همآوازی و یگانگی در بین کسانی که دارای منافع و روحیهی یکسان هستند. در این معنا، ایدئولوژی عکسالعملها و گرایشهایی بیشتر از نوع اجتماعی ایجاد میکند تا جامعهای. اما درحالت دوم ایدئولوژی موجب ایجاد اختلافات و دستهبندیهای اجتماعی نیز میگردد به این ترتیب که در همان جایی که ایدئولوژی سبب تمرکز افراد میگردد، موجب متمایز کردن و جدایی عدهی دیگر نیز میگردد. به عبارت دیگر ایدئولوژی بین کسانی که با \" ما \" بستگی دارند و کسانی که نمیتوانند با \" ما\" باشند تمایز برقرار میسازد. ایدئولوژی معرف ویژهگیهای بارز مشترکی مانند جنبههای فرهنگی، ملی، گرایشها و تمایلات طبقهای و خصوصیات منطقهای یک جامعه است که در مواجهه با دیگر جوامع مشخص و متمایز میشود و به این ترتیب میتوان گفت ایدئولوژی به ویژه در درک و فهمی که از حقیقت به دست میدهد کاملاً گزیننده است و برگزینشی که بدینترتیب در مورد عناصر تشکیلدهندهی یک سیستم انجام میدهد و تمام آنچه که موجب ویژگی بیش از پیش جامعه میگردد ارزش مینهد و به وضوح، آنها را ظاهر میسازد. و در برخی موارد، همآوازی و یگانگی بین یک گروه از طریق امتناع و یا طرد گروه دیگر و یابرخورد با دیگری حاصل میشود که میتواند تا اعلان رسمی خصومت مقابل از سوی گروه مخالف نیز پیش برود .
نتیجه:
به گفتهی \" بندیکس\" ، ایدئولوژیها حاصل یک جریان مداوم کنش متقابل بین پدیدهها و حوادث کنونی و آنچه از گذشته به ارث باقی مانده هستند از سوی دیگر \"مارسل ریو \" اظهار میکند که: در یک جامعهی پیچیده، برخورد بین ایدئولوژیها ارتباط پیدا میکند با برخورد بین خرده گروههایی که میخواهند تئوری خود را به اکثریت بقبولانند و نهایتاً برای آن که ادارهی جامعه را در دست بگیرند مبارزه میکنند. بنابراین، ایدئولوژی با یک مجموعهی خاص از پدیدهها از قبیل ارزشها و سمبلها و ساختها ارتباط پیدا میکند. در این زمینه مسألهای که توجه به آن حایز اهمیت است آن است که برخی ایدئولوژیها بدون آنکه تأثیری داشته باشند ظهور میکنند و سپس راه زوال در پیش میگیرند در حالی که بعضی دیگر تاریخ را عمیقاً تحت تاثیر قرار میدهند. عوامل و شرایط مساعد و نامساعد موثر بر کنش ایدئولوژی بدون شک فراوانند و گاهی نیز ناپیدا و فهم آنها آسان نیست و باید بیش از پیش برای شناخت آنها به مطالعه و پژوهش پرداخت.
منابع :
١.علل نزاعهای اجتماعی ، ل.ا.کوزر ، ١٩٥٧
٢.ارزیابی ایدئولوژیها با نگاهی به کبک ، مارسل ریوکس ، ١٩٦٨
٣.تغییرات اجتماعی ، گیروشه ، ترجمهی دکتر منصور وثوقی ، ١٣٦٦
در تاریخ به ایدئولوژی، نقشی پویا منتسب میکنند. بخشهای مهمی از کارهای اگوستکنت نشان میدهد که او در حالت اثباتی، تکوین یک انقلاب ایدئولوژیک را مدنظر داشته است. جامعهی صنعتی که او برای آینده پیشبینی و فرض میکرده است از پیروزی آنچه که میتوان به آن نام ایدئولوژی سازمان \"تکنیگی – علمی\" داد منتج میشد . این ایدئولوژی در واقع به نظر او مربوط به جهانبینی جدیدی میشد که در عینحال، هم طرز تفکر و هم شرایط زندگی انسانها را تغییر میداد. به همین قیاس، آگاهی طبقهی انقلابی که بر اساس نظرات مارکس و انگلس، مبارزات طبقاتی را شدت و رونق میبخشد و تاسرنگونی طبقهی بهرهکش ادامه مییابد، نمیتوانست توجیه شود مگر با یک ایدئولوژی جدید که به شرح و تفسیر تضادهای جامعه و ازخود بیگانگی پرولتاریا بپردازد. در همین زمینه آلکسی دوتوکویل، دموکراسی آمریکایی اوایل قرن نوزدهم را مورد تجزیه و تحلیل قرار میدهد و آن را در عین حال به عنوان یک ایدئولوژی برابرگرا معرفی میکند. با مطالعه و بررسی فراوانی که اکنون بر روی ایدئولوژی صورت گرفته است تلاش خواهیم کرد ابتدا تعریفی از ایدئولوژی به دست داده آنگاه به تبیین ایدئولوژی ملی بپردازیم.
