آیا من ایرانی هستم؟
14:59 - 22 آذر 1394
Unknown Author
کیهان یوسفی
سخنی دوستانه با هرآنکس که به ایرانی بودن من افتخار میکند. بهانهی نگارش این نوشته، کامنت یکی از هموطنانی بود که درجواب من زیر یکی از پستهای موسسهی \"توانا\" در فیسبوک نوشته بود، کامنت من در تمجید از این پست یعنی دفاع از محیطزیست و اقدام جوانان کورد برای دادن غذا به پرندگان در فصل زمستان بود که این هموطن نوشته بود، اگر تجزیهطلب نباشی حرفت درسته ولی اگر تجزیهطلب باشی، انسان هم نیستی.
این کامنت ساده حامل گفتمانی است که این ور و آن ورما میبینیم، میشنویم و با آن برخورد میکنیم و هر کس بنا به بضاعت فکری خویش به نوعی آن را بلغور میکند. فاشیسم و شوینیسم نهادینه شده در ذات هر فرد از طبقه یا گروه حاکم بر ایران. بیماریی خطرناکی که درحال کشیدن آخرین نفسهای خویش است و هر روز گامی به مرگ نزدیک میشود و تلاشهای مذبوحانه مریدان این نوع نگرش نیز نمیتواند مانع از این مرگ حتمی گردد.
یکی از علل بازتولید استبداد در ایران شاید این باشد که اصولاً، شهروندان ایرانی علاقهیی به فکر کردن و اندیشیدن ندارند و همیشه از نقطه نظر گفتمان حاکم به قضاوت درباره اکثر مسائل و قضایا میپردازند. گفتمان چیرهیی که قدرت را در چنبره خویش قبضه کرده و درهر برههیی و تحت عنوانی به چپاول ایران و استثمارثروت ملت میپردازد.
آیا ایرانی بودن یک افتخار است که من کورد، تورک، عرب و بلوچ و لور باید تحت هر شرایطی به آن افتخار کنیم؟ سؤالی که شاید برای بسیاری از کنشگران و فعالان ملتهای تحت ستم در ایران مطرح و قابل طرح باشد این است که چرا ما باید به ایرانی بودنمان افتخار کنیم در حالی که ایرانی بودن دستاوردش همیشه برای ما کشتار، تحقیر و سرکوب بوده است؟ و چرا ما همیشه هم از سوی حاکمیت و هم مخالفان مرکزاگرای آن مورد هجوم بیمهری و توهین و افترا قرار گرفتهایم؟ در طی سالهای گذشته موارد بسیاری وجود دارد که داعیهداران دموکراسیخواهی و چپهای رادیکال سوای تمام مخالفتها و تفاوتها با حاکمیت، جنایات دولت مرکزی را علیه ملل تحت ستم در ایران تایید و از آن حمایت کردهاند و گاه به جایی رسیده که اگر حاکمیت به آنها اجازه میداد خود علمدار سپاه سرکوبگر رژیم میشدند. حقخواهی ملل تحت ستم در ایران همیشه با پسوند حمایت بیگانه همراه بوده است، چرا؟ به این خاطر که رگ گردن هموطنان غیور ما پف کرده و گوسفندوار دنبال صاحبان قدرت به هرکجا که آنها بخواهند بروند و دریغ از اینکه برای یک لحظه نیزشکاکانه بیاندیشند و سئوال کنند و فکر کنند که حق کدام است و ناحق کدام.