ایدئولوژی
در تعریف ایدئولوژی، این ویژهگیها را باید درنظر گرفت :
1ــ ایدئولوژی عبارت است از سیستمی از ایدهها و قضاوتهای روشن و صریح و عموماً سازمان یافته که موقعیت یک گروه یا جامعه را توجیه، تفسیر و شرح و اثبات میکند. این سیستم با الهام و تأثیرپذیری شدید از ارزشها، جهتیابی معین و مشخصی را برای کنش اجتماعی آن گروه و یا آن جامعه پیشنهاد و ارائه میدهد. بنابراین بر اساس این تعریف، ایدئولوژی در درون فرهنگ به عنوان مجموعهای کاملاً به هم پیوسته، هماهنگ و سازمانیافته از ادراکات و تجلیبخش و ارایهکنندهی نظرات محسوب میشود و در همین معنا است که میتوان از آن به عنوان یک سیستم نام برد. این اصطلاح را لئون دیون جامعهشناس اهل کبک کانادا به کار برده است .
٢ــ این سیستم ایدهها و قضاوتها به کسانی که در وضعیت و موقعیت معین زندگی میکنند، این امکان را میدهد که موقعیت خود را بهتر تعریف کنند، معنی و مفهوم آن را درک کنند و نیز آن را به اثبات برسانند.
٣ــ با توجه به این مسأله که ایدئولوژی، سیستمی از ایدهها و قضاوتهاست آن را نباید یک پدیدهی انتزاعی تلقی نمود زیرا با منافع شخصی و جمعی افراد، در رابطه قرار میگیرد. به عبارت دیگر ایدئولوژی برحسب منافعی که برای افراد در بر دارد و ارایه میدهد، موقعیتهای موجود را تایید و یا مورد انتقاد قرار میدهد.
٤ــ چون ایدئولوژی با منافع در رابطه است بنابراین با حالاتی روانی نیز که اغلب فراگیر است اما به چشم نمیآید مرتبط میشود.
٥ــ ایدئولوژی با ارایهی کنش جمعی که از یکطرف سبب به وجود آمدن نوعی تأمین و اطمینان و حالات اضطرابی خفیف میگردد و از سوی دیگر سبب فرونشاندن خشم و احساسات در حالت تهاجمی میشود، سعی در ارضای این حالات روانی دارد.
بنابراین ایدئولوژی، به وجودآورندهی پدیدهای جمعی به نام \" ما\" است بدین ترتیب که ایدئولوژی مردم را به گردهمایی در یک مجمع فرامیخواند. یعنی جایی که افراد میتوانند همدیگر را بشناسند و به آنها روحیه و احساسی نیرومند ارایه میدهد. در اینجا \" ما \" میتواند یک طبقهی اجتماعی، یک حزب سیاسی، یک ملت، یک نهضت اجتماعی و... باشد. \" ما \" در ایدئولوژی غالباً آنچنان ساده و مشخص شده است که افراد میتوانند با آن و یا آنچه که ارائه میدهد وحدت یابند و آن حالات اضطرابی و تهاجمی درونی را تحمل نمایند.
٦ــ معمولاً ارزشهایی که ایدئولوژی بر آنها استوار میگردد و بدانها متکی میشود در \" ما \" متبلور و متجلی میگردند و در حقیقت \" ما \" وظیفهی تجلی و تبلور ارزشها را بر عهده دارد.
٧ــ ایدئولوژی با انتخاب یک خطمشی کم و بیش مشخص و با درنظر گرفتن هدفهای غایی و با نشان دادن راههایی برای رسیدن به مقصود، افراد را به صورت دلخواه به سوی خود میخواند. در نهایت هدف ایدئولوژی آن است که کنش تاریخی یک جامعه را تهییج و تحریک نماید.
ایدئولوژی ملی
یک جامعهی ملی نیاز به داشتن ایدئولوژیهایی دارد که بتواند هویت و شخصیت آن قوم و یا ملت را نشان دهد. به عبارت دیگر ایدئولوژی ملی به وضوح و صراحت، به ملت و یا آن قوم میگوید که قلمرو و سرزمین محل زندگی آنها متعلق به آنهاست. ایدئولوژی، محدوده و مرز هرگروه ملی را مشخص و معین میسازد و افرادی را که جزء \" ما \" قرار میگیرند از \" دیگری \" ( غیرما ) جدا و حقوق، تمایلات و آینده را در گذشته و حال بیان میکند. بنابراین میتوان گفت ملتباوری، نوعی ایدئولوژی است که اصطلاح \"هویت ملی \" را به وجود میآورد. اصطلاحی که از نقطهنظر جامعهشناسی تعریفی از ماهیت جمعی را به ذهن متبادر و از نظر روانشناسی، نوعی دعوت از افراد برای ایجاد وحدت با \" ما \" است که در آن بخشی از هویت و شخصیت فردی خود را نیز درمییابند.
ایدئولوژی ملی پدیدهی پیچیدهای است که مربوط به جامعهای مشخص و متشکل از گروهها و خرده گروههای متعدد و متفاوت است. بنابراین، کاملاً مهم است که بدانیم کدامیک از این گروهها معرف ایدئولوژی ملی است، از آن حمایت و به توسعه و گسترش آن بذل توجهدارد. در این مورد، ایدئولوژی به خودی خود، محافظهکارانه، ارتجاعی و یا رادیکال نیست زیرا جهتیابی و کیفیت آن بستگی به گروههایی دارد که از آن حمایت میکنند و آن را گسترش میدهند بنابراین ایدئولوژی ملی در یک مدت زمان کوتاه میتواند تغییر شکل یابد. این تحول و تغییر وضع در ایدئولوژی، در واقع نتیجهی جانشینی گروهها و یا برگزیدگانی است که جانشین گروهها و رهبران پیشین میشوند و مایلند و یا اینکه ادعا میکنند سخنگو و نمایندهی جامعهی کلی هستند. \" مارسل ریو \" این تحول را در مورد ایدئولوژی ملیگرای کبک نشان میدهد. وی به جانشینی سه نوع ایدئولوژی ملی به این شرح اشاره میکند :
١ــ ایدئولوژی محافظهکارانه و یا حتی ارتجاعی که از نیمهی دوم سدهی نوزدهم تا جنگ جهانی دوم به کانادای فرانسه مسلط بود.
٢ــ ایدئولوژی اعتراضآمیز و حقطلبانه که از \"١٩٤٠ تا ١٩٦٠ تأثیرات فزایندهای داشته است. این ایدئولوژی برخلاف نوع قبلی، مصممانه به سوی فرهنگ کنونی کبک گرایش یافته و تمایل دارد فرهنگ کبکی در کانادا اشاعه یابد.
٣ــ ایدئولوژی توسعه و مشارکت که در سالهای اخیر ظاهر گردیده و دارای کیفیتی افراطی و تندتر ازایدئولوژیهای پیشین است که صحبت از کانادای فرانسه نمیکند بلکه در راه به وجود آمدن کبک مستقل تلاش میکند .
این تحول در ایدئولوژیها در عین حال هم انعکاس و هم عاملی از دگرگونی اجتماعی محسوب میشود بدینترتیب که از سویی نشانهای است از دگرگونیهای ساختی و از سوی دیگر هریک از این ایدئولوژیها تاثیری بر کنش تاریخی جامعهی ملی برجای گذاشته و میگذارد.