حقطلبی ملتهای تحت ستم هیچگاه نزد اینان برحق نبوده و این درحالی است که خود نیز قربانی ناحقی همان حاکمیت هستند. راستی ایران کجاست؟ آیا ایلام و زاهدن و ترکمن صحرا و شوش و ماکو نیز ایران است؟ اگر هستند پس چرا شبیه تهران و اصفهان نیستند؟ فکر کردن و تامل و اندیشیدن حتی اگر ساده هم باشد میتواند نتایج مثمر ثمری داشته باشد؟ سخن من خطاب به شما شهروند فارسی است که همیشه سکوت کرده مرا میپسندی و من پرسشگر و مطالبه جو همیشه موجودی خطرناک و عامل خارجی و ... نزد تو محسوب میشوم. اگر ایران مال همه ایرانیهاست پس چرا تو همیشه باید بگویی و من گوش کنم؟ تو امر کنی و من اجرا کنم؟ تو برایم تعیین کنی چه چیز خوب است و چه چیز بد؟ چه افتخار است و چه ننگ؟ آیا تا کنون کمی فکر کردهاید که دنیا تغییر کرده است؟ ارتباطات وسیع شده و دسترسی به اطلاعات و اخبار خیلی سریع و آسان شده است. از این خواب خوش نباید بیدار شد؟ اگر با افتخار مرا هموطن خود میدانی، آیا نباید مطالباتم را نیز گوش کنی و اگر ایران مال همه ایرانیهاست، سهم من چیست؟ ایرانی بودن چه منافعی برای من به دنبال دارد؟ در اندیشه تو ایرانی بودن کدامین حقوق مرا تامیین میکند؟ به من اجازه میدهد که اظهارنظر کنم؟ به من اجازه میدهد که نه بگویم؟ آری نه، میدانم این کلمه برایتان بسیار سنگین است زمانی که من آن را بیان کنم.
ایران برای تو و من است. قبول، ولی نباید من، خودم باشم و تو نیز خودت. در حقیقت تو ایرانی را میخواهی که برای تو باشد و نه من، و من تو باشم نه خودم و در اینجاست که من نیز میخواهم خودم باشد و برای این امر خونها داده شده و هزینههای سنگین دیگری نیز داده خواهد شد و این رویه تاریخ است و مسیری است که باید پیموده شود و من در نهایت من خواهم شد نه تو. حقطلبی ملل تحت ستم در ایران هم اکنون دیگر به آبی خروشان بدل گشته که سد توهمات شما را قادر به جلوگیری از آن نیست و این آب خروشان مسیر خویش را خواهد پیمود و غایت آن نیز بدون شک معلوم است. سخن آخر اینکه اگر من ایرانی هستم و بناست ایرانی باقی بمانم، باید ضمانتی برای تحقق حقوقم باشد، حقوقی که من میگویم نه اینکه توبرایم بلغور کنی.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.
سخنی دوستانه با هرآنکس که به ایرانی بودن من افتخار میکند. بهانهی نگارش این نوشته، کامنت یکی از هموطنانی بود که درجواب من زیر یکی از پستهای موسسهی \"توانا\" در فیسبوک نوشته بود، کامنت من در تمجید از این پست یعنی دفاع از محیطزیست و اقدام جوانان کورد برای دادن غذا به پرندگان در فصل زمستان بود که این هموطن نوشته بود، اگر تجزیهطلب نباشی حرفت درسته ولی اگر تجزیهطلب باشی، انسان هم نیستی.
این کامنت ساده حامل گفتمانی است که این ور و آن ورما میبینیم، میشنویم و با آن برخورد میکنیم و هر کس بنا به بضاعت فکری خویش به نوعی آن را بلغور میکند. فاشیسم و شوینیسم نهادینه شده در ذات هر فرد از طبقه یا گروه حاکم بر ایران. بیماریی خطرناکی که درحال کشیدن آخرین نفسهای خویش است و هر روز گامی به مرگ نزدیک میشود و تلاشهای مذبوحانه مریدان این نوع نگرش نیز نمیتواند مانع از این مرگ حتمی گردد.
یکی از علل بازتولید استبداد در ایران شاید این باشد که اصولاً، شهروندان ایرانی علاقهیی به فکر کردن و اندیشیدن ندارند و همیشه از نقطه نظر گفتمان حاکم به قضاوت درباره اکثر مسائل و قضایا میپردازند. گفتمان چیرهیی که قدرت را در چنبره خویش قبضه کرده و درهر برههیی و تحت عنوانی به چپاول ایران و استثمارثروت ملت میپردازد.