از ورای اشکال مختلف کنشی که ایدئولوژی به خود میگیرد میتوان برخی تأثیرات عمومیتر را از آنها نتیجه گرفت. میتوان گفت که ایدئولوژی ممکن است هم به وجود آورندهی دگرگونی باشد و هم با آن به مخالفت برخیزد زیرا در عین حال هم ممکن است وحدت و یگانگی به وجود آورد و هم و مخالفت و این خاصیت در حقیقت در ذات ایدئولوژی است که در عین حال هم پیوند دهنده و هم جدا کننده باشد که در حالت نخست ایدئولوژی، افراد را به پیوستن و وحدت با یک \" ما\" فرامیخواند، منافع جمعی را طلب میکند و کنش جمعی واحدی را پیشنهاد میکند. گاهی نیز ایدئولوژی مناقشات و تضادهای حقیقی گروههای مختلف را در پرده نگاه میدارد و یا اینکه صریحاً پیشنهاد میکند که لااقل آنها را موقتاً فراموش نمایند و اینحالت بیشتر در ایدئولوژیهای یک جامعه و یا ملت مانند ملتباوری، فدرالیسم و انترناسیونالیسم صادق است.
به هر صورت چه ایدئولوژی مربوط به گروههای خاص و چه مربوط به جوامع کلی، هدف آن همیشه یکسان است، جمع شدن و پیوند یافتن افراد در سیستمی از ایدههای پیشنهاد شده و به وجود آوردن همآوازی و یگانگی در بین کسانی که دارای منافع و روحیهی یکسان هستند. در این معنا، ایدئولوژی عکسالعملها و گرایشهایی بیشتر از نوع اجتماعی ایجاد میکند تا جامعهای. اما درحالت دوم ایدئولوژی موجب ایجاد اختلافات و دستهبندیهای اجتماعی نیز میگردد به این ترتیب که در همان جایی که ایدئولوژی سبب تمرکز افراد میگردد، موجب متمایز کردن و جدایی عدهی دیگر نیز میگردد. به عبارت دیگر ایدئولوژی بین کسانی که با \" ما \" بستگی دارند و کسانی که نمیتوانند با \" ما\" باشند تمایز برقرار میسازد. ایدئولوژی معرف ویژهگیهای بارز مشترکی مانند جنبههای فرهنگی، ملی، گرایشها و تمایلات طبقهای و خصوصیات منطقهای یک جامعه است که در مواجهه با دیگر جوامع مشخص و متمایز میشود و به این ترتیب میتوان گفت ایدئولوژی به ویژه در درک و فهمی که از حقیقت به دست میدهد کاملاً گزیننده است و برگزینشی که بدینترتیب در مورد عناصر تشکیلدهندهی یک سیستم انجام میدهد و تمام آنچه که موجب ویژگی بیش از پیش جامعه میگردد ارزش مینهد و به وضوح، آنها را ظاهر میسازد. و در برخی موارد، همآوازی و یگانگی بین یک گروه از طریق امتناع و یا طرد گروه دیگر و یابرخورد با دیگری حاصل میشود که میتواند تا اعلان رسمی خصومت مقابل از سوی گروه مخالف نیز پیش برود .
نتیجه:
به گفتهی \" بندیکس\" ، ایدئولوژیها حاصل یک جریان مداوم کنش متقابل بین پدیدهها و حوادث کنونی و آنچه از گذشته به ارث باقی مانده هستند از سوی دیگر \"مارسل ریو \" اظهار میکند که: در یک جامعهی پیچیده، برخورد بین ایدئولوژیها ارتباط پیدا میکند با برخورد بین خرده گروههایی که میخواهند تئوری خود را به اکثریت بقبولانند و نهایتاً برای آن که ادارهی جامعه را در دست بگیرند مبارزه میکنند. بنابراین، ایدئولوژی با یک مجموعهی خاص از پدیدهها از قبیل ارزشها و سمبلها و ساختها ارتباط پیدا میکند. در این زمینه مسألهای که توجه به آن حایز اهمیت است آن است که برخی ایدئولوژیها بدون آنکه تأثیری داشته باشند ظهور میکنند و سپس راه زوال در پیش میگیرند در حالی که بعضی دیگر تاریخ را عمیقاً تحت تاثیر قرار میدهند. عوامل و شرایط مساعد و نامساعد موثر بر کنش ایدئولوژی بدون شک فراوانند و گاهی نیز ناپیدا و فهم آنها آسان نیست و باید بیش از پیش برای شناخت آنها به مطالعه و پژوهش پرداخت.
منابع :
١.علل نزاعهای اجتماعی ، ل.ا.کوزر ، ١٩٥٧
٢.ارزیابی ایدئولوژیها با نگاهی به کبک ، مارسل ریوکس ، ١٩٦٨
٣.تغییرات اجتماعی ، گیروشه ، ترجمهی دکتر منصور وثوقی ، ١٣٦٦