آیا ایرانی بودن یک افتخار است که من کورد، تورک، عرب و بلوچ و لور باید تحت هر شرایطی به آن افتخار کنیم؟ سؤالی که شاید برای بسیاری از کنشگران و فعالان ملتهای تحت ستم در ایران مطرح و قابل طرح باشد این است که چرا ما باید به ایرانی بودنمان افتخار کنیم در حالی که ایرانی بودن دستاوردش همیشه برای ما کشتار، تحقیر و سرکوب بوده است؟ و چرا ما همیشه هم از سوی حاکمیت و هم مخالفان مرکزاگرای آن مورد هجوم بیمهری و توهین و افترا قرار گرفتهایم؟ در طی سالهای گذشته موارد بسیاری وجود دارد که داعیهداران دموکراسیخواهی و چپهای رادیکال سوای تمام مخالفتها و تفاوتها با حاکمیت، جنایات دولت مرکزی را علیه ملل تحت ستم در ایران تایید و از آن حمایت کردهاند و گاه به جایی رسیده که اگر حاکمیت به آنها اجازه میداد خود علمدار سپاه سرکوبگر رژیم میشدند. حقخواهی ملل تحت ستم در ایران همیشه با پسوند حمایت بیگانه همراه بوده است، چرا؟ به این خاطر که رگ گردن هموطنان غیور ما پف کرده و گوسفندوار دنبال صاحبان قدرت به هرکجا که آنها بخواهند بروند و دریغ از اینکه برای یک لحظه نیزشکاکانه بیاندیشند و سئوال کنند و فکر کنند که حق کدام است و ناحق کدام.
حقطلبی ملتهای تحت ستم هیچگاه نزد اینان برحق نبوده و این درحالی است که خود نیز قربانی ناحقی همان حاکمیت هستند. راستی ایران کجاست؟ آیا ایلام و زاهدن و ترکمن صحرا و شوش و ماکو نیز ایران است؟ اگر هستند پس چرا شبیه تهران و اصفهان نیستند؟ فکر کردن و تامل و اندیشیدن حتی اگر ساده هم باشد میتواند نتایج مثمر ثمری داشته باشد؟ سخن من خطاب به شما شهروند فارسی است که همیشه سکوت کرده مرا میپسندی و من پرسشگر و مطالبه جو همیشه موجودی خطرناک و عامل خارجی و ... نزد تو محسوب میشوم. اگر ایران مال همه ایرانیهاست پس چرا تو همیشه باید بگویی و من گوش کنم؟ تو امر کنی و من اجرا کنم؟ تو برایم تعیین کنی چه چیز خوب است و چه چیز بد؟ چه افتخار است و چه ننگ؟ آیا تا کنون کمی فکر کردهاید که دنیا تغییر کرده است؟ ارتباطات وسیع شده و دسترسی به اطلاعات و اخبار خیلی سریع و آسان شده است. از این خواب خوش نباید بیدار شد؟ اگر با افتخار مرا هموطن خود میدانی، آیا نباید مطالباتم را نیز گوش کنی و اگر ایران مال همه ایرانیهاست، سهم من چیست؟ ایرانی بودن چه منافعی برای من به دنبال دارد؟ در اندیشه تو ایرانی بودن کدامین حقوق مرا تامیین میکند؟ به من اجازه میدهد که اظهارنظر کنم؟ به من اجازه میدهد که نه بگویم؟ آری نه، میدانم این کلمه برایتان بسیار سنگین است زمانی که من آن را بیان کنم.
ایران برای تو و من است. قبول، ولی نباید من، خودم باشم و تو نیز خودت. در حقیقت تو ایرانی را میخواهی که برای تو باشد و نه من، و من تو باشم نه خودم و در اینجاست که من نیز میخواهم خودم باشد و برای این امر خونها داده شده و هزینههای سنگین دیگری نیز داده خواهد شد و این رویه تاریخ است و مسیری است که باید پیموده شود و من در نهایت من خواهم شد نه تو. حقطلبی ملل تحت ستم در ایران هم اکنون دیگر به آبی خروشان بدل گشته که سد توهمات شما را قادر به جلوگیری از آن نیست و این آب خروشان مسیر خویش را خواهد پیمود و غایت آن نیز بدون شک معلوم است. سخن آخر اینکه اگر من ایرانی هستم و بناست ایرانی باقی بمانم، باید ضمانتی برای تحقق حقوقم باشد، حقوقی که من میگویم نه اینکه توبرایم بلغور کنی.
نظر نویسنده بازتاب دیدگاه آژانس خبررسانی کُردپا نمیباشد